بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه چهل و یکم 98/10/01
موضوع: مصدر تشریع معارف دین؛ صحابه یا اهلبیت (18)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
«عكرمه ابن ابی جهل» با «عكرمه» غلام «ابن عباس» یكی هستند!؟
پاسخ:
نه، جدا هستند. این یكی غلام است و آن یكی پسر «ابی جهل» است. ظاهرا آنطوری كه در ذهنم است در «جنگ بدر» كشته شده است.
پرسش:
درباره پاسخ به شبهات، شما كتاب فارسی هم دارید كه به صورت فارسی جواب داده باشید؟
پاسخ:
نه، تنها کتاب فارسی ما کتاب «وهابیت از منظر عقل و شرع» است؛ ما ساس شبهات وهابیت را آنجا جواب دادیم. این کتاب، کتاب درسی «سپاه» هم بود، تقریباً نزدیک 140 هزار تیراژ هم خودشان چاپ کردند و در سطح کشور، کتاب درسی قرار دادند. این کتاب، در سایت هم است میتوانید پی دی اف آن را بگیرید. مؤسسه هم دارد میتوانید بخرید
پرسش:
در این کتاب به شبهات ولایت هم جواب داده شده است؟
پاسخ:
نه، در مورد شبهات ولایت، ما کتاب کوچکی داریم به نام «امامت و ولایت روح دیانت» که آنجا تقریباً ادله امامت را ما از کتب اهلسنت با تصویر کتاب آوردیم؛ ولی نقد کتاب «قفاری» ترجمهاش تمام شده در 6 جلد و دوستان هم ویراش کردند. اگر مشکلی پیش نیاید، و ما یک مقداری نگاه بکنیم، شاید امسال چاپ بشود.
البته قبلاً یک ترجمه خیلی خرابی بود، یکی از بچهها انجام داده بود و مورد تأیید ما نبود ولی این ترجمهای که هست، خیلی رویش کار شده است.
پرسش:
ما در مواردی مشاهده می کنیم که امام رضا (علیه السلام) نسبت به برخی افراد و در برخی شرایط، مثل آن موردی که طرف مسخره کرد، آن ولایت تكوینیه را اعمال كردند ولی در مواردی از جمله هجوم به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) که این همه ظلم و آزار و اذیت شد بعد هم موجب تحریف عقاید مسلمانان شد تا قیام حضرت ولی عصر؛ چرا در این مورد ولایت تکوینی اعمالش مشاهده نمیشود؟
پاسخ:
در قضیه حضرت رضا (سلام الله علیه) اگر صحت هم داشته باشد، یک قضیهای است که اتمام حجت برای همه است که امام همچنین اقتداری دارد، به «ایران» آمده در یک جمعی و «مأمون» هم دنبال این است که موقعیت امام را در اذهان عمومی پایین بیاورد، حضرت میخواهد موقعیت خودش را برای عموم مردم و درباریان و ... اثبات کند این اصلاً فرق میکند.
در قضیه حضرت زهرا (سلام الله علیها) اگر چنانچه آنجا درگیری میشد قطعاً در میان دست و پا، صدیقه طاهره از بین میرفت، حسن و حسین چهار تا بچه کوچک در خانه هستند، یک خانه تقریباً 240 متری بود که اگر آنجا درگیری میشد تعدادی در خانه حضرت امیر بودند «زبیر»، «سلمان» و ... آمده بودند تعدادی هم از بیرون آمدند، در این درگیریها اول کسی که از بین میرفت همینها بودند. فردا میگفتند قاتل حضرت زهرا، علی بوده، علی اگر شمشیر به روی ما نمیکشید، جنگ نمیشد و زهرا از بین نمیرفت!
در «جنگ صفین» وقتی «عمار» شهید شد، سپاهیان «معاویه» به شک افتادند چون پیغمبر فرموده بود:
«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إلى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إلى النَّارِ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص 172، ح 436
«معاویه» برگشت گفت: «عمار» را که ما نکشتیم، علی کشت! اگر علی نمیآورد جلوی شمشیرهای ما قرار نمیداد، «عمار» کشته نمیشد. در رابطه با حضرت زهرا هم همچین بساطی در میآوردند.
و ثانیاً امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) وقتی از اتاق بیرون آمد این قضایا در عرض چند ثانیه اتفاق افتاد، اینطوری نیست که 20 دقیقه بگو مگو و ... باشد.
آمدند در را باز کنند صدیقه طاهره مقاومت کرد، در را آتش زدند و با پا زدند درب باز شد. حضرت امیر از کمربند عمر گرفت و او را بلند کرد به زمین کوبید طبق عبارتی که «سُلَیْم» دارد که فرمود: زهرا جان اگر من بخواهم اینها را از بین ببرم برایم مشکلی نیست؛ ولی اگر اینها کشته بشوند دیگر صدای «اشهد انَّ محمداً رسول الله» برای همیشه از زبانها خواهد افتاد.
در حقیقت شما حساب کنید یک جنگی بین طرفداران علی و طرفداران ابوبکر و عمر دارد اتفاق میافتد، منافقین دنبال فرصت هستند، آنهایی که در «جنگ بدر» و «جنگ احد» افرادشان کشته شد، دنبال فرصت هستند؛ «یهودی»ها دنبال فرصت هستند؛ از آن طرف «روم» شکست خورده دنبال فرصت است؛ «ایران» با آن اقتدار دنبال فرصت است؛ لذا بیم این است که یک جنگ داخلی شروع بشود، به طور کلی اسلام از بین برود ولذا حضرت امیر میگوید من مقاومت کردم:
«فَأَمْسَكْتُ [بِيَدِي] يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَام»
دیدم یک عدهی دارند از اسلام و دین بر میگردند!
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص451، و من كتاب له (علیه السالم) إلى أهل مصر مع مالك الأشتر [رحمه الله] لما ولاه إمارتها
لذا احساس کردم که من باید در این زمینه حضور داشته باشم. یا آن عبارتی که اهلسنت هم دارند، «استیعاب ابن عبدالبر» دارد:
«وأيم الله لولا مخافة الفرقة وأن يعود الكفر ويبوء الدين لغيرنا فصبرنا على بعض الألم »
اگر من ترس اختلاف و نابودی دین را نداشتم در برابر حکومت میایستادم و همه چیز را تغییر میدادم!
الاستيعاب في معرفة الأصحاب؛ اسم المؤلف: يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412، الطبعة : الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي، ج2، ص497
این تعبیر حضرت امیر است. تمام اهلسنت هم این را نقل کردند؛ یعنی حضرت امیر کاری کرد که اگر رسول اکرم هم بود همین کار را میکرد. برای هر کدام از ائمه این موقعیت پیش میآمد غیر از آنچه که حضرت امیر کرد نمیتوانستند بکنند.
شما موقعیت را در نظر بگیرید و دشمنان در کمین خوابیده را در نظر بگیرید، لذا آمدند با این کارشان چهره آنها را بر ملا کردند؛ یعنی برای کسانی که دنبال حجت بودند چون وظیفه اینها، اتمام حجت برای عموم است برای رسول اکرم چقدر ما آیه داریم:
(فَإِنَّمَا عَلَيكَ الْبَلَاغُ)
بر تو، تنها ابلاغ (رسالت) است!
سوره آلعمران (3): آیه 20
(أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يكُونُوا مُؤْمِنِينَ)
آيا تو ميخواهي مردم را مجبور سازي که ايمان بياورند؟! (ايمان اجباري چه سودي دارد؟!)
سوره یونس (10): آیه 99
عبارتهای زیادی در قرآن است که تو که نمیتوانی مردم را مجبور کنی، تو که نمیتوانی چنین و چنان کنی. تعابیر متعدد است. وظیفه پیغمبر اتمام حجت است که فردای قیامت اینها حجت برایشان تمام بشود، حضرت امیر هم با این کارش حجت را برای همه تمام کرد همه شنیدند که پیغمبر فرمود:
«فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي»
الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج 3، ص 1361، ح 3510
«فاطمة بضعة مني فمن آذاها فقد آذني»
فضائل الصحابة ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983، الطبعة: الأولى ، تحقيق: د. وصي الله محمد عباس، ج 2، ص 755، ح 1324
با توجه به این قضایا، چهره اینها برای خیلیها روشن شد. و وقتی چهره روشن شد، امیر المؤمنین همین را میخواهد؛ صدیقه طاهره هم همین را میخواهد؛ حجت برای عموم تمام بشود وظیفه این است؛ یعنی اینها بیایند مسیر باطل را ادامه بدهند «عن علمٍ و عن حجة» حضرت نوح 950 سال پیغمبری کرده:
(وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ)
و همچنين مؤمنان را! اما جز عده کمي همراه او ايمان نياوردند!
سوره هود (11): آیه 40
بنا نیست که اینها به اجبار مردم را زیر بار بیاورند، یا در اینطور قضایا بخواهند از ولایت تکوینیشان استفاده کنند؛ چه بسا اگر از ولایت تکوینی استفاده میشد این حقایق برای مردم روشن نمیشد، و حجت برای مردم تمام نمیشد! ولذا هدف، اتمام حجت است، تمام انبیاء آمدهاند برای مردم اتمام حجت بکنند. و فردای قیامت اگر خدای عالم خواست اینها را به جهنم و یا بهشت ببرد، هم برای اینها حجت باشد، هم برای جهنمیان حجت باشد، غیر از این وظیفه ندارد.
ما امروز وظیفهمان این است، غیر از این ما وظیفه دیگری که مردم را مجبور کنیم جز یک سری مواردی که حدود و دیات و ... ما داریم آن بله، در اختیار حاکم است باید انجام بدهد تا مایه گسترش فساد پیش نیاید آن هم خیلی محدود است.
اگر ما صد تا گناه داریم، از این صد تا گناهان بزرگ، ما برای چهار پنج مورد حدود داریم، آن هم یک مسائل خاص را مطرح کرده است. مثل: بحث «سرقت» است که امنیت اقتصادی مردم است؛ بحث «زنا» است امنیت ناموسی مردم است؛ بحث «قتل» است که امنیت جانی مردم است؛ شارع مقدس برای سه، چهار تا از اینها حدودی قرار داده؛ این هم برای اینکه عرض کردم جامعه یک جامعه آشفته ای نشود!
پرسش:
در کتابهای اهلسنت است که خود عمر دَرْ را آتش زد و حضرت زهرا را شهید كرد؟
پاسخ:
در کتابهای اهلسنت در اینکه تهدید به آتش زدن کردند با سندهای صحیح موجود است؛ که عمر با یک عدهای آمد تهدید کرد یا زهرا! اگر اینها بیرون نیایند من خانه را آتش میکشم و قسم هم خورد؛
« والله لأحرقن عليكم أو لتخرجن إلى البيعة»
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص233
صدیقه طاهره گفت:
«یابن الخطاب أجئتنا لتحرقنا قال نعم: وذلك أقوي فيما جاء به أبوك»
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص443
و به نقل بلاذری فرمود:
«يا بن الخطاب، أتراك محرّقاً علي بابي؟ قال: نعم، وذلك أقوى فيما جاء به أبوك»
أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى: 279هـ) الوفاة: 279، دار النشر:، ج1، ص252
اینها کاملاً مشخص است که بوده و با سند صحیح آوردند. ما سه تا روایت، سه تا سند صحیح داریم «طبری»، «انساب الاشراف بلاذری»، «المصنف ابن ابی شیبه» که آدرسش دقیق در ذهنم نیست؛ از آن طرف هم بعضی از اینها آوردند که:
«جاء عمر بقبس من النار»
ولی اینها سند آنچنانی از دیدگاه اهلسنت ندارد. آقای «جوینی» در کتاب « فرائد السمطين» آنجا از رسول اکرم نقل میکند كه: صدیقه طاهره قیامت میآید:
«فتقدم عليّ محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة »
حمّويي جويني، ابراهيم بن سعد الدين (م 730)، فرائد السمطين في فضائل المرتضى و البتول و السبطين و الأئمة من ذريتهم عليهم السلام، مؤسسة المحمود، بيروت، چاپ اوّل، 1400 هـ. ق؛ ج 2، ص 36
یعنی شهید شده؛ این هم تصریح اهلسنتی که واژه مقتوله نسبت به حضرت صدیقه طاهره به کار بردند. در «کافی» جلد 1، صفحه 458 آنجا هم دارد که:
«إِنَّ فَاطِمَةَ عليها السلام صِدِّيقَةٌ شَهِيدَةٌ»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص 458، بَابُ مَوْلِدِ الزَّهْرَاءِ فَاطِمَةَ (علیها السلام)، ح2
با این تعبیر؛ در کتابهای شیعه الی ماشاء الله بحث احراق البیت آمده، بحث «کسر ضلع» آمده و بعضی از علما دیدم که «کسر ضلع» را میگویند فقط یک سند ما داریم كه برای «سلیم بن قیس» است؛ این اشتباه است، اینها استیعاب ندارد؛ یعنی قضایا را خوب نگشتند.
و حال آنکه در «امالی شیخ صدوق» است آنجا مسئله «کسر ضلع» آمده کتابهای متعدد دیگر شاید ما شش، هفت تا مصدر از مصادر شیعه داریم که واژه «کسرُ الضلع» (شکستن پهلو) آمده؛ احراق هم همینطور، شاید ده دوازده تا از کتابها و عبارت بزرگان است که واژه احراق آمده است. یا دارد که:
«وَاللَّهِ مَا بَايَعَ عَلِيٌ حَتَّى رَأَى الدُّخَانَ قَدْ دَخَلَ بَيْتَهُ»
مادامی که دود از خانهاش بالا نرفت امیر المؤمنین بیعت نکرد!
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج28، ص390
این روایت امام صادق (سلام الله علیه) است.
ان شاء الله نزدیک فاطمیه یک بخشی از این را خدمت دوستان عرض میکنیم و در تلگرام میگذاریم که دوستانی که ایام فاطمیه تبلیغ میروند داشته باشند.
آغاز بحث...
بحث در رابطه با این است که آیا صحابه، منهای اهلبیت، صلاحیت برای مصدر تشریع دارند یا ندارند؟ ما موارد متعددی را از اینها آوردیم و عبارت «تفتازانی» را عرض کردیم که میگوید بعضی از صحابه از طریق حد بیرون رفتند، به حد ظلم و فسق رسیدند؛ ولی هر صحابی معصوم نیست! «ابن تیمیه» تعبیر زیبای دارد و همه چیز را زده خراب کرده است! یعنی از باب
(يخْرِبُونَ بُيوتَهُمْ بِأَيدِيهِمْ وَأَيدِي الْمُؤْمِنِينَ)
...بگونهاي که خانههاي خود را با دست خويش و با دست مؤمنان ويران ميکردند!
سوره حشر(59): آیه 2
ایشان در «منهاج السنة»، جلد 4، صفحه 543 میگوید بعضی از «صحابه» و «تابعین»:
«قد يحصل منه نوع من الاجتهاد مقرونا بالظن»
اینها اجتهاداتی داشتند که بر گرفته از ظن بود
«ونوع من الهوى الخفي»
اجتهادی که برگرفته از هوای نفس خفی بوده!
«فيحصل بسبب ذلك مالا ينبغي اتباعه فيه »
این باعث میشود که ما در این زمینه از «صحابه» و «تابعین» پیروی نکنیم. البته این خبیث عبارت «اهل البیت» را هم اضافه کرده؛ میگوید ما در این زمینه نمیتوانیم از اینها تبعیت کنیم
«وإن كان من أولياء الله المتقين»
منهاج السنة النبوية، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج 4، ص 543
میگوید ولو از اولیاء متقین هم باشد چون اینها اجتهاد مقرون به ظن، اجتهاد برخواسته از هوای نفس بوده ما نمیتوانیم از اینها تبعیت کنیم. این دیگر «شهِدَ شاهدٌ من اهلها» است! که این آقا میگوید ما نمیتوانیم تبعیت کنیم. یعنی خود این آقا هم به این نتیجه رسیده که اینها صلاحیت برای مصدر تشریع ندارند!
در «مجمع الزوائد هیثمی» یک تعبیر خیلی خوبی دارد، یکی از اینها میگفت: پدر من صحابه پیغمبر بوده؛ بعضیها میگویند پدر ما صحابه پیغمبر بوده و همراه پیغمبر بوده «ابن عباس» میگوید:
«ولنعل خلق خبر من أبيه»
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد؛ اسم المؤلف: علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807 ، دار النشر: دار الريان للتراث/دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407، ج1، ص113
می گوید: کفش یک عده ای بهتر از پدر این هایی است که در رکاب پیغمبر بودند و به قولی صحابه پیغمبر بودن را یدک میکشیدند! «ابن عباس» یا راست می گوید یا دروغ میگوید؛ اگر راست میگوید تقریباً در ذهنم است مجموع روایاتی که از «ابن عباس» نقل میکنند نزدیک به 2100 روایت است یعنی نزدیک «عایشه» از ایشان روایت دارند.
اگر «ابن عباس» در اینجا دروغ گفته باشد، تمام این روایتها از درجه اعتبار میافتد و اگر نه راست میگوید پس معلوم میشود که در میان صحابه افرادی هستند که کفش و نعلین یک عدهای از آنها بهتر است!! آیا ما میتوانیم از صحابهای که به شهادت «ابن عباس» پستتر از لنگه کفش است، این را مصدر تشریع قرار بدهیم؟ این هم یک نکته.
«ابن عباس» خیلی مرد حُری بود، یعنی جان به کف بود و در رابطه با کسانی که واقعاً مخالف امیرالمؤمنین بودند، مردانه ایستاد، ایشان آخر عمر چشمش را از دست داده بود و عاقبت بخیر هم شد. البته این «عبدالله ابن عباس» است نه برادرانش!
پرسش:
موضع گیری «ابن عباس» در قضیه «بصره» را چطوری توجیه میکنید؟
پاسخ:
در این قضایا، اشتباهات و اشکالاتی وجود داشت، اینها كه معصوم نبودند؛ ولی اینکه «ابن عباس» مورد وثوق اهلبیت و ائمه بوده و مبلغ اهلبیت بوده شکی در آن نیست! شما ببینید در «مکه» است «عبدالله زبیر» بالای منبر سخنرانی میکند، بحث «متعه» را مطرح میکند و مذمت می کند. بعد به او میگویند که «ابن عباس» قائل به حلیت «متعه» است! به او طعنه میزند میگوید: این، هم چشمش و هم قلبش کور است؛ قریب به این مضمون!
«ابن عباس» بلند میشود میگوید: برو از مادرت سوال کن ببینید که آیا «متعه» زمان پیغمبر بوده یا نبوده؟ سرش را پایین انداخت و هیچ جوابی نداد، پیش مادرش آمد گفت قضیه چه است؟ گفت: حق با «ابن عباس» است! من با پدرت «زبیر» صیغه بودیم، و خودت و برادرت «مصعب» هر دو بچه صیغه هستید!!
یعنی «ابن عباس» این مردانگی را دارد که وقتی از دهان «عبدالله زبیر» آتش میبارد، و قدرت دستش است و مخالفین را می زند و نابود میکند، از اینها به هیچ وجه نمیترسد.
یا در قضیه «تلبیه» در «عرفات» و یا در «منا» است که مردم «تلبیه» نمیگویند، «ابن عباس» سوال میکند که مردم چرا «تلبیه» نمیگویند؟ میگویند از ترس «معاویه»! «ابن عباس» از خیمهاش بیرون میآید اینها را لعنت میکند كه خدا اینها را لعنت کند سنت پیغمبر را «بُغضاً لعلی» دارند ترک میکنند! این شجاعت، کار هر کس نیست. دیگر صحابه هم آنجا بودند ولی این مردانگی برای «عبدالله ابن عباس» است که میآید علناً اینها را لعنت میکند.
پرسش:
پس این شجاعتش کجا رفته بود که امام حسین (علیه السلام) را یاری نکرد و پیشنهاد امام حسین (علیه السلام) را رد کرد؟
پاسخ:
اولاً «ابن عباس» در آن زمان تقریباً چشمهایش را از دست داده بود، و یک عمری از او گذشته بود. یعنی در حقیقت نزدیک هفتاد، هشتاد سالش است و تشخیصش هم این است، میگوید اینها به هیچ ریز و درشتی رحم نمیکنند، شما دارید میروید اینها شما را می کشند!
این دلسوزی ها یک دفعه «ترحماً» است یک دفعه «شقاوتاً» است. «عبدالله بن عمر» هم آمد به امام حسین پیشنهاد داد که نرود، «عبدالله ابن عباس» هم پیشنهاد داد، «محمد ابن حنفیه» هم به همین شکل!
البته «محمد ابن حنفیه» علیل بود و نمیتوانست بیاید، آن بحثش جدا است؛ ولی تعدادی که به امام حسین پیشنهاد میدادند که شما نروید، از روی شقاوت بوده، و از روی خیرخواهی نبود؛ ولی «عبدالله عباس» قطعاً از روی خیرخواهی است، «لاشکَ ولا ریب»! ولذا نحوه برخورد امام حسین با «عبدالله عباس» با برخوردش با «عبدالله عمر» و دیگران خیلی تفاوت دارد.
ولذا آن تعبیری که امام حسین دارد که فرمود: من پیغمبر را در خواب دیدم فرمود:
«فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاء أَنْ يَرَاكَ قَتِيلًا»
گفت زن و بچه را چرا میبری؟
«ابن عباس» پرسید: زن و بچه را چرا می بری، فرمود:
«إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج44، ص364، باب 37
نمونه دیگر روایتی است از «عکرمه» که میگوید ما با «ابن عباس» نزد «معاویه» بودیم و در رابطه با تعداد رکعات نماز شب اختلاف شد. روایتی نقل میکنند که پیغمبر فرموده فقط نماز شب یک رکعت بیشتر نیست. میگوید: «معاویه» بلند شد یک رکعت به عنوان نماز شب خواند.
«وَقَالَ اِبْن عَباسْ من أَيْنَ تُرَى أَخَذَهَا الْحِمَارُ»
این الاغ از کجا این روایت و سنت را یاد گرفته؟
شرح معاني الآثار؛ اسم المؤلف: أحمد بن محمد بن سلامة بن عبدالملك بن سلمة أبو جعفر الطحاوي الوفاة: 321، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1399، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد زهري النجار، ج1، ص 289
این شهامت از هر کسی ساخته نیست! از چنگال «معاویه» خون و آتش میبارد، شما ببینید با «حجر ابن عدی» با «رُشید» و با «میثم تمار» چه کرد؟ ولی «ابن عباس» این شجاعت را دارد و اینگونه در برابر او حرف میزند.
اینهایی که آقایان آوردند یکی دو تا نیست، در رابطه با مذمتی که نسبت به صحابه دارند یک روایت جالبی من پیدا کردم که «حاکم نیشابوری» با سند صحیح نقل میکند میگوید: «ذهبی» هم گفته روایت صحیح است؛ «زبیر» به «عمر بن الخطاب» گفت اجازه بدهید ما هم در این جنگها و فتوحات شرکت کنیم. عمر گفت:
«اجلس في بيتك»
تو برو خانهات بنشین
«فقد غزوت مع رسول الله »
همین اندازه که در زمان پیغمبر جهاد کردی بس است!
«قال فردد ذلك عليه»
«زبیر» چندین بار تکرار کرد.
«فقال له عمر في الثالثة أو التي تليها»
بعد مرتبه سوم یا بعد از آن گفت:
«اقعد في بيتك فوالله إني لأجد بطرف المدينة منك ومن أصحابك أن تخرجوا فتفسدوا على أصحاب محمد»
دارم میبینم تو و یارانت خارج از «مدینه» بر اصحاب پیغمبر افساد میکنی!
المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى ، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج 3، ص 129، ح 4612
یعنی اینها را از راه حق به در میکنی، موجب فساد صحابه میشوی! این تعبیر جناب «عمر»، راست است یا دروغ است؟ اگر راست است؛ پس معلوم شد که «زبیر» و یاران «زبیر» - که کم هم نبودند - اینها موجب افساد بر اصحاب پیغمبر هستند و اگر نه كه عمر دروغ میگوید. البته کلاً کسانی که با امیرالمؤمنین مرتبط بودند در زمان عمر اینها را نمیگذاشتند در فتوحات شرکت کنند و تعمد هم داشتند.
حتی بعضی از افراد آمدند پیشنهاد کردند، گفتند نه، اگر علی و یارانش بروند مردم فتوحات و برخورد اینها را میبینند و اینها سخنرانی میکنند و حقانیّت علی را برای مردم بیان میکنند و موجب تزلزل پایههای حکومت ما میشوند!
ولذا میگوید: «فتفسدوا على أصحاب محمد»! روی این جهت است یعنی شما میروید با صحابه آنچه که مربوط به امیرالمؤمنین و حقانیت علی است مطرح میکنید و اینها را نسبت به ما و حکومت ما بدبین میکنید.
لذا آن افرادی که میگویند حضرت امام حسن و امام حسین در «فتح ایران» و ... بودند حتی یک روایت صحیح نتوانستند ارائه بدهند، تمام اینها بعداً در زمان «بنی امیه» و «بنی العباس» جعل شده تا بخواهند ثابت کنند بر اینکه فتوحاتی که توسط عمر و... داشته اینها مرضی امیرالمؤمنین و اهلبیت (سلام الله علیهم) بود.
امام (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب «مکاسب محرمه» اگر اشتباه نکنم در بخش «اراضی سودا» که منطقه «عراق» است آنجا به صراحت میگوید حضور امام حسن و امام حسین در «فتح ایران» از دروغهای تاریخ است!
نکته دیگری که میتواند مصدر تشریع بودن صحابه را زیر سوال ببرد، عبارتی است که «ابو هریره» آورده است. البته این را ما بارها گفتیم روایتش را آقایان در ذهنشان بسپارند بد نیست ( روایت 5040 بخاری) خیلی جالب است.
آقایان پنج هزار و اندی روایت از «ابو هریره» دارند. یعنی بخش عظیمی از روایات اهلسنت به «ابو هریره» بر میگردد. «ابو هریره» نقل میکند:
«قال النبي أَفْضَلُ الصَّدَقَةِ ما تَرَكَ غِنًى وَالْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ من الْيَدِ السُّفْلَى وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ»
پیغمبر فرمود: بهترین صدقه، آن است که ثروتمندان از خودشان باقی میگذارند دست بالا بهتر از دست پایین است اگر میخواهی صدقه بدهی به عائلهات صدقه بده!
بعد میگوید:
«تَقُولُ الْمَرْأَةُ إِمَّا أَنْ تُطْعِمَنِي وَإِمَّا أَنْ تُطَلِّقَنِي وَيَقُولُ الْعَبْدُ أَطْعِمْنِي وَاسْتَعْمِلْنِي »
«زنت» بگوید یا شکم من را سیر کن یا طلاقم بده، «عبد» میگوید شکمم را پر کن از من استفاده کن!
«بچه» میگوید:
«وَيَقُولُ الِابْنُ أَطْعِمْنِي إلى من تَدَعُنِي»
بعد از خودت من را به چه کسی میخواهی بسپاری؟ برای من ثروت بگذار!
«فَقَالُوا يا أَبَا هُرَيْرَةَ سَمِعْتَ هذا من رسول اللَّهِ؟ قال لَا هذا من كِيسِ أبي هُرَيْرَةَ»
گفتند این را از پیامبر شنیدی؟ گفت: نه، این از کیسه «ابو هریره» بوده!!
الجامع الصحيح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 دار النشر: دار ابن كثير, اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج 5، ص 2048، ح 5040
وقتی «ابو هریره» دارد با این آب و تاب نقل میکند؛ یعنی یک چیزی که تقریباً شبیه به داستان و سریال است که بله زن و بچه اینطور میگویند «وَالْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ من الْيَدِ السُّفْلَى»؛ همه از این روایت تعجب میکنند کسی همچنین چیزی از پیغمبر نشنیده، اولین بار است دارند میشنوند!
اگر دقت کنید «ابوهریره» در اول روایت میگوید «قال النبی»! بعد میپرسند: «سَمِعْتَ هذا من رسول اللَّهِ؟ قال لَا هذا من كِيسِ أبي هُرَيْرَةَ»!
بعضیها دنبال این هستند که بگویند این اجتهاد «ابو هریره» است؛ ولی بحث اجتهاد نیست اگر «قال النبی» در روایت نبود میتوانستیم بگوییم این اجتهاد «ابو هریره» است؛ ولی وقتی اول روایت حدیث را به رسول اکرم منتسب میکند، در ذیل روایت وقتی ایراد میگیرند میگوید این از کیس «ابی هریره» است.
همه اینها نشان میدهد بر اینکه صحابه که در رأسش اینها هستند و کثیر الأحادیث هم هستند؛ یعنی در میان اصحاب پیغمبر از 124 هزار نفر کسی مثل «ابو هریره» نبوده است. «ابو هریره» سال 6 بعد از فتح «خیبر» مسلمان شده و 18 ماه در «مدینه» بوده؛ بعد هم از طرف پیغمبر رفته «بحرین» بعد از وفات پیغمبر آمده؛ یعنی کل بودن «ابو هریره» خدمت پیغمبر، 18 ماه بوده ولی ایشان 6 هزار روایت دارد!!
یعنی اگر شما به روزهای 18 ماه تقسیم کنید ببینید روزی چند روایت بوده است؟ ولی از آن طرف حضرت امیری که از طفولیت در خدمت پیغمبر بوده که حضرت میگوید: کودک بودم هنوز دندان در نیاورده بودم، پیغمبر در دهانشان غذا را میجوید و در دهان من میگذاشت، من را با خودش به «کوه حراء» میبرد و آنجا صدای جبرئیل را میشنیدم پیغمبر فرمود:
«إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِي»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص301
این عبارت «نهجالبلاغه» است. امیرالمؤمنین در تمام سفرها غیر از «جنگ تبوک» در کنار پیامبر بوده و هر شب با نبی مکرم نجوا داشتند. صبحها رسول اکرم، در موقع صبحانه در خانه هیچ کدام از امهات المؤمنین نبود، طبق روایات، همه روزه رسول اکرم برای صبحانه خانه علی و زهرا بود؛ یعنی سمت راست خانه حضرت رسول اکرم خانه فاطمه زهرا است، سمت چپ هم، خانه امهات المؤمنین است.
امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در طول این مدت، یعنی از اول کودکی تا زمانی که پیغمبر از دنیا رفته، 36 سال با پیغمبر بوده، مجموعاً 500 روایت از ایشان نقل میكنند!! آن هم طبق عبارت «مالک»، فقط 50 روایت صحیح است!! ولی از آن طرف «ابو هریره» 18 ماه با پیغمبر بوده، نزدیک 6 هزار روایت دارد!!
لذا مردم هم تعجب میکنند که این همه روایت را از کجا آوردی، میگوید:
«هذا من كِيسِ أبي هُرَيْرَةَ»
این از کیسه «ابو هریره» است!
الجامع الصحيح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج 5، ص 2048، ح 5040
اینکه میگوید: «هذا من کیس ابی هریره» همین عبارت، تمام احادیث «ابی هریره» را زیر سوال میبرد؛ از کجا معلوم دیگر روایاتش از کیس خودش بوده یا نه از قول پیغمبر بوده؟ آیا این میتواند مصدر تشریع برای ما باشد که ما بیاییم احکاممان را از این آقا بگیریم؟
«تأویل مختلف الحدیث» تألیف «ابن قتیبه» كه از علمای بزرگشان است و این کتاب هم از کتابهای معتبرشان است، در این كتاب دارد:
« وذكر أبا هريرة فقال أكذبه عمر وعثمان وعلي وعائشة»
تأويل مختلف الحديث؛ اسم المؤلف: عبدالله بن مسلم بن قتيبة أبو محمد الدينوري الوفاة: 276، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1393 - 1972، تحقيق : محمد زهري النجار، ج1، ص22
به قولی چه میخواستیم چه شد؟ وقتی عمر، عثمان، حضرت امیر (سلام الله علیه) و عایشه هم، تکذیبش میکنند، آنوقت ما این نزدیک 6 هزار روایت را چه کار کنیم؟ آنجا ما بگوییم اجتهادِ آقا بوده؟ فرضاً اشتباهی «قال النبی» گفته از زبانش در رفته، اشتباه بوده آیا این را که میگوید: «أكذبه عمر وعثمان وعلي وعائشة»؛ اینها را ما چه کار بکنیم؟ اینها از موارد متعددی است كه گفتم.
باز روایت خیلی جالب دیگری وجود دارد. در میان مردم شایع بوده که «ابو هریره» به پیغمبر دروغ میبندد! ابوهریره خودش میگوید:
«ألا إِنَّكُمْ تَحَدَّثُونَ أَنِّي أَكْذِبُ على رسول اللَّهِ»
در میان مردم شایع شده که من به پیغمبر دروغ میبندم!
این عبارت خطاب به صحابه هم است.
«ألا وَإِنِّي أَشْهَدُ»
شهادت میدهم
«لَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ يقول إذا انْقَطَعَ شِسْعُ أَحَدِكُمْ فلا يَمْشِ في الْأُخْرَى حتى يُصْلِحَهَا»
پیغمبر فرمود اگر بند یکی از کفشهایتان پاره شد این کفشتان را نپوشید تا کفشتان را اصلاح بکنید.
صحيح مسلم بشرح النووي؛ اسم المؤلف: أبو زكريا يحيى بن شرف بن مري النووي الوفاة: 676، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1392، الطبعة: الطبعة الثانية، ج3، ص1660، ح 2098
یعنی یک لنگه کفشتان که بندش در آمد، نمیتوانید بپوشید، با یک بند کفش راه نروید. این اصلاً مسخره است. آقا یك لنگه کفشت خراب شد مبادا کفشت را زیر بغلت کنی با یک لنگه کفش راه بروی!! جالب این هست که عایشه میگوید:
«لأخيفن أبا هريرة»
یعنی من مخالفت میکنم و در دل «ابو هریره» با این مخالفتم در دل «ابو هریره» وحشت میاندازم!
«فيمشي في نعل واحدة وكذا أخرجه بن أبي شيبة»
با یک لنگه کفش راه میرفتم و با «ابو هریره» مخالفت میکردم.
فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج10، ص310
و همچنین روایتی از عایشه نقل میکنند:
«ربما مشى النبي في نعل واحدة»
پیغمبر با یک لنگه کفش راه میرفت!
مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح؛ اسم المؤلف: علي بن سلطان محمد القاري الوفاة: 1014هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق: جمال عيتاني، ج 8 ، ص 266
واقعاً مسخره بازی بوده، آن میآید آنطوری میگوید، این میآید طوری دیگر میگوید؛ یعنی ظاهراً مثل اینکه، احادیث و سنت پیغمبر ملعبه بوده، آن میگوید پیغمبر اینطوری گفته، این میگوید نه پیغمبر با یك لنگه كفش راه میرفته است!!
روایت دیگر:
«رأيتُ رسولَ الله ينْتَعِلُ قائما، ويمشي في نعل واحدة، غير ما مرَّة»
معجم جامع الأصول في أحاديث الرسول؛ اسم المؤلف: المبارك بن محمد ابن الأثير الجزري الوفاة: 544 ، دار النشر: ج 10، ص653
باز میگوید:
«رأيت عليا يمشي في نعل واحدة بالمدائن»
الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة: الأولى، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ج 5، ص 176
از «ابن عمر»:
«كان لا يرى بأسا أن يمشي في نعل واحدة»
یعنی یک دیوانهای یک سنگی در چاهی انداخته این آقایان میآیند به جای اینکه یک سنگ را در بیاورند، صدها سنگ میخواهند در بیاورند!
«سالم ابن عبدالله»:
«يمشي في نعل واحدة»
و همچنین عایشه:
«كانت تمشي في خف واحد وتقول لأخيفن أبا هريرة»
الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة: الأولى، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ج 5، ص 176
ببنید چه مسخره بازیهای دارند. ما میخواهیم سنت پیغمبر و شریعتمان را از اینها بگیریم؟ من بارها گفتم قضیه اینکه ما شیعه هستیم و داریم میگوییم نیست، بحث این است که اصلاً ما بیطرف؛ یک بیطرف که تازه مسلمان شدهایم میخواهیم شریعتمان را بگیریم، یک کفه اهلبیت را میگذاریم، یک کفه هم صحابه را میگذاریم، عقل سالم و یک وجدان غیر آلوده به تعصب، کدامش را میخواهد انتخاب بکند؟
در احادیث اهلبیت آیا یک مورد اینطور قضایا پیدا میکنید؟ با اینکه این همه اینها تلاش کردند که احادیثی جعل کنند و از زبان ائمه پخش بکنند؛ ولی ائمه (علیهم السلام) کاملاً حواسشان بود؛ در همان دوران خفقان و اختناق، پرده برداشتند و فرمودند: کسی از ما روایت نقل میکند، ببینید این آدم مورد وثوق است یا آدم کذاب و جعال و وضاع است؟
تعدادی از اینهایی که حدیث میساختند، اینها را اهلبیت برای مردم معرفی کردند، تکلیف اینها را برای مردم روشن کردند. اینها آزاد بودند کسی بالا سرشان نبود، کسی تهدیدشان نمیکرد، هر روز هر چه میخواستند بگویند می گفتند. نقل حدیث برای اینها یک موقعیت و مقام شده بود!
من دیروز یک روایتی دیدم که خیلی دلم سوخت. سرم را روی میز گذاشتم و یک شکم سیر برای مظلومیت اهلبیت گریه کردم.
یکی از روات میگوید: من آرزو میکنم یک روز بروم مسجد، از اول صبح تا ظهر درباره فضیلت علی بگویم، ظهر گردن من را قطع کنند! من حاضر هستم تا این اندازه فداکاری کنم.
دیروز من روایتی از «عبدالرزاق صنعانی» صاحب «مصنف» دیدم - عبدالرزاق استاد «بخاری» است - میگوید من بعضی از روایات مانند:
«عدوك عدوي وعدوي عدو الله عز وجل»
هر وقت می خواستم این روایت را نقل کنم، اول یک صدقه کنار میگذاشتم، بعد این روایت را نقل میکردم!! یعنی اینهایی که حتی مال خودشان هم است وحشت داشتند فضائل اهلبیت را نقل کنند. «ابن سقا» از ائمه اهلسنت است، میگویند وقتی ایشان بالای منبر میرود و «حدیث طیر» را مطرح میکند، او را پایین میکشانند، کتکش میزنند و منبر را آب میکشند، میگویند: منبری که فضیلت علی گفته شد نجس شد!!
لذا اینکه بعضی از بزرگان میگویند: این مذهب از لابهلای خون و شکنجه به دست ما رسیده واقعاً حرف صحیحی است.
«والسلام علیکم ورحمة الله»