بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی گوشه ای از شبهات فاطمیه (3) – اظهار ندامت ابوبکر در آخر عمر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
در طبقه بندی روات آیا غیر از این مواردی كه شما در مورد طبقه بندی فرمودید تقسیم بندی دیگر و مبنای دیگری هم است؛ یعنی در شیعه مبناهای دیگر هم وجود دارد؟
پاسخ:
بله در شیعه مبناهای دیگری هم است، بعضیها هستند از پایین به بالا رفتند. مثلا از خودشان شروع كردند و بالا رفتند، بعضیها از «شیخ طوسی» به عنوان طبقه اول شروع كردند، طبقه دوازدهم را روات از رسول اكرم قرار دادند. اختلاف زیاد است.
دو، سه تا مبنا است ولی آنچه كه فعلا مشهور است همین است و اهلسنت هم به همین شكل است. بعضیها از بالا گرفتند پایین آمدند و بعضیها از پایین به بالا رفتند.
برای آنهایی که از بالا گرفتند پایین آمدند، پیامبر و حضرت امیر ملاك است. عمدتا آنهایی كه از پیغمبر نقل میكنند، طبقه اول میشوند؛ طبقه دوم آنهایی هستند كه از طبقه اول نقل میكنند. حالا مصادف با امیرالمؤمنین باشد یا امام حسن و امام حسین و یا امام سجاد باشد فرقی نمیكند. طبقه سوم آن است كه با دو طبقه از پیامبر نقل كند. طبقه ششم آن است كه با پنج طبقه از پیامبر نقل كند.
پرسش:
طبق این مبنا، خود ائمه هم جزء طبقات میشوند؟
پاسخ:
ائمه را جزء طبقه نمیآورند، ائمه جزء طبقات نیستند؛ ائمه به هیچ وجه داخل در طبقات نیستند. یك امامی است چهار سال، پنج سال امامت كرده مثل امام عسكری (سلام الله علیه) و یك امامی سی و اندی سال امامت كرده است مثل امام هادی (سلام الله علیه) كه از همه بیشتر دوران امامتش بوده است. یك كسی مثل امام جواد (سلام الله علیه) كلا هیجده سال دوران امامتش بوده است.
لذا گرچه خود امام رضا (سلام الله علیه) فدایش بشوم دوران امامتش كمتر از بیست سال است. سال هشتاد و سه شهادت امام كاظم است و سال دویست و دو شهادت امام رضا است یعنی نوزده سال!
لذا ائمه را به هیچ وجه جزء طبقات نمیآورند اصلا و ابدا. البته اهلسنت آوردهاند، ائمه جزء طبقات آنها است؛ ولی اینطرف، شیعهها جزء طبقات نیاوردهاند.
پرسش:
در مورد شبهه خواستگاری «دختر ابی جهل» این ظاهرا یك بار نقل شده و آنهم سال هشتم هجری كه «مسور ابن مخرمه» شش ساله بوده است، درست است؟
پاسخ:
«توفیق ابو علم» از اساتید «دانشگاه الازهر» است، میگوید جریان خواستگاری سال دوم و قبل از ولادت امام حسن بوده است.
تنها راوی كه این قضیه را مفصل آورده «مسور» است. ملاحظه كنید «توفیق ابو علم» می گوید:
«...خِطبة كانت سنة الثانیة من الهجرة قبل ولادة الحسن فی السنة الثالثة»
فاطمة الزهرا، توفیق ابو علم، صفحه 170
عربی این كتاب را من دارم؛ ولی نگشتم ببینم صفحه آن چند است. ایشان در كتابهای مورخین تتبع و تحقیق كرده به این مطلب رسیده و آدم مُلا و خیلی هم منصف است. ایشان سه، چهار تا كتاب در رابطه با اهلبیت دارد یكی آن به نام فاطمة الزهرا است و ایشان اینطوری استفاده كرده است.
پرسش:
غیر از «مسور ابن مخرمه» كس دیگری نیست كه این قضیه را نقل كرده باشد؟
پاسخ:
در گوشه كنارها آمده ولی به این شكل مفصل من ندیدم. عمده راوی «مسور» است. یعنی در «صحاح» ناقل «مسور» است. در «صحیح بخاری و مسلم» جز «مسور» كسی دیگر نقل نكرده است.
ما دعوایمان را باید منحصر به «صحیحین» كنیم و از «صحیحین» بیرون نبریم. ولذا اگر میزنیم «صحیحین» را بزنیم، وقتی «صحیحین» زده شد بقیه زده شدهاند.
اینها میگویند: حدیث «أنا مدینة العلم» چون در «صحیح بخاری» نیامده است، پس باطل است. یعنی ملاك برایشان «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» است.
پرسش:
استدلال هم بخواهیم بكنیم این است كه تنها راوی این روایت این آقاست و آن موقع شش ساله بوده. قضیه مربوط به سال «فتح مكه» سال هشتم هجری میشود. بعد كتاب «طبقات ابن سعد» دارد كه این خانم که می گویند حضرت امیر به خواستگاری او رفته در سال هشتم هجری ازدواج كرده است؛ بنابراین نتیجه میگیریم در سال هشتم هجری یك زنی بوده كه همسر داشته و امكان نداشته كه حضرت علی از ایشان خواستگاری كرده باشد.
پاسخ:
بله، كاملا درست است. دوستان دیگر اگر درباره این خواستگاری کار کردند بفرمایند.
یکی از شاگردان:
حدیث از نظر دلالت اشكال دارد. در جایی كه خدای متعال میٰفرماید: (فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباع) آیه عام است، تخصیص نخورده و نسخ هم نشده است.
پاسخ:
اینها میگویند این ممنوعیت خواستگاری، از خصوصیات و ویژگیهای دختران پیغمبر است:
«والله لَا تَجْتَمِعُ بِنْتُ رسول اللَّهِ وَبِنْتُ عَدُوِّ اللَّهِ عِنْدَ رَجُلٍ وَاحِدٍ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج3، ص 1364، ح 3523
این دلیل بر این است كه از خصوصیات رسول اكرم است.
یکی دیگر از شاگردان:
دختر پیغمبر با دختر دشمن خدا در نزد عثمان جمع شده بود.
پاسخ:
بله این هم یك اشكال اساسی است. دختر پیامبر با «رملة»، «دختر شیبه» كه عدو الله است هردو در نزد «عثمان» بودند. «شیبة ابن ربیعه» در «جنگ بدر» به درك واصل شد و از عدوالله است.
«رملة» با «رقیه» یا «ام كلثوم» یكی از دختران پیغمبر نزد عثمان بودند. اگر بنا است «لَا تَجْتَمِعُ بِنْتُ رسول اللَّهِ وَبِنْتُ عَدُوِّ اللَّهِ أَبَدًا عِنْدَ رَجُلٍ واحد» صحیح باشد؛ پس عثمان هم اشتباه كرده است. پیامبر باید نسبت به عثمان هم باید بیاید اعتراض بكند.
همچنین «فاطمه بنت ولید بن عبدالشمس» در حقیقت نوه دختری «ابوجهل» است. ایشان در زمانی كه دختر پیغمبر، زن عثمان بود، «فاطمه» نوه «ابو جهل» هم زن عثمان بود؛ اگر بنا است: «لَا تَجْتَمِعُ بِنْتُ رسول اللَّهِ وَبِنْتُ عَدُوِّ اللَّهِ أَبَدًا عِنْدَ رَجُلٍ واحد» چرا عثمان همچین كاری كرد؟ یا باید بگویید این روایت باطل است یا بگویید «رقیه» یا «ام كلثوم» دختر پیغمبر نبودند!!
البته بعضی از علمای شیعه هم بر این عقیده هستند كه اینها «ربیبه» پیغمبر بودند و در حقیقت خواهر زاده حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بودند كه بعد از ازدواج با رسول اكرم در خانه رسول اكرم بزرگ شدند. عرب به «ربیبه» دختر و پسر میگوید و برایشان فرقی نمیكند.
دوستان توجه بکنند که ده، دوازده تا اشكال اساسی به این قضیه وارد است. تقریبا در چهار جای «بخاری» این عبارت آمده است و در چهار جا هم در «صحیح مسلم» آمده است؛ یعنی هشت مورد در «صحیحین» این عبارت آمده است و یكی از شبهات اساسیشان است.
اگر دوستان این سوال را بتوانند رویش كار كنند ما فردا از محضرشان سوال میكنیم که می گویند: "خانههای «مدینه» دَرْ نداشت." خود حضرت امیر هم در یك روایتی دارد كه ما خانههایمان سقف نداشت و دَرْ نداشت و با پرده خانههایمان را میپوشاندیم.
شیعه مدعی است كه زهرا مرضیه بین دَرْ و دیوار قرار گرفت. خانهای كه دَرْ ندارد چطور حضرت فاطمه بین دَرْ و دیوار قرار گرفته است؟ این هم یكی از شبهاتی است كه وهابیها در ایام فاطمیه مرتب پخش میكنند. الان اگر كسی حضور ذهن دارد بفرماید.
یکی از شاگردان:
بعضیها میگویند آن موقع اصلا «نجار» نبوده و حال آنكه «دَرْ خیبر» دَرْ بوده چطور ساخته شده بود؟
پاسخ:
ما كاری به آنجا نداریم. ما با «مدینه» كار داریم. یهودیها از نظر صنعت و سواد و علم خیلی جلو بودند. روایتی از خود امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) آورده اند که حضرت میفرماید:
«لَا سُقُوفَ لِبُيُوتِنَا وَ لَا أَبْوَابَ وَ لَا سُتُور»
الخصال؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: جامعه مدرسين، ج2، ص373
این را شما جواب بدهید، ما کاری به دیگران نداریم. «خصال» جلد 2، صفحه 373؛ «اختصاص»، «شیخ مفید» صفحه 172؛ «بحار» جلد 38، صفحه 175 اینها را جواب بدهید.
یکی از شاگردان:
آیه قرآن میفرماید که:
(أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ)
يا خانهاي که کليدش در اختيار شماست
سوره نور (24): آیه 61
پاسخ:
بله، این یک جواب است.
یکی از شاگردان:
آدم هر جا میخواهد برود باید یک دَرْی باشد.
پاسخ:
نه؛ شما الآن در خیلی از روستاها كه میروید یا «عشایر»، اصلاً دَرْ و پیکری ندارند. اکثراً در باز است و هیچ مشکلی هم ندارد. این روایت را هم باید جواب داد. باید یك مقدار تأمل نمایید من فردا سوال میكنم.
یکی از شاگردان:
قضیه «سد الابواب» هم مطرح است.
پاسخ:
بله، یكی همان: «سَدَّ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابَهُ» است، ولی ما میخواهیم خیلی دقیقتر از این باشد.
پرسش:
ماجرای هجوم به خانه حضرت زهرا ظاهراً سه بار اتفاق افتاده است. بار دوم یک سری صحابه امثال «زبیر» داخل خانه بودند که دیروز شما گفتید «زبیر» هم در آنجا بوده این فكر میكنم در درگیری دوم بوده است. و هجوم اصلی که منجر به زخمی شدن حضرت زهرا میشود آن موقع کسی نبوده است!
پاسخ:
بعضیها همچین توجیهی دارند. بعضیها سه مورد و بعضیها هم بیشتر از سه مورد هجوم آوردند؛ ولی یک مقدار قضایا با آن واقعیت خیلی هم خوانی ندارد. من ان شاء الله به طور مفصل خدمت دوستان عرض خواهم کرد. آنچه که از احادیث اهلسنت استفاده می شود هجوم یک بار بوده، آمدند:
«فجاء عمر ومعه قبس»
أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ)؛ دار النشر: ج1، ص252
اینها با تعابیر و عبارتهای مختلف نقل شده است؛ نمیشود که سه چهار مرتبه بیایند هجوم ببرند و بیاورند و ببرند و امثال این قضایا من یک مقداری نمیتوانم این فرمایشاتی که آقای «عبد الزهرا» در «الهجوم علی بیت فاطمه» میآورد قبول کنم. که ما هجومها را سه مرتبه بدانیم و اینکه یک دفعه علی را بکشانند ببرند و یک دفعه...
هدف نهای آنها این بود که امیرالمؤمنین را کشان کشان برای بیعت ببرند و این کار را هم کردند. در سند شیعه و سنی داریم که امیرالمؤمنین آنجا آمد. «اثبات الوصیه - مسعودی» به طور مفصل این قضیه را آورده و خواستند که امیرالمؤمنین بیعت کند عمر گفت:
«بایع ابابکر قال علی إن لم أفعل فمه»
علی گفت: اگر بیعت نکنم چه میشود؟
«قال والله الذي لا إله إلا هو نضرب عنقك»
در اینجا حضرت فرمود:
«إذا تقتلون عبد الله وأخا رسوله قال عمر أما عبد الله فنعم وأما أخو رسوله فلا»
الإمامة والسياسة؛ اسم المؤلف: أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري الوفاة: 276هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م، تحقيق: خليل المنصور، ج 1، ص 16
در آنجا میگوید اینها تلاش کردند که دست علی را باز کنند و در دست ابوبکر بگذارند نتوانستند؛
«فمسح ابوبکر یدَهُ علیٰ ید علي وهی مذمومة»
ابوبکر، دستش را بر روی دست علی کشید در حالی که دست علی بسته بود
اثبات الوصية؛ مسعودی؛ ص 145 - 146
یعنی این را هم آقایان آوردند. بعد حضرت به قبر رسول اکرم رو کرد فرمود که:
(إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يقْتُلُونَنِي)
اين گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند؛ و نزديک بود مرا بکشند!
سوره اعراف (7): آیه 150
در اینجا است که حضرت صدیقه طاهره وقتی این منظره را میبیند دست به نفرین بر میدارد که «سلمان» میآید عرضه میدارد «یا بنت رسول الله» تو دختر رحمةً للعالمین هستی که اگر نفرین کنی جنبدهای در روی زمین باقی نمیماند.
البته بعضیها همین تعبیر را در خانه حضرت زهرا دارند، همان لحظهای که داشتند امیر المؤمنین را میبردند، امیرالمؤمنین فرمود که اگر چنانچه زهرا بخواهی نفرین کنی دیگر جنبدهای زنده نمیماند!
به خاطر اینکه نام پدرت بماند نفرین نکن. فاطمه زهرا دست حضرت را میگیرد به منزل میآورد. همانجا در برابر حضرت مینشیند بنا به نقل کتاب «الكوکب الدرّی» آقای «میرجهانی» جلد 2، صفحه 195 میگوید:
«یا اَبَالحَسَنْ نَفْسی لِنَفْسِکَ الْوِقا رُوحی لروحِکَ الْفِداءُ اِن کُنْتَ فی خیرٍ کُنْتُ مَعَکَ و اِنْ کُنْتَ فی شَرٍّ کُنْتُ مَعَک»
که حتی بعضیها میگویند در همین جا بود حضرت زهرا فرمود تا کی میخواهی مثل بچهای در جنین بنشینی و از حق خودت دفاع نکنی؟ البته صدور این عبارت از زبان صدیقه طاهره معصوم خیلی مستبعد است و با مقام عصمت نمیسازد!
بعضیها مثل «علامه» اگر اشتباه نکنم توجیه میکنند میگوید مثلاً حضرت زهرا از زبان دیگران میگوید. میگوید اگر دیگران اینطوری بگویند شاید بعضیها تصور کنند که شما مانند بچهای در رحم مادر میمانی! بچه در رحم مادر، پیچیده و به حالت خمیده است میگوید تا کی آنجا میخواهی به همین شکل دست در گریبان و دست بسته بمانی و از حقت دفاع نکنی؟ این کل قضایا است.
در هر صورت ...
جلسه قبل دو تا مسئله را مطرح کردیم. یکی قضیه اصل هجوم با سند صحیح و تهدید و قَسَم. نکته دوم که اینها میگویند این تهدید از پیغمبر هم بوده؛ این دو تا را ما جواب دادیم. مسئله سوم؛ آقایانی که میگویند ورود به خانه حضرت زهرا و آتش زدن و هتک حرمت و ... نبود، مسئله اظهار ندامت ابوبکر است که اگر نگوییم متواتر، قطعاً به صورت مستفیض و با سندهای صحیح نقل شده است.
این تعبیر «ابن زنجویه» متوفای 251 است كه معاصر امام هادی و امام عسکری بوده و کتاب «الاموال» ایشان هم کتاب معتبر است. وقتی با «ابوبکر»، «عبد الرحمن ابن عوف» و... میآیند میگویند قضیه چه است و چرا ناراحت هستی؟ میگوید:
« أجل إني لا آسى من الدنيا إلا على ثلاث فعلتهن وددت أني تركتهن، وثلاث تركتهن وددت أني فعلتهن، وثلاث وددت أني سألت عنهن رسول الله»
الأموال لابن زنجويه، اسم المؤلف: أبو أحمد حميد بن مخلد بن قتيبة بن عبد الله الخرساني المعروف بابن زنجويه (المتوفى: 251هـ)، ج1، ص 387
نسبت به 9 تا كار پشیمان است. میگوید 3 تا کار را انجام دادم ای کاش انجام نداده بودم. 3 تا کار انجام ندادم ای کاش انجام داده بودم. 3 چیز از پیغمبر میخواستم سوال بکنم سوال نکردم.
«فوددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة عن شيء، وإن كانوا قد أغلقوا على الحرب»
الأموال لابن زنجويه، اسم المؤلف: أبو أحمد حميد بن مخلد بن قتيبة بن عبد الله الخرساني المعروف بابن زنجويه (المتوفى: 251هـ)، ج1، ص 387
میگوید من دوست داشتم خانه فاطمه را کشف نمیکردم! مراد از «کشف» چیست؟ آیا تهدید را کشف میگویند؟ یا نه، هجوم به داخل خانه یا به تعبیر شیعه، آتش زدن در خانه و هتک حرمت خانه بوده است!؟ بعد میگوید:
« وإن كانوا قد أغلقوا على الحرب»
اگر این خانه را برای جنگ بسته بودند به عنوان یک سنگر؛ مثلاً اگر آنجا نیروها سنگر گرفته بودند تا علیه ما جنگ بکنند؛ ولو یک سنگر جنگی هم بود که من باید وارد میشدم با اینها میجنگیدم حرمت این خانه که به عنوان سنگر است میشکستم ای کاش ولو سنگر جنگی هم بود این خانه را هتک حرمت نمیکردم. «کشفتُ» یعنی چه؟ این «لم أكن كشفت» یعنی چه؟
حالا: «أغلقوا على الحرب» یا «اغلق علی الحرب» عبارتهای مختلفی دارد، مجموع اینها میگوید دَرْ این خانه را بسته بودند و در پشتش نیروهای جنگی علیه ما سنگر گرفته بودند. میگوید این حالت هم بود من نباید حرمت خانه حضرت زهرا را میشکستم و در خانه را باز میکردم!
«بلاذری» هم همین را دارد:
«أني لم أفتش منزل فاطمة ولو نصب عَلَيّ الحرب»
ولو اینکه این خانه برای جنگ قرار گرفته بود!
أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ)؛ دار النشر: ج3، ص 406
در اینجا تعبیر «منزل» است، «بیت» هم نیست! «طبری» هم در تاریخش میگوید:
«وإن كانوا قد غلقوه على الحرب»
خانه را بسته بودند و پشت خانه و در داخل خانه نیروهای جنگی علیه ما قرار گرفته بودند!
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص353
«طبرانی» هم دارد:
«أَنِّي لم أَكُنْ كَشَفْتُ بَيْتَ فَاطِمَةَ وَتَرَكْتُهُ وَأَنْ أَغْلِقَ عَلَيَّ الْحَرْبَ»
المعجم الكبير؛ اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360، دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج1، ص62
آقایان عبارتهای مختلف دارند. آقای «ابن عساکر» دارد:
«أني لم أكن كشفت بيت فاطمة عن شيء، مع أنهم أغلقوه على الحرب»
ای کاش من خانه فاطمه را مورد حمله قرار نمیدادم با اینکه آن خانه به عنوان یک سنگر جنگی بود.
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري؛ ج 30، ص 418
این خیلی واضحتر است. میگوید آنجا افرادی آماده برای جنگ بودند، «زبیر» و ... با شمشیر میآیند در برابر اینها قرار میگیرند؛ یعنی آنجا جمع شده بودند برای اینکه با ما بجنگند!
«ذهبی» مقید است که خیلی از حقایق را در مذمت صحابه نقل نکند میگوید:
«وَهَذَا فِيْمَا بِأَيْدِيْنَا وَبَيْنَ عُلُمَائِنَا، فَيَنْبَغِي طَيُّهُ وَإِخْفَاؤُهُ، بَلْ إِعْدَامُهُ، لِتَصْفُوَ القُلُوْبُ، وَتَتَوَفَّرَ عَلَى حُبِّ الصَّحَابَةِ، وَالتَّرَضِّي عَنْهُمُ، وَكُتْمَانُ ذَلِكَ مُتَعَيِّنٌ عَنِ العَامَّةِ، وَآحَادِ العُلَمَاءِ»
واجب است ما اینها را نابود کنیم و از بین ببریم تا مسلمانها نسبت به صحابه بدبین نشوند!
سير أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط, محمد نعيم العرقسوسي؛ ج 10، ص 92
ایشان در «تاریخ اسلام» جلد 3، صفحه 117 و 118 به طور مفصل قضیه هجوم به خانه حضرت زهرا را نقل میکند:
«أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وأن أغلق علي الحرب»
یا:
«وددت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق عمر أو أبي عبيدة»
در «سقیفه بنی ساعده» خلافت را به من دادند قبول نمیکردم، و به گردن عمر و «ابو عبیده جراح» میانداختم. یا آن روزی که «خالد بن ولید» را فرستادم رفت «مالک ابن نویره» را کشت و به همسرش هم تجاوز کرد و ... ای کاش من خودم هم آنجا پشت صحنه بودم.
یا آن روزی که «اشعث» را اسیر آوردند گردنش را میزدم. آن روزی که «فجاءه سُلَمی» را آوردند او را آتش نمیزدم او را میکشتم یا آزادش میکردم. بعد میگوید:
« رواه هكذا وأطول من هذا ابن وهب و...»
تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام؛ اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 748هـ، دار النشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ج3، ص 117 و 118
مراد اینجا است میگوید: «أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وأن أغلق علي الحرب»؛ رها میکردم همانطوری که به «سعد بن عباده» به «سلمان» و «ابوذر» و «مقداد» و «عمار» و عموی پیغمبر را کار نداشتم، ای کاش خانه فاطمه را هم من کار نداشتم و رها میکردم.
اینهای نمونههایی است که آقایان آوردند و از نظر صحت روایت هم «ضیاء الدین مقدسی» در کتاب «الأحادیث المختاره» تأیید میكند. قبلاً هم گفتیم کتاب «الأحادیث المختاره» کتابی است که معتقد هستند تمام روایاتش صحیح است.
خود «ضیاء الدین مقدسی» میگوید:
«وهذا حديث حسن عن أبي بكر إلا أنه ليس فيه شيء من قول النبي»
این کلام ابوبکر صحیح است مگر اینکه روایتی از پیغمبر در این حدیث نیست!
الأحاديث المختارة؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد الحنبلي المقدسي الوفاة: 643 ، دار النشر : مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الملك بن عبد الله بن دهيش، ج1، ص90
ما دنبال روایت پیغمبر که نیستیم. شما دارید تاریخ نقل میکنید. «عبد الرحمن ابن عوف» دارند نقل میکنند که:
« فوددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة أو تركته وأن أعلق على الحرب»
البته اینجا « وأن أعلق علی الحرب» دارد. حتما اشتباه چاپی است. «ذهبی» در مورد «ضیاء الدین مقدسی» میگوید:
« الضياء الإمام العالم الحافظ الحجة محدث الشام شيخ السنة»
تذكرة الحفاظ، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد الذهبي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى؛ ج 4، ص 1405، ش 1129
«سیوطی» این آرزو ابوبکر را آورده، باز ایشان هم میگوید:
«إِنَّه حديث حسن إِلاَّ أَنَّهُ ليس فيه شيءٌ عن النبي»
جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)؛ اسم المؤلف: الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي الوفاة: 19/جمادى الاولى / 911ه، ج13، ص101
«حسن بن فرحان مالکی» میگوید: "من قبلاً این روایت را میخواندم تصور میکردم که این روایت صحیح نیست، بعد دیدم که این روایت با سندهای صحیح ثابت است." کتاب «قراءة فی کتب العقائد المذهب الحنبلی نموذجا»
ایشان آدم حُری است. «حسن بن فرحان مالکی» از شاگردان «بن علوی مالکی» است که از علمای بزرگ «مکه» بود که «بن باز» فتوا به قتلش داد.
بعد پیش «ملک فهد» رفت گفت: «بن باز» مجتهد است من هم مجتهد هستم، نظر من این است و نظر او هم آن است. «ملک فهد» حکم «بن باز» را لغو کرد. ایشان موقعیت خیلی خوبی در «مکه» و هم در «مدینه» داشت. سه روز در «مکه» و سه روز در «مدینه» بود و نماز جمعه میخواند و هم درس خارج داشت، «مالکی» مذهب هم بود.
اتفاقا ما «مکه» بودیم، او بیمار بود با دوستان به عیادتش رفتیم، از قدم مبارک دوستان، همان شب هم ایشان از دنیا رفت، فردا شب برای تشییع جنازهاش رفتیم؛ ولی یک تشییع جنازهای داشت که میگفتند در این 200- 300 سال اخیر در «عربستان» همچنین تشییع جنازهی نبوده! ایشان را در «قبرستان ابوطالب» دفنش کردند و آن شب درب «قبرستان ابوطالب» باز شد.
دوستانی که «مکه» مشرف شدند میدانند دَرْ «قبرستان ابوطالب» بسته است، معمولاً حجاج بالای پل میروند و از دور یک سلامی میدهند؛ آنجا «ابوطالب»، «عبدالمطلب»، و «خدیجه (سلام الله علیها)» دفن است و دو یا سه نفر از فرزندان رسول اکرم «طیب»، «طاهر» و «قاسم» دفن هستند. وقتی ما آمدیم دیدیم که «قبرستان ابوطالب» باز است گویا دنیا را به ما دادند ما وارد شدیم و از چند تا از عربها سوال کردیم قبر «خدیجه» کجا است؟ دیگر آقای «بن علوی» را یادمان رفت!
رفتیم دیدیم قبر حضرت خدیجه (سلام الله علیها) تقریباً پایینتر از قبر «ابوطالب» و «عبدالمطلب» است آنجا یک جای کوچکی است و یک دیوار کوچکی هم کنارش کشیدند دیدیم آنجا شیعه و سنی جمع شدند و گریه میکردند.
من شاید در عمرم در حرم ائمه (علیهم السلام)، و... غیر از حرم حضرت امیر که آدم آنجا میرود آدم احساس میکند روی عرش است. من در هیچ جا همچنین حالی پیدا نکرده بودم. بدون مبالغه میگویم، انسان احساس میکند بوی حضرت زهرا از قبر میآید؛ یعنی یک حالتی آنجا برای آدم پیش میآید که نه تنها شیعیان، من حتی دیدم سنیها آنجا دارند با سوز گریه میکنند، نعره میکشند و گریه میکنند. ما دیدیم همه از خاک بر میدارند ما هم از خاک قبر حضرت «خدیجه» برداشتیم.
در هر صورت... «حسن بن فرهان مالکی» شاگرد «بن علوی مالکی» است، مرد آزادی است الان هم مدتی است در «عربستان» در زندان است. چند تا کتاب علیه «وهابی»ها نوشته، و به خوبی دارد کار میکند. ده پانزده تا کتاب دارد و تمام کتابهایش بلا استثناء کتابهای خوب، ضد «وهابی» و ضد سنی است؛ یعنی عقائد اهلسنت را خیلی خوب، محترمانه، و مؤدبانه نقد کرده است.
«ابن تیمیه» را با یک کلمه «رحمه الله» پدرش را در آورده، مثل همان عبارت «جناب عمر همچنین جنایتی کرده»! جناب «ابن تیمیه» این جنایتها را مرتکب شده! خیلی کتاب خوبی است مخصوصاً «قرائة فی کتب العقائد» نظریه «احمد ابن حنبل» را نقل کرده است.
نکته دیگر در اینجا، «ابن تیمیه حرّانی» (علیه من الله ما یستحق) میگوید:
«وغاية ما يقال إنه كبس البيت»
«کبس البیت»؛ یعنی بدون اجازه صاحبش به زور وارد خانه شدن! پس وارد خانه شدند فقط تهدید تنها نبوده! بعد شما خباثت را ببینید می گوید:
«لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه وأن يعطيه لمستحقه»
خواست ببینید در خانه حضرت علی، چیزی آقایان غصب کردند دزدی کردند آنجا گذاشتند اینها را برای مستحقین بیاورد و بینشان تقسیم بکند.
منهاج السنة النبوية، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج 8، ص291
امیدواریم که ان شاء الله فردای قیامت، در محکمه عدل الهی بتوانند جواب بدهند که یقیناً جوابی ندارند و الانش هم به آتش غضب صدیقه طاهره شبانه روز دارند زجر میکشند، ناله میکنند و امیدواریم که ان شاء الله تا قیام قیامت در این عذاب باشند و بعد از قیامت هم در عذاب قهر الهی جهنم، مادامی که خدا خدائی میکند، اینها زجر بکشند. خیلی حرف وقیحی است!! «لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه وأن يعطيه لمستحقه»
علی که پیغمبر میگوید:
«علي مع الحق والحق مع علي»
تاریخ بغداد؛ اسم المؤلف: أحمد بن علی أبو بکر الخطیب البغدادی، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج14، ص320
«علي مع القرآن والقرآن مع علي»
المستدرك على الصحيحين ، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة: الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 3، ص 134، ح 4628
ایشان نمیداند که آنجا مالُ الله است که باید تقسیم بشود؛ ولی عمَری که تا سال دهم کافر بوده، بعد از آن هم، آن همه جسارتها به پیغمبر و اهلبیت پیغمبر و صحابه داشته، به تعبیری كه گفت:
«يا بن الْخَطَّابِ فلا تَكُونَنَّ عَذَابًا على أَصْحَابِ رسول اللَّهِ»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج3، 1696، ح2154
در قضیه «حدیث استأذان» همچین حرفی میزند. نمیدانم این آقایان و اینهایی که دنبال این افراد هستند چه جوابی دارند؟
«سعید ابن منصور» از علمای بزرگ اهلسنت است ایشان هم تعبیرش این است که «إنَّهُ حدیثٌ حسن». «متقی هندی» این را آورده و میگوید «حدیثٌ حسن». «ذهبی» هم نسبت به «سعید ابن منصور» عبارتهای خیلی بزرگی دارد.
نکته دیگری كه است همین کتاب «الأموال» كه ما آوردیم، ایشان متوفای 255 است. در چاپهای جدیدش ببینید اینها چه کار کردند؟
«فوددت أني لم أكن فعلت كذا وكذا»
الأموال لابن زنجويه، اسم المؤلف: أبو أحمد حميد بن مخلد بن قتيبة بن عبد الله الخرساني المعروف بابن زنجويه (المتوفى: 251هـ)، ج1، ص 454
قضیه «لم اکن کشفتُ بیت فاطمه»؛ کذا وکذا شده!
«معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع»؛ نوشته «ابوعبید بکری اندلسی» ایشان هم میآید می گوید:
«وددت أني لم أفعل كذا لخلة ذكرها»
معجم ما استعجم من أسماء البلاد والمواضع؛ اسم المؤلف: عبد الله بن عبد العزيز البكري الأندلسي أبو عبيد الوفاة: 487، دار النشر: عالم الكتب - بيروت - 1403 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق: مصطفى السقا، ج3، ص1077
ایشان هم حذف می کند. اینها نشان میدهد بر اینکه پشت صحنه، خودشان هم می دانستند چه خبر و چه اتفاقاتی وجود دارد ولذا میآیند «أني لم أفعل كذا و كذا» درست میكنند. مثل همان تعبیری که «صحیح مسلم» دارد:
«كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج 3، ص 1378، ح 1757
ولی «بخاری» میگوید: «قال عمر کذا وکذا و کذا»، « كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا» را بر میدارد «کذا کذا» آنجا میگذارد. در بعضی از جاها از بیخ حفظ میکند. اصلاً صورت مسئله را محو میکند. اینها نشان میدهد بر اینکه خودشان هم متوجه بودند حقیقت چه است!!
ما دیروز با بعضی از قضات بزرگواری که تجربه کاری داشتند و الان هم بازنشسته هستند جلسهای در رابطه با قضیه «احمد اسرائیل» داشتیم. قضات میگویند در خیلی از شهرستانها، ما خلاء قانونی داریم! چون این ادعاها و اعتقاداتی که آمده، در قانون، مجازاتی برای این ادعاها نیامده اشت!
ما خودمان یکی دو ماه قبل در «بیرجند» بودیم، قضات گفتند اینها را دستگیر میکنند میآورند ولی ما چون خلاء قانونی داریم، اینها را آزاد میکنیم.
بنا شد که از طریق «دفتر رئیس قوه قضاییه» حاج آقای «رئیسی» و مسئولیتش هم فعلاً به عهده بنده است که ما بیاییم این اتهاماتی که به اینها وارد است و جرمهای که دارند، اهانت به انبیاء، تحریک مردم به اغتشاش و ... اینها بیاید با قانون مجازاتهای اسلامی تطبیق بشود!
البته یکی از بزرگوارانی که از معاونین آقای «رئیسی» است، چندی قبل تماس تلفنی داشتیم میگفت: اگر اینها به صورت یک طرح و لایحهای در بیاید به «مجلس» برود تصویب بشود خیلی بهتر است.
چون فتنه «احمد اسرائیل» فتنهای نیست که به این سادگی خاموش بشود، آقای «انصاری» که معمولاً اینها را محاکمه میکند و همه محاکمات اتباع «احمد اسرائیل» دست ایشان بوده آنجا بود گفت: بعضی از افراد، عوام هستند، ولی افراد شاخص این فرقه مثل آقای «فتحیه» و «جوکار» و ... برای ما ثابت شده که اینها سر سوزن عقیده به «احمد اسماعیل» ندارند!!
یعنی اصلاً اعتقادی ندارند ولی برای اینکه اینها ریاست طلب هستند و در جامعه بگویند بله فلان آقا لیدر «احمد الحسنی»ها است، از این باب است. هفت، هشت تا از لیدرهایشان در زندان هستند و جلساتی هم دارند و در کتابخانه زندان تحقیق میکنند و نتیجه تحقیقاتشان را بیرون میدهند.
خیلی از این افراد به نظر من حقیقت برایشان روشن است، حالا یا مقام نمیگذارد، یا موقعیت نمیگذارد، یا هوای نفس نمیگذارد، نمی دانم. اینکه روایت را میبیند و به جایش «کذا و کذا» میگذارد، آخر این را چطور آدم بتواند این را توجیه بکند؟ بگوییم این آقا خبر ندارد نمیداند مسئله این قضیه چه است؟
«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»