بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه نهم 1395/07/06
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.
بحث ما در مورد مسئله «صحابه» بود که یکی از بحثهای اساسی امروز است؛ در حال حاضر در جهان معاصر گرفتار این مسئله هستیم و عمدتاً هم پشتوانه اعتقادی قتل و کشت و کشتارها در کشورهای اسلامی همین مسئله است.
امروزه با توجه به تجربههایی که داشتیم، دو کار اساسی در سطح گسترده در رسانهها، فضای مجازی و منابر، باید انجام دهیم و همچنین با توجه به اینکه در آستانه ماه محرم قرار داریم، باید جوانان و جامعه را نسبت به این دو اقدام اساسی آگاه کنیم.
اقدام لازم اول؛ توصیه رسول گرامی اسلام به ثقلین است.
«قَامَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- يَوْمًا فِينَا خَطِيبًا بِمَاءٍ يُدْعَى خُمًّا بَيْنَ مَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ وَوَعَظَ وَذَكَّرَ ثُمَّ قَالَ « أَمَّا بَعْدُ أَلاَ أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِىَ رَسُولُ رَبِّى فَأُجِيبَ وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ ». فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ « وَأَهْلُ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى»
روزي پيغمبر خدا براي خواندن خطبه بين ما برخاست. ما در مكاني بين مكه و مدينه بوديم كه «خم» خوانده مي شود. حمد خدا و ثناي او را به جاي آورد و به وعظ و ذكر پرداخت. سپس گفت: اما بعد، بدانيد اي مردم كه من هم بشرم و به زودي فرستاده خداي نزد من مي آيد و دعوت او را اجابت مي كنم. من بين شما دو چيز گرانبها از خود بر جاي مي گذارم، نخستين آنها كتاب خداست كه در آن هدايت و نور است. كتاب خدا را محكم در دست بگيريد و آن را رها نكنيد ـ پس درباره قرآن سفارش بسيار نمود و بدان تشويق و ترغيب فرمود ـ سپس فرمود: اهل بيت من، درباره اهل بيت من همواره خداي را به ياد داشته باشيد (اين جمله را سه بار فرمود)
صحيح مسلم ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي؛ ج4، ص 1873، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی بن ابیطالب، ح 2408
رسول گرامی اسلام آنچه که میتوانست جامعه ما امنیت بدهد و از اختلاف، درگیری و مشکلات نجات بدهد، بیان فرموده است.
نکته اول؛ در این زمینه این است که اگر ما هر روز و هر لحظهای و در عصری بخواهیم تصمیم بگیریم امنیت را به جامعه بازگردانیم و اختلافات را از بین ببریم، یک راه بیشتر نیست. راه اهلبیت و راه ثقلین تنها راه منحصر به فرد این ماجراست.
مرحوم آیت الله بروجردی (رحمة الله) میگفتند: شما بیایید به جای بحث از امامت و خلافت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) روی حدیث ثقلین تکیه کنید.
ایشان در ادامه میافزودند: بگذارید اختلافات برداشته شود و درگیریها برچیده شود، تفاهم میان امت اسلامی ایجاد شود؛ سپس خود همین اقدام، زمینه ساز این است که جوانان، بزرگان و اندیشمندان بیایند با هم فکر کنند که آیا راه اساسی چیست؟!
آیا راه اساسی اعتقاد به امامت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و ائمه طاهرین (علیهم السلام) است یا اعتقاد به خلافت ابوبکر و دیگران است!؟
مادامی که ما نتوانستیم زمینه تفاهم را فراهم کنیم، بحثها جز جدل و عناد و لجاجت چیز دیگری ندارد؛ دوستان به این مسئله دقت کنند و توصیه ایمنی ما همواره در گوش مبارکشان باشد.
اگر ما بخواهیم بحث مبانی اعتقادی شیعه را مطرح کنیم؛ نیاز به یک زمینهسازی دارد و آن ایجاد تفاهم میان امت اسلامی، رفع کدورتها و درگیریها و رفع تکفیرها و تفسیقها و همچنین ایجاد یک برادری و دوستی میان تمامی امت اسلامی است. زمانی که بستر زمینهسازی این مسئله فراهم شد، بحثهای دیگر نیز به دنبال آن خواهد آمد.
نکته دوم اینکه اگر ما بخواهیم حدیث ثقلین را در جامعه پیادهسازی کنیم، تنها مانع و سد در برابر ایجاد این قضیه بحث و مسئله «صحابه» است. شاید این تعبیر، تعبیر نادرستی باشد؛ اما وهابیت امروزه از صحابه یک بتی ساختهاند و یک چماقی درست کرده اند تا در هر مناسبتی آن را بر سر شیعیان بکوبند!
امروزه شیعه هر حرفی بخواهد بزند، بلافاصله چماق صحابه بر سرش کوبیده میشود. وهابیت با استفاده از بحث صحابه میخواهند شیعه را از اعضای دولتها جدا کنند، از ورود شیعه در مجالس جلوگیری کنند، و یا حزبهای مربوط به شیعه را منحل کنند!
وهابیت به بهانه قضیه صحابه، به احزاب شیعه اجازه تأسیس نمیدهند، همچنین زمانی که میخواهند درگیری ایجاد کنند و کشت و کشتار به راه بیندازند، بحث صحابه را مطرح میکنند!
بنابراین ما باید روی این دو محور، کار اساسی و ریشهای انجام بدهیم. در بحث حدیث ثقلین بزرگواران مطالب زیادی شنیدهاند که نمیخواهم زیاد روی آن قضیه توضیح بدهم؛ اما اگر لازم دیدیم راههای ورود به ثقلین و شبهات مربوط به ثقلین را مطرح خواهیم کرد.
وهابیت حدود 48 شبهه حول محور حدیث ثقلین بیان کردهاند که باید به آنان پاسخ داده شود. همینطوری نیست که من بگویم پیغمبر اکرم حدیث ثقلین را فرمود و ماجرا را به همان حدیث ختم کنم؛ به این سادگی نیست.
هزار و چهارصد سال روی این قضیه کار شده است تا صحابه اهلبیت (علیهم السلام)را به حاشیه برانند. به قدری شبهات ایجاد شده است که حتی بعضی از جوانان خود ما هم بعضاً دچار تردید و شبهه شدهاند؛ بنابراین به این شبهات باید به طور مفصل جواب داده شود.
من معتقدم که اگر تدوین کتابهای درسی حوزه دست ما بود، از پایه 6 تا 10 هرسال یک واحد مستقلی ایجاد میکردیم که هفتهای حداقل یک جلسه طلبههای ما روی این موضوع کار کنند. اگر این امکان در اختیار ما بود کاری میکردیم تا زمانی که طلبه به پایه 10 میرسد کاملاً برای پاسخگویی به هر شبههای مجهز باشد.
اقدام لازم دوم؛ بحث «صحابه» است. بنده امروز بعد از نماز صبح حدود دو ساعت فکرم را درگیر کردم و با توجه به تجربیات و تألیفات و بحثها و مناظراتی که در این زمینه داشتم، دیدم در مورد صحابه چند موضوع اساسی است که باید یکی پس از دیگری مطرح و حل شود.
هرکدام از آقایان باید یک جزوه خوب در هر موضوعی داشته باشند تا بتوانند پنج یا شش منبر علمی یک ساعته در مجامع علمی از جمله دانشگاه و حوزه علمیه برگزار کنند.
موضوعات و مباحث نیاز به کار در مسئله صحابه!
من این موضوعات را جمع کردم ولی قطعاً این مباحث موضوعات اولیهای بود که من آنها را جمعآوری کردم که شاید تقدیم و تأخیر شود؛ قطعاً اضافاتی هم به این مباحث خواهد شد.
موضوع و بحث اول؛ بحث «عدالت صحابه» است. اهل سنت معتقدند:
«الصّحابة کلهم عدول»
صحابه مساوی عدل هستند.
الإصابة فی تمییز الصحابة، المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علی بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلانی (المتوفی: 852 هـ)، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، الناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولی - 1415 هـ، ج 1، ص 22
یعنی وقتی می گوئیم صحابه، این مساوی با عدالت است! اصلاً به تعبیر «دکتر طیب» مسئله عدالت صحابه برخاسته از اعمال صحابه نیست، بلکه عدالت صحابه از فوق هفت آسمان و از عرش نازل شده است؛ عدالت صحابه امری الهی و آسمانی است!
ما در سال گذشته در زمینه صحبتهای طیب مباحثی داشتیم که در «سایت ولی عصر» موجود است. او معتقد است که آیاتی که در قرآن کریم در رابطه با عدالت صحابه داریم، تثبیت میکند که عدالت این افراد عدالت قرآنی است و قرآن این افراد را تعدیل کرده است!!
بنابراین این تفکر فوندانسیون و زیربنایی است که این افراد بنا کردهاند. ما باید ابتدا این پایه را از نظر علمی بررسی کنیم و برای آنها تثبیت کنیم که این پایه اصل و ریشه ندارد؛ این تفکرات، تصورات و توهماتی بیش نیست!
در صدر اسلام بنی امیه برای اینکه بتوانند در برابر ائمه طاهرین (علیهم السلام) دکانی باز کنند و برای ائمه طاهرین بدل درست کنند و ائمه را کنار بزنند، بحث صحابه را مطرح کردند؛ و تمام قضایای عدالت صحابه به زمان بنی امیه و بزرگان بنی امیه برمیگردد.
این تفکرات را بنی امیه و بزرگان آنان پایهریزی کردهاند و به همین جهت نه ریشه قرآنی دارد، نه ریشه سنتی دارد و نه ریشه سیرهای دارد؛ چه «سیرة النبی» باشد و چه «سیرة الصحابه» باشد.
بنابراین دوستان عزیز اولین کاری که ما باید در اینجا انجام بدهیم، این است که بحث عدالت صحابه و ادلهای که این افراد اقامه میکنند را ریشهیابی و بطلان کنیم. همچنین وظیفه ما بطلان این عقیده است که پیغمبر اکرم نفرمودند: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و اصحابی»!! این مطالب باید خیلی دوستانه بحث و صحبت شود.
موضوع و بحث دوم؛ مبحث دومی که این افراد در حقیقت مطرح میکنند، مسئله اهل بهشت بودن تمام صحابه است. این است که زمانی که عدالت صحابه «مُنزَلٌ من السماء» و «أمرٌ الهیٌ» و «أمر سماوی»؛ بنابراین:
«الصحابة کلّهم من أهل الجنة قطعاً»
الإصابة فی تمییز الصحابة، المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علی بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلانی (المتوفی: 852 هـ)، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، الناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولی - 1415 هـ، ج 1، ص 163
هرکسی بگوید صحابه اهل بهشت نیستند، در حقیقت قرآن کریم را انکار کرده است. اگر کسی بگوید صحابه عادل نیست، قرآن کریم را انکار کرده است و انکار قرآن کریم هم با مهدور الدم بودن و مهدور المال بودن مساوی است.
بنابراین باید روی مسئله «الصحابة کلّهم من أهل الجنة قطعاً» کاری میدانی و علمی کنیم تا از این مسئله یک راحت الحلقومی درست کنیم تا در دهان هر سنی یا وهابی گذاشتیم لذت ببرد نه اینکه متنفر و منزجر شود.
موضوع و بحث سوم؛ مبحث سومی که این افراد مطرح میکنند، این است که می گویند طعن بر صحابه موجب قتل است! اینها میگویند: زمانی که عدالت صحابه امری الهی شد، و همه صحابه اهل بهشت شدند، اگر کسی که بخواهد درباره این افراد اهل الجنة طعنه بزند باید کشته شود!
اهل سنت نسبت به این قضیه ادلهای مفصل دارند که به صراحت میگویند: اگر کسی کوچکترین طعنی به صحابه وارد کند، تنها یک دارو دارد و آن هم «شمشیر» است!!
موضوع و بحث چهارم؛ مبحث چهارمی که مطرح کردند به جهت این که جلوی این قضایا گرفته شود، مسئله «حرمت نقل طعن صحابه» است. اهل سنت روی این مسئله مفصل مانور دادند که ما هم سال گذشته مفصل روی آن بحث کردیم.
آنها میگویند: هرکسی بخواهد مطالبی پیرامون طعون صحابه، درگیری یا مذمت صحابه را نقل کند زندیق است؛ زیرا هدف او نابودی اسلام و قرآن است.
در ادامه میگویند: اسلام و قرآن از طریق صحابه به ما رسیده است؛ زمانی که این افراد صحابه را تضعیف میکنند و در صحابه طعن وارد میکنند، نتیجه اقدام آنان این است که صحابه از عدالت میافتند و گفتارشان از اعتبار میافتد و قرآن هم از اعتبار میافتد!
ببینید چطور مطالب را به هم مرتبط میکنند!! عزیزان دقت کنید نکاتی که عرض میکنم در هیچ کتابی به این شکل یافت نمیشود. این مطالب در حقیقت کارهای ریشهای است؛ حال اگر کسی در این مباحث باشد یا نباشد ما کاری به آن نداریم.
مشکلات امروز ما در جامعه و فضای امروز این است. شاید پنجاه سال قبل این مشکلات وجود نداشت و شاید پنجاه سال بعد هم این مباحث حل شود؛ نه تکلیف پنجاه سال قبل بر عهده ما هست و نه مکلف به پنجاه سال بعد هستیم.
ما در عصر حاضر یک سری تکالیفی داریم؛ یکی از آن تکالیف این است برای حل معضلاتی که در جامعه امروز وجود دارد تلاش کنیم. به تعبیر امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) مکلف به وظیفه هستیم و مکلف به نتیجه نیستیم. وظیفه ما گفتن است و ما از پیغمبر اکرم بالاتر نیستیم که خداوند در حقش فرمود:
(فَإِنَّما عَلَیک الْبَلاغ)
بیش از ابلاغ، وظیفهای نداری.
سوره آل عمران (3): آیه 20
بنابراین اهل سنت این چهار مسئله را همانند زنجیر به هم بستهاند و میگویند: «الصّحابة کلهم عدول»، «الصحابة کلّهم من أهل الجنة قطعاً» و «من طعن فی الصحابة فهو زندیق، دوائه السیف یحرم نقل ما یرتبط بالمشاجرات بین الصحابة»
بنابراین این چهار موضوع در حقیقت زیربنایی است که امروز با آن درگیر هستیم؛ چه وهابیت باشد و چه اهل سنت باشد. البته اهل سنت در بعضی از موارد مقداری آرام هستند، فتوای به قتل و ذبح و امثال آن را یا نمیدهند یا اگر فتوا میدهند آن را به صورت آشکارا بیان نمیکنند.
بنده نقل کردن این دو مطلب را جایز نمیدانم!
البته بنده نقل کردن دو مطلب را جایز نمیدانم و تا به حال آن را مطرح نکردهام؛ مورد اول اقوال اعاظم اهل سنت در دو سه قرن اول بر ضد، تکفیر، قتل و خروج شیعه است.
وهابیت بیسواد هستند و زمانی که ما مطرح میکنیم، حرفهای ما را ملاک قرار میدهند و آن را بررسی میکنند و سپس از این مباحث همانند پیراهن عثمان استفاده میکنند.
بنده توصیه میکنم که این مسائل مطرح نشود؛ زیرا به صلاح ما و به صلاح اهل سنت نیست. این مسائل جز ایجاد تنفر میان شیعه و سنی ثمر دیگری ندارد.
مورد دوم مطالبی که اهل سنت بر ضد اهلبیت و ائمه (علیهم السلام) دارند. بنده معمولاً این مطالب را نقل نمیکنم، الا در یک جلسه خصوصی که مشاهده کنیم طرف کاسه داغ تر از آش می شود و می گوید که شیعیان شیعه واقعی نیستید و شما دروغ می گوئید که شیعه اهلبیت هستید. ما شیعه و تابع اهلبیت هستیم؛ مجبورم چند مورد از این بیانات بزرگانشان را مطرح کنم.
بنده اگر در جلسات این چنینی قرار بگیرم چند مورد از روایات بزرگان اهل سنت که نسبت به اهلبیت (علیهم السلام) جسارتهای رکیک و عبارتهای نادرستی دارند ناچارم چند مورد از مباحث را مطرح کنم.
این دو موضوع قابل طرح نیست؛ زیرا جز فتنه چیز دیگری از آن برنمیخیزد. در روایات هم وارد شده است که عالم کسی نیست که هرچه میداند بگوید!!
گفتن همه چیز واجب نیست؛ اما دفاع کردن لازم است. واجب است شما ائمه طاهرین را همانطور که هستند معرفی کنید. معرفی کردن ائمه طاهرین در حد بالا خود به تنهایی بسیاری از شبهات و حرفها را زیر سؤال میبرد و رد میکند.
نکته دیگری که مطرح میشود این است که زمانی که چهار نفر از ائمه اهل سنت یک حرف را مطرح کنند، ما میگوییم: جمیع اهل سنت چنین حرفی را زدهاند! همانطور که در میان ما افراد افراطی و تفریطی وجود دارد، در میان آنها هم چنین افرادی وجود دارد.
معمولاً بعضی از اعاظم و بزرگان اهل سنت چنین حرفهایی زدهاند، وقتی مثلاً «علامه حلی» علیه اهل سنت حرفی زده باشد. حرف «علامه حلی» حرف شیعه است؛ گرچه شاید پسر بزرگوار ایشان «فخر المحققین» حرف پدرش را قبول نکند!!
زمانی که «شیخ طوسی» نظری میدهد، حرف او حرف شیعه است؛ گرچه نوه ایشان «ابن ادریس» زیر بار حرف جدشان نمیرود.
ما نمیخواهیم حرف اهل سنت را به دیدگاه مذهبشان برسانیم و حرف آنان را دیدگاه مذهب آنان به حساب نمیآوریم. معمولاً اهل سنت نسبت به اهلبیت عصمت و طهارت محبت دارند، و محبت را واجب میدانند.
چه بسا عشق و علاقه بعضی از اهل سنت به اهلبیت (علیهم السلام) از بعضی از شیعیان ما خیلی بیشتر است. بنابراین «شافعیها»، حتی «حنبلیها»، «حنفیها» و عموم اهل سنت نسبت به اهلبیت (علیهم السلام) نظر خوش دارند.
تنها بعضی از افرادی که نطفه آنان دچار مشکل باشد از جمله «محمد بن عبدالوهاب» قبل از اینکه پدرش با مادرش همبستر شود، شیطان قبل از پدر او این کار را انجام داده است؛ با اهلبیت دشمنی دارند.
یکی از علمای بزرگ اهل سنت در مورد «محمد بن عبدالوهاب» میگوید: قبل از اینکه «عبدالوهاب» با مادر «محمد» نزدیکی کند، شیطان کار را تمام کرد و نطفه «محمد بن عبدالوهاب» بسته شد!!
در هر صورت این چهار مسئله جنبه مقدماتی دارد که باید روی آن مفصل کار کنیم.
مسئله حکم سب و لعن صحابه؛ از منظر قرآن و سنت!
بحث دیگری که هست حکم سب و لعن صحابه از منظر قرآن و سنت و فقها است. اصلاً مذمت صحابه، سب صحابه و لعن صحابه در قرآن کریم، سنت و منظر فقها چیست؟!
اولین قدمی که ما باید در این موضوع برداریم، کار کردن روی همین مسئله است. انشاءالله دوستان بحثهای امروز ما را یادداشت کنند و روی هرکدام مقاله بنویسند، کتاب بنویسند، سخنرانی کنند، روی سایتهای مختلف مطالب بگذارند و در فضای مجازی منتشر کنند.
بنابراین بحثی که در اینجا باید انجام بدهیم این است که اصلاً نظر قرآن کریم نسبت به صحابه چیست! آقایانی که میگویند: "عدالت صحابه برخاسته از قرآن کریم هست، آیا قرآن کریم جمیع صحابه را تعدیل کرده است، یا نه؛ بلکه آنان را به دو دسته صحابه ممدوح فی القرآن و صحابه مذموم فی القرآن تقسیم کرده است؟!"
در حقیقت این مسئله میتواند قدم اول و یا به تعبیر امروزیها فوندانسیون بحث ما باشد که ما آیات مادحه صحابه را در یک طرف بیاوریم؛ زیرا هم آنان قبول دارند و هم ما قبول داریم و در آن شکی نیست با این تفاوت که اهل سنت از آیات مدایح صحابه اطلاقگیری میکنند ولی ما اطلاق نمیفهمیم و همین آیات مادحه را مقید میدانیم.
حتی آیه 100 سوره توبه که می گوید:
(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصار)
و پیشروان نخستین از مهاجرین و انصار،
اساس حرف آقایان این آیه است. در این آیه اولاً (وَ السَّابِقُونَ) آمده است، سپس (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ) قید دوم آمده است. (مِنَ) در اینجا تبعیض است و تبیین نیست که به صورت (مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصار) آمده است. همچنین ذیل آن میفرماید:
(ِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ)
و کسانی که به نیکی پیرویشان کردند،
سوره توبه (9): آیه 100
معلوم است که این افراد هم احسان دارند و هم غیر احسان دارند. کسانی که در احسان تبعیت کنند، انسانهای خوبی هستند. اگر ما این آیات مادحه را مطرح میکنیم، میگوییم این آیات مادحه قیوداتی دارد. همچنین آیه شریفه:
(لَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبایعُونَک تَحْتَ الشَّجَرَةِ)
خدای تعالی آن روز که مؤمنین در زیر آن درخت با تو بیعت کردند،
سوره فتح (48): آیه 18
در این آیه شریفه کلمه (الْمُؤْمِنِین) وارد شده است، نفرموده (رضی الله عن الصحابه). خود مؤمن خیلی مفهوم واقعی دارد که تمام کسانی که ایمان در قلبشان نیامده است از این معنا بیرون رفتند.
(قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکنْ قُولُوا أَسْلَمْنا)
اعراب بادیهنشین به تو گفتند ایمان آوردیم. بگو: نه، هنوز ایمان نیاوردهاید و باید بگویید اسلام آوردیم.
سوره حجرات (49): آیه 14
«عبدالله بن أبی» سرکرده منافقین هم جزو این افراد بوده است. طبق آماری که داریم تعدادی از منافقین شاخدار در «بیعت رضوان» بودند. در آیه شریفهای که بیان شد (إِذْ) ظرفیت بیان شده است، یعنی در این ظرف زمان خداوند متعال راضی است.
اما آیا خداوند متعال بعد از این باز هم راضی هست یا نه، بحث جدایی است. به علاوه خداوند عالم بلافاصله در همان سوره فتح آیه 18 میفرماید:
(لَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبایعُونَک تَحْتَ الشَّجَرَةِ)
چند آیه قبل هم میفرماید:
(فَمَنْ نَکثَ فَإِنَّما ینْکثُ عَلی نَفْسِه)
بنابراین هر کس بیعت خود را بشکند علیه خودش شکسته.
سوره حجرات (48): آیه 10
بنابراین معلوم میشود که این رضایت جاودانی نیست. همچنین در آیه شریفه:
(مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَه)
محمد رسول خدا است و کسانی که با او هستند،
در اینجا معلوم است که معیت، معیت جسمانی نیست. کفار هم معیت جسمانی داشتند، مشرکین هم معیت داشتند، منافقین هم معیت داشتند. این معیت، معیت ایمانی و روحی است.
(رُحَماءُ بَینَهُمْ)
در بین خود رحیم و دلسوزند،
آیا این جنگ جمل و صفین مصداق (رُحَماءُ بَینَهُمْ) است؟!
(أَشِدَّاءُ عَلَی الْکفَّارِ)
علیه کفار شدید و بی رحماند
کسانی که زمان پیغمبر اکرم مرتد شدند و مطرود پیغمبر اکرم شدند، نسبت به کفار چگونه بودند؟!
(تَراهُمْ رُکعاً سُجَّداً یبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُود)
ایشان را میبینی که همواره در رکوع و سجودند و در طلب فضل و رضوان خدایند. علامتشان در رخسارشان از اثر سجده نمایان است،
سوره حجرات (48): آیه 29
ما حتی در مورد آیات مادحه هم میگوییم دهها قید دارد! این برداشتی که شما میکنید، برداشتهای درستی نیست.
علاوه بر این ما دهها آیه مذمت هم داریم، از جمله اینکه:
(إِنْ جاءَکمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا)
اگر فاسقی خبری برایتان آورد تحقیق کنید،
سوره حجرات (49): آیه 6
یا آیاتی که در رابطه با بنای «مسجد ضرار» نازل شده است، همگی در مورد صحابه هستند. همچنین آیه آخر سوره مبارکه جمعه که مربوط به زمانی است که پیغمبر اکرم خطبه میخوانند و مردم همگی بلند میشوند و به دنبال کسب و کار میروند. همه این آیات، آیات ذامه است که باید آنان را در کنار آیات مادحه قرار بدهیم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته