بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه دوازدهم 98/07/13
موضوع: روش پاسخگویی به شبهات (9) – خباثت «ابن تیمیه» در حق امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی محمد رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
ظاهراً اهل سنت یک قاعده رجالی دارند که بر اساس آن در اعتقادات به حدیث ضعیف هم می شود استناد کرد؛ این درست است؟
پاسخ:
بله، آنها دارند که در عمل به مستحبات – یعنی غیر از محرمات و واجبات – می شود به روایات ضعیف استناد کرد. یکی از نکات اساسی که ان شاء الله ما در «منهج الاجابة عن الشبهات» مطرح خواهیم كرد، همین است.
یكی از راههایی که می شود احادیثی كه در رابطه با فضائل ائمه و یا اصلا امامت حضرت امیر آمده را درست کرد، همین قاعده رجالی آقایان است؛ چون اینها را از فروعات میدانند، و از اصول نمیدانند و واجب هم نمیدانند. اگر این باشد میشود به تمام روایات ضعیف آنها استناد كرد.
آقایان تعابیر می کنند به «العمل في الروایات الضغیفة في غیر الاحكام». «نووی» در كتاب «المجموع» میگوید:
«أن أهل العلم متفقون على العمل بالضعيف في غير الأحكام وأصول العقائد»
المجموع؛ اسم المؤلف: النووي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1997م، ج 5، ص 62
می گوید: «اصول العقائد»! نه «عقاید»، اصول عقاید آنها توحید، نبوت و معاد است؛ چون امامت را جزء اصول عقائد نمیدانند، همچنین «محمد ابن مفلح مقدسی» در كتاب «الاداب الشرعیة» میگوید:
«والذي قطع به غير واحد يعمل بالحديث الضعيف فيما ليس فيه تحليل ولا تحريم»
الآداب الشرعية والمنح المرعية؛ اسم المؤلف: الإمام أبي عبد الله محمد بن مفلح المقدسي الوفاة: 763هـ ، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1417هـ - 1996م ، الطبعة: الثانية، تحقيق: شعيب الأرنؤوط / عمر القيام، ج 2، ص 285
اینها این بخش را دارند و این هم از ترفندهای است كه ما میتوانیم در خیلی از جاها از قاعدهای كه اینها دارند، برای استناد به روایت استفاده كنیم.
پرسش:
روایت «وصیت» - که در كتاب «غیبت شیخ طوسی» از پیامبر نقل شده است كه به امیرالمؤمنین میگوید بعد از من دوازده امام است و بعد از این دوازده امام، دوازده مهدی می آید - امروز مورد استناد فرقه «احمد الحسن» هست؛ این را توضیح بدهید.
پاسخ:
ما اینها را مفصل بحث كردیم، بحثی كه من در «مسجد حضرت زینب پردیسان» داشتم، در آنجا به طور مفصل صحبت كردم. گفتم اولا این روایت سندا ضعیف است و صدر و ذیل روایت كاملا باهمدیگر در تضاد است. دارد که:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي كَانَتْ فِيهَا وَفَاتُهُ لِعَلِيٍ يَا أَبَا الْحَسَنِ أَحْضِرْ صَحِيفَةً وَ دَوَاةً فَأَمْلَأَ رَسُولُ اللَّهِ وَصِيَّتَهُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ»
می گوید: «حَتَّى انْتَهَى إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ» قبلِ این وصیت كجاست؟ كل وصیت كجاست؟ میگوید وصیت خودش را كرد تا به اینجا رسید؛ پس وصیت ناقص است، این روایت نشان میدهد بر اینكه پیغمبر مطالبی را گفته، حالا راوی نیاورده و یا اینكه قضیه چیست ما نمیدانیم!
«فَأَمْلَأَ رَسُولُ اللَّهِ وَصِيَّتَهُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ»
پس وصیت، وصیتی ناقص است. بعد می گوید:
«سَيَكُونُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَ مِنْ بَعْدِهِمْ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً فَأَنْتَ يَا عَلِيُّ أَوَّلُ الِاثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً»
بعد دارد:
سَمَّاكَ اللَّهُ تَعَالَى فِي سَمَائِهِ عَلِيّاً الْمُرْتَضَى وَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الصِّدِّيقَ الْأَكْبَرَ وَ الْفَارُوقَ الْأَعْظَمَ وَ الْمَأْمُونَ وَ الْمَهْدِيَّ»
میگوید یكی از اسامی حضرت امیر «مهدی» است، بعد تأکید می کند که؛
«فَلَا تَصِحُّ هَذِهِ الْأَسْمَاءُ لِأَحَدٍ غَيْرِكَ»
این اولین اشكال حدیث است، می گوید این اسامی برای غیر از شما برای احدی جائز نیست، یكی از اینها كلمه «مهدی» است. آیا واقعا اینطوری است؟ كلمه «مهدی» برای غیر امیرالمؤمنین جایز نیست!؟ اگر جایز نیست چرا میگوید دوازده تا «مهدی» میخواهد بیاید؟ اول روایت میگوید این اسامی برای غیر علی جایز نیست، در ذیل روایت یا قبلش هم آمده بود که می گفت:
«وَ مِنْ بَعْدِهِمْ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً»
اگر جایز نیست، این لفظ «مهدی» اینجا چه كار میكند؟ اضافه بر آن میگوید:
«فَإِذَا حَضَرَتْكَ الْوَفَاةُ فَسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِيَ »
تا آنجای كه به حضرت ولی عصر میرسد، میگوید:
«فَذَلِكَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ثُمَّ يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ أَوَّلِ الْمُقَرَّبِين»
الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، دار المعارف الإسلامية، محقق/ مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص151
می گوید حضرت در نزدیک وفات خود، این وصیت را به اولین فرزندش خواهد داد كه سه تا اسم دارد.
این روایت میگوید فرضا «احمد» هم باشد، بعد از ظهور امام زمان، و حكومت امام زمان و هنگام وفات امام زمان خواهد بود؛ پس این آقایان الان دارند چه كار میكنند!؟ به قولی چه غلطی دارند میكنند؟ اگر به این روایت استناد میكنند. «احمد» نام در دنیا زیاد است. از كجا معلوم ایشان را میگوید؟ دلیلشان چیست؟
یك نفر میآید میگوید اسم فرزند من «احمد» است، یا چقدر «احمد» نام در خانوادهها است، یا در همین جمع ما چند نفر اسمش «احمد» است، اسم برادر من «احمد» است، من بیایم بگویم مراد از این «احمد» برادر من است! شما از من قبول میكنید؟ اینكه نمیشود! پس چطور از ایشان دارند قبول میكنند؟ فرضا آمده گفته یك «احمد» نامی است و فرموده «احمد» پسر فلان و نوه فلان آیا اینطوری است؟ آیا در اینجا اسم پدر، مادر و جد «احمد» آمده است؟
قبل از ایشان، «قادیانی»ها هم به همین روایت استناد كردند، «احمد قادیانی» میگفت مراد از «احمد» من هستم، و «پیغان» هم به این استناد كرده است. الان «منصور هاشمی» هم به همین روایت استناد میكند، ما چه كار كنیم؟ كدامشان راست میگویند؟ اصلا این روایت صرف نظر از اینكه سندا ضعیف است و دو سه تا مجهول دارد و یك راوی سنی دارد؛ خود روایت هم صدر و ذیلش باهم در تعارض است.
فرضا درست، شما «احمد» هستی؛ پس معجزه و كرامتت چیست؟ از كجا من بدانم تو راست میگویی؟ تو راست میگویی، «منصور هاشمی» راست میگوید، «پیغان» راست میگوید، «احمد قادیانی» راست میگوید. كدام اینها راست میگویند؟
ایشان میگوید: "قبل از من احدی به این حدیث وصیت استناد نكرده، این معجزه من است" خیلی جالب است، میگوید معجزه من این است كه قبل از من كسی به این وصیت استناد نكرده است. و حال آنكه در همین 50 – 60 سال اخیر دو نفر به همین وصیت قبل از «احمد بصری» استناد كردهاند.
می گوید: هنگامی كه امام زمان به شهادت میرسد، وصیت میكند به كسی كه سه تا اسم دارد:
«اسْمٌ كَاسْمِي وَ اسْمِ أَبِي وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَحْمَدُ وَ الِاسْمُ الثَّالِثُ الْمَهْدِيُّ»
الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، دار المعارف الإسلامية، محقق/ مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص151
میگوید سه تا اسم دارد: «عبدالله، احمد، مهدی» آیا ایشان سه تا اسم دارد؟ ببینید این مسئله به قدری مسخره است؛ یعنی اینها شریعت را به استهزا گرفتهاند، تعجب من از این چهار تا آخوندهای است كه فریب اینها را خوردهاند.
حالا یك وقت است عوامی میآید دو تا خوابی میبیند، استخاره میكند، آدم میگوید یک عوام است این عوام از همان ابتدای امر بودند، هر کس دکانی باز کرده یک افرادی بودند که اطرافش را گرفتند؛ ولی وقتی یک عالم و حوزوی بیاید جای تعجب است!
اگر کسی پنج - شش ماه در حوزه درس خوانده باشد، این روایت را به دستش بدهند متوجه میشود، یا اگر یک جا ترجمهاش را آورده باشند متوجه میشود که قضیه چیست؟
آغاز بحث...
بحث ما در این بود اگر بخواهیم احکام و شریعت را بگیریم از چه کسانی باید این شریعت بگیریم؟ از کسانی که دوست و دشمن، موافق و مخالف بر اعلمیت او اعتراف دارند، و نبی مکرم آنها را مرجع دینی قرار داده اینها را ما مصدر شریعت قرار بدهیم یا کسانی که هیچ دلیلی ندارند و خودشان هم اعتراف به جهل و نادانی دارند و در عمل هم کارهای خلافی انجام دادهاند را مصدر شریعت قرار بدهیم!؟
یکی از مصادر تشریع ما قرآن است، این کسی که ما میخواهیم به عنوان امام و خلیفه معین کنیم یکی از وظائفش تفسیر، تأویل و توضیح آیات قرآن است. باید ببینیم امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) آگاهتر به قرآن است یا این دو، سه نفر که در صدر صحابه قرار گرفتهاند که میگویند افضل از همه صحابه حتی از حضرت امیر (سلام الله علیه) هستند.
من خیلی متأسفم که «بخاری» روایتی را از «ابن سیرین» نقل میکند که امیرالمؤمنین میگوید:
«اقْضُوا كما كُنْتُمْ تَقْضُونَ»
در کارهای قضاوت همانطور که زمان ابوبکر و عمر و عثمان قضاوت میکردید به همین شکل قضاوت کنید!
حق بود حق، باطل بود باطل! خیلی عجیب است!!
«فَإِنِّي أَكْرَهُ الِاخْتِلَافَ حتى يَكُونَ لِلنَّاسِ جَمَاعَةٌ أو أَمُوتَ كما مَاتَ أَصْحَابِي»
من دوست ندارم اختلاف درست بشود در زمان عمر یک طوری قضاوت کردند ولو برخلاف «ما انزل الله»! الان من بیایم آن خلاف «ما انزل الله» را عوض کنم؛ این حرفی است که یک مسلمان عادی هم همچنین حرفی نمیزند؛ یعنی بیاید بگوید قبل از من، حکم به خلاف «ما انزل الله» میکردند الان هم به همان خلاف «ما انزل الله» حکم کنید. این شریعت را رها کنید هر چه بوده گذشته!
این در حقیقت تأیید تمام بدعتها و حکم بر خلاف «ما انزل الله» که در دوران این سه خلیفه انجام شده می باشد؛ «ابن سیرین» میگوید:
« يَرَى أَنَّ عَامَّةَ ما يروي عن عَلِيٍّ الْكَذِبُ»
عموم آنچه که از قول علی نقل میکنند دروغ است.
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج 3، ص 1359، ح3504
من یک برداشتی دارم و برداشتی هم شارحین «صحیح بخاری» دارند.
پرسش:
«ابن سیرین» حرفش جدای از «بخاری» است، یا در ادامه کلام آمده است؟
پاسخ:
حرف «ابن سیرین» جدا است و مستقل است ربطی به فرمایش حضرت امیر ندارد «أو أَمُوتَ كما مَاتَ أَصْحَابِي» کلام حضرت امیر اینجا تمام شد.
ببینید: « عَامَّةَ ما يروي عن عَلِيٍّ الْكَذِبُ» را عزیزان دقت كنند! می گوید: عموم آنچه که از علی نقل میشود دروغ است. یعنی چه دروغ است؟ یعنی آنچه که از امیرالمؤمنین در «احکام»، «عقاید» در مسائل دیگر نقل می شود همه اینها دروغ است؟ خیلی عجیب است؛ یعنی علی همچنین حرفی نزده، چون علی میگوید هر چه در گذشته بوده همان را شما ملاک قرار بدهید، این یعنی کل روایات علی میخواهد زیر سوال برود؛ این یک برداشت است. برداشت دیگر «ابن حجر عسقلانی» در «فتح الباری» دارد میگوید:
«والمراد بذلك ما ترويه الرافضة عن علي من الأقوال المشتملة على مخالفة الشيخين»
هر آنچه را که شیعه از علی در مخالفت با ابوبکر و عمر نقل میکند تمامی اینها دروغ است.
فتح الباري شرح صحيح البخاري، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج 7، ص 73
اینكه حضرت امیر (سلام الله علیه) تعبیری دارد:
«حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ»
تا آنجای كه میگوید:
«عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْن»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص209، خطبه 150
از این تندتر میخواهید شما داشته باشید! در نامه 62 به «مالک اشتر» میفرماید:
«فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَار»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص435، نامه 62
از این واضحتر و روشنتر؟ اصلاً در رابطه با قضیه «شیخین» عموم اهلسنت این را نقل کردند، من قبلاً هم توضیح دادم که وقتی اینها میآیند با امیرالمؤمنین بیعت کنند، می گویند ما بیعت میکنیم:
«أُبَايِعُكَ على كِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ وَسِيرَةِ أبي بَكْرٍ وَعُمَرَ»
مسند الإمام أحمد بن حنبل، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 1، ص 75
امیرالمؤمنین میگوید اگر شیخین برخلاف کتاب الهی و حکم الهی عمل کرده باشند من به آن عمل کنم؟ آیا این روایت در کتب شیعه است؟
«مسند احمد» با سند صحیح از «عبدالرحمن ابن عوف» دارد:
«كَيْفَ بَايَعْتُمْ عُثْمَانَ وَتَرَكْتُمْ عَلِيًّا؟ قَالَ: مَا ذَنْبِي؟ قَدْ بَدَأْتُ بِعَلِيٍّ، فَقُلْتُ: أُبَايِعُكَ عَلَى كِتَابِ اللهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ، وَسِيرَةِ أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ. قَالَ: فَقَالَ: فِيمَا اسْتَطَعْتُ. قَالَ: ثُمَّ عَرَضْتُهَا عَلَى عُثْمَانَ، فَقَبِلَهَا»
مسند الإمام أحمد بن حنبل، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 1، ص 75
علی زیر بار نرفت، ولی عثمان پذیرفت! آیا این را شیعه نقل کرده و مال شیعه است؟ «ابن عساکر» دارد «ابن اثیر» در «اسد الغابه» دارد «تاریخ اسلام ذهبی» دارد «ابن حجر» در «فتح الباری» دارد «ابن حجر هیثمی» دارد، «ابن کثیر دمشقی» دارد «صالحی شامی» دارد و...
یا در «تاریخ طبری»، «ربیعة بن ابی شداد خثعمی» كه در «جمل» و «صفین» هم بوده دارد:
«بايع على كتاب الله وسنة رسول الله فقال ربيعة على سنة أبي بكر وعمر قال له علي ويلك لو أن أبا بكر وعمر عملا بغير كتاب الله وسنة رسول الله لم يكونا على شيء من الحق»
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج 3، ص 116
این را هم شیعه نقل کرده؟ «تاریخ طبری»، «کامل ابن اثیر» و امثال اینها دارند. این خیلی واضح و روشن است، آقایان یک حرفی میزنند «ابن حجر» خودش هم این را نقل میکند میگوید امیرالمؤمنین سیره «شیخین» را رد کرده، از این طرف میگوید تمام اینها را شیعه نقل میکند. آیا «احمد ابن حنبل» شیعه است؟ «ابن حجر» آن را نقل میکرده رافضه بوده و دوباره سنی شده است!؟
پرسش:
«ابن سیرین» شیعه است یا سنی؟
پاسخ:
سنی است و از سنیهای چهار سیلندر هم است
شما ببینید «منهاج السنه ابن تیمیه» دیدنی است، عداوتها با امیرالمؤمنین را ببینید حتی در نمازهای جمعه اهلسنت داخل کشور اسم «ابن تیمیه» را میآورند «شیخ الاسلام» (رحمه الله) میگویند و این را با آب و تاب هم میگویند. ایشان در در جلد 8، صفحه 42 و 43 جملات عجیبی دارد.
دوستان قشنگ دقت كنند این شخص چقدر خبیث است. مرحوم «علامه حلی» میآورد «ابن عباس»، «عبدالله مسعود» و دیگران همه شاگرد امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بودند ایشان میگوید:
«وهذا ابن عباس نقل عنه من التفسير ما شاء الله بالأسانيد الثابتة ليس في شيء منها ذكر علي»
در هیچ کدام از روایاتی که «ابن عباس» آورده اسمی از علی نیامده است
«وابن عباس يروى عن غير واحد من الصحابة يروى عن عمر وأبي هريرة وعبد الرحمن بن عوف وعن زيد بن ثابت وأبي بن كعب وأسامة بن زيد وغير واحد من المهاجرين والأنصار وروايته عن علي قليلة جدا»
«ابن عباس» از اصحاب دیگر از: «عمر»، «ابو هریره»، «عبدالرحمان ابن زید ابن ثابت» روایت میكند و روایت او از علی خیلی كم است.
منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج 8، ص 42
آنجا گفت:
«ليس في شيء منها ذكر علي»
در اینجا میگوید:
«وروايته عن علي قليلة جدا»
بعد می گوید:
«ولم يخرج أصحاب الصحيح شيئا من حديثه عن علي»
اصحاب صحیح یعنی «صحاح سته»؛ البته در بعضی جاها «صحیحین» دارد، «اصحاب صحاح» یا «اصحاب صحیحین»، «بخاری» و «مسلم» حدیثی از علی نقل نکردهاند.
خود «بخاری» 29 تا روایت از علی دارد، پس اینها چه است؟ اگر اشتباه نکنم «صحیح مسلم» دویست و اندی روایت از علی دارد، الآن دقیق یادم نیست!
از همین 29 تا روایت «بخاری» باید دید آیا «ابن عباس» از امیر المؤمنین روایت دارد یا ندارد؟ آوردن و نیاوردن «صحیح بخاری»، «صحیح مسلم» که شرط نیست. ما همیشه به دوستان میگوییم در اینطور قضایا یک سوال از اینها بکنید، یکی از احادیثی که اعتقادات اهلسنت بر روی آن استوار است حدیث «عشره مبشره» است که پیغمبر به این ده تا صحابه بشارت بهشت داده است.
این حدیث برای اینها مثل آیه قرآن میماند؛ یعنی کسی نمیتواند نسبت به این حدیثشان کوچکترین اشکالی بگیرد. ما از اینها سوال میکنیم در کجای «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم»، روایت «عشره مبشره» آمده که این همه شما دارید این قضیه را پر رنگ و بُلد میکنید و سر و صدا به راه انداختید؟
ما در جاهای دیگر داریم که «ابن عباس» به صراحت اعتراض میکند و میگوید من هر چه در تفسیر دارم از امیرالمؤمنین دارم! اینها را ما به طور مفصل آوردیم.
«ما أخذت من تفسيره فعن علي»
فيض القدير شرح الجامع الصغير، اسم المؤلف: عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031 هـ، دار النشر: المكتبة التجارية الكبرى - مصر - 1356هـ، الطبعة: الأولى، ج 4، ص 357
خود «ابن عباس» میگوید من هر چه از تفسیر دارم از علی دارم. حالا اسم ببرد یا نبرد؛ از این بهتر؟ میگوید تمام روایاتم از امیر المؤمنین است، دیگر نیازی نیست نام ببرد.
مثل فرمایش امام صادق (سلام الله علیه) است که میفرماید:
«حَدِيثِي حَدِيثُ أَبِي وَ حَدِيثُ أَبِي حَدِيثُ جَدِّي وَ حَدِيثُ جَدِّي حَدِيثُ الْحُسَيْنِ وَ حَدِيثُ الْحُسَيْنِ حَدِيثُ الْحَسَنِ وَ حَدِيثُ الْحَسَنِ حَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ حَدِيثُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ وَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»
الكافي (ط - الإسلامية)، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد؛ ج1، ص: 53، ح 14
ما نزدیک چهل و اندی روایت داریم.
«ابن عباس» مشهور به تفسیر است؛ «ابن عباس»، «عبدالله ابن مسعود» مفسر عصر صحابه و خلفاء بودند، روی این جهت میگوید من هر چه از تفسیر دارم از امیرالمؤمنین است. عبارتهای دیگری هم دارد که می گوید:
« إنّا إذا ثَبَت لَنَا الشَيء عَن عَلي لَمْ نَعدِلْ بِه إلى غَيره »
وقتی مطلب قطعی از علی به ما می رسید، سراغ صحابه دیگر نمیرفتیم
تاريخ مدينة دمشق، اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري؛ ج 42، ص 407
بعد «ابن تیمیه» میگوید:
«أخذ عن غير ابن عباس أخذ عن ابن مسعود وغيره من الصحابة الذين لم يأخذوا عن علي شيئا»
تمام تفسیر قرآنی که صحابه آوردهاند هیچ کدام از اینها از علی روایت ندارند
«وما يعرف بأيدي المسلمين تفسير ثابت عنه وهذه كتب الحديث والتفسير مملوءة بالآثار عن الصحابة والتابعين والذي فيها عن علي قليل جدا»
منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج 8، ص 42
باز هم در حدیث و تفسیر از علی است ولی کم است، اگر کم است شما باید به ما جواب بدهید که پیغمبر اکرم با امیر المؤمنین «انا مدینةُ العلم»ش را کنار بگذار، صدها روایت شما در رابطه با امیرالمؤمنین نقل کردهاید که از پیغمبر نقل شده که فرمود: پیغمبر برای من هزار در باز کرد که از هر دری از علم هزاران در گشوده خواهد شد.
چرا شما از علی نگرفتید؟ همان تعبیری که «محمود ابو رَیه» دارد میگوید: "امیرالمؤمنین از اول طفولیت با پیغمبر بوده در تمام سفرها و حضرها غیر از «تبوک» با پیغمبر بود، اگر بنا بود هر روز یک روایت از پیغمبر بشنود ما 12 هزار روایت باید از علی داشتیم."
در کل صحاح 500 روایت از امیرالمؤمنین داریم، آن هم «مالک» میگوید 50 تایش صحیح است، «ابو هریره» 18 ماه با پیغمبر بوده در این 18 ماه، 5700 تا روایت نقل کرده از کجا آورده؟ شما باید جواب بدهید نه اینکه ما به شما جواب بدهیم.
«ابن تیمیه» در جلد 8، صفحه 281 اینجا بغض و عداوتش را نسبت به امیرالمؤمنین به خوبی به نمایش گذاشته است:
«وقد جمع الشافعي ومحمد بن نصر المروزي كتابا كثيرا فيما لم يأخذ به المسلمون من قول علي»
اینها کتاب بزرگی تألیف کردهاند و موضوع کتاب هم روایاتی است که مسلمانها از علی نگرفتهاند.
علی حداقل امام و خلیفه و داماد پیغمبر نبود، جزو صحابه بود یا نه؟ خلیفه چهارم شما هست یا نه؟ این خلیفه چهارم شما (نستجیر بالله نستجیر بالله) چقدر با پیغمبر بیگانه بوده از پیغمبر روایت نقل نکرده است! آیا نقص بر خلیفه چهارم شما نیست؟
«لكون قول غيره من الصحابة»
این دیگر خباثت است که می گوید:
«لكون قول غيره من الصحابة أتبع للكتاب والسنة»
یعنی (نستجیر بالله) قول علی «اتبع للکتاب والسنه» نیست!!
اگر قول علی «اتبع للکتاب والسنه» نیست، چرا شما به عنوان خلیفه چهارم قبولش کردید؟ اگر «اتبع للکتاب والسنه» نیست، چطور پیغمبر دخترش را به او داد؟ «اتبع للکتاب والسنه» نیست چرا در تمام جنگها پرچم دست علی بود؟ چطور شد؟
بعد میگوید:
« وكان المرجوح من قوله أكثر من المرجوح من قول أبي بكر وعمر وعثمان»
منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج 8، ص 281
می گوید: آن احادیثی که مرجوح است؛ یعنی بیارزش است و قول دیگران راجح است، در امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بیش از دیگران است.
شما نگاه کنید «تفسیر صنعانی» از تفسیرهای معتبر اهلسنت است، «عبدالرزاق صنعانی» استاد «بخاری» است «یحیی ابن معین» میگوید:
«لو ارتد عبد الرزاق عن الإسلام ما تركنا حديثه»
اگر «عبد الرزاق» از دین هم مرتد بشود ما احادیثش را رد نمیکنیم!
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571 ، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج 36، ص 192
ایشان در مورد امیرالمؤمنین - که راویانش صددرصد صحیح است؛ «معمر»، «وهب بن عبدالله» و «ابی الطفیل» که «ابی الطفیل» پیرترین صحابه پیغمبر است و آخرین صحابه بود که از دنیا رفت – دارد که حضرت فرمود:
«سلوني فوالله لا تسألوني عن شيء يكون إلى يوم القيامة إلا حدثتكم به وسلوني عن كتاب الله فوالله »
امیرالمؤمنین قسم میخورد
«ما من آية إلا وأنا أعلم بليل نزلت أم بنهار أم في سهل أم في جبل»
تفسير القرآن؛ اسم المؤلف: عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211 ، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1410، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. مصطفى مسلم محمد، ج 3، ص 241
بعد افراد بلند شدند از آیاتی که مشتبه بوده سوال کردند امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) همه را جواب داده است.
«قرطبی» همین روایت را در تفسیرش آورده میگوید:
«فأما صدر المفسرين والمؤيد فيهم فعلي بن أبي طالب رضي الله عنه»
در صدر مفسرین علی ابن ابیطالب است.
الجامع لأحكام القرآن؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي الوفاة: 671 ، دار النشر : دار الشعب – القاهرة، ج 1، ص 35
بعد از او، «عبدالله ابن عباس» است «ابن عباس» میگوید:
«ما أخذت من تفسير القرآن فعن علي بن أبي طالب وكان علي رضي الله عنه يثني على تفسير ابن عباس»
علی (سلام الله علیه) از تفسیر «ابن عباس» تمجید میکرد
«ويحض»
مردم را تحریك میكرد
«على الأخذ عنه وكان ابن عباس يقول: نعم ترجمان القرآن عبدالله بن عباس وقال عنه على رضي الله عنه: ابن عباس كأنما ينظر إلى الغيب من ستر رقيق»
الجامع لأحكام القرآن؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي الوفاة: 671 ، دار النشر : دار الشعب – القاهرة، ج 1، ص 35
«عمدة القاری»، «شرح صحیح بخاری» است باز همان عبارت را آورده است:
«سلوني، فوالله لا تسألوني عن شيء يكون إلى يوم القيامة إلاَّ حدثتكم به، وسلوني عن كتاب الله، فوالله ما من آية إلاَّ وأنا أعلم بليل أنزلت أم بنهار أم في سهل أم في جبل»
عمدة القاري شرح صحيح البخاري ، اسم المؤلف: بدر الدين محمود بن أحمد العيني الوفاة: 855هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج 19، ص 190
«ابن عبدالبر» در «جامع بیانُ العلم» همین روایت را با سند صدر در صد صحیح نقل میکند. باز «سیوطی» در «الإتقان» خودش همین را آورده است:
«أما الخلفاء فأكثر من روي عنه منهم علي بن أبي طالب والرواية عن الثلاثة نزرة جدا»
در میان خلفاء، بیشترین کسی که روایت دارد، علی بن ابیطالب است و روایت از خلفای ثلاثه خیلی اندك است!
کلمه «نَزِرْ» هم به اندک و هم بیارزش گفته میشود. «سیوطی» که شیعه رافضه نیست!
«وأما علي فروى عنه الكثير وقد روى معمر عن وهب بن عبد الله عن أبي الطفيل قال شهدت عليا يخطب وهو يقول ( سلوني فوالله لا تسألوني عن شيء إلا أخبرتكم وسلوني عن كتاب الله فوالله ما من آية إلا وأنا أعلم أبليل نزلت أم بنهار أم في سهل أم في جبل )»
«ابو نُعیم» در «حلیه» از «ابن مسعود» نقل می کند که می گوید:
«إن القرآن أنزل على سبعة أحرف ما منها حرف إلا وله ظهر وبطن وإن علي بن أبي طالب عنده منه الظاهر والباطن»
باز از علی (علیه السلام) دارد که حضرت فرمود:
«والله ما نزلت آية إلا وقد علمت فيم أنزلت وأين أنزلت إن ربي وهب لي قلبا عقولا ولسانا سئولا»
اما «ابن مسعود»:
«فروي عنه أكثر مما روي عن علي وقد أخرج ابن جرير وغيره عنه أنه قال ( والذي لا إله غيره ما نزلت آية من كتاب الله إلا وأنا أعلم فيمن نزلت وأين نزلت ولو أعلم مكان أحد أعلم بكتاب الله مني تناله المطايا لأتيته»
الإتقان في علوم القرآن؛ اسم المؤلف: جلال الدين عبد الرحمن السيوطي الوفاة: 19/5/911هـ، دار النشر: دار الفكر - لبنان - 1416هـ- 1996م ، الطبعة: الأولى، تحقيق: سعيد المندوب، ج 4، ص 493
«ابن حجر عسقلانی» هم در «تهذیب التهذیب» با سند صحیح این مطالب را دارد. و «شعبی» تعبیرش این است میگوید:
«ما أحد أعلم بما بين اللوحين من كتاب الله تعالى - بعد نبي الله - من علي بن أبي طالب»
بعد از پیغمبر، کسی به قرآن مثل علی ابن ابیطالب آگاه نیست!
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل - الحاكم الحسكاني - ج 1 ص 49
جالب این است «مناوی» در «فیض القدیر» تعبیر خیلی زیبای دارد میگوید:
«قد علم الأولون والآخرون أن فهم كتاب الله منحصر إلى علم علي ومن جهل ذلك فقد ضل عن الباب الذي من ورائه يرفع الله عن القلوب الحجاب حتى يتحقق اليقين الذي لا يتغير بكشف الغطاء»
فيض القدير شرح الجامع الصغير؛ اسم المؤلف: عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031 هـ ، دار النشر : المكتبة التجارية الكبرى - مصر - 1356هـ ، الطبعة : الأولى، ج 3، ص 47
«ابن تیمیه» میگوید ما از علی روایتی نداریم؛ ولی این بزرگان اهل سنت میگویند اصلاً فهم کتاب، منحصر به علی ابن ابیطالب است! از این واضحتر و روشنتر!! ولذا این بحثها، بحثهای اساسی و ریشهای است که تمام بحث های فقهی، کلامی و تفسیرمان مبتنی به این است و در شبهات و مناظرات هم اینها از بحثهای کاربردی ما است.
در خیلی از جاها ما میتوانیم خلاصهاش را داشته باشیم و در یک فایلی به عنوان "اعلمیت علی و جهل خلفاء به احکام و شریعت" قرار بدهیم. این دو تا فایل همیشه دم دستمان باشد و از آن فایلهایی هم باید باشد که ما هر هفته یک مروری به این فایلها داشته باشیم.
«والسلام علیکم ورحمة الله»