بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی ادلّه مشروعیت سنّت (12) – بررسی احادیث تفویض پیامبر به ائمه (علیهم السلام)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
قتل «عثمان» توسط صحابه، با آیه:
(وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً)
سوره نساء (4): آیه 94
چطور قابل جمع است!؟
پاسخ:
وقتی كه «حسبنا کتاب الله» گفته شد و نبی مکرم متهم به هذیان شد، همه چیز پرید. یعنی زحمات 23 ساله رسول اکرم را این آقایان به هوا زدند. همانطور که حضرت نوح 950 سال زحمت کشید و تعداد انگشت شماری با او در کشتی بودند. در آن کشتی که خیلی هم بزرگ نبوده، از حیوانات و وحوش و پرندهها آورده و چهار تا هم از بچههای مؤمن آنجا آورده بود.
(وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ)
اما جز عده کمي همراه او ايمان نياوردند!
سوره هود (11): آیه 40
950 سال حضرت نوح (علیه السلام) زحمت كشید اما جز عده کمي همراه او ايمان نياوردند! حضرت موسی (علیه السلام) آن همه زحمت کشید و معجزه داشت؛ یعنی من برای هیچ قومی به اندازه قوم «بنی اسرائیل» ندیدم كه خدای عالم معجزه بفرستد. همین که پایشان را از «رود نیل» بیرون گذاشتند، گفتند:
(اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ)
تو هم براي ما معبودي قرار ده، همانگونه که آنها معبودان (و خداياني) دارند!
سوره اعراف (7): آیه 138
یعنی تمام زحمات و تلاشهای حضرت موسی به هوا رفت. قضیه رسول اکرم همین است.
(لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ)
که همه شما پيوسته از حالي به حال ديگر منتقل ميشويد (تا به کمال برسيد).
سوره انشقاق (84): آیه 19
همین است. لذا پیغمبر دو تا شاخص گذاشت، هر کس به این دو تا شاخص عمل کرد نجات پیدا کرد:
«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي»
هر کسی عمل نکرد وارد گمراهی و آتش جهنم شد.
پرسش:
در مورد حضرت «ام البنین»، آیا صحیح است که امیر المؤمنین به «عقیل» فرمودند اگر همسری برای من میخواهی انتخاب کنی، باید از قبیله شجاع باشد!؟
پاسخ:
این مشهور است. مسائل تاریخی است. فرمود اگر چنانچه از قبیله شجاع برای من همسری انتخاب کنی، خوب است که من فرزندان شجاع از آن زن داشته باشم.
پرسش:
حضرت زهرا قبل از اینکه به شهادت برسند به حضرت علی وصیتی میکنند که بعد از من با خواهر زادهام «امامه» ازدواج کن. آیا این اتفاق افتاد؟
پاسخ:
بله، ده روز از شهادت حضرت زهرا نگذشته بود که، حضرت با «امامه» دختر «زینب» ازدواج کرد. یعنی کمتر از ده روز گذشت که با «امامه» ازدواج کرد؛ چون چهار تا بچه قد و نیم قد در خانه داشت و حضرت نمیتوانست آنها را تر و خشک بکند. این هم وصیت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. ایشان آمد كه به فرزندان خالهاش حضرت زهرا رسیدگی كند. و حضرت امیر هم از ایشان صاحب پسری شد به نام «محمد»، یا «محمد اوسط»! «سید محسن امین» هم همین را دارد.
شاید هم این جریان، برای ماها درسی باشد که بعضیها میگویند کسی که زنش از دنیا میرود باید یک سال تحمل کند و خون دل بخورد و پدرش در بیاد.
پرسش:
در مورد "شهادت حضرت «ام البنین»" ظاهرا روایتی نیست. بعضیها میگویند هست. شما حدیثی و یا نقلی را مشاهده فرمودید؟
پاسخ:
نه، «ام البنین» سال 69 یعنی 8 سال بعد از واقعه «کربلا» از دنیا رفت، چیزی برای شهادت ایشان، تا به حال نه ما دیدیم و نه شنیدیم.
البته بعضیها استحساناتی میکنند، اگر اینطور باشد قطعاً حضرت معصومه هم شهید است.
«مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيدا»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج23، ص233
برحسب این روایت، همه دوستداران علی شهید هستند و ان شاء الله فردای قیامت جزء شهداء هستند.
آغاز بحث...
بحثمان در رابطه با مشروعیت سنّت از آیات قرآن بود، گفتیم یکی از صریحترین آیات برای مشروعیت سنت آیه شریفه:
(وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)
آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)، و از آنچه نهي کرده خودداري نماييد؛
سوره حشر (59): آیه 7
است. ما هشت نُه تا روایت از ائمه (علیهم السلام) در تبیین این آیه خواندیم که فرمودند این آیه شامل سنّت هم خواهد شد.
این آیات ثابت میکرد که خدای عالم، امر دین و شریعت را به رسول اکرم تفویّض کرده است. گرچه بعضی از روایات اطلاق داشت که عرض کردیم خدای عالم، هم در مسائل تکوین و هم در مسائل تشریع، دست رسول اکرم را باز گذاشته است.
امروز ما میخواهیم احادیث دیگری را بررسی کنیم که عنوان دارند:
«كلما فوض الی رسول الله فقد فوض الی ائمة»
ما هر چه بیشتر روایات را کالبد شکافی کنیم و «فقه الحدیث» را گسترش بدهیم، بهتر میتوانیم کلمات معصومین را درک کنیم. اصلاً «فقه الحدیث» هم همین است، و فقط خواندن روایت هنر نیست. امیرالمؤمنین میفرماید:
«هِمَّةُ السُّفَهَاءِ الرِّوَايَةُ وَ هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَايَةُ»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج2، ص160
یا:
«خَبَرٌ تَدْرِيهِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفٍ تَرْوِيهِ»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج2، ص 206
یک روایت، كه هم سنداً و هم متناً بررسی بشود، بهتر است از هزار روایت که فقط نقل بشود. اینکه برای علما و فقهاء این همه فضیلت است، فقط به خاطر نقل روایت نیست.
ما نسبت به تک تک جملاتی که در روایت است باید ببینیم چه برداشتی میتوانیم بکنیم؟ ما بیاییم این کالبد شکافی روایت را آغاز کنیم و چه بسا افرادی بیایند این برداشتهای ما را ببینند، نقد کنند یا برداشتهای دیگری هم به ذهنشان بیاید.
در این روایت «صحیحه ابی اسحاق نحوی» که تقریباً روایت صحیحه هم است، مرحوم «محمد تقی مجلسی» در «روضة المتقین» جلد 12، صفحه 206 تصحیح میکند. چون این روایت دو تا سند دارد. یک سند در اولش است که « عن عاصم ابن حُمید» است.
دومی از «ابن ابی نجران» از «عاصم» از «ابو اسحاق نحوی» است. سند دوم را «علامه مجلسی» تصحیح میکند؛ ولی سند اول را نسبت به «احمد ابن ابی زاهر» تضعیف میکند.
در اینجا چند تا نکته است. «ابی اسحاق نحوی» میگوید: خدمت امام صادق رسیدم شنیدم که میگوید:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص 265، بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) فِي أَمْر الدِّين، ح1
پس: یک: «ادَّبَ نبیَّهُ»؛ نبی مکرم، تحت تربیت الهی بوده. حال «أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ»؛ در همین دوران 40 سال بوده، یا در عالم بالا؛ هرچه است اطلاق دارد. ما خیلی به صراحت نمیتوانیم بگوییم.
امّا ظاهر قضیه این است که نبی مکرم در طول این 40 سال، سختیهایی کشید، عبادتها، تفکرات و ... انجام داد، تا به سن 40 سالگی رسید و خدای عالم وحی به او ابلاغ کرد. بعد از این مزیّن میشود:
(وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ)
و تو اخلاق عظيم و برجستهاي داري!
سوره قلم (68): آیه 4
پس اول «ادبَّ نبیَه». بعد رسیدن به مرتبه (لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ) کسی که بخواهد برای رسالت انتخاب بشود، اگر بنا باشد با کوچکترین طعنهها، صحنه را خالی کند، با کوچکترین استهزاءها صحنه را خالی کند، قطعاً نمیتواند آن رسالت الهی را به منصه ظهور برساند.
وقتی رسول اکرم میآید به او ساحر، کذاب و عبارتهای مختلف میگویند؛ یعنی هر چه که شما تصور بکنید نسبت به رسول اکرم میبندند؛ ولی رسول اکرم صحنه را خالی نمیکند. او را میزنند، شما ببینید در سفر «طائف» رسول اکرم چقدر زجر کشید، چقدر کتک خورد؛ ولی به هیچ وجهی از کوره در نرفت؛ تا جای که قرآن میگوید:
(وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يقُولُونَ)
ما ميدانيم سينهات از آنچه آنها ميگويند تنگ ميشود (و تو را سخت ناراحت ميکنند).
سوره حجر (15): آیه 96
یعنی سینه تو پر از درد است؛ ولی چون: (وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ) است، از کوره در نمی رود؛ زیرا این در اثر «ادبَّ نبیهُ» است. بعد دارد:
«ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ»
نکته سوم اینجا است. بعد از «ادبَّ نبیه»، رسیدن به (لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ)؛ «فَوَّضَ إِلَيْهِ» را همانطور كه دیروز هم اشاره کردیم، اینجا به صورت مطلق آورده و نگفته «فَوَّضَ إِلَيْهِ» چیست؟
متعلَق تفویض، حذف شده است، ظاهرش اطلاق دارد که هم تکوین و هم تشریع را شامل می شود؛ هم در احکام، هم در اخلاق، هم در سیاست؛ یعنی کل شِیء را.
بعد از اینکه تفویض کرد، به مردم دستور داد: (وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)؛ همه موظف هستید به دستورات پیغمبر عمل کنید و از منهیّاتش هم اجتناب کنید و به دنبال این مسئولیت، خدای عالم فرمود:
(مَنْ يطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ)
کسي که از پيامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده.
سوره نساء (4): آیه 80
اطاعت النبی، اطاعت الله است؛ ببینید چند تا نکته وجود دارد: «ادبَّ نبیه»؛ مزین به (خُلُقٍ عَظِيمٍ)؛ بعد «تفویض امر»، بعد دستور به مردم، آنهم دو تا دستور: (وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ)؛ (مَنْ يطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ)
فقط اطاعت پیغمبر نیست، اطاعت پیغمبر مساوی با اطاعت خدای عالم است. این مربوط به بحث گذشته ما بود.
مراد ما اینجا است:
«وَ إِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ فَوَّضَ إِلَى عَلِيٍّ وَ ائْتَمَنَهُ»
رسول اکرم، آنچه را که خدای عالم به او تفویض کرده بود، به امیرالمؤمنین تفویّض کرد، و او را امین این تفویّض دید.
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص 265، بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) فِي أَمْرِ الدِّين، ح1
یعنی: «كلما فوض الیه» چه در تشریع و چه در تكوین، به امیرالمؤمنین تفویض نمود. و امیرالمؤمنین هم، هر چه دارد از نبی مکرم دارد. فرمود:
«أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص90، ح 5
بعضیهایی که یک مقداری نسبت به حضرت امیر غلو دارند، باید به این عبارت توجه کنند. «وهابی»ها به شیعه میگویند شما نسبت به امیرالمؤمنین غلو دارید و او را از پیغمبر بالا میدانید؛ همه اینها افترائی بیش نیست.
ما به درس «آیتالله شیخ محمد شاه آبادی» پسر بزرگ استاد اخلاق امام که میرفتیم، یک رفیقی داشتیم بعضی وقتها یک مقداری بالا خانهاش را اجاره می داد، میگفت: "خدا از جیب علی خرج میکند" تعبیرش این بود.
دوستان خوب دقت کنند، نکته جالب روایت اینجا است:
«فَسَلَّمْتُمْ»
شما تسلیم تفویض به علی شدید!
شما تسلیم «تفویض الی النبی» بودید؛ ولی شما شیعیان، اختصاص به تسلیم در برابر امیرالمؤمنین دارید.
«وَ جَحَدَ النَّاسُ»
«جهد الناس» یک نکته ظریفی است. نمیگوید «انکر الناس»، «خالف الناس»، «لم یطع الناس». واژه «جهد» میآید. «جهد الناس» یعنی: «خالفوا عن علم».
(وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ)
و آن را از روي ظلم و سرکشي انکار کردند، در حالي که در دل به آن يقين داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود!
سوره نمل (27): آیه 14
روایتی که ما داریم مرحوم «شیخ صدوق» در «کمال الدین» نقل می کند که پیغمبر فرمود:
«من جحد واحدا منهم فقد جحدني، ومن جحدني فقد جحد الله عز وجل»
كمال الدين و تمام النعمة؛ نويسنده: ابن بابويه، محمد بن على، تاريخ وفات مؤلف: 381 ق، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: اسلاميه، تهران، 1395ق، ج1، ص 262
یعنی واژه «جهد» میآورد؛ یعنی كسی كه: «انكر عن علم»؛ یعنی از روی علم، اینکه «ان امامت امیرالمؤمنین ما جاء به النبی» است. و یا «ما فوض الی علی كلما فوض الی النبی» است را انکار کند.
در اینجا، كسی که «جَحَد» امامت علی را؛ فرقی نمیكند شیعه باشد «جهد عن علم فهو كافر»؛ سنی باشد كافر است، وهابی باشد كافر است!
هركسی باشد، اگر علم داشته باشد به اینکه امامة علی و امامت ائمه، جزء «ما جاء به النبی» است؛ همانطوری كه كسی نماز را انكار كند كافر است، چون «ما جاء به النبی» است؛ پس امامت امیرالمؤمنین هم این شكلی است.
لذا كلمه «جحد» آورده! این را دوستان یك مقدار دقت كنند. در هر كجا هم ما «انكر» داریم، روایات «جحد»، همه را تقیید میكند.
در عبارت «جهد الناس»؛ كلمه ناس هركجا میآید عمدتا عامه مردم منظور است، در برابر خاصه! «جهد الناس» یعنی «جحدوا و انكروا عن علم»!
لذا آقای «خویی» دارد و «امام» هم دارد که خیلی از اهلسنت انكار میكنند «تقلیدا عن علمائهم»، «تقلیدا عن آبائهم»! و ما برای اینها «كفر» قائل نیستیم. این مطلب را هم «امام» و هم آقای «خویی» دارد.
بنابراین «انکر الناس» با «جَهَد الناس» فرق می کند. انكار اطلاق دارد، «انكار عن علم»، و «انكار عن جهل»؛ انكار هردو را شامل میشود؛ ولی كلمه «جحد» دایره را ضیق میكند؛ یعنی: «انكر عن علم» همان: (وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ)؛ از این جهت است.
شما این تعبیر را از فرمایش آقای «خویی» در كتاب «الطهارة» جلد 2، صفحه83 ببینید، و خوب دقت كنید:
«وقد أسلفنا أن انكار الضروري إنما يستتبع الكفر والنجاسة فيما إذا كان مستلزما لتكذيب النبي (صلی الله علیه واله وسلم) كما إذا كان عالما بأن ما ينكره مما ثبت من الدين بالضرورة وهذا لم يتحقق في حق أهل الخلاف»
ایشان می گوید این کفر در حق اهلْسنت محقق نیست. چرا؟
«لعدم ثبوت الخلافة عندهم بالضرورة لأهل البيت (علیهم السلام)»
خلافت به صورت ضروری برای آنها ثابت نیست.
«نعم الولاية – بمعنى الخلافة - من ضروريات المذهب لا من ضروريات الدين»
برای یك شیعه ولایت به معنای خلافت از ضروریات مذهب است ولی برای اهلسنت نیست!
باز در جلد 2 همان صفحه تعبیرش این است:
«وإنما هي مسألة نظرية وقد فسروها بمعنى الحب والولاء ولو تقليدا لآبائهم وعلمائهم وانكارهم للولاية بمعنى الخلافة مستند إلى الشبهة»
كتاب الطهارة، السيد الخوئي، ج 2 ص 83
این فرمایش آقای «خویی» بود.
فرمایش «امام» (رضوان الله تعالی علیه) هم در كتاب «الطهارة» جلد 3، صفحه233 این چنین میگوید:
«فالإمامة من أُصول المذهب، لا الدين»
امامت از اصول مذهب است، از اصول دین نیست.
كتاب الطهارة ( ط.ق )، السيد الخميني، ج 3 ص 233
در جای دیگر می گوید:
«فإنّ المنساق من الروايات أنّ الشهادتين تمام حقيقة الإسلام، وتمام الموضوع لترتّب الآثار الظاهرة على مظهرها، فالتشكيك في طهارة المسلم - سيّما المؤمن بجميع ما جاء به النبيّ (صلَّى الله عليه وآله وسلَّم ) الذي هو أعزّ من الكبريت الأحمر، ويكون من أولياء الله تعالى إلى غير ذلك من الأوصاف التي ذكرت له في الروايات كالتشكيك في البديهي»
كتاب الطهارة ( ط.ق ) - السيد الخميني - ج 3 ص 275
بعد ایشان میگوید:
«وأمّا الاعتقاد بالولاية فلا شبهة في عدم اعتباره فيه، وينبغي أن يعدّ ذلك من الواضحات»
كتاب الطهارة ( ط.ق ) - السيد الخميني - ج 3 ص 316
تا ایشان به این عبارت میرسد: «فالإمامة من أُصول المذهب، لا الدين»! هردو فقهای بزرگوار كه از علمای معاصر هستند اینطوری نظر دارند.
ما معمولا در بحثهایی كه با وهابیها داریم، آنهایی كه خیلی لجوج هستند و عناد دارند میگویند «شیخ مفید» اینطوری گفته، «شیخ صدوق» اینطوری گفته است. «علامه مجلسی» اینطوری گفته است. ما وقتی كه از این بزرگواران جواب میدهیم آنها دیگر ساكت میشوند.
میگوییم شما تقلید از گذشتگان را واجب میدانید، «ابو حنیفه» سال 150 از دنیا رفته، همه «حنفیها» مقلد او هستند. «مالك» سال 179 از دنیا رفته، «مالكیها» مقلد او هستند. «شافعی» سال 202 از دنیا رفته، «شافعیها» مقلد او هستند.
ولی در شیعه تقلید از میت باطل و حرام است. در شیعه واجب است كه هر شیعه از مرجع تقلید حی تقلید كند. این هم فتاوی فقهای حی ما است؛ شما چه میگویید؟
این از آن جوابهای:
(وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ)
و با آنها به روشي که نيکوتر است، استدلال و مناظره کن!
سوره نحل (16): آیه125
است. دیگر آنها هیچی ندارند بگویند.
بعد یك نكته دیگر؛ ما یك روز در شبکه ولایت، بحثی داشتیم، یك سنی از «نقده» زنگ زد گفت: فلانی ما از اول انقلاب، انقلابی بودیم، در «قضیه كومله» دفاع كردیم، پسرم شهید شده، برادرم شهید شده. شنیدم كه «امام خمینی» گفته ابوبكر، عمر و عایشه: «انجس من الكلاب والخنازیر» هستند! ما اعتقاداتمان نسبت به جمهوری اسلام تضعیف میشود.
من فرمایش امام آوردم گفتم: پاراگرافی كه ایشان دارد مربوط به ابوبكر، عمر و عثمان نیست. بلكه «معاویه، طلحه و زبیر» است.
آنهم در صورتی است كه قضیه پاراگراف قبلی با پاراگراف بعدی كاملا تفاوت دارد. و ثانیا شما معتقد هستید «طلحه و زبیر» در جنگ با علی، نزدیك به سی هزار نفر را كشتهاند. میگویید مجتهد بودهاند. میگویید مجتهد:
«إذا اجتهد فأخطأ فله أجر واحد»
المصنف؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403 ، الطبعة : الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج11، ص328
میگویید «معاویه» مجتهد بوده، 18ماه «جنگ صفین» طول کشید. نزدیک 110 هزار بنا به نقل «یعقوبی» کشته شدند، 110 هزار نه، 11 هزار کشته شدند. شما میگویید «معاویه» مجتهد بوده «إجتَهدَ فاخطأ»؛ امام خمینی هم مجتهد بوده، ایشان همچنین فتوای داده، فرضاً خطا کرده «فله أجر واحد»! بنده خدا معطل ماند چیزی نتوانست بگوید.
اینها از جوابهای خیلی ساندویچی است که انسان در بعضی جاها میبیند که طرف، خیلی لجاجت و عناد دارد، میگوید آقا بفرما، ایشان مجتهد بوده، خطا و اشتباه کرده؛ تازه یک پاداش هم دارد!!
شما میگویی از عقیدهام میخواهم برگردم، طبق مبنای شما، یک پاداشی هم امام به خاطر این فتوا دارد. اگر واقع بود دو تا پاداش داشت؛ ولی چون واقع نیست و خطا است یک پاداش هم دارد!!
در هر صورت ما باید یک مقداری دقت کنیم مخصوصاً در بحث با «وهابی»ها که خیلی عنود و لجوج هستند، بتوانیم جوابهای ساندویچی و کپسولی بدهیم. آقای «سبحانی» جوابهای ساندویچی میگوید. من میگویم نه، جوابهای کپسولی! ساندویچ هم یک مقداری بزرگ است و نمیشود در گلوی طرف کرد!!
در هر صورت...
در ذیل روایت هم، نکته ظریفی دارد میفرماید:
«وَ نَحْنُ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»
حجت بین شما و خدا، ما هستیم!
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص 265، بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) فِي أَمْرِ الدِّين، ح1
یعنی شما باید دقت کنید آنچه که میخواهید به اطاعت الله برسید، از کانال ما باید برسید. همان عبارتٌ اخرای:
«بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص 145، ح10
است. این تعبیر:«وَ نَحْنُ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ یعنی شما شریعت را باید از ما بگیرید. ظاهر قضیه هم همین است. نمیخواهد بگوید ما شفیع شما هستیم؛ بحث شفاعت نیست.
همان تعبیری که - اگر اشتباه نکنم - از «ابو بصیر» است میگوید: ما با تعدادی از صحابه خدمت امام صادق (سلام الله علیه) بودیم، یك پیر زنی وارد شد. یک مسئلهای از آقا امام صادق سوال کرد، حضرت به صحابه گفت یک مقداری به معرفت این پیر زن دقت کنید!
پیر زن گفت: یابن رسول الله من دکتر رفتم، دکتر به من گفته به خاطر بیماریام شراب بخورم، آمدم از شما سوال کنم اجازه میدهید یا نه؟ حضرت فرمود: برای چه آمدی از من سوال کنی؟ دکتر گفته بود عمل میکردی!
پیر زن گفت: یابن رسول الله، من آمدم از شما سوال کنم اگر چنانچه شما دستور دادی شراب بخور میخورم، شب اول قبر به من گفتند چرا شراب خوردی میگویم امام زمانم به من دستور داد. اگر گفتی شراب نخور، نخوردم و مُردم، اگر گفتند چرا طبق دستور پزشک عمل نکردی و خودکشی کردی، میگویم امام زمانم دستور داد!
امام صادق به صحابه گفت: «هذا حقیقة الایمان» این را ایمان میگویند. ولذا تعبیری كه است: «وَ نَحْنُ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ ذیلش هم دارد:
«مَا جَعَلَ اللَّهُ لِأَحَدٍ خَيْراً فِي خِلَافِ أَمْرِنَا»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص 265، بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) فِي أَمْرِ الدِّين، ح1
فرمود: آنهایی که با ما و اوامر ما مخالفت میکنند، هیچ خیری نمی بینند. این «خلاف امرنا» هم در تشریع، هم در تکوین، هم در مسائل احکام و هم در مسائل سیاست است. دیگر نمیگوید «فی خلاف قولنا»، بلكه میگوید «فی خلاف امرنا»! کلمه «امر»:
(أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ)
اطاعت کنيد خدا را! و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [= اوصياي پيامبر] را.
سوره نساء (4): آیه 59
حضرت در روایت، از واژه «امر» استفاده میکند. نه «فی خلاف قولنا»! من هم در اینجا از این روایت، 6 تا استنتاج کردم: اول اینکه خدای عالم:
«ادب نبیه جعله في اعلی مرتبة الاخلاق العالیة»
ثانیا:
«إن الله بعد ذلك فوض الیه وهذا التفویض مطلق یشمل التكوین والتشریع بلا شك بقرینة سایر الروایات»
ثالثا:
«اوجب اطاعته علی الناس مطلقا، وهذا الاطلاق یشمل كل ما صدر عنه من القول والفعل والتقریر في الامور التي تتعلق بالتكالیف الشرعیة والسیاسیة والاخلاقیه حتی الامور الشخصیة ایضا»
رابعا:
«قد فوّض النبی (صلی الله علیه واله وسلم) كل ما اعطاه الله الی علیٍ»
خامسا:
قوله وجحدوا الناس یدل علی أن الناس یعرفونهم ثم ینكرونهم عن علم كما في قوله تعالی: (وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ)»
سادسا:
«هم الحجج بین الناس وبین الله ولا جعل الله لاحد خیرا في خلاف امرهم»
به ذهن من این شش تا نكته رسید كه از این حدیث استنتاج کردم. دوستان میتوانند بیشتر استنتاج بکنند. انسان هر چه به کلمات معصوم بیشتر دقت و توجه بکند، مطالب جامعتری به دست میآورد.
زیرا ائمه کلماتشان برگرفته از وحی است، وقتی برگرفته از وحی است، اولاً کلماتشان نور دارد، آدم وقتی به کلمات نگاه میکند، نور به طرف آدم تشعشع میکند و ذهن آدم را نورانی میکند.
البته من مقید هستم که بحثهای اینطوری را دو ساعت مانده به اذان صبح رویش فكر كنم؛ چون در روز با تلفنها و رفت و آمدها، ذهن آدم به قدری آلوده میشود که اصلاً کار نمیکند شب هم که آدم خانه میرود خسته است.
من معمولاً یک مقداری زودتر استراحت میکنم، آن طرف ساعت 2 یا 2 و نیم بلند میشوم یکی دو ساعت کار میکنم. به اندازه 10 ساعتِ روز، آدم ذهنش باز میشود.
این مطلب را من قبلا هم به دوستان گفتم، الان هم به دوستان توصیه میکنم تلاش کنند دو ساعت قبل از نیمه شب بخوابند؛ چون این را علم پزشکی هم ثابت کرده دو ساعت قبل از نیمه شب و دو ساعت بعد از نیمه شب، کل سلولهای مغزی انسان در حال تحول است. مطالب گذشته را بایگانی میکند و اضافات و ... را هم کنار میگذارد.
یعنی شما حساب کنید مثل اینکه یک کتابخانهای است که ده بیست تا کتاب خارج از قفسه گذاشتند وقتی همه میروند کتابدار میآید شروع میکند هر کتابی را در قفسه خودش میگذارد.
دو ساعت قبل از نیمه شب به اندازه ده ساعت بعد از نیمه شب، هم برای سلامتی بدن مفید است و هم طلبه هست و حافظهاش! طلبه هست و ذهنش! برای سلامتی ذهن و به کار انداختن ذهن، خوابیدن دو ساعت قبل از نیمه شب خیلی مفید است.
من شبهایی كه موفق میشوم زود بخوابم، روز، کاملاً نشاط دارم حتی درد پا و کمرم هم کم میشود؛ ولی آن وقتهایی که بلا از آسمان نازل میشود و مهمان و ... میآید، دیگر دچار دردسر می شویم و از برنامه خواب عقب می افتیم. آن شاعر «لاهیجی» یک شعر آذری زیبای دارد میگوید:
"رسول اکرم فرمودند به مهمان احترام کنید که هدیه خدا است. تا دو روز حق دارد كه مهمان باشد. تا سه روز هم مسئلهای نیست. اگر از سه روز بیشتر ماند این دیگر هدیه خدا نیست این بلا است!"
بعضاً بچههایمان كه خانهمان میآیند اول شرط میکنم ساعت 9:30 بساطتان را جمع کنند و از خانه بروند.
در هر صورت...
این یك نكته! نکته بعدی روایت دیگری ما داریم من از این روایت دوم، چهار نکته بیرون آوردم. عرض کردم اینها نمونه است و دوستان میتوانند بعضی از قسمتها را نقد کنند و بعضیها را اضافه کنند.
چون هدف اصلی ما از نقل روایات، «فقه الحدیثی» است و اینکه از کلمه معصوم، ما چه برداشتی داریم! یعنی فقاهت و اجتهاد همین است.
روایت از «عبدالله ابن سنان» است که «عبدالله ابن سنان» ثقه است برخلاف «محمد ابن سنان» که اختلافی است. البته به نظر ما «محمد ابن سنان» هم ثقه است و روایتی که در مذمت او است خیلی زیاد چنگ به دل نمیزند.
حضرت فرمود:
«لَا وَ اللَّهِ مَا فَوَّضَ اللَّهُ إِلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ إِلَّا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص 268، ح 8
بعد حضرت این آیه را خواند:
(إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَينَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ)
ما اين کتاب را بحق بر تو نازل کرديم؛ تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در ميان مردم قضاوت کني؛ و از کساني مباش که از خائنان حمايت نمايي!
سوره نساء (4): آیه 105
من نوشتم هذه الروایة:
اولا:
«تدل علی أن التفویض خاصٌ للنبی لا لغیره من الانبیاء»
این تفویض (ولایت تشریع) از میان 124هزار پیغمبر فقط نصیب رسول اکرم شده است.
ثانیاً:
«تدل بأن كلما فوض الی النبی قد فوض الی الائمة.»
ثالثا:
«كلما یحكم النبی والائمة فقد یحكمون بما اراهم الله عز وجل»
نه به اجتهاد و نه رأی خودشان! که عمر و ابوبکر میگویند:
«أقول فيها برأيي فان يكن صوابا فمن الله وإن يكن خطأ فمني ومن الشيطان والله ورسوله منه بريئان»
المعتمد في أصول الفقه؛ اسم المؤلف: محمد بن علي بن الطيب البصري أبو الحسين الوفاة: 436، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1403 ، الطبعة: الأولى ، تحقيق : خليل الميس، ج2، ص381
رابعا:
«بان ولایتهم السیاسیة ایضا من الله لا من الناس»
دقت كنید بعضی از آقایان مانند «عابدینی» میگویند: ولایت ائمه همه انتخابی است و حتی پیغمبر را میگوید که پیغمبر ولایت و حکومتش را از مردم گرفته! و دلیل من این است که در «مکه» ولایت نداشت و حکومت تشکیل نداد، در «مدینه» حکومت تشکیل داد.
ان شاء الله ما این بحث را كه شروع کردیم، یک بحث خیلی مفصلی است که آیا واقعاً رسول اکرم و ائمه (علیهم السلام) ولایت سیاسیشان را «من الله» میدانند یا «من الناس»؟
در «نهجالبلاغه» یا در بعضی از روایات، بعضی از مطالبی است که دستمایه «وهابی»ها و هم دستمایه بعضی از آخوندهای منحرف حوزه ما شده است!
آقای «درایتی» به صراحت میگوید ما اصلاً روایت و سنت را قبول نداریم. سنت، «ظنی الصدور» است؛ ولی ایشان در رابطه با اینکه ولایت و امامت علی انتخابی است، میآید مرتب «نهجالبلاغه» و روایات دیگر را میآورد!! آدم معطل میماند. این همان قضیه یک بام و دو هواست.
اگر واقعاً روایات حجت نیست، چرا شما دارید سوء استفاده میکنید؟ اگر حجت است چرا اینچنین میکنید؟ و اضافه، اینها یک روشهایی دارند. همانطوری که آقای «عابدینی» آیه:
(إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ)
سرپرست و ولي شما، تنها خداست!
سوره مائده (5): آیه 55
را از روایت حذف میکند بعد میگوید ببینید امام، به آیه ولایت استدلال نکرده است.
این نکته را شما داشته باشید. شاید یک دفعه گیر بیافتید، خیلی نکته ظریفی است. این مطلب را قبلا هم خدمت دوستان عرض کردم. ایشان در کانالشان آورده بود امیرالمؤمنین فرمود: "اگر حاکمی از دنیا رفت، بر تمام مسلمانها واجب است، قبل از آنکه حاکم را دفن کنند، برای خودشان حاکم اختیار کنند."
بعد میگوید:"این دلیل بر این است که پس حکومت و خلافت امام، انتخابی است ربطی به نصب پیغمبر و نصب خدا ندارد."
من روی این قضیه خیلی فکر کردم، شاید من در طی 10- 20 سال، کمتر شبههای بود که اینقدر از من وقت بگیرد. شاید این شبهه، 7- 8 ساعت من را درگیر کرد که اصلاً عبارت امام کجا است؟ من از «وهابی»ها این عبارت را ندیده بودم.
در اینترنت و این طرف و آن طرف گشتم دیدم که «ابوالفضل برقعی» (علیه ما علیه) در یکی از کتابهایش این را آورده. آن هم از خودش نقل نمیکند، از آقای «مصطفی طباطبائی» نقل میکند!!
من دیدم ایشان یک تکهای را آورده؛ «برقعی» یا «طباطبائی» بیمدرک حرف نمیزنند؛ یعنی حرف تقطیع زیاد دارند، ولی دروغ بگوید امیرالمؤمنین اینطوری گفته، این را من ندیدم؛ اینها چون میدانند به صلاحشان نیست و آبرویشان میرود.
من واژای كه اینها به كار برده بودند با واژههای مختلف در اینترنت سرچ کردم، بعد از کلی مشقت و زحمت، من این روایت را پیدا کردم.
«وَ الْوَاجِبُ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ الْإِسْلَامِ عَلَى الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ مَا يَمُوتُ إِمَامُهُمْ أَوْ يُقْتَلُ ضَالًّا كَانَ أَوْ مُهْتَدِياً مَظْلُوماً كَانَ أَوْ ظَالِماً حَلَالَ الدَّمِ أَوْ حَرَامَ الدَّمِ أَنْ لَا يَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا يُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَا يُقَدِّمُوا يَداً وَ لَا رِجْلًا وَ لَا يَبْدَءُوا بِشَيْءٍ قَبْلَ أَنْ يَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاما»
در اینجا امیرالمؤمنین کاملاً میگوید این امامت، امامت انتخابی است. مردم باید انتخاب بکنند ولی این آقایان ذیل روایت را نیاوردهاند.
حضرت در آخر، جمله اصلی را میگوید، دوستان دقت کنند:
«فَإِنْ كَانَ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ جَعَلَ الِاخْتِيَارَ إِلَى الْأُمَّةِ وَ هُمُ الَّذِينَ يَخْتَارُونَ وَ يَنْظُرُونَ لِأَنْفُسِهِمْ وَ اخْتِيَارُهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ ... وَ إِنْ كَانَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ هُوَ الَّذِي يَخْتَارُ وَ لَهُ الْخِيَرَةُ فَقَدِ اخْتَارَنِي لِلْأُمَّةِ وَ اسْتَخْلَفَنِي عَلَيْهِمْ وَ أَمَرَهُمْ بِطَاعَتِي وَ نُصْرَتِي فِي كِتَابِهِ الْمُنْزَلِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ فَذَلِكَ أَقْوَى بِحُجَّتِي وَ أَوْجَبُ بِحَقِّي»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج 33، ص144
ببینید امیر المؤمنین قضیه را دو شقه میکند و میگوید: اگر امامت، انتخابی باشد وظیفه مردم این است؛ ولی اگر امامت، انتصابی باشد و امامت من هم، انتصابی است قضیه طور دیگر است.
اینها با شیطنت تمام، صدر فرمایش حضرت امیر را میآورند ولی ذیل روایت را تقطیع میکنند. در «بحار» جلد 33، صفحه 144، و کتاب «سلیم» جلد 2، صفحه 752 این جمله حضرت امیر در «جنگ صفین» به «ابو هریره» و «ابو درداء» که از طرف «معاویه» آمده بودند بیان میکند.
دوستان این روایت را یادگاری از من داشته باشند.
«والسلام علیکم ورحمة الله»
سخنی با برادران اهل سنت:
پیامبر در جنگ <<موته>> در غیاب خود لشکر فرماندهی را به جعفر بن ابی طالب ودر صورت شهید شدمش به زید بن حارثه وبعد از او به عبدالله بن رواحه سپرد وراضی نشد مردم برای خود فرماندهی تعیین کنند
ولی در امر امامت و حکومت امتش را رها کند وخلیفه برای این امت که خون چگرها خورده و ناملایمت ها دیده تعیین نکند
خودتان قضاوت کنید
احتجاجات علی (ع) و دفاع از خود در برابر غصب خلافت:
1-خلقت علی ع و پیامبر از طینت واحد
2-پاکی نسلشان به صریح آیه قران
3-علی ع برادر پیامبر طبق حدیث
4-سد ابواب به جز باب خانه علی ع
5-اعلام ولایت در غدیر خم
6-علی ع ولی هر مومن به اعترافات خودعمر
7- آیه مباهله نفس پیامبر است صریح قران
8-رشادت های علی ع در خیبر و شکست دو خلیفه قبل از آن
9-علی ع در ابلاغ سوره براعت از مشرکین
10 علی ع در سختی ها و شداعد بر پیامبر
11-حدیث از پیامبر (علی از پیامبر است و پیامبر از علی
12-ملاقات های خصوصی با پیامبر و حامل اسرار پیامبر
13-علی افضل امت بنا به سخن صریح پیامبر
14-علی غسل دهنده پیامبر
15-علی ع در حدیث ثقلین
16-علی ع سابق الی الله
17-علی در اسابقون السابقون
18-علی ع در حدیث کساء
19-علی به منزله هارون برای موسی
20-علی ع همسر فاطمه و پدر حسنین علیهما سلام
برادران سنت: کدام یک شایسته تر به خلافت است ؟بینی وبین الله