2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
بررسی روایت «علی مع الحق» (7) – بررسی تعبیر خاص «عَلِيٌّ عَلَى الْحَقِّ»
کد مطلب: ٧٩٦٤ تاریخ انتشار: ١٩ ارديبهشت ١٣٩٤ - ٢٠:١٩ تعداد بازدید: 3597
خارج کلام مقارن » بررسی روایت «علی مع الحق»
بررسی روایت «علی مع الحق» (7) – بررسی تعبیر خاص «عَلِيٌّ عَلَى الْحَقِّ»

جلسه نود و چهارم 94/02/19

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه نود و چهارم 94/02/19

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

بحث ما در رابطه با حدیث شریف «علی مع الحق و الحق مع علی» بود. گفتیم که «ابن تیمیه» گفته بود که این حدیث، نه به سند صحیح، و نه سند ضعیف؛ نقل نشده است و از دروغ های بزرگ است. ما برای اثبات دروغ گوئی «ابن تیمیه»، مواردی را از روایت «علی مع الحق» از منابع اهل سنت ذکر کردیم.

تعبیر خاص «عَلِيٌّ عَلَى الْحَقِّ» در منابع اهل سنت

اما روایت دیگری در این باب، که در جلسه گذشته قول طرح آن را داده بودیم، روایت جالبی است از «ام سلمه»، که در منابع مختلف اهل سنت، نقل شده است.

1- «طبرانی» در «معجم الکبیر»:

الف) آقای «طبرانی» در «معجم الکبیر» نقل کرده است:

«حَدَّثَنَا فُضَيْلُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمَلْطِيُّ، ثنا أَبُو نُعَيْمٍ، ثنا مُوسَى بْنُ قَيْسٍ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ، عَنْ عِيَاضِ بْنِ عِيَاضٍ، عَنْ مَالِكِ بْنِ جَعْوَنَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ أُمَّ سَلَمَةَ، تَقُولُ: «كَانَ عَلِيٌّ عَلَى الْحَقِّ مَنِ اتَّبَعَهُ اتَّبَعَ الْحَقَّ، وَمَنْ تَرَكَهُ تَرَكَ الْحَقَّ عَهْدًا مَعْهُودًا قَبْلَ يَوْمِهِ هَذَا»

مالک بن جعونه می گوید: از ام سلمه شنیدم که می گفت: علي بر حق بوده است و هر كس از او تبعيت كند از حق تبعيت كرده و هر كس او را رها كند،‌ حق را رها كرده و اين عهد و تقدير ثابت خداوندي است قبل از به دنیا آمدن علی.

معجم الکبیر، ج23، ص 329، باب مَالِكُ بْنُ جَعْوَنَةَ، عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ، ح758

ب) «طبرانی» همین روایت را با تعبیری دیگر نیز نقل کرده است:

«عن مَالِكِ بن جَعْوَنَةَ سمعت أُمَّ سَلَمَةَ تَقُولُ عَلِيٌّ على الْحَقِّ فَمَنِ اتَّبَعَهُ اتَّبَعَ الْحَقَّ وَ مَنْ تَرَكَهُ تَرَكَ الْحَقَّ عَهْدٌ مَعْهُودٌ قبل مَوْتِهِ»

مالک بن جعونه می گوید: از ام سلمه شنیدم که می گفت: علي بر حق بوده و هر كس از او تبعيت كند از حق تبعيت كرده و هر كس او را رها كند،‌ حق را رها كرده و اين عهد و تقدير ثابت خداوندي است قبل از اینکه علی از دنیا برود.

المعجم الكبير، ج 23، ص 395، ح 946

2- «دولابی» در «الكنى و الأسماء»:

«محمد بن أحمد دولابی» متوفای 310 هجری، که در حقیقت پنجاه سال قبل از طبرانی بوده است، نقل کرده است که:

«مَالِكَ بْنَ جَعْوَنَةَ الْبَجَلِيَّ يَقُولُ: سَمِعْتُ أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ أُمَّ سَلَمَةَ تَقُولُ: وَاللَّهِ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ لَعَلَى الْحَقِّ قَبْلَ الْیوْمِ عَهْدًا مَعْهُودًا مَقْضِيًّا قَالَ أَبُو قَيْلَةَ: فَقُلْتُ لَهُ: آللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهُ إِلَّا هُوَ لَأَنْتَ سَمِعْتَ أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ أُمَّ سَلَمَةَ تَقُولُ هَذَا؟ قَالَ: آللَّهِ لَأَنَا سَمِعْتُ أُمَّ سَلَمَةَ تَقُولُ هَذَا. قَالَ: فَأَتَيْتُ قَوْمَهُ فَسَأَلْتُهُمْ، فَقُلْتُ: أَتَعْرِفُونَ مَالِكَ بْنَ جَعْوَنَةَ؟ قَالُوا: نَعَمْ، فَأَثْنَوْا عَلَيْهِ مَعْرُوفًا وَ قَالُوا خَيْرًا

مالک بن جعونه بجلی می گوید از ام سلمه شنیدم که می گفت: به خدا قسم که علی بن ابی طالب بر حق بوده است قبل از اینکه علی به دنیا بیاید و اين عهد و تقدير ثابت خداوندي است. راوی می گوید من به مالک بن جعونه گفتم: تو را سوگند می دهم به خدایی که غیر از او خدائی نیست، آیا خودت شنیدی که ام سلمه همچین چیزی را گفت؟ گفت: به خدا قسم که من خودم از ام سلمه شنیدم. راوی می گوید: من به نزد قوم و قبیله مالک بن جعونه رفتم تا از آنها در مورد مالک بپرسم.(زیرا مالک این روایت را زمانی نقل می کرد که بالای منابر به علی ناسزا گفته می شد). گفتم: آیا شما مالک بن جعونه را می شناسید؟ گفتند: بله. قبیله او، او را تمجید کردند و از او به خوبی یاد کردند.

الكنى و الأسماء ج 3 ص 931

توضیح و تفسیر عبارت «عَهْدًا مَعْهُودًا مَقْضِيًّا»

عبارت «عَهْدًا مَعْهُودًا مَقْضِيًّا» اشاره به روایتی است که در منابع اهل سنت نقل شده است، در ذیل آیه شریفه قرآن کریم که می فرماید:

]وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا[

از رسولانی که پیش از تو فرستادیم، سؤال کن

سوره زخرف(43): آیه 45

در ذیل این آیه، این روایت نقل شده است که:

«عن عبد الله بن مسعود، قال: قال رسول الله: صلّى الله عليه وسلم «أتاني ملك فقال: يا محمد وَسْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا على ما بعثوا، قال: قلت: على ما بعثوا، قال: على ولايتك و ولاية علي بن أبي طالب»

عبدالله بن مسعود می گوید که پیامبر فرمود: در معراج که بودم، فرشته ای نزد من آمد و به من گفت: ای محمد! سؤال کن از انبیاء، که قبل از تو فرستاده شدند، به چه چیزی فرستاده شدند؟ پیامبر فرمود: من پرسیدم به چه چیزی مبعوث گشته اند؟ گفت: بر ولایت تو و ولایت علی بن ابی طالب.

تفسیر ثعلبی( الکشف و البیان)، ج8، ص 337؛ تاریخ مدینه دمشق، ج42، ص 241؛ تفسیر غرائب القرآن نظام الدین نیشابوری، ج6، ص 93؛ تفسیر ثعالبی، ج8، ص 338؛ شواهد التنزیل حاکم حسکانی، ج2، ص 223؛ مناقب خوارزمی، ص 221

و همچنین در ذیل این آیه شریفه که می فرماید:

]وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُون[

آنها را (کنار دوزخ) نگهدارید که باید مورد بازرسی قرار گیرند.

سوره صافات(37): آیه24

«دیلمی» از «ابوسعید خدری» نقل می کند که در ذیل این آیه شریفه گفت:

«أَن النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم قَالَ (وقفوهم إِنَّهُم مسؤولون) أَي عَن ولَايَة عَليّ وَ أهل الْبَيْت»

پیامبر فرمود کلام خداوند که می فرماید: آنها را (کنار دوزخ) نگهدارید که باید مورد بازرسی قرار گیرند. یعنی از ولایت علی و اهل بیت مورد سؤال قرار بگیرند.

الصواعق المحرقه، ابن حجر هیثمی، ج2، ص 437

«آلوسی سلفی»، در ذیل این آیه، چندین قول را نقل می کند، بعد می گوید:

«و أولى هذه الأقوال أن السؤال عن العقائد و الأعمال، و رأس ذلك لا إله إلا الله، و من أجله ولاية علي كرم الله تعالى وجهه»

بهترین این اقوال و نظرات، این است که آنچه که مورد سؤال قرار می گیرد، عقاید و اعمال است. و در راس اعمال و عقاید، توحید و کلمه لااله الاالله، و ولایت علی بن ابی طالب است که مورد سؤال واقع می شود.

روح المعانی، ج12، ص 78

بنابراین، احتمال دارد که عبارت «عَهْدًا مَعْهُودًا مَقْضِيًّا» اشاره به همین روایاتی باشد که عرض شد که اشاره داشت به ولایت امیرالمؤمنین.

ادعای مجهول بودن «مالک بن جعونه» در روایت «ام سلمه»

اما نکته عجیب در این روایت، کلام آقای هیثمی است. آقای «هیثمی»، بعد از نقل روایت «ام سلمه» که گفت:

«كَانَ عَلِيٌّ عَلَى الْحَقِّ مَنِ اتَّبَعَهُ اتَّبَعَ الْحَقَّ، وَمَنْ تَرَكَهُ تَرَكَ الْحَقَّ عَهْدًا مَعْهُودًا قَبْلَ يَوْمِهِ هَذَا»

علي بر حق بوده و هر كس از او تبعيت كند از حق تبعيت كرده و هر كس او را رها كند،‌ حق را رها كرده و اين عهد و تقدير ثابت خداوندي است قبل از به دنیا آمدن علی.

بعد از اینکه این روایت را نقل می کند می گوید:

«رواه الطبراني و فيه مالك بن جعوبة و لم أعرفه و بقية أحد الإسنادين ثقات»

این روایت را طبرانی نقل کرده است. در سند ایت روایت مالک بن جعوبه وجود دارد که من او را نمی شناسم. و بقیه رجال سند ثقه هستند.

مجمع الزوائد، ج 9، ص 134

اثبات توثیق «مالک بن جعونه»

«مالک بن جعوبه»، که آقای هیثمی می گوید من نمی شناسم، اولاً: تصحیف شده «مالک بن جعونه» است. که در سند «طبرانی»، «ابن عساکر»، «دولابی» و دیگران نیز «مالک بن جعونه» آمده است.

ثانیاً: «عیاض بن عیاض»، و «سلمة بن کهیل» که هر دو از راویان ثقه و مورد اعتماد اهل سنت هستند (تهذيب الكمال، ج11،ص 315)؛ از «مالک بن جعونه» روایت نقل کرده اند. و ما هم قبلاً گفتیم که، طبق مبنای رجالی اهل سنت، هر گاه دو نفر ثقه یا بیشتر، از یک راوی مجهول نقل روایت بکنند، جهالت راوی برطرف می شود و راوی، مستور می شود، و راوی مستور نیز ثقه و مورد اعتماد است.

آقای «مناوي» می گوید:

«إن روى عنه اثنان فصاعداً و لم يوثق أو لم ينص أحد من أئمّة الحديث على تعديله و لا تجريحه فهو مجهول الحال و هو المستور»

اگر دو نفر یا بیشتر از یک راوی، روایت نقل کرده باشند، و این راوی مورد وثوق نباشد، و هیچکدام از ائمه حدیث هم جرح و تعدیلی درباره او نگفته باشند؛ این راوی مجهول الحال است و مستور است.

اليواقيت و الدرر في شرح نخبة ابن حجر، ج 2، ص 127

آقای نووی نیز می گوید:

«و الأصح قبول رواية المستور»

قول صحیح این است که روایت راوی مستور مورد قبول است.

المجموع، ج 6، ص 279

ثالثاً: آقای «دولابی» در روایتی که از «مالک بن جعونه» نقل کرد، او را توثیق کرده است. راوی در آن روایت گفت:

«فَأَتَيْتُ قَوْمَهُ فَسَأَلْتُهُمْ، فَقُلْتُ: أَتَعْرِفُونَ مَالِكَ بْنَ جَعْوَنَةَ؟ قَالُوا: نَعَمْ، فَأَثْنَوْا عَلَيْهِ مَعْرُوفًا وَ قَالُوا خَيْرًا»

راوی می گوید: من به نزد قوم و قبیله مالک بن جعونه رفتم تا از آنها در مورد مالک بپرسم. گفتم: آیا شما مالک بن جعونه را می شناسید؟ گفتند: بله. قبیله او، او را تمجید کردند و از او به خوبی یاد کردند.

بنابراین، اینکه آقای «هیثمی»، «مالک بن جعونه» را به «مالک بن جعوبه» تبدیل می کند و بعد می گوید من او را نمی شناسم؛ ان شاءالله که، از روی عمد این کار را نکرده است. و اشتباه شده است. ولی ظاهر قضیه، حکایت از یک شیطنت است. شیطنتی که قصد تخریب روایت و ساقط کردن آن از درجه اعتبار صورت گرفته است. همان کاری که در روایت «سهل بن شعیب» انجام داده بود. «سهل» را به «سعد» تبدیل کرده بود، بعد گفته بود که من این راوی را نمی شناسم!

واقعاً باید دید که آیا آقای هیثمی، در روایاتی که در فضیلت خلفا و امثال زبیر و طلحه و عایشه و... نقل کرده است، در سند آنها هم «لم اعرفه» دارد!؟یا نه؛ این نشناختن های آقای هیثمی، فقط در مورد روایات فضائل امیرالمؤمنین است!؟

دو روایت جالب، در همراه بودن «حق»، با امیرالمؤمنین

آقای «هیثمی» در ذیل همین روایت که گفت من مالک بن جعوبه(جعونه) را نمی شناسم، دو روایت جالبی را نیز نقل کرده است که خوب است دوستان ملاحظه کنند:

«عَنْ جُرَيِّ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: لَمَّا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ الَّذِي كَانَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ انْطَلَقْتُ حَتَّى أَتَيْتُ الْمَدِينَةَ، فَأَتَيْتُ مَيْمُونَةَ بِنْتَ الْحَارِثِ – وَ هِيَ مِنْ بَنِي هِلَالٍ - فَسَلَّمْتُ عَلَيْهَا، فَقَالَتْ: مِمَّنِ الرَّجُلُ؟ قُلْتُ: مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ قَالَتْ: مِنْ أَيِّ الْعِرَاقِ؟ قُلْتُ: مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ قَالَتْ: مِنْ أَيِّ أَهْلِ الْكُوفَةِ؟ قُلْتُ: مِنْ بَنِي عَامِرٍ قَالَتْ: مَرْحَبًا قُرْبًا عَلَى قُرْبٍ، وَ رُحْبًا عَلَى رُحْبٍ، فَمَجِيءُ مَا جَاءَ بِكَ؟ قُلْتُ: كَانَ بَيْنَ عَلِيٍّ وَ طَلْحَةَ [وَالزُّبَيْرِ] الَّذِي كَانَ، فَأَقْبَلْتُ فَبَايَعْتُ عَلِيًّا. قَالَتْ: فَالْحَقْ بِهِ فَوَاللَّهِ مَا ضَلَّ وَ لَا ضُلَّ بِهِ. حَتَّى قَالَتْهَا ثَلَاثًا.»

جری بن سمره نقل کرده است که من در جنگ جمل که بین اهل بصره و بین علی بن ابی طالب صورت گرفت، حضور داشتم. از آنجا جدا شدم و آمدم مدینه. درمدینه رفتم سراغ میمونه دختر حارث، به او سلام کردم. گفت: ای مرد! اهل کجائی؟ گفتم: اهل عراق هستم. گفت: از کدام شهر عراق؟ گفتم: از کوفه. پرسید: از کدام قبیله کوفه هستی؟ گفتم از قبیله بنی عامر هستم. گفت: خوش آمدی! با هم قرابت پیدا کردیم! برای چه اینجا آمدی؟ گفتم: بین علی و طلحه مسائلی و اختلافاتی واقع شده بود و من با علی بیعت کردم! گفت: حق همین است. حق با علی است. به خدا قسم که او نه گمراه است و نه کسی به واسطه او گمراه می شود. این جمله را سه بار تکرار کرد.

آقای هیثمی در آخر هم می گوید:

«رَوَاهُ الطَّبَرَانِيُّ، وَ رِجَالُهُ رِجَالُ الصَّحِيحِ غَيْرَ جُرَيِّ بْنِ سَمُرَةَ، وَ هُوَ ثِقَةٌ»

این روایت را طبرانی نقل کرده است و رجال سند آن صحیح است، به غیر از جری بن سمره که او نیز ثقه است.

مجمع الزوائد، ج 9، ص 135، ح 14769

روایت دومی که آقای «هیثمی» در ذیل روایت «مالک بن جعونه» نقل کرده است، روایتی است از «ابوذر» که می گوید:

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - لِعَلِيٍّ: يَا عَلِيُّ، مَنْ فَارَقَنِي فَارَقَ اللَّهَ، و مَنْ فَارَقَكَ يَا عَلِيُّ فَارَقَنِي»

پیامبر به علی فرمود: ای علی! هر کس از من جدا شود، از خدا جدا شده است؛ و هرکس از تو جدا شود، از من جدا شده است.

در پایان هم می گوید:

«رَوَاهُ الْبَزَّارُ، وَ رِجَالُهُ ثِقَاتٌ»

این روایت را بزار نقل کرده است و رجال سند آن ثقه هستند.

مجمع الزوائد، ج 9، ص 135، ح14771

3- «ابن عساکر» در «تاریخ مدینه دمشق»:

آقای «ابن عساکر» نیز روایت «عَلیٌ عَلی الحَقّ» را اینگونه نقل کرده است:

«عن سلمة بن كهيل عن مالك بن جعونة عن أم سلمة قالت والله إن عليا على الحق قبل اليوم و بعد اليوم عهدا معهودا و قضاء مقضياً.»

ام سلمه گفت: به خدا قسم! همانا علی بر حق است. قبل از امروز (قبل از خلقت عالم)، و بعد از امروز (تا قیامت)، این عهد خداوند و قضاء حتمی الهی است.

تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 449

معنی واژه «الیوم» در لسان روایات:

شما اگر کلمه «اليوم» را در لسان روایات نبی مکرم و اهل بیت(علیهم السلام)، ملاحظه بکنید، خواهید دید که وقتی این کلمه به صورت مطلق استعمال می شود، «الیوم»: یعنی «در این دنیا». و عبارت«قبل اليوم»: یعنی قبل از این دنیا. و عبارت «بعد اليوم»: یعنی بعد از این دنیا و در آخرت.

4- «حاکم نیشابوری» در «المستدرک»:

«حاکم نیشابوری» در«مستدرک» می نویسد: «عمره» دختر «عبدالرحمن» گفته است که وقتی «علی» قصد رفتن به سوی بصره را داشت، به نزد «ام سلمه» همسر پیغمبر رفت، تا با او خداحافظی کند، «ام سلمه» رو به «علی» کرد و گفت:

«سِرْ فِي حِفْظِ اللَّهِ وَ فِي كَنَفِهِ: فَوَاللَّهِ إِنَّكَ لعَلَى الْحَقِّ: وَالْحَقُّ مَعَكَ: وَلَوْلَا أَنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَعْصَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ: فَإِنَّهُ أَمَرَنَا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ نَقَرَّ فِي بُيُوتِنَا لَسِرْتُ مَعَكَ: وَلَكِنْ وَاللَّهِ لَأُرْسِلَنَّ مَعَكَ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ عِنْدِي وَ أَعَزُّ عَلَيَّ مِنْ نَفْسِي ابْنِي عُمَرَ»

در پناه خدا و حمایت خدا به سفرت برو، که به خدا قسم تو بر حق هستی و حق نیز با تو است. و اگر من ترس از عصیان و نافرمانی امر خدا و رسولش در مورد ماندن همسران پیامبر در منازلشان را نداشتم، حتماً با تو همراهی می کردم. ولی به خدا قسم کسی را که بهتر از من است و از جانم عزیزتر است، فرزندم عمر را با تو می فرستم.»

المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 129، باب ذكر قِصَّةُ اعْتِزَالِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْلَمَةَ، ح4611

«حاکم نیشابوری» در ذیل این روایت می نویسد:

«هَذِهِ الْأَحَادِيثُ الثَّلَاثَةُ كُلُّهَا صَحِيحَةٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ»

تمام این احادیث سه گانه، بنابر شرط مسلم و بخاری، صحیح هستند ولی آنها نقل نکردند.

نکته ای قابل تأمل، در روایت حاکم نیشابوری!

البته یکی از این روایت سه گانه، که حاکم به آن اشاره می کند، روایتی است که مربوط به «عایشه» است. روایتی که نکته قابل تأملی در آن نهفته است:

«عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: ذَكَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خُرُوجَ بَعْضِ أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِينَ، فَضَحِكَتْ عَائِشَةُ، فَقَالَ: «انْظُرِي يَا حُمَيْرَاءُ، أَنْ لَا تَكُونِي أَنْتِ» ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى عَلِيٍّ فَقَالَ: «إِنْ وُلِّيتَ مِنْ أَمْرِهَا شَيْئًا فَارْفُقْ بِهَا»

ام سلمه می گوید: روزی پیامبر در مورد خروج و قیام بعضی از زنان خویش، سخن می گفت. در این هنگام عایشه تبسمی کرد. پیغمبر فرمود: مواظب باش! نکند آن زن، تو باشی!؟ سپس رو کرد به علی و فرمود: اگر بر عایشه تسلط یافتی، با او مدارا کن.

المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 129، ح4610

عبارت «فَضَحِكَتْ عَائِشَةُ» نشان می دهد که در همان زمان هم، یک خبرهائی بوده است. یک فکرهائی و یک قضایایی در این وسط بوده است.

البته در این زمینه باید خیلی مراقب بود. اهل سنت و وهابیت، به صحابه و مخصوصاً به «عایشه»، خیلی حساس هستند و دنبال یک بهانه هستند برای کوبیدن شیعه. الآن شما شبکه های وهابی را ببینید، شبانه روز برنامه پخش می کنند و در بوق و کرنا می کنند که شیعیان به صحابه فحش می دهند؛ به عایشه افترا می بندند؛ و...

شما اگر بعد از تجاوز عربستان به یمن، خطبه های نماز جمعه عربستان را ببینید، به مردم می گویند که یمنی ها شیعیان دوازده امامی هستند، اینها رفتند ایران، و در ایران، علمای صفوی! و شیعیان صفوی!، اینها را شستشوی مغزی دادند! و کار حوثی ها شبانه روز، سب صحابه، و قذف عایشه است!!

ما باید تلاش کنیم که این حربه را از دشمن بگیریم. اینها با این حربه دارند شیعیان را ذبح می کنند. همین چند شب پیش بود که «عثمان الخمیس» در شبکه وصال عربی، شروع کرد، یک به یک روایات شیعه را که خواندن که در اینها اهانت آمده؛ واژه لعن آمده و...

دو مسئله ای که دانستن آن ضرورت است!

یکی از بحثهائی که دانستنش برای دوستان بسیار ضروری است. و بنده خودم در این دویست و چهل، پنجاه مناظره ای که در عربستان داشتم، در دو جا با مشکل مواجه شدم که جواب دادن بسیار سخت و همراه با دشواری شدید بود؛ عباراتی است که اینها از لابلای کتاب های برخی از بزرگان ما در می آورند که عباراتی شاذ است.

یکی در آنجائی است که این وهابی ها می آیند و عباراتی را از حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) از کتاب «کشف الأسرار» می آورند که امام گفته است که «عمر» و «ابوبکر»، اصل کفر و زندقه بودند! خب کتاب، کتاب امام است، و حرف، حرف امام. من چندین جلسه که با اینها مناظره داشتم، در جائی که از جواب دادن به ما عاجز می ماندند، این عبارات را می آوردند و مطرح می کردند.

ما هم در جواب می گفتیم که امام در آن زمان که کتاب «کشف الأسرار» را نوشت، جوان بود و هنوز مجتهد نشده بود؛ بعد که ایشان مجتهد شد، و از مضامین آیات و روایات استنباط کرد، دیگر از این حرفها ندارد.

مسئله دوم که وهابی ها بر سر آن مانور می دهند، لعن هائی است که در «بحارالأنوار» و یا کتابهای برخی از بزرگان مثل «محقق کرکی» آمده و مطرح شده است.

منظور از کفر صحابه، کفر در برابر ایمان است!

حالا نسبت به مسئله «کفر»؛ که می گویند شما معتقدید که صحابه کافر شدند و... می توانیم به راحتی بگوئیم که کفر در اینجا، در برابر ایمان است و در برابر اسلام نیست. کفر در برابر اسلام یعنی کافر و نجس! ولی کفر در برابر ایمان، یعنی سنی؛ یعنی کسی که به ولایت علی بن ابی طالب کافر است.

در تمام ادله ای که ما داریم که در آنها نسبت به خلفا و یا صحابه، کلمه «کفر» استعمال شده، قطعاً کفر در برابر اسلام نیست. زیرا اگر کفر در برابر اسلام مراد باشد، ذبیحه کافر نجس است، در حالی که تمام فقهای ما قدیماً و حدیثاً، فتوا داده اند که ذبیحه اهل سنت پاک است! ازدواج با کافر حرام است؛ ولی تمام فقهای ما فتوا داده اند که ازدواج با اهل سنت اشکالی ندارد.

بنابراین قطعاً اگر در مورد خلفا و یا صحابه، واژه «کفر» استعمال بشود، منظور، کفر در برابر ایمان است. یعنی کافرین و منکرین ولایت امیرالمؤمنین.

جوابی قانع کننده از مسئله لعن خلفا و صحابه

ولی وقتی در یک مطلبی می آید و می گوید «فلانی لَعنَهُ الله»؛ دیگر نمی شود گفت که «لعنت» در برابر اسلام و در برابر ایمان! در اینجا باید جوابی اتو کشیده همیشه در آستین داشته باشیم تا از خودمان دفاع کنیم. ما به دوستانمان هم، در «شبکه ولایت» سپردیم که، اگر به همچین مواردی و سؤالی برخورد کردید، این جواب را بدهید:

اولاً: بزرگانی که مسئله لعن خلفا و صحابه را در کتابهایشان مطرح کرده اند، اجتهاد کردند. و اجتهادشان به اینجا رسیده است. نهایت این است که بگوئیم آنها در اجتهادشان خطا کردند. شما هم که دارید:

«إِذَا حَكَمَ الحَاكِمُ فَاجْتَهَدَ فَأَصَابَ، فَلَهُ أَجْرَانِ، وَ إِذَا حَكَمَ فَأَخْطَأَ، فَلَهُ أَجْرٌ وَاحِدٌ»

اگر حکم حاکمی به واقع اصابت کرد، دو اجر دارد و اگر اجتهادش به خطا رفت یک اجر دارد.

سنن ترمذی ج 3 ص 615

ثانیاً: طبق اعتقاد شیعه، تقلید از میّت باطل است. «علامه مجلسی» صاحب «بحارالأنوار»، علامه عصر خودش بوده است. «محقق کرکی»، صاحب «حدائق»، از مجتهدین عصر خودشان بودند. در مکتب شیعه، تقلید از یک مجتهدی که پنج سال قبل هم از دنیا رفته باشد، باطل و حرام است. ما الآن مقلد این مراجع موجود هستیم، تمام این مراجع هم هرگونه سب و لعن را حرام می دانند.

دوستان، این دو جواب را، به عنوان یادگاری از ما داشته باشند.

والسلام علیکم و رحمة الله



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب