2024 March 19 - سه شنبه 29 اسفند 1402
بررسی روایت «علی مع الحق» (4)
کد مطلب: ٧٩٥٩ تاریخ انتشار: ٠٩ ارديبهشت ١٣٩٤ - ٠٩:١٤ تعداد بازدید: 2941
خارج کلام مقارن » بررسی روایت «علی مع الحق»
بررسی روایت «علی مع الحق» (4)

جلسه نود و یکم 94/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه نود و یکم 94/02/09

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

بحث ما درباره حدیث شریف «علی مع الحق و الحق مع علی» بود. در جلسه گذشته عرض کردیم که آقای «هیثمی»، به صحت روایت «ابویعلی» اشکال کرده بود و گفته بود که:

« رواه البزار و فيه سعد بن شعيب و لم أعرفه و بقية رجاله رجال الصحيح»

در سند روایت سعد بن شعیب هست که من او را نمی شناسم، بقیه رجال سند، صحیح است.

مجمع الزوائد، ج7، ص 236، ح 12031

در حقیقت آقای ابن حجر هیثمی به این وسیله، خواسته است تا روایت را از اعتبار ساقط کند. زیرا ایشان در ابتدای روایت با تحریف عبارت «أن فلانا دخل المدينة حاجاً» به جای عبارت «حَجَّ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ فَمَرَّ بِالْمَدِينَةِ »؛ در روایت تصرف کرد. و در آخر هم آمد و گفت که من «سعد بن شعیب» را نمی شناسم.

البته بنده مدرکی پیدا کردم که آقای هیثمی، همین روایت را نقل کرده است، و در سندش «سهل بن شعیب» آورده است. ولی در اینجا، یا اشتباه کرده، یا استنساخ اشتباه بوده، تصور کرده که «سعد بن شعیب» است.

دوستان، بحث امروز را خیلی عنایت کنند، من امروز نکاتی را می خواهم مطرح کنم، که شاید کمی سنگین باشد ولی اگر خوب دقت بشود، در خیلی از جاها برای ما مشکل گشاست.

ما از قواعد رجالی، در هر کجا، و به هر نحوی که برای مراد و مطلوب ما مفید باشد استدلال می کنیم. مثلاً یک دفعه می آییم و از عبارت «لم أعرفه» هیثمی، ضعف روایت را استفاده می کنیم. می گوئیم که آقای هیثمی گفته که من این راوی را نمی شناسم، مجهول است. و راوی مجهول هم قابل قبول نیست. پس روایت ضعیف است. و نظر علما را هم در این زمینه نقل می کنیم.

یک دفعه بر خلاف این است؛ ما بر اساس گفته هیثمی، مطلب خودمان را اثبات می کنیم. می گوئیم که اینگونه نیست که راوی مجهول شد، پس روایت ضعیف باشد؛ مجهول دو قسم است، یا مجهول العین است؛ و یا مجهول الحال است و... از این طریق وارد می شویم.

دوستان در این زمینه باید خوب کار بکنند تا ورزیده بشوند. بحث های علمی، در حقیقت نوعی جنگ نرم است. در جنگ نرم، حریف از انواع و اقسام تکنیک ها استفاده می کند تا خودش را پیروز میدان کند.

«منطق»، یعنی اثبات مطلبی که می خواهی

یک داستانی نقل می کنند و می گویند که روزی عده ای از شاگردان یک استاد از استاد پرسیدند: اصلاً منطق یعنی چه؟ استاد قبل از اینکه جواب سؤال را بدهد گفت: من یک سؤالی از شما می پرسم! دو نفر به اینجا آمده اند که یکی از آنها بدنش تمیز و پاکیزه است، و دیگری بدنش کثیف است؛ من به این دو نفر می گویم که به حمام بروید! به نظر شما کدامیک از این دو نفر حرف مرا گوش می دهد!؟ شاگردان گفتند قطعاً آن کسی که بدنش کثیف است!

استاد گفت: نه! آن کسی که کثیف است، به کثیفی بدنش عادت کرده و برایش خیلی مهم نیست. او با این کثیفی و بوی بد بدن و لباس، انس گرفته است. ولی آن کسی که تمیز است، قدر تمیزی را می داند و سریع حرف مرا گوش می دهد.

استاد دوباره پرسید: پس کدامیک به حرف من گوش می دهد و به حمام می رود!؟ گفتند: خب آن نفری که لباس و بدنش تمیز است!

استاد گفت: نه! فرد تمیز، تمیز است و دیگر احتیاجی به حمام رفتن ندارد. فردی که کثیف است، هم خودش ناراحت است و هم دیگران از بوی بد بدن و لباسش در آزارند، لذا سریع به حمام می رود.

استاد گفت: دوباره می پرسم؛ کدامیک به حرف من گوش می دهد و به حمام می رود!؟ گفتند: خب آن نفری که لباس و بدنش کثیف است، می رود!

استاد گفت: نه! هیچکدام به حمام نمی روند! گفتند: چطور؟ گفت: نفری که تمیز است، خب تمیز است و احتیاجی به حمام ندارد! نفری هم که کثیف است به کثیفی عادت کرده و حمام نمی خواهد!

استاد گفت: دوباره می پرسم؛ کدامیک به حرف من گوش می دهد و به حمام می رود!؟ شاگردان گفتند که هیچکدام نمی روند! گفت: نه! هر دو گوش می دهند! پرسیدند: چطور؟ استاد گفت: آن کسی که تمیز است، از تمیزی خوشش می آید و به حمام می رود؛ و آن که کثیف است، برای برطرف کردن کثیفی خود به حمام می رود!

شاگردان با تعجب گفتند: ما نفهمیدیم! چی شد بالأخره؟ هر دو می روند؟ هیچکدام نمی روند؟ یکی می رود آن یکی نمی رود؟ و...

استاد گفت: منطق یعنی همین! منطق یعنی اثبات چیزی که می خواهی و اراده داری!

در مورد مرحوم «شیخ مفید»، ذهبی است یا ابن حجر که می گوید: شیخ مفید شیعه، در مناظره به قدری قوی است که می خواست اثبات کند که، این درخت انسان است، می توانست و قدرش را داشت.

چرائی ایجاد خدشه در روایت «علی مع الحق»، توسط هیثمی!

سؤال: برای آقای «هیثمی» چه فایده و اثری دارد که این روایت را به خاطر یک راوی، زیر سؤال می برد و از پذیرش آن طفره می رود؟

پاسخ: روایت «علی مع الحق و الحق مع علی»، مبانی اعتقادی آقای هیثمی را به هم می زند، لذا نمی تواند بپذیرد. اگر بپذیرد که علی با حق است و حق نیز با علی است؛ قضیه جنگ «جمل» را چگونه می خواهد توجیح کند؟

جنگ «صفین» را چکار می خواهد بکند؟ از طرف دیگر، این همه مخالفتهائی که صحابه با حضرت علی کردند را چگونه می خواهد توجیح کند؟

دیروز عرض کردیم که علامه امینی (رضوان الله تعالی علیه) در جواب آقای هیثمی که گفته بود من «سعد بن شعیب» را نمی شناسم؛ فرمود که:

«الرجل الذي لم يعرفه الهيثمي هو سعيد بن شعيب الحضرمي قد خفي عليه لمكان التصحيف ترجمه غير واحد بما قال شمس الدين إبراهيم الجوزجاني: إنه كان شيخا صالحا صدوقا (في خلاصة الكمال 318، و تهذيب التهذيب 4 ص 48)»

راوی که هیثمی او را نمی شناسد، سعید بن شعیب حضرمی است، که چون در اینجا تصحیفی صورت گرفته، بر هیثمی مخفی شده است. خیلی از علما شرح حال او را نوشته اند که او استاد صالح و راستگوئی بوده است.

الغدير ج3 ص 177

عرض کردیم که ما هر چه گشتیم، راوی به نام «سعید بن شعیب» در کتب رجالی و روائی اهل سنت پیدا نکردیم! آدرسی را هم که مرحوم علامه می دهد، در آنجا «سعید بن شبیب» است، نه «سعید بن شعیب»!

ظاهراً ایشان یا توجه نفرمودند، یا موقع استنساخ کردن، کسی دیگر استنساخ کرده، و یا نسخه ای که در اختیار علامه بوده، اشتباه بوده است؛ در هر صورت این مطلب، از سهو قلم این بزرگوار بوده است. و من عرض کردم که هر چه مقام کسی عالی باشد، اشتباهش هم بزرگ می شود!

توثیق «سهل بن شعیب» و صحت روایت «علی مع الحق»

بنابراین نام اصلی راوی که «هیثمی» منکرش شده بود، «سهل بن شعیب» است، و مورد وثوق آقایان هم است. بنابراین، روایت نیز صحیح است. زیرا:

اولاً: «ذهبی» در مورد «سهل بن شعیب» گفته است:

«سهل بن شعيب النخعي الكوفي...و روي عن الشعبي و بريدة بن سفيان... و ما علمت به بأساً»

سهل بن شعيب نخعي كوفي، از شعبي و بريده روايت نقل كرده... من اشكالي در او نمي بينم.

تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، ج9، ص413

ثانیاً: «ابن ابی حاتم رازی»، نام «سهل بن شعیب» را در کتاب «الجرح و التعدیل» آورده ولی قدح و مدحی درباره او ذکر نکرده است:

«سهل بن شعيب النهمي كوفي روى عن الشعبي و عبيد الله ابن عبدالله الكندي روى عنه أبو غسان مالك بن إسماعيل...روى عنه أبو داود الطيالسي، و روى عن قنان ابن عبد الله النهمي و روى عنه رزيق بن مرزوق المقرى»

سهل بن شعیب نهمی، از شعبی و عببیدالله کندی روایت نقل کرده است؛ و ابوغسان و ابوداود طیالسی و رزیق از او روایت نقل کرده اند.

الجرح و التعديل، ج4 ص 199

آقای «احمد محمد شاکر» - که از محققین توانمند اهل سنت است، و فارغ التحصیل دانشگاه الأزهر نیز هست، و در علم رجال جزء نخبه های معاصر ما است، و لذا نظراتش را همه علما قبول دارند - می نویسد:

«إذا ذكر ابن أبي حاتم الراوي في «الجرح والتعديل» و سكت عنه أيضا، يعتبر سكوته عن الراوي توثيقا له»

اگر ابن ابی حاتم، اسم یک راوی را در کتاب الجرح و التعدیل بیاورد، و از بیان جرح و تعدیل او سکوت کند، این سکوت ابن ابی حاتم، توثیق راوی محسوب می شود.

مجلة البيان، ج 39، ص 48

ثالثاً: نام این راوی، نه در «میزان الإعتدال ذهبی» آمده، نه در «لسان المیزان ابن حجر عسقلانی» و در «تهذیب التهذیب» هم نیامده است. هر راوی که اسمش در این کتابها نیامده باشد، یا «ثقه» است و یا «مستور»!

«ابن حجر عسقلانی» می گوید:

«لمن أراد الكشف عن الراوي فان رآه في أصلنا فذاك... فان أراد زيادة بسط نظر في مختصر التهذيب الذي جمعته ففيه كل ما في تهذيب الكمال للمزي من شرح حال الرواة و زيادة عليه... فان لم يجده لا هنا و لا هنا فهو اما ثقة أو مستور»

هر کس که می خواهد بداند یک راوی ثقه است یا نیست، در لسان المیزان نگاه کند، اگر نیاز به اطلاعات زیادتر است، به مختصر التهذیب نگاه کند که در آن تمام آنچه از شرح حال راوی در تهذیب الکمال است، آمده است، اگر اسم راوی در هیچکدام از این کتابها نباشد، آن راوی یا ثقه است، و یا مستور.

لسان الميزان ج 7 ص 535

لازم به ذکر است که راوی چه ثقه باشد، و چه مستور، روایتش معتبر است. اسم راوی ما «سهل بن شعیب» در هیچکدام از این کتابها نیامده است؛ پس او ثقه است و روایتش نیز معتبر است.

رابعاً: اینکه «هیثمی» می گوید من «سهل بن شعیب» را نمی شناسم، ضرری به صحت و اعتبار حدیث نمی زند. زیرا نهایتش این است که این راوی مجهول است. و این هم ضرری ندارد. زیرا آقایان گفته اند که مجهول دو قسم است: مجهول العین و مجهول الحال.

«مجهول العین»: راویی است که یک راوی مجهول دیگر از او روایت نقل کرده است. و «مجهول الحال»: راویی است که دو نفر یا بیشتر، از او نقل روایت کرده باشند. یا دو نفر راوی ثقه از او نقل روایت کرده باشند.

آقایان می گویند که اگر یک راوی در کتب رجالی توثیق نشده باشد، ولی در کتب روائی، دو نفر از او نقل روایت کرده باشند، این راوی ثقه و معتبر می شود.

خداوند این وهابی ها را خار و ذلیل کند، این بگو مگوهای اینها در این هفت، هشت سال اخیر، حسابی ما را در تمام ریزه کاریها استاد کرده است. ما برای اینکه بتوانیم مطلب خودمان بر اینها دیکته کنیم، ناگزیریم برویم این گوشه و کنارها، از شواهد و قرائن و مطالب در لابلای کتابهای اینها در بیاوریم، بحث را تثبیت کنیم و ولایت امیرالمؤمنین، و فضائل اهل بیت را نگذاریم این نامردها از درجه اعتبار ساقط بکنند.

بنابراین طبق مبنای رجالی اهل سنت، هر راوی مجهولی متروک نیست. بلکه مجهول بر دو قسم است؛ «حافظ بدر الدين أبو عبداللّه ابن بهادر» می گوید:

«المجاهيل على ضربين: لم يرو عنه إلاّ واحد مجهول، روى عنه اثنان فصاعداً، و ربما قيل في الأخير مجهول الحال، فالأوّل لا خلاف أعلمه بين أئمّة الحديث في ردّ رواياتهم... و الثاني: اختلفت فيه أهل الحديث و الفقهاء فذهب أكثر أهل الحديث إلى قبول رواياتهم و الاحتجاج بها، منهم: البزار و الدارقطني»

راویان مجهول بر دو قسم اند: قسمی کسانی هستند که فقط یک راوی مجهول از او روایت نقل کرده است؛ یا دو نفر و بیشتر از او روایت نقل کرده اند. این دومی را مجهول الحال می گویند. در اولی یعنی مجهول العین، من هیچ اختلافی بین علما ندیدم که روایات مجهول العین مردود است. و دومی یعنی مجهول الحال، علما اختلاف نظر دارند و اکثرشان معتقد هستند که روایات مجهول الحال مقبول است و مورد احتجاج واقع می شود. از جمله بزار و دارقطنی.

النكت على مقدمة ابن الصلاح، ج 3، ص376

راوی مستور کیست؟ آیا روایاتش مقبول است؟

آقای «سخاوي» می گوید:

«المستور من لم ينقل فيه جرح و لا تعديل و كذا إذا نقلا و لم يترجح أحدهما على الآخر.»

راوی مستور کسی است که جرح و تعدیلی در موردش نقل نشده باشد، و همچنین اگر راوی جرح و تعدیلی داشته باشد، ولی هیچکدام بر دیگری ترجیح نداشته باشد، باز راوی مستور است.

فتح المغيث، ج1، ص 66

آقای «مناوي» می گوید:

«إن روى عنه اثنان فصاعداً و لم يوثق أو لم ينص أحد من أئمّة الحديث على تعديله و لا تجريحه فهو مجهول الحال و هو المستور»

اگر دو نفر یا بیشتر از یک راوی، روایت نقل کرده باشند، و این راوی مورد وثوق نباشد، و هیچکدام از ائمه حدیث هم جرح و تعدیلی درباره او نگفته باشند؛ این راوی مجهول الحال است و مستور است.

اليواقيت و الدرر في شرح نخبة ابن حجر، ج 2، ص 127

جناب «ابن الصلاح» نیز می گوید:

«و يشبه أن يكون العمل على هذا الرأي (أي: قبول رواية المستور ) في كثير من كتب الحديث المشهورة في غير واحد من الرواة الذين تقادم العهد و تعذرت الخبرة الباطنة بهم.»

ما در کتاب های حدیثی، راویان زیادی داریم که مستور هستند و دسترسی به احوال باطنی آنها ممکن نیست، ولی بزرگان ما به روایاتشان عمل کرده اند.

مقدمة ابن صلاح، 98

«نووي» متوفای 676 هجری، - همسال «محقق حلی»، استاد «علامه حلی» - که از او به «فقیه الأمة» تعبیر می کنند، می گوید:

«و الأصح قبول رواية المستور»

قول صحیح این است که روایت راوی مستور مورد قبول است.

المجموع، ج 6، ص 279

«ذهبي» در ترجمه «حفص بن بغيل» می گوید:

«ففي الصحيحين من هذا النَمَط خَلقٌ كثير مستورون ما ضَعّفهم أحد و لا هم بمجاهيل»

در صحیح مسلم و صحیح بخاری، از اینگونه راویان مستور فروان است. که کسی تضعیفشان نکرده است و مجهول هم نیستند.

ميزان الاعتدال، ج1، ص 556

و همچنین در ترجمه «زياد بن مليك» می نویسد:

«شيخٌ مستور ما وثّق و لا ضعّف فهو جائز الحديث»

زیاد بن ملیک راوی مستور است، نه توثیق شده است، و نه تضعیف. پس نقل حدیث او جایز است.

پس بنابراین طبق مبنای اهل سنت، اگر راوی مجهول، مستور باشد و دو نفر یا بیشتر از او نقل روایت کرده باشند، روایتش مقبول است. و «سهل بن شعیب» که در مورد او بحث می کنیم، اگر مجهول هم باشد، چون افراد زیادی از او نقل روایت کرده اند، موثق و مورد اعتبار خواهد بود. چنانچه «ابن عساکر» در مورد او می نویسد:

«سهل بن شعيب بن ربيعة النخعي الكوفي روى عنه أبو غسان مالك بن إسماعيل ، و أبو داود الطيالسي، و رزيق بن مرزوق البجلي المقرىء الكوفي»

سهل بن شعیب، که از او ابوغسان مالک بن اسماعیل، و ابو داود طیالسی و رزیق بن مرزوق بجلی، از او روایت نقل کرده اند.

تاريخ دمشق ج 73 ص 10

«ابن ابی حاتم» هم همین عبارات ابن عساکر را نقل کرده است.

الجرح والتعديل ج 4 ص 199

«ذهبی» هم در مورد او می نویسد:

«و روى عن الشعبي و بريدة بن سفيان و قنان النهمي. و عنه زريق البجلي المقرئ و أبو غسان مالك بن إسماعيل و أبو داود الطيالسي و عون بن سلام»

سهل بن شعیب، از شعبی و بریده و قنان روایت نقل کرده است و زریق بجلی و ابو غسان و ابوداود طیالسی و عون بن سلام از او روایت نقل کرده اند.

تاريخ الإسلام، ج 9، ص 413

طبق این نقل ذهبی، چهار نفر از بزرگان اهل سنت، از «سهل بن شعیب» روایت نقل کرده اند، و این یعنی اینکه حتی اگر «سهل بن شعیب»، مجهول هم باشد، مجهول مستور است و روایت مجهول مستور نیز حجت است و مورد قبول. و این از باب قاعده الزام است. چون شما خودتان گفتید که وقتی دو نفر یا بیشتر از یک راوی مجهول، نقل روایت بکنند، از مجهول العین در می آید و مجهول الحال مستور می شود.

دوستان توجه داشته باشند که «نَخعی»، یا «نِهمی» که در ادامه اسم «سهل بن شعیب» آمده، یک چیز بیشتر نیست. البته «نِهمی» بیشتر نقل شده است. در غالب کتابهایشان عبارت «نهمی» را آورده اند. و عبارت «نخعی» کم است.

«نخعی» یا «نهمی»، هر دو یکی است. حال یا تصحیف است، یا نه، سهل بن شعیب، به اعتباری انتساب به قبیله «نَخَع» دارد؛ و به اعتباری انتساب به قبیله «نِهم» دارد. و از این دست راویان ما زیاد داریم.

بنابر آنچه گفتیم مشخص می شود که آقای «سهل بن شعیب» که «هیثمی» می گوید من او را نمی شناسم، این نشاختن هیثمی، ارتباطی به ضعف روایت ندارد. و ضرری به صحت روایت وارد نمی کند.

والسلام علیکم و رحمة الله



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب