بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی گوشه ای از شبهات فاطمیه (2) – بررسی روایات هجوم به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
درباره مسئله ای که دیروز اشاره کردید درباره رهبر شیعیان ترکیه، اقدامی صورت گرفت؟
پاسخ:
دوستان میگوید شما سخنرانی بكنید جو میخوابد؛ چون در «تركیه» نسبت به من همه شناخت دارند، من اضافه بر اینكه در برنامههای ماهواره ای بودم، در ترکیه سخنرانیهای زیادی هم داشتم، در «عید غدیر» با جمعیت ده، یازده هزار نفره من سخنرانی داشتم.
در «استانبول» همه من را میشناسند؛ یعنی شیعه، سنی، علویها همه نسبت به من محبت دارند و اصرار داشتند كه شما اگر بیایید یك سخنرانی كنید، همه چیز اصلاح میشود. من گفتم با دعوت ایشان بیایم بهتر است؛ چون ایشان رئیس شیعیان آنجا است.
و از طرفی خودش میگوید «آیت اللههای ایران» بیایند جواب بدهند. صحبتهای ایشان این است: "از «امام شافعی» به من چه ضرر میرسد، زنده باد «امام شافعی»! من اعتراضی به ایشان ندارم، اگر كسی به اجتهادات ایشان عمل كند، نه از دین خارج میشود و نه از ایمان. حضرت امام «ابوحنیفه» که امروز اكثر تركهای تركیه تابع ایشان هستند، او نیز میگوید: (لولا السنتان لهلك النعمان)؛" تا آنجایی كه میگوید:
"ما دعوای علی و عمر داریم، مانند دو تا خروس جنگی، ما دوستان خدا را به جان هم میاندازیم این هم غلط است. آن عمری كه میگوید: «لولا علي لهلك عمر»؛ آن عمری كه میگوید: «اعوذ بالله من معضلة لیس لها ابو الحسن» من با این عمر چه مشكلی خواهم داشت! آن عمری كه میگوید: «ما ابقانی الله بعدك یوما یا ابا الحسن»"
"عمر میگوید بدون علی حتی یك روز نمیخواهم زنده باشم! این رابطه بین این دو شخص است. حالا اگر بیایید اینجا یكی طرفدار عمر و یكی طرفدار علی باشید، بدانید زیر این ماجرا یا یك منفعت دنیوی است و یا یك مشكلی یا مأمور و عامل از طرف جایی هستید. برادرم!" (كف و سوت حضار)
"ای آیت اللههایی كه از «ایران» آمدید هشدارم را گرفتید؟ آتش درب منزل فاطمه را خاموش كنید، به سوزاندنش ادامه ندهید؛ بله، تهدید شده بود اما سوزاندن هرگز نشده است، نه غیرت ما از علی بیشتر است و نه از حسن و نه از حسین!"
"وقتی عمر علی را صدا میزد، علی لباسهایش را دوان دوان در راه میپوشید تا امرش را اطاعت كند، اینطوری مگر نبود؟ عمر میگفت خدا من را بدون تو در دنیا نگه ندارد. رفتار اینها با همدیگر این شكلی بود. حالا از علی غیرتی تر شدهاید؟ دنبال ماجرای فاطمه افتادهها یا شما جهالت دارید و یا طبق آنكه گفتم یكی عامل جایی هست و شما را هم به دنبال خود در دعواهای سیاسی میكشاند." (كف و سوت حضار).
اینها تقریبا خلاصهای از فرمایشات این بزرگوار است!!
ایشان به زبان تركی استانبولی حرف میزند. شما دارید صحبتهای ایشان را میشنوید و جمعیت زیادی هم پای صحبتش است. متأسفانه الان با آن روحانیونی كه با ایشان همگام نیستند بنای ناسازگاری دارد. متأسفانه همه جا دیواری كوتاهتر از علی و زهرا مردم ندیدند.
متأسفانه ایشان روحانی و تحصیل كرده «نجف» و «قم» است!! الان یكی از آخوندهای سنی «تركیه» به نام «عمر» با ایشان رفیق شده، اكثرا هم، با هم رفت و آمد دارند. خلاصه رویش تأثیر گذاشته و سر و صدای زیادی در آنجا ایجاد كرده است. عرض كردم من به ایشان علاقه دارم، دوستش دارم و الحق و الانصاف خدمات زیادی به شیعه كرده است. یعنی واقعا اگر ایشان نبود معلوم نبود الان شیعیان «تركیه» اصلا وجود خارجی داشتند یا نه!؟ خیلی خدمت كرده است حتی در مجلس و قانون اساسی، شیعه را رسمیت بخشید.
در «تركیه» یك هیئت علمی دارند كه در رأس آن مفتی اعظمشان است، اینها دنبال این بودند كه در قانون، شیعه را كلا حذف كنند، ایشان تلاش كرد كه شیعیان حق حیات دارند و حق انتخاب نماینده دارند و... تمام این كارها را كرد؛ یعنی ایشان خدمات خیلی زیادی كرد.
باید حتی المقدور سعی شود كه اشتباهاتش اصلاح بشود، اگر صلاح نشود حضرت زهرا خط قرمز ما است؛ ما به هیچ وجهی نسبت به حضرت زهرا با كسی حاضر به مصالحه نیستیم. البته حرفهایی كه در اینجا زده همه سراپا دروغ است.
حدیث «لولا علي لهلك عمر»؛ را شما بروید بگردید اگر یك روایت صحیح در منابع شیعه پیدا كردید من به شما جایزه میدهم.
آنکه میگویند هفتاد دو مرتبه این حرف را گفته است، سنیها میگویند، در كتابهای آنها است. بعضی از آقایان هم یك مقدار برای اینكه بتوانند از آن ماهی بگیرند این را نقل كرده اند. من هرچه نگاه كردم چیزی نیافتم.
در كتاب «كافی» یك روایتی است كه «علامه مجلسی» میگوید سند ضعیف است. آن هم به مناسبتی میآید قضیه نقل میشود.
اینکه می گوید: "علی لباسش را نمیپوشید دوان دوان میرفت كه از او اطاعت كند" این اصلا كاملا حرف بی ادبانه است!! شما كه میگویید اینطوری بوده بفرمایید این كتاب «صحیح مسلم» جلد 3 صفحه 1378 حدیث 1757 عمر بن خطاب به «علی» و «عباس» میگوید:
«فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا»
رأی شما این بود بعد از ابوبكر كه من در رأس قرار گرفتم هم دروغگو، هم خائن، هم حیلهگر و هم گنه كار هستم!
صحيح مسلم بشرح النووي؛ اسم المؤلف: أبو زكريا يحيى بن شرف بن مري النووي الوفاة: 676، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1392، الطبعة : الطبعة الثانية، ج3، ص1378، ح1757
این واضح است كه در صحیح مسلم شان است. در «نهج البلاغه» خطبه 150 دارد زمانی كه پیامبر اكرم از دنیا رفت:
«رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ... وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ »
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 209، خطبه 150
علی به چه زبانی بیاید بگوید!؟ «وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ»؛ این مطلب در «نهج البلاغه» است. یا در نامه 53 «نهج البلاغه» دارد:
«فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَار»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 435، نامه 53
«أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِي كَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّه»
اینها با من بعد از پیغمبر جنگ را آغاز كردند همانطور كه در زمان پیغمبر با پیغمبر جنگ را آغاز كردند.
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 409، نامه 36
اینها كه یكی دو تا نیست. ما نزدیك بیست و هفت، هشت مورد گلایهها و انتقادات تند حضرت امیر از خلفا را داریم. «خطبه شقشقیه» دیگر اظهر من الشمس است. اینكه ما بیایم اینطور مطرح كنیم و چوب حراج به تراث شیعه بزنیم این دور از انصاف است.
اینكه حضرت علی چرا از حضرت زهرا دفاع نكرد ما این را مفصل بحث میكنیم، که ان شاءالله مطلب دست دوستان هم باشد. اتفاقا امیرالمؤمنین بالاترین شجاعت را در اینجا به خرج داد. شجاعت این نیست كه انسان بیاید شمشیر بردارد و طرف را تکه تکه بكند.
بالاترین شجاعت این است میبیند همسرش را زدند، احساس میکند اگر بخواهد دفاع بکند، اسلام نابود میشود، مسلمانها نابود میشوند، این شجاعت است؛ این بالاتر از شجاعت امیرالمؤمنین در جنگ «بدر»، «احد» و «حنین» و دیگر جنگها است. اینکه انسان بتواند دفاع کند و قدرتش را هم داشته باشد ولی بر نفسش به خاطر دفاع از اسلام غلبه بکند، این شجاعت است!
اضافه اینکه حضرت کمربند عمر را گرفت بلند کرد و او را به زمین زد، با مشتش به دماغ عمر زد، این در تمام کتابهای ما آمده؛ «آلوسی» هم از کتابهای ما نقل کرده میگوید عقیده شیعه این بوده؛ اینطوری نیست که امیرالمؤمنین ساکت باشد و بیایند حضرت زهرا را بزنند و او تماشا کند.
حداقل شما مصادر و کتابهای که ما داریم و اهلسنت دارند را ببینید. انسان وقتی میخواهد حرفی بزند یک مقداری مستند حرف بزند. نه اینکه چهار تا منبری و مداح بگویند: «لولا علیٌ لهلک عمر»؛ شما برای سنی میخواهی حرف بزنی و آنها خوشحال بشوند حرفی نیست؛ ولی شما میخواهی به عنوان یک شیعه از مصادر شیعه بخواهید حرف بزنید قابل قبول نیست.
شما اول بگو این مطلب در کجای کتابهای شیعه است و چه کسی گفته؟ اصلاً تا چه اندازه این عبارت صحت دارد؟ ایشان میگوید: هجوم صورت گرفته، همین هجوم صورت گرفت را شما بیایید جواب بدهید. سنیها و وهابیها در آن ماندند. همین «عثمان الخمیس» یک کتاب مستقلی در توجیه هجوم عمر به خانه حضرت زهرا نوشته است.
حضرت زهرا از پیغمبر احترامش بالاتر است؟ وقتی به خود پیغمبر جلوی چشمش میگویند:
«إن الرجل ليهجر»
المنتقى من منهاج الاعتدال في نقض كلام أهل الرفض والاعتزال، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عثمان الذهبي، تحقيق: محب الدين الخطيب ج1، ص 347
اینها میآیند از رسول اکرم دفاع بکنند؟ من به طور مفصل بحث میکنم که عمر با شلاق جلوی پیغمبر، زن و بچه پیغمبر را در «بقیع» میزند! پیغمبر میگوید:
«مه يا عمر»
مسند أبي داود الطيالسي؛ اسم المؤلف: سليمان بن داود أبو داود الفارسي البصري الطيالسي الوفاة: 204، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، ج1، ص351، ح 2694
نمیدانم این آقایان دنبال چه میگردند و چه کار دارند میکنند!؟ میخواهند این کاروان را به کجا ببرند؟ سن آدم وقتی بالا میرود بعضی وقتها عقلها و درکها پایین میآید، بعضیها جو زده میشوند!
آغاز بحث...
قضیه هجوم و تهدید، یکی از بحثهای اساسی است که ما باید به خوبی رویش کار بکنیم. روایاتی که در این زمینه وجود دارد سه تا روایت داریم که «طبری»، «ابن ابی شیبه» و «بلاذری» آن را نقل کردهاند.
من اول روایت «طبری» را میآورم عزیزان دقت کنند. در «تاریخ طبری» جلد 2، صفحه 233 میگوید:
«أتى عمر بن الخطاب منزل علي وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال والله لأحرقن عليكم»
عمر گفت: به خدا قسم خانه را بر شما به آتش میکشم!
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص233
عمر قسم میخورد میگوید من خانه را با خود شما آتش میکشم؛ یعنی خانه را به آتش میکشم و همه شما را میسوزانم!
به ما بگویند آیا پیغمبر در این 23 سال همچین تهدید و کاری انجام داده است؟ آیا قرآن همچین دستوری داده؟ آیا روایتی ما داریم؟ اینكه بیعت نکردند آیا بیعت نکردن، از اسلام نیاوردن مهمتر است؟ آیا پیغمبر با کفار با این منطق حرف میزد؟ یعنی میگفت آی مردم اگر به خدا ایمان نیاورید و از بتپرستی دست نکشید شما را آتش میزنم!؟
خود همین آقای عمر بن الخطاب، 10 سال اول بعثت نه تنها اسلام نیاورد - روایاتش را خواندیم - بلکه مسلمانهایی که اسلام میآوردند را کتک میزد؛ حتی آن کنیز بدبخت را طوری کتک میزد که خسته میشد. میایستاد میگفت: کنیز! تصور نکنی دل من برای تو میسوزد چون به قدری زدم دستم درد گرفت، خسته شدم از کتک زدن تو دست بر داشتم.
آیا آنجا پیغمبر اکرم آمد گفت عمر اگر دست از شکنجه این صحابیه بر نداری، تو را آتش میزنم؟ آیا پیغمبر با منافقینی که یک سوم قرآن درباره نفاق آمده همچنین برخوردی داشته؟ بعد میگوید «زبیر» بلند شد و شمشیر کشید زمین خورد و شمشیر از دستش افتاد ریختند و او را گرفتند.
پرسش:
روایتی داریم که اگر کسی در نماز حاضر نشود خانه اش را به آتش بکشید!
پاسخ:
آن یک بحث جدایی است. اولاً سند صحیحی ندارد؛ ثانیاً در رابطه با منافقین است. یک تعدادی بودند داشتند در «مدینه» توطئه علیه اسلام و مسلمانها میکردند، لذا پیامبر آن دستور را داد. آن را من به طور مفصل جواب میدهم.
شما سند روایت تاریخ طبری را ببینید. «محمد ابن حُمَیْد» اولین راوی است «البانی» در «سلسلة الأحادیث الصحیحه» در جلد 3، صفحه 225 میگوید: «ثقةٌ»! «یحیی ابن معین» میگوید: «ثقةٌ»!
«مزی» در «تهذیب الکمال میگوید: ده هزار روایت ما داریم، هر کس «ابن حُمَیْد» را کنار بگذارد ده هزار حدیث را از دست داده است؛
«سئل یحیی بن معین فقالَ ثقةٌ»
آقایان هم میگویند اگر «یحیی ابن معین» کسی را توثیق کرد دیگر کفایت می کند. «عمدة القاری» میگوید:
«وثقه ابن معين و... فهذا ابن معين إمام هذا الشأن»
ابن مَعین، امام علم رجال است!
وكفى به حجة في توثيقه إياه»
همین که «ابن معین» آمد توثیق کرد دیگر حجت تمام شد.
عمدة القاري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: بدر الدين محمود بن أحمد العيني الوفاة: 855هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج7، ص11
البته در رابطه با «محمد ابن حمید» تضعیف هم دارند، توثیق و تضعیف هردو هستند. نهایتا روایتش حسن میشود. «ابن حجر» - ما قبلاً هم خدمت آقایان عرض کردیم - میگوید مثلاً ««قزعة ابن سوید»، «احمد» گفته مضطرب فلان و فلان است. فلانی اینطوری گفته:
« فالحاصل من كلام هؤلاء الأئمة فيه أن حديثه في مرتبة الحسن »
اگر یک راوی توثیق و تضعیف دارد روایتش نهایتاً حسن میشود!
القول المسدد في الذب عن المسند للإمام أحمد؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي العسقلاني أبو الفضل الوفاة: 852، دار النشر: مكتبة ابن تيمية - القاهرة - 1401 ، الطبعة: الأولى، تحقيق: مكتبة ابن تيمية، ج1، ص30
پرسش:
بعضیها میگویند جرح مفسر باشد، تضعیف می شود!
پاسخ:
آنها جرح غیر مفسر را که اصلاً قبول نمیکنند. اگر جرح مفسر نباشد دور میاندازند، و قبول نمیکند. جرح ایشان چون مفسر است، آمده با توثیق تعارض کرده، میگوید پنجاه، پنجاه؛ یا «تعارضا تساقطا» اصل در راوی، عدالت است، یا نه، میگوید اگر در یک راوی توثیق و تضعیفی شد، روایتش حسن میشود. راویت حسن هم؛
«الحسن وهو في الاحتجاج به كالصحيح عند الجمهور»
الباعث الحثيث في اختصار علوم الحديث؛ المؤلف: أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي البصري ثم الدمشقي (المتوفى: 774هـ)؛ المحقق: أحمد محمد شاكر؛ الناشر: دار الكتب العلمية، بيروت – لبنان؛ الطبعة: الثانية ص 37
عمدتاً «وهابی»ها روی «محمد ابن حُمید» مانور دادند، تضعیفاتش را آوردند و توثیقاتش را کنار گذاشتند. مثل «یحیی ابن معین» توثیق کرده، نه از این اشخاص ناشناس!
«وكفى به حجة في توثيقه»
عمدة القاري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: بدر الدين محمود بن أحمد العيني الوفاة: 855هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج7، ص11
وقتی «یحیی ابن معین» توثیق میکند مسئله تمام است. راویهای بعدی «جریر ابن عبدالحمید» است که «تهذیب الکمال مزی» دارد:
«ثقة كثير العلم»
تهذيب الكمال؛ اسم المؤلف: يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي الوفاة: 742، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980 ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ج4، ص544
راوی دیگر «مغیرة ابن مقسم» است که «یحیی ابن معین»، «ابن ابی حاتِم» است «حاتَمْ» نخوانیم. «نَسائی» نه «نِسائی»؛ دارد ثقةٌ. «زیاد ابن کلیب» است «عجلی و نسائی» گفتند ثقةٌ. اینها چهار تا راوی که دارد، سه تایش «ثقةٌ مجمع علیه» است؛ یکی «ثقةٌ مختلفٌ فیه» است. نهایتاً روایت حسن شد «الحسن کالصحیح فی الإحتجاج»، این برای آقای «طبری»!
«ابن ابی شیبه» متوفای 235 استاد «بخاری» است ایشان هم میگوید:
«كان علي والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول الله فيشاورونها ويرتجعون في أمرهم فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال يا بنت رسول الله والله ما من أحد أحب إلينا من أبيك»
می گوید: عزیزتر از پدرت در نزد من نیست! به خاطر اینكه عزیز بود به او «إنه لیهجر» گفتم! خیلی برای من عزیز است!! بعد می گوید:
وما من أحد أحب إلينا بعد أبيك منك»
بعد از پدرت هم عزیزتر از تو نزد ما نیست.
ولذا آمدهام كه خانه تان را آتش بزنم!!
«وأيم الله»
باز قسم میخورد.
«ما ذاك بمانعي»
اینكه پدرت عزیز است و تو عزیز هستی اینها مانع نمیشوند
«ان اجتمع هؤلاء النفر عندك إن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت»
دستور بدهم خانه را آتش بكشند!
«فلما خرج عمر جاؤوها فقالت تعلمون أن عمر قد جاءني وقد حلف بالله لئن عدتم ليحرقن عليكم البيت»
حضرت زهرا پیش حضرت امیر آمد گفت عمر آمده قسم خورده كه خانه را آتش میزند.
«وأيم الله ليمضين لما حلف عليه»
قسم كه خورده و خانه را آتش خواهد زد.
الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة : الأولى ، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ج7، ص432، ح 37045
ما در اینجا سوال طرح میكنیم، میگوییم آقای عمر قسم خورده «وأيم الله»! و در آنجا هم «والله» میگوید، اگر اینها برای بیعت نیایند خانه را آتش میزنم. «بخاری» هم در كتاب «صحیح بخاری» جلد 4، صفحه 42، حدیث 3093 و در جلد 5 صفحه 82، حدیث 4240 و 4241 میگوید حضرت امیر در آن شش ماه با ابوبكر بیعت نكرد.
آنهایی هم كه میآیند میگویند روایت داریم كه بیعت كرده، كاملا مخالف «صحیح بخاری و صحیح مسلم» است، و باید دور بیندازند.
این قطعی است امیرالمؤمنین بعد از شش ماه بیعت كرده است. این دیگر طبق نص صریح «مسلم و بخاری» است. این مطلب را هردو دارند. شما ببینید این آقا که قسم خورده، یا خانه را آتش زده - كه زده و مصادر شیعه مفصل آوردهاند؛ - پس مسئله تمام است و ادعای شیعه ثابت است.
ولی اگر آتش نزده، قسم خورده و حنث قسم كرده، باید كفاره بدهد، كفاره كجا داده و گفته است من كفاره دادم!؟
در قضیه «صلح حدیبیه» یك حرف زشتی زد و به پیغمبر اعتراض كرد و آخرش هم گفت: من مثل امروز تا به حال در نبوت تو شك نكرده بودم! معلوم است كه قبلا هم این اتفاقها افتاده است.
بعد خودش میگوید: به خاطر این حرفم چند تا بنده آزاد كردم و چقدر صدقه دادم و روزه گرفتم تا كفاره این گناهم باشد؛ حالا این آقا که اینقدر مقید است و اینجا هم قسم میخورد، آیا به قسم عمل نکرد، قسم را شکست کفاره قسم داده و استغفاری هم کرده یا نه؟ کفاره قسم حداقل 3 روز، روزه است؛ پس «ثبت ولایت علی ابن ابیطالب سلام الله علیه»! بر اینکه خانه را آتش زدند، همانطور که در مصادر شیعه با سندهای صحیح آمده است.
شما ببینید این «صحیح بخاری» حدیث 3998 است:
«وَعَاشَتْ بَعْدَ النبي سِتَّةَ أَشْهُرٍ ... ولم يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الْأَشْهُرَ»
فاطمه شش ماه بعد پیغمبر زنده بود... علی در این شش ماه بیعت نکرد!
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج4، ص1549، ح3998
این هم در «صحیح مسلم» حدیث 1759 آمده:
«ولم يَكُنْ بَايَعَ تِلْكَ الْأَشْهُرَ»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج3، ص1380، ح1759
از نظر سند هم هیچ مشکلی ندارد. «محمد ابن بِشر» است که «یحیی ابن معین»، و «نسائی» گفتند ثقةٌ! در کتاب «تهذیب التهذیب» این آمده است. راوی بعدی «عبیدالله بن عمر» است که «یحیی بن معین» میگوید «من الثقات»! راوی دیگر، «زید ابن اسلم» است که «ابو زرعه» و «ابو حاتم» میگویند ثقةٌ! خود «اسلم قرشی» است كه مولا و غلام عمر بوده:
«ادرک زمان النبی وقال العجلی ثقة من كبار التابعین»
الی آخر، که روات آقای «ابن ابی شیبه» هم ثقه هستند، روایت هم صحیح است. اگر آنجا ما یک چیزی داشتیم، این را نداریم که آیا کسی توثیق نشده، تضعیف شده «مختلفٌ فیه» است.
بزرگانی مثل «فرحان مالکی» گفته ثقةٌ! «حسن حسینی» همان که در «شبکه المستقله» با ما مناظره داشت، «کارشناس سریال فاروق عمر» بوده، «سعد ابن ناصر» میگوید ثقة. این روایت را همهشان تصحیح کردند. «عمرو بن منعم» میگوید روایت صحیح است. «یاسر خالد» میگوید روایت صحیح است؛ یعنی غیر از اینکه ما خودمان بررسی کردیم، دیگران هم این روایت را تصحیح کردند.
روایت سوم، روایت «بلاذری» است ایشان از «ابن عون» نقل میکند:
«أن أبا بكر أرسل إلى عليّ يريد البيعة، فلم يبايع. فجاء عمر، ومعه قبس»
علی با ابوبکر بیعت نکرد، عمر آمد به همراه یک شعله آتش.
«فتلقته فاطمةُ على الباب»
حضرت زهرا را در دم درب ملاقات كرد
«فقالت فاطمة: يا بن الخطاب، أتراك محرّقاً علي بابي؟»
آمدی خانه من را آتش بزنی؟
«قال: نعم، وذلك أقوى فيما جاء به أبوك.»
عمر گفت: خانه تو را آتش بزنم دین پدرت تقویت خواهد شد!
أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ)؛ ج1، ص252
این مصیبت است! حالا این چه دین و اسلامی است که تقویت این اسلام منوط به آتش کشیدن خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. این را بیایند به ما جواب بدهند. این دیگر به قولی «تفسیرها معها» است. دیگر احتیاجی به تفسیر و توضیح ندارد.
سند این روایت را هم ما بررسی کردیم. «مدائنی» هست که «یحیی ابن معین» میگوید ثقةٌ! «مسلمة بن محارب» است که «ابن حبان» او را توثیق کرده؛ راوی دیگرش «سلیمانی تیمی» است که «احمد ابن حنبل»، «ابن معین»، و «نسائی» او را توثیق کردند. راوی بعدی هم «عبدالله ابن عون» است که به وثاقتش اشکال گرفتند در حالیکه این آقا جزو صحابه است و آقایان میگویند صحابه فوق الوثاقه است و ما در رابطه با صحابه نمیتوانیم اصلاً هیچ حرفی هم بزنیم.
این سه تا روایت کاملاً ثابت میکند بر اینکه این هجوم به خانه صدیقه طاهره (سلام الله علیها) انجام شده است. این آقایان به ما بگویند اصلاً آتش زدن در خانه حضرت فاطمه پیشکش آقایان، شکستن پهلوی زهرا هم پیشکش آقایان، محسن هم پیشکش آقایان، این را برای ما توجیه کنند که به چه دلیلی آمدند خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) را تهدید به آتش زدن کردند، آن هم با این قسم شدید و غلیظشان!؟
حالا آن بحث ندامت ابوبکر از هجوم به خانه حضرت زهرا فعلاً بماند؛ اما سوالی که برادرمان پرسیدند که آیا پیغمبر هم جایی را تهدید کرده یا نه؟ «بخاری» میگوید:
«وَالَّذِي نَفْسِي بيده لقد هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بِحَطَبٍ فَيُحْطَبَ ثُمَّ آمُرَ بِالصَّلَاةِ فَيُؤَذَّنَ لها ثُمَّ آمُرَ رَجُلًا فَيَؤُمَّ الناس ثُمَّ أُخَالِفَ إلى رِجَالٍ فَأُحَرِّقَ عليهم بُيُوتَهُمْ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص231، ح618
این روایت در رابطه با منافقین است. منافقین داشتند توطئه میکردند و هدفشان تخریب جامعه اسلامی و مسلمانها بود. «صحیح مسلم» هم دارد که:
«وَإِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أُحَرِّقَ قُرَيْشًا»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج4، ص 2197، ح2865
عزیزان دقت كنند در رابطه با این، «شافعی» از خود پیغمبر نقل میکند:
«أن النبي نهى أن يعذب أحد بعذاب الله»
خدا نهی کرده کسی را مثل خدا عذاب کنند.
گفتیم چطوری؟ گفت:
«ولا نحرق أحداً حياً ولا ميتاً»
پیغمبر فرمود به هیچ وجه نه زنده نه مرده را آتش نمیزنیم!
معرفة السنن والآثار عن الامام أبي عبد الله محمد بن أدريس الشافعي؛ اسم المؤلف: الحافظ الامام أبو بكر أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو أحمد. البيهقي. الخسروجردي الوفاة: 10/جمادى الأولى/ 458، دار النشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - بدون، الطبعة: بدون، تحقيق: سيد كسروي حسن، ج 6، ص 317
آتش زدن مخصوص خدای عالم است. «احمد ابن حنبل» در «مسند» میگوید:
«لاَ تُعَذِّبُوا بِعَذَابِ اللَّهِ»
مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 1، ص 217، ح 1871
«بخاری» باز هم میگوید:
«أَنَّ عَلِيًّا رضي الله عنه حَرَّقَ قَوْمًا فَبَلَغَ بن عَبَّاسٍ فقال لو كنت أنا لم أُحَرِّقْهُمْ لِأَنَّ النبي قال لَا تُعَذِّبُوا بِعَذَابِ اللَّهِ»
البته قضیه علی هم اینطوری که میگویند نیست ما قبلاً هم دربارهاش به طور مفصل صحبت کردیم پیغمبر فرمود:
«من بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ»
هر کس دینش را تغییر داد مرتد شد او را بکشید و حق آتش زدن ندارید!
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج3، ص 1098، ح 2854
اقوال فقهای اهلسنت در رابطه با حرمت آتش زدن: «ابن قدامه مقدسی» متوفای 620 از فقهای بنام «حنبلی»ها است. «وهابی»ها هم به «ابن قدامه مقدسی» ارادت دارند کتابش، کتاب فتاوایشان است. ان شاء الله «مکه» مشرف بشوید در اطراف «بیت الله الحرام» ده، پانزده تا اتاق است که «دار الإفتاء» نوشتند. در هر «دار الإفتاء» یک مفتی نشسته و یک مرشد و دو سه تا بچه مرشد هم آنجا نشستهاند، پشت سرشان کتاب «مغنی ابن قدامه» است مثل «توضیح المسائل» ما که اگر کسی سوال کند یادشان نباشد از این کتاب «ابن قدامه مقدسی» جواب میدهند.
«ابن قدامه» فتوا دارد میدهد:
«من بدل دينه فاقتلوه ولا تعذبوا بعذاب الله يعني النار»
المغني في فقه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني؛ اسم المؤلف: عبد الله بن أحمد بن قدامة المقدسي أبو محمد الوفاة: 620، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1405 ، الطبعة : الأولى، ج9، ص18
«المغنی»، تألیف الإمام العلامه موفق الدین و ... این همه هم القاب دارد. «سرخسی» از فقهای بنام «حنفی»ها است و کتاب «مبسوط» ایشان مثل «جواهر» ما است. همینطوری که «مغنی» هم مثل «جواهر» ما است. یعنی مفصلترین کتاب «فقهای احناف» است. آن هم بزرگترین کتاب «فقهای حنابله» است.
ایشان هم در کتاب «المبسوط» جلد 26، صفحه 152 میگوید:
«لا يعذب بالنار إلا ربها وقال لا تعذبوا بعذاب الله أحدا»
شما کسی را به عذاب الهی عذاب نکنید!
المبسوط؛ اسم المؤلف: شمس الدين السرخسي الوفاة: 483 ، دار النشر : دار المعرفة – بيروت، ج26، ص152
«ابن حزم اندلسی» همینطور میگوید. «شوکانی» باز همین را میگوید. «نیل الأوطار شوکانی» جلد 8، صفحه 2. باز در اینجا كه دارد مراد از «إحراق»:
«وَإِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أُحَرِّقَ قُرَيْشًا»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج4، ص2197، ح2865
«ابن اثیر» میگوید:
« اوحی الله ان احرق قریشا إی اهلکهم»
خدا وحی کرد که من اینها را بسوزانم یعنی هلاک کنم!
النهاية في غريب الحديث والأثر، اسم المؤلف: أبو السعادات المبارك بن محمد الجزري، دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي؛ ج 1، ص 371
نمیگوید من آتش بزنم، مراد از آتش زدن، یعنی اینها را ریشه کن کنم. ریشه کن کنم اینطوری نیست به قولی بیلهای گود برداری بردارم و به هوا پرت کنم.
حمیدی هم می گوید:
« قوله "أَمرنِی أَن أحرق قُریشًا " کنَایة عَن الْقَتْل کقوله علیه السلام جئتکم بالذبح»
تفسير غريب ما في الصحيحين البخاري ومسلم؛ اسم المؤلف: محمد بن أبي نصر فتوح بن عبد الله بن يصل الأزدي الحميدي، دار النشر: مكتبة السنة - القاهرة - مصر - 1415 - 1995، الطبعة: الأولى، تحقيق: الدكتورة: زبيدة محمد سعيد عبد العزيز؛ ج1، ص 499
نکته دیگر این است که مراد از سوزاندن، مبالغه در زجر است:
«إن الخبر ورد مورد الزجر وحقيقته غير مراده»
پیغمبر نمیخواهد بگوید من این را حتما آتش میزنم!
«وإنما المراد المبالغة ... الإجماع على منع عقوبة المسلمين بذلك»
اجماع مسلمانها است که هیچ کسی را نمیشود آتش زد!
فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج2، ص126
«عینی» هم میگوید:
«إنما المراد المبالغة لأن الإجماع منعقد على منع عقوبة المسلمين بذلك»
عمدة القاري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: بدر الدين محمود بن أحمد العيني الوفاة: 855هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج5، ص164
نکته دیگر این است که هدف از «احراق»، منافقین بودند که قصد تضعیف روحیه مسلمانها را داشتند. پیغمبر فرمود:
«ليس صَلَاةٌ أَثْقَلَ على الْمُنَافِقِينَ من الْفَجْرِ وَالْعِشَاءِ وَلَوْ يَعْلَمُونَ ما فِيهِمَا لَأَتَوْهُمَا وَلَوْ حَبْوًا لقد هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ الْمُؤَذِّنَ فَيُقِيمَ ثُمَّ آمُرَ رَجُلًا يَؤُمُّ الناس ثُمَّ آخُذَ شُعَلًا من نَارٍ فَأُحَرِّقَ على من لَا يَخْرُجُ إلى الصَّلَاةِ بَعْدُ»
من میخواهم دستور بدهم همه برای نماز بیایند، اگر هر کس برای نماز نیامد دستور بدهد اینها را آتش بزند!
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص234، ح626
«عبدالله بن عمر» میگوید:
«لقد رَأَيْتُنَا وما يَتَخَلَّفُ عن الصَّلَاةِ إلا مُنَافِقٌ»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج1، ص 453، ح 654
یعنی این مسئله سوزاندن، در رابطه با مسلمین نیست. نسبت به حضرت امیر، صدیقه طاهره، اینها هیچ! «زبیر» و «طلحه» و حسن و حسین آنجا هستند.
باز نظر علمای اهلسنت میگوید:
« والذي يظهر لي أن الحديث ورد في المنافقين لقوله في صدر الحديث الآتي بعد أربعة أبواب ليس صلاة أثقل على المنافقين من العشاء والفجر»
فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج2، ص127
«منافقین» نه نماز صبح و نه نماز عشاء میآمدند! «عینی» هم میگوید:
«أنه ورد في حق المنافقين»
عمدة القاري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: بدر الدين محمود بن أحمد العيني الوفاة: 855هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج5، ص164
پس اینی که میگویند پیغمبر اکرم هم اینها را تهدید به احراق کرده، این داستان احراقی است که از پیغمبر نقل کردند که اولاً مخالف سخن پیغمبر است که فرمود:
«لاَ تُعَذِّبُوا بِعَذَابِ اللَّهِ»
مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 1، ص 217، ح 1871
و از آن طرف هم میفرماید که این قضیه در رابطه با «منافقین» بوده، اینها توطئه میکردند با نیامدنشان به نماز روحیه مسلمانها را تضعیف میکردند. و اضافه، رسول اکرم در طول مدت 11 سال در «مدینه» بوده انجام نداده، خواسته اینها را بترساند که اینها یک مقداری از برنامههایشان تنازل بکنند.
پس آنچه كه برای ما مسلم شد رسول اکرم برای ایمان به اسلام و دست کشیدن از کفر و نفاق کسی را تهدید نکرد.
«فَإِنَّمَا عَلَيكَ الْبَلَاغُ»
(نگران مباش! زيرا) بر تو، تنها ابلاغ (رسالت) است
سوره آل عمران (3): آیه 20
رسول اکرم غیر از «بلاغ» چیز دیگری در بحث اسلام نداشت!
(لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ)
در قبول دين، اکراهي نيست.
ولی بلافاصله میگوید:
(قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي)
(زيرا) راه درست از راه انحرافي، روشن شده است.
سوره بقره (2): آیه 256
اتمام حجت وظیفه پیغمبر است.
ما کاری با آتش زدن و ... نداریم، اصلاً در مورد تهدید، آیا مجوز برای تهدید داشتند یا نه؟ مهمتر از همه، گیریم آقای ابوبکر و عمر یک حکومت نوپایی درست کردند، و احساس میکنند که بیعت نکردن بعضیها باعث بشود که روحیه مسلمانها تضعیف بشود؛ اگر بیعت نکردن این است، چرا فقط این قرعه فال به نام امیرالمؤمنین افتاد؟
مگر اصحاب دیگر مثل «سعد» بیعت كرد!؟ تا آخر عُمر با عمر و ابوبکر بیعت نکرد و دنبال براندازی هم بود. میگفت: اگر من نیرو داشته باشم در برابر حکومت ابوبکر قیام میکنم. آیا «سلمان»، «ابوذر»، «عباس» عموی پیغمبر بیعت کردند؟ چرا نرفتند خانه آنها را تهدید کنند؟
اگر این مسئله یک حکم شرعی است و ما دنبال حکم شرعی هستیم، بگوید پیغمبر آمده تهدید کرده ما هم به عنوان سنت پیغمبر عمل میکنیم.
این سنت پیغمبر چرا فقط نصیب امیر المؤمنین و صدیقه طاهره شد؟ نزدیک 70 نفر از صحابه با ابوبکر بیعت نکردند، هیچ کدام از «بنی هاشم» در 6 ماه بیعت نکردند.
چرا خانه آنها نرفتند؟ فقط خانه امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) آمدند؟ اینها مسئلهای است که ما نمیتوانیم به سادگی از کنارش رد بشویم.
«والسلام علیکم ورحمة الله»