2024 March 19 - سه شنبه 29 اسفند 1402
بررسی روایت «علی مع الحق» (11) – حکایاتی از «علامه امینی» صاحب «الغدیر»
کد مطلب: ٧٩٦٨ تاریخ انتشار: ٢٣ ارديبهشت ١٣٩٤ - ١٠:٥٧ تعداد بازدید: 3999
خارج کلام مقارن » بررسی روایت «علی مع الحق»
بررسی روایت «علی مع الحق» (11) – حکایاتی از «علامه امینی» صاحب «الغدیر»

جلسه نود و هشتم 94/02/23

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه نود و هشتم 94/02/23

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

بحث ما در رابطه با روایت «علی مع الحق» بود. ما تعابیر مختلفی را از این حدیث نقل کردیم و رسیدیم به حدیث «عمار مع الحق»، که مفصل بررسی شد. و ثابت شد که این روایت، یک مورد خاصی بود که برای مشخص کردن «حق» از «ناحق»، در قضیه فتنه «صفین» و... از لسان نبی مکرم صادر شده بود.

گوشه هایی از مظلومیت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه)

نکته مهمی که در اینجا وجود دارد و دوستان می توانند روی این مسئله، کار علمی خوبی انجام بدهند؛ و من یک سر نخی در این باره خدمت دوستان عرض می کنم؛ این است که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) که با اهل «جمل» و اهل «صفین» و اهل «نهروان» جنگید، به دستور صریح نبی مکرم این کار را انجام داد.

ما برای مشروعیت هر کدام از این جنگها، روایت صحیح و صریح، و با سند صحیح از نبی مکرم، در منابع اهل سنت داریم:

«أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ بِقِتَالِ النَّاكِثِينَ، وَالْقَاسِطِينَ، وَالْمَارِقِينَ»

پیغمبر اکرم به علی بن ابی طالب دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین نبرد کند.

مستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 150، ح 4674؛ معجم الکبیر، ج10، ص 91، ح 10053

«بلاذری» هم در بیان ناکثین و قاسطین و مارقین می گوید:

النَّاكِثُونَ أَهْلُ الْجَمَلِ، وَ الْقَاسِطُونَ أَصْحَابُ صِفِّينَ وَ الْمَارِقُونَ أَصْحَابُ النَّهْرِ»

ناکثون اهل جمل بودند؛ قاسطون اصحاب صفین بودند و مارقین اصحاب نهروان بودند.

انساب الأشراف، ج1، ص 286

ولی نسبت به دیگر خلفا، و عملکرد ایشان در کشت و کشتاری که در قضیه جنگهای «رده» پیش آمد؛ و دهها هزار نفر به خاک و خون کشیده شدند؛ یا در این کشور گشائی ها و حمله به شام و مصر و ایران و...که صدها هزار انسان کشته شدند؛ آیا برای این جنگهائی که در دوران خلفای ثلاثه صورت گرفته است، روایتی از پیامبر داشتند!؟ و به تعبیر شهید مطهری (رضوان الله تعالی علیه) آیا پیغمبر وصیتی در این زمینه کرده بود!؟

یا در لابلای روایات، چیزی از سنت پیامبر داشتند بر اینکه مثلاً این کشورگشائی ها صورت بگیرد!؟ و این کشت و کشتارها انجام بشود!؟

ولی شما برخودهای دوگانه و چندگانه این آقایان را ببینید؛ امیرالمؤمنین با این شرایط که پیغمبر اکرم دستور صریح به ایشان داده بود برای قتال با «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین»؛ ولی از دید آقایان، این جنگهای حضرت محکوم است!

مخالفین امیرالمؤمنین، در هر زمینه که باشند، می شوند «مجتهد» و «لَهُم اجرٌ واحِد»؛ ولی مخالفین خلفای ثلاثه، می شوند «مشرک»، «مرتد»، «کافر»، «اراذل و اوباش»، «مهدور الدم» و «مهدور المال» و...

این نکات، سر نخهائی است که می شود پیرامون آنها کار کرد و جای اینگونه تحقیقات نیز خالی است. من ندیدم کسی را که در این زمینه کار کرده باشد.

البته در بعضی موارد، «علامه امینی» یک اشاراتی به این قضیه دارد. هر چند که اشاراتش خیلی تند است. همچنین «علامه عسگری» در کتاب «معالم المدرستین» نکاتی در این زمینه دارد. آقای «نجم الدین عسگری» هم، در این زمینه خوب کار کرده است. مخصوصاً در زمینه جنگهای «رده»، ایشان مفصل تحقیق کرده است. و یا در زمینه مواردی که امیرالمؤمنین به خلفا مشورت داده است، ایشان خیلی مفصل کار کرده است. اساساً، کارهایی که آقای «نجم الدین عسگری» انجام داده است، کارهای تحقیقی خوب و قابل استفاده ای است.

ملاقات شنیدنی «علامه امینی» با «دکتر اعظمی» در «بغداد»

در کتاب «لقاء بین العلمین»، که شرح حالی است از زندگانی «علامه امینی»، حکایت جالبی نقل شده است از دیدار «علامه امینی» با «دکتر اعظمی» قائم مقام دانشکده حقوق دانشگاه بغداد. که البته من قبلاً خلاصه اش را عرض کرده ام، ولی چون این ملاقات، حاوی نکات مهمی است که در این دیدار، از این دو بزرگوار صورت گرفته است، نکاتی که می شود از این برخوردها در مناظرات و دیدارهای علمی استفاده کرد؛ من کمی با تفصیل، این جریان ملاقات را عرض می کنم.

دکتر «رضا امینی» می گوید که پدرم «علامه امینی»، برای من نقل می کرد که، بین سال 1365 و 67 هجری بود که شنیدم آقای «حسین علی اعظمی»، قائم مقام دانشکده حقوق دانشگاه بغداد، یک قصیده ای در رابطه با شهادت امام حسین (سلام الله علیه) سروده است، و در آنجا هم اشاره کرده بود که آقای اعظمی، تألیفی نیز در حیات امیرالمؤمنین دارد.

می گوید: پدرم خیلی علاقه داشت که به تألیفات ایشان دسترسی پیدا بکند و اگر شعری درباره «غدیر» دارد، در کتاب «الغدیر» و در ضمن شعرای قرن چهاردهم هجری بیاورد.

«علامه امینی» می گوید: من به فکر رفتن به منزل استاد «اعظمی» شدم، لذا از «نجف» حرکت کردم و منزل ایشان را در شهر «بغداد» پیدا کردم، درب را که زدم، خادم او آمد. گفتم: استاد منزل هستند؟ گفت: بله! گفتم: من می خواهم با ایشان یک دیداری داشته باشم.

«علامه امینی»: وقتی آقای «اعظمی» مرا دید، کمی جا خورد که من به عنوان یک عالم شیعی، برای چه منظوری به اینجا آمده ام!؟ شاید با خودش می گفت که ایشان آمده اشت که توصیه بچه هایش را در دانشکده به من بکند و یا شاید بعضی از منسوبین ایشان از کارمندهای ما هست و ایشان آمده که درباره ایشان توصیه بکند و...

«علامه امینی»: من که وارد منزل ایشان شدم، در ابتدا سلام دادم و گفتم: «أنا أخٌ لَکَ فِی الدّین فُإن کُنتُ فی شَکٍّ مِن إسلامِکَ فَأنا قَبل کُلّ شَئٍ إعترِفُ بِإسلامِکَ و إیمانِک (من شکی در اسلام و ایمان تو ندارم و اعتراف می کنم که تو مسلمان و مؤمن هستی به خاطر قصیده ای که شما درباره امام حسین داشتی!) و إن کُنتَ فِی شَکٍّ مِن إسلامی، و أنا أشهَدُ أن لا اِله إلّا الله و أن محمداً رسول الله أرسَلَهُ بِالهدی...

«علامه امینی»: وقتی من به این صورت با ایشان صحبت کردم، آقای «اعظمی» خیلی خوشش آمد و جلو آمد و با من دست داد و مصافحه کردیم و... سپس مرا با خود به اتاقی که مخصوص ملاقات ها و دیدارهایش بود، هدایت کرد.

«علامه امینی»: من به ایشان گفتم: شنیدم که شما تألیفاتی درباره حضرت امیر دارید؛ لذا از «نجف» آمده ام اینجا، تا اولاً از قصیده ای که شما در وصف امام حسین داشتید تشکر کنم، و ثانیاً از تألیفات شما درباره امیرالمؤمنین استفاده کنم.

«علامه امینی»: ما که داشتیم با هم صحبت می کردیم، سه نفر از فرزندان دکتر اعظمی هم داخل اتاق پذیرائی شدند و نشستند. استاد اعظمی در ابتدا خواست ببیند که من اندازه سوادم چقدر است! و تسلط من به مباحث علمی چه میزان است! از من سؤال کرد که نظر شما درباره کتاب «عبقریة الإمام علی» تألیف «عباس محمود عقاد» چیست؟ با اینکه این کتاب چند صباحی بیش نیست که چاپ شده است، ولی در بین جوانان عرب و مسلمان، با استقبال خیلی خوبی مواجه شده است.

«علامه امینی»: استاد «عقاد» چیزی نیست که یک بیماری را شفا بدهد، یا گرسنه ای را سیر کند و یا تشنه ای را سیراب کند! چون امثال «محمود عقاد» در این حدی نیستند که شخصیت امام علی (علیه السلام) را بشناسند. گر چه در این زمینه تلاش بکنند.

«علامه امینی»: تا من این نظرم را گفتم، دیدم که دکتر اعظمی و فرزندانش کمی به یکدیگر نگاه کردند و از حرف من تعجب کردند. گفتم اجازه بدهید من در این زمینه سؤالی را مطرح کنم و رشته سخن را باز کنم؛ بعد از من شما هر صحبتی که دارید مطرح کنید.

«علامه امینی»: آقای اعظمی! آیا آقای «محمود عقاد» از نظر علمی بالاتر است، یا «ابونعیم اصبهانی» یا «فخرالدین رازی»، یا «ابن عساکر» و دیگران که درباره امیرالمؤمنین تألیفاتی داشته اند؟

«دکتر اعظمی»: این در حق علم و علما، جفا هست که اگر ما بخواهیم صدها امثال «عقاد» را با یکی از اینها مقایسه کنیم!

«علامه امینی»: خب اگر اینچنین است سِر این قضیه چیست که اینها وقتی درباره امیرالمؤمنین کتاب نوشتند، فقط به نقل روایاتی که در فضیلت امیرالمؤمنین از رسول اکرم بوده، اکتفا کردند و خودشان هیچ قلم فرسائی نکردند، و مثل آقای «عقاد» نیامدند تا قلم فرسائی بکنند. و دهها و صدها صفحه در جایگاه و فضیلت «علی» بنویسند!؟

آیا به خاطر این نیست که معرِّف باید اجلی از معرَف باشد؟ کسانی می توانند جایگاه علمی «علی» را برسانند، که جایگاه علمی و معرفتیشان بالاتر از «علی» باشد. و اینها احساس کردند که جایگاه علمی اینها، نه تنها از «علی» بالاتر نیست، حتی به ذره ای از دریای علم «علی» هم دسترسی ندارند. و لذا دیدند که شرایط معرِّف در اینها نیست، دست از قلم فرسائی در مورد امیرالمؤمنین کشیدند.

دوستان توجه بکنند که نکته سنجی علامه امینی در کجاهاست! هدف من از نقل این گفتگو، همین قسمتهایی است که علامه اشاره می کند. یعنی نسبت به جایگاه امیرالمؤمنین که جایگاه و مقام حضرت، قابل درک برای امثال «محمود عقاد» و دیگران نیست.

بیان روایاتی در فضائل امیرالمؤمنین

«علامه امینی»: صحابه و ائمه حدیث برخورد کردند به سخن پیامبر که فرموده است:

«لَا تَسُبُّوا عَلِيًّا؛ فَإِنَّهُ مَمْسُوسٌ فِي ذَاتِ اللهِ تَعَالَى»

به علی ناسزا نگوئید، همانا علی شیفته ذات الهی بود.

حلیة الأولیاء، ج1، ص 68

یا این جمله پیامبر که فرمود:

«يا علي مَا عَرَف اللهَ حَق مَعرفتِهِ غَيري و غَيرُك، و مَا عَرفَكَ حَقّ مَعرفتِك غَيرُ الله و غَيري»

یا علی! هیچ کس حقیقت معرفت خدا را، جز من و تو نشناخت. و حقیقت معرفت تو را جز من و خدا کسی نشناخت.

مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص 220؛ مختصر بصائرالدرجات، حسن بن سلیمان حلّی، ص 125

«علامه امینی»: خب وقتی «علی» برای غیر خدا و نبی مکرم شناخته شده نیست، این «غیر»، چه چیزی می خواهد قلم فرسائی بکند؟ کسی را که نمی شناسد، چگونه می خواهد درباره او قلم فرسائی بکند؟

علامه امینی، در ادامه صحبت خود، به گوشه ای از آیات قرآن که در فضیلت امیرالمؤمنین هست اشاره می کند و می گوید:

«بهترین کسی که می تواند امام و خصلتهای ذاتی او را معرفی کند، نبی مکرم است که فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و همچنین فرمود: «علی مع الحق و الحق مع علی» و یا فرمود: «علی خیر البشر من ابا فقد کفر».»

روایات «علی خیرالبشر»

البته این روایت، از روایتهای نابی است که در منابع معتبر اهل سنت آمده است. که از «عایشه» و «حذیفه» و دیگران نقل شده است:

1- «عن حذيفة اليماني، قال: قال رسول الله علي خير البشر فمن أبى فقد كفر»

حذیفه یمانی می گوید: پیغمبر فرمود: علی بهترین انسانهاست، هر کس منکر این باشد، به تحقیق کافر است.

من حدیث خیثمه، ج 1، ص 201؛ مناقب علي بن أبي طالب، ابن مردويه، ص 109.

2- «عن ابن عباس، قال: من لم یقل علی خیرالناس فقد کفر»

ابن عباس می گوید هر کس به اینکه علی بهترین مردم است معتقد نباشد، به تحقیق کافر شده است.

تاریخ بغداد، ج3، ص192؛ تهذیب التهذیب، ج5، ص 250

3- «عن عطية عن جابر قال: علي خير البشر لا يشك فيه إلا منافق.»

عطیه از جابر نقل کرده است که گفت: علی بهترین انسانهاست. در این مسئله جز منافق کس دیگری شک نمی کند.

تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 373؛ كنز العمال، ج 11، ص 625، ح 33045

4- «سُئِلَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيٍّ فَقَالَ ذَاكَ خَيْرُ الْبَشَرِ مَنْ شَكَّ فِيهِ فَقَدْ كَفَرَ»

از جابر بن عبدالله درباره علی پرسیده شد، گفت: او بهترین انسانهاست، کسی در این شک کند به تحقیق کافر است.

الثقات، ج9، ص 281، ح16440

«علامه امینی» در ادامه می گوید:

«استاد عقاد در چند ماه قبل، کتابی در رابطه با «ابن رومی» شاعر معروف و از رجال قرن سوم نوشته است که توسط عده زیادی از علما مورد نقد و اشکال واقع شد. وقتی او نسبت به یک فردی مثل «ابن رومی»، اینچنین قلم فرسائی می کند و با انتقادات متعدد مواجه می شود، چگونه می خواهد درباره شخصیتی که «ممسوسٌ بذات الله» است، و محور حق است، می خواهد سخن بگوید!؟

«علامه امینی»: استاد اعظمی! من شنیده ام که شما در رابطه با امیرالمؤمنین تألیفاتی دارید، اگر این تألیفات شما، بر روش قدماء است، من مطالعه می کنم و در کتاب «الغدیر» از اینها استفاده کنم. ولی اگر بر روش متأخرین است و فقط قلم فرسائی کرده اید، اصلاً من نیازی ندارم که وقت بگذارم و مطالعه کنم.

«دکتر اعظمی»: نه اینچنین نیست. من طبق روش قدماء، این کتاب را درباره امیرالمؤمنین نوشته ام. من در رابطه با چهار روایت درباره امام علی کار کرده ام و تمام عمرم را برای این چهار کتاب گذاشته ام. اولین حدیث، حدیث «علی مع الحق و الحق مع علی یدور الحق معه حیث ما دار» است که من کار کردم.

«علامه امینی»: آیا تصور کرده ای که این روایت، فضیلت اختصاصی امیرالمؤمنین است!؟

«دکتر اعظمی»: بله و هیچ کس دیگری در این روایت با «علی» شریک نیست! مادری نزائیده کسی را که در این روایت با علی شریک باشد!

«علامه امینی»: نظر شما درباره روایت «عمار مع الحق و الحق مع عمار یدور عمار مع الحق حیث مادار» چیست؟

علامه امینی می گوید: تا من این حدیث را خواندم، «اعظمی» جا خورد و شُکّه شد و خیلی به هم ریخت. و ناراحت شد. بعد از چند دقیقه، دکتر سرش را بلند کرد و گفت: شیخ! با این سخنت، یک چهارم تلاش مرا به باد دادی! سالها عمرم را صرف کرده بودم برای تحقیق و بررسی این روایت، همه به باد رفت!!

«علامه امینی»: اتفاقاً من با این سخنم، کتاب تو را زنده کردم. و حقیقت و سِرّ کلام پیغمبر در حدیث «علی مع الحق» را برای تو روشن کردم.

«دکتر اعظمی»: به چه صورت؟

«علامه امینی»: آن زمانی که پیامبر حدیث «علی مع الحق» را فرمود، مردم حقیقت این حدیث را درک نکردند. لذا آمد و این روایت را در حق «عمار» هم گفت. تا سِرّ روایت درباره امیرالمؤمنین روشن شود. زیرا در حدیثی که در حق «علی» آمده است، «یدور الحق مع علی» وارد شده است. یعنی در حقیقت پیامبر، «علی» را محور «حق» قرار داده است. ولی در حدیث «عمار»؛ «یدور عمار مع الحق» وارد شده است. یعنی «عمار» گرداگرد «حق» می گردد. پیامبر با بیان این حدیث در حق عمار، خواست به دنیا بفهماند که تنها «علی» هست که محور «حق» است. و هر کجا «علی» برود، «حق» هم، با او همراه است.

علامه امینی می گوید: وقتی من این مطلب را گفتم، استاد اعظمی با فرزندانش که در اتاق بودند، خیلی خوشحال شدند و با صدای بلند «تکبیر» گفتند.

«دکتر اعظمی»: چه زیبا و شیرین شرح و توضیح دادی. باید به احترام این سخن قیام کرد و دوباره نشست.

این خلاصه ای از دیدار «علامه امینی» بود، با استاد «اعظمی» در بغداد. در کتاب «ربع قرن مع العلامة الأمینی» صفحه 64؛ این کتاب نکات ظریف و زیبائی دارد، که دوستانی که می خواهند در مسیر ولایت و امامت کار بکنند، مطالعه این کتاب بسیار مفید است. البته این کتاب، ترجمه به فارسی هم شده است.

حکایتی شنیدنی از علامه امینی در مسیر نگارش «الغدیر»

در این کتاب «ربع قرن مع العلامة الأمینی»؛ حکایت دیگری نیز از زبان «علامه امینی» نقل شده است که بسیار شنیدنی است. ایشان گفته است:

«من روزی دنبال یک کتابی می گشتم، برای استفاده در «الغدیر»، خیلی هم ضروری بود، رفتم پیش یکی از علماء در نجف، گفتم این کتاب را به من بدهید. گفت: من نمی دهم! گفتم: پس اجازه بده من بیایم در منزل شما، و از روی این کتاب استنساخ کنم. گفت: نمی شود! گفتم: من حاضرم بیایم دم دروازه تو بنشینم و یک نفر هم بالای سر من بایستد و کتاب هم دست شما باشد و من از رویش بنویسم. گفت: نه اجازه نمی دهم!!

خیلی ناراحت شدم و رفتم حرم حضرت امیر و گفتم: یا علی! من این کتاب را برای خودم نمی خواهم، برای شما می خواهم؛ تا این را گفتم، یک دفعه به دلم افتاد که بروم به زیارت امام حسین(سلام الله علیه).

وقتی به دلم افتاد، دیگر بی اختیار حرکت کردم به سمت کربلا. در حرم امام حسین مشغول خواندن زیارت نامه بودم که یکی از علما و اساتید حوزه علمیه کربلا من را دید و گفت: آقای امینی اینجا چه کار می کنی؟ گفتم: آمدم زیارت. چون صبح بود گفت: بیا برویم منزل ما و صبحانه بخوریم.

رفتیم منزل ایشان و در یک اتاقی نشستیم، ایشان تا رفت که صبحانه و چایی بیاورد، من کتاب های ایشان را نگاه می کردم، چشمم افتاد به کتابی که دنبالش می گشتم، وقتی ایشان آمد گفتم: من این کتاب را می خواستم ولی به من ندادند و این برای من ضروری است. گفت: آقای امینی از فلان کتابخانه آمده بودند و این کتاب را به پول گزافی می خواستند و من ندادم؛ ولی من این کتاب را به شما می بخشم و بذل می کنم تا برای امیرالمؤمنین کار بکنی.

علامه امینی می گوید: من کتاب را زدم زیر بغلم و آمدم نجف و رفتم خدمت امیرالمؤمنین، و از ایشان تشکر کردم.

والسلام علیکم و رحمة الله



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب