2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
روایات صحیحه و متواتر شیعه در اثبات امامت ائمه اطهار علیهم السلام
کد مطلب: ١٢٣٩٨ تاریخ انتشار: ٠٢ اسفند ١٣٩٧ - ١٠:٥٥ تعداد بازدید: 3199
خارج کلام مقارن » عمومی
روایات صحیحه و متواتر شیعه در اثبات امامت ائمه اطهار علیهم السلام

جلسه شصتم 97/11/30

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه شصتم 97/11/30

موضوع: روایات صحیحه و متواتر شیعه در اثبات امامت ائمه اطهار علیهم السلام

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله

پرسش:

استاد ببخشید! در نماز ذكر و دعا فرق می‌كند یا هردوی آن یكی است؟

پاسخ:

دو چیز است، ذكر جدا است و دعا جدا است! ذكر مثل «سبحان الله والحمد لله» است.

پرسش:

این‌ها كه اشكال ندارد

پاسخ:

نه، اصلا شما در وسط سوره حمد هم شما می‌توانید ذكر بگویید، دعا هم اشكالی ندارد. آقایان در مورد دعا دارند حتی به زبان فارسی، تركی و لری هم كسی در وسط نماز بگوید، البته به طوری كه از حالت نماز بیرون نیاید اشكالی ندارد. دعا یعنی از خدا چیزی خواستن است، ذكر یعنی اسماء الهی را به زبان آوردن است. دعا با ذكر فرق می‌كند.

پرسش:

می‌گویند لفظ بشری اگر باشد نماز را باطل می‌كند.

پاسخ:

یعنی چطور؟ لفظ بشری و یا غیر بشری فرق نمی‌كند!

پرسش:

مثلا تلاوت آیه قرآن باشد

پاسخ:

بحث قرآن كه یك بحث جدا است، قرآن كه كلام الله است، اصلا ذكر نیست، ما كاری به قرآن هم نداریم. «الله»، «الرحیم»، «الرحمن» یك دفعه می‌گوییم یا «رحیم» یا «رحمن» یك چیزی می‌خواهیم و یك دفعه «رحیم»، «رحمن» می‌گوییم این‌ها ذكر است یا «الله»، یا «رحیم»، یا «رحمن» دعا است. این‌ها باهمدیگر فرق می‌كند. چیزی را از خدا خواستن دعا است، در سجده قرائت قرآن و آیه قرآن خواندن مكروه است؛ ولی در غیر سجده دعاهای قرآنی مثل آیه‌ی:

(رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ)

«پروردگارا! به ما در دنيا (نيکي) عطا کن! و در آخرت نيز (نيکي) مرحمت فرما! و ما را از عذاب آتش نگاه دار!»

سوره بقره (2) آیه 201

پرسش:

ولو در وسط حمد هم باشد

پاسخ:

بله ولو در وسط حمد هم باشد اشكالی ندارد، ظاهرا آقایان اشكالی نمی‌گیرند؛ ولی از آن حالت نماز بیرون در نیاید، مثلا:

(اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ)

ما را به راه راست هدايت کن...

سوره فاتحه (1) : آیه 6

بگوید و یك دعای كمیل هم بخواند! در این صورت از حالت نماز بیرون می‌آید؛ یك تعبیری «امام رضوان الله تعالی علیه» دارد تعبیرش خیلی تعبیر خوبی است، می‌گوید: ما آن حقیقت اذكار الهی را با این ضیق وجودی‌مان نمی‌توانیم درك كنیم كه مفهوم این الفاظ چیست؟ اگر ما این اذكار را از زبان ائمه بیان كنیم بگوییم خدایا:

(اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ)

همان كه پیامبر خواسته، همانی كه حضرت علی خواسته، همانی كه حضرت ولیعصر می‌خواهد. یا می‌گوییم:

(الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ)

ستايش مخصوص خداوندي است که پروردگار جهانيان است.

سوره فاتحه (1): آیه 2

می‌گوییم ما نمی‌دانیم معنای « الْحَمْدُ لِلَّهِ» چیست؟ یعنی «كل الحمد لله»، در صورتی است كه ما «كل النعم» را از خدا بدانیم! این شاید برای ما كه یك مقدار گرفتار مادیات هستیم تصورش هم درست نباشد؛ ولی از زبان خود اهل‌بیت (علیهم السلام) وقتی بگوییم فرق می‌كند.

یا بگوییم (الحمدلله) خدایا همان كه خودت از ما می‌خواهی (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ)؛ خدایا همانی كه خودت برای اولیائت مقرر كردی، از زبان این‌ها گفتن شاید هم حضور قلب را بیشتر می‌كند و هم یك مقداری آدم خاطر جمع‌تر می‌شود.

پرسش:

«آمین» گفتن و «الحمدلله» گفتن بعد از (غَيرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ)؛ روی چه حسابی است كه این‌ها (اهل سنت) می‌آیند «آمین» می‌گویند.

پاسخ:

در حقیقت گفتن «آمین» شعار اهل سنت شده است یك دفعه این است كه ما می‌گوییم (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ)؛ خدایا ما را به راه راست هدایت كن، یك دفعه می‌گوییم نه در راه راست هستیم ما را در این راه ثابت قدم بدار! این دو چیز است، ولذا (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ)؛ گفتن یعنی خدایا شکر كه ما را در صراط مستقیم قرار دادی! و جزء مغضوبین و ضالین قرار ندادی. آن‌ها از حالت ذكری بیرون می‌آیند و به صورت دعا در می‌آورند، از باب این‌كه آن‌ها بدعت گذاشته‌اند از این جهت مبطل است!

پرسش:

پس از باب بدعت گذاری‌شان است؟

پاسخ:

بله. از باب بدعت گذاری و شعارشان هم هست، اگر نه شما (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ)؛ كه می‌گویید همان‌جا هم بگویید خدایا از من قبول بفرما، من را به راه راست هدایت كن، راهی كه انبیاء رفته‌اند، راهی كه اولیاء رفته‌اند، راهی كه علی (علیه السلام) رفته است.

پرسش:

به جای «الحمدلله» اگر «استغفر الله» هم بگوید اشكال ندارد.

پاسخ:

یعنی چطور؟

پرسش:

این‌كه (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) می‌گوییم به جایش «استغفر الله» بگوییم

پاسخ:

نه! توقیفی است، نمی‌شود گفت، «استغفر الله» هم می‌شود گفت؛ ولی آن كه به عنوان ذكر است، و هر ذكری شما می‌توانید بگویید.

یك كسی در نماز جماعت «آیت الله اراكی» شركت كرده بود، ایشان خیلی نمازش را طول می‌داد؛ یعنی نماز ظهرش 20 دقیقه تا 25 دقیقه طول می‌كشید، می‌گفت این بنده خدا قنوت كه گرفته بود مرتب «استغفر الله» می‌گفت بعد از نماز رفیقش گفته بود شما در قنوت همه دعاها را رها كرده بودی و مرتب «استغفر الله» می‌گفتی جواب داده بود «استغفر الله» می‌گفتم كه دیگر در نماز «آیت الله اراكی» نیایم كمرم درد گرفت!

به «آیت الله اراكی» گفته بودند مستحب است در نماز جماعت حال اضعف‌ مأمومین رعایت شود. ایشان گفته بود اضعف‌ از من نیست! خودم ملاك اضعف‌ هستم. خدا روح‌ ایشان را شاد كند، ركوع و سجده را ایشان خیلی طولانی انجام می‌داد و مخصوصا كسی كه یك مقدار درد كمر داشت در نماز ایشان اذیت می‌شد.

پرسش:

استاد ببخشید! در مورد احادیثی كه تعدادشان به 3 تا می‌رسد؛ ولی سند ندارند مرسل هستند آیا می‌شود این‌ها را یك طوری طبق مبنای اهل‌سنت معتبر كرد؟

پاسخ:

اهل‌سنت یك قاعده‌ای دارند كه: «الحدیث یقوی بعضها بعضا» وقتی سه – چهار تا روایت می‌شود می‌گوید این‌ها «یقوی بعضها بعضا»، ما تعبیر «مستفیض» داریم آن‌ها تعبیرشان «یقوی بعضها بعضا» است. آن‌ها «مستفیض» هم دارند؛ ولی عمدتا از واژه «یقوی بعضها بعضا» استفاده می‌كنند.

پرسش:

اگر ضعیف هم باشد.

پاسخ:

بله، می‌گوید روایت ضعیف است؛ ولكن «یقوی بعضها بعضا یثبت» طبق این مبنا ابن حجر و دیگران در كتاب‌های فقهی‌شان فتوا داده‌اند.

پرسش:

سه تا روایت

پاسخ:

تقریبا سه – چهار تا را می‌گویند «یقوی بعضها بعضا»

پرسش:

استاد! حدیث حضرت زهرا با یازده روایت آمده است؛ ولی می‌گویند جعلی است.

پاسخ:

شما یازده تا روایت می‌گویید، حدیث «انا مدینة العلم وعلی بابها» هفده روایت دارد، «ابن جوزی» می‌گوید جعلی است! ملاك این نیست؛ ولی از آن طرف در رابطه با ابوبكر سه نفر از صحابه نقل می‌كنند و این‌ها ادعای تواتر می‌كنند! من همه این‌ها را جمع كردم سه یا چهار تا روایت در فضیلت ابوبكر و عمر است این‌ها می‌گویند روایت متواتر است!

نمی‌دانیم این‌ها واقعا فردای قیامت چه جوابی می‌خواهند بدهند! ببینید دوستان یك روایتی نسبت به قضیه‌ی «سید محمد» و «اسماعیل» است البته ما هفت – هشت تا روایت داریم و در میان این روایت‌ها یك روایت صحیحه است دوستان اگر بتوانند تا هفته آینده روی آن كار بكنند ما خوشحال می‌شویم. روایت در كتاب «كافی» جلد 1 صفحه 327 است. روایت از امام هادی (سلام الله علیه) است، «ابوهاشم جعفری» خدمت حضرت می‌آید می‌گوید من از ذهنم مطلبی گذشت بعد حضرت فرمود در ذهن تو این قضیه گذشت

«فَأَقْبَلَ عَلَيَّ أَبُو الْحَسَنِ قَبْلَ‏ أَنْ‏ أَنْطِقَ»

قبل از این‌كه من نطق كنم...

‏ «فَقَالَ نَعَمْ يَا أَبَا هَاشِمٍ بَدَا لِلَّهِ فِي أَبِي مُحَمَّدٍ»

« أَبِي مُحَمَّدٍ»؛ یعنی امام عسكری!

«بَعْدَ أَبِي جَعْفَرٍ»

«سید محمد»

«مَا لَمْ يَكُنْ يُعْرَفُ لَهُ كَمَا بَدَا لَهُ فِي مُوسَى بَعْدَ مُضِيِّ إِسْمَاعِيلَ مَا كَشَفَ بِهِ عَنْ حَالِهِ وَ هُوَ كَمَا حَدَّثَتْكَ نَفْسُكَ وَ إِنْ كَرِهَ الْمُبْطِلُونَ وَ أَبُو مُحَمَّدٍ ابْنِي الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِي»

كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج‏1 ؛ ص327

فقط این یك روایت صحیحه را ما داریم. ما بقی روایت‌ها همه ضعیف و بعضی از راویانش كذاب هستند. فقط همین یك روایت نسبت به این دو نفر «اسماعیل» پسر امام صادق (سلام الله علیه) و «سید محمد» پسر امام هادی (سلام الله علیه) صحیحه است.

پرسش:

این حدیث «بدا» را ثابت می‌داند.

پاسخ:

این‌كه «بدا» چه است و چه نیست، ما دوست داریم قبل از این‌كه من چیزی بگویم دوستان خودشان بروند كار بكنند. یعنی اگر یك كسی شبهه‌ای وارد كند، دوستان چه جوابی دارند؟ ما كاری به آقای «عابدینی‌» و این‌ها هم نداریم، ما می‌خواهیم دوستان یك مقداری كار كنند، شما می‌دانید در شبكه‌های وهابیت هم این را مفصل مطرح كرده‌اند و خیلی روی آن مانور دادند. از جمله در «شبكه كلمه» و در «شبكه نور»!

شما می‌دانید «قلمداران» یك كتاب مفصلی به نام «شاهراه اتحاد» در دویست – سیصد صفحه در رابطه با امامت نوشته و «ابوالفضل برقعی» هم آن را شرح كرده است، در این كتاب به طور كلی «امامت» را زیر سوال برده است. الان «مصطفی طباطبایی» خیلی روی این كتاب تكیه می‌كند؛ یعنی یك شبهه‌ی رایج است كه ما باید یك مقداری جواب داشته باشیم.

من دیروز هم كه این مباحث را مطرح كردم، چیزی نبود كه ما بعد از قضیه‌ی شبهه‌ آقای «عابدینی» این‌ها را مطرح كنیم، ما قبلا مفصل این‌ها را كار كردیم و همه را هم آماده داریم؛ یعنی تقریبا در این مدتی كه ما در «عربستان» با وهابی‌ها و غیره بودیم مخصوصا در این 50 – 60 سال اخیر كه این‌ها در داخل كتاب‌های ما آمدند و آن نقاط ضعفی كه احساس می‌كنند می‌توانند از آن نقاط ضعف شبهه‌ برای شیعه ایجاد كنند، روی همه كار كردند.

از آن طرف هم «قلمداران» و «برقعی» و غیره هم مزید بر علت شدند از داخل مسائلی را مطرح كردند، ان شاء الله دوستان یك مقداری روی این كار كنند تا ببینیم چه در می‌آید!

البته همه این‌ها را بزرگان ما جواب دادند؛ یعنی این قضیه مال الان نیست، این قضیه در همان قرن سوم و چهارم هم مطرح بوده است، «شیخ مفید» و «شیخ طوسی» به میدان آمدند همچنین «علامه حلی» میدان آمده؛ یعنی چیزی نیست كه فقط مال این آقایان باشد!

آغاز بحث...

ما دیروز بحث‌هایی را در رابطه با شبهه‌ی آقای «عابدینی» داشتیم که ایشان مطرح کرده بود روایاتی كه از رسول اكرم در رابطه با نام دوازده امام داریم همه جعلی و دروغ است. ما دیروز یكی از این‌ احادیث را كه به «حدیث لوح» معروف است این را برای شما خواندیم و با بررسی سندی هم كه كردیم مرحوم مجلسی و غیره آن را تصحیح كردند.

باز روایت دیگری در كتاب «كفایة الاثر» است، این كتاب برای «خزاز قمی» از اعلام قرن چهارم هجری است، ایشان تعبیر خیلی زیبایی دارد، عزیزان خوب دقت كنند درباره اینکه «أدنى معرفة الرسول»؛ پایین‌ترین مرحله شناخت پیامبر چیست؟ نقل می‌کند:

« الاقرار به بنبوته وأن ما أتى به من كتاب أو أمر أو نهي فذلك عن الله عز وجل»

این أدنی معرفت پیغمبر است، و بعد از آن هم:

«معرفة الإمام الذي به يأتم»

شناختن امامی كه او را به عنوان امام قبول دارد و اقتدا می‌كند

«بنعته وصفته واسمه في حال العسر واليسر»

بعد می‌گوید:

«وأدنى معرفة الإمام»

این را دوستان دقت كنند، خیلی روایت عجیبی است، سندش هم صد در صد صحیح است.

«وأدنى معرفة الإمام أنه عدل النبي إلا درجة النبوة»

امام هم سطح با پیغمبر است مگر در درجه نبوت

«و وارثه ، وإن طاعته طاعة الله وطاعة رسول الله والتسليم له في كل أمر والرد إليه و الأخذ بقوله و يعلم أن الإمام بعد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم علي بن أبي طالب ثم الحسن ثم الحسين ثم علي بن الحسين ثم محمد بن علي ثم أنا ثم من بعدي موسى ابني »

روایت از امام صادق (سلام الله علیه) است

« ثم من بعده ولده علي وبعد علي محمد ابنه وبعد محمد علي ابنه وبعد علي الحسن ابنه والحجة من ولد الحسن»

كفاية الأثر - الخزاز القمي - ص 263

ببینید در این‌جا دو نكته است: یك این‌كه: «وأدنى معرفة الإمام أنه عدل النبي»؛ یعنی پایین‌ترین مرتبه‌ی معرفت امام این است كه این‌ها با نبی مكرم هیچ از نظر فضیلت و مقام تفاوتی ندارند «إلا درجة النبوة»،اگر عزیزان سندش را هم ملاحظه بفرمایند

در سند روایت «ابن بابویه» است كه «نجاشی» درباره او دارد «ثقة»؛ «شیخ طوسی» هم درباره او «ثقة» دارد. راوی بعدی «هارون ابن موسی» است باز «نجاشی»، «ثقة» دارد و « شیخ طوسی» تعبیر «عدیم النظیر»؛ مرد بی نظیر را دارد.

در «معجم رجال» دارد:

«كان وجها في أصحابنا ثقة ، معتمدا لا يطعن عليه»

یعنی كسی است كه هیچ‌گونه طعنی درباره او نیست

معجم رجال الحديث - السيد الخوئي - ج 20 ص 258

یا «شیخ طوسی» دارد:

« جلیل القدر، عظیم المنزلة، عدیم النظیر»

راوی بعدی «محمد ابن حسن ولید» است، ایشان جزء شاخص‌های شیعه است،

«محمد ابن حسن ولید شیخ القمیین فقیههم متقدمهم وجههم»

«شیخ طوسی» هم درباره او دارد:

« جليل القدر بصير بالفقه عارف بالرجال موثوق به»

الاستبصار - الشيخ الطوسي - ج 4 ص 319

ایشان در رجالش دارد:

« جليل القدر بصير بالفقه ، ثقة»

الأبواب ( رجال الطوسي ) - الشيخ الطوسي - ص 439

راوی بعدی «صفار» صاحب «بصائر الدرجات» است، ایشان دیگر احتیاجی به توثیق هم ندارد.

« كان وجها في أصحابنا القميين ثقة عظيم القدر راجحا»

تهذيب الأحكام - الشيخ الطوسي - ج 10 ص شرح مشيخة تهذيب الأحكام 60

راوی بعدی «یعقوب ابن یزید» است باز نجاشی می‌گوید «ثقة»؛ «شیخ طوسی» هم دارد «ثقة»! «ابن ابی عمیر» كه مشخص است ایشان هم از اصحاب اجماع است و هم از مشایخ الثقات است «لا یروي ولا یرسل إلا عن ثقة»؛ «شیخ طوسی» در مورد ایشان دارد: «من اوثق الناس»! «هشام ابن سالم» جزء قهرمانان بحث مناظره و غیره است.

شما ببینید در حقیقت سند از نظر صحت صحیحه اعلایی است؛ یعنی تمام رواتش در حد وثاقت و در حد خیلی بالا است و در تعبیر هم اضافه بر این‌كه نام ائمه را آورده است با آن: «أدنی معرفة الامام أنه عدل النبی» كاملا مشخص كرده است.

اگر روایت دیگری هم نبود، فقط همین یك روایت برای ما كافی است، این آقایان می‌گویند «اموری تكذیب می‌كند» بفرمایند كدام امری می‌خواهد این روایت را تكذیب بكند؟!

روایت دوم در «من لایحضره الفقیه» جلد 1 صفحه 329 است، این روایت را «كافی» در جلد 3 صفحه 327 دارد. روایت از امام كاظم (سلام علیه) است كه می‌گوید شما در سجده نمازتان این را بگویید، خیلی جالب است!

راوی می‌گوید: «سألت ابی الحسن الماضی»؛ كلمه «ابی الحسن الماضی»؛ دوستان بگویند برای چه «ابی الحسن الماضی» می‌گوید؟ ایشان چه كسی است؟ بفرمایید.

پرسش:

امام كاظم

پاسخ:

به چه علت كلمه «ماضی» می‌گوید؟

پرسش:

چون امام رضا هم ابی الحسن است، دو تا ابی الحسن پشت سر هم هستند به این خاطر «ماضی» را می‌گویند كه تشخیص داده شود.

پاسخ:

اگر این باشد كه در مورد امام هادی هم هست باید به امام رضا هم «ماضی» بگوییم! كلمه‌ی «ماضی» اشاره به عقاید واقفیه است كه معتقد بودند امام كاظم در قید حیات است «وهو المهدی المنتظر»، كلمه «ماضی»؛ یعنی این‌كه «مضی الی رحمة الله»، كلمه «ماضی» در حقیقت یك طعنی بر عقاید واقفیه است كه متأسفانه فرقه واقفیه را هم برخی از اصحاب و وكلای امام كاظم جعل كردند مثل « علی ابن ابی حمزه بطائنی»، «زیاد ابن مروان قندی» و غیره كه اموال زیادی در اختیارشان بوده برای این‌كه این اموال را تصاحب کنند، گفتند امام كاظم گفته این اموال نزد شما باشد، هر وقتی من ظهور و قیام كردم، اموال را در اختیار من قرار بدهید!

البته بعضی‌هایشان در آخر عمر پشیمان شدند. خیلی هم تلاش كردند آدم‌هایی مثل «صفوان» و امثال او را با خودشان همراه كنند؛ ولی این‌ها ثابت قدم ماندند و نرفتند!

پرسش:

استاد معذرت می‌خواهم كجا نوشته كه این‌ها اموال زیادی در اختیارشان بوده است.

پاسخ:

من در كتاب «المدخل الی علم الرجال والدرایه» این‌ها را مفصل آورده‌ام، خود «رجال كشی» هم این‌ها را مفصل دارد. اگر شما «رجال كشی» را ملاحظه بفرمایید

درباره او می‌گویند:

لعنه الله أصل الوقف

الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص363، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

البته ما به روایات «علی ابن ابی حمزه بطائنی» عمل می‌كنیم، این را هم دقت داشته باشید! روایات «علی ابن ابی حمزه» را ما صحیحه می‌دانیم، با مبنایی كه آقای «شبیری» دارد و مبنای خوبی هم هست، می‌فرماید كل روات كه دارای دو مرحله بودند حالت استقامت و حالت انحراف، ما خیلی از روات را داریم كه یك زمانی آدم خوبی بودند ایشان وكیل و نماینده تام الاختیار امام كاظم (سلام الله علیه) است. در حالات استقامت قطعا روایات‌شان صحیح است در آن شكی نیست.

در حالت انحراف قطعا ما نمی‌توانیم به روایات‌شان عمل كنیم، و تعبیر اقای «شبیری» كه خدا حفظ‌شان كند این است می‌گوید وقتی كه این‌ها منحرف شدند در جامعه‌ی شیعی منزوی شدند، دیگر روات ما و بزرگان ما سراغ این‌ها نرفتند، هرچه ما روایت از این‌ها داریم چه «علی ابن ابی حمزه بطائنی» و چه پسرش «حسن ابن علی بن ابی حمزه بطائنی» این‌ها وقتی كه منحرف شدند دیگر هیچ كدام از روات ما سراغ‌شان نرفتند بعد ایشان مثال می‌زد می‌گفت مثل «مسعود رجوی» كه قبل از انقلاب مورد تأیید همه بود آقای «هاشمی‌» و خود «آقا» و دیگران همه كمك می‌كردند؛ ولی وقتی كه منحرف شد دیگر هیچ‌كسی سراغ «رجویی» نرفت، تجلیل هم نكردند، احترام هم نكردند، كمك هم نكردند.

رواتی مثل «ابی حمزه بطائنی» و غیره هم این شكلی بودند، وقتی كه در برابر امام رضا (سلام الله علیه) ایستادند. این روایت را هم من در «المدخل الی علم الرجال والدرایه» آوردم، تعبیری از امام جواد دارد از ایشان سوال می‌كنند یابن رسول الله آیا ما به واقفه می‌توانیم زكات بدهیم؟ می‌فرماید: خیر!

«فَإِنَّهُمْ كُفَّارٌ مُشْرِكُونَ‏ زَنَادِقَةٌ»

كشى، محمد بن عمر، رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، 1جلد، مؤسسة نشر دانشگاه مشهد - مشهد، چاپ: اول، 1409 ق، ؛ ص456

با این تعبیر! وقتی كه در جامعه معصوم نسبت به این‌ها این تعبیر را دارد، یقینا اصحاب ائمه سراغ این‌ها نرفتند.

بعد حضرت می‌فرماید اصحاب ما در سجده شكر این‌كه چه بگوییم اختلاف دارند چه كار كنیم؟ حضرت فرمود:

«قُلْ‏ وَ أَنْتَ‏ سَاجِدٌ- اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وَ أُشْهِدُ مَلَائِكَتَكَ وَ أَنْبِيَاءَكَ وَ رُسُلَكَ»

كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج‏3 ؛ ص325

این را هم عزیزان داشته باشند ما واقعا نمی‌دانیم آینده‌مان چه می‌شود!

نداند به جز ذات پروردگار * * كه فردا چه بازی كند روزگار

من بعضی وقت‌ها شرح حال بعضی از روات را مطالعه می‌كنم و یا بعضی از همین همدوره‌های خودمان را ملاحظه می‌كنم، می‌بینم به قدری از مسیر منحرف شدند كه واقعا آدم متحیّر می‌شود! من می‌گویم خدایا ما گرفتار این انحراف نشویم؛ یعنی واقعا آدم نمی‌داند جز این‌كه خدای عالم ما را حفظ كند، همان تعبیر حضرت یوسف:

(إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ)

من هرگز خودم را تبرئه نمي‌کنم، قطعا نفس (سرکش) بسيار به بديها امر مي‌کند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم کند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است.

سوره يوسف (12): آیه53

یا شما مثل «بلعم باعورا» كه به آن مقام بالا رسیده است، خدای عالم اسم اعظم به او داد، -حالا ما قائل به نبوتش نیستیم- ولی قرآن دارد:

( وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ)

(اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کرديم) و او به پستي گراييد، و از هواي نفس پيروي کرد! مثل او همچون سگ (هار) است!

سوره عراف (7): آیه176

وقتی كه آدم این‌ها را می‌خواند وحشت می‌كند كه آیا فردا شیطان ما را هم به این مسیر می‌برد یا نمی‌برد؟ باید همیشه به خدا پناه ببریم؛ ولذا ما در روایت هم داریم شما اعتقاداتتان را به خدای عالم امانت بسپارید، بگویید خدایا این عقیده من است

«مؤمن بما آمن به محمد وآل محمد، كافر بما كفر به محمد وآل محمد»

خدایا این را من عاریه و امانت می‌گذارم پیش تو تا در وقت احتضار به من برگردانی و شیطان نتواند از دست من بگیرد. حالا مخصوصا این «زیارت آل یاسین» را عزیزان فراموش نكنند، «زیارت آل یاسین» در حقیقت عرضه عقاید به امام عصر (سلام الله علیه) است؛ در حقیقت حضرت ولیعصر را شاهد گرفتن بر عقاید مسلمه است.

پرسش:

عقیده واقفیه بعد از انحراف‌شان كاشف نیست كه این‌ها از اول خراب بودند

پاسخ:

نه، اصلا و ابدا، اگر این باشد ما باید در خود امام كاظم (سلام الله علیه) شك كنیم؛ زیرا این‌ها كسانی را وكیل انتخاب می‌كنند كه صد در صد به این‌ها اعتماد دارند؛ ولی ملاك هم زمان فعل افراد است. شما ببینید امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به خیلی از افراد اعتماد می‌كند و آن‌ها را برای حكومت می‌فرستد ولی می‌روند آن‌جا جنایت می‌كنند!

پرسش:

استاد! به ظاهر توجه داشتند!

پاسخ:

بله این‌ها موظف نبودند همیشه به علم امامت‌شان عمل كنند.

در هر صورت...

می‌گوید:

«اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وَ أُشْهِدُ مَلَائِكَتَكَ وَ أَنْبِيَاءَكَ وَ رُسُلَكَ وَ جَمِيعَ خَلْقِكَ أَنَّكَ اللَّهُ رَبِّي وَ الْإِسْلَامَ دِينِي وَ مُحَمَّداً نَبِيِّي وَ عَلِيّاً وَ فُلَاناً وَ فُلَاناً إِلَى آخِرِهِم‏»

كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج‏3 ؛ ص325

«فُلَاناً وَ فُلَاناً» یعنی والحسن والحسین... والمهدی...

در ادامه دارد:

«بِهِمْ أَتَوَلَّى وَ مِنْ عَدُوِّهِمْ أَتَبَرَّأُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَنْشُدُكَ دَمَ الْمَظْلُومِ ثَلَاثاً»

«دَمَ الْمَظْلُومِ ثَلَاثاً» سه مرتبه، البته در بعضی از روایت‌ها داریم كه مراد از «دم مظلوم»، «خون علی اصغر سلام الله علیه» است.

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَنْشُدُكَ بِإِيوَائِكَ عَلَى نَفْسِكَ‏ لِأَوْلِيَائِكَ لَتُظْفِرَنَّهُمْ بِعَدُوِّكَ وَ عَدُوِّهِم‏...»

این روایتی است وقتی كه مرحوم «علامه مجلسی» در «مرآة العقول» به آن می‌رسد می‌گوید:

«الحدیث سابع عشر حسن»

روایت بعدی، روایت خیلی دقیقی است عزیزان به این هم دقت كنند، قضیه‌ در زمان حضرت امیر (سلام الله علیه) است، حضرت در مسجد نشسته مردی می‌آید از حضرت سوال می‌كند، حضرت اشاره می‌كند:

«يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَجِبْهُ»

حسن جان به این مرد جواب بده

« فَأَجَابَهُ الْحَسَنُ فَقَالَ الرَّجُلُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»

امام حسن جواب می‌دهد و این مرد شهادت به وحدانیت خدا می‌دهد

تا آن‌جا كه به امیرالمؤمنین اشاره می‌كند:

«...وَ أَشَارَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَصِيُّهُ وَ الْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ وَ أَشَارَ إِلَى الْحَسَنِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ وَصِيُّ أَخِيهِ وَ الْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ»

تک تک ائمه (علیهم السلام) را نام می‌برد!

« أَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ الْحُسَيْنِ بَعْدَهُ وَ أَشْهَدُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ أَشْهَدُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدٍ وَ أَشْهَدُ عَلَى مُوسَى أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ أَشْهَدُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَ أَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ أَشْهَدُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَشْهَدُ عَلَى رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ لَا يُكَنَّى وَ لَا يُسَمَّى حَتَّى يَظْهَرَ أَمْرُهُ فَيَمْلَأَهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ»

بعد سلامی می‌دهد:

«ثُمَ‏ قَامَ‏ فَمَضَى‏»

بلند شد از مسجد بیرون رفت امیرالمؤمنین فرمود حسن جان دنبالش برو ببین كجا رفت!

فَخَرَجَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ فَقَالَ مَا كَانَ إِلَّا أَنْ وَضَعَ رِجْلَهُ خَارِجاً مِنَ الْمَسْجِدِ فَمَا دَرَيْتُ أَيْنَ أَخَذَ مِنْ أَرْضِ اللَّهِ»

نفهمیدیم كجا رفت! خدمت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) برگشت حضرت فرمود حسن جان!

«أَ تَعْرِفُهُ قُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ قَالَ هُوَ الْخَضِرُ»

كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج‏1 ؛ ص526

حضرت فرمود این همان حضرت «خضر» -علی نبینا و آله و علیه السلام- است.

روایت را هم خود «مرآة العقول» بالصراحة آورده است ما معمولا روایاتی را كه «علامه مجلسی» تصحیح می‌كند زیاد در سندش حساس نیستیم. آن‌جایی كه ایشان تضعیف می‌كند، در بعضی جاها ما آن را قبول نداریم، اگر حسن می‌گوید از نظر ما صد در صد صحیح است مثل «ابراهیم ابن هاشم» و غیره؛ ولی وقتی می‌آید می‌گوید صحیح است چون علامه مجلسی در سند روایت خیلی سخت‌گیر است، به این سادگی زیر بار صحت روایت نمی‌رود، ما قبول داریم.

مرحوم «محمد تقی مجلسی» پدر «علامه» می‌گوید «و بالصحیح بتسعة طرق»؛ این روایت «خضر» نه تا سند دارد و تمام نه سند هم همه صحیح هستند، این‌ها نمونه‌هایی از ائمه (علیهم السلام) در رابطه با اسامی ائمه بود!

روایات دیگری هم هست قبلا ما عرض كردیم نزدیك هفتاد و اندی روایت موجود است من همین دیشب كه داشتم مطالعه می‌كردم دو تا روایت دیگر كه دوستان ما نیاورده بودند نام ائمه (علیهم السلام) بتمامه در روایات آمده سند آن‌ها هم بد نیست. ما آن دو روایت را هم اضافه كردیم؛ تقریبا نزدیك هشت - نه تا روایت این چنینی داریم، كه:

«يَكُونُ تِسْعَةُ أَئِمَّةٍ بَعْدَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ تَاسِعُهُمْ‏ قَائِمُهُمْ‏»

كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج‏1 ؛ ص533

این روایت را هم مرحوم «علامه مجلسی» در «مرآة العقول» دارد: «الخامس عشر حسن كالصحیح»؛ «حسن كالصحیح» هم به خاطر «عن ابیه» است. «ابراهیم ابن هاشم» كه گذشتگان یك مقداری در مورد او حرف داشتند.

نكته‌ی دیگری كه آقای «عابدینی» دارد و ما به آن پاسخ داده ایم این است كه ایشان می‌گوید: « این نصوصی كه هست كلمه «نصب» عبارت امام نیست، برداشت روات است»! یعنی برداشت خود روات بوده است. چند تا روایت در این زمینه هم هست كه من تا به حال چهار تای آنها را جدا كردم، كتابت است؛ یعنی امام نوشته است، این‌طوری نیست كه امام گفته باشد آن‌ها برداشت خودشان را نوشته باشند؛ زیرا در جاهایی كه مكاتبه و یا املاء است مشخص است تمام الفاظ حتی كلمه «و» و «الف» هم از معصوم است. چند تا روایت در این زمینه است از جمله روایت پنجاه و هفتم از هشتاد و اندی روایتی كه ما داریم، ما این روایات را عدد زدیم و بر مبنای همین عدد سراغش می‌رویم.

روایت، همان روایت «فضل ابن شاذان» است:

«يَكْتُبَ‏ لَهُ‏ مَحْضَ‏ الْإِسْلَامِ‏ عَلَى سَبِيلِ الْإِيجَازِ وَ الِاخْتِصَار»

ابن بابويه، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام، نشر جهان - تهران، چاپ: اول، 1378ق، ج‏2 ؛ ص121

روایت خیلی مفصل است؛ یعنی اگر كسی بخواهد یك ماه رمضان همین یك روایت را شرح بدهد، شصت تا منبر درباره این روایت برود باز حق مطلب را نمی‌تواند ادا كند، فدای امام رضا بشویم ایشان هرچه كه از مسائل اسلامی بوده در این‌جا آورده است از جمله نام ائمه (علیهم السلام) را!

پرسش:

استاد! در «غدیر خم» پیامبر اكرم ائمه را نام برده است؟

پاسخ:

بله.

پرسش:

روایتش را می‌فرمایید؟

پاسخ:

در رابطه با «بحث غدیر خم» من این‌ها را هم جدا كردم، چندین روایت در این مورد است، روایت دوم، روایت پنجم، روایت هشتم مثلا من همین را بیاورم:

«حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ النَّحْوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْبَكْرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَطَاءٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِيٍّ ع أَنَا أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ‏ مِنْهُمْ بِأَنْفُسِهِمْ ثُمَ‏ أَنْتَ‏ يَا عَلِيُ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ ثُمَّ بَعْدَكَ الْحَسَنُ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ ثُمَّ بَعْدَهُ الْحُسَيْنُ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ ثُمَّ بَعْدَهُ عَلِيٌ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ ثُمَّ بَعْدَهُ مُحَمَّدٌ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ وَ بَعْدَهُ جَعْفَرٌ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ ثُمَّ بَعْدَهُ مُوسَى‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ ثُمَّ بَعْدَهُ عَلِيٌ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ ثُمَّ بَعْدَهُ مُحَمَّدٌ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ ثُمَّ بَعْدَهُ عَلِيٌ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ ثُمَّ بَعْدَهُ الْحَسَنُ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ وَ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَنِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ هُمْ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُمْ»

خزاز رازى، على بن محمد، كفاية الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر، 1جلد، بيدار - قم، 1401 ق، ص177

در این روایت نام همه ائمه (علیهم السلام) ذكر شده است.

باز روایت پنجم در این‌جا هم دارد:

«خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَوْماً فَقَالَ بَعْدَ مَا حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ مَعَاشِرَ النَّاسِ‏ كَأَنِّي أُدْعَى فَأُجِيبُ وَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا...»

خزاز رازى، على بن محمد، كفاية الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر، 1جلد، بيدار - قم، 1401 ق، ص163

در این روایت هم نام همه ائمه را آورده است.

روایت بعدی روایت «سلیم» است در این‌جا هم دارد:

«وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ثُمَّ وَصِيُّ ابْنِي يُسَمَّى‏ بِاسْمِ‏ أَخِي‏ عَلِيٍّ وَ هُوَ ابْنُ الْحُسَيْنِ»

تا:

«ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ مَهْدِيُّ الْأُمَّةِ اسْمُهُ كَاسْمِي وَ طِينَتُهُ كَطِينَتِي‏...»

روایت مفصل است در این‌جا هم تمام ائمه (علیهم السلام) را آورده است

در ادامه دارد: پیامبر كه داشت خطبه می‌خواند

«قَامَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ شِبْهَ‏ الْمُغْضَبِ‏ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ كُلَّ أَهْلِ بَيْتِكَ»

...این را كه دارید می‌گویید برای همه اهل‌بیت است؟

«فَقَالَ لَا وَ لَكِنَّ أَوْصِيَائِي أَخِي مِنهُمْ‏ وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي وَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي هَذَا أَوَّلُهُمْ وَ خَيْرُهُمْ ثُمَّ ابْنَايَ هَذَانِ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ثُمَّ وَصِيُّ ابْنِي يُسَمَّى بِاسْمِ أَخِي عَلِيٍّ وَ هُوَ ابْنُ الْحُسَيْنِ...»

هلالى، سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس الهلالي، 2جلد، الهادى - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1405ق. ج‏2 ؛ ص763

یعنی امام علیه السلام تمام این‌ها را در قضیه‌ی غدیر مطرح می‌كند؛ یعنی ما چهار – پنج تا روایت داریم كه همه این مسائل را مطرح می‌كند.

باز روایت دیگری داریم:

«الْمَدْعُوُّ إِلَيْهِ بِالْوَلَايَةِ الْمُثْبَتُ‏ لَهُ‏ الْإِمَامَةُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ...»

ابن بابويه، محمد بن على، كمال الدين و تمام النعمة، 2جلد، اسلاميه - تهران، چاپ: دوم، 1395ق، ج‏2 ؛ ص337

بعد تک تک، نام ائمه (علیهم السلام) را تا حضرت ولیعصر (ارواحنا له الفداء) می‌برد.

عرض كردم مجموع این‌ها نزدیك هشتاد و اندی روایت شده است. شاید دوستان اگر بیشتر مطالعه كنند، بیش از این هم بشود روایت پیدا كرد. من گمان می‌كنم هفتاد – هشتاد تا روایت اصلا همه ضعیف هم كه باشند، مرسل هم كه باشند، مرفوع هم كه باشند مسئله تمام است. معمولا ما از سه تا بالاتر را «مستفیض» می‌دانیم.

والسلام علیكم ورحمه الله



مطالب مرتبط:
روایات صحیحه و متواتر شیعه در اثبات امامت امامان دوازده گانهپاسخ به شبهاتی درباره شهادت حضرت زهرا سلام الله علیهامنهج الاجابه عن الشبهاتکتب حدیثی اهل سنت - صحیح بخاری (2)
Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها