بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: وقتی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) خلیفه نشد، چه شد؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
ما بحثی را در رابطه با شبهاتی که بعضی از دوستان شیعه مطرح کرده اند شروع كردیم، البته اینگونه شبهات قبلاً هم از طرف وهابیت مطرح بوده که اگر علی خلیفه میشد چه میشد؟ ما مواردی را آوردیم که «علی زمینه ساز عمل به کتاب و سنت» بود، یعنی اولین ویژگی این بود که علی اگر خلیفه میشد این بود و هدف از رسالت هم همین بود كه کتاب و سنت در میان جامعه منتشر بشود.
«هدایت مردم به صراط مستقیم» نکته دیگر بود كه از اهداف رسالت هم همین بود. «رهنمود جامعه به سوی حق» نکته بعدی بود، هدف از بعثت هم همین بود و در کنارش هم دستورات الهی، ضامن رفاه دنیوی و سعادت و رستگاری اخروی مردم بود.
از طرف دیگر میگویند حال که علی خلیفه نشد چه شد؟ بحثی که قبلاً برای دوستان گفتیم که مطرح خواهیم کرد. یکی از عواملی که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) خلیفه نشد و دیگران خلیفه شدند این را همه عزیزان کاملاً در جریان هستند.
در این مورد بارها بحث کردیم و به گمانم بحث خیلی رندی باشد؛ آن کسی که به جای علی نشست اولین کاری که انجام داد آتش زدن کل احادیث پیغمبر بود که «ذهبی» در کتاب «تذکرة الحفاظ» جلد 1، صفحه 5 از «عایشه» نقل می کند که میگوید:
«جمع أبي الحديث عن رسول الله وكانت خمسمائة حديث»
تمام احادیث را پدرم جمع کرد، مجموعاً آنچه که داشتند 500 حدیث بود.
«فبات ليلته»
شب خوابیده بود
«يتقلب كثيراً قالت فغمني فقلت أتتقلب لشكوى أو لشيء بلغك فلما أصبح »
خوابش نمیبرد و در رختخواب این ور و آن ور میغلطید، من خیلی غمناک شدم گفتم چرا اینقدر به این طرف و آن طرف میغلطی؟ آیا درد و مشکلی داری، خبر بدی به تو رسیده؟ چیزی نگفت تا صبح شد گفت:
«أي بنية هلمي الأحاديث التي عندك»
تمام احادیثی که نزد تو است برای من بیاور.
البته یک نکتهای که در اینجا وجود دارد عزیزان دقت بکنند، در اینجا میگوید کل احادیث 500 تا بود و بیشتر از این نبود؛ در حالی که آقایان اهلسنت از «عایشه» فقط 2210 روایت نقل کرده اند!! سؤال ما این است که مابقی روایتها از کجا در آمده؟
آیا این نشان نمیدهد که همه اینها بعدها ساخته شده، بعدها اینها را جعل کردند؟ نمیدانیم! این هم یک سوالی در اینجا برای ما است. امیدواریم که ان شاء الله اگر دسترسی به آقایان اهلسنت داشتیم، این سوال را مطرح کنیم به ما جواب بدهند.
در هر صورت «عایشه» میگوید:
«فجئته بها فدعا بنار فحرقها»
تمام احادیث را آوردم و پدرم آنها را آتش زد!
تذكرة الحفاظ، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد الذهبي الوفاة: 748، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، ج 1، ص 5
جملهای که درباره امیر المؤمنین (سلام الله علیه) داشتیم این بود که «عمر» گفت:
« إن أحراهم أن وليها أن يحملهم على كتاب الله وسنة نبيهم صاحبك يعني عليا»
سزاوارترین کس و شایستهترین کسی که میتواند مردم را بر کتاب خدا و سنت پیغمبر وادار کند، علی ابن ابیطالب است.
تاريخ المدينة المنورة، اسم المؤلف: أبو زيد عمر بن شبة النميري البصري، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م، تحقيق: علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان؛ ج 2، ص 59
عایشه هم میگوید:
« أنه لأعلم الناس بالسنة»
علی ابن ابیطالب، عالمترین مردم به سنت پیغمبر است.
الاستيعاب في معرفة الأصحاب، اسم المؤلف: يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي، ج 3، ص 1104
یا در جای دیگر می گوید:
«علي أعلم أصحاب محمد بما أنزل على محمد»
علی ابن ابیطالب، عالمترین انسانها و عالمترین صحابه است برآنچه که بر پیغمبر نازل شده است.
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل؛ تأليف: الحافظ الكبير عبيد الله بن أحمد المعروف بالحاكم الحسكاني؛ الحنفي النيسابوري، تحقيق وتعليق: الشيخ محمد باقر المحمودي؛ مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامي مجمع أحياء الثقافة الاسلامية، 1411 ه - 1990م، ج1، ص47
ولی از این طرف ما میبینیم اینها بر خلاف آنچه می گفتند و معتقد بودند عمل کردند. «خطیب بغدادی» که از علمای بزرگ اهلسنت است در کتاب «تقیید العلم» خودش میگوید به عمر الخطاب خبر رسید در دست مردم کتابهایی است یعنی کتاب احادیث است.
«فَاسْتَنْكَرَهَا وَكَرِهَهَا»
گفت همه اینها دروغ است و ناراحت بود که کتابهای حدیثی در دست مردم است.
بعد دستور داد بر اینکه هر کس هر کتاب حدیثی دارد در نزد او بیاورد. وقتی همه را آوردند دستور داد تمام اینها را:
«فَأَحْرَقَهَا بِالنَّارِ، ثُمَّ قَالَ: «أُمْنِيَةٌ كَأُمْنِيَةِ أَهْلِ الْكِتَابِ؟»
همه احادیث را آتش زد سپس گفت: آیا شما آرزوی مثل آرزوی اهل کتاب دارید!
تقييد العلم للخطيب البغدادي؛ اسم المؤلف: الخطيب البغدادي الوفاة: 463 هـ، دار النشر: دار إحياء السنة النبوية، ج 1، ص 52
در اینجا از نظر «فقه الحدیثی» ما چند تا سوال میتوانیم مطرح بکنیم:
یک: اینکه چرا کتابهای حدیثی را آتش زدند و علت آتش زدن چه بود؟ آیا سخن پیغمبر، سخن باطلی بود؟ یعنی چون باطل بود آتش زدند!؟
دو: چون صحابه مطالب دروغ از پیغمبر نوشته بودند اینها آتش زدند؟
سه: مطالبی که از پیغمبر نوشته بودند مطالبی بود که پایههای حکومت اینها را تضعیف میکرد و به هم میریخت!؟
همین هزاران روایاتی که در فضیلت، خلافت، امامت و وصایت علی (سلام الله علیه) آمده، اینها در این کتابها و در میان این احادیث بوده که اگر اینها در میان مردم منتشر میشد قطعاً حکومت اینها متزلزل میشد و سوالها مطرح میشد که پیغمبر، علی را خلیفه کرده اینها چرا آمدند خلیفه شدند؟
پیغمبر علی را امام و وصی کرده، چرا اینها ادعای امامت و وصایت دارند؟ این یک دسته از سوالاتی است که ما میتوانیم از این حدیث داشته باشیم.
سوال بعدی این است که «عمر بن خطاب» گفت:
«أُمْنِيَةٌ كَأُمْنِيَةِ أَهْلِ الْكِتَابِ»
اینها آرزوی مثل آرزوهای اهل کتاب دارند، این قضیه خیلی زیاد برای ما روشن نیست. علت اینکه این احادیث را آتش زدند «أمنية كأمنية أهل الكتاب» بود یعنی چه؟ یعنی اینها بعدها قرآن را کنار میگذاشتند و فقط به احادیث پیغمبر اکتفا میکردند و قرآن مهجور میشد؟ آیا مرادشان این است؟
قرآن جمع آوری شده بود و طبق روایات صحیح شیعه و سنی در زمان پیغمبر، قرآن از اول تا آخر جمع شده و عده زیادی حافظان قرآنی بودند؛ بعضیها شب تا صبح ختم قرآن میکردند، اینها کاملاً واضح و روشن است.
به اضافه سخن خدا با سخن پیغمبر خیلی تفاوت دارد. در سخن خدای عالم تحدی وجود دارد. فرمود:
(وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ)
و اگر در باره آنچه بر بنده خود [= پيامبر] نازل کردهايم شک و ترديد داريد ،( دست کم) يک سوره همانند آن بياوريد؛
سوره بقره (2): آیه 23
کسی نمیتوانست یک سوره همانند قرآن بیاورد؛ ولی سخن پیغمبر همچین سخنی نبود و کاملاً مشخص بود کلام الله با کلام نبی فرق داشت.
مگر اینکه یک نفر خیلی از مرحله پرت میشد و نمیتوانست تشخیص بدهد که آیا این کلام الله است یا کلام النبی است؟ 1400 سال گذشته و هر کسی آمده ادعا کرده که من میتوانم مثل کلام خدا را بیاورم مفتضح و رسوا شده است.
یا نه هدفشان این بود كه اینها مثل اهل کتاب که «تورات» و «انجیل» را تحریف کردند و به جایش مطالب دل بخواهی خودشان را گذاشتند، قرآن را تحریف می کردند. لذا «أمنية كأمنية أهل الكتاب» یعنی این احادیث اگر در دست مردم باشد، مطالبی از سخنان پیغمبر در داخل قرآن قرار میدهند و البته این ادعا، عدالت صحابه را زیر سوال میبرد. شما میگویید:
«أَصْحَابَ النَّبِيِّ كُلُّهُمْ عُدُولٌ»
صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان؛ اسم المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي الوفاة: 354، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1414 - 1993، الطبعة: الثانية، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ج 6، ص 442
«الصحابة كلهم من أهل الجنة قطعا»
الإصابة في تمييز الصحابة؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي، ج 1، ص 11
و از طرف دیگر میگویید:
«سنة الصحابة كسنة النبي»
یا نه، از این میترسیدند که شاید این نکته صحیح باشد، روایاتی که رسول اکرم در تفسیر آیات و تبیین آیات بیان فرموده بود طبق آیه 44 سوره نحل:
(وَأَنْزَلْنَا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْ)
و ما اين ذکر [= قرآن] را بر تو نازل کرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي
سوره نحل (16): آیه 44
و آیه 7 سوره حشر:
(وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)
آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)، و از آنچه نهي کرده خودداري نماييد؛
سوره حشر (59): آیه 7
آیا اینها میترسیدند احادیثی که از نبی مکرم در تفسیر آیات آمده، در تفسیر آیه 55 سوره مائده آیه:
(إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ)
سرپرست و ولي شما، تنها خداست و پيامبر او
سوره مائده (5): آیه 55
آمده. در تفسیر آیه 67 سوره مائده:
(يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ)
اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملا (به مردم) برسان!
سوره مائده (5): آیه 67
آمده. در تفسیر آیه 3 سوره مائده
(الْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ)
امروز، دين شما را کامل کردم
سوره مائده (5): آیه 3
و دهها آیهای که در تفسیر و تبیین آن، رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بیاناتی داشت از این میترسیدند بر اینکه، این احادیث در کنار آیات قرآن نوشته شود و دست به دست هم بچرخد و حقیقت را بر مردم روشن کند. ظاهر قضیه این است که این صحیح باشد.
دلیل ما همان حرف آقای «آلوسی» در کتاب «روح المعانی» جلد 6، صفحه 193 است که ایشان از «ابن مسعود» نقل می کند که او میگوید ما در زمان پیغمبر این آیه را اینطوری میخواندیم
«ياأيها الرسول بلغ ماأنزل اليك من ربك إن عليا ولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته»
روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، اسم المؤلف: العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: 1270هـ ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج 6، ص193
«سیوطی» در «تفسیر» خودش جلد 2، صفحه 298 همین را آورده. «شوکانی» در «فتح القدیر» جلد 1، صفحه 60 همین را آورده است.
اینها میترسیدند این احادیثی که در ذیل آیات آمده و بیانگر حقایق مطلب است و این هم باز باعث میشود پایههای حکومتشان به هم بریزد، آمدند به طور کلی به جای حل مسئله، صورت مسئله را پاک کردند.
من از عزیزان تقاضا دارم این روایات را که میخواهند مطرح بکنند، همراه با تأمل باشد. یکی دو مورد به ذهن من آمد، آوردم و شاید دهها مورد دیگری هم به ذهن دوستان بیاید، الان به ذهن ما نیامده باشد، ولی نقل روایات، هنر نیست.
«درایات الروایات» فهم روایات، برداشت از روایات مهم است که بیاییم روایات را نقل بکنیم و در آنجایی که نیاز به درایت، تحلیل و روشنگری دارد، تحلیل کنیم.
به تعبیر «آیتالله العظمی جوادی آملی» در جلسهای که خدمتشان بودیم میفرمود جوانهای اهلسنت حق دارند این مطالب را بشنوند؛ علمای خودشان که اینها را نمیگویند خودشان هم که فرصت و حوصله و یا سواد مراجعه به این کتب و این احادیث را ندارند، اگر شماها نگویید، این مطالب به گوششان نمیرسد.
شما ببینید ما عرض کردیم خود خلیفه دوم می گوید: اگر علی خلیفه میشد مردم را به کتاب و سنت پیامبر راهنمایی می کرد:
« إن أحراهم أن وليها أن يحملهم على كتاب الله وسنة نبيهم صاحبك يعني عليا»
سزاوارترین کس و شایستهترین کسی که میتواند مردم را بر کتاب خدا و سنت پیغمبر وادار کند، علی ابن ابیطالب است.
تاريخ المدينة المنورة، اسم المؤلف: أبو زيد عمر بن شبة النميري البصري، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م، تحقيق: علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان؛ ج 2، ص 59
یعنی امیرالمؤمنین جز «کتاب الله» و «سنت النبی» چیزی نمیگفت. این اولین ویژگی بود که گفتیم اگر امیرالمؤمنین خلیفه میشد چه میشد؛ و اولین ویژگی که خلیفه نشد چه شد، این است که این احادیث را آتش زدند!
یا «ذهبی» در «سیر اعلام النبلاء» جلد 5، با تحقیق «شعیب الأرنؤوط» صفحه 59 میگوید:
«إن الأحاديث كثرت على عهد عمر»
با اینکه ابوبکر دستور منع نقل احادیث را داد، و گفت نباید احادیث نقل نشود و باید احادیث آتش زده بشود، ولی در زمان عمر احادیث زیاد شد.
«فناشد الناس أن يأتوه بها فلما أتوه بها»
مردم را قسم داد که اینها را بیاورند وقتی که آوردند.
«أمر بتحريقها ثم قال مثناة كمثناة أهل الكتاب»
در پاورقی این کتاب در توضیح «مثناة» نوشته:
«المثناة كتاب وضعه أحبار بني إسرائيل بعد موسى في مابینهم علی ما ارادوا من غير كتاب»
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ج 5، ص 59
همان تحلیلی که بنده عرض کردم. شما میگویید «سنة الصحابة كسنة النبي» است و عمل به سنت صحابه، عمل به سنت نبی است.
خیلی از جاها «سنة النبی» نیست؛ مثل «نماز تراویح» که آقایان ماه رمضان میخوانند، سنت نبی در کار نیست و همهاش سنت صحابه است. اینها با این وضعیت، کل موقعیت و عدالت صحابه را زیر سوال میبردند.
دوم منع نقل احادیث است که ابوبکر گفت:
«فلا تحدثوا عن رسول الله شيئا فمن سألكم فقولوا بيننا وبينكم كتاب الله»
کسی حق ندارد از پیغمبر روایتی نقل کند، هر کس از شما سوال کرد بگویید کتاب خدا برای ما کافی است!
تذكرة الحفاظ؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد الذهبي الوفاة: 748، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة : الأولى، ج 1، ص 3
یعنی حلال خدا را حلال بشمارید و حرام خدا را حرام بشمارید؛ ما در اینجا چند تا تحلیل داریم. تحلیل اول: اگر چنانچه ما احادیث پیغمبر را کنار بگذاریم، کتاب الله را ملاک قرار بدهیم ما میخواهیم اول صبح، نماز صبح بخوانیم؛ چطوری نماز بخوانیم، چطوری وضو بگیریم؟
نماز صبح را چند رکعت بخوانیم؟ ده رکعت، بیست رکعت، پنجاه رکعت، یک رکعت، چه کار کنیم؟ اصلاً نماز چطوری است؟ قیام دارد، رکوع دارد، سجده دارد، سلام دارد، حمد دارد، سوره دارد، چه دارد؟ اینکه میگوید:
«فلا تحدثوا عن رسول الله شيئا فمن سألكم فقولوا بيننا وبينكم كتاب الله»
برای ما بیان کنند که ما میخواهیم یک نماز صبح از قرآن بخوانیم چه کار کنیم؟ این را برای ما شما جواب بدهید.
سوال بعدی اینکه مگر خود قرآن در آیه 44 سوره نحل نمیگوید:
(وَأَنْزَلْنَا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْ)
و ما اين ذکر [= قرآن] را بر تو نازل کرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي
سوره نحل (16): آیه 44
مگر تبیین کتاب با پیغمبر نیست؟ تبیین کتاب هم مگر حدیث نیست؟ آیا این روایت ابوبکر و دستور ترک و منع نقل حدیث، انکار آیه قرآن نیست؟ یا آنجا که فرمود:
(وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)
آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)، و از آنچه نهی کرده خودداري نماييد؛
سوره حشر (59): آیه 7
آیا این حدیث و دستور ابوبکر، خلاف این آیه قرآن نیست؟
سوال بعدی که مهمتر از همه هست اینکه اگر بنا است: «فلا تحدثوا عن رسول الله شيئا فمن سألكم فقولوا بيننا وبينكم كتاب الله» باشد، دیگر لازم نبود پیغمبر اکرم 23 سال این همه زحمت و مشقتها تحمل کند.
حضرت می آمد قرآنی که از طرف خدای عالم بود را مینوشت و در میان مردم منتشر میکرد. مردم به او عمل میکردند و دیگر چیز دیگری لازم نبود.
پیغمبر یک کتابی را به امر الهی مینوشت و هر کس مسلمان میشد مثل «رساله عملیه» و توضیح المسائل آقایان مراجع بزرگوار، تحویل مردم میداد و میگفت: آقا این توضیح المسائل است شما بیایید عمل کنید.
می فرمود: این قرآن کتاب الله است و شما به این کتاب عمل بکنید، اگر بنا است حدیث پیغمبر ملاک نباشد، دیگر اصلاً احتیاجی به این نیست.
یا فرض بفرمایید پیغمبر اکرم یک روزی در میان مردم بیاید و بگوید این کتاب الله است. از اول تا آخر بنویسد و بدهد یا خدای عالم یک جن و یا یک ملکی را بفرستد و یا یک کتابی را در میان مردم بفرستد و بگوید این کتاب الله است.
باز از «عمر بن خطاب» نقل است که:
«كتب في الأمصار من كان عنده منها شيء فليمحه»
هر کس در نزد او چیزی از سخن پیغمبر است باید محو کند!
تقييد العلم للخطيب البغدادي؛ اسم المؤلف: الخطيب البغدادي الوفاة: 463 هـ، دار النشر: دار إحياء السنة النبوية، ج 1، ص 53
عمر ابن الخطاب اول اراده کرد که سنت پیغمبر را بنویسد ولی بعد «بداء» حاصل شد که نباید بنویسد، لذا در تمام شهرها بخشنامه کرد که:
«من كان عنده منها شيء فليمحه»
حال ما چه کار کنیم؟ «ابو برده» میگوید:
«كتبت عن أبي كتابا كبيرا فقال ائتني بكتبك فأتيته بها فغسلها»
از پدرم یک کتابی از احادیث پیغمبر نوشته بودم. روزی به من گفت: این کتاب را بیاور. آوردم تمام احادیث آن کتاب را با آب شست.
الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة: الأولى، تحقيق: كمال يوسف الحوت؛ ج 5، ص 315
زمان سابق چاپخانه و تایپ و کامپیوتر نبود، با مرکب مینوشتند. می گوید: روی کتاب آب ریخت و همه نوشتهها را از بین برد؛ چون بخشنامه خلیفه است مگر میتواند به بخشنامه خلیفه عمل نکند؟
«اسود بن هلال» است میگوید:
«أتى عبد الله بصحيفة فيها حديث فأتى بماء فمحاها ثم غسلها ثم أمر بها فأحرقت»
الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة: الأولى، تحقيق: كمال يوسف الحوت؛ ج5، ص301
مراد از «عبدالله»، علی الظاهر «عبدالله ابن مسعود» باید باشد. کتابی را آورد که حدیثی در آنجا بود. این روایت خیلی مهم است و مسئله را روشن میکند. می گوید:
«أتى عبد الله بصحيفة فيها حديث»
می گوید: در آنجا یک حدیثی بود! این حدیث چه بود؟ حدیث برای نماز خواندن بود!؟ مردم نماز میخوانند اگر حدیثی در این زمینه بود برای اینکه نماز را چطور بخوانند، احتیاجی به سوزاندن و شستن نبود.
اگر حدیث درباره روزه و حج بود، احتیاجی به این سوزاندن نبود؛ اینها نشان میدهد که: «فیها حدیث في خلافة عليٍ»
اینها دنبال این بودند تمام آنچه را که در رابطه با آثار امیر المؤمنین (سلام الله علیه) است از بین ببرند. لذا می گوید:
«أتى عبد الله بصحيفة فيها حديث فأتى بماء فمحاها ثم غسلها ثم أمر بها فأحرقت»
الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة: الأولى، تحقيق: كمال يوسف الحوت؛ ج5، ص301
اول آب خواست با آب تمام نوشتهها را محو کرد، بعد تمام کاغذ را شست و بعد از آن هم آتش زد! روایات زیادی در این زمینه وجود دارد.
باز «ابو برده» میگوید «ابو موسی» برای ما احادیثی میگفت:
«فقمنا لنكتبها»
بلند شدیم این احادیث را بنویسیم
«فقال أتكتبون ما سمعتم مني قلنا نعم قال فجيئوني به»
گفت هر چه از من شنیدید نوشتید؟ گفتیم بله! گفت: تمام احادیثی که از من نوشتید را بیاورید!
«فدعا بماء فغسله»
«ابو موسی اشعری» آبی خواست و تمام احادیثی که مردم نوشته بودند را شست.
جامع بيان العلم وفضله؛ اسم المؤلف: يوسف بن عبد البر النمري الوفاة: 463، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت – 1398، ج1، ص 66
آقای «ابو موسی»! این احادیثی که میگفتید و وقت مردم را هم میگرفتید و سخنرانی میکردید و افاضه میکردید، آیا این افاضات شما افاضات به حق بود یا به باطل بود؟
اگر افاضات به باطل بود چرا افاضه به باطل میکردی؟ اگر افاضه به حق بود افاضه به حق را مینویسند، مردم میروند در میان دیگران منتشر میکنند، آیندگان به این حرف حق دسترسی پیدا میکنند و از آن استفاده میکنند.
روایات در این زمینه زیاد است. دوستان اگر مراجعه کنند، در کتاب «جامع بیان العلم» آقای «ابن عبدالبر» سی چهل تا روایت آورده که تک تک روایات نیاز به تحلیلهای خیلی زیبا دارد.
پس نکته اول در تفاوت اینکه امیرالمؤمنین خلیفه نشد و ابوبکر و عمر خلیفه شدند تفاوتش این بود اگر علی خلیفه میشد «سنتُ النبی» در میان مردم منتشر میشد ولی اینها «سنتُ النبی» را آتش زدند و نقل «سنتُ النبی» را از بین بردند.
«ذهبی» در «سیر اعلام النبلاء» در جلد 2، صفحه 601 تعبیری در رابطه با عمر ابن الخطاب دارد:
«أقلوا الحديث عن رسول الله صلى الله عليه وسلم»
این همه حدیث از پیغمبر چرا دارید میگوید
«و زجر غير واحد من الصحابة عن بث الحديث»
بسیاری از صحابه را به خاطر گسترش حدیث شکنجه میکرد.
یعنی نقل حدیث یک گناه کبیره شده بود؛ (نستجیر بالله) مثل خوردن شراب شده بود، یا مثل زنا شده بود، هر کس احادیث پیغمبر را در میان مردم منتشر میکرد، آقایان به او حد میزدند و امثال اینها. میگوید:
وهذا مذهب لعمر و لغيره»
اصلاً مذهب و فتوای عمر این بوده!
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة: التاسعة ، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ج2، ص601
اگر مذهب را به عنوان مذهب رسمی بیاوریم مصیبت میشود؛ یعنی آنچه را که نبی مکرم بیان کرده (نستجیر بالله) اشتباه کرده. چون اگر فرمایش پیغمبر حق است، این حق باید به گوش مردم برسد.
پس معلوم میشود فرمایش پیغمبر (نستجیر بالله) غیر حق بوده که مردم میآمدند و احادیث پیغمبر را در میان مردم منتشر میکردند، اینها را شکنجه و زجر و عذاب میدادند.
باز «عمر» جملهای دارد و این در «تاریخ ابو زرعه» آمده:
«إن حديثكم شر الحديث، إن كلامكم شر الكلام»
تاريخ أبي زرعة الدمشقي؛ اسم المؤلف: عبد الرحمن بن عمرو بن عبد الله بن صفوان النصري المشهور بأبو زرعة الدمشقي الملقب بشيخ الشباب (المتوفى : 281هـ) الوفاة: 281 ، دار النشر : ج1، ص73
با این جمله دیگر باید گفت: «انا لله وانا الیه راجعون»! به صحابه میگوید: کلام شما «شرُ الکلام» است، حدیث شما «شر الحدیث» است. با این حرفش فاتحه صحابه را خواند. اگر بنا است کلام صحابه «شرُ الکلام» باشد، از آن طرف شما میفرمایید:
«سنة الصحابة كسنة النبي»
از این طرف میگویید کلام صحابه «شرُ الکلام» است! حدیث صحابه، حدیث نبی است. از این طرف میفرماید حدیث شما «شرُ الحدیث» است.
یعنی در حقیقت این مسئله خیلی از مسائل را برای ما روشن میکند. آقایان آمدند ابرو درست کنند ولی چشم را هم نابود کردند. این نتیجهی این است كه علی خلیفه نشد، اگر علی خلیفه میشد گسترش کتاب و سنت میشد.
حالا ابوبکر و عمر آمدند میگویند صحابه حدیثی که از پیغمبر نقل کردند «شرُ الحدیث» است! نمیگوید این حرفهای که شما دارید میزنید؛ میگوید: حدیثی که از پیغمبر نقل میکنید «شرُ الحدیث» است. یک مقداری ما دقت کنیم از این کلام بوی کفر و ارتداد میآید.
شاید مردم حرفهای بیهودهای میزدند که خلیفه برگشت گفت:
«کلامکم شرُ الکلام»
ولی میآید میگوید:
«حديثكم شر الحديث»
حدیثی که از پیغمبر نقل میکنید «شرُ الحدیث» است؛ یعنی در حقیقت خود رسول اکرم دارد زیر سوال میرود، در حقیقت کلام پیغمبر، کلام شری است که اینها دارند نقل میکنند. ما از این قضایا الی ماشاء الله داریم.
کار به یک جای میرسد که آقای «شهاب الدین زُهری» که متوفای 124 است. «زُهَری» نخوانیم. بعضیها «زُهَری» میخوانند. «زُهری» همان ستاره زهره است. «زُهری» نقل میکند:
«دَخَلْتُ على أَنَسِ بن مَالِكٍ بِدِمَشْقَ وهو يَبْكِي فقلت ما يُبْكِيكَ »
بر انس بن مالک در دمشق وارد شدم در حالی که داشت گریه میکرد! گفتم چرا گریه میکنی؟
«فقال لَا أَعْرِفُ شيئا مِمَّا أَدْرَكْتُ إلا هذه الصَّلَاةَ وَهَذِهِ الصَّلَاةُ قد ضُيِّعَتْ»
من غیر از نماز، چیزی در میان مردم از سنت پیغمبر نمیبینم و این را هم ضایع کردند و از بین بردند.
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص 198، ح 507
نتیجه اینکه علی خلیفه نشد این می شود که حتی نماز هم ضایع می شود و از بین می رود. این روایت «صحیح بخاری» است که به قولی مثل آیه قرآن میماند و تالی تلو قرآن است. در حدیث قبل از آن هم دارد که:
«عن أَنَسٍ قال ما أَعْرِفُ شيئا مِمَّا كان على عَهْدِ النبي قِيلَ الصَّلَاةُ قال أَلَيْسَ ضَيَّعْتُمْ ما ضَيَّعْتُمْ فيها»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص 197، ح 506
نمازی که پیغمبر میخواند «بسم الله الرحمن الرحیم» میگفت نمازی که میخوانند «بسم الله» ندارد. نمازی که پیغمبر میخواند بعد از «حمد»، «سوره» میخواند، آقایان «سوره» آن را حذف کردند.
پیغمبر در نماز «قنوت» میگرفت، «قنوت» را حذف کردند، پیغمبر در نماز، اول «شهادتین» را میگفت، بعد «سلام» می داد. آقایان آمدند جابجا کردند، اول «سلام» را گذاشتند بعد «صلوات» را گذاشتند.
در «تشهد» آقایان اهلسنت اول «السلام علیکَ ایها النبی ورحمة الله» بعد «اشهد ان لا اله الا الله و محمد رسول الله» دارند. یا پیغمبر دست به سینه نمیگذاشت اینها دستشان را به سینه میگذارند. ببینید کدام یک از اینها ماند؟
میگوید این نماز، ضایع شد. نه اینکه نماز نمیخوانید؛ نماز میخوانید ولی در نماز پیغمبر تغییراتی دادید که دیگر به نماز پیغمبر شباهت ندارد.
یا آقای «شافعی» متوفای 204 در كتاب «الام» كه بزرگترین كتاب «محمد ابن ادریس شافعی» است از «وهب ابن کیسان» نقل میکند میگوید من دیدم «عبدالله زبیر» شروع به نماز کرد قبل از خطبه و گفت:
«كُلُّ سُنَنِ رسول اللَّهِ قد غُيِّرَتْ حتى الصَّلَاةِ»
تمام سنت پیغمبر دستخوش تغییر شد، حتی نماز!
الأم؛ اسم المؤلف: محمد بن إدريس الشافعي أبو عبد الله الوفاة: 204، دار النشر: دار المعرفة - بيروت - 1393، الطبعة: الثانية، ج1، ص 235
ما در این زمینه حرف زیاد داریم. قبلا هم ما برای دوستان اینها را گفتیم، شاید بعضی از عزیزان یاداشت هم كرده باشند، بعضی از عزیزانی كه سالهای قبل در بحثهای ما نبودند اینها یك نمونههای بود كه ما آوردیم.
یا وقتی كه علی ابن ابیطالب در «جنگ جمل» میآید نماز میخواند میگویند:
«لقد ذَكَّرَنَا علي بن أبي طَالِبٍ صَلاَةً كنا نُصَلِّيهَا مع رسول اللَّهِ»
مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 4، ص 392، ح 19512
علی شروع به نماز خواندن كرد، این قضیه بعد از جنگ جمل است. میگوید تازه ما بیادمان آمد كه با پیغمبر چطوری نماز میخواندیم!!
یعنی در ظرف این بیست و پنج سال كاری كردند، نمازی را كه پیغمبر میخواند كلا تمام شد و فراموش كردند، وقتی علی دارد نماز میخواند، نماز علی یادآور نماز رسول الله است!!
من به همین اندازه اكتفا میكنم دوستان اگر سوالی دارند من در خدمتشان هستم.
پرسش:
موضع امام علی (علیه السلام) در مورد منع حدیث چگونه بوده است؟
پاسخ:
امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) چه كار كند، قدرتی كه ندارد؛
«لَا رَأْيَ لِمَنْ لَا يُطَاع»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص71
این فرمایش حضرت امیر است؛ وقتی كسی كه سخنش مورد اطاعت نیست، سخن او ارزشی ندارد. امیرالمؤمنین كاملا خانه نشین شده؛ ولی با همه این حال، امیرالمؤمنین هر وقتی سوالی از او كردند، حتی در زمان خلفاء، از بازگو كردن جواب امتناع نكرد.
شما ببینید چقدر ما روایت در كتب اهلسنت داریم كه اگر یكی از عزیزان بیاید در رابطه با این موضوع یك تحقیقی بكند، تحقیق خوبی است. سوالات كه مردم از خلفاء میكردند و اینها از جواب دادن عاجز بودند؛ اما وقتی كه میآمدند از امیرالمؤمنین میپرسیدند حضرت جوابشان را میداد.
البته بخشی از اینها را آیت الله «شيخ محمد تقى تسترى» در كتاب «قضاوتهای امیرالمؤمنین سلام الله علیه» جمع كرده است.
پرسش:
به صورت مختصر در مورد عدم تحریف قرآن از سوی فریقین توضیح بدهید.
پاسخ:
البته این بحث، بحث طولانی است اگر بخواهیم وارد شویم، خودش حداقل چهار پنج جلسه وقت میبرد؛ ولی اگر ما بخواهیم مختصر عرض كنیم ما یك فایلی تحت عنوان تحریف قرآن كه خیلی تلخیصِ تلخیص است داریم.
در آن فایل، آراء علمای شیعه در عدم تحریف قرآن است، قول علمای اهلسنت كه منصف هستند است، رأی خلیفه در تحریف قرآن، عایشه و تحریف قرآن و تمامی اینها را ما مفصل در اینجا آوردیم. ان شاء الله من تلاش میكنم كه این فایل را در کانال قرار بدهم و عزیزان بتوانند استفاده كنند.
پرسش:
علت موفقیت خلفاء در منع حدیث چه بوده است؟
پاسخ:
به قولی هركس قدرت دارد، حرفش هم زور دارد و جلو میرود. آن یك شعری است كه:
برو قوی شو اگر قدرت جهان طلبی / كه در نظام طبیعت ضعیف پامال است
اینها روزی كه رسول اكرم از دنیا رفت، رفتند قبیله «بنی اسلم» را كه با انصار عداوت دیرینه داشتند به «مدینه» آوردند و ریختند تا از مردم بیعت بگیرند. تعبیری كه بزرگان اهلسنت از جمله «ابن قتیبه دینوری» و دیگران دارند؛
«وأقبلت أسلم بجماعتها حتى تضايقت بهم السكك فبايعوه، فكان عمر يقول: ما هو إلا أن رأيت أسلم فأيقنت بالنصر»
قبیله اسلم همگی در مدینه گرد آمدند. تا با ابوبکر بیعت کنند. آنقدر جمعیت زیاد بود که حتی بازارها نیز گنجایش ایشان را نداشت. عمر گفت: قبیله اسلم را که دیدم یقین به پیروزی پیدا کردم.
الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، اسم المؤلف: علي بن محمد بن حبيب الماوردي البصري الشافعي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان - 1419 هـ -1999م، الطبعة: الأولى، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود؛ ج 14، ص 99
در شیعه هم «شیخ مفید» دارد كه به دست قبیله «بنی اسلم» چماقهایی بود هركس با ابوبكر بیعت نمیكرد سر و گردن او را با این چماقها و چوبها نوازش میدادند!
«اخرجوا إلى الناس و احشروهم ليبايعوا فمن امتنع فاضربوا رأسه و جبينه قال فو الله لقد رأيت الأعراب قد تحزموا و اتشحوا بالأزر الصنعانية و أخذوا بأيديهم الخشب و خرجوا حتى خبطوا الناس خبطا و جاءوا بهم مكرهين إلى البيعة»
الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة، مفيد، محمد بن محمد، ص: 119
لذا مردم را وادار كردند كه به زور بیعت كنند، وقتی كه بیعت كردند بیت المال را در دست گرفتند و مردم هم «الناس علی دین ملوكهم»؛ هستند به این شكلی قضیه انجام شد.
پرسش:
اگر جلسهای در مورد حذف قنوت در نماز اهلسنت صحبت كنید خوب است.
پاسخ:
چشم! این را ما قبلا در رابطه با نماز آوردیم كه چطور شد تا قنوت را از نماز حذف كردند؛ چون پیامبر در قنوت تعدادی از «بنی امیه» را لعنت میكرده است.
لذا دیدند اگر بخواهند قنوت پیغمبر را هم بگویند، باید تعدادی از «بنی امیه» كه با پیامبر بنای ناسازگاری داشتند را لعن كنند و لذا آمدند حذف كردند. ما قبلا مفصلا در این موضوع صحبت داشتیم.
پرسش:
ظاهراً مراد از «كلامكم شر الكلام و حدیثكم شر الحدیث» همان سخن صحابه است، نه حدیث پیامبر!
پاسخ:
نه، اینها كاملا مشخص است. «كلامكم شر الكلام» جمله، جمله مستقلی است «حدیثكم شر الحدیث»؛ یعنی ظاهر روایت نشان میدهد حدیثی كه از پیغمبر نقل میكنند؛ به قرینهای كه اینها حدیث پیغمبر را آتش زدند، منع حدیث پیغمبر را علنی كردند و لذا این كلمه «حدیث» هم به قرینه آن گفتارشان که گفتند:
«فلا تحدثوا عن رسول الله شيئا فمن سألكم فقولوا بيننا وبينكم كتاب الله»
تذكرة الحفاظ؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد الذهبي الوفاة: 748، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة : الأولى، ج 1، ص 3
و آن عبارت «ذهبی» که داشت:
«و زجر غير واحد من الصحابة عن بث الحديث»
بسیاری از صحابه را به خاطر گسترش حدیث شکنجه میکرد.
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة: التاسعة ، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ج2، ص601
نشان می دهد که این كلمه «حدیث» هم به همان حدیث رسول الله بر میگردد.
پرسش:
در این صورت چطور «ابن عباس» و دیگران آمدند و درس حدیث میدادند؟
پاسخ:
البته دوستان عزیز ببینید شما اگر تاریخ را خوب بخوانید، داستان حدیث در زمان خلفا، طوری است كه «ابو هریره» در حدیث گفتن آزاد است؛ ولی حدیثی كه از خلفاء اجازه گرفته باشند كه آن حدیث را مطرح كنند.
خود «صحیح بخاری» هم دارد كه:
« عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: حَفِظْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وِعَاءَيْنِ: فَأَمَّا أَحَدُهُمَا فَبَثَثْتُهُ، وَأَمَّا الآخَرُ فَلَوْ بَثَثْتُهُ قُطِعَ هَذَا البُلْعُومُ»
«ابوهریره» میگوید من دو تا كیسه حدیث از پیامبر دارم فقط در یك كیسه را باز كردم، اگر در كیسه دیگر را باز میكردم حلقومم را میبریدند.
الجامع الصحيح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا؛ ج 1، ص 56، ح 120
مشخص است كه اینها با حدیثی كه در رابطه با «حج، زكات و...» است مشكل نداشتند، با احادیثی مشكل داشتند كه مربوط به خلافت و فضائل اهلبیت (علیهم السلام) است.
به اضافه در همین زمانی كه نقل حدیث اینطوری است:
«وزجر غير واحد من الصحابة عن بث الحديث»
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة: التاسعة ، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ج2، ص601
شما میبینید بعضی از بزرگان یهودی و مسیحیانی كه آمدند و تازه مسلمان شدند مثل «تمیم داری»ها و... اینها در مسجد كرسی تدریس دارند و حدیث برای مردم نقل میكنند.
یعنی یك یهودی و مسیحی آمده حدیث پیغمبر میگوید و «علی، اباذر، سلمان و امثالهم» از نقل احادیث محروم هستند و ممنوع شدند.
خود «ابن عباس» هم چندین بار مورد مؤاخذه قرار گرفت كه چرا شما حدیث نقل میكنید و حتی در رابطه با آیه سوره تحریم كه در آنجا دارد كه آن دو نفر بر پیغمبر جسارت كردند:
(إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ)
اگر شما (همسران پيامبر) از کار خود توبه کنيد (به نفع شماست، زيرا) دلهايتان از حق منحرف گشته؛ و اگر بر ضد او دست به دست هم دهيد، (کاري از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند.
سوره تحريم (66): آیه4
میگوید من مدتها بود دنبال فرصتی میگشتم كه از عمر تفسیر این آیه را سوال كنم كه در رابطه با «عایشه» و «حفصه» است. میگوید در یك سفری ما باهم بودیم، عمر از كاروان فاصله گرفت به قولی رفت كه تجدید وضوء بكند، از او پرسیدم.
« أَنَّهُ سمع بن عَبَّاسٍ رضي الله عنهما يحدث أَنَّهُ قال مَكَثْتُ سَنَةً أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ بن الْخَطَّابِ عن آيَةٍ فما أَسْتَطِيعُ أَنْ أَسْأَلَهُ هَيْبَةً له حتى خَرَجَ حَاجًّا فَخَرَجْتُ معه فلما رجعت وَكُنَّا بِبَعْضِ الطَّرِيقِ عَدَلَ إلى الْأَرَاكِ لِحَاجَةٍ له قال فَوَقَفْتُ له حتى فَرَغَ ثُمَّ سِرْتُ معه فقلت يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ من اللَّتَانِ تَظَاهَرَتَا على النبي من أَزْوَاجِهِ فقال تِلْكَ حَفْصَةُ وَعَائِشَةُ»
الجامع الصحيح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا؛ ج 4، ص 1866، ح 4629
گفتم مراد از این دو نفری كه «تظاهرتا» چه كسانی هستند؟... گفت من مدتها بود میخواستم سوال كنم ولی از ترس «عمر»، سوال نمیكردم.
اینجا معلوم است كه خود «ابن عباس» را هم اینها كاملا محدود كرده بودند، ایشان آزاد نبود هر حدیثی را بخواهد برای مردم نقل كند. الا اینكه این افراد بعد از رفتن آنها یك مقدار آزادی برایشان پیش آمد و توانستند احادیث را مطرح كنند.
ما از همه عزیزان تشكر میكنیم، خدا جزای خیرتان بدهد. و همچنین از دوستانی كه این برنامه را تنظیم كردند هم عزیزان كه فنی هستند و كنار ما نشستهاند ما هر وقت در این نرم افزار گیر میكنیم آقایان ما را یاری میدهند، تشكر میكنیم.
همچنین از جناب آقای «قدیریان» كه لطف دارند و این جمعیت را جمع كردند و تقریبا دارند پشتیبانی واقعی را انجام میدهند از این عزیزمان هم تشكر میكنیم و همه شما بزرگواران را به خداوند بزرگ میسپاریم.
«والسلام علیكم ورحمه الله وبركاته»
در رابطه با این بحث مطالب قابل تاملی در کتاب الامامة و اهل البیت ع ج2 اثر دکتر محمد بیومی مهران دیدم که متن عربی آنرا می فرستم. خصوصا برای بخش عربی این بحث انشاءالله قابل استفاده باشد:
أصبح بيت المال - الذي كان على أيام الرسول والخلفاء الراشدين ملكا للأمة - أصبح في عهد بني أمية ملكا خاصا للخليفة، خاضعا لشهواته وتصرفاته، وقد حدث المؤرخون أن الأخطل (حوالي 640 هـ - 710 م) - الشاعر النصراني، أصبح يدخل على عبد الملك بن مروان بغير إذن، وعليه جبة خز، وفي عنقه صليب ذهب، ولحيته تنفض خمرا، ثم لا يتورع أن يهجو المسلمين من الأنصار... إلى غير ذلك من تصرفات بعيدة عن الإسلام ومبادئه(1).
ومنها (خامسا) أن ملوك بني أمية الذين رأى الإمام الطحاوي أن الإسلام لم يزل عزيزا في أيامهم، إنما كانت أفعالهم، كثيرا ما تبعد عن الإسلام ومبادئه، فأول ملوكهم معاوية بن أبي سفيان، هو الذي سن تلك البدعة الخسيسة، بدعة سب الإمام علي وأهل البيت على منابر المسلمين، وهو صاحب الموبقات الأربع، روى الطبري وابن الأثير وابن كثير وغيرهم عن الإمام الحسن البصري أنه قال: أربع خصال كن في معاوية، لو لم يكن له منهن إلا واحدة لكانت موبقة: انتزاؤه على هذه الأمة بالسفهاء حتى ابتزها أمرها، بغير مشورة منهم، وفيهم بقايا الصحابة وذوو الفضيلة، واستخلافه ابنه بعده سكيرا خميرا، يلبس الحرير ويضرب بالطنابير، وادعاؤه زيادا، وقد قال رسول الله صلى الله عليه وسلم (الولد للفراش وللعامر الحجر)، وقتله حجرا ويلا له من حجر مرتين)(2).
____________
(1) أبو الحسن الندوي رجال الفكر والدعوة في الإسلام 1 / 33 - 36.
(2) تاريخ الطبري 5 / 279، ابن الأثير: الكامل في التاريخ 3 / 487، ابن كثير: البداية والنهاية 8 / 141.
-----------------------------------------------
وأما ولده يزيد، فيكفي أن نشير إلى قول سعيد بن المسيب: كانت سنوات يزيد شؤما، في السنة الأولى قتل الحسين بن علي وأهل بيت رسول الله صلى الله عليه وسلم (مذبحة كربلاء)، وفي الثانية: استبيح حرم رسول الله، وانتهكت حرمة المدينة، وفي الثالثة سفكت الدماء في حرم الله وحرقت الكعبة(1).
وأما مروان بن الحكم - رأس البيت المرواني - فهو الذي قتل طلحة بن عبيد الله - أحد العشرة المبشرين بالجنة - غدرا في موقعة الجمل، ثم هو ابن الحكم لعين رسول الله صلى الله عليه وسلم، وقد لعنه النبي، ومروان في صلبه، وروى أن السيدة عائشة قالت لمروان: أشهد أن رسول الله صلى الله عليه وسلم لعن أباك وأنت في صلبه فهو فضض (قطعة) من لعنة الله ورسوله(2).
وأما عبد الملك بن مروان فقد كان طاغية جبارا، لا يبالي بما يصنع، وهو القائل - بعد أن ولي الخلافة - وكان يقرأ في مصحف: هذا فراق بيني وبينك، وقيل أنه قال: هذا آخر العهد بك، ثم هو الذي خطب الناس فقال لا يأمرني أحد بتقوى الله، بعد مقامي هذا، إلا ضربت عنقه، ثم هو القائل: لا أداوي هذه الأمة إلا بالسيف، وهو القائل: وإني لست بالخليفة المستضعف (يعني عثمان) ولا الخليفة المداهن (يعني معاوية) ولا الخليفة المأفون (يعني يزيد بن معاوية)(3). وفي عهده ظهر الحجاج الثقفي لينشر الخراب والقتل في كل مكان
____________
(1) تاريخ اليعقوبي 2 / 253، وانظر: تاريخ الطبري 5 / 338 - 471، 482 - 494، 498 - 499.
498 - 499.
(2) أنظر: أسد الغابة 2 / 37 - 38 الإستيعاب 1 / 317 - 319، الإصابة 1 / 345 - 346، ابن كثير:
البداية والنهاية 8 / 280، طبقات ابن سعد 5 / 24 - 26، محمد بيومي مهران: الإمام علي زين العابدين ص 113 - 118.
(3) السيوطي: تاريخ الخلفاء ص 218 - 219 (القاهرة 1964)، المقريزي الذهب المسبوك ص 39، النزاع والتخاصم فيما بين أمية وبني هاشم ص 37، طبقات ابن سعد 5 / 176 - 177، ابن الأثير: الكامل في التاريخ 4 / 297 - 303.
----------------------------------------------
باسم الأمويين(1)، وعبد الملك هذا - كما يقول السيوطي - أول من غدر في الإسلام، وأول من نهى عن الكلام في حضرة الخلفاء، وأول من نهى عن الأمر بالمعروف(2).
وأما الوليد فكان فاجرا ماجنا فاسقا، حتى اشتهر بلقب (خليع بني أمية)، بسبب ولعه بالنساء وحتى اتهم الجنسي بأمهات أولاد أبيه، وحتى أن رأسه - بعد أن طيف بها على رمح في دمشق - دفعت إلى أخيه سليمان، فلما نظر إليها قال: بعدا له، أشهد أنه كان شروبا للخمر، ماجنا فاسقا، ولقد راودني في نفسي الفاسق(3).
ولعل أول من شرب المسكر من الخلفاء، إنما هو يزيد بن معاوية بن أبي سفيان، فقد روي أنه كان لا يمسي إلا سكران، ولا يصبح إلا مخمورا، فقيل له (يزيد الخمور)(4)، وكان عبد الملك بن مروان يشرب في كل شهر مرة، حتى لا يعقل: أفي السماء أو في الماء؟ وكان يقول: إنما أقصد من هذا إلى إشراق العقل، وتقوية منة الحفظ، وتصفية موضع الفكر، غير أنه إذا بلغ آخر الشراب - أو السكر - أفرغ ما كان في بدنه حتى لا يبقى في أعضائه منه شئ، وأما ولده الوليد بن عبد الملك فكان - فيما رووا - يشرب يوما، ويدع يوما، واعتاد هشام بن عبد الملك الشرب يوم الجمعة من بعد الصلاة(5).
وأما الوليد الثاني فقد بز الجميع في الشراب والتهتك، وقد حكى أنه اتخذ بركة في قصرة، فكان يملؤها خمرا، ثم ينزع ثيابه ويغتسل فيها، ويشرب منها،
____________
(1) أنظر: محمد بيومي مهران: الإمام علي زين العابدين ص 123 - 134.
(2) السيوطي: تاريخ الخلفاء ص 203.
(3) ابن الأثير: الكامل في التاريخ 5 / 280 - 288.
(4) فيليب حتى: تاريخ العرب ص 294، وانظر: العقد الفريد 3 / 403، النويري: النهاية 4 / 91 (5) الجاحظ التاج في أخلاق الملوك - نشره أحمد زكي باشا - القاهرة 1914 ص 165، فيليب حتى: المرجع السابق ص 294 - 295.
------------------------------------------------
ويظل كذلك حتى يظهر النقص في البركة، وكان يقضي معظم أيامه في قصوره في البادية، في قريتين تقعان في منتصف الطريق بين دمشق وتدمر(1)، وقد أورد صاحب الأغاني خبرا يصور مجلسا من مجالس شربه، رواه شاهد عيان، ووصف فيه ما كان يمارسه هذا الخليفة من التهتك والمجون(2).
ولم يكتف ملوك بني أمية بالشراب، بل استهواهم الغناء والموسيقى وبعض ضروب الرقص، فإذا كان الخليفة ممن لا يريد أن يشهر عنه ذلك، جعل ستارة بينه وبين الندماء، ولم يكن الوليد الثاني ممن يتحاشى الرفث والمجون.
وكان يزيد بن معاوية بن أبي سفيان، أول من سن الملاهي، واستجلب المغنين إلى الشام، وكان شاعرا، فجعل يقيم الحفلات الكبرى في بلاطه، ومن ثم فقد أصبح الغناء والشراب صنوين متآلفين في تاريخ الدولة الإسلامية، وقد شمل عبد الملك بن مروان برعايته (ابن مسجح) من مغني الحجاز، واستقدم ولده الوليد (ابن شريح) و (معبدا) إلى دمشق، واحتفى بهما، ثم أعاد الوليد الثاني الشعر والموسيقى إلى البلاط، بعد أن حال دونهما الخليفة الراشد عمر بن عبد العزيز.
هذا وقد شاع الغناء في عهد ملوك بني أمية شيوعا عظيما، وعظم الشغف به في حواضر الدولة الإسلامية، حتى يزور مغن مثل (حنين) - الحيري النصراني، وكان يعيش في العراق - يزور المدينة، ويجتمع الناس في أحد منازل المدينة، ويزدحمون على السطح ويكثرون ليسمعوه، فيسقط الرواق على من تحته، ويموت المغني (حنين) (حوالي عام 720 م) - على أيام يزيد بن عبد الملك (101 - 105 هـ 720 - 724 م)(3). تحت الهدم. ويقول الدكتور
____________
(1) نفس المرجع السابق ص 295.
(2) الأغاني 2 / 72.
(3) أبو الحسن الندوي: المرجع السابق ص 36، الأغاني 2 / 127، فيليب حتى: المرجع السابق ص 343 - 348، أحمد أمين: فجر الإسلام ص 176.
---------------------------------------------
أحمد أمين: واجتمع في زمن واحد من مشهوري المغنين والمغنيات في الحجاز: جميلة وهيت و (طويس) (632 - 715 م) و (الدلالا) و (برد الفؤال) و (نومة الضحى) و (رحمة) و (هبة) و (معبد) (ت 743 م) و (مالك) و (ابن عائشة) و (نافع بن طنبورة) و (عزة الميلاء) و (حبابة) و (سلامة) و (بلبلة) و (لذة العيش) و (سعيدة) و (الزرقاء)... الخ، ويرون أن هؤلاء حجوا فتلقاهم في مكة) (سعيد بن مسجح) (ت 714 م)، و (ابن شريح) (634 - 726 م) و (الغريض) - واسمه عبد الملك - و (ابن محرز) (ت 715 م)، وخرج أبناء أهل مكة من الرجال والنساء ينظرون إلى حسن هيئتهم(1).
هذا وقد اشتهر (يزيد بن عبد الملك) باللهو والخلاعة، والتشبب بالنساء، كما كان يبالغ في المجون بحضرة الندماء، كما سوى بين الطبقة العليا والسفلى، وأذن للندماء في الكلام والضحك والهزل في مجلسه، فلم يتورعوا عن الرد عليه، وحذا حذوه ولده الوليد(2).
وأما عن الكتاب والسنة، فلقد كان معاوية بن أبي سفيان أول من رد السنة في قضية نسب زياد بن أبيه، أو زياد بن عبيد، بأبي سفيان، قال ابن الأثير:) أول ما ردت أحكام الشريعة علانية، فإن رسول الله صلى الله عليه وسلم، قضى بالولد للفراش وللعاهر الحجر، وقضى معاوية بغيره(3).
وروى ابن كثير في البداية والنهاية عن مخالفات معاوية للسنة: قال المغيرة عن الشعبي: أول من خطب جالسا معاوية، حين كثر شحمه، وعظم
____________
(1) أحمد أمين: فجر الإسلام ص 176 - 177 (بيروت 1969).
(2) حسن إبراهيم: تاريخ الإسلام السياسي 1 / 331، 335.
(3) تاريخ الطبري 5 / 214 - 215، تاريخ اليعقوبي 2 / 218 - 219، ابن الأثير: الكامل في التاريخ 3 / 441 - 445، ابن عبد ربه: العقد الفريد 5 / 266 - 274، المسعودي: مروج الذهب 2 / 5 - 8، ابن عبد البر: الإستيعاب 1 / 570 - 571 محمد بيومي مهران: الإمام علي بن أبي طالب 1 / 235 - 240 صحيح البخاري 8 / 194.
--------------------------------------
بطنه، وقال قتادة عن سعيد بن المسيب: أول من أذن وأقام يوم الفطر والنحر معاوية، وقال الإمام أبو جعفر الباقر: كانت أبواب مكة لا أغلاق لها، وأول من اتخذ لها الأبواب معاوية، وقال أبو اليمان عن شعيب عن الزهري: مضت السنة أن لا يرث الكافر المسلم، ولا المسلم الكافر، وأول من ورث المسلم من الكافر معاوية، وقضى بذلك بنو أمية بعده، وبه قال الزهري، ومضت السنة أن دية المعاهد كدية المسلم، وكان معاوية أول من قصرها إلى النصف، وأخذ النصف لنفسه(1).
هذا وقد ذهب بعض المؤرخين إلى أن معاوية قد أخرج المنابر إلى المصلين في العيدين، وأنه خطب الخطبة قبل الصلاة، وذلك أن الناس كانوا - إذا صلوا - انصرفوا لئلا يسمعوا لعن الإمام علي بن أبي طالب (والعياذ بالله) فقدم معاوية الخطبة قبل الصلاة، ووهب (فدكا) لمروان بن الحكم، ليغيظ بذلك آل رسول الله صلى الله عليه وسلم(2).
على أن أهل السنة إنما ينسبون ذلك إلى مروان بن الحكم - رأس البيت المرواني - روى البخاري في صحيحه بسنده عن عبد الله بن عمر، أن رسول الله صلى الله عليه وسلم، كان يصلي في الأضحى والفطر، ثم يخطب(3)، وعن ابن عباس قال: شهدت العيد مع رسول الله صلى الله عليه وسلم، وأبي بكر وعمر وعثمان رضي الله عنهم، فكلهم كانوا يصلون قبل الخطبة(4).
--------------------------------
(1) ابن كثير: البداية والنهاية 8 / 150 - 151 صحيح البخاري 8 / 194.
(2) تاريخ اليعقوبي 2 / 223.
(3) صحيح البخاري 2 / 22.
(4) صحيح البخاري 2 / 23.