2024 March 19 - سه شنبه 29 اسفند 1402
بررسی روایت «علی مع الحق» (10) – توجیه معاویه از قتل عمار؛ و جواب امیرالمؤمنین از توجیه معاویه (2)
کد مطلب: ٧٩٦٧ تاریخ انتشار: ٢٢ ارديبهشت ١٣٩٤ - ١٠:٥٥ تعداد بازدید: 4074
خارج کلام مقارن » بررسی روایت «علی مع الحق»
بررسی روایت «علی مع الحق» (10) – توجیه معاویه از قتل عمار؛ و جواب امیرالمؤمنین از توجیه معاویه (2)

جلسه نود و هفتم 94/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه نود و هفتم 94/02/22

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

بحث ما در جلسات گذشته، در رابطه با حدیث «علی مع الحق و الحق مع علی» بود. در ادامه این روایات، به روایت «عمار مع الحق» نیز اشاره کردیم و مطالبی را در این زمینه خدمت دوستان تقدیم کردیم.

در یک روایت، تصحیح مقدم است، یا تضعیف؟

سؤال: هرگاه روایتی داشته باشیم که هم تصحیح داشته باشد و هم تضعیف، کدامیک مقدم است؟ روایت را رد بکنیم، یا نه، قبول بکنیم و به تضعیفش اشاره نکنیم؟

پاسخ: با توجه با اینکه اصل اولی در روایت، قبول است، ما روایت را قبول می کنیم و به تضعیف روایت اشاره نمی کنیم. چون اصل در راوی، وثاقت و صداقت است، مگر اینکه خلافش ثابت بشود.

در رجال شیعه هم، ما داریم کسانی را که قائل به «اصالة العداله» بودند. ما در کتاب «المدخل الی علم الرجال و الدرایه»، اسامی تعدادی از فقهائی که قائل به «اصالة العداله» بودند را ذکر کرده ایم.

البته به غیر از فقهائی که حضرت آیة الله العظمی خوئی(رضوان الله تعالی علیه) معتقد است که اینها قائل به اصالة العداله بودند. مثل «شیخ طوسی» و «علامه حلی». ما این فرمایش ایشان را نمی توانیم بپذیریم. زیرا مبنای شیخ طوسی و علامه حلی بر اصالة العداله نیست و هیچ دلیلی ما بر این مسئله نتوانستیم پیدا کنیم.

حتی در جلسه ای که ما داشتیم با حضرت آیةالله العظمی شبیری زنجانی - که به قول آقای سبحانی، ایشان خرّیت فن رجال هستند. شاید در تاریخ ما در علم رجال مثل آیةالله شبیری را نداشتیم – ایشان می گفت من اصلاً ندیدم جائی که کسی این را مطرح کرده باشد.

مرحوم «سید مجاهد»، پسر «صاحب ریاض»، کتابی دارد به نام «مفاتیح الأصول»، که مفصل پیرامون مسئله «اصالة العداله» صحبت کرده است. این کتاب خیلی هم قطور است و اگر مثل کتاب «کفایه» چاپ بشود، شاید ده، پانزده جلد بشود. مرحوم «سید مجاهد» در جریان حمله روسها به ایران، که علما از نجف فتوای جهاد دادند؛ ایشان آمد در ایران، و ظاهراً در قزوین به شهادت رسید. و جنازه اش را هم به نجف، برگرداندند.

البته به این نکته هم توجه داشته باشید که طبق قاعده الزام، که قبلاً راجع به آن صحبت کرده ایم، در بعضی مواقع، تصحیح روایت به نفع ما هست، لذا به تضعیفش اشاره نمی کنیم. و یک وقت هست که دنبال تضعیف روایت هستیم، لذا در اینجا به تصحیح روایت، اشاره نمی کنیم وتضعیفش را اشاره می کنیم!

برگردیم به بحث...

در جلسات گذشته، ما به روایات «عمار مع الحق» اشاره کردیم و گفتیم که اولاً شأن صدور و علت نقل این روایت، قضیه فتنه ای بود که در زمان امیرالمؤمنین، توسط مخالفین حضرت، به پا شده بود. لذا نبی مکرم فرموده بود که در اختلافات و فتنه هایی که پیش می آید، شما به «عمار» نگاه بکنید. «عمار» با هر طرفی که باشد، همان طرف حق است.

البته این قضیه، اوج مظلومیت امیرالمؤمنین است که مردم باید حقانیت ایشان را از کانال «عمار» بفهمند! و این خیلی دردآور و زجرآور است. یعنی اگر کسی بخواهد ببیند که امیرالمؤمنین بر حق است یا نه، ببیند که «عمار» با او هست یا نیست!

نبی مکرم تمام این شواهد و قرائن را بیان کرد تا عذر از همه برداشته شود. لذا وقتی «عمار» در صفین کشته شد، خیلی از نیروهای معاویه دست از جنگ کشیدند. متقاعد شدند و از جنگ برگشتند. در جلسه گذشته روایاتش را خواندیم که وقتی «عمرو عاص» خبر کشته شدن «عمار» را به معاویه رساند. معاویه گفت: کشته شد، که شد!!

عمرو عاص گفت: پیغمبر گفته بود که «تَقتُلُه الفِئَةُ البَاغِیَه»! با این جریان ثابت شد که ما گروه ستمگر و باغیه هستیم. «معاویه» گفت: ما که نکشتیم، «عمار» را کسی کشت که او را به جنگ آورد و در برابر شمشیرها و نیزه های ما قرار داد!!

جواب امیرالمؤمنین از توجیه قتل عمار توسط معاویه!

عرض کردیم که امیرالمؤمنین، این توجیه معاویه را بی پاسخ نگذاشتند و پاسخ قاطعی به او دادند. و فرمودند که اگر اینچنین باشد، پس قاتل «حمزه» نیز رسول الله است که او را به جنگ «احد» برده بود:

وقد أجاب علي رضي الله عنه عن قول معاوية رضي الله عنه بأن قال: فرسول الله إذاً قتل حمزة حين أخرجه»

و علی از توجیه معاویه پاسخ داد که در اینصورت، قاتل حمزه نیز رسول خداست که او را با خود به جنگ احد برد!

الروض المعطار في خبر الأقطار، ج1، ص 363

در جلسه گذشته دو نمونه از مصادر اهل سنت که جواب امیرالمؤمنین را نقل کرده بودند، را ذکر کردیم. در اینجا به دو منبع و مصدر دیگر اشاره می کنیم:

3) جواب امیرالمؤمنین به نقل «مناوی»:

«علامه عبدالرؤف مناوی» از شخصیتهای فاضل اهل سنت، و مسلط به مباحث تاریخی و فقهی و کلامی، و البته مسلط به تعصب مذهبی!!، و متوفای 1031 هجری، در کتاب «فیض القدیر» که شرحی است بر «جامع الصغیر» سیوطی، می نویسد:

«وهذا صريح في بغي طائفة معاوية الذين قتلوا عمارا في وقعة صفين و أن الحق مع علي و هو من الإخبار بالمغيبات يدعوهم أي عمار يدعو الفئة و هم أصحاب معاوية الذين قتلوه بوقعة صفين في الزمان المستقبل إلى الجنة أي إلى سببها و هو طاعة الإمام الحق و يدعونه إلى سبب النار و هو عصيانه و مقاتلته

حديث «تقتله الفئة الباغية» صریح است در اینکه گروه معاویه، همان گروه ستمگر هستند که عمار را در جنگ صفین به قتل رساندند. و اینکه حق با علی بود. و این از اخبار غیبی است. «یدعوهم» یعنی اینکه عمار اصحاب معاویه را که او را در جنگ صفین به قتل رساندند، به بهشت دعوت می کند. دعوت به بهشت، یعنی دعوت به سبب بهشت. یعنی دعوت به اطاعت امام حق. در طرف دیگر، آن گروه ستمگر، او را به سبب آتش دعوت می کنند و آن سبب، عصیان امام و نافرمانی امام و نبرد با اوست.

قالوا و قد وقع ذلك في يوم صفين دعاهم فيه إلى الإمام الحق و دعوه إلى النار و قتلوه فهو معجزة للمصطفى و علم من أعلام نبوته

گفته اند که قتل عمار در جنگ صفین بود. عمار آنها را به امام حق دعوت می کرد، ولی سپاه معاویه او را به آتش دعوت می کنند. این داستان از معجزات نبی مکرم و نشانه ای از نشانه های نبوت ایشان است.

و إن قول بعضهم المراد أهل مكة الذين عذبوه أول الإسلام فقد تعقبوه بالرد قال القرطبي و هذا الحديث من أثبت الأحاديث و أصحها و لما لم يقدر معاوية على إنكاره قال إنما قتله من أخرجه فأجابه علي بأن رسول الله إذن قتل حمزة حين أخرجه

قال ابن دحية و هذا من علي إلزام مفحم لا جواب عنه و حجة لا اعتراض عليها»

آنهائی که گفته اند مراد از «یدعوهم الی النار» کفار مکه بودند که عمار را در ابتدای اسلام شکنجه می کردند و عمار را به سوی آتش یعنی به سوی کفر دعوت می کردند؛ این سخن نادرستی است. قرطبی گفته است که این حدیث «تقتله الفئة الباغية یدعوهم الی الجنه و یدعونه الی النار» از محکمترین و صحیح تریم احادیث است. و چون معاویه نتوانست این حدیث را انکار کند، گفت که قاتل عمار کسی است که او را به جنگ آورده است. و علی از این توجیه معاویه جواب داد به اینکه در اینصورت قاتل حمزه نیز رسول الله است. زیرا ایشان حمزه را برای نبرد احد آورده بود.

ابن دحیه کلبی گفته است که این جواب محکم و کوبنده علی، هیچ جوابی ندارد و دلیل روشنی است که هیچ اعتراضی بر آن وارد نیست.

فيض القدير، ج6، ص 365

افشاگری «عمار» در جنگ «صفین»:

«عمار» در واقعه «صفین»، برای مردم سخنرانی می کرد و ماهیت حقیقی معاویه را برایشان آشکار می ساخت. در یک جمله ای دارد که می گفت:

«أَيُّهَا النَّاسُ وَ اللَّهِ مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنَّهُمْ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْكُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا لَهُ أَعْوَاناً أَظْهَرُوه»‏

ای مردم! به خدا قسم که آنها اسلام را نپذیرفتند، بلکه به ظاهر تسلیم شدند، و کفر خود را پنهان داشتند و آنگاه که یاورانی یافتند آن را آشکار ساختند.

وقعة صفین، ج1، ص 215؛ مجمع الزوائد هیثمی، ج1، ص 113

این کلام «عمار»؛ همان فرمایش امیرالمؤمنین است که در خطبه ای که در «صفین» ایراد کردند به اصحاب خویش فرمودند:

«فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْكُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوه‏»

قسم به خدائی که دانه را شکافت و پدیده ها را آفرید، آنها اسلام را نپذیرفتند، بلکه به ظاهر تسلیم شدند، و کفر خود را پنهان داشتند و آنگاه که یاورانی یافتند آن را آشکار ساختند.

نهج البلاغه صبحی صالح، ص 374

4) جواب امیرالمؤمنین به نقل «بدرالدین عینی»:

«علامه بدرالدین عینی» که از شارحین «صحیح بخاری» هست و تا حدودی منصف تر از «ابن حجر عسقلانی» است که شرح بر صحیح بخاری نوشته است. شرحی هم که «عینی» بر صحیح بخاری نوشته، شرح خوب و کاملی است. و تمام ریزه کاریهای سندی و متنی صحیح بخاری را شرح داده است. من در میان شارحین «صحیح بخاری»، شرحی مفصل تر از «بدرالدین عینی» را ندیدم.

آقای «عینی»، از «کرمانی» که وی هم از شارحین صحیح بخاری است، یک مطلبی را نقل می کند، سپس کلام او را، جانانه نقد می کند:

«قال الکرمانی: علي(رضي الله تعالى عنه)، و معاوية كلاهما كانا مجتهدين، غاية ما في الباب أن معاوية كان مخطئاً في اجتهاده و نحوه. انتهى.

کرمانی گفته است که علی و معاویه، هر دو مجتهد بودند! نهایت چیزی که در این باب جنگ صفین می توان گفت این است که معاویه در اجتهادش خطا کرده است.

قلت: كيف يقال: كان معاوية مخطئاً في اجتهاده، فما كان الدليل في اجتهاده؟ و قد بلغه الحديث الذي قال ويح ابن سمية تقتله الفئة الباغية، و ابن سمية هو عمار بن ياسر، و قد قتله فئة معاوية، أفلا يرضى معاوية سواء بسواء حتى يكون له أجر واحد؟

من می گویم که چگونه می شود گفت که معاویه در اجتهادش خطا کرده است. اصلاً دلیل بر اجتهاد معاویه چیست؟ چگونه معاویه اجتهاد کرده است، در حالی که این حدیث پیامبر به او رسیده بود که فرمود: «خدا عمار را خیر بدهد، او را گروه ستمگر خواهند کشت.» و ابن سمیه، همان عمار است. و او را در جنگ صفین، گروه ستمگر به قتل رساندند. آیا معاویه به این راضی نیست که فرقی بین کشتن و یا نکشتن عمار باشد، به طوری که اگر بکشد، یک اجر هم ببرد!؟ (یعنی معاویه مستحق آتش است نه اجر و پاداش)

و روى الزهري عن حمزة بن عبدالله بن عمرو عن أبيه قال: ما وجدت في نفسي من شيء ما وجدت أني لم أقاتل هذه الفئة الباغية كما أمرني الله. فإن قلت: كان عبدالله بن عمرو ممن روى الحديث المذكور و أخبر معاوية بهذا، فكيف كان مع فئة معاوية؟ قلت: روي عنه أنه قال: لم أضرب بسيف و لم أطعن برمح و لكن رسول الله قال: أطع أباك فأطعته»

زهری از حمزه بن عبدالله و او از پدرش عبدالله بن عمروعاص نقل کرده است که گفت: من به چیزی پشیمان نیستم جز اینکه چرا طبق دستور خداوند مبنی بر نبرد با فئه باغیه، من با فئه باغیه نجنگیدم. اگر کسی بگوید که عبدالله بن عمرو عاص، جزء راویان حدیث فئه باغیه است، و خودش به معاویه این حدیث را متذکر شد؛ پس چگونه خودش در فئه باغیه و گروه ستمگر بود!؟ در جواب می گوئیم که از عبدالله بن عمرو عاص نقل شده است که گفته: من در سپاه معاویه(فئه باغیه) بودم ولی یک ضربه شمشیر نزدم، یک تیر هم نیانداختم! من فقط دستور پیامبر را اطاعت کردم که به من گفته بود: از پدرت اطاعت و پیروی کن! من هم از پدرم عمرو عاص اطاعت کردم و در صفین حضور پیدا کردم!!

عمدة القاري، ج 24، ص 192

روایتی که تکلیف «معاویه» را روشن می کند!

ای کاش آقای «بدرالدین عینی»، این روایت «صحیح بخاری» و «صحیحی مسلم» را در اینجا می آورد که نقل کرده اند که پیامبر فرمود:

«مَنْ كَرِهَ مِنْ أَمِيرِهِ شَيْئًا فَلْيَصْبِرْ، فَإِنَّهُ مَنْ خَرَجَ مِنَ السُّلْطَانِ شِبْرًا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

هر کسی چیزی از امام و رهبر خود ببیند که از آن خوشنود نباشد، باید که صبر کند. همانا اگر کسی به اندازه یک وجب، از اطاعت امام و رهبر خود بیرون برود، و بمیرد، به مرگ جاهلی مرده است.

صحیح بخاری، ج6، ص 2588، ح 6645؛ صحیح مسلم، ج3، ص 1478، ح 1849

این روایت، تکلیف «معاویه» را در خروج بر امیرالمؤمنین، به عنوان حاکم مشروع و منتخب مردم، روشن می کند. خروجی به وسعت کشته شدن صدها هزار انسان. که جزایش فقط آتش است و جهنم!

شجاعتی از «نسآئی» و «حاکم نیشابوری»!

البته «نسآئی» هم در «دمشق» یک جسارت و شجاعتی به خرج داد؛ وقتی که در بالای منبر فضائل امیرالمؤمنین را نقل می کرد، به او گفتند: از فضائل «معاویه» هم سخن بگو! «نسآئی» گفت: مگر معاویه فضیلتی هم دارد!؟ آیا به جنگ صفین راضی نیست، و دنبال اجر و پاداش هم می گردد!؟ شما با این کار او، دنبال فضائل هم برای او می گردید!

پس از اين سخن، او را در وسط مسجد جامع اموى كتك زدند و كشان كشان از مسجد بيرون بردند و چنان بر شكمش ضربه وارد كرده و بر خصيتين او فشار آوردند كه بر اثر همين ضربات جان سپرد.

«ابن حجر عسقلانی» در «تهذيب التهذيب» مى نويسد:

«فَسُئِل عَن فَضائِل مُعاوية، فأَمسَكَ عَنه فَضربُوه فِي الجامِع، فَقال: أخرجوني إلى مَكة. فأخرجوه و هو عَليلٌ و توفّى مَقتولاً شَهيداً.»

از نسائى در مورد فضائل معاويه سؤال شد. وى از نقل فضيلت براى معاويه خوددارى كرد، لذا او را در مسجد جامع كتك زدند و در حالى كه عليل و مجروح بود، از مسجد بيرون كردند و او جان سپرد.

تهذيب التهذيب، ج1، 33، شماره 66؛ تهذیب الکمال، ج1، ص 339؛ البداية والنهاية، ج 11، ص 124

البته «نسآئی» تنها نیست، «حاکم نیشابوری» هم به خاطر نقل نکردن فضائل معاویه، مدتها در خانه خودش در نیشابور، زندانی بود. در تاریخ ثبت شده که، روزی منبری را که «حاکم نیشابوری» بر فراز آن سخن می گفت را، شکستند و او را خانه نشین کردند.

«عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيّ يَقُوْلُ: دَخَلتُ عَلَى الحَاكِم وَ هُوَ فِي دَارِه، لاَ يُمْكِنُه الخُرُوجُ إِلَى المَسْجَد مِنْ أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اللهِ بنِ كَرَّام وَ ذَلِكَ أَنَّهُم كسرُوا مِنْبَرهُ، وَ منعُوهُ مِنَ الخُرُوج. فَقُلْتُ لَهُ: لَوْ خَرَجْتَ وَ أَمْلَيْتَ فِي فَضَائِلِ هَذَا الرَّجُل حَدِيْثاً، لاَسترحتَ مِنَ المِحْنَة. فَقَالَ: لاَ يَجِيْءُ مِنْ قَلْبِي، لاَ يَجِيْءُ مِنْ قَلْبِي»

«ابو عبد الرحمن سلمی» می گوید: در حالی که حاکم نیشابوری در حصر خانگی بود و از ترس یاران «عبدالله بن کرام» نمی توانست در مسجد حاضر گردد، به منزل وی رفتم، یاران «عبدالله بن کرام» منبر او را شکسته و او را خانه نشین ساخته بودند. از او خاستم تا درباره فضایل معاویه سخنی بگوید تا از این همه رنج و مشقت خارج گردد، اما او در پاسخ من دو مرتبه گفت: این گونه سخنان درباره «معاویه»، از قلب من بر نمی آید.»

سیر اعلام النبلاء، ج۱۷، ص ۱۷۵

جالب است که «ابن تیمیه» خدا و پیامبر کوچک وهابی ها هم، گفته است که ما هیچ روایت صحیحی در فضیلت «معاویه» نداریم:

«وَ طَائِفَةٌ وَضَعُوا لِمُعَاوِیَةَ فَضَائِلَ وَ رَوَوْا أَحَادِیثَ عَنِ النَّبِیِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ) فِی ذَلِكَ كُلُّهَا كَذِبٌ»

گروهی برای معاویه فضلیت تراشی کرده و احادیثی را از قول رسول الله روایت کردند که همه آنها دروغ هستند.

منهاج السنة النبویة، ج 4 ص 400

یک بام و دو هوای اهل سنت، در مسئله «اجتهاد صحابه»!

نکته مهم و اساسی را خدمت دوستان عرض می کنم که این را در ذهن مبارک داشته باشید که در خیلی از جاها به دردمان می خورد.

در جنگ «جمل»، نزدیک سی هزار نفر از هر دو طرف کشته شدند! در جنگ «صفین»، آمار کشته ها به صد و ده هزار نفر رسید! آقایان با یک جمله کوتاه، خیال خودشان را از این باب راحت می کنند. و آن اینکه می گویند «معاویه» مجتهد بوده است، در اجتهادش خطا کرده، و یک اجر هم دارد!!

سؤال ما این است که اینهائی که در برابر امیرالمؤمنین این جنگها را به راه انداختند و هزاران انسان را کشتند، با کسان دیگر هم جنگ کرده اند. حتی با خلفا هم جنگ کرده اند، به طوری که منجر به کشته شدن «عثمان» خلیفه سوم شد؛ چرا شما در آن موارد قائل به اجتهاد مخالفین نیستید!؟

«مالک بن نویره»، صحابی پیغمبر بود یا نبود؟ نماینده و وکیل پیغمبر در قوم و قبیله خودش بود یا نبود؟ چرا در آنجا نمی گوئید که ایشان اجتهاد کرد و خطا کرد؟

یا در این جنگهای «رده»، که دهها هزار انسان کشته شدند، آیا آنها هم به اندازه معاویه بلد بودند که اجتهاد بکنند یا بلد نبودند؟ چرا تمامی مخالفین «ابوبکر» می شوند «مرتد»، و «واجب القتل»!؟ و حتی زنهایشان نیز اسیر می شود! زن و بچه «مالک بن نویره» را اسیر کردند و تا آخر خلافت ابوبکر در زندان مدینه بودند!

کسانی که در برابر «عثمان» قیام کردند، چرا می گوئید که همه آنها مرتد بودند و اراذل و اوباش بودند!؟ چرا نمی گوئید که آنها در قتل عثمان اجتهاد کردند!؟

یا آقای ابولؤلؤ که خلیفه دوم را کشت، چرا نمی گوئید که وی اجتهاد کرد و عمر را کشت!؟ البته این آقایان می گویند که ابولؤلؤ مجوسی بوده است! خب ما سؤال می کنیم که مگر طبق نقل «بخاری»، پیغمبر وصیت نکرد که تمام مشرکین را از جزیرة العرب بیرون کنید!؟

«وَ أَوْصَى عِنْدَ مَوْتِهِ بِثَلاَثٍ: «أَخْرِجُوا المُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ العَرَبِ»

پیامبر هنگام وفاتش به سه چیز وصیت کرد، یک: تمام مشرکین را از جزیره العرب بیرون کنید.

صحیح بخاری، ج3، ص 1111، باب الحربی اذا دخل دار الاسلام، ح 2888

اگر ابولؤلؤ مشرک بود، چرا در زمان «ابوبکر» و زمان «عمر» او را از مدینه بیرون نکردند!؟ نه از جزیرة العرب، بلکه او را از مدینه هم بیرون نکردند! اگر واقعاً او مجوسی بوده، مجوس مشرک است، نجس است، او در مسجد چه کار می کرد؟ در صف اول چه کار می کرد؟ آیا مسلمانها او را نمی دیدند!؟ آیا مجوسی اصلاً نماز می خواند!؟

این حرفها در حالی است که اسلام ابولؤلؤ و بستگان او ثابت است. ولی این آقایان برای اینکه خودشان را راحت کنند، آمدند . گفتند که او کافر بود و مجوسی بوده و...!!

نسبت به این سه خلیفه، قطعاً مخالفینی بوده اند، و تمام مخالفین هم، برچسب «کفر» و «ارتداد» و... خورده اند، ولی به امیرالمؤمنین که رسیدند، می گویند مخالفین او مجتهد بودند و اجتهاد کردند!!

مخالفین امیرالمؤمنین، نه تنها کافر نبودند، نه تنها مرتد نبودند، نه تنها معصیت کار نبودند، بلکه به خاطر این مخالفتشان با «علی»، به خاطر جنگی که با امیرالمؤمنین داشتند، یک اجرو پاداشی هم برده اند. و این از اعجب عجایب است.

والسلام علیکم و رحمة الله



Share
1 | محمدزمانی | Iran - Shiraz | ١٨:٥٨ - ١٦ بهمن ١٣٩٤ |
سلام برشما - آیا ابن کثیرحدیث معروف سفارش حضرت رسول(ص) در رابطه با معاویه را رد کرده است ؟

َرَوَاهُ الْخَطِيبُ الْبَغْدَادِيُّ بِإِسْنَادٍ مَجْهُولٍ عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ عَنْ جَابِرٍ مَرْفُوعًا: " إِذَا رَأَيْتُمْ معاوية يخطب على منبري فاقتلوه [1] فَإِنَّهُ أَمِينٌ مَأْمُونٌ ".....

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
هر چند ابن کثير اين روايت را ضعيف دانسته است اما مراد او سند همين روايت مورد نظر بوده است والا در اين خصوص روايات ديگر با اسانيد معتبر و فراوان وجود دارد:
ذهبي روايت معتبري را چنين نقل مي کند
حدثنا الحسن بن سفيان حدثنا ابن راهويه حدثنا عبد الرزاق عن ابن عيينة عن علي بن زيد بن جدعان عن أبي نضرة عن أبي سعيد مرفوعا إذا رأيتم معاوية على منبري فاقتلوه
ميزان الاعتدال في نقد الرجال ، شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي الوفاة: 748 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1995 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود ج 4 ص 346
و يا در جاي ديگر با سند ديگر نقل شده است
روى عن شريك عن عاصم عن زر عن عبد الله مرفوعا إذا رأيتم معاوية على منبري فاقتلوه
تهذيب التهذيب ج 5 ص 95
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
2 | سلمان | France - Gravelines | ١١:٥٢ - ٢٥ مهر ١٣٩٥ |
سلام
آیا ماجرای شفاعت امام حسن(ع) برای مروان در جنگ جمل پس از اسارتش درسته؟
اگه درسته شبهه پیش میاد چرا ما به عثمان اشکال میگیرم و میگیم عثمان در زمان خلافتش مروان رو که پیامبر(ص) تبعیدش کرده بودند برگردوند در صورتی که امیرالمومنین هم همین کارو انجام دادند

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
اصل ماجرا در نهج البلاغه ذکر شده است ولی در اینکه چه کسی شفاعت کرده دو دسته روایت داریم. دسته اول از روایات شفاعت کننده مروان را، امام حسن و امام حسین می دانند و دسته دوم هم شفاعت ابن عباس را تایید می کند.
اما بنا بر روایات دسته اول: باید دید در چه شرایطی امام حسن و امام حسین علیهما السلام شفیع مروان شده اند. وگر نه حضرت امیر اعلان عفو عمومی کردند.
چه بسا حسنین قصد این را داشتند که بگویند مروان در چنان درجه از پستی قرار دارد که تنها عفو عمومی او را کفایت نمی کند و باید شخصی او را شفاعت کند.
نکته دوم اینکه بودند افرادی که هنوز چهره ی افراد مشهور برایشان آشکار نشده بود و حضرت می خواست با این کار چهره واقعی مروان را به مردم بشناساند. مخصوصا دست او را دست یهود می داند و غیره
اما ماجرای عثمان، جناب عثمان بر خلاف نص صریح پیامبر اکرم اقدام نمودند و مخالفت با دستور ایشان کردند مروان را عثمان برگردانده بود لذا نقض پیمان قبلا صورت گرفته بود
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب