بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه پنجاه و پنجم 97/10/24
موضوع: منهج الاجابه عن الشبهات – «اهم منابع تاریخی اهل سنت- کتاب سنن نسائی»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
پرسش:
حاج آقا ببخشید! چند هفته پیش از شما سوال کردم که آیا میشود نسبت به «وهابیت» تحدی کنید که از قرن اول تا قرن هفتم هیچ عالمی از اهل تسنن و عامه توسل را حرام نمیدانند. نه به ذوات نه به اموات نه به جاه. فرمودید که به کتاب «وهابیت از منظر عقل و شرع» مراجعه کنید. فرمودید «ابن بطه» است و دیگری «حسن بن علی بربهاری» است من رجوع کردم به این دو نفر. اولاً آن چیزی که شما اینجا نقل کردید و در کتاب است درباره زیارت و نوحه خوانی بر امام حسین است آن مطلبی که از او نقل کردید آنجا نبود این مطلبی که نقل کردید.
دوم هم اینکه اگر هم باشد نسبت به موضوع ما خارج است. «ابن بطه» درباره زیارت مطلب دارد، چند هفته پیش که از شما سوال کردم فرمودید که «وهابیت» با زیارت مشکلی ندارند. خودشان قائل به زیارت هستند. پس آن تحدی بر سر جای خودش میماند.
پاسخ:
در قضیه توسل به اهلبیت، من قضیه «مروان» را هم آوردهام شما آنها را هم ببینید.
پرسش:
«مروان» شخصی نیست که معتبر باشد.
پاسخ:
فرقی نمیکند، توسل به نبی را خلاف میدانست. دارد با پا میزند میگوید اینجا چه کار میکنی؟ اگر میخواهید متوسل بشوید به «هشام» و غیره متوسل بشوید «تبّا لهم لماذا» اگر دنبال طواف میگردید، اطراف قصر «هشام» در «شام» بروید طواف بکنید!
در مورد توسل هم دارد، من نمونههایی را آوردم این کتاب درسی بود. اگر بخواهید تحقیق کنید من موارد متعددی قبل از «ابن تیمیه» در رابطه با توسل اینها از بعضی از بزرگان و ائمهشان غیر از «شافعی» ما مطالبی داریم که اینها با توسل میانه بدی ندارند. مثلاً توسل به ذات و توسل به جاه و اینها مشکل دارند.
پرسش:
تصریح کرده مثل «سلفی»ها که میگویند شرک و حرام است؟
پاسخ:
بله تقریباً دارند! یک روزی بنا شد که سابقه حرمت توسل را قبل از «ابن تیمیه» مطرح کنیم فایلش را داریم یکی از دوستانمان در کنگره تکفیر کار کردند و نظارتش هم با من بوده حرمت توسل قبل از «ابن تیمیه» را هم آوردهایم، «ابن تیمیه» آمد قضیه را خیلی علنی کرد، پیاز داغش را بیشتر کرد تکفیر و غیره را اضافه کرد.
پرسش:
«تقی الدین سبکی» که در «شفاء السقام» ادعا دارد که قبل از «ابن تیمیه» کسی نگفته است.
پاسخ:
بله، ایشان و «سمهودی» در مورد تکفیر میگویند؛ اگر کسی بیاید تکفیر بکند قبل از «ابن تیمیه» کسی نگفته؛ ولی ما مدارکش را داریم. از «احمد حنبل» یا کسی دیگر است که به صراحت عدم جواز را مطرح میکند. «ابن تیمیه» هم به کلام «احمد ابن حنبل» استدلال میکند بر عدم جواز و اینکه آیا کفر است و متوسل کافر است که
«من جعل بينه وبين الله وسائط يدعوهم أنه كافر مرتد حلال المال والدم»
مؤلفات محمد بن عبد الوهاب ، اسم المؤلف: محمد بن عبد الوهاب الوفاة: 1206 ، دار النشر : جامعة الإمام محمد بن سعود - الرياض ، تحقيق : عبد العزيز زيد الرومي , د. محمد بلتاجي , د. سيد حجاب، ج 1، ص 147
این عبارت «محمد ابن عبدالوهاب» در «مجموعه مؤلفات» با این تعبیر است، که تعبیر سنگینی است، حتی «ابن تیمیه» هم چنین تعبیری ندارد!
«من جعل بينه وبين الله وسائط »
حتی میگوید ملائکه هم که باشد باز کافر است!
آن روز یکی از دوستان در مورد «شیخ مفید» در رابطه با تحریف قرآن مطلبی را گفت، این عزیزمان از «اوائل المقالات» مطلب را آورده بود
« وأما الزيادة فيه فمقطوع على فسادها»
أوائل المقالات - الشيخ المفيد - ص 81
و نیز در «المسائل السرویه» که از شهر «ساری» مسائلی را سوال کردند و شیخ مفید جواب داده است:
«لا شك أن الذي بين الدفتين من القرآن جميعه كلام الله تعالى وتنزيله، وليس فيه شئ من كلام البشر، وهو جمهور المنزل»
المسائل السروية - الشيخ المفيد - ص 78
ایشان مفصل نفی میکند آن روز عرض کردم ایشان در ابتدا نقل میکند
«إن الأخبار قد جاءت مستفيضة عن أئمة الهدى من آل محمد ( صلی الله علیه واله وسلم)، باختلاف القرآن وما أحدثه بعض الظالمین»
این اول کلامش است آخرش هم میگوید:
«وعندي أن هذا القول أشبه من مقال من ادعى نقصان كلم من نفس القرآن على الحقيقة دون التأويل ، وإليه أميل والله أسأل توفيقه للصواب»
أوائل المقالات - الشيخ المفيد - ص 81
پرسش:
نقل قول میکند؟
پاسخ:
بله، روایات را نقل قول میکند و در آخر نظر خودش را میگوید. میگوید هم نقصان در قرآن نیست و هم زیاده در قرآن نیست. اینکه «بین الدفتین» دست ما است عین همانی است که بر پیغمبر نازل شده است. عرض کردم این روایاتی که ما داریم آنها (اهل سنت) هم بیش از ما دارند؛ یعنی اگر ما ده تا روایت داشته باشیم آنها سی تا روایت دارند. در کنار آیات قرآن، آیات دیگری هم آوردهاند، حتی سورههای مستقلی آوردهاند که عمر بعضی از سوَر قرآنی که ننوشتند و از قول او، قبول نکردند در قنوت نمازش میخوانده که اصلاً در این قرآن وجود ندارد!
یا به قول «عبدالله مسعود» معوذتین را جزو قرآن نمیدانسته است! یا قرآنی که در نزد «عایشه» و «حفصه» بوده کاملاً آیاتش با این قرآن موجود متفاوت بوده! اینها را به صراحت و با سندهای معتبر آوردهاند، اینها عمدتاً حرفشان این است که تلاوتش نسخ شده و حکمش باقی مانده است!
پرسش:
راجع به «اخبارییون» هم بفرمایید که اعتقاداتشان چیست؟
پاسخ:
«اخباری»ها دو دسته هستند یک سری که بنیانگذار اخبارگری «مولا محمد امین استرآبادی» است که «الفوائدُ المدنیه» دارد در آنجا کل «اجتهاد» و «تقلید» را را به هم زده است میگوید همه خلاف است و میگوید آقایان مراجع تقلید و غیره را کنار بگذاریم.
بعد بزرگانی مثل «سید بحر العلوم»، مرحوم «شَفتی (رضوان الله تعالی علیه)» و غیره در برابرش ایستادند و جوّی که در «عراق» درست کرد و به «ایران» هم رسید فُحول «مرجعیّت» در برابر این جو ایستادند و از بین رفت. در همان زمان «بهائی گری» در «ایران» آمد باز مراجع ایستادند و تقریبا از بین رفت و تنها اثراتی مختصر ماند!
در «عربستان»، «وهابیگری» بود که متأسفانه آنجا کسی نبود که جلویش بایستد؛ یعنی اینها سه پدیده بود که در یک زمان ایجاد شد در «عراق» «اخباریگری»؛ در «ایران» «بهائیگری» در «عربستان» «وهابیگری» در «ایران» و «عراق» مرجعیت ایستاد و اینها بیاثر شد یک آثار خیلی کوچکی از اینها ماند و اینها از کشور رخت بربستند.
ولی در «عربستان» فراگیر شد و اینها حکومت را به دست گرفتند.
من قبل از اینکه بحث را شروع کنم، نکتهای را عرض کنم. چند روز آینده ایام «فاطمیه» است در این چند روزی که درسها تعطیل است بزرگواران بزرگواری کنند کتاب «استدلال شیعه بالسنة النبویه» نوشته «عبدالرحمن دمشقیه» را ما در کانال گذاشتیم بردارند و مطالعه کنند. در این کتاب در رابطه با حضرت زهرا (سلام الله علیها) دارد که:
«فاطمة بضعة مني من أغضبها فقد أغضبني»
این جدیدترین کتاب ضد شیعه است و رساله دکترای این خبیث بوده است.
پرسش:
ولی در روش خیلی ضعیف است.
پاسخ:
همهشان همین گونه هستند! -همین آقایی که در «اصفهان» ادعای اجتهاد دارد و میگوید من از مراجع گواهی اجتهاد دارم دیدم در بحث «رجالی» به قدری ناشی است که اصلاً الفبای «رجال» را بلد نیست یک روایتی را تضعیف کرده ای وای «کلینی» طبقه نُه است آمده از طبقه شش، با هفت تا واسطه نقل کرده دو تا واسطه، اضافی است پس روایت ضعیف است! مشخص است که این آقا الفبای «رجال» را بلد نیست! شنیده که یک مقداری بحث طبقات مطرح است اصلاً نمیداند طبقه چیست!!
دمشقیه میگوید:
«فاطمة بضعة مني من أغضبها فقد أغضبني»
این را در صفحه 628دارد و تقریباً چند صفحه هم بیشتر نیست. ببینید من دوست دارم بزرگواران در این یک هفته، چند روزی وقت بگذارند یک مقاله خوبی بنویسند ببینید این آقا خیلی هم تلگرافی حرف زده است. یعنی کل شبهاتی که «ابن تیمیه» در چهل- پنجاه صفحه گفته ایشان در نصف صفحه بیان کرده است، اگر دوستان یک مقاله خوب و تحقیقی بنویسند ما این را به عنوان تحقیق آخر ماه قبول میکنیم.
تعدادی از دوستان اصرار داشتند که یک سری جلسات خصوصی غیر از این هم ما برای بعضی از این بزرگواران داشته باشیم و در خدمتشان باشیم ما حرفی نداریم، شما توجه دارید که در جلسات کارگاهی که از 5 – 6 نفر بیشتر باشد فایدهی زیادی وجود ندارد. در جلسات عمومی خیلی نمیشود ریزه کاریها را بیان کرد، یا کسی میخواهد مقاله بنویسد انسان برود تصحیح کند و دوباره ببرد اصلاح کند و دوباره برگرداند.
ما میخواهیم بدانیم از میان دوستان بزرگوار ما چند نفر جدیت و پشتکار دارند. اینها بیایند کار کنند و اگر خدا توفیق داد ما یک جلسهی خصوصی هم برای آن بزرگواران ان شاء الله میگذاریم؛ پس از صفحه 628 تا 630، دو صفحه و دو سه سطر بیشتر نیست این را با دقت مطالعه بفرمایید زیرا هم در رابطه با حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) هم است، حدیث «بضعةٌ منی» و حدیث «أنَّ الانبیاء لا یورثون» و غیره را دارد که:
«قد اتفق السنة والشیعة إلی صحته»
عرض کردم همه تلگرافی است؛ یعنی اگر کسی روی این سه صفحه خوب کار کند 300 صفحه جواب لازم دارد ولی ما میخواهیم حداقل آقایان نه 300 صفحه، حداقل 30 صفحه مطلب در نقد حرفهای مزخرف این آقا داشته باشند!
تصور کنید شما تبلیغ تشریف بردید یک جوانی آمده این کتاب را خوانده جواب میخواهد. ترجمه فارسیاش هم در تمام سایتها هست، در کانالها مرتب دارند میگذارند چند روز قبل از فاطمیه اینها شبهات را شروع کردند عمدتاً هم همین شبهات است خارج از اینکه این شخص در دو صفحه و نیم آورده نیست.
تصور کنید شما در دانشگاه، در روستا یا شهری بالای منبر هستید یک کسی میآید چنین سوالی از شما میکند چه جوابی میخواهید داشته باشید؟ ما اگر بیاییم بیست - سی تا اینطور شبهه را جواب میدانی بدهیم؛ یعنی حداقل بیست - سی صفحه جواب بدهیم من معتقد هستم آن ملکه پاسخگویی به شبهات دستمان میآید.
اینها فُحولشان هستند که الان دو - سه نفر بیشتر ندارند که عمدتاً پرچمدار «وهابیت» هستند یکی «عبدالرحمن دمشقیه» در «ریاض» است «عثمان الخمیس» در «کویت» است «قفاری» که دربدر است که آیا در «ریاض» و یا جای دیگری است معلوم نیست! روی هم اینها سه – چهار نفر بیشتر نیستند.
پرسش:
«عرعور» چه؟
پاسخ:
«عرعور» نه! «عرعور» حرفهایش خیلی زیاد ارزش ندارد! و دکتر «علی سالوس» در «امارات» است. مثل ایشان سه - چهار نفر فحول هستند؛ یعنی «عمرو ابن عبدود»شان این سه چهار نفر هستند ما ببینیم اینها چه حرفی دارند؟ طلبهها و حتی همان «عرعور» هم نگاه میکند ببیند که اینها چه دارند؟ «عرعور» یک چهره سیاسی است تا چهره علمی!
پرسش:
استاد! «غامدی» چه؟ شما که با او بحث داشتید!
پاسخ:
ما جوابش را دادیم. چیزی از او نمانده! یعنی جواب ما را دید دیگر بنده خدا دق کرد و مرد! ولی آنها که فعلاً در میدان حضور دارند این سه - چهار نفر هستند «سالوس»، «عثمان الخمیس»، «عبدالرحمن دمشقیه» و «عائذ قرنی» که البته ایشان یک مقدار معتدل است؛ ولی یکی از کتابهایش در یک سال حدود 500 هزار تیراژ به فروش رفت!
یک محبوبیت خاصی دارد و ظاهراً الان در زندان است. آقای «محمد بن سلمان» یکی از کسانی را که زندانی کرده همین «عائذ قرنی» است. «عائذ قرنی» از آنهایی است که با پنبه سر میبُرد، «عثمان الخمیس» و «عبدالرحمن الدمشقیه» و «سالوس» بی حیا هستند!
پرسش:
در مورد «عثمان الخمیس» نقل میشود که طایفه اش او را نفی نسب کردند.
پاسخ:
بله ایشان جزء لقیطها بوده؛ یعنی بچه سر راهی است؛ «خمیس» پدرش نیست. داشته سر کار میرفته میبیند یک بچهای را داخل قنداق کنار خیابان گذاشتهاند! او را برمیدارد و بزرگش میکند. آن بچه «عثمان الخمیس» شد! پرونده ایشان دست اقای «کورانی» است!
آغاز بحث...
یکی از بحثهای ما در رابطه با کتابهای اهلسنت که میخواهیم در مباحث ولایی و پاسخ به شبهات از آن استفاده کنیم کتاب «سنن نسائی» است. این «نَسائی» است نه «نِسائی»! خیلیها «سنن نِسائی» میگویند که صحیح نیست. «سنن نَسائی» صحیح است. «نَساء» یکی از روستاهای اطراف نیشابور است.
«نسائی» یک «سنن صغری» و یک «سنن کبری» دارد، «سنن صغری» ایشان در حقیقت تلخیصی از «سنن کبری» او است و آن که جزء «صحاح سته» است «سنن صغری» است نه «سنن کبری»!
ایشان متوفای 303 است، حتی میگویند افضل کتب «صحاح سته» بعد از «بخاری» و «مسلم» است، حتی بعضیها میگویند ایشان شرایطی در رجال دارد که اشد از شرایط «بخاری» و «مسلم» است، شرایط «نسائی» در سند روایت دقیقتر و سختگیرتر از «بخاری» و «مسلم» است.
«ذهبی» هم تصدیق میکند، میگوید واقعا همینطوری است. حتی بعضیها «سنن نسائی» نمیگویند بلکه «صحیح نسائی» میگویند! مثل «صحیح ترمذی»! «ذهبی» میگوید ایشان جماعتی از رجال «صحیح بخاری و مسلم» را تضعیف کرده است در مورد ایشان میگوید:
«النسائي هو أحذق بالحديث وعلله ورجاله من مسلم ومن أبي داود ومن أبي عيسى»
«نسائی» حاذقتر به حدیث و اشکالات حدیث از «مسلم»، «ابی داود» و «ابی عیسی» است.
سير أعلام النبلاء ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج 14، ص 133
«علل الحدیث»؛ یعنی اشکالات حدیث، علل از علت میآید، بیماریهای حدیث که باعث میشود حدیث از درجه اعتبار بیفتد! میگوید احذق بالحدیث و علل حدیث و رجال حدیث از «مسلم»، «ابو داود» و «ابو عیسی ترمذی» است.
«وهو جار في مضمار البخاري وأبي زرعة»
«سنن نسائی» در حقیقت همتراز «بخاری» و «ابی زرعه دمشقی» است
«إلا أن فيه قليل تشيع وانحراف عن خصوم الإمام علي كمعاوية وعمرو والله يسامحه»!
ببینید! شما مرض را نگاه کنید! میگوید ایشان قلیل تشیعی دارد! چرا؟ چون از «معاویه و عمرو» یک مقدار انحراف دارد، «معاویه» و «عمرو عاص» را دوست ندارد و به خاطر این هم بلاها و مصیبتهایی ایشان کشید!
شما ببینید «سبکی» دارد:
«أنه أخرج من دمشق لما ذكر فضائل علي»
ایشان کتاب «فضائل علي» را که نوشت، تحقیق کرد که مردم کدام شهر ناصبیتر هستند تا به آنجا برود و این کتاب را بخواند. لذا به شام و دمشق رفت.
«نسائی» وقتی فضائل علي را گفت:
«ما زالوا يدافعون فى خصيتية»
همینطوری لگد و مشت میزدند آن هم به جای حسّاسش!
«أخرج من المسجد ثم حمل إلى الرملة فتوفى بها... وقيل حمل إلى مكة فدفن بها بين الصفا والمروة»
طبقات الشافعية الكبرى ، اسم المؤلف: تاج الدين بن علي بن عبد الكافي السبكي الوفاة: 771هـ ، دار النشر : هجر للطباعة والنشر والتوزيع - 1413هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقيق : د. محمود محمد الطناحي د.عبد الفتاح محمد الحلو، ج 3، ص 16
لازم به ذکر است که بعضظی از شهرهای ایران است که از امیر المومنین جانانه دفاع کردند. مثلا همین «سیستان»، نه «بلوچستان»! «سیستان» در رابطه با سب نکردن حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در اواخر قرن اول ، بسیار مقاومت کردند و ایشان را سب نکردند.
حموی به این مسئله تصریح میکند.
و أجل من هذا كله أنه لعن علي بن أبي طالب ، رضي الله عنه ، على منابر الشرق و الغرب و لم يلعن على منبرها إلا مرة ، و امتنعوا على بنى أمية حتى زادوا في عهدهم أن لا يلعن على منبرهم أحد ... و أي شرف أعظم من امتناعهم من لعن أخي رسول الله ، صلى الله عليه و سلم ، على منبرهم و هو يلعن على منابر الحرمين مكة و المدينة.
حموي، ياقوت، متوفاي 626 ق، معجم البلدان، ج 3، ص 191، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1399ق.
آقای «دوانی» هم یک کتابی به اسم «رادمردان سیستان» دارد و «دفتر تبلیغات» این را چاپ کرده است در آن کتاب میگوید حاکم «سیستان» اعلام کرد که باید همه علي را در نمازهایشان و جاهای دیگر سب کنند اینها گفتند ما سب نمیکنیم.
گفت هرکس سب نکند باید مالیات بدهد، گفتند مالیات میدهیم، گفت هرکس سب نکند زنش را میآوریم سرش را میتراشیم و در خیابان میگردانیم! گفتند حاضریم زنهای ما سرششان تراشیده شود در خیابان گردانیده شود؛ ولی علي را سب نمیکنیم!! این در تاریخ «سیستان» ثبت شد و ماند!
در خود «قزوین»، «حاکم قزوین» در «مسجد جامع قزوین» بالای منبر رفت گفت مردم! علي را سب کنید! گفتند ما به هیچ وجه سب نخواهیم کرد، گفت برایتان گران تمام میشود، گفتند گران تمام بشود! گفت بر شما سختگیری میکنیم و چنین و چنان میکنیم! گفتند هرکاری میخواهی بکن!
خود «حاکم» شروع کرد بالای منبر علي را سب کردن، مردم ریختند او را در بالای منبر تکه تکهاش کردند، اصلا نگذاشتند پایین بیاید!
در غالب شهرها نتوانستند، حتی بعضی از بزرگان اهلسنت مثل «شعبی» میگوید وقتی دستور دادند علی را سب کنید ما علی را سب و لعن کردیم؛ ولی در بعضی از شهرها این ماند و حتی شاید همین چیزهایی که نسبت به «قزوین» در آوردند به خاطر عشق و علاقه مردم «قزوین» نسبت به اهلبیت بوده است. «خواجه ربیع» از طرف حضرت امیر مدتی نماینده امیر المؤمنین در «قزوین» بود؛ یعنی اینها کار کردند اینطوری نبود که اینها همینطوری خودرو این مسائل را داشته باشند.
هر کجا قدم شیعیان امیر المؤمنین مثل شهر «قم»، «نیشابور»، «قزوین» یا در بعضی از بلاد دیگر رفت اینها در این زمینه؛ یعنی در ارادت به حضرت امیر و مواجهه با دشمنان امیر (سلام الله علیه) واقعاً سرآمد شدند.
«ابن جوزی» میگوید:
«فسئل عن معاوية وما روى في فضائله»
ایشان فضائل علی را که -گفت «سبکی» دیگر ذیلش را نیاورده این را هم دقت بکنید درست است مردم «شام» «ناصبی» بودند «ابن تیمیه» هم میگوید «ناصبی» بودند. اینها فضائل امیر المؤمنین را نمیتوانستند تحمل کنند؛ ولی درد تنها آن نبود این پنجاه درصد قضیه بود ولی پنجاه درصد هم این بود که زدند- در رابطه با «معاویه» و فضائل سوال کردند آقا شما که اینقدر فضائل علی گفتی از «معاویه» هم بگو
«فقال : لا يرضى معاوية رأساً برأس حتى يفضل»
همین که شما «معاویه» را با سایر صحابه برابر دانستید راضی نیستید و میخواهید یک فضیلتی هم برایش بتراشید؟
« فما زالوا يدفعون في خصيته حتى أخرج من المسجد »
المنتظم في تاريخ الملوك والأمم ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن علي بن محمد بن الجوزي أبو الفرج الوفاة: 597 ، دار النشر : دار صادر - بيروت - 1358 ، الطبعة : الأولى، ج 13، ص 156
عمدتاً به خاطر این بود که حاضر نشد نسبت به «معاویه» فضیلتی نقل کند.
پرسش:
«سلفی»ها کتابش را قبول دارند؟
پاسخ:
بله، قبول دارند جزء صحاحشان است.
«ذهبی» دربارهاش میگوید:
«الإمام الحافظ الثبت شيخ الإسلام»
سير أعلام النبلاء ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج 14، ص 125
تا آنجا که میگوید:
«فما زالوا يدفعون في حضنيه»
معلوم نیست چرا ایشان بجای «خصيتیه» ، « حضنيه» آورده است؟!
«حتى أخرج من المسجد ثم حمل إلى مكة فتوفي بها»
سير أعلام النبلاء ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج 14، ص 132
در راه از دنیا رفت به «مکه» نرسید. البته این قضایا در «السنه» «خلال» آمده بر اینکه «اعمش»، در کتابخانهاش حدیثی نقل کرده بود «عليٌ قسیم الجنة والنار» آمدند ریختند کتابخانهاش را آتش زدند! در کتابخانهای روایتی باشد که علي«قسیمٌ الجنةِ والنار» است آن کتابخانه باید آتش بگیرد!
از «احمد ابن حنبل» سوال میکنند که روایت «عليٌ قسیمٌ الجنةِ والنار» صحیح است؟ گفت شما این روایت را قبول دارید که «لا یحبنی الا مؤمن ولا یبغضنی الا منافق» گفتند بله! – این حدیث در «صحیح مسلم» و خیلی مصادر دیگر آمده است- گفت پس اگر علي «لا یحبنی الا مؤمن ولا یبغضنی الا منافق، فهو قسیم الجنة والنار»! دیگر شما دنبال چه هستید؟
ما اینها را مفصل جمع کردیم و این را در نقد «قفاری» هم مفصل آوردیم «نصر ابن علي» حدیثی در رابطه با حضرت امیر و امام حسن و امام حسین آورد، «متوکل» هزار شلاق به او زد به خاطر نقل یک فضیلت «تهذیب التهذیب» «ابن حجر» جلد 10، صفحه 384؛ «تاریخ اسلام» «ذهبی» جلد 18، صفحه 508 آورده است.
یا «ابن سقاء» که از او تعبیر «الحافظ، الامام» میکنند ذهبی میگوید:
«انه أملى حديث الطير»
حدیث «طیر» را بالای منبر گفت
«فلم تحتمله نفوسهم فوثبوا به»
از هر طرف حمله کردند
«واقاموه»
از منبر پایین کشیدند
«وغسلوا موضعه»
منبر را آب کشیدند
تذكرة الحفاظ ، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد الذهبي الوفاة: 748 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى، ج 3، ص 966
منبری که فضائل علی گفته شود آن منبر نجس است! (نستجیر بالله)
این را من بارها گفته ام مذهب شیعه و مذهب اهلبیت و این همه معارف آن که مثل نقل و نبات در اختیار ما است و قدرش را نمیدانیم، این از میان خون و قتل و آتش زدن و زجرها به دست ما رسیده؛ یعنی اینطوری نیست که یک مسیر طبیعی مثل مذهب «ابو حنیفه» و دیگران طی کرده باشد و به دست ما رسیده باشد.
شما ببینید «قنبر» غلام امیر المؤمنین را با چه وضع فجیعی کشتند؟ یا «میثم تمار (رضوان الله تعالی علیه)» و «حجر ابن عدی»ها و غیره را چطوری زجر دادند و شهید کردند اینهایی که فضائل اهلبیت نقل کردند و حاضر نشدند علي را سب بکنند اینها مذهب تشیع را پایهگذاری کردند.
شما ببینید «شهید ثانی» را اعدام میکنند، بر جنازهاش شلاق میزنند و جنازهاش را آتش میزنند. چرا؟ چون شیعه است! از علي دفاع میکند یک کلمه از ایشان نقل نکردهاند که علیه اهلسنت ، علیه خلفاء، علیه صحابه حرفی زده باشد.
من به دوستان توصیه میکنم در این ایام تعطیلی «شهداءُ الفضیله» «علامه امینی» را فراموش نکنید کتاب خیلی زیبایی است!
در منبرها، در جلسات اینها را بگویید که مردم بدانند که مذهب تشیع، به این سادگیها به دست ما نرسیده اگر خدای نکرده خوب از این مذهب، پاسداری نکنیم این افراد منحرفی که در گوشه و کنار پیدا میشوند چه در داخل تشیع و چه در بیرون تشیع ، به اینها ما جواب ندهیم اذهان جوانهای ما را مشوش میکنند، شبهاتشان را برطرف نکنیم معلوم نیست نسلهای آینده، آیا واقعاً این مذهب را درک میکنند یا نه؟ اگر هم کوتاهی کردیم یقین بدانیم لعن و نفرین آیندگان نثار ما خواهد شد این امانت در دست ماست.
مذهب شیعه، ناموس شیعه است. انسان از این ناموسش، میلیارد برابر ناموس و زن بچهاش باید دفاع کند؛ یعنی خودش که هیچ زن و بچه و تمام زندگیاش باید فدای این مذهب بشود تا مذهب برای آینده بماند همانطوری که گذشتگان از تمام هستی خودشان گذشتند این مذهب را در اختیار ما قرار دادند.
والسلام علیکم ورحمة الله