بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه چهل و سوم 98/10/03
موضوع: لزوم توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت در پاسخگوئی به شبهات (15)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
دیروز آقای «عابدینی» در كانالش نوشته بود: "بعضی وقتها در مملكت ما اینقدر حسین، حسین میگوییم كه خدا را فراموش میكنیم، بعد از انقلاب این آخوندها كارهایی كردند كه مردم اینقدر حسین حسین گفتند كه خدا را فراموش كردند" مگر امام حسین غیر خداست؟
پاسخ:
این همان حرفهای وهابیها است. این عبارتی است كه آنها دارند. انسان بعضی وقتها فهمیده و یا نفهمیده كاری انجام میدهد كه اعتقادات مردم را پایمال میكند. من دیروز هم یك ساعتی تلفنی با ایشان صحبت كردم، گفتم: "این كارهایی كه شما دارید میكنید من شما را مصداق اتم «ظال»، و «مضل» میدانم! در این هیچ شكی ندارم كه شما مصداق «ضال»، و «مضل» هستید!!"
گفتم: "دلیلش هم این است كه شما مقدسات اسلامی را انكار میكنید و بر كارهای خلافتان اصرار دارید و این روشی كه شما دارید، فردا اگر اتفاقی برای كشور بیافتد، دیگر جوانها مقدساتی ندارند كه به خاطر مقدسات بخواهند از كشور دفاع كنند."
"جبهه را همان جوانهایی رفتند و حفظ كردند كه معتقد بودند ائمه منصوب خدا بودند؛ ولی فقیه هم منصوب معصوم بوده است و اگر اینها به این نتیجه برسند كه ائمه منتخب مردم هستند ولی فقیه هم منتخب مردم است دیگر انگیزهای برای دفاع از كشور ندارند!!"
با توجه به این حرفهای چرندی كه در كانالش گذاشته بود، تقریبا نزدیك به یك ساعت تلفنی با ایشان حرف زدیم. به ایشان گفتم: این مطالب چیست كه در كانالت گذاشتی؟ شما ظاهرا اگر نمره عینكتان را بالاتر ببرید بهتر میتوانید ببینید، گفتم: شما آمدی تصویر جزوهات را گذاشتی و تصویر «نور الثقلین» را هم گذاشتی و نوشتی عین هم هستند!
من چه گفتم؟ گفتم: دو سطر اولش را برداشتی حذف كردی، درست است یا درست نیست؟ گفت: من میخواستم خطبه را نقل كنم، گفتم: شما میخواستی خطبه را نقل كنی چرا از وسط پاراگراف آوردی؟ خطبه كه پاراگراف دوم است. اصلا ربطی به پاراگراف اول ندارد.
ایشان هیچ جوابی نداشت به من بدهد. من معتقدم كار اینها حساب شده است، نمیدانم چه قضیه و مسائلی پشت پرده است؟
پرسش:
ایشان در کانالش هیجده «ای كاش» آورده بود. مثلاً ای كاش حجره من را نمیبستند!
پاسخ:
اینكه حجرهاش را بستند كارشان صددرصد اشتباه بود؛ برخورد فیزیكی كردن با این افراد صددرصد اشتباه است. اینها مظلوم نمایی میكنند! ما بارها گفتیم دوستانی كه این كار را انجام دادند، قطعا اشتباه كردند و نباید این كار را میكردند. من با برخورد فیزیكی صددرصد مخالف هستم.
باید با ایشان برخورد علمی بشود. یعنی آقایان طلاب بلند شوند و بگویند این حرفی كه تو میزنی، این سرا پا تناقض است. الان شما ببینید ایشان آمده صفحه جزوه خودش را روی كانالش گذاشته، اجازه بدهید من تحریف را برایتان بیاورم. ایشان میگوید: "استاد قزوینی درباره حدیثی از «تفسیر قمی» من را متهم كرد كه چند سطر اول حدیث كه بسیار مهم بوده را حذف كردهام. باز عكس صفحه تصویر «تفسیر قمی» و نوشته خودم را میتوانید ببینید تا معلوم شود جزوه من كه در تلگرام است و موضوع بحث بود با صفحه «تفسیر قمی» تطبیق میكند.
یا به ایشان اشتباه گزارش دادهاند یا کتاب ایشان با کتاب من و با سی دی «جامع التفاسیر» فرق میکند یا خدای ناکرده برای بیرون کردن حریف از صحنه مناظره و شکست او رسماً مرتکب دروغ شده است و آخرت خود را برای پیروزی در مناظره فروخته است."
گفتم: «آقای عابدینی» این چیست؟ این حرف تو «تعزیر» دارد. بعد گفتم: بفرمایید این «تفسیر قمی» است كه شما آوردید: «نزلت هذه الآية في علي» ولی «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» را ایشان حذف كرده است. شما ملاحظه كنید این خیلی واضح و روشن است.
شما ببینید این عبارتی است كه خودش در آنجا گذاشته، من این را از كانالش گرفتم. این قسمت حذف شده در جزوه «عابدینی» است.
«نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي مُنْصَرَفِ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ حِجَّةِ الْوَدَاعِ »
تفسير القمي؛ قمى، على بن ابراهيم، محقق/ مصحح: : موسوى جزائرى، طيّب، ناشر: دار الكتاب، ج1، ص171
اینجا چه آورده است؟ «علی ابن ابراهیم» ذیل آیه 67. شما ببینید عبارت «علی ابن ابراهیم» چیست؟ «و قوله يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ»؛ این قسمت را ایشان حذف كرده است از: «قال نزلت هذه الآية في علي...»؛ آورده است!
میگوید: من میخواستم خطبه را نقل كنم، گفتم: خطبه كه اول پاراگراف است. بفرمایید: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...» شما از اینجا میآوردید، چرا آمدید از وسط پاراگراف آوردید گفتید؛ «قال نزلت هذه الآية في علي...»!؟
گفتم: اگر واقعاً شما غرضی ندارید، اینطوری نمیآوردید، این عمل شما، عمل منافقانه و نفاق است که شما از «قال نزلت هذه الآیه» آوردید. اینكه اول: «نزلت هذه الآية في علي...»؛ نیامده است. شما ملاحظه بفرمایید«نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي مُنْصَرَفِ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ حِجَّةِ الْوَدَاعِ » از وسط آورده است این را از کانال خودش من بر داشتم.
ایشان گفته: ببینید جزوه من عین عبارت تفسیری است که من آوردم. گفتم: کجا عینش است؟ من آنجا چه گفتم؟ گفتم: شما دو سطر اول را حذف کردید و نیاوردید. الان هم دارم میگویم شما این را چرا نیاوردی؟ «نزلت هذه الآية في علي...»؛ چرا از اینجا شروع کردید آوردید؟ هیچ جوابی نداشت به من بگوید. گفت: من استخاره کردم این را از کانالم حذف کنم یا نه؟ استخاره متوسط آمد!
گفتم: آقای «عابدینی»! شما این عبارتی که آوردید توهین و حرام است. اگر شما استخاره بکنی که بروی زنا و لواط کنی، و استخاره خوش بیاید، میروی این کار را انجام میدهی؟ عقل سالم در بدن، نباید همچنین حرفی بزند! حداقل خودت نمیتوانستی، به کسان دیگر میگفتی جزوه من این است، تفسیر این است و كتاب «کمال الدین» هم این است ببینید فرق دارد یا فرق ندارد؟
خودش در کانالش عیناً جزوهاش را گذاشته و تفسیر هم آنجا گذاشته. میگوید: بعد از مناظره خیلیها علیه من دارند مطلب مینویسند. گفتم: به من چه مطلب مینویسند؟ اگر من نوشتم شما از من گلایه کن! سایتی كه مال من است یا در «اینستاگرام»، «تلگرام» و... ده، دوازده تا صفحه من دارم؛ ببین در این صفحات حتی یک سطر علیه شما نوشتم؟
گفت: شما از «سید مهدی امامی» بخواهید دست از سر من بردارند. گفتم اولاً به من مربوط نیست و اضافه بر این آنها با خود من زاویه دارند. آنها میگویند چرا شما به ابوبکر و عمر فحش نمیدهی؟ الان آقایان با من بنای ناسازگاری دارند من به آنها چه بگویم؟
الآن «ذوالفقاریها» بد جوری پاپیچش شدند. سایت و كانالی به نام «عابدینی بیدین» دارند. من به ایشان گفتم: من هم اول آنها را مذمت میکردم که این تعبیر را به کار میبرند ولی با این کارهایی كه شما انجام میدهی، من هم به این نتیجه میرسم که شما با این کارهایت بیدینی میکنی! گفتم: من بنا نداشتم اینطور تند با تو برخورد کنم، خیلی از این دوستان به من اعتراض میکنند که چرا شما در مناظره، خیلی محترمانه با ایشان برخورد کردید، این شخص شایسته احترام نبود!!
شما ببینید این مطلب در سایت خودش است. معلوم است با موبایل خیلی کج و نامرتب هم عکس گرفته عبارت را ببینید:
«و قوله يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ قال نزلت هذه الآية في علي وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»
ایشان از اینجا آورده است:
«قَالَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي مُنْصَرَفِ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ حِجَّةِ الْوَدَاعِ»
این چیزی است که خودش در كانالش آورده. این كانالش است که نوشته: «استاد احمد عابدینی باز اندیشی دینی»! یعنی ایشان دو سطر اول روایت را حذف کرده، ما هم همین را گفتیم. گفتیم چرا دو سطر اول را حذف کردی؟ گفتم: مهمتر از این، چرا شما آخر خطبه را حذف کردید؟ آنجایی که خطبه تمام میشود «عمر» بر میخیزد میگوید:
«يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ نَعَمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ»
تفسير القمي؛ قمى، على بن ابراهيم، محقق/ مصحح: : موسوى جزائرى، طيّب، ناشر: دار الكتاب، ج1، ص174
ایشان تا: «وَ أَنَا مِنَ الشَّاهِدِينَ» را آورده است. ولی عبارت: «فَاسْتَفْهَمَهُ عُمَرُ فَقَامَ مِنْ بَيْنِ أَصْحَابِهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ...» را نیاورده است.
گفت: این که جزو خطبه نبود من بیاورم. گفتم: این جزو خطبه نیست؟ پیغمبر مشغول خواندن خطبه است، عمر بلند میشود در رابطه با خطبه میپرسد، پیغمبر در رابطه با خطبه سخن میگوید! ایشان هیچ جوابی نداشت به من بگوید. گفت: خطبه آنجا تمام شده، گفتم: این جملهای که پیغمبر گفته «هَذَا مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ» ارزش خطبه را این معیّن کرده است! یعنی این خطبهای که من دارم میخوانم، «هَذَا مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ»! نه به انتخاب مردم!
صحبتی که ایشان کرده خیلیها را عصبانی کرده! به او حسابی حمله کردند و گفتند: شما به چشم پزشک مراجعه کنید نمره عینکتان را بالاتر ببرید و یک مقدار ببینید این صفحاتی که خودتان در کانالتان گذاشتید، علیه خودتان است.
«نور الثقلین» سه جا این حدیث را نقل کرده است. یک جا تایپیست اشتباه کرده، تحریف کرده و آیه (انما ولیکم الله) را نیاورده! ملاحظه بفرمایید «تفسیر نور الثقلین» از کجا نقل میکند؟ عزیزان دقت بفرمایید، می گوید: «فی کتاب کمال الدین وتمام النعمه»! باز «تفسیر نور الثقلین» در صفحه دیگر میآورد: «فی کمال الدین بإسناد فلان»، آیه را آورده است.
من نوشتم: آقای عابدینی! حداقل کتاب «نور الثقلین» دستت بود - ایشان هم می گوید من از «نور الثقلین» آن طرف نرفتم - آقای «حویزی» متوفای چند است؟ گفت: نمیدانم. گفتم: 1112؛ گفتم: «شیخ صدوق» متوفای چند است؟ گفت: اوائل غیبت. گفتم: متوفای 381 است. گفتم: نزدیک 600- 700 سال فاصله است، شما چطور «نور الثقلین» را ملاک قرار میدهی؟ شما نباید به مصدر اصلی مراجعه کنی؟
گفتم: اصلاً از همه اینها گذشته، آقای «عابدینی» من گفتم: اینکه شما از «نور الثقلین» نقل کردید تحریف است؛ اگر شما وجدان بیدار داشتی، به «کمال الدین» مراجعه میکردی ببینی من راست می گویم یا دروغ میگویم؟
اگر دیدی دروغ است، اعلام میکردید آقای «قزوینی»! شما که گفتی در «کمال الدین» آمده و «نور الثقلین» تحریف کرده، این حرف شما دروغ بوده، و اگر دیدی عبارت «کمال الدین» درست مرد، مردانه میگفتی: «حویزی» این را تحریف کرده، من هم اشتباه کردم از «حویزی» نقل کردم؛ من باید میرفتم مصدر را نگاه میکردم. متعهد هم میشدی بعد از این کارهای اشتباه انجام ندهی!! ایشان هیچ جوابی نداشت بدهد!
من اگر همین صوت ایشان را در اینترنت بگذارم، آبرو و حیثیتش میرود. ما دیروز نزدیک یک ساعت با ایشان صحبت داشتیم. ایشان در این جزوه اش از «نورالثقلین» عبارتی را که تحریف شده، آورده است. «حویزی» در جلد اول در دو جا این روایت را آورده؛ صفحه 604 مُحرَّف است، و صفحه 504 صحیح است؛ در جلد دوم صفحات 11- 12 باز صحیح آورده است.
یعنی در كتاب «تفسیر نور الثقلین» این روایت در سه جا آمده، یک جا مُحرَّف، دو جا مُصحَّح! اگر شما واقعاً میگویی من همه «نور الثقلین» را مطالعه کردم، این دو جا که مصحح بوده چرا اینها را شما نیاوردی؟ اینها نشان میدهد بر اینکه اینها دنبال مخالفت هستند یا قضیهاش چیز دیگری است من نمیدانم!
من امروز بعد از نماز دیدم آقای «شریفی»، تصویر «تفسیر قمی» را یک طرف گذاشته، مطلب «عابدینی» را هم در یک طرف گذاشته. اینها کاملاً نشان میدهد بر اینکه این آقایان یک مقداری یا دقت نمیکنند یا همینطوری هوایی دارند حرف میزنند. نمیدانم اینها فردای قیامت پیش حضرت زهرا چه جوابی دارند؟ ما فقط نگران آنجا هستیم!!
من بر این عقیده هستم کسی - نستجیر بالله - بیاید مرتکب کبائر بشود، توبه کند، راه توبه باز است؛ ولی کسی بیاید نسبت به اهلبیت اینطور عالمانه و عامدانه کم مهری کند، نمی دانم واقعاً عاقبتش چه می شود! به قول یکی از بزرگان میگفت: اگر بناست آنهایی که ظالم به حضرت زهرا هستند، بهشت بروند ما همچنین بهشتی را از خدا نمیخواهیم، جهنم با آتشش از بهشت با دشمنان حضرت زهرا برای ما نوش جانتر است!!
پرسش:
وهابیها در قبال آقای عابدینی هیچ واکنشی نشان ندادند؟
پاسخ:
هنوز نه، یکی دو ماه قبل یک مطلبی از او نقل کرده بودند. کلیپش را بچهها گرفتند. این گونه حرفها، خوراک برای آنها است. نمی دانم چه کار باید کرد!؟
آغاز بحث...
ما در بخش ضوابط رجالی عرض کردیم که در هر کجا پای روایت رفته، «رجال» هم دوشادوش آن رفته است. امر چهارم که تقریباً پایان این بخش از بحث ما است، آشنای با «الفاظ جرح و تعدیل» است. اینها خیلی مهم است. آقایان عبارتهایی در رابطه با توثیقات دارند که بالاترین عبارتی که در رابطه با توثیق یک راوی میگویند، واژه «ثَبْتْ» یا «ثَبَتْ» است؛ هر دو را آوردند. یعنی آدمی که «من جمیع الجهات» مورد اعتماد است.
یعنی این واژه از کلمه «ثقةٌ» هم بالاتر است. حالا «ثَبْتْ» یا به عنوان: «الثابتُ القلبِ والسانِ والکتاب والحجه» یا به معنای اینکه: «الحجة عند الشخص لسماعه وسماع غيره»! یا به تعبیر خودمان آدمی ثابت قدم در گفتار، ثابت قدم در نوشتار، ثابت قدم در نقل روایت؛ این بالاترین کلمهای است که آقایان نسبت به راوی دارند.
بعد از آن، کلمه: «حجةٌ»، «حافظٌ»، «ثقةٌ»، «متقنٌ» یا «ثقةٌ ثقةٌ»؛ که در حقیقت یک تأکیدی است یعنی هم ثقه است هم از ثقه بالاتر است. «ثقةٌ صدوقٌ»، «لا بعثَ به» یعنی این حرفهایش اشکالی ندارد. «لیس بِه بأسٌ»، «محلُهُ الصدق»، «جیّدُ الحدیث»، «صالح الحدیث»، «شیخٌ وسط» یعنی شیخی است که آدم معتدل است! «شیخٌ حسنُ الحدیث»، «صدوقٌ ان شاء الله»، «صویلح» یعنی آدم صالح کوچک، تقریباً مصغّر صالحٌ است.
و اما «اردی عبارات الجرح»؛ پستترین عبارتی که دلیل بر مذمت یک راوی است. کلمه «دجالٌ»، «کذابٌ» است. مثلاً دارند بر اینکه:
«من سبَّ واحداً من الصحابه فهو کذابٌ دجال»
«وضّاعٌ یضع الحدیث» یعنی کسی که کارش جعل حدیث است؛ «متهمٌ بالکذب»، «متفقٌ علی ترکه» این الفاظ به ترکیب دارد میآید. «متروکٌ لیس بثقه»، «سکتو عنه» یعنی دربارهاش حرفی نزدند، یعنی در وثاقتش چیزی نگفتند؛ «ذاهبُ الحدیث» روایاتش ارزش ندارد. «وفیه نظر»، «هالکٌ»!
آقای «ابن حزم اندلسی» در کتاب «المحلی» جلد 11، صفحه 224 روایتی از «ولید بن جُمَیع» نقل میکند که:
«أَنَّ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَطَلْحَةَ وَسَعْدَ بن أبي وَقَّاصٍ رضي الله عنهم أَرَادُوا قَتْلَ النبي وَإِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ في تَبُوكَ»
یعنی تنها جایی است که در کتب اهلسنت اسامی آقایان آمده، بعد میگوید:
«الْوَلِيدِ بن جُمَيْعٍ و هو هَالِكٌ»
المحلى؛ اسم المؤلف: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد الوفاة: 456، دار النشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ج11، ص224
من در بحثی که با «شیخ محمد جمیل زینو» در خانهاش داشتم؛ مناظره سه ساعت و نیم، چهار ساعته داشتیم، به ایشان گفتم: شیخنا این عبارت را آقای «ابن حزم اندلسی» آورده ما در «حوزه» و «دانشگاه» تدریس داریم، «طلبهها» و «دانشجوها» از ما سوال میکنند که قضیهاش چیست؟ ما مجبور هستیم جوابی یاد بگیریم برویم به آنها بگوییم.
اینگونه مطالب را اگر مستقیم به اینها بگوییم، موضع میگیرند؛ بعد از مدتی گفت: ایشان میگوید «هالکٌ»! گفتم: ما «ولید ابن جمیع» را رفتیم دیدیم که «ابن سعد» و «ابن حجر» میگویند: «ثقةٌ»! و نیز «ذهبی» توثیق کرده؛ هشت، نُه نفر از بزرگان شما «ولید ابن جمیع» را توثیق کردند و اضافه از روات «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» هم است. شما معتقد هستید راویانی که در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» است اینها «جاز القنطره» هستند.
یک مقداری ایستاد بعد گفت: فعلاً در ذهنم نیست. فردا شب بیایید با هم صحبت کنیم، جواب میآورم. ما هم فردا شب پیش «پرفسور غامدی» رفتیم و از او سوال کردیم. او هم هیچ جوابی نداشت!! حتی در نامهای که در جواب من نوشت، ده، دوازده تا سوال کرده بودم، به این سؤال هیچ جواب نداده بود. یعنی هیچ جوابی هم ندارند.
در هر صورت... وقتی اینها میخواهند راوی را له و نابود کنند تعبیر «هالکٌ» را مطرح میکنند. «ساقطٌ» یا «ثم واهٍ بمره»؛ کلمه «واه» یعنی «ضعیفٌ بالشدّة»! شما به كتاب «درایة» مرحوم «شهید ثانی» مراجعه کنید در آنجا میگوید:
«واه: اسم فعل من وهى أي: ضعف في الغاية»
الرعاية في علم الدراية؛ تأليف: الشهيد الثاني، تحقيق: عبد الحسين محمد علي بقال؛ نشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي - قم المقدسة، 1408 ه ق، ص 209
«واهٍ بمره»؛ یعنی به طور کلی ضعیف است؛ یعنی به درد نمیخورد. بعدش «لیس بشئٍ»، «ضعیفٌ جداً»، «ضعفُ»، «ضعیفٌ واهٍ»، «منکر الحدیث» و... اینها تعابیری است که آقایان میآورند.
یا مثلاً «فیه مقالٌ» یعنی بعضیها حرفهایی دربارهاش گفتهاند. «تُکُلمَ فیه» دربارهاش حرف زدند؛ «لیِّنٌ» کلمه «لیّن» یا «لِین» در خیلی از جاها میآید میگوید در نقل روایت آدم سهل انگاری است! در اینکه از هر کسی نقل روایت کند یک آدم دقیقی نیست که بیاید از ثقات نقل کند، و روایت را دقیق نقل کند! «سیئ الحفظ» روایت را که میگرفت خوب الفاظ روایت را نمیتوانست حفظ کند، آنطور که واقع بوده نمیآورده است.
«لا یُحتَجُ بِه»، «اُختُلِفَ فیه»، «صدوقٌ لکنَّهُ مبتدع» و... اینها عبارتهای است که آقایان در کتابهایشان آوردند بر اینکه دلیل بر وثاقت راوی یا دلیل بر ضعف راوی است. اینها بحثهای است که ان شاء الله ما فایلش را روی کانال میگذاریم. ان شاء الله عزیزان ما مطالعه کنند. دیگر خیلی ما این بخش را توضیح ندهیم. عین متن را ما روی کانال میگذاریم
پرسش:
اگر در سند روایتی واژه «کذاب» باشد، آیا این روایت ساقط است؟
پاسخ:
در کذاب، اختلاف است. «وضاع» و «کذاب» این دو تا کلمه یعنی در حقیقت روایت را به طور کلی از درجه اعتبار ساقط میکند. بگوید «ضعیفٌ» یا «تُکلُمَ فیه» امثال اینها، یعنی آدمی است که ضعیف بوده؛ ولی وقتی می گوید «کذاب» است، یعنی دروغ است! اگر شما هزار تا دروغ را کنار هم بگذارید مساوی دروغ می شود. مثل اینکه هزار تا صفر را شما کنار هم میگذارید باز صفر است.
روایت «موضوع» و روایت «کذاب» اصلاً در آن مقامی نیست که «یقوی بعضُها بعضاً» باشد. حالا «مرسل» است «مرفوع» است، یا گفتند فلانی «ضعیفٌ» ولو اینکه ضعفش هم «مبیَّن» باشد، اینها کنار هم که قرار میگیرد، یکدیگر را تقویت می کند! مثلاً یک نفر ماه را در «قم» و یک نفر در «تبریز» یک نفر در «مشهد» میبیند شما تقریباً اطمینان عقلائی پیدا میکنید که اول ماه رسیده است.
ولی اگر شما یقین داشته باشید این آدمی که مثلاً در قم میگوید ماه را دیدم، آدمی دروغگو است، «تبریزی» و «مشهدی» را میشناسید، آیا برای شما اطمینان میآید؟ اصلاً و ابداً. و لذا روایت «موضوع» و روایت «مکذوب» هزار تا هم کنار هم قرار بگیرد «لایقوی بعضها بعضاً»!
پرسش:
این عباراتی که در رجال اهلسنت است، همین عبارات در شیعه هم هست؟
پاسخ:
بعضی از این مطالب را ما در شیعه نداریم. مثلاً واژه «دجال» اینها چیزهای است که مربوط به آنها است. چون اینها رجالشان خیلی درهم و برهم است. هر کسی که از جایش بلند شده نقل روایت کرده!
شما ببینید «بخاری» میگوید: من 2700 روایت «صحیح بخاری» را از 600 هزار روایت انتخاب کردم!! میگوید من هر روایتی میخواندم، استخاره میکردم، بعد دو رکعت هم نماز میخواندم، بعد روایتی که به دلم می افتاد را می نوشتم! شما حساب کنید 2700 نماز خوانده، این روایتها را آورده حالا این شده این حضرت موسی آنطوری، حضرت ابراهیم آنطوری، پیغمبرش آنطوری، خدایش آنطوری الاغ سوار و امثال اینها در آمده است!!
شما ببینید یکصد سال نقل روایت قدغن است، کسی جرأت نمیکند نقل روایت کند. اینها در پستوها و خلوتکدهها نقل میشود، یک دفعه این ممنوعیت برداشته میشود و نقل روایت برای جامعه یک ارزش میشود و هر کسی میخواهد برای خودش با نقل روایت صاحب ارزش بشود ولذا به این سستی و تنبلی میآید! روایت و روات به همین شکل!
ولذا اینها مجبور هستند برای اینکه بتوانند روایات صحیح را از غیر صحیح جدا کنند مجبور هستند یک قواعد مختلفی را بیان کنند.
مثلاً «مرفوع»، «مرسل»، «معلق»، «منقطع»، «متصل»، «مقطوع»! ببینید اینها عبارتهای است که اصلاً ما در شیعه یک مصداق برای خیلی از اینها نداریم؛ البته من در «المدخل الی علم الرجال» آوردم آنجا نوشتم که غالب این مصطلحات مربوط به اهلسنت است. ما در روایاتمان یک مورد مصداق برای اینها نداریم؛ چون الحمد لله روایاتمان در عصر ائمه تدوین شده و ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) بر تدوین احادیث ناظر بودند. اهل سنت معصوم را منحصر به پیغمبر میکنند، آن هم ایشان فقط در گرفتن احکام معصوم است!!
یکی از حرفهای وقیحی که آقای «عابدینی» صراحتاً زده، در همین تحلیلی که در رد فتاوای مراجع دارد، به صراحت میگوید: "پیغمبر در اخذ وحی و ابلاغ وحی معصوم است و ائمه هم در تعلیم و تزکیه معصوم هستند، در غیر اینها معصوم نیستند." بعد چه کار میکند؟ می آید عبارت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به «منذر» را که میگوید:
«فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ وَ تَسْلُكُ سَبِيلَه »
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص461
این را ملاک قرار داده و نتیجه می گیرد پس ائمه و معصومین در کارهای غیر تعلیم و تزکیه معصوم نیستند!! ایشان قائل به «انسداد کبیر» است. میگوید ما از روایات به هیچ جا نمیتوانیم برسیم!! روایات «بأجمعهم» ظن آور است، غیر از ظن از روایت چیز دیگری در نمیآید.
گفتم: آقای «عابدینی»! چطور شما یک طرفه همهاش غش میکنید؟ آنجایی که میخواهد امامت و ائمه و... باشد ظن آور نیست. آنجایی که خلاف این است مثلاً شما میخواهید عدم عصمت ائمه را اثبات کنید یک خطبهای که نه سندش را و نه دلالتش را بررسی میکنید آنجا برای شما حجت می شود؟
من همانجا گفتم: آقا شما وقتی میآیید نسبت به رسول اکرم میگویید رسول اکرم از «صفیه» همسرش عذرخواهی میکند که ما در «جنگ خیبر» پدر و عمو و برادرت را کشتیم:
«أعتذر إليك يا صفية مما صنعت بقومك»
مسند أبي يعلى؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن المثنى أبو يعلى الموصلي التميمي الوفاة: 307، دار النشر: دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى، تحقيق: حسين سليم أسد، ج 13، ص 38
این چیست؟ این عبارت با عقل و منطق هم سازگاری ندارد! اگر به دیوانههای «دیوانه خانه» این عبارت را بدهی، میگوید این را «یهودی»ها ساختند برای اینکه اثبات کنند قتل «یهودی»های «خیبر» همه اشتباه بوده؛ چون پیغمبر عذرخواهی کرده!
پیغمبر یک جا از «یهودی»های «خیبر» عذرخواهی کند، یکجا از مقتولین «احد» عذرخواهی کند، یکجا از مقتولین «بدر» و... عذرخواهی کند، دیگر چه میماند؟ پس پیغمبر کلاً کارش اشتباه بوده است!!
یعنی اصلاً کل حیثیت پیغمبر زیر سوال میرود، تنها عصمت پیغمبر نیست! آن هم بر اساس یک روایتی از «کنز العمال متقی هندی» یک روایت مرسل آوردید. ما روایتهای مرسل و ضعیفی که ایشان استدلال کرده همه را بیرون آوردیم. ایشان در یک جزوه کوچکش شاید بیش از 100 مورد به روایات ضعیف، روایات مرسل، و روایات اهلسنت استدلال میکند، برای آن هدفی که دارد!
ولی اینکه 300 روایت در رابطه با اسامی ائمه است، میگوید نه آقا اینها حجت آور نیست؛ چون روایات متناقض دارد!! دیروز گفتم: آقای «عابدینی»! شما یک روایت ضعیف، یا موضوع برای من بیاور که امام صادق بگوید من نمیدانستم امام بعد از من چه کسی است؟
گفتم: شما چند جا این عبارت را تكرار كردهاید؛ دارد كه: امام صادق خبر نداشت امام بعد از خودش چه كسی است؛ تصور میكرد «اسماعیل» است! گفتم: آقا جان از این عبارت شما بوی ارتداد میآید؛ یعنی انكار یك ضرورتی از ضروریات مذهب است.
شما چرا دارید افترا میبندید؟ آن هم افترا به امام معصوم! گفتم: شما تا به حال یك روایتی دیدی؟ گفت: از اینكه بعضی از روات میآیند سوال میكنند آیا شما امام هستید یا نه، پس معلوم میشود این در میان مردم منتشر نبوده است!!
گفتم: این مشكل روات است، مشكل امام نیست، گفتم: امام صادق چهار هزار تا شاگرد داشته، ده، بیست تای آن هم خبر نداشتند، آیا این جایی را خراب میكند؟ نمیدانم واقعا چه كار كنیم؟ این مصیبتی است كه حوزههای ما گرفتار شده، حالا دستهایی در كار است یا قضیه چیست ما نمیدانیم!
در رابطه با «اقوال علما در تصحیح و تضعیف» این هم برای آقایانی كه «عمو تنبل» هستند این قاعده خیلی خوب است؛ اینكه نروند روایت را از اول تا آخر بررسی كنند كه آیا همه راویانش ثقه است یا ثقه نیستند. یك سری كتابهایی اینها دارند كه «متفق علی صحتها» است. مثل «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» وقتی كه یك روایت را شما از آنجا نقل میكنید، مسئله تمام است.
بعضی از آقایان میآیند یك روایتی از «صحیح مسلم» میآورند بعد میروند از «سنن ابن ماجه»، یا «صحیح ترمزی»، یا از كتاب «احمد» و ده دوازده تا مصدر میآورند، من بارها به دوستان تذكر دادهام وقتی كه شما از «صحیح مسلم» آوردید دیگر مسئله تمام است.
مثل اینكه شما یك آیه قرآن میآورید بعد میگویید در حدیث هم این آمده است. وقتی كه از آیه قرآن آمد دیگر مسئله تمام است. نه خودتان را به زحمت بیندازید و نه مطالعه كننده را به زحمت بیندازید كه این صفحات و اوراق را بخواند و نه بیخود هزینه چاپ كتاب را بالا ببرید.
شما اگر اضافات را از یك كتاب پانصد صفحهای كم كنید، صد صفحه كم میشود، وقتی شما صد صفحه را حذف كنید، به همان اندازه كتاب ارزان میشود و در اختیار افراد قرار میگیرد؛ لذا وقتی یك روایتی در «صحیح بخاری» و «مسلم» آمد مسئله تمام است، الا اینكه در آنجا هم مبهم است، لذا روایتی دیگری ما برای توضیح آن میآوریم، آن یك بحث جدایی است. اما برای اتقان مطلب همین دو تا كتاب «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» كافی است.
بعد اینها یك سری كتابهایی دارند كه مؤلفینشان شهادت دادند كه كتاب ما از اول تا آخر صحیح است. تقریبا ما اینها را شمردیم نزدیك شصت كتاب است. مؤلفین اینها شهادت دادهاند كه كتاب ما از اول تا آخر صحیح است.
یكی از این كتابها «صحیح ابن خزیمه» است، كه اسم كتاب هم «صحیح ابن خزیمه» است در حقیقت این كتاب برای «حافظ محمد ابن اسحاق ابن خزیمه» است. از اول میآید میگوید من در این كتابم جز روایات صحیح نیاورم.
كتاب بعدی «صحیح ابن حبان» است. «صحیح حاكم نیشابوری – مستدرك الصحیحین» است میگوید من روایتهایی در اینجا آوردهام كه شرایط صحیحین را دارد، یا شرایط یكی از صحیحین یا نه، روایت شرایط صحت را دارد نه شرایط صحیحین را. چون روایتهایی كه «مستدرك» میآورد در حقیقت سه نوع است، یكی اینكه:
«هذا صحیح علی شرط الشیخین»
یك مرتبه میگوید:
«هذا صحیح علی شرط البخاری، او صحیح علی شرط المسلم»
ولی غالبا مطلبی كه در «صحیح بخاری» باشد كتاب «صحیح مسلم» هم دارد.
یك مرتبه هم میگوید:
«هذا حدیث صحیح الاسناد»
دیگر نمیگوید «علی شرط البخاری و علی شرط المسلم»! میگوید من نظرم این است كه این روایت صحیح است. البته نسبت به آن هم «ذهبی» آمده یك تعلیقه زده و تلخیص كرده روایاتی كه در رابطه با ابوبكر و عمر و... است حرفی نزده، روایاتی كه مربوط به امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) است تا جایی كه توانسته روایت را تضعیف كرده، وقتی كه نتوانسته میگوید:
«يشهد القلب انه باطل»
ميزان الاعتدال في نقد الرجال؛ اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي الوفاة: 748، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1995، الطبعة: الأولى، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 1، ص 213
كتاب صحیح بعدی: «صحیح ابی عوانه» است، «صحیح ابن سكن» است، «صحیح اسماعیلی» است. اینها مجموعا یك سری كتابهایی است كه مؤلفینشان صراحتا گفتهاند صحیح است.
یك سری كتابهایی هم داریم که نگفته صحیح است. ولی روایات صحیح را صحیح، ضعیفها را هم ضعیف دانسته است. مثلا «مجمع الزوائد - هیثمی» آمده نزدیك ده هزار روایت آورده، هركجا صحیح بوده، میگوید این روایت صحیح است و هركجا ضعیف بوده گفته این روایت ضعیف است.
این هم ما را خیلی كمك میكند، وقتی یك روایتی را ما میخواهیم استناد كنیم، حالا از «ذهبی» در «سیر اعلام النبلاء» و «هیثمی» در «مجمع الزوائد» و... باشد، ما به اینها استناد میكنیم.
یك سری هم كتابهایی نوشتهاند كه مخصوص احادیث جعلی و ساختگی است. مثلا آقای «جورقانی» كتابی به نام «الأباطيل والمناكير والصحاح والمشاهير » دارد که مخصوص احادیث باطل است! «ابن جوزی» كتابی در هفت، هشت جلد به اسم «الموضوعات» دارد. «سیوطی» كتابی به نام «اللآلي المصنوعة في الأحاديث الموضوعة» دارد. «ملا علی قاری» كتابی به نام «الأسرار المرفوعة في الأخبار الموضوعة» دارد.
آقای «ناصرالدین البانی» هم آمده «سنن نسائی، ابو داود، ترمزی، ابن ماجه، جامع صغیر» را روایات صحیحیش را جدا كرده و چاپ كرده و روایات ضعیفش را هم جدا چاپ كرده است. مثلا «صحیح سنن نسائی – ضعیف سنن نسائی»، «صحیح سنن ابی داود- ضعیف سنن ابی داود» ایشان هم آمده یك كارهای اینطوری انجام داده است.
یك سری كتابهایی هم داریم كه محققین آمدهاند در پاورقی تكلیف روایت را روشن كردهاند، مثلا روی «مسند احمد» دو نفر خوب كار كرده است: یك: «شعيب الأرنؤوط» كه وهابی است. این هم مثل اجدادش هر كجا روایتی مربوط به فضائل اهلبیت است، یك نیشی زده و زهری ریخته است.
دوم: «حمزه احمد زین و احمد شاكر»؛ اینها آمده اند مسند را تحقیق كردهاند، ولی آدمهای منصفی هستند؛ یعنی خیلی از روایاتی كه «شعیب ارنؤوط» تضعیف كرده، اینها آمدهاند تصحیح كرده اند. لذا «مسند احمد» را ما بخواهیم ببینیم حتما این دو تا تحقیق یعنی تحقیق «شعیب ارنؤوط» و تحقیق «احمد شاكر و حمزه احمد زین» جداگانه ببنییم.
اینها هم یك سری بحثهایی است كه دارند مثلا كتابهایی به اسم « تمام المنة في التعليق على فقه السنة سید سابق» از «آلبانی» که آمده روایتها را گفته اینجا صحیح است و آنجا ضعیف است. اینجا دیگر تحقیقی است كه محقق انجام داده است و مؤلف نسبت به روایاتش هیچ حرفی نزده است.
اینها كل بحثی بود كه ما پارسال و امسال در «منهج الاجابة عن الشبهات – قواعد و ضوابط رجالی» بیان كردیم. من ان شاء الله این فایل را بعد از آماده شدن در كانال «فقه مقارن» میگذارم تا دوستان ما ببینند و مطالعه كنند. اینها در حقیقت وسیلهای برای تشخیص یك روایت صحیح از روایت ضعیف است.
«والسلام علیكم ورحمه الله و بركاته»