بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی ادلّه مشروعیت سنّت (11) – بررسی روایات معصومین ذیل آیه 7 سوره حشر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
از اهلسنت یا وهابیها سایتی مثل سایت ولیعصر است كه سوال از ایشان بپرسیم و كارش هم خیلی عالی باشد.
پاسخ:
دارند ولی بعضی از این سایتها فیلتر است. مثل «سنت آنلاین»، «سنت نیوز»، «اسلام تكس» و... اینها هفت هشت تا هستند و تقریبا جزء مفصلترین سایتهای اینها است. از وهابیها هم سایت «فیصل نور» است که مادر بزرگ همه سایتهای وهابی است. اینها چند تا سایتی است كه میشود به آن مراجعه كرد.
البته از اینها زیاد است؛ یعنی از هر سه تا سایتی كه در این موضوعات وجود دارد دو تایش مربوط به وهابیها است. شما الان با همین وهابیهای حوزه!! صحبت كنید كافی است و لازم نیست به آنها بپردازید!!
«سایت روشنگر» را شما ببینید. برای «احمد درایتی» است از اساتید حوزه «مشهد»! همه حرفهایی كه وهابیها و سنیها میزنند این آقایان هم میِزنند!! بدتر و خیلی تندتر میزنند.
آخر این ماه، سه چهار روز «مشهد» هستیم، درخواست كردیم ایشان را در «مدرسه نواب» بیاورند، چون در آنجا درس خوانده است. در آنجا بیاید ببینیم حرفهایی كه میزند دلیلشان چیست؟
ما این را، هم از حوزه علمیه و هم از دادسرای ویژه خواستیم؛ گفتیم ایشان را در آنجا بیاورند تا بینیم حرفهایش چیست؟ دنبال چه قضیهای هستند كه به این شكلی شده است. ایشان علناً میگوید تمام حوزههای علمیه و مراكز دولتی را باید طبق آیه 25 سوره انفال تخریب كرد!!
اینها دیگر دلیل قرآنی هم برای تخریب حوزهها و مراكز دارند!! اینكه دنبال چه هستند ما نمیدانیم، من اینها را اینطور هتاك تصور نمیكردم. شما ببینید تعبیرش چیست؛ ایشان میگوید: "بانكها و مراكز دولتی، نظامی و انتظامی، حوزههای علمیه، دفاتر امام جمعه از مواردی است كه ظالم از آنها ذی نفع است، آیه 25 انفال تخریب آنها را بلا اشكال میداند."
آیه 25 سوره انفال:
(وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ)
و از فتنهاي بپرهيزيد که تنها به ستمکاران شما نميرسد؛ (بلکه همه را فرا خواهد گرفت؛ چرا که ديگران سکوت اختيار کردند.) و بدانيد خداوند کيفر شديد دارد!
سوره انفال(8): آیه 25
ایشان به هر صورت ممکن دارد كار میكند. ما چه كار كنیم. ایشان آن روز تحت عنوان «شیعه گری و خمس» به صراحت میگوید ما اصلا خمس نداریم، آخوندها خمس را در آوردند. در اسلام خمس وجود ندارد!!
ایشان میگوید: "در دین الهی خمس و سهم امام نبوده و رسول خدا و علی از كسب مردم خمس نمیگرفتند؛ ولی در مذهب این چیزها از واجبات مذهبی است."
جالب است که شما ببینید این رساله سطح سه ایشان است. موضوع رساله: «استثناء المؤونه فی خمس الفائده» است!! استاد راهنمای ایشان شیخ «محسن شیخانی» است از بچههای مركز تخصصی مذاهب است و استاد مناقش «سید محمود مددی» است. اگر شماره تلفن از ایشان دارید برای من بدهید.
ایشان اینجا تمام بحثها را درباره خمس میآورد، از این طرف میگوید: ما اصلا و كلا روایتی نداریم!! ایشان در این پایان نامه همین روایاتی كه الان منكر است را می آورد، مثل «صحیحه علی بن مهزیار، عدة من اصحابنا، و...» بعد میگوید ما سنتی نداریم!!
می گوید: سنّت، ظنی الصدور است و قرآن هم میگوید:
(إِنَّ الظَّنَّ لَا يغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيئًا)
(در حالي که) گمان، هرگز انسان را از حق بينياز نميسازد (و به حق نميرساند)!
سوره يونس (10): آیه 36
ایشان وقتی كه میخواهد رساله بگیرد، چیز دیگر مینویسد و این دلیل بر نفاق ایشان است. اینكه در حوزههای علمیه ما چه وضعی است، ما كه خیلی سر در نیاوردیم.
ما انتظار داشتیم حوزه بیاید در برابر وهابیت قد علم كند و پاسخ بدهد؛ ولی از این طرف در برابر خودی ها هم ساکت است! ما دو سه روز اینجا با اساتید سطوح عالی برنامه داشتیم و در خدمتشان بودیم برای طرح یك مقدار از این شبهاتی كه وهابیها مطرح میكنند تا بتوانند جواب بدهند. در «جمكران» هم با حدود 50 نفر از اساتید برنامه داشتیم.
این هم تصویر جدید آقای «احمد درایتی» هست که شما می توانید ببینید. باید بگوئیم:
«اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِك»
آغاز بحث...
ما در رابطه با مشروعیت سنّت عرض کردیم یكی از آیاتی كه به صراحت بر مشروعیت سنت نبی مکرم دلالت میكند آیه 7 سوره حشر است:
(وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)
آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)، و از آنچه نهي کرده خودداري نماييد؛
سوره حشر (59): آیه 7
اتفاقاً من یك شب همین آیه را برای آقای «درایتی» فرستادم، كه این مشروعیت سنت را تثبیت میكند. در جواب نوشت كه این آیه در رابطه با غنائم جنگی است و ربطی به مشروعیت سنت ندارد!!
ما این قسمت را چهار بخش كردیم: بخش اول: روایات ائمه (علیهم السلام)؛ بخش دوم: اقوال علماء شیعه؛ بخش سوم: استدلال فقهای شیعه در ابواب مختلف فقهی به آیه هفت حشر؛ بخش چهارم: اقوال علمای اهلسنت.
عزیزان دقت كنند و یك مقدار هم اگر بشود مطالعه داشته باشند كه این جلسه ما، جلسه سخنرانی یک طرفه نشود و دوستان هم نظرشان را مطرح كنند.
ما در ذیل این آیه، چندین روایت داریم. اولین روایت «صحیحه زراره» است. تقریبا از ده تا روایتی كه «كافی» آورده، هشت روایت آن صحیحه است و دو تا هم میتواند مؤید باشد.
البته این روایات در جاهای دیگر هم است. «بصائر الدرجات»، «كمال الدین» و همینطور دیگران دارند. ما دیدیم همین ده تا روایتی كه مرحوم «كلینی» آورده «وَ فِيهَا بَلَاغٌ وَ كِفَايَة»! و دیگر بیش از این ما نیاز نداریم.
اولین روایت:
«وَ جَعَلَ طَاعَتَهُ فِي الْأَرْضِ كَطَاعَتِهِ فِي السَّمَاءِ فَقَالَ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ مَنْ أَطَاعَ هَذَا فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَانِی و فَوَّضَ إِلَيْه »
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص182، بَابُ الْمُصَافَحَة، ح16
در اینجا، طاعت نبی مكرم، مثل طاعت الله است. اینجا اطاعت از نبی مكرم مطلق است و هیچ قیدی هم نیاورده است. یعنی هم شامل اطاعت در مسائل تشریع است و هم غیر تشریع. هم مسائل عادی و هم مسائل غیر عادی را شامل میشود.
یعنی هر آنچه كه از نبی مكرم به عنوان امر صادر میشود، حتی صادر هم نشود و اگر ما بدانیم نظر رسول اكرم این است كه من این را انجام بدهم، این را هم اطلاق: «مَنْ أَطَاعَ هَذَا فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَانِي» شامل میشود.
در این روایت كلمه: «فَوَّضَ إِلَيْه» باز در اینجا به صورت مطلق آمده، گرچه در بعضی از جاها دارد:
«إِنَّ اللَّهَ فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ أَمْرَ خَلْقِهِ»
بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم؛ نویسنده: صفار، محمد بن حسن، مصحح: كوچه باغى، محسن بن عباسعلى، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي، ج1، ص 379
و یا دارد:
«ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّين»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص 266، بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ ع فِي أَمْرِ الدِّين، ح 4
كه به آنها جدا میرسیم. ولی كلمه «تفویض» در اینجا به صورت مطلق آمده. تفویض در امر تكوین، تفویض در امر تشریع، هردو را شامل میشود چون قیدی ندارد. این روایت اول كه سندش هم صحیح است.
روایت دوم؛ از «ابی اسحاق نحوی» است:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص 265، بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) فِي أَمْرِ الدِّين، ح1
باز در اینجا «فَوَّضَ إِلَيْهِ» به صورت مطلق آمده و اطلاق فوض، «كل ما صدر عن النبی» را شامل میشود. چه مسئله تكوین باشد و چه مسئله تشریع باشد. چه از آیات قرآن برای مردم بخواند و چه روایتی برای مردم بیان کند.
چه «ما فرض الله» را برای مردم بگوید و چه «ما فرض النبی»! آنچه را كه در بعضی از روایات، تقید و تصریح شده است كه در بعضی از احكام كه «ما فرض النبی» است مثل ركعات نماز و مثل قضیه روزه غیر ماه رمضان و ... شامل اینها هم میشود.
باز در اینجا:
(مَنْ يطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ)
کسي که از پيامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده.
سوره نساء (4): آیه 80
اطاعت رسول، عین اطاعت الله است. دستور الهی چیست؟ در تمام موارد دستور الهی كاملا نافذ است. دستور نبی مكرم هم نافذ است. البته ما اینها را جدا میآوریم. فعلا من نمیخواهم روی این مسئله، عرض داشته باشم. در ادامه روایت هم دارد:
وَ إِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ فَوَّضَ إِلَى عَلِي»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص265، بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) فِي أَمْرِ الدِّين، ح1
ما یك دسته روایات داریم كه: «كلما فوض الی النبی فقد فوض الی علی؛ فوض الی النبی فوض الینا؛ فوض الی الائمة» آن یك بحث جدا است. ما فعلا این بخشی كه مربوط به خود رسول اكرم است را بررسی کنیم ببینیم كه از این روایات چه در میآید؟
باز در روایت «صحیحه زراره عن الصادقین» داریم:
«إِنَّ اللَّهَ فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ أَمْرَ خَلْقِهِ»
بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم؛ نویسنده: صفار، محمد بن حسن، مصحح: كوچه باغى، محسن بن عباسعلى، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي، ج1، ص 379
امر خلائق؛ یعنی امر الناس، که قدر متیقنش مسائل تشریع را میگیرد و همچنان مسائل سیاسی را در بر میگیرد. واژه «امر» هر كجا میآید در خیلی از موارد به مسائل سیاسی و حكومتی تقید شده است.
آقای «عابدینی» میگوید پیغمبر در مسائل حكومتی از طرف خدا مأموریت ندارد، بلكه مردم او را انتخاب كردهاند؛ ایشان توجه ندارد که این: «فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ أَمْرَ خَلْقِهِ»؛ این قطعی است که «أَمْرَ خَلْقِهِ» یعنی امر ناس!
امور مردم چیست؟ عمدتا امور مردم حالا بحث تشریعش جدا است، و بحث مسائل حكومتی، دفاع از مظلوم و جلوگیری از ظالم، اجرای حدود، تعیین فرماندارها و امثال اینها تمام اینها امر الخلق و امر الناس است.
در اینجا كه میگوید: «فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ أَمْرَ خَلْقِهِ»؛ این را در دو تا روایت داریم. دو تا «صحیحه زراره» است. یكی «احمد بن محمد بن عیسی» است كه از «حجال» نقل میكند و دیگری «ابن فضال» از «ثعلبة بن میمون» نقل میكند. هردو هم صحیحه است. در هردو هم همین تعبیر آمده است.
پرسش:
اثبات حجیت سنت با خود سنت، دور نیست؟ ما الان آیاتی را برای اثبات حجیت سنت با دلالت روایات میآوریم.
پاسخ:
ما در اینجا میخواهیم ببینیم قرآن كه میگوید:
(وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)
آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)، و از آنچه نهي کرده خودداري نماييد؛
سوره حشر (59): آیه 7
از آن طرف قرآن هم میگوید:
(وَأَنْزَلْنَا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْ)
و ما اين ذکر [= قرآن] را بر تو نازل کرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي.
سوره نحل (16) : آیه 44
ما از این روایات میخواهیم (لِتُبَينَ لِلنَّاسِ) را استفاده كنیم. ببینیم آیا خود ائمه (علیهم السلام) که عصمتشان جای دیگر ثابت شده، در این آیه چه برداشتی دارند؟ آیا خودشان فرمودهاند این آیه مربوط به سنت ما است یا نه؟ ما دنبال این هستم.
روایاتی كه ما داریم آن جدا است. ما از روایات مشروعیت سنت را میتوانیم استفاده كنیم آنجا همین بحث را ابتدا عرض خواهم كرد. الان بحث ما سنت نیست. بحث ما تبیین ائمه است كه: «كلما قال الائمة قال النبی؛ كلما حدثتكم فقد حدثنی أبی عن أبیه، عن جده عن رسول الله»!
كلام امام صادق كلام نبی است، كلام نبی، كلام الله است. ولذا ما میخواهیم ببینیم در اینجا ائمه (علیهم السلام) آیا از این آیه مشروعیت سنت را استفاده كردند یا نكردند؟
پرسش:
فرمایش اهلبیت و نبی مكرم سنت است، قرآنیون اگر سنت را به این معنا قبول داشتند كه مشكل نداشتیم.
پاسخ:
در همانجا هم وقتی ما آمدیم عصمت امام برای ما ثابت شد، كه اینها معصوم هستند، نه خطا میكنند و نه نسیان دارند و نه خلاف میگویند، اگر عصمت امام در جایی مطرح شد، بعد در اینجا آمد گفت كلام من سنت است، ما قبول میكنیم.
بله، اگر چنانچه ما بخواهیم از مجرد كلام معصوم، حجیت كلام معصوم را استفاده كنیم، آنجا شاید بگوییم دور است؛ یعنی از كجا راست میگوید، از كجا بدانیم واقعا كلام ایشان دلالت بر سنت دارد یا نه؛ ولی ما در بحث عصمت، عصمت را جدا بحث میكنیم، وقتی ثابت شد اینها معصوم شدند، دیگر كلام آنها برای ما حجت است.
آیا ما از خود قرآن، عصمت را میٰفهمیم یا نمیفهمیم.
(وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى)
و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگويد! آنچه میگويد چيزی جز وحی که بر او نازل شده نيست!
سوره نجم (53): آیه 3 و 4
آیا این آیه، عصمت را میرساند یا نمیرساند؟
پرسش:
این عصمت فقط درباره قرآن است و در دریافت و ابلاغ وحی است.
پاسخ:
نه، گفتیم كلمه «نطق» نكره است، نكره در سیاق نفی افاده عموم میكند (وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى)؛ یعنی هرگز نطقش به هوی باز نمیشود.
وقتی در آنجا ما آمدیم از خود ادبیات داخل آیه استفاده كردیم «كل ما ینطق النبی، لا ینطق عن الهوی»؛ عبارت (إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى) هم به ظاهرش یعنی: «إِنْ هُوَ نطقه إِلَّا وَحْي يوحَى»!
همه از شیعه و سنی آمدند گفتند و اجماع است که:
«كان جبريل ينزل على النبي بالسنة كما ينزل عليه بالقرآن»
فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج13، ص291
از آن طرف هم قرآن میگوید:
(وَمَنْ يشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَينَ لَهُ الْهُدَى وَيتَّبِعْ غَيرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا)
کسي که بعد از آشکار شدن حق، با پيامبر مخالفت کند، و از راهي جز راه مؤمنان پيروي نمايد، ما او را به همان راه که ميرود ميبريم؛ و به دوزخ داخل ميکنيم؛ و جايگاه بدي دارد.
سوره نساء (4)؛ آیه 115
این بهترین دلیل بر این است كه اگر یك اجماعی صورت گرفت؛ یعنی كل مؤمنین، مسلمانها آمدند یك مسئلهای را پذیرفتند، كسی بخواهد خلاف اكثریت مؤمنین و اجماع مؤمنین حرکت بكند (نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا).
این آیه: (وَيتَّبِعْ غَيرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ) در خیلی جاها به درد ما میخورد. اگر چنانچه شیعه و سنی، عموما مسئلهای را بپذیرند، این آیه میگوید: اگر كسی خلاف مؤمنین پیروی كند (وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا)!
پرسش:
بحث: «لا تجتمع امتی علی الخطاء» چطوری است؟
پاسخ:
بحث: «لا تجتمع امتی علی الخطاء» یك بحث جدا است. در اینجا ما میگوییم: «لا تجتمع امتی» كه معصوم در آن باشد. «لا تجتمع امتی علی الخطاء»! در آن هیچ شكی نیست. لا شك و لا ریب.
ما در اجماع هم میگوییم اجماع، «به ما هو هو» حجت نیست؛ چون كاشف از قول معصوم است حجت است. نامه 6 «نهج البلاغه» را هم كه اینها علیه شیعه پیراهن عثمان كردند که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) میفرماید:
«وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص367، نامه 6
در آنهم ما همین جواب را میدهیم. اگر مهاجرین و انصاری كه امام معصوم هم در داخل آن است، «اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً»؛ قطعا اینطور است! یعنی «لا شك بانه امام فلله رضا» در آن هیچ شكی نیست. با صرف نظر از اینكه این نامه سندا مخدوش است و اشكال سندی دارد.
باز هم در صحیحه سوم و چهارم همین تعبیر است:
«إِنَّ اللَّهَ فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ أَمْرَ خَلْقِهِ لِيَنْظُرَ كَيْفَ طَاعَتُهُمْ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»
بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم؛ نویسنده: صفار، محمد بن حسن، مصحح: كوچه باغى، محسن بن عباسعلى، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي، ج1، ص 380
این عبارت همان: «من اطاع النبی فقد اطاع الله» است؛ یعنی این اطاعت و تفویض، حالت اطلاق دارد و قیدی هم ندارد. مادامی كه قیدی در كلام معصوم نباشد، اطلاق، كاملا حاكم است و مقدمات حكمت هم جاری است.
پرسش:
آیه:
(النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)
پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.
سوره احزاب (33): آیه 6
را چطوری توجیه میكنند؟
پاسخ:
آن را شما به كتاب «تفسیر» «بیضاوی و زمخشری» مراجعه كنید، ذیل آیه شریفه، قشنگ جواب دادهاند.
صحیحه پنجم «صحیحه اسحاق ابن عمار» است:
« إِنَّ اللَّهَ أَدَّبَ نَبِيَّهُ حَتَّى إِذَا أَقَامَهُ عَلَى مَا أَرَادَ قَالَ لَهُ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ فَلَمَّا فَعَلَ ذَلِكَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص زَكَّاهُ اللَّهُ فَقَالَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ فَلَمَّا زَكَّاهُ فَوَّضَ إِلَيْهِ دِينَهُ فَقَالَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»
بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم؛ نویسنده: صفار، محمد بن حسن، مصحح: كوچه باغى، محسن بن عباسعلى، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي، ج1، ص379
عبارت «فَوَّضَ إِلَيْهِ دِينَه»؛ خودش اطلاق دارد، بحث دین، چه بحث احكام باشد و چه بحث سیاست باشد، یعنی هر دو را شامل میشود؛ ولی ذیلش میآید مسائل احكام را مطرح میكند و ولایت تشریعی پیامبر را مطرح میكند.
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الْفَرَائِضَ وَ لَمْ يَقْسِمْ لِلْجَدِّ شَيْئا»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص267، بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) فِي أَمْرِ الدِّين، ح6
این در حقیقت اگر ما بخواهیم ببینیم: «فَرَضَ الْفَرَائِضَ» قیدی باشد به: «فَوَّضَ إِلَيْهِ دِينَه» این فقط احكام را میرساند و دیگر مسائل سیاسی را ما نمیتوانیم از آن استفاده كنیم و ظاهر قضیه این است كه «فَرَضَ الْفَرَائِضَ» میخواهد توضیح بدهد یك مصداقی از «فَوَّضَ إِلَيْهِ دِينَه» را بیان كند، نه كل «فَوَّضَ إِلَيْهِ دِينَه» را.
«فَوَّضَ إِلَيْهِ دِينَه»؛ چون عمدتاً امام «مبسوط الید» نبوده خیلی زیاد نمیخواهد در این زمینه به صورت آشکار صحبت کند میگوید: «فَوَّضَ إِلَيْهِ دِينَه»؛این هم بحث ولایت تشریعی اینها است.
روایت ششم «صحیحه محمد بن حسن میثمی» است باز در اینجا به صورت مطلق آمده:
«فَوَّضَ إِلَيْهِ»
در اینجا متعلق تفویض نیامده، اطلاق «فَوَّضَ إِلَيْهِ»؛ تمام امور تکوین، تشریع، مسائل احکام، سیاسی همه را شامل میشود باز در ذیلش است:
«فَمَا فَوَّضَ اللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ فَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَيْنَا»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص268، بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) فِي أَمْرِ الدِّين، ح9
آنجا «فوَّض الی علیٍ» بود، اینجا «فوضَّهُ الینا» است. «مجلسی» و دیگران هم گفتند این روایت صحیح است.
«صحیحه فضیل بن یسار» که ما جلسه قبل خواندیم و نیمه کاره ماند، در اینجا دو تا مسئله را مطرح کرده:
«فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ»
با قید:
«لِيَسُوسَ عِبَادَه»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص 266، بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ ع فِي أَمْرِ الدِّين، ح4
یعنی هم مسائل دین که مسائل احکام است به پیغمبر تفویض شده، و هم مسائل امت اسلامی به پیغمبر تفویض شده؛ یعنی دو شیئ است. احکام برای مردم، ایجاد حکومت و رتق و فتق امور برای مردم. آن وقت دارد «لِيَسُوسَ عِبَادَه»؛ یعنی سیاست عباد را نبی مکرم مدیریت کند. این خیلی واضح و روشن است.
البته ما «لِيَسُوسَ عِبَادَه»؛ غیر از روایت تفویض، روایات دیگر هم داریم. ما در بحثی که آیا امام و پیغمبر مسائل حکومتیشان هم از طرف خدا است یا اعطائی مردم است، ما آنجا آیات و روایات را به طور مفصل میآوریم.
من دیدم در میان کسانی که در این زمینه کار کردند، خدا بیامرزد آیتالله «مؤمن» را که از همه زیباتر کار کرده؛ یعنی خیلی ظریف و دقیق کار کرده است. نزدیک به 13- 14 سال بحث خارجشان طول کشید. بحثشان ولایت فقیه بود. ولی ایشان قبل از ولایت فقیه، ولایت سیاسی نبی مکرم را اثبات کرد، ولایت ائمه، بعد ولایت فقیه را نتیجه گرفت.
دوستان اگر این کتاب را پیدا کنند و مطالعه کنند به گمانم خیلی چیز خوبی است. کتاب «الولایةُ الإلهیة الإسلامیه» یا «الحکومةُ الإسلامیه» کتاب خوبی است. ایشان، هم فرصت داشت و هم آدم ملائی بود و قشنگ هم كار كرد.
حتی کتابی که آقای «منتظری» نوشته، اصلاً قابل مقایسه با او نیست. ایشان خیلی عمیقتر کار کرده. در زمان آقای «منتظری» خیلی زیاد مباحث شبهات و ... به این شکل مطرح نبود، و ایشان هم خیلی زیاد روی بعضی از مباحث حکومتی عقلی وارد شده است.
اما آقای «مؤمن» روی کارهای عقلی زیاد ورود پیدا نکرده، آیات حکومتی و روایات حکومتی را آورده و سیره را آورده و یک بخشی به نام «مسائل حکومتی در نهجالبلاغه» دارد. کل خطبهها و نامههای حضرت امیر که دلالت میکند امام، مسائل حکومتیاش از طرف خدای عالم است، نه از اعطائی مردم، و انتخابی نیست؛ اینها را هم به خوبی جمع کرده است.
در این روایت، عصمت پیغمبر را تأیید میکند:
«وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا يَزِلُّ وَ لَا يُخْطِئُ فِي شَيْءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْق»
خیلی واضح و روشن است. آنچه که مربوط به سیاست خلق و مسائل حکومتی است این هم اعطائی خدای عالم به نبی مکرم است. بعدش هم ولایت تشریعی پیغمبر را میآورد:
«ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الصَّلَاةَ رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ عَشْرَ رَكَعَاتفَأَضَافَ رَسُولُ اللَّهِ إِلَى الرَّكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ وَ إِلَى الْمَغْرِبِ رَكْعَةً فَصَارَتْ عَدِيلَ الْفَرِيضَة»
تا آنجا كه:
«فَرَضَ اللَّهُ فِي السَّنَةِ صَوْمَ شَهْرِ رَمَضَانَ»
و پیغمبر:
«سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ صَوْمَ شَعْبَان»
پیغمبر «صومٍ شعبان» را آورده و خدا، خمر را حرام کرد، پیغمبر کل مسکر را حرام کرده؛ در رابطه با مسئله نماز مسافر و ... همه اینها را کاملاً آورده و در آخر دارد:
«وَ وَجَبَ عَلَى الْعِبَادِ التَّسْلِيمُ لَهُ»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص 266، بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ ع فِي أَمْرِ الدِّين، ح4
«بیت القصیر» کلام اینجا است که می گوید خدای عالم بر بندگان واجب کرده در برابر پیغمبر تسلیم شوند، مثل تسلیم برای خدای تبارک وتعالی در آیه:
(فَلَا وَرَبِّكَ لَا يؤْمِنُونَ حَتَّى يحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَينَهُمْ ثُمَّ لَا يجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيتَ وَ يسَلِّمُوا تَسْلِيمًا)
به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اينکه در اختلافات خود، تو را به داوري طلبند؛ و سپس از داوري تو، در دل خود احساس ناراحتي نکنند؛ و کاملا تسليم باشند.
سوره نساء (4): آیه 64
این روایت، همان را میخواهد برساند. تسلیم در برابر پیغمبر، مثل تسلیم در برابر خدا است. تسلیم در برابر خدا، مطلق است و قید بردار نیست، تسلیم در برابر پیغمبر هم مطلق است و هیچ قیدی ندارد. چه در مسائل حکومتی باشد، چه در مسائل تشریع باشد، چه در مسائل شخصی خودش باشد، هیچ تفاوتی ندارد.
حالا «آقای درایتی مشهدی» به صورت طعن نوشته اگر پیغمبر بگوید پاشو توالت برو، آیا رفتنش واجب است!؟ نمی دانیم چه کار باید بکنیم!؟ خدا آقای «خزعلی» را بیامرزد، روزی سر ناهار از یک ظرف ماست، ماست را به یک ظرف ماست دیگری ریخت گفت فلانی ببین «از ماست بر ماست»؛ در این قضایا هم فعلاً از ماست بر ماست!
اینجا مرحوم «محمد تقی مجلسی» میگوید روایت حسن است. در «روضة المتقین»، «مجلسی اول» میگوید صحیح است. «صاحب جواهر» هم تعبیر به صحیحه دارد. بزرگان دیگر ما هم به همین شکل تعبیر به صحیحه دارند.
اینهایی که واژه «حَسَن» میآورند عمدتاً نسبت به «ابراهیم بن هاشم» است. چون درباره ایشان ما توثیق خاصی نداریم و فقط مدحی دربارهاش آمده، لذا هر کجا «ابراهیم ابن هاشم» میآید میگویند این روایت، حسنه است و حال آنکه ما تقریباً از «ابراهیم بن هاشم» حدود 7 هزار روایت داریم!!
یعنی کثیر الروایه شیعه در عصر معصومین، این پدر و پسر هستند. هفت هزار و اندی از پدر؛ و شش هزار و اندی از پسر؛ «واول من نشرَ حدیث الکوفیین بِقُم ابراهیم بن هاشم» است.
البته ما ادله مختلفی بر وثاقت ایشان داریم. مرحوم «سید بن طاوس» روایتی را نقل میکند در ذیل روایت میگوید: «رواتُهم ثقاةٌ باجمعم»؛ وقتی ایشان میآید توثیق میکند توثیق ایشان برای ما کاملاً حجت است.
ما دو تا «خبر» هم داریم. این را ما خدمت عزیزان عرض کردیم که در کتابهای فقهی ما کلمه «خبر» که میآید، یعنی روایت ضعیف! یک دفعه «صحیحه» میگوید، یک دفعه «موثقه» میگوید، یک دفعه «حسنه» میگوید؛ دیگر ضعیفه نمیگوید چون معمولاً بعضی وقتها انصراف به حاج خانم خانه دارد. لذا معمولاً واژه ضعیفه را نیاوردند، بجای ضعیفه کلمه «خبر» میآید.
هر کجا «صاحب جواهر»، «صاحب ریاض»، «حدایق» باشد، یا امام، آقای «خویی» و دیگران باشند کلمه «خبر» که میآید، یعنی «روایت ضعیفةٌ». البته در اینجا روایت «کافی» ضعیف است لاشک ولاریب؛ ولی «صفار» این روایت را نقل کرده و همین روایت در «بصائر» آمده و آقای «خویی» میفرماید که:
«ذكر ما يقرب مضمونه من الرواية المتقدمة، والسندصحيح. بصائر الدرجات: الباب المتقدم، الحديث 2 »
معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة؛ للامام الأكبر زعيم الحوزات العلمية السيد أبو القاسم الموسوي الخوئي قدس سره الشريف، الطبعة الخامسة، طبعة منقحة ومزيدة، السنة 1413 ه - 1992 م؛ ج 20، ص 22
پس روایت هشتم که در «کافی» آمده سند ضعیف است، همین روایت با همین شکل در «بصائر الدرجات» آمده سند او صحیح است؛ پس ما مشکل سندی هم نخواهیم داشت.
پرسش:
صاحب «بصائر الدرجات» با مرحوم «کلینی» هم عصر بوده؟
پاسخ:
نه، «صفار» صاحب «بصائر الدرجات»، متوفای270 است، «کلینی» متوفای 329 است. ایشان تقدم دارد. «صفار، وما ادریک ما صفار»، ایشان معاصر معصومین بود و آقا امام هادی و امام عسکری را درک کرده و کتاب خیلی عجیبی دارد.
یعنی دو تا کتاب است به نظرم برای طلبهها خواندنش از واجبات است. یکی «بصائر الدرجات» و دیگری «کفایة الأثر فی إمامة ائمة الإثنی عشر» اثر «خزاز» است.
این دو تا کتاب، مثل «توحید صدوق» که در مباحث خداشناسی تقریباً بینظیر است؛ یعنی «کلما یرتبط بالتوحید» که مرحوم «صدوق» در کتاب «التوحید» آورده. در این دو تا کتاب هم «کلما یرتبط بالإمامه» یعنی مقام امام، علم امام، تمام آنچه که مربوط به امام و امامت است، این دو بزرگوار آوردند. مخصوصاً «کفایة الأثر» که متأخر هم است.
گمانم «خزاز» متوفای 400 باشد. یعنی بعد از «کلینی» و قبل از «شیخ طوسی» باشد. ولی کتاب ایشان دستهبندی خیلی خوبی دارد.
«شیخ صدوق» متوفای 381 است؛ «طوسی» 460؛ «سید مرتضی» 436؛ «مفید» 413 است. تقریباً با «صدوق» و با «شیخ مفید» (رضوان الله تعالی علیهم) در یک عصر بودند.
این روایت البته روایت خیلی مفصلی است میگوید خدمت امام صادق بودم یک کسی از کتاب الله سوال کرد حضرت یک جوابی داد، نفر دیگری آمد از همان آیه سوال کرد:
«فَأَخْبَرَهُ بِخِلَافِ مَا أَخْبَرَ بِهِ الْأَوَّل»
میگوید: به قدری من ناراحت بودم که گویا قلب من را دارند با چاقو تکه تکه میکنند. با خودم گفتم که «ابا قتاده» را در «شام» رها كردم كه در یك «واو» و «شبه واو» متفاوت نمیگوید، اینجا آمدم و می بینم که امام به این شكلی میگوید. تا اینکه نفر سومی آمد دیدم حضرت برخلاف نفر اول و دوم نظر داد؛ در اینجا بود که:
«فَسَكَنَتْ نَفْسِي فَعَلِمْتُ أَنَّ ذَلِكَ مِنْهُ تَقِيَّة»
بعد حضرت:
«الْتَفَتَ إِلَيَّ»
بدون اینكه چیزی بگویم فرمود:
«يَا ابْنَ أَشْيَمَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَقَالَ هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ»
گفت ای سلیمان! به هر کس میخواهی بدهی ندهی دست خودت است.
«وَ فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ فَقَالَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَمَا فَوَّضَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَيْنَا»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص266، بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) فِي أَمْرِ الدِّين، ح2
این را «کافی»، «اختصاص شیخ مفید»، و «صفار» هم دارد. در کتابهای مختلف است و «علامه مجلسی» که به این روایت میرسد میگوید:
«الحدیث الثانی ضعیفٌ»
ولی عرض کردم مرحوم آقای «خویی» روایت «صفار» را میگوید: «والسندُ صحیحٌ»، «بصائر الدرجات» البابُ المتقدم، حدیث 2 در رابطه با شرح حال «موسی ابن اشیم» است.
«والسلام علیکم ورحمة الله»