2024 March 19 - سه شنبه 29 اسفند 1402
بررسی روایت «علی مع الحق» (6) – بررسی تعبیر خاص «علی مع القرآن و القرآن مع علی»
کد مطلب: ٧٩٦٣ تاریخ انتشار: ١٦ ارديبهشت ١٣٩٤ - ٠٩:١٦ تعداد بازدید: 3796
خارج کلام مقارن » بررسی روایت «علی مع الحق»
بررسی روایت «علی مع الحق» (6) – بررسی تعبیر خاص «علی مع القرآن و القرآن مع علی»

جلسه نود و سوم 94/02/16

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه نود و سوم 94/02/16

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

بحث ما در حدیث شریف «علی مع الحق و الحق مع علی» بود. که در جلسات گذشته، با سندهای مختلف و با تعابیر متفاوت عرض کردیم.

روایت دیگری که خیلی شاخص و روشن است، و با سند صحیح آمده است و هر کس که نقل کرده، ما ندیدیم از علمای اهل سنت، که بر آن اشکال سندی گرفته باشد؛ تعبیر دیگری از روایت «علی مع الحق» است با عنوان «علی مع القرآن و القرآن مع علی».

راه حل های جبران تضعیف یک روایت!

البته این نکته را توجه داشته باشید که وقتی کسی می آید و نسبت به روایتی اشکال می گیرد و می گوید ضَعیفٌ؛ چون تضعیف، غیر مفسر هست، ما قبول نمی کنیم! تفسیر غیر مفسر، چه نسبت به راوی باشد، و چه نسبت به روایت باشد. در اینگونه موارد، ما چند راه حل داریم:

یک: اینکه خودمان، تک تک راویان سند را بررسی کنیم، و صحت روایت را ثابت کنیم. بهترین راه هم، همین است.

دو: راه دوم این است که سندهای متعدد برای این روایت ضعیف پیدا کنیم، و لو با سند ضعیف باشند. و از طریق تعدد طرق، مطلب خودمان را اثبات بکنیم.

سه: راه سوم این است که طبق مبنای آقایان اهل سنت که می گویند روایت ضعیف در غیر احکام، حجت است؛ یعنی در فضائل، در مستحبات و در تاریخ؛ روایت ضعیف هم حجت است؛ مطلب را ثابت کنیم. غالب مباحث ما در زمینه فضائل است. لذا به راحتی می توان مطلب را اثبات کرد. حتی در زمینه مسئله «امامت» نیز، چون اهل سنت مسئله امامت را جزء فروعات می دانند، با روایات ضعیف هم می شود مطلب را بیان کرد.

سؤال: اگر روایتی را «حاکم نیشابوری» تصحیح کند، ولی «ذهبی» آن را تضعیف کند، حکم روایت چیست؟

پاسخ: تضعیف «ذهبی» نمی تواند ملاک باشد. چون «ذهبی»، طبق اعتراف خودشان، ناصبی است. و تضعیف یک روایت، تنها با قلب ذهبی؛ آنجا که گفت:

«يشهد القلب أنه باطل»

قلب من ذهبی شهادت میدهد که این روایت باطل است!

ميزان الاعتدال في نقد الرجال ج1 ص 82

نشان می دهد که این آقا، دلبخواهی روایات را تضعیف می کند. بله اگر ایشان بیاید و نسبت به یک راوی اشکالی بگیرد، ما اشکال راوی را، با ادله برطرف می کنیم.

در مباحث و مناظرات علمی، ما باید اثبات یک شئ و نفی همان شئ را یاد بگیریم. یعنی در یک موردی ثابت کنیم که فلان عمل حلال است، و بلافاصله در همان زمان و در همان مورد، ثابت کنیم که حرام است. این توانائی باید در ما باشد. یعنی ادله در هر طرف باید در دست ما باشد تا در مناظرات و مباحثات علمی، موفق باشیم.

الآن دشمن ما، شیطنت هایش عریض و طویل است. مخصوصاً در فن «جدل»، و «مغالطه»، این وهابیها، قوی ترین افراد هستند که دوره های خاصی هم در این زمینه گذرانده اند.

جواب «جدل» هم، «جدل» است. قرآن کریم می فرماید:

«ادْعُ إِلى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَن‏»

با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به روشی که نیکوتر است استدلال و مناظره کن.

سوره نحل آیه 125

و کسی می تواند جواب جدل این وهابی ها را بدهد، که خودش در این فن استاد باشد. لذا لازم است که این فنون مبارزه را یاد بگیریم.

جوابهای کوبنده «مؤمن الطاق» به یاوه گویی های «ابوحنیفه»

بله اگر کسی برای اثبات مطلبش، برهان بیاورد؛ ما هم باید برهان بیاوریم. و این خیلی راحت است. ولی کسی که قائل به برهان نیست، و می آید از موهومات مقدمه چینی می کند و می خواهد که نتیجه بگیرید، در آنجا ما هم باید با موهومات جوابش را بدهیم.

مثل «محمّد بن علىّ بن نعمان» ملقب به «مؤمن الطاق» که از اصحاب امام صادق و موسى بن جعفر (عليهما السّلام) بود، و مردى ثقه و دانشمند و حاضر جواب بوده، می گويند روزی پس از شهادت امام صادق (عليه السّلام) با «ابو حنیفه» رو برو شد. «ابوحنیفه» به «مؤمن الطاق» گفت: آنكه او را امام و پيشواى خود مى‏دانستى مرد!

«مؤمن الطاق» بدون درنگ گفت: «و أمّا إمامُك‏ من‏ المنظرين‏ الى يوم الوقت المعلوم» يعنى امام تو كه «شيطان» باشد چنان كه خداوند در كتاب خود در سوره اعراف، آیه 15فرموده؛ تا روز قيامت زنده است!! «ابوحنیفه» با شنیدن این جواب، لال شد و دیگر حرفی نزد.

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏2، ص381

«مؤمن الطاق» دیگر اینجا نیامد از ادله ثابت کند که اینها شهید هستند و زنده هستند و... بلکه بلافاصله جواب ابوحنیفه را به تناسب صحبت او می دهد.

یا در موردی دیگری، «ابوحنیفه» با «مؤمن الطاق» در رابطه با مسئله «رجعت»، بحث می کند، و می خواهد که به اصطلاح او را مسخره کند، ولی جواب دندان شکنی از مؤمن الطاق می شنود:

«روي‏ أنه قال يوما من الأيام لمؤمن الطاق إنكم تقولون بالرجعة؟ قال نعم قال أبو حنيفة فأعطني الآن ألف درهم حتى أعطيك ألف دينار إذا رجعنا قال الطاقي لأبي حنيفة فأعطني كفيلا بأنك ترجع إنسانا و لا ترجع خنزيراً»

روزی ابوحنیفه به مؤمن الطاق گفت: آیا شما شیعیان به رجعت اعتقاد دارید؟ مؤمن الطاق گفت: آری. ابوحنیفه گفت: پس تو الآن هزار درهم به من قرض بده، من هر گاه رجعت کردم و برگشتم، به جای آن، هزار دینار به تو پس می دهم! مؤمن الطاق گفت: باشد می دهم فقط تو یک ضمانتی به من بده که در موقع رجعت به صورت انسان بر می گردی نه به صورت خنزیر

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏2 ، ص381

بنابراین در مواردی که طرف مقابل ما، «جدل» می کند، یا «مغالطه» می کند، باید با «جدل» و «مغالطه» جواب او را بدهیم. در مواردی هم که طرف بی ادبی می کند، و می خواهد که جسارت کند، باید جواب مناسب او را بدهیم. مثل همین جواب هائی که «مؤمن الطاق» به یاوه گوئی های «ابوحنیفه» داد.

حکایت حاضر جوابی «سید اباذر»!

ما یک دوستی داشتیم به نام «سید اباذر»، که از طلبه های قزوین بود و در اوائل انقلاب به شهادت رسید. ایشان خیلی حاضر جواب بود.

در گذشته وقتی می خواستند شن و ماسه ای را به یک خانه ببرند، چون کوچه ها باریک بود، و ماشین نمی رفت، مجبور بودند با الآغ ببرند!

یک روزی سید اباذر داشت از کوچه ای رد می شد، دید که صاحب الآغ، با گونی های بزرگ، شن و ماسه بار الآغ کرده، حیوان هم نمی تواند بکشد، این با شلاق حیوان را می زند؛ سید رفت جلو و سلام داد و گفت: پدر جان! این حیوان زبان بسته، این همه بار را نمی تواند ببرد، تو هم همین طور داری میزنی!؟

صاحب الآغ گفت: ببخشید! من حواسم نبود که فامیل این الآغ اینجا بوده! و داشته می دیده! سید اباذر هم بلافاصله گفت: من فقط خواستم عاق والدین نشوی!! حالا اگر می خواهی عاق والدین بشوی، به جهنم، بزن!

بنابراین در مناظرات و مباحث علمی، اگر طرف جدل کرد، ما هم باید «جدل» کنیم؛ اگر «مجادله» کرد، به همین شکل؛ و اگر از موهومات استفاده کرد؛ ما هم در جوابش از موهومات استفاده می کنیم.

بهترین کتاب در مورد فن مناظره!

«مناظره» یک «فن» است که ما طلبه ها باید این را بلد باشیم. مخصوصاً این «کلیات خمس منطق» باید برای ما مثل حمد و سوره باشد. باید این را حفظ بکنیم. مخصوصاً «منطق مظفر» که نکات خیلی ظریفی دارد، باید مورد توجه قرار بگیرد.

یکی از دانشجویان - اگر اشتباه نکنم- دانشگاه ام القری، به نام «عمرو سلیم» یک رساله ای نوشته برای دکتری با عنوان «آداب المناظره»؛ که در اینترنت هم موجود است. من در میان کتابهائی که در فن مناظره نوشته شده است، این کتاب را بهترین دیدم. هر ادبی از آداب مناظره را که آورده، مثالهای خیلی زیبائی از مناظراتی که در گذشته بوده، برای آن ذکر کرده است.

در زمینه مناظره، سه جلد کتاب نوشته است با نام «المناظرات فی الإمامة»، تألیف «عبدالله الحسن» که در نرم افزار «مکتبه اهل بیت» نیز موجود است. نویسنده این کتاب آمده، تمام مناظراتی که از ائمه (علیهم السلام)، علماء، و صحابه بوده را جمع کرده است. دوستان اگر بتوانند این کتاب را مطالعه کنند و دو نفری مباحثه کنند، بسیار مفید خواهد بود. این کتاب یک سرمایه علمی خوبی است.

ما باید بتوانیم تمام مناظراتی که از ائمه (علیهم السلام) بوده، از صحابه بوده، و از علما بوده، و نقل شده است، بیائیم و با نگاه تحلیلی آنها را بررسی کنیم. یعنی برای هر مناظره، ده، بیست تحلیل علمی برایش داشته باشیم. مثلاً شیخ مفید در فلان مناظره از چه فنی استفاده کرده است؟ در برابر خصم، چه برخوردی داشته است؟ و اینها را به صورت یک قاعده در بیاوریم. و برای هر کدام هم مثالهای متعددی ذکر کنیم که این مثالها می تواند انسان را در زمینه مناظره رشد بدهد.

روایت «علي مع الحق» با تعبیر «علی مع القرآن و القرآن مع علی»

یکی دیگر از روایاتی که در راستای روایت «علی مع الحق» وارد شده است، روایتی است با تعبیر «علی مع القرآن و القرآن مع علی».

این تعبیر، در حقیقت عبارتٍ اخرای حدیث شریف «ثقلین» است. که فرمود:

« أَمَّا بَعْدُ أَلاَ أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِىَ رَسُولُ رَبِّى فَأُجِيبَ وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ ». فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ « وَأَهْلُ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِى أَهْلِ بَيْتِى»

اما بعد، بدانيد اي مردم كه من هم بشرم و به زودي فرستاده خداي نزد من مي آيد و دعوت او را اجابت مي كنم. من بين شما دو چيز گرانبها از خود بر جاي مي گذارم، نخستين آنها كتاب خداست كه در آن هدايت و نور است. كتاب خدا را محكم در دست بگيريد و آن را رها نكنيد ـ پس درباره قرآن سفارش بسيار نمود و بدان تشويق و ترغيب فرمود ـ سپس فرمود: اهل بيت من، درباره اهل بيت من همواره خداي را به ياد داشته باشيد (اين جمله را سه بار فرمود).

صحیح مسلم، ج4، ص 1873، باب فضائل علی بن ابیطالب، ح 2408

روایت «علي مع القرآن» به نقل «حاکم نیشابوری»:

«حاکم نیشابوری» نقل می کند:

«عَنْ أَبِي ثَابِتٍ مَوْلَي أَبِي ذَرٍّ، قَالَ: كُنْتُ مَعَ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ الْجَمَلِ، فَلَمَّا رَأَيْتُ عَائِشَةَ وَاقِفَةً دَخَلَنِي بَعْضُ مَا يَدْخُلُ النَّاسَ، فَكَشَفَ اللَّهُ عَنِّي ذَلِكَ عِنْدَ صَلاةِ الظُّهْرِ، فَقَاتَلْتُ مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، فَلَمَّا فَرَغَ ذَهَبْتُ إِلَي الْمَدِينَةِ، فَأَتَيْتُ أُمَّ سَلَمَةَ، فَقُلْتُ: إِنِّي وَاللَّهِ مَا جِئْتُ أَسْأَلُ طَعَامًا وَ لا شَرَابًا وَلَكِنِّي مَوْلَي لأَبِي ذَرٍّ،

ابی ثابت می گوید من در جنگ جمل با علی بودم. وقتي چشمم به «عايشه» افتاد كه ايستاده بود، پاره اي از خيالات كه در دل ديگران وارد مي شود، در دل من پديد آمد، هنگام نماز ظهر، خداوند شك و ترديد را از دل من برطرف ساخت و سرانجام به پشتيباني از حضرت علي عليه السّلام با دشمنان او نبرد كردم. پس از پايان جنگ به مدينه بازگشتم. و به خانه «امّ سلمه» رفتم و به او گفتم: به خدا سوگند! به منظور درخواست خوراكي و آشاميدني به خانه تو نيامده ام. من آزاده شده «ابوذر» هستم.

فَقَالَتْ: مَرْحَبًا فَقَصَصْتُ عَلَيْهَا قِصَّتِي، فَقَالَتْ: أَيْنَ كُنْتَ حِينَ طَارَتِ الْقُلُوبُ مَطَائِرَهَا؟ قُلْتُ: إِلَي حَيْثُ كَشَفَ اللَّهُ ذَلِكَ عَنِّي عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ،

ام سلمه، به من خوش آمد گفت و من حكايت حال خود را در روز جمل بازگو كردم. «ام سلمه» گفت: آنگاه كجا بودي كه دلها به سوي منطقه پرواز خود مي رفتند؟ در پاسخ گفتم: تا آنجا پرواز كردم كه خداوند پرده شك را از چشم دل من برطرف كرد و در هنگام ظهر، دروازه حقيقت به روي من گشوده شد و در راه حقيقت، از جان گذشته و عاشقانه با دشمنان نبرد كردم.

قَالَ: أَحْسَنْتَ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»

ام سلمه، از شنيدن سخنان من، شادمان گشت و به من آفرين گفت و اظهار داشت: از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله شنيدم كه فرمود: علي همراه قرآن است و قرآن نيز همراه با علي است. هيچگاه علي از قرآن و قرآن از علي عليه السّلام، جدا نمي شوند تا اين كه كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.

المستدرك على الصحيحين، ج3، ص 134، ح 4628

لزوم توجه ویژه به معنویات و ترک معاصی!

غلام «ابوذر» می گوید وقتی که نماز ظهر خواندم، شک و تردیدها از دل من بر طرف شد. دوستان توجه داشته باشند که خیلی مواقع هست در موقع نماز، - حالا قبل از نماز، یا داخل نماز و یا بعد از نماز- خدای عالم یک الهاماتی برای آدم می آورد، اگر انسان بتواند این الهاماتی که در مواقع نماز می شود را در دفتری یاداشت کند. مخصوصاً آنهائی که موفق به تهجد و نافله شب هستند خیلی از اوقات در مواقعی که انسان می خواهد برخیزد برای وضو گرفتن، یا در لابلای نافله شب، و یا بعد از اتمام نافله، یک چیزی هائی به قلب انسان القاء می شود.

حافظ یک شعری دارد که می گوید: «دوش وقت سحر، از غصه نجاتم دادند؛ واندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند»

یعنی چیزی که قبلاً نبوده را به انسان عنایت می کنند؛ لذا بعضی نورانیت هائی که می آید، خوب است انسان بردارد و اینها را یادداشت کند.

البته عزیزان دقت داشته باشند که بعضی از این الهامات و یا نورانیت هائی که در مواقع نماز می آید، خصوصاً در نافله شب؛ مادامی که از انسان گناهی سر نزند این عنایتها هم هست! ولی در بعضی مواقع ما گرفتار کارهای دنیوی می شویم، به قدری غرق مسائل مادی می شویم که آن عنایتها از ما دور می شود.

تلاش کنید که این فرمایش نبی مکرم را جامه عمل بپوشانید که فرمود:

«إِنَّهُ لَيُغانُ عَلي قَلْبي وَ إِنّي لَاَسْتَغْفِرُاللهَ بِالنَّهارِ سَبْعينَ مَرَّة»

به درستی که قلب من زنگارآلود می‌گردد، [از این رو] در هر روز هفتاد بار از خداوند، طلب مغفرت می‌کنم.

بحارالأنوار، ج25، ص 204؛ من لایحضره الفقیه، ج4، ص 385

ما باید تلاش کنیم که یک برنامه ریزی داشته باشیم در طول روز، که هر ساعتی، نیم ساعتی، یک توجه خاصی به خدای عالم، یک استغفاری، یک ذکری، توسلی به حضرت ولیعصر (ارواحنافداه) داشته باشیم تا این نورانیت هائی که وارد قلب ما می شود، از قلب ما نرود.

چون نورانیت ها که بیاید نمی گویم با گناه و معصیت، بلکه با توجه کردن به غیر الله، نورانیت ها که رفت، دیگر نورانیت برای قلب ما وحشی می شود؛ وحشی که شد دیگر در قلب ما نمی نشیند، بیگانه می شود، بیگانه و اجنبی که شد دیگر در قلب نمی نشیند و این خیلی مصیبت بزرگی است.

عبارت «وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ» امتیاز اختصاصی امیرالمؤمنین!

نکته دوم در روایت فوق که «حاکم» نقل کرده است، این است که عبارت «وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ» خیلی حائز اهمیت است. زیرا ممکن است که خیلی ها ادعا کنند که ما هم با قرآن هستیم، ولی قرآن هم با انسان باشد، مهم است. و این امتیاز اختصاصی امیرالمؤمنین است. در حقیقت اگر کسی قرآن را خوب بخواند، غیر از «علی»، چیز دیگری از قرآن نمی فهمد! اگر قرآن را خوب بخواند، حقانیت امیرالمؤمنین، برایش روشن می شود. این «ابن عباس» است که می گوید:

«نَزَلَتْ فِى علی ثَلاثُ مِائَةِ آیة»

سیصد آیه از قرآن در حق علی نازل شده است.

تاریخ بغداد، ج 6، ص 221، شماره 3275؛ تاریخ دمشق، ج 42، ص 364؛ تاریخ الخلفاء سیوطى، ج1، ص 172

البته آقای «سید محمد شیرازی» یک کتابی نوشته است با نام «علی فی القرآن»؛ که در این کتاب می گوید: حدود 840 آیه در کتب روائی شیعه و سنی، پیدا کردیم که در شأن، فضیلت، و یا امامت امیرالمؤمنین نازل شده است.

در ذیل برخی از این آیات، بیست روایت درمنابع روائی ذکر شده است. مثلاً در ذیل آیه «انما ولیکم الله...»، حدود چهل روایت در منابع مختلف ذکر شده است. یا مثلاً در مورد آیه تطهیر، هفتاد روایت داریم که این آیه در حق امیرالمؤمنین و خمسه طیبه نازل شده است.

«حاكم نيشابوري» بعد از نقل روايت «علی مع القرآن» مي گويد:

«هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَ أَبُو سَعِيدٍ التَّيْمِيُّ هُوَ عُقَيْصَاءُ ثِقَةٌ مَأْمُونٌ، وَ لَمْ يُخَرِّجَاهُ»

اين روايت سندش صحيح و ابوسعيد التيمي همان عقيصاء است كه ثقه و مورد اعتماد است؛ ولي بخاري و مسلم آن را نقل نكرده اند

المستدرك على الصحيحين، ج3، ص 134، ح 4628

«حافظ علائي»، از محدثان مشهور اهل سنت در كتاب «إجمال الإصابة»، مي نويسد:

«و أخرج الحاكم في مسنده بسند حسن عن أم سلمة رضي الله عنها أن النبي صلي الله عليه وسلم قال علي مع القرآن و القرآن مع علي لن يفترقا حتي يردا علي الحوض»

حاكم در مسند خود با سند «حسن» از ام سلمه نقل كرده است كه رسول خدا فرمود: علي همراه با قرآن و قرآن همراه با علي است، آن دو از هم جدا نمي شوند، تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.

إجمال الإصابة في أقوال الصحابة، ج1، ص55

«شمس الدين ذهبي»، «حافظ علائي» را اين چنين ستايش كرده است:

«خليل بن كيكلدي العلائي. خليل بن كيكلدي الإمام الحافظ الفقيه البارع المفتي صلاح الدين أبو سعيد العلائي الدمشقي الشافعي ولد سنة أربع و تسعين و ستمائة (694 هـ 1295م). و حفظ كتبا و قرأ و أفاد وانتقي و نظر في الرجال و العلل و تقدم في هذا الشأن مع صحة الذهن و سرعة الفهم سمع من ابن مشرف وست الوزراء والقاضي أبي بكر الدشتي و الرضي الطبري و طبقتهم»

خليل بن كيكلدي، پيشوا، حافظ، فقيه، پرهيزگا و مفتي بود... كتاب هاي را حفظ كرد و آن ها را خواند، استفاده و پاكسازي كرد، درباره راويان آن و اشكالات روايت تحقيق كرد. در اين كار پيشگام بود؛ ذهن سالمي داشت و باهوش بود.

المعجم المختص بالمحدثين (معجم المحدثين)، ج1، ص92، رقم: 108

روایت «علي مع القرآن» به نقل «طبرانی»:

«طبرانی» نیز در «معجم الأوسط» خود نقل کرده است:

«عن ثابت مولى أبي ذر عن أم سلمة قالت: سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول علي مع القرآن و القرآن معه لا يفترقان حتى يردا على الحوض»

ثابت غلام ابوذر می گوید: ام سلمه گفت که از پیغمبر شنیدم که فرمود: علي همراه قرآن است و قرآن نيز همراه با علي است. این دو از یکدیگر جدا نمي شوند تا اين كه كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.

معجم الأوسط، ج5، ص 135، باب العین، من اسمه عباد، ح4880

تا اینجای کار، ما روایات متعدد، و با عبارات مختلف را از نبی مکرم با سندهای صحیح آوردیم که فرمود: «علی مع الحق و الحق مع علی»

ما روایات دیگری نیز داریم، از «ام سلمه» و دیگران، که نقل کرده اند که علی بن ابی طالب (سلام الله علیه) با حق بود، قبل از آن که عالم آفریده شود. و تا قیام قیامت هم، حق با علی بن ابی طالب است. ان شاءالله در جلسات بعد، این روایات را نیز مطرح می کنیم.

داستان شنیدنی دیدار «علامه امینی» با «دکتر اعظمی»

اما نکته مهمی که در باب روایات «علی مع الحق» وجود دارد، قضیه «عمار» است. ما روایاتی داریم، هم در کتب شیعه، و هم در کتب اهل سنت، که پیامبر فرموده باشد:

«إنّ عَماراً مَع الحَقّ و الحَقّ مَعه يَدور عَمار مَع الحَقّ أينَما دار»

همانا عمار با حق است و حق نیز با عمار است. عمار همواره به دور حق می گردد هر کجا که باشد.

طبقات الکبری، ج3، ص 262

آیا این حدیث، حدیث «علی مع الحق و الحق مع علی» را زیر سؤال نمی برد!؟ زیرا پیغمبر اکرم در اینجا هم فرموده است که حق با عمار است و عمار نیز با حق است!

دوستان اگر مراجعه کنند به کتاب «نیم قرن با علامه امینی»، نوشته فرزند ایشان، آقای دکتر رضا امینی؛ ایشان در این کتاب، یک داستان خیلی جذاب و شیرین را نقل می کند.

ایشان نقل می کند: علامه امینی یک ملاقاتی با دکتر «اعظمی»، قائم مقام دانشکده حقوق دانشگاه بغداد داشت، آقای اعظمی بیست سال عمر خود را هزینه می کند تا یک جلد کتاب مفصل در رابطه با حدیث «علی مع الحق» بنویسد. بعدها با علامه امینی برخورد می کند؛ و علامه به ایشان می گوید که آقای دکتر اعظمی! آیا شما تصور می کنید که این حدیث فقط در حق علی وارد شده است!؟

ایشان گفت: بله؛ علامه گفت: نه، اینگونه نیست! بلکه در حق «عمار» هم هست و این هم مصادرش! بنابراین فضیلت اختصاصی علی نیست!

دکتر اعظمی می گوید که: شیخ! با این سخنت، یک سوم عمر مرا بر باد دادی! زیرا من تصور می کردم این روایت، از فضائل اختصاصی امیرالمؤمنین است.

علامه امینی در جواب می گوید: من به تو بابت انتخاب این روایت، تبریک می گویم. در روایت عمار دارد که: «إنّ عَماراً مَع الحَقّ و الحَقّ مَعه يَدور عَمار مَع الحَقّ أينَما دار»؛ یعنی حق هر کجا برود، عمار هم به دنبال حق می رود، حق هر کجا باشد، عمار گرداگرد حق می گردد.

ولی در حق امیرالمؤمنین دارد که: «علیٌ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ علی حَيْثُ مَا دَارَ»؛ در این روایت دارد که حق گرداگرد علی می چرخد. عمار دور حق می گردد؛ ولی درباره امیرالمؤمنین حق دور علی می گردد!

به تعبیر دیگر، حق به دنبال علی می چرخد، هر کجا علی باشد، حق همانجاست. ولی در مورد عمار، این عمار است که به دنبال حق می گردد.

وقتی این مطلب را علامه به دکتر اعظمی گفت، دکتر به همراه دو فرزندش که در کنار اینها نشسته بودند، بلند می شود و می گوید: برای همچین کلامی، انسان باید از جای خود بلند شود و دوباره بنشیند.

البته داستان این دیدار مفصل است که دوستان می توانند در کتاب «نیم قرن با علامه امینی» مطالعه کنند. این کتاب در نرم افزار «مکتبه اهل بیت» نیز موجود است.

والسلام علیکم و رحمة الله



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب