بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه سی و ششم 98/09/23
موضوع: مصدر تشریع معارف دین؛ صحابه یا اهلبیت (15)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
در مناظره با آقای عابدینی، ایشان آمد شئون امامت را چهارگانه تقسیم كرد و گفت حكومت خدادادی نیست و مردمی است.
پاسخ:
در رابطه با بحث حكومت به ایشان گفتم باید به صورت مستقل بحث كنیم، ایشان داشت مسئله را منحرف میكرد.
اصلا عمده بحث ایشان این بود كه ولایت علی، ولایت معنوی است و ولایت سیاسی نیست، گفتم: پیغمبر یك جا گفته كه ولایت من از مردم بوده است؟ یك جا امیرالمؤمنین و ائمه گفتهاند كه ولایت پیغمبر و سیاست پیغمبر از مردم گرفته شده است؟ گفتم از كجا میگویی؟
ایشان دو تا دلیل خیلی خیلی ضعیف آورد، یكی در رابطه با «بنی امیه» بود كه میگفت: «بنی امیه» عامل نصب علی بودند!! گفت: برای اینكه اینها ساب النبی را میكشند؛ پس معتقد بودند كه علی منصوب پیغمبر است!!
گفتم: دلیل شما بر اینكه حكومت پیغمبر توسط مردم انتخاب شده چیست؟ ایشان دلیل آورد که چون پیغمبر با مردم مشورت میكرد، پس حكومت سیاسی پیغمبر از مردم بوده است!! گفتم: عمر هم با علی مشورت میكرد؛ پس خلافت عمر را علی مشروع كرده بود؟ در آن ماند که چه بگوید! اصلا این بنده خدا الفبای استدلال را بلد نیست!
ما ابتدا آمدیم یك حرفی را مطرح کردیم كه اعصابش تا آخر خرد بود، گفتم شما این روایت را از «كمال الدین» آوردی، چرا آیه:
(إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ)
سرپرست و ولي شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها که ايمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا ميدارند، و در حال رکوع، زکات ميدهند.
سوره مائده (5): آیه 55
را حذف كردی! در آخرش هم آمدی بر مبنای این تحلیل كردی! گفتم: در ذکر از «تفسیر قمی» هم همینطور اول و آخر كلام را حذف كردی. گفت: "تایپیست این كار را كرده است. اشتباه تایپیست بوده است!"
حالا این تایپیست چقدر آدم واقعا زیركی بوده است!؟ آینده را میدانست كه ایشان میخواهد روی چه مطلبی تحلیل كند آن قسمتش را تایپیست حذف كرد!!
ابتدای امر ما از همینجا شروع كردیم؛ یعنی معمولا یك قاعده كلی در مناظره هست و دو تا موضوع هست که اگر خوب رعایت بشود مناظره 180 درجه عوض میشود.
اول اینكه اساسیترین اشكال طرف را مطرح كنیم تا اعصابش بهم بریزد، ما نیامدیم بحث استدلالی كنیم؛ گفتیم: آقا چرا شما این مطلب را حذف كردی؟ دلیل شما چه بوده است؟ گفت: من این را از «نور الثقلین» گرفتهام. گفتم: شما خودت گفتی كه غیر از كتب اربعه كتابهای دیگر ارزش آنچنانی ندارد و ما باید به مصادر اصلی نگاه كنیم.
گفتم: آقایان میگویند شما در فتاوا به «وسائل الشیعه» نگاه نكنید اگر «وسائل» از «كافی» نقل كرده، شما بروید «كافی» را مطالعه كنید. «شیخ صدوق» متوفای 381 هجری است. «نور الثقلین الحویزی» متوفای 1112 هجری است. یعنی بعد از علامه مجلسی از دنیا رفته است. چطور مصدر اصلی را رها كردید و این را گرفتید؟
گفت: غیر از این كتاب، كتاب دیگری در اختیارم نبود! استدلالهای كه ایشان میكرد واقعا اگر در مبانی فقهی خودش هم اینطور باشد الحق والانصاف نمیدانم چه بگویم!
پرسش:
جلسه مناظره دیگری هم قرار است برگزار شود یا نه؟
پاسخ:
فعلا نه؛ ما با ایشان دو تا جلسه مناظره داشتیم. جلسه صبح و جلسه عصر. البته آقایان حوزویها میگفتند: چون ایشان در دانشگاه خیلی نفوذ دارد و طرفداران زیادی در آنجا دارد اگر بشود در دانشگاه یك جلسه باشد خوب است.
من پیشنهادم این است که اگر در دانشگاه باشد، ایشان و «شیخ حسین نصر» و «طحانی» باهم بیایند و در یك طرف باشند كه ما به حول و قوه الهی این سه نفر را شکست بدهیم و كنار بگذاریم. اینها در آنجا تقریبا یك مثلث شومی هستند!!
البته آقای عابدینی قول داد كه اصلاح بكند؛ یعنی چندین مورد بحث شد گفت من این را اصلاح میكنم، من در جلسه دوم ابتدای امر هفت، هشت تا اشكال اساسی كه مطرح كردم ایشان قول داد در چاپ نهایی كه میخواهد چاپ بكند اینها را اصلاح بكند. ایشان یك همچنین قولی داد ولی اینكه به قولش عمل میكند یا نه، نمیدانم!
پرسش:
تأثیر مناظره روی شاگردانش كه آمده بودند چطور بود؟
پاسخ:
آنها كه خیلی بهم ریختند؛ آنهایی كه پیش از ظهر آمده بودند دو، سه نفرشان از «قم» دفتر آقای «صانعی» بودند، اصلا اینها به قدری بهم ریخته بودند همینكه جلسه تمام شد سرشان را پایین انداختند و بدون خدا حافظی رفتند، حتی در جلسه بعدی بعد از ظهر هم نیامدند!!
ایشان نزدیك به ده نفر قبل از ظهر آورده بود، و نزدیك به ده نفر هم بعد از ظهر بودند. اینها خیلی بهم ریختند؛ اگر این جلسه هیچ فایدهای نداشت جزء اینكه كسانی كه طرفدار ایشان بودند فهمیدند كه ایشان هیچ حرفی برای زدن ندارد، همین مقدار هم كافی است.
تمام حرفهای ایشان بر مبنای حدسیات بود؛ من هم گفتم ابوبكر و عمر هم می گفتند:
«أقول فيها برأيي فإن يكن صوابا فمن الله وإن يكن خطأ فمني ومن الشيطان والله ورسوله بريئان منه»
تفسير القرآن العظيم؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1401، ج1، ص461
گفتم آقای «عابدینی»! شما هم كارت همین است، حرفتان كه مدرك و سند ندارد؛ یعنی ما هرچه خواستیم كه ایشان برای حرفهایش یك روایت ضعیف برای ما بدهد، نیاورد. گفتم: نمیخواهم روایت صحیح به ما بدهید، یك روایت ضعیف برای ما بیاورید كه مثلا ائمه گفته باشند پیغمبر اكرم حكومتش از طرف مردم بوده است.
تمام حرفهای كه ایشان در آنجا آورده بود را سوال كردم خیلی اعصابش بهم ریخته بود و جواب هم نتوانست بدهد، دو، سه مرتبه هم آقای «ابو القاسمی» به ایشان اصرار كرد آقا این را جواب بده ولی جواب نداد.
به ایشان گفتم: شما در جزوه تان در رابطه با آیه اكمال آوردید که ما یك روایت صحیح نداریم؛ در حالیکه ما نزدیك سی و هفت روایت داریم و نزدیك ده تا روایت آن صحیح است. یك مورد آن را هم آوردم و بررسی سندی كردم، گفتم: چرا شما گفتی ما یك روایت صحیح نداریم؟ آیا این توهین نیست؟ فردای قیامت شما پیش حضرت زهرا چه جواب میدهید؟ نزد حضرت امیر فردای قیامت چه پاسخی دارید كه میآیی میگویی ما یك روایت صحیح هم نداریم؟ آیا رفتی بررسی كردی؟ ایشان اصلا برای این جواب نداد. دو مرتبه من به آقای «ابو القاسمی» نوشتم و گفتم: به ایشان بگویید این را جواب بدهد، ولی جواب نداد.
من نمیدانم بنده خدا مرادش چیست؟ خودش كه میگوید من میخواهم حرف تازه بزنم. این مناظره خیلی خوب شد، ایشان خیلی دلش می خواست كه یك مناظرهای صورت بگیرد ولی دادگاه نمیگذاشت و مسئولین موافق نبودند؛ با این مناظره این بنده خدا تقریبا از حسرت بیرون آمد. ایشان میگفت: "من حرف برای زدن دارم، ولی اینها میترسند که مناظره بگذارند." لذا با این مناظره قضیه روشن شد!
اصلا بنده خدا خیلی پرت بود؛ یعنی من از رفتنم پشمان شدم، ما شاگردهایمان كه هیچی! شاگرد شاگردمان مثلاً آقای «شریفی» را میفرستادیم ایشان را شکست می داد و برایش كافی بود. اصلا ایشان به هیچ وجه حرفی برای زدن نداشت!
ما نزدیك دویست تا مناظره در «عربستان» داشتیم تا به حال من مناظرهای به این بی محتوایی ندیدم، طرف بیایید یك عقیدهای را ارائه كند و برای عقیده خودش حتی یك روایت ضعیف هم ارائه ندهد، من تأكیدم روی نصوص امامت بود.
دوستان كه بیاینه را نوشته و صادر كرده بودند نوشته بودند: "مناظره «آیت الله حسینی قزوینی» و آقای «عابدینی»" گفتم: نه، هردو را یك طور بنویسید. من را بنویسید استاد «حسینی قزوینی» و ایشان را هم استاد «احمد عابدینی» بنویسید.
برای اینكه حساسیت ایجاد نشود این شكلی عمل كردیم خودش هم خیلی خوشش آمده بود. گفتم ما خواستیم كاملا یك نواخت باشد، حتی بیانیهای هم كه داده بودیم همه یكنواخت بود و به هیچ وجهی تبعیض قائل نشدیم.
اگر به ایشان آقای «عابدینی» بگوییم و خودمان را «آیت الله» بنویسیم، فردا میگویند آقایان خودشان را آیت الله نوشتهاند. گفتم: حالا اینكه اسم ما را جلو انداختند به خاطر سیادت بوده است نه به خاطر چیز دیگر! البته ما گفتیم اسم ایشان اول باشد، دوستان گفتند حداقل به خاطر سیادت، اسم شما جلو باشد. در هر صورت جلسه خیلی خوبی بود.
بعد از مناظره هم، دیگر ارتباطی نداشتیم، و دیروز هم دیدم صوت جلسه اول و دوم را در کانال خود گذاشته؛ در ابتدا می گفت: من بیست دقیقه اول را یادم رفته بود ضبط كنم بعد ظاهراً كسی دیگر ضبط كرده بوده ایشان اینها را در كانالش گذاشته است.
مناظره ما هم حدود شش ساعت طول كشید و ما نیم ساعت وقت آخر را به حضار دادیم، حتی طرفدارانش هم حرفی برای زدن نداشتند.
پرسش:
ایشان با یك پیش فرضی که داشت، میخواست مسئله ولایت فقیه را بزند!!
پاسخ:
من به ایشان گفتم اگر شما با ولایت فقیه مشكل دارید، بیایید ادله ولایت فقیه را نقد كنید، چرا شما برای اینكه ولایت فقیه را بزنید ولایت ائمه را میزنید؛ تا این را مقدمه بچینید برای زدن ولایت فقیه!؟
گفت: ما باید اسلام را اسلام رحمت و رأفت معرفی كنیم تا جوانها بپذیرند، گفتم: ما بیاییم اسلام را تحریف كنیم كه جوانها بپذیرند، به درك اسفل که نپذیرند!
مگر ما در دعای ماه مبارک رمضان نمی خوانیم:
«وَ أَيْقَنْتُ أَنَّكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فِي مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ فِي مَوْضِعِ النَّكَالِ وَ النَّقِمَة»
تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر: دار الكتب الإسلاميه، محقق/ مصحح: خرسان، حسن الموسوى، ج3، ص108
خداوند متعال از طرفی:
(ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ )
پروردگار شما، رحمت گستردهاي دارد
سوره انعام (6): آیه 147
است و از آن طرف هم:
(إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ)
مسلما ما از مجرمان انتقام خواهيم گرفت!
سوره سجده (32): آیه 22
گفتم: ما روایت داریم که:
«إِنَّ الْعَبْدَ لَيُحْبَسُ عَلَى ذَنْبٍ مِنْ ذُنُوبِهِ مِائَةَ عَام»
خدا به خاطر یك گناه بنده ای را صد سال در جهنم نگه میدارد!
«إِنَّهُ لَيَنْظُرُ إِلى أَزْوَاجِهِ فِي الْجَنَّةِ يَتَنَعَّمْنَ»
در همان حال نگاه به همسر و فرزندانش می کند که در بهشت متنعم هستند.
الكافي (ط- دارالحديث)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: دارالحديث ناشر: دار الحدیث، ج3، ص676، باب الذنوب
آن وقت ما بیایم به خاطر اینكه چهار تا جوان خوششان بیاید اسلام را تحریف كنیم! گفتم در جلسات شما جوانهایی كه خوششان بیاید چند نفر هستند؟ سی چهل نفر هستند!
جلسات رزمندگانی كه معتقد به ولایت الهی ائمه هستند چند نفر هستند؟ شش هفت هزار نفر! آنها هم جوان هستند. گفتم آنهایی كه هشت سال دفاع مقدس را اداره كردهاند همین جوانهایی بودند كه معتقد بودند كه امامت ائمه، الهی است.
اینها اگر معتقد باشند كه امامت ائمه مردمی است یك نفرشان فردا در جبهه نمیروند؛ اصلا ما با این كارمان روحیه و اعتقادات جوانهایمان را داریم به هم میریزیم!
ایشان مدام میگفت: اسلام دین رأفت است دین خشونت نیست! آخرش هم گفت: آقای «قزوینی» گفته اسلام دین خشونت است!!
گفتم: شما به «بنی امیه» افترا زدید، به ائمه افترا زدید، آخرش هم به خود ما افترا زدید، من كی گفتم اسلام دین خشونت است!؟ من میگویم: اسلام، هم رأفت دارد و هم خشونت دارد، رأفت در جایی كه تناسب با رأفت است، خشونت هم در جای خودش است.
گفت: «وحشی» قاتل «حمزه» را پیامبر بخشید، گفتم: بفرمایید چند نفر را هم نبخشید!؟ افرادی كه جسارت كرده بودند، اسامیشان را هم نام بردم. حتی كسانی به «عثمان» پناهنده شده بودند، سه روز هم در «مدینه» ماندند پیغمبر گفت باید كشته شوند، «عمار و...» رفتند آنها را كشتند.
یا مواردی بوده كه پیامبر به امیرالمؤمنین دستور داده است، این شخص كسی بود كه در «مدینه» آمد و به یكی از همسران پیامبر هم پناهنده شد؛ ولی پیامبر نگاه نكرد گفت باید كشته شود. اتوبان كه نباید فقط یك بانده باشد!
پرسش:
بعد از مناظره كسی اطراف ایشان مانده بود؟
پاسخ:
نه، بعد از مناظره جلسه كه تمام شد ما پایین آمدیم، همه دور من جمع شده بودند، ایشان در یك گوشهای مانده بود بنده خدا داشت تماشا میكرد، حتی طرفدارانش آمده بودند از من سوال میكردند. البته اینها همه تفضل الهی و عنایت اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) بود.
الان دوستان تماس گرفته بودند گفتند در فضای مجازی طرفداران آقای «عابدینی» هم علیه ایشان شروع به تبلیغ كردهاند. من به دوستان گفتم اینها را برای من بفرستید تا ببینم قضیه چه بوده است؟
حتی یكی از طلبههای حاضر در جلسه که می گفت من از سال 83- 85 شاگرد ایشان هستم، دیدم ایشان بعد از مناظره زمین تا آسمان رأیش عوض شده است. در نیم ساعت آخر، سه چهار نفر از طرفداران آنها از من سوال داشتند و سه چهار نفر هم از دوستان ما از آقای عابدینی سوال داشتند.
پرسش:
ظاهراً برای مناظره بعدی باید مشهد بروید!
پاسخ:
نه، ما برای آنجا آقای «شریفی» را بفرستیم كافی است، ایشان آقای «درایتی» را به راحتی آب خوردن شکست می دهد. اول باید اینجا مدرك سطح سه ایشان را باطل بكنند. برای اینكه ایشان دنبال است كه مدرك سطح چهار بگیرد. ایشان ده، یازده تا كتاب نوشته است!!
بدبختی این است كه پایان نامه سطح سه ایشان هم در رابطه با استثناء معونه از خمس است. ما همه اطلاعات سطح سه ایشان را بیرون آوردیم. اینكه استاد راهنمایش چه كسی بوده؟ چند بار استاد عوض كرده و چند بار آمده دفاع كرده، رد شده، ما تمام سوابق ایشان را بیرون در آوردیم. اینكه راهنما و داورش چه كسانی بودهاند.
گفتیم اگر امكانش باشد رسالهاش را هم به ما بدهند تا ببینیم در رسالهاش چه كار كرده است؟ در حال حاضر كه منكر تمام سنّت است.
پرسش:
مناظره با «مصطفی طباطبایی» را هم منتشر می کنید؟
پاسخ:
بله، متنش موجود است و تایپ شده است. حتی اگر صوتش را هم بگذارند خوب است. در آن مناظره بنده خدا خیلی ضایع شد، چند روز قبل زنگ زده بود میگفت: من «مصطفی طباطبایی» برادر ناخلف شما هستم!
امیدوارم كه یك كلمه این مناظرات مرضی حضرت زهرا باشد، یك حرفش هم مرضی حضرت زهرا باشد برای دنیا و آخرتمان بس است. بیش از این نمیخواهیم، از این تلاشها یك حرفش را هم حضرت زهرا امضاء كند و بگوید من قبول دارم، برای ما كافی است.
آغاز جلسه...
بحث ما در این رابطه بود که مرجعیت علمی و مصدر تشریع دین، صحابه باشد و یا اهلبیت؟ در رابطه با اهلبیت در مورد امیرالمؤمنین مفصل صحبت كردیم، در رابطه با صحابه نسبت به آن دو نفر یعنی ابوبكر و عمر مفصل مطرح كردیم و گفتیم که اینها صلاحیت برای اینكه مصدر تشریع باشند ندارند.
اما در رابطه با صحابه، ما قبلا یك مقداری بحث كرده بودیم و یك مقدار برای اینكه قضیه تكمیل بشود طی یك جلسه یا دو جلسه این بخش را هم تمام بكنیم.
سؤال اساسی در این بخش این است كه صحابه چقدر برای سنت اهمیت میدادند؟ این روایت را از «صحیح بخاری» دوستان نگاه كنند، خیلی جالب است؛ یعنی كل صحابه را زده، این روایت «مهاجرین» و «انصار» را از بیخ و بُن ویران کرده است.
روایت 118 از «ابو هریره» میگوید:
«إِنَّ الناس يَقُولُونَ أَكْثَرَ أبو هُرَيْرَةَ»
مردم میگویند چقدر «ابو هریره» روایت زیاد نقل میکند!
بعد میگوید:
«وَلَوْلَا آيَتَانِ في كِتَابِ اللَّهِ ما حَدَّثْتُ حَدِيثًا ثُمَّ يَتْلُو ( إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنَا من الْبَيِّنَاتِ) إلى قَوْلِهِ (الرَّحِيمُ) »
اگر این دو تا آیه در قرآن نبود بیش از این هم میگفتم!
در ادامه میگوید:
«إِنَّ إِخْوَانَنَا من الْمُهَاجِرِينَ كان يَشْغَلُهُمْ الصَّفْقُ بِالْأَسْوَاقِ»
برادران مهاجر ما در بازار مشغول خرید و فروش بودند!
«وَإِنَّ إِخْوَانَنَا من الْأَنْصَارِ كان يَشْغَلُهُمْ الْعَمَلُ في أَمْوَالِهِمْ»
«انصار» مشغول باغ و کشاورزی بودند اصلاً کاری به سنت و کاری به پیغمبر نداشتند
«وَإِنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ كان يَلْزَمُ رَسُولَ اللَّهِ بِشِبَعِ بَطْنِهِ»
اباهریره می گوید: من گرسنه بودم و درآمد هم نداشتم؛ همواره ملازم پیغمبر بودم؛ هر کجا پیامبر ناهار مهمان میشد من هم کنار سفره مینشستم. من به خاطر اینکه شکمم را پر کنم ملازم پیغمبر بودم؛ حالا شما خودتان قضاوت کنید که قضیه چیست؟
«وَيَحْضُرُ ما لَا يَحْضُرُونَ وَيَحْفَظُ ما لَا يَحْفَظُونَ»
منِ «ابو هریره» حاضر بودم، صحابه حاضر نبودند. من سنت پیغمبر را حفظ میکردم آنها حفظ نمیکردند.
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا،ج1، ص55، ح118
بعد میگوید حدیث 119- 2047- 2350- 3648- 7354 هم همین مطلب را دارد. «مسلم» در حدیث 2492 همین را آورده است.
حالا سؤال ما این است: «ابو هریره» یا راست میگوید یا دروغ میگوید. اگر راست میگوید، پس «مهاجرین» و «انصار» صلاحیت مصدر تشریع نداشتند. مصدر تشریع در صورتی است که اینها از پیغمبر گرفته باشند و به ما منتقل کنند.
چون از دیدگاه اهل سنت، تنها معصوم، رسول اکرم است و ملاک هم، سخن رسول اکرم است؛ پس اینهایی که صحابه نقل کردند چیست؟ پس معلوم است از پیغمبر نگرفتند و مال خودشان است و آقای «ابو هریره» این شکلی میگوید!
پس اگر راست میگوید اینطوری است؛ اگر نه، «ابو هریره» دروغ میگوید؛ اهلسنت از ده هزار روایتی که دارند نزدیک پنج هزار روایت از «ابو هریره» است؛ پس پنجاه درصد روایات شما از آدم دروغگو است و وقتی که به این شکلی شد، شما هر کجا دست بگذارید معلوم نیست که واقعاً از پیغمبر شنیدهاند یا نشنیدهاند؟
پرسش:
ممکن است اشکال کنند که امیرالمؤمنین هم کار میکرد و هم روایت نقل میکرد. اینها با هم تنافی ندارد.
پاسخ:
نه، میگوید: «وَيَحْضُرُ ما لَا يَحْضُرُونَ وَيَحْفَظُ ما لَا يَحْفَظُونَ»! اصلاً اینها پیش پیغمبر نبودند؛ من در رکاب پیغمبر بودم و احادیث را میگرفتم!
«یشغلهم»؛ یعنی شبانه روزشان! نمیگوید فقط بازار میرفتند خرید و فروش میکردند و بعد سر نماز میآمدند نه، میگوید:
«إِنَّ إِخْوَانَنَا من الْمُهَاجِرِينَ كان يَشْغَلُهُمْ الصَّفْقُ بِالْأَسْوَاقِ وَإِنَّ إِخْوَانَنَا من الْأَنْصَارِ كان يَشْغَلُهُمْ الْعَمَلُ في أَمْوَالِهِمْ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا،ج1، ص55، ح118
اینها مشغول آن کار بودند و فقط من در محضر پیغمبر بودم و من بودم سخنان پیغمبر را حفظ میکردم. بحث این نیست که آنها هم بعضی مواقع میآمدند و همیشه نبودند!
در روایت دیگر دارد:
«إِنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ يُكْثِرُ الحديث وَاللَّهُ الْمَوْعِدُ»
فردا از دست اینها شکایت خواهم کرد
«وَيَقُولُونَ ما لِلْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ لَا يُحَدِّثُونَ مِثْلَ أَحَادِيثِهِ»
این عبارت خیلی روشن کرده است بعد میگوید:
«وَإِنَّ إِخْوَتِي من الْمُهَاجِرِينَ كان يَشْغَلُهُمْ الصَّفْقُ بِالْأَسْوَاقِ وَإِنَّ أخوتي من الْأَنْصَارِ كان يَشْغَلُهُمْ عَمَلُ أَمْوَالِهِمْ وَكُنْتُ امْرَأً مِسْكِينًا أَلْزَمُ رَسُولَ اللَّهِ على مِلْءِ بَطْنِي فَأَحْضُرُ حين يَغِيبُونَ وَأَعِي حين يَنْسَوْنَ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا،ج2، ص827، ح2223
جالب هم این است که می گوید: اگر آنهایی که از پیغمبر شنیده بودند، فراموش کردند، منِ «ابو هریره» هستم که اینها را حفظ کردم «أَعِي»؛ یعنی من این سنت را حفظ کردم.
ایشان ملازم پیامبر بوده میگفته من حاضر نیستم کار بکنم و زحمت بکشم، در رکاب شما احادیث شما را حفظ میکنم به شرط اینکه شام و ناهار من را بدهی!
حالا « أَلْزَمُ رَسُولَ اللَّهِ على مِلْءِ بَطْنِي»؛ اگر پیغمبر جایی دیگر مهمان بود درست است؛ ولی اگر پیغمبر در خانهاش کنار زن و بچهاش بود «ابو هریره» میآمد همانجا ناهار و شام میخورد؟ نمیدانیم قضیهاش چه است؟
این روایتها کل بساط سنت صحابه را و سنتی که نقل میکنند را به هم میریزد آن وقت میگویند چرا شیعه به کتب اهلسنت اهمیت نمیدهد و روایاتی که در کتابهای ما است چرا شیعه عمل نمیکند؟
الان میخواهیم عمل کنیم چه کار کنیم؟ «ابو هریره» را شما هر کاری بکنید، راست بگوید بساط به هم میریزد دروغ هم بگوید باز به هم میریزد.
پرسش:
شاید جواب بدهند «کان من المهاجرین والانصار» یعنی بعضی از «مهاجرین» و «انصار» اینگونه بودند نه همه آنها!
پاسخ:
در «صحیح مسلم» «انَّ اخواننا من المهاجرین» است و «مِنْ» بیانیه است بعضیت که نیست. از آن طرف هم میگوید: هیچ کدام از «مهاجرین» مثل من روایت ندارند. اگر بنا بود بعضی از «مهاجرین» در حد «ابو هریره» بودند میگفت بعضی از «مهاجرین» هم مثل من روایت دارند؛ یعنی یک مصداقی پیدا میکرد. یعنی اگر میگفتند «كان یكثر ابوهریرة»، میگفت فلان مهاجر هم «یكثر»! اگر بود بلافاصله آن را مدرک میکرد. «وکان المهاجرون» اینجا خیلی روشن کرد «مِنْ» هم ندارد!
پرسش:
شما فرمودید 10 هزار تا روایت نقل شده پنج هزار و اندی مربوط «ابو هریره» است بقیه از دیگر صحابه؛ حال اگر صحابه در کنار پیامبر حضور نداشتند از کجا نقل کردند؟
پاسخ:
اینجا میگوید:
«إِنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ يُكْثِرُ الحديث وَاللَّهُ الْمَوْعِدُ وَيَقُولُونَ ما لِلْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ لَا يُحَدِّثُونَ مِثْلَ أَحَادِيثِهِ»
اینجا اصلاً «مِنْ» ندارد. «وَإِنَّ إِخْوَتِي من الْمُهَاجِرِينَ» در حقیقت «مِنْ» یعنی برادر من از «مهاجرین»:
«كان يَشْغَلُهُمْ الصَّفْقُ بِالْأَسْوَاقِ وَإِنَّ أخوتي من الْأَنْصَارِ كان يَشْغَلُهُمْ عَمَلُ أَمْوَالِهِمْ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير, اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا،ج2، ص827، ح2223
شکی نیست که این «مِن» بیانیه است. اینجا هم موضوع را خیلی روشن کرده است.
پرسش:
قضیه لباس چیست توضیح بدهید؟ پیغمبر احادیث را در عبایش نگه داشته است؟
پاسخ:
نه، ابوهریره میگوید من کیسه داشتم. من دو تا گونی از احادیث پیغمبر پر کرده بودم یکیاش را باز کردم و دیگریاش را باز نکردم!
اینها نمونههای از اینطور قضایا است، از آن طرف ما در قضیه «ابو موسی اشعری» خواندیم که در رابطه با حدیث «استئذان»، عمر گفت: من حدیث «استئذان» را نشنیده بودم:
«خَفِيَ عَلَيَّ هذا من أَمْرِ النبي»
چرا؟
«أَلْهَانِي الصَّفْقُ بِالْأَسْوَاقِ»
من در بازار مشغول خرید و فروش بودم!
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا،ج6، ص2676، ح6920
البته مشغول خرید و فروش گاو و شتر و الاغ بود، ایشان دلال بود. یک کسی از بیابان و... الاغی و شتری آنجا میآورد به خوبیها از شترها تعریف میکرد میگفت شیرش اینطوری است غذایش اینطوری است.
میگویند «ملانصر الدین» یک روزی یک الاغی را دست یک دلال داد، این دلال مدام شروع به تعریف كرد که این الاغ کم یونجه و كاه میخورد، چطوری راه میرود و... «ملا» دید که دلال خیلی از این الاغ تعریف کرد، به دلال یک پولی داد گفت خودم این الاغ را از تو میخرم! الاغ خودش را خرید و برد! نمیدانم ایشان در تعریف و توصیف چطوری بود که خود فروشنده خریدار بشود. می گوید:
« أَلْهَانِي الصَّفْقُ بِالْأَسْوَاقِ»
ما از این نمونهها زیاد داریم که اینها به هیچ وجه توجه به سنت پیغمبر نداشتند و شاید هم تصور نمیکردند یک روزی در آینده یک زمانی خواهد آمد مردم نیاز به سنت پیغمبر دارند، اصلاً تصور این را نمیکردند ولی بعد از اینکه رسول الله از دنیا رفت، مشکلات اجتماعی و سیاسی مردم بیشتر شد و نیاز مردم به شریعت بیشتر شد، هر کسی سوال میکرد بر مبنای آنچه که انجام میداد اینها بیان میکردند.
«أقول فيها برأيي فإن يكن صوابا فمن الله وإن يكن خطأ فمني ومن الشيطان والله ورسوله بريئان منه»
تفسير القرآن العظيم؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1401، ج1، ص461
از «براء ابن عازب» نقل شده است که می گوید:
«ما كل ما نحدثكم عن رسول الله سمعناه من رسول الله»
ما روایاتی که نقل میکنیم همه اینها را از پیغمبر نشنیدیم!
«ولكن سمعناه وحدثنا أصحابنا»
با اینکه «براء ابن عازب» از صحابه خیلی قابل تقدیر است و روایاتی در فضیلتش نقل میکنند میگوید:
«كانت تشغلنا رعية الإبل»
ما مشغول شتر چرانی بودیم!
العلل ومعرفة الرجال؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر: المكتب الإسلامي , دار الخاني - بيروت , الرياض - 1408 - 1988، الطبعة: الأولى، تحقيق: وصي الله بن محمد عباس، ج2، ص566، ح 3676
این بنده خدا خیلی راحت و بیدرد سر اعتراف میکند. یا از او سوال میکنند جواب عجیبی می دهد. این روایت هم روایت خیلی زیبایی است. سوال میکنند که:
«لَقِيتُ الْبَرَاءَ بن عَازِبٍ رضي الله عنهما فقلت طُوبَى لك صَحِبْتَ النبي وَبَايَعْتَهُ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فقال يا بن أَخِي إِنَّكَ لَا تَدْرِي ما أَحْدَثْنَا بَعْدَهُ»
وقتی از او سوال میکند میگوید خبر ندارید ما بعد از پیغمبر چه بدعتهایی گذاشتیم! خیلی عجیب است:
«يا بن أَخِي إِنَّكَ لَا تَدْرِي ما أَحْدَثْنَا بَعْدَهُ»
نمیدانی ما بعد از پیغمبر، چه بدعتهایی گذاشتیم!
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا،ج4، ص1529، ح3937
که البته تنها ایشان نیست، بلکه افراد دیگری هم همین تعبیر را دارند. خود «عایشه» هم همین تعبیر را دارد.
همچنین عبارتی که قبلاً نقل کردیم در کتاب «المعتمد فی اصول الفقه» که از کتابهای معتبر آقایان اهلسنت است تألیف «محمد بن علی بن طیب بصری بغدادی» که نقل می کند:
«فروي عن أبي بكر الصديق أنه قال في الكلالة أقول فيها برأيي فان يكن صوابا فمن الله وإن يكن خطأ فمني ومن الشيطان والله ورسوله منه بريئان وقال عبد الله وإن يكن خطأ فمني ومن الشيطان والله ورسوله منه بريئان»
و همچنین دارد که:
«قال عمر بن الخطاب لكاتبه اكتب هذا ما رآه عمر»
یعنی رأی و نظر خود عمر بوده است
«فان يكن صوابا فمن الله وإن يكن خطأ فمن عمر»
المعتمد في أصول الفقه؛ اسم المؤلف: محمد بن علي بن الطيب البصري أبو الحسين الوفاة: 436، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1403 ، الطبعة: الأولى ، تحقيق : خليل الميس، ج2، ص381
پرسش:
همچین عبارتی را از «عبدالله ابن مسعود» هم دارند؟
پاسخ:
الی ماشاء الله! از «عبدالله ابن مسعود» دهها روایت ما داریم. به عنوان نمونه:
«اخْتَلَفُوا إلى بن مَسْعُودٍ»
در رابطه با یک فتوائی از او سوال کرده بودند به اینکه:
«الرَّجُلُ يَتَزَوَّجُ وَلاَ يَفْرِضُ لها يعني ثُمَّ يَمُوتُ»
مردی با یک زنی ازدواج کرده ولی برایش مهریه معین نکرده است حالا از دنیا رفت چه کار کنند؟
«في ذلك شَهْراً أو قَرِيباً من ذلك»
یک ماه یا قریب یک ماه مدام پیش «ابن مسعود» رفتند گفتند آقا یک چیزی بگو ما چه کار کنیم؟
«فَقَالُوا لاَ بُدَّ من ان تَقُولَ فيها قال فإني أقضي لها مِثْلَ صُدُقَةِ امْرَأَةٍ من نِسَائِهَا لاَ وَكْسَ وَلاَ شَطَطَ وَلَهَا الْمِيرَاثُ وَعَلَيْهَا الْعِدَّةُ فَإِنْ يَكُ صَوَاباً فَمِنَ اللَّهِ عز وجل وان يَكُنْ خَطَأً فمني وَمِنَ الشَّيْطَانِ وَاللَّهُ عز وجل وَرَسُولُهُ بَرِيئَانِ»
مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج1، ص447، ح 4276
حدیثش هم صحیح است. جالب این است که «زید ابن ارقم» در یک جا فتوایی می دهد و عایشه شدیداً به او اعتراض می کند؛ این روایت از قبلیها هم جالبتر است.
«عن أبي إسحاق عن امرأته أنها»
«ابی اسحاق» از قول همسرش نقل می کند
«دخلت على عائشة في نسوة»
همراه با یك تعدادی از زنها بر عایشه وارد شدیم!
«فسألتها امرأة فقالت يا أم المؤمنين كانت لي جارية فبعتها من زيد بن أرقم بثمان مئة إلى أجل»
من یک کنیزی داشتم به «زید ابن ارقم» به 800 دینار فروختم ولی 800 دینار را مثلاً 6 ماه دیگر به من بدهد
«ثم اشتريتها منه بست مئة»
همین را به 600 درهم یا دینار نقداً خریدم!
الان خریدهایی كه با چک انجام میدهند همین است. معمولاً چک را به طرف میدهند دوباره از طرف با ده درصد، بیست درصد، چهل درصد پایینتر میخرند. «عایشه» گفت:
«بئس والله ما اشتريت وبئس والله ما اشتري»
آنی که خریدی و فروختی هر دو بئسه است!
«أخبري زيد بن أرقم»
برو به «زید ابن ارقم» خبر بده
«أنه قد أبطل جهاده مع رسول الله»
به خاطر این فتوای «غیر ما انزل الله» تمام جهادی که با پیغمبر انجام داده باطل کرد!
المصنف؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403 ، الطبعة : الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج8، ص184 و 185، ح14812
آقای عمر و ابوبکر شما که میگویید:
«أقول فيها برأيي فإن يكن صوابا فمن الله وإن يكن خطأ فمني ومن الشيطان والله ورسوله بريئان منه»
تفسير القرآن العظيم؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1401، ج1، ص461
طبق فتوای جناب «عایشه» که پیغمبر فرمود:
«خذوا ثلثي دينكم من هذه الحميراء»
التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، اسم المؤلف: فخر الدين محمد بن عمر التميمي الرازي الشافعي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، ج32، ص31
پس تمام جهاد شما - حالا بوده یا نبوده - همه باطل شده است! این قضیه «زید ابن ارقم» را در کتابهای فقهیشان مفصل مطرح کردند. «ابن حجر»، «بیهقی»، «ابن قدامه مقدسی» آورده و حتی «ابن تیمیه» در «مجموع فتاوا» جلد 29، صفحه 431 آورده است.
این روایت هم داشته باشید:
«وقالت عائشة أخبروا زيد بن أرقم»
«عایشه» به «زید ابن ارقم» میگوید:
أنه أحبط جهاده مع رسول الله بفتواه بالرأي في مسألة العينة وقد أنكر التابعون ذلك أيضا حتى قال الشعبي ما أخبروك عن أصحاب محمد فاقبله وما أخبروك عن رأيهم فألقه في الحش»
اگر اینها روایت از پیغمبر نقل کردند قبول کنید، اگر نه، خودشان مطلبی در رابطه با مسائل فقه گفتند قبول نکنید و در آشغال دانی بیندازید.
الإحكام في أصول الأحكام؛ اسم المؤلف: علي بن محمد الآمدي أبو الحسن الوفاة: 631، دار النشر: دار الكتاب العربي - بيروت - 1404 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. سيد الجميلي، ج4، ص49
این خلاصه کار آقایان است که اینها میخواهند با این وضع، مصدر تشریع باشند!!
«والسلام علیکم ورحمة الله»