بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی گوشه ای از شبهات فاطمیه (4) – روایت احراق باب، در اسناد متعدد!
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
در نزد اهلسنت، مقام «عایشه» بالاتر است یا «عمر بن خطاب»؟
پاسخ:
«عایشه» از عمر هم ارزشش بیشتر است. علتش این است که با علی جنگیده، «معاویه» شاید احترامش از خیلیها بیشتر است؛ چون با علی جنگیده. خیلی روشن و واضح است. فقط «معاویه» در این میان، «خال المؤمنین» شده، اگر بنا باشد تمام برادر زنهای پیغمبر «خال المؤمنین» باشند، «عبدالله بن عمر» اولی از همه است. «محمد ابن ابیبکر» اولی از همه است. چرا به آنها «خال المؤمنین» نمیگویند؟
«محمد ابن ابیبکر» چون با علی بوده نمیتواند «خال المؤمنین» باشد! ولی «عبدالله بن عمر» به قولی گل سر سبد آقازادهها است و ژن برتر هم دارد! ولی متأسفانه به او هم «خال المؤمنین» نمیگویند. اگر بنا باشد بخواهند بالا ببرند «حفصه» که دختر عمر است باید بیشتر به او احترام بگذارند.
فردای قیامت محکمه عدل الهی و آمدن حضرت امیر (سلام الله علیه) به محکمه، خیلی چیزها واضح و روشن میشود. دلمان برای این جوانها میسوزد. من واقعاً غالب شبها برای جوانهای اهلسنت از صمیم قلب دعا میکنم که خدا زمینه هدایت اینها را فراهم بکند.
واقعاً آدم دلش میسوزد که این همه جمعیت و این همه مسلمان، شب و روز، نماز و روزه و عبادت میکنند؛ ولی فردای قیامت ببینند هیچ چیزی نیست! وارد برزخ میشوی میبینی خبری نیست همه وارونه است!!
آغاز بحث...
ما در رابطه با قضیه صدیقه طاهره (سلام الله علیها) مباحثی را مطرح كردیم. در این قضیه تقریباً چند تا بحث است که ما باید خیلی خوب و عمیق رویش کار بکنیم. مصادر را باید ببنییم و نظرات بزرگان و علماء را قدیماً و حدیثاً مورد مطالعه قرار بدهیم.
یکی از اینها «سلیم بن قیس» است که قضایا را خیلی مفصل مطرح کرده است. من فقط یک روایت را میآورم.
البته قبل از اینکه من این روایت را مطرح بکنم، اقوال بزرگان نسبت به اعتبار کتاب «سلیم» را عزیزان ملاحظه کنند، بعضی از آقایان و همین بزرگواری که در «ترکیه» است میگوید: "من کتاب «سلیم بن قیس» را قبول ندارم."
قبول کردن یا قبول نکردن شما ملاك نیست. ببینیم بزرگان ما چه دارند؟ «نعمانی» که متوفای 380 و معاصر «شیخ صدوق» است، ایشان میگوید:
«ليس بين جميع الشيعة ممن حمل العلم و رواه عن الأئمة (علیه السلام) خلاف»
بین جمیع شیعه و علمای شیعه که از ائمه روایت نقل میکنند خلافی نیست!
«في أن كتاب سليم بن قيس الهلالي أصل من أكبر كتب الأصول»
تا آنجایی که میگوید:
«من الأصول التي ترجع الشيعة إليها و يعول عليها»
الغيبة( للنعماني)؛ ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم، محقق- مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: نشر صدوق، ص101
این مطلب در كتاب «غیبة نعمانی» صفحه 101 است که می گوید بین شیعه اختلافی نیست؛ نه تنها از اصول است بلکه از اکبر اصول است. از اصولی است که شیعه در طول تاریخ مراجعه به این کتاب میکرده «و يعول عليها»! این واضح و روشن است.
«سید بن طاوس» متوفای 673 است؛ ایشان میگوید:
«تضمن الكتاب ما يشهد بشكره وصحة كتابه»
التحرير الطاووسي؛ نویسنده: حسن بن زين الدين العاملي، تحقيق: فاضل الجواهري، نشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي، باب «سلیمان و سلیم»، ص 252
علامه «محمدتقی مجلسی» در «روضة المتقین» جلد 14، صفحه 372 میگوید:
«أن الشيخين الأعظمين حكما بصحة كتابه مع أن متن كتابه دال على صحته »
«كلینی و صدوق» حکم به صحت این کتاب نموده اند. با اینکه متن خود کتاب دلالت بر صحت کتاب دارد.
روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة)؛ مجلسى، محمدتقى بن مقصود على، محقق/ مصحح: موسوى كرمانى، حسين و اشتهاردى على پناه، ناشر: مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور، ج14، ص372
«علامه مجلسی دوم» متوفای 1110 میگوید:
«و كتاب سليم بن قيس في غاية الاشتهار و قد طعن فيه جماعة و الحق أنه من الأصول المعتبرة»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج1، ص32
«شیخ حر عاملی» صاحب «وسائل» متوفای 1104 است. ایشان در جلد 30، صفحه 151 کتابهایی که مورد اعتماد است را نقل میکند، در صفحه 386 وقتی به کتاب «سلیم ابن قیس» میرسد میگوید:
« و الذي وصل إلينا»
آنچه که از کتاب «سلیم» به ما رسیده
«ليس فيه شيء فاسد، و لا شيء مما استدل به على الوضع»
چیزی که دلالت کند که این کتاب جعلی است وجود ندارد!
تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج30، ص 386، سليم بن قيس الهلالي
«میر حامد حسین» صاحب «عبقات» میگوید:
«يمكننا أن نقول في حقّه أنّه أقدم و أفضل من جميع كتب الإماميّة الحديثيّة»
عبقات الانوار، میر حامد حسین، ج2، ص 61
ایشان در «استقصاء الإفحام» جلد 1، صفحه 579 میگوید:
«أكثر روايات كتاب سليم معاضدة بروايات صحيحة و أحاديث معتمدة».
استقصاء الإفحام؛ میرحامد حسین، ج 1، ص 579
مرحوم «مامقانی» در «تنقیح المقال» جلد 2، ص 52 میگوید:
«کتابه صحیحٌ»
مرحوم «تستری»:
«ثم الحق في كتابه ان أصله كان صحيحا»
قاموس الرجال؛ العلامة المحقق آية الله العظمى الشيخ محمد تقي التستري ( قدس سره)، تحقيق: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة؛ ج 5، ص 239
مرحوم آقای «خویی»:
«أن كتاب سليم بن قيس - على ما ذكره النعماني - من الأصول المعتبرة بل من أكبرها وأن جميع ما فيه صحيح قد صدر من المعصوم عليه السلام أو ممن لابد من تصديقه وقبول روايته»
معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة؛ للامام الأكبر زعيم الحوزات العلمية، السيد أبو القاسم الموسوي الخوئي قدس سره الشريف، الطبعة الخامسة، طبعة منقحة ومزيدة، السنة 1413 ه - 1992 م، ج 9، ص230
اگر غیر از فرمایش آقای «خویی» نبود همین برای ما کفایت میکرد. بعد ایشان در اینجا میآید تمام اقوالی که آقایان آوردند مبنی بر اینکه اشکالاتی بر سند کتاب «سلیم» گرفتند، شش هفت صفحه آورده و جواب خیلی کوبنده و قاطع داده از کسانی که استدلال بر ضعف کتاب «سلیم» یا بر عدم صحت و یا وضعش میکنند.
آقای «خویی» تک تک اینها را میآورد و جوابهای خیلی قوی میدهد که آدم لذت میبرد. البته ایشان یک فرمایشی دارد که در یكی از كلیپهای آقای «سید کمال حیدری» دیدم ایشان میگوید: "آقای «خویی» میگوید مرحوم «شیخ صدوق» دو تا طریق به او دارد که هر دو ضعیف است."
اولاً بر اینکه طریق به کتاب «سلیم» چهار تا است، دو تایش هم ضعیف باشد، باز ما دو تای صحیح و معتبر داریم. ثانیاً طریق ضعیف باشد یا ضعیف نباشد، وقتی بزرگان ما بر صحت کتاب شهادت میدهند، برای ما کفایت میکند.
طریق و رجال، طریقیت دارد نه موضوعیت! بررسی سندی ما، طریق است که ما به این نتیجه برسیم که این کتاب، متنش «صدرَ عن المعصوم».
وقتی ما این همه شهادت بزرگان را داریم، اصلاً تمام راویانش وضاع و کذاب هم باشند، وقتی شهادت بزرگان بر صحت متن کتاب است ما را کفایت میکند.
نکته سوم اینکه ایشان میگوید: "در رابطه با «احراق البیت»، فقط «سلیم» آورده." ایشان یک مقداری ظاهراً اطلاعاتش کم بوده یا بررسی نکرده! ما عبارات و روایات متعدد دیگری مبنی بر «احراق البیت» داریم.
در هر صورت...
در رابطه با «احراق البیت» روایتی را مرحوم «سلیم ابن قیس» در چاپی که با تحقیق آقای «انصاری» است صفحه 862. نزدیک به 200- 250 صفحه ایشان مقدمه دارد، آنکه قبلاً در یک جلد کوچک چاپ شده صفحه 150 است. عزیزان دقت کنند این تعابیر، تعابیری است که قلب آدم را واقعاً به درد میآورد.
«وقایع السقیفه علی لسان ابن عباس»
«سلیم» میگوید: ما نزد «عبدالله ابن عباس» بودیم جماعتی از شیعه علی هم بود، آنجا ایشان حدیث کرد روزی که پیغمبر اکرم را غسل دادند و دفن کردند امیر المؤمنین برای «تألیف قرآن علی ترتیب النزول» رفت. تا میگوید مردم توسط آن دو مرد دچار فتنه شدند و جز علی و «بنی هاشم» و «ابوذر»، «مقداد» و «سلمان»، با یک عدهای دیگر، کسی در کنار علی نبود. عمر به ابیبکر گفت:
«يَا هَذَا»
ای فلانی!
«إِنَّ النَّاسَ أَجْمَعِينَ قَدْ بَايَعُوكَ مَا خَلَا هَذَا الرَّجُلَ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ وَ هَؤُلَاءِ النَّفَر»
غیر از این چند نفر، همه بیعت کردند!
یک کسی را بفرست سراغ قنفذ؛ رفتند سراغ پسر عموی عمر که «قنفذ» بود. البته بعضیها دارند غلام عمر بوده، یعنی پیش خدمتش بوده؛ گفتند برو پیش علی؛
« فَقُلْ لَهُ أَجِبْ خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّه »
بیا با خلیفه پیغمبر بیعت کن
«فَانْطَلَقَ فَأَبْلَغَهُ فَقَالَ عَلِيٌّ: مَا أَسْرَعَ مَا كَذَبْتُمْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ »
چه زود به پیغمبر دارید دروغ میبندید؟ کی شما خلیفه پیغمبر بودید؟
«وَ ارْتَدَدْتُمْ وَ اللَّهِ مَا اسْتَخْلَفَ رَسُولُ اللَّهِ غَيْرِي»
غیر از من، پیغمبر کسی خلیفه نکرده است.
« فَارْجِعْ يَا قُنْفُذُ فَإِنَّمَا أَنْتَ رَسُول»
تو پیام رسان بودی و پیامت را رساندی.
«فَقُلْ لَهُ قَالَ لَكَ عَلَيٌّ وَ اللَّهِ مَا اسْتَخْلَفَكَ رَسُولُ اللَّه »
به ابوبکر بگو علی گفت: قسم به خدا، پیغمبر تو را خلیفه نکرده است.
« وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَنْ خَلِيفَةُ رَسُولِ اللَّهِ »
تو بهتر میدانی خلیفه پیغمبر چه کسی است؟
«قنفذ» برگشت پیام علی را به ابوبکر رساند.
«فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ صَدَقَ عَلِيٌّ مَا اسْتَخْلَفَنِي رَسُولُ اللَّه»
ابوبكر گفت علی راست گفت پیغمبر که من را خلیفه نکرده!
عمر غضبناک شد و برخواست به ابوبکر گفت بنشین سر جایت! به «قنفذ» گفت برو علی را دعوت کن بیاید. آمد باز حضرت فرمود:
«كَذَبَ وَ اللَّه»
به خدا، اینها دارند دروغ میگویند.
دوباره برگشت؛ عمر خیلی غضبناک شد و گفت:
«وَ اللَّهِ إِنِّي لَعَارِفٌ بِسَخْفِهِ وَ ضَعْفِ رَأْيِهِ»
من میدانم علی نسبت به تو رأیش ضعیف و بدبین است.
«وَ إِنَّهُ لَا يَسْتَقِيمُ لَنَا أَمْر»
بدون اینکه علی بیعت کند کار ما جلو نمیرود.
«لَا يَسْتَقِيمُ لَنَا أَمْرٌ حَتَّى نَقْتُلَه»
حکومت ما مستقر نمی شود، جز اینکه علی را بکشیم!
«فَخَلِّنِي آتِكَ بِرَأْسِه »
عمر به ابابکر گفت من را رها کن من بروم سر علی را بیاورم!
ابابکر به عمر گفت: سر جایت بنشین ولی ننشست. ابابکر عمر را قسم داد او نشست. بعد گفت که «قنفذ» برو بگو:
« أَجِبْ أَبَا بَكْر»
من را ابابکر فرستاده است.
آن دو مرتبه را عمر فرستاده بود، بعضیها هم از این تعابیر استفاده میکنند که هجوم چند بار بوده است؛ در حالیکه این هجوم نیست. عزیزان دقت کنند، عمر دو بار «قنفذ» را میفرستد، یک بار هم ابوبکر میفرستد، مرتبه چهارم هم دسته جمعی میآیند. حالا یک برداشت هم این است. مگر یک دلیل قاطعی داشته باشیم که هجوم چند بار بوده است.
قنفذ رفت گفت:
« أَجِبْ أَبَا بَكْرٍ فَقَالَ عَلِيٌّ إِنِّي لَفِي شُغُلٍ عَنْهُ وَ مَا كُنْتُ بِالَّذِي...»
دوباره «قنفذ» برگشت به ابابکر گفت که علی نیامد. در اینجا:
«فَوَثَبَ عُمَرُ غَضْبَانَ»
عمر خیلی غضبناک برخاست.
«فَنَادَى خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ وَ قُنْفُذاً فَأَمَرَهُمَا أَنْ يَحْمِلَا حَطَباً وَ نَاراً ثُمَّ أَقْبَلَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى بَابِ عَلِيٍّ»
«خالد» و «قنفذ» را دستور داد با خودشان هیزم و وسائل آتش آوردند تا به دم در خانه علی رسیدند.
« وَ فَاطِمَةُ (علیها السلام) قَاعِدَةٌ خَلْفَ الْبَاب»
عزیزان دقت کنند، بعضی از «وهابی»ها میگویند آیا این از غیرت مردی است كه خودش بنشیند و به همسرش بگوید برو در را باز کن؟ یکی از شبهات این خبیثها این است.
«وَ فَاطِمَةُ (علیها السلام) قَاعِدَةٌ خَلْفَ الْبَابِ قَدْ عَصَبَتْ رَأْسَهَا وَ نَحَلَ جِسْمُهَا فِي وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ»
فاطمه پریشان پشت در نشسته بود و در وفات پیغمبر لاغر هم شده بود.
عمر آمد:
«حَتَّى ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَى يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ [افْتَحِ الْبَابَ] فَقَالَتْ فَاطِمَةُ يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَ لَكَ لَا تَدَعُنَا وَ مَا نَحْنُ فِيه»
در را زد و صدا زد ای علی در را باز کن. فاطمه گفت: ای عمر! با همین غصهای که در رحلت پیغمبر داریم ما را رها نمیکنی؟
عمر گفت:
«افْتَحِي الْبَابَ وَ إِلَّا أَحْرَقْنَاهُ عَلَيْكُم»
در را باز نکنی، در را آتش میزنم!
حضرت زهرا گفت:
« يَا عُمَرُ أَ مَا تَتَّقِي اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ تَدْخُلُ عَلَى بَيْتِي وَ تَهْجُمُ عَلَى دَارِي فَأَبَى أَنْ يَنْصَرِفَ ثُمَّ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ »
ای عمر از خدا نمی ترسی که می خواهی وارد خانه من بشوی و بر خانه من هجوم بیاوری!؟ عمر قبول نکرد که برگردد و آتش طلبید و با وسائلی که آورده بود درب خانه را آتش زد
«فَأَحْرَقَ الْبَاب»
دَرْ خانه آتش گرفت.
پس از اینكه در خانه آتش گرفت با لگد زد؛
«فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ »
حضرت زهرا جلو آمد.
«وَ صَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ السَّيْفَ وَ هُوَ فِي غِمْدِه»
عمر شمشیری در حالی که در غلاف بود بلند کرد.
« فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا»
با غلاف شمشیر به پهلوی حضرت زهرا زد.
«فَصَرَخَتْ»
صدیقه طاهره ناله زد!
«فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا »
شلاق را بلند کرد. عمر با شلاق بازوی حضرت را مورد ضرب و شتم قرار داد!
«فَصَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ»
در این هنگام بود
«فَوَثَبَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) فَأَخَذَ بَتَلَابِيبِ عُمَرَ»
امیر المؤمنین برخواست و کمربند عمر را گرفت.
«ثُمَّ هَزَّهُ فَصَرَعَهُ وَ وَجَأَ أَنْفَهُ وَ رَقَبَتَهُ وَ هَمَّ بِقَتْلِهِ »
تکانش داد.محکم به زمین کوبید. با مشت گردن و دماغش را مورد ضرب قرار داد. و خواست او را بکشد.
«فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَا أَوْصَى بِه مِنَ الصَّبْرِ وَ الطَّاعَةِ»
بعد حضرت فرمود:
«وَ الَّذِي كَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لَا تَدْخُلُ بَيْتِي »
اگر نبود وصیت پیغمبر، تو جرأت اینکه وارد خانه من بشوی نداشتی.
«فَأَرْسَلَ عُمَرُ يَسْتَغِيثُ»
عمر که زیر دست و پای علی بود و علی با مشت، گردن و دماغش را له میکرد فریاد زد آی مردم به داد من برسید که علی من را کشت!
«فَأَقْبَلَ النَّاسُ»
مردم آمدند.
«دَخَلُوا الدَّارَ وَ سَلَّ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ السَّيْفَ لِيَضْرِبَ فَاطِمَةَ (علیها السلام)»
«خالد» شمشیر کشید تا صدیقه طاهره را بکشد.
«فَحَمَلَ عَلَيْهِ بِسَيْفِهِ فَأَقْسَمَ عَلَى عَلِيٍ (علیه السلام) فَكَفَّ »
بعضیها فاعل «حَمَلَ» را در عبارت «فَحَمَلَ عَلَيْهِ بِسَيْفِهِ»؛ «خالد» میگیرند؛ ولی به نظر من، فاعل «حَمَلَ» امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) است، وقتی که «خالد» شمشیر کشید که حضرت صدیقه را بکشد امیرالمؤمنین با شمشیر بر «خالد» حمله کرد. «خالد» علی را قسم داد و علی دست از کشتن «خالد» کشید!
شما ببینید چه اتفاقاتی دارد میافتد؛ ولی اینها به هیچ وجهی بازگو نمیشود، مداحهای ما که اهل مطالعه نیستند، منبریهای ما هم حوصله مطالعه ندارند. بعداً این باعث میشود که بعضیها بیایند روی خیلی از مسائل تشکیک کنند.
«وَ أَقْبَلَ الْمِقْدَادُ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ عَمَّارٌ وَ بُرَيْدَةُ الْأَسْلَمِيُّ حَتَّى دَخَلُوا الدَّارَ أَعْوَاناً لِعَلِيٍّ (علیه السلام) حَتَّى كَادَتْ تَقَعُ فِتْنَةٌ»
در این هنگام بود که «مقداد» و «سلمان» و «ابوذر» و «بریده سلیم» برای کمک به علی وارد خانه شدند و نزدیک بود فتنه بر خیزد.
«فَأُخْرِجَ عَلِيٌّ وَ اتَّبَعَهُ النَّاسُ وَ اتَّبَعَهُ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ بُرَيْدَةُ وَ هُمْ يَقُولُونَ مَا أَسْرَعَ مَا خُنْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ»
علی را از منزل بیرون آوردند اینها هم پشت سر علی بودند اینها خطاب به ابوبکر و عمر و «خالد» گفتند: چه زود در حق پیغمبر خیانت کردید!
«وَ أَخْرَجْتُمُ الضَّغَائِنَ الَّتِي فِي صُدُورِكُمْ»
کینههای که در سینههای شما بود را بیرون آوردید.
كتاب سليم بن قيس الهلالي، نویسنده: هلالى، سليم بن قيس، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد، ناشر: الهادى، ج2، ص862 تا 865
این روایت مفصل است. علاوه بر سلیم، «بحار» جلد 28، صفحه 297، حدیث 48؛ «منهاج البراعه» آقای «خویی» جلد 13، صفحه 18؛ «انوار علویه - شیخ جعفر نقدی» صفحه 287؛ «بیت الأحزان شیخ عباس قمی» صفحه 109؛ «ظلامة الزهرا مرحوم آیتالله میانجی» جلد 1، صفحه 209.
اینها معمولاً همه از «سلیم» گرفتند؛ یعنی به عنوان اینکه این قضیه یک مسئله متسلم نزد اینها بوده، نقل کردند و هیچ کدام نیامدند تشکیک کنند.
پرسش:
«حَمَلَ» به معنای حمل کردن است یا حمله کردن است؟
پاسخ:
یعنی حمله کرد! میگوید: «فَحَمَلَ علیه»؛ بر او حمله کرد. نه اینکه شمشیر حمل کرد. همه شمشیر حمل میکردند.
پرسش:
در جریان حمله، اصحاب حضرت داخل خانه بودند و بعد اینها پشت در آمدند!؟
پاسخ:
در داخل خانه آنچه كه آمده، اسم «زبیر»، «عباس» عموی پیغمبر و عدهای از «بنیهاشم» است، ما نداریم اینها در داخل خانه بودند. به قول آقایانی كه معتقدند هجوم چند بار بوده شاید در یکی از هجومها اینها هم بودند؛ ولی من ندیدم اسم «سلمان» و «ابوذر» در درون خانه باشد. یعنی الآن در ذهنم نیست.
پرسش:
حضرت که فرمود: «لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ» عمر از این کلمه سوء استفاده کرده که حضرت مأمور به صبر است!
پاسخ:
بله، كاملا مشخص است. البته حضرت این جمله را فرمود، برای اینکه برای همه حجت باشد؛ یعنی شما ببینید اینها به خانه ریختند، از آن طرف «سلمان»، «اباذر» و هفت، هشت نفر آمدند، خود حضرت امیر، «زبیر» در داخل خانه آنجا اگر یک درگیری بشود اولین کسی که در وسط شهید خواهد شد صدیقه طاهره و چهار تا بچههای کوچک حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند.
فردا میآیند میگویند بله، علی باعث قتل حضرت زهرا شد، اگر علی مقاومت نمیکرد و شمشیر نمیکشید، حضرت زهرا کشته نمیشد؛ همانطور که نسبت به «عمار» گفتند علی، «عمار» را در «جنگ صفین» آورد و جلوی شمشیرهای ما قرار داد، ما که نکشتیم! قاتل «عمار»، علی است، چون علی او را آورد. علی هم فرمود اگر بنا بر این باشد، قاتل «حمزه» هم پیغمبر است! چون «حمزه» را پیغمبر آورد جلوی شمشیرهای «قریش» قرار داد!
بنابراین حضرت مأمور به صبر بود ولی اینطور نبود که گوشی ای بنشیند تا همسرش را بزنند. دارد میگوید: «وَ هَمَّ بِقَتْلِهِ» از آن طرف این تعبیر «وَ وَجَأَ أَنْفَهُ وَ رَقَبَتَهُ»؛ یعنی مشخص است امیر المؤمنین احتیاج به شمشیر نداشت. چهار تا مشت محکم به گیج گاهش میزد تمام میشد. عمر استغاثه کرد و فریاد طلبید، آمدند او را از دست حضرت امیر نجات دادند.
حضرت فرمود: اگر چنانچه وصیت پیغمبر بر صبر نبود تو اصلاً جرأت آمدن به اینجا هم نداشتی؛ یعنی من كاری میكردم همان دم دَرْ که آمدی همه را تکه تکه میکردیم و به درک واصل میکردیم.
باز مرحوم «علامه مجلسی» در جلد 53، صفحه 14 و «حسن ابن سلیمان حلی» در «مختصر البصائر» جلد 1، صفحه 449؛ «انوار نعمانیه» جلد 2، صفحه 86؛ «هدایة الکبری خصیبی» صفحه 402. همه اینها نقل کردند و هیچ ارتباطی هم به «سلیم» ندارد و یک سند دیگری است.
این روایت «مفضل» از امام صادق (سلام الله علیه) است که این روایت از صفحه 1 شروع میشود تا صفحه 14 به این روایت میرسد این عبارت امام صادق است:
«وَ ضَرْبَ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ وَ إِشْعَالَ النَّارِ عَلَى بَابِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ (علیهم السلام) لِإِحْرَاقِهِمْ بِهَا»
شعلهور شدن آتش بر خانه علی برای سوزاندن اینها بود!
«وَ ضَرْبَ يَدِ الصِّدِّيقَةِ الْكُبْرَى فَاطِمَةَ بِالسَّوْطِ وَ رَفْسَ بَطْنِهَا وَ إِسْقَاطَهَا مُحَسِّناً»
مختصر البصائر، نویسنده: حلى، حسن بن سليمان بن محمد، محقق / مصحح: مظفر، مشتاق ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي، ص449
الهداية الكبرى؛ نویسنده: خصيبى، حسين بن حمدان، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: البلاغ، ص402
«علامه مجلسی» در جلد 53، صفحه 19 از امام صادق نقل میکند:
«وَ أَخَذَتِ النَّارُ فِي خَشَبِ الْبَاب ُ... وَ هُجُومِ عُمَرَ وَ قُنْفُذٍ وَ خَالِدِ بْنِ الْوَلِيدِ»
آتش در چوبهای در اثر گذاشت و چوبهای در شعلهور شد... «عمر»، «قنفذ» و «خالد ابن ولید» هجوم بردند!
«وَ صَفْقِهِ خَدَّهَا»
آنچنان سیلی به صورت صدیقه طاهره زد!
«حَتَّى بَدَا قُرْطَاهَا تَحْتَ خِمَارِهَا»
گوشواره حضرت در زیر چارقدش تکه تکه شد!
«وَ هِيَ تَجْهَرُ بِالْبُكَاءِ وَ تَقُولُ وَا أَبَتَاهْ وَا رَسُولَ اللَّهِ ابْنَتُكَ فَاطِمَةُ تُكَذَّبُ وَ تُضْرَبُ وَ يُقْتَلُ جَنِينٌ فِي بَطْنِهَا»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج53، ص18، باب 28 ما يكون عند ظهوره ع برواية المفضل بن عمر
علامه مجلسی این روایت «مفضل» را نقل میکند و ایشان به طور مفصل میگوید در کتابهای مورد وثوق و مورد اعتماد این روایت را دیدم. شما صفحه 1 را ملاحظه کنید سند و مصدرش را نقل میکند. من تعمداً گفتم كه از جلد 53، صفحه 1 شروع میشود، این صفحات 14، 18 و 19 است. اینها را ما تلاش کردیم صفحه به صفحه جلو بیاییم دوستان دیگر تصور نکنند همه در یک جا است.
مرحوم «شیخ مفید» در کتاب «الجمل»شان صفحه 57 و صفحات 117- 118 چاپ جدید دارد:
«أنفذ عمر بن الخطاب قنفذا و قال له أخرجهم من البيت فإن خرجوا و إلا فاجمع الأحطاب على بابه و أعلمهم أنهم إن لم يخرجوا للبيعة أضرمت البيت عليهم نارا»
بعد دارد:
«ثم قام بنفسه في جماعة منهم المغيرة بن شعبة الثقفي و سالم مولى أبي حذيفة حتى صاروا إلى باب علي»
الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة؛ نویسنده: مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: ميرشريفى، على، ناشر: كنگره شيخ مفيد، ص117
این همان بحث تهدید است. در «تفسیر عیاشی»، «اختصاص - شیخ مفید»، «تفسیر برهان» هم این مصائب آمده و این دیگر ارتباطی به «سلیم» ندارد. «عیاشی» جلد 2، صفحه 67 دارد:
«فضرب عمر الباب برجله فكسره و كان من سعف»
عمر با لگد به در زد و آن را شکست. در خانه حضرت هم از چوب خرما بوده است.
«ثم دخلوا فأخرجوا عليا ع ملببا»
تفسير العيّاشي؛ نویسنده: عياشى، محمد بن مسعود، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ناشر: المطبعة العلمية، ج2 ؛ ص67
باز «علامه مجلسی» در «بحار» جلد 22 از نبی مکرم میگوید:
«وَيْلٌ لِمَنْ أَحْرَق بَابَهَا »
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج22، ص485
«مسعودی» در كتاب «اثبات الوصیه» هم مطلبی دارد. «مسعودی» را بعضی آقایان میگویند شیعه است و بعضیها میگویند سنی است. هر چه است چه شیعه باشد چه سنی باشد! نقل می کند:
«فهجموا عليه، و أحرقوا بابه»
إثبات الوصية للإمام عليّ بن أبي طالب؛ نویسنده: مسعودى، على بن حسين، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: انصاريان، ص146
این خیلی واضح و روشن است. مرحوم «دیلمی» در «ارشاد القلوب» از قول حضرت امیر دارد:
«ثُمَّ يُؤْمَرُ بِالنَّارِ الَّتِي أَضْرَمْتُمُوهَا عَلَى بَابِ دَارِي لِتُحْرِقُونِي وَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ»
إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)؛ نویسنده: ديلمى، حسن بن محمد، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: الشريف الرضي، ج2 ؛ ص 285
این سخن حضرت امیر (سلام الله علیه) است. «سید بن طاوس» متوفای 664 دارد:
«إنّ إحراق باب بيت فاطمة عليها السّلام ممّا ثبت»
«سید ابن طاوس» از اجلای فقهای شیعه است نظری که میآورد و ادعای اجماعی که میکند ادعای اجماع ایشان در حقیقت یک امر متسالم عند الشیعه است. میگوید:
«إنّ إحراق باب بيت فاطمة عليها السّلام ممّا ثبت و أطبقت عليه الإماميّة خلفا عن سلف»
طرف من الأنباء و المناقب؛ نویسنده: ابن طاووس، على بن موسى، محقق / مصحح: عطار، قيس، ناشر: تاسوعا، ص390
اینکه برخی ها میگویند قضیه شهادت حضرت زهرا را فقط «سلیم» نقل کرده و غیر از «سلیم» نیست. این «سید بن طاوس» است و بر این قضیه ادعای اجماع میکند و در وسط هم قرار گرفته نه از متقدمین قرن دوم، سوم است و نه از متأخرین است!
ایشان قرن هفتم هجری است. و در مورد «سید ابن طاوس» بحث عدالت مطرح نیست آنچه كه مطرح است بحث عصمت «سید ابن طاوس» (رضوان الله تعالی علیه) است. بعد ایشان عبارت «سلیم» را هم نقل میکند، این قسمت جدا است.
«سید مرتضی» (علم الهدی)، در جلد 3، صفحه 241 کتاب «الشافی»، روایتی را با سند از امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکند:
« قَالَ وَ اللَّهِ مَا بَايَعَ عَلِيٌّ حَتَّى رَأَى الدُّخَانَ قَدْ دَخَلَ بَيْتَه»
الشافي في الإمامة؛ نویسنده: الشريف المرتضى، علي بن الحسين الموسوي (المتوفي436هـ)، تحقيق و تعليق: السيد الحسيني الخطيب، ناشر: مؤسسة إسماعيليان – قم، چاپ: الثانية، سال چاپ1410، ج3، ص241
این که ربطی به «سلیم» ندارد. این با یک سند دیگری از آقا امام صادق (سلام الله علیه) نقل شده است. «اربعین مرحوم قمی» صفحه 161؛ «بحار» جلد 28، صفحه 390؛ «منهاج البراعه» آقای «شیخ حبیبالله خویی» جلد 3، صفحه 373؛ «الکنی والأقاب محدث قمی» جلد 1، صفحه 380.
باز «سید مرتضی» میگوید:
«قد بينا: أن خبر الإحراق قد رواه غير الشيعة ممن لا يتهم على القوم»
همانا خبر احراق از کسانی نقل شده است که در نزد قوم، متهم به شیعه بودن نیستند!
الشافي في الإمامة؛ نویسنده: الشريف المرتضى، علي بن الحسين الموسوي (المتوفي436هـ)، تحقيق و تعليق: السيد الحسيني الخطيب، ناشر: مؤسسة إسماعيليان – قم، چاپ: الثانية، سال چاپ1410، ج4، ص 120
مرحوم «شیخ مفید» در «امالی» دارد:
«فقال عمر: أَضْرِمُوا عَلَيْهِمُ الْبَيْتَ نَاراً»
الأمالي (للمفيد)؛ مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: استاد ولى، حسين وغفارى على اكبر، ناشر: كنگره شيخ مفيد، ص 49
«مقاتل ابن عطیه» در «مؤتمر علماء بغداد» صفحه 181 دارد:
« وجمع عمر الحطب على باب بيت فاطمة وأحرق الباب بالنار»
مؤتمر علماء بغداد؛ المؤلف: مقاتل بن عطية؛ المحقق : السيد مرتضى الرضوي، الطبعة: الأولى، المطبعة : خورشيد، تاريخ الطبع : 1377 ه . ش؛ الناشر : دار الكتب الإسلامية - طهران، ص 180
اینها کاملاً واضح و روشن است. مرحوم «شیخ طوسی» میگوید بعضیها میگویند علی آمد بیعت کرد، میگوید:
« و أي اختيار لمن يحرق عليه بابه حتى يبايع؟»
وقتی دَرْ خانه علی را به آتش میکشند، علی اختیاراً آمده بیعت کرده!؟
تلخيص الشافي؛ شيخ طوسى (م 460)، انتشارات المحبين، قم، چاپ: اوّل، 1382 ش؛ ج3، ص 76
دیگر راهی برای علی (علیه السلام) نیست. نمونههای زیادی از بزرگان در رابطه با بحث «احراق الباب» داریم.
در رابطه با کتک خوردن صدیقه طاهره، عزیزان دقت کنند، «کامل الزیارات» به تعبیر فرمایش آقای «خویی» تمام رواتش ثقه و روایاتش هم معتبر است، «إلا ثبتَ ضعفُه»!
«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه (علیه السلام)»
این خبر، خبر معراج است:
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَخْتَبِرُكَ فِي ثَلَاثٍ ... أَمَّا ابْنَتُكَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ يُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً ... وَ تُضْرَبُ وَ هِيَ حَامِل»
...زهرا را کتک میزنند در حالی که حامله است!
كامل الزيارات؛ نویسنده: ابن قولويه، جعفر بن محمد، ناشر: دار المرتضوية، محقق/ مصحح: امینی، عبدالحسین، ص332، الباب الثامن و المائة نوادر الزيارات
«امالی شیخ صدوق» صفحه 134 از امیر المؤمنین (سلام الله علیه) نقل می کند که میفرماید: من، فاطمه، حسن و حسین در نزد پیغمبر بودیم، پیغمبر به طرف ما برگشت شروع کرد به گریه کردن؛ گفتیم: یا رسول الله چرا گریه میکنی؟ حضرت فرمودند:
«أَبْكِي مِنْ ضَرْبَتِكَ عَلَى الْقَرْنِ»
از اینکه شمشیر بر فرقت میزنند.
«وَ لَطْمِ فَاطِمَةَ خَدَّهَا»
سیلی که بر گونه حضرت زهرا میزنند!
الأمالي (للصدوق)؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: ندارد. ناشر: كتابچى، ص 134، المجلس الثامن والعشرون
باز در صفحه 113 روایت مفصل است. «ابن عباس» میگوید پیغمبر نشسته بود فرمود:
«وَ أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ»
تا آنجا كه میگوید وقتی حضرت را دیدم به یادم افتاد آنچه كه بعد از من بر سر او خواهد آمد:
«قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا»
پهلوی او را میشکنند!
الأمالي (للصدوق)؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: ندارد. ناشر: كتابچى، ص113، المجلس الرابع والعشرون
این چیزی نیست که ما بگوییم یکی دو نفر نقل کردند. همین را با یک سند دیگر «عماد الدین طبری - شیعه» متوفای 306 در «بشارة المصطفی» نقل کرده است.
باز رسول اکرم موقع رحلتشان میگوید: همه در نزد پیغمبر جمع شده بودند حضرت به حضرت زهرا نگاه کرد فرمود: تو اول کسی هستی که به من خواهی پیوست:
«وَ سَتَرَيْنَ بَعْدِي ظُلْماً وَ غَيْظاً حَتَّى تُضْرَبِي وَ يُكْسَرَ ضِلْعٌ مِنْ أَضْلَاعِك»
كتاب سليم بن قيس الهلالي، نویسنده: هلالى، سليم بن قيس، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد، ناشر: الهادى، ج2، ص 907
مرحوم «مجلسی» در «بحار» جلد 98، صفحه 44 داستان خیلی مفصلی را بیان میكند که حضرت زهرا غذایی درست میکند، غذای بهشتی است و میخورند تا آنجای که جبرئیل نازل میشود می گوید: یا رسول الله به تو خبر بدهم آنچه که بعد از تو بر سر اینها میآید! جبرئیل گفت حضرت زهرا:
«أَوَّلُ أَهْلِكَ لَحَاقاً بِكَ»
تا آنجا كه میگوید:
«بَعْدَ أَنْ تُظْلَمَ وَ يُؤْخَذَ حَقُّهَا وَ تُمْنَعَ إِرْثَهَا وَ يُظْلَمَ بَعْلُهَا وَ يُكْسَرَ ضِلْعُهَا»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج 98، ص44
ایشان با سند خودش نقل میکند میگوید به خط « مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْجُبَعِي» جد والد «شیخ بهائی» «نَقْلًا مِنْ خَطِّ الشَّهِيدِ رَفَعَ اللَّهُ دَرَجَتَهُ نَقْلًا مِنْ مِصْبَاحِ الشَّيْخِ أَبِي مَنْصُورٍ طَابَ ثَرَاهُ قَالَ رُوِيَ أَنَّهُ دَخَلَ اِلیٰ بیت فاطمة...»
در «احتجاج طبرسی» جلد 1، صفحه 414 حضرت امام حسن به «مغیرة ابن شعبه» میگوید:
«وَ أَمَّا أَنْتَ يَا مُغِيرَةَ بْنَ شُعْبَةَ فَإِنَّكَ لِلَّهِ عَدُو... وَ أَنْتَ الَّذِي ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى أَدْمَيْتَهَا»
تو دشمن خدا هستی. و تو همان هستی که فاطمه را زدی و خون از سینه زهرا جاری شد!
الإحتجاج علی أهل اللجاج؛ نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، ناشر: نشر مرتضی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج1، ص277
مرحوم «طبرسی» در برخی از جاها سند نقل نمیکند، اولش همان صفحه 9 میگوید:
«ولا نأتي في أكثر ما نورده من الاخبار بإسناده اما لوجود الإجماع عليه او موافقته لما دلت العقول إليه، او لاشتهاره في السير و الكتب بين المخالف»
من روایات و مطالبی كه در کتابم آوردهام یا اجماع امت بر صحت آن است، یا دلیل عقلی بر صحت او است، یا اشتهار در کتب تاریخ و کتب است.
الإحتجاج علی أهل اللجاج؛ نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، ناشر: نشر مرتضی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج1، ص 9، مقدمة التحقیق
در ادامه میگوید:
«الا ما أوردته عن ابي محمّد الحسن العسكريّ (ع) فانه ليس في الاشتهار على حدّ ما سواه»
الا «تفسیر امام عسکری» كه در اشتهار مثل آنها نیست!
بحث است که این تفسیر مال امام عسکری بوده یا نه آن بحث جدای است. از امام صادق (سلام الله علیه) در «دلائل الإمامه طبری» از «ابو بصیر» نقل می کند. این غیر از روایت «مفضل» است فرمود بر اینکه:
«وَ كَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَى عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ بِأَمْرِهِ، فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِكَ مَرَضاً شَدِيداً، وَ لَمْ تَدَعْ أَحَداً مِمَّنْ آذَاهَا»
دلائل الإمامة (ط - الحديثة)؛ نویسنده: طبرى آملى صغير، محمد بن جرير بن رستم، محقق / مصحح: قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، ناشر: بعثت، ص 134
باز «حصیبی» از «مفضل بن عمر» نقل میكند:
«وَ ضَرْبِ عُمَرَ لَهَا بِسَوْطِ أَبِي بَكْرٍ عَلَى عَضُدِهَا حَتَّى صَارَ كَالدُّمْلُجِ الْأَسْوَدِ الْمُحْتَرِق»
عمر با غلاف شمشیر زد به طوری که بازوی حضرت متورم شد!
«دُمْلُجِ» همان دستبندی است که زنها میبندند، گویا یک دستبند سیاهی بر بازوی حضرت صدیقه طاهره بوده، «المحترق» یعنی متورم، ورم کرده!
« وَ أَنِينِهَا مِنْ ذَلِكَ وَ بُكَاهَا وَ رَكَلَ عُمَرُ الْبَاب ...»
تا آنجای که:
«وَ صَفْقَةِ عُمَرَ عَلَى خَدِّهَا حَتَّى أَبْرَى قُرْطَهَا تَحْتَ خِمَارِهَا فَانْتَثَر»
آنچنان سیلی زد که گوشوارهای که در گوش حضرت بوده تکه تکه شد و روی زمین پخش شد!
الهداية الكبرى؛ نویسنده: خصيبى، حسين بن حمدان، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: البلاغ، ص 407
باز «عیاشی» در تفسیرش جلد 2، صفحه 306 دارد. ببینید ما به قدری در این مورد روایات داریم كه اصلا جای شك و شبهه نیست. روایت یکی دو تا كه نیست! تمام اینها هم سندش ضعیف باشد طبق قاعده فقهی که ما داریم، اگر یک موضوع در سه سند ضعیف هم آمد، مستفیض میشود. فقهای ما به روایات مستفیض عمل میکنند.
آقای «خویی» (رضوان الله علیه) که سخت گیرترین معاصرین است در کتابهای فقهی، وقتی روایی از سه تا سند بیشتر میشود میگوید:
«الحدیث یغنینا عن البحث في السند»
دیگر احتیاجی نیست چرا؟
«لإستفاضتها»
اینها یک بخشی از مدارکی بود که ما خواستیم خدمت عزیزان در این ایام فاطمیه تقدیم کنیم.
«والسلام علیکم ورحمة الله»