بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه بیست و هفتم 94/10/12
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاءالله.
بحث ما در رابطه با شبهات وهابیت در مسئله «تقیه» بود. عرض کردیم که اینها مدعی بودند ائمه(علیهم السلام) مطالب متناقضی را در جواب سؤالات پیروان خود بیان می کردند، و چون نمی خواستند که دیگران تصور کنند که اینها آگاه به مسائل شرعی و دینی نیستند، می گفتند که مثلاً فلان مطلب را ما از روی «تقیه» بیان کردیم. یعنی در حقیقت، شیعیان هر تعارضی که در روایات ائمه پیدا می شود، آنها را حمل بر تقیه می کنند.
آقایان وهابی ها، برای تأیید این مدعای خود، کلامی را هم از «سلیمان بن جریر زیدی» نقل کردند و ما مفصل در جلسات گذشته این را نقد کردیم و گفتیم که اولاً سند این کلام مرسل است و روایت مرسل ارزشی ندارد. ثانیاً خود سلیمان بن جریر را بررسی کردیم و دیدیم که وی، هم از طرف شیعه و هم از طرف اهل سنت، آدم مطرودی است.
چرا فرقه «زیدیه»، مورد مذمت ائمه(علیهم السلام) قرار گرفتند!؟
از طرف دیگر، در جلسات گذشته، روایاتی از ائمه و عباراتی هم از علماء شیعه نقل کردیم در مذمت فرقه «زیدیه»! که البته لازم است دوستان توجه داشته باشند که مؤسس مذهب زیدیه، «زید بن علی بن الحسین» است که مورد وثوق و مورد عنایات ائمه(علیهم السلام) بوده است. ولی با گذشت زمان، زیدیه ی زمان امام باقر و امام صادق(سلام الله علیهما)، در مقابل این دو امام همام ایستادند. مثل «واقفی» ها که در مقابل امام رضا(سلام الله علیه) ایستادند و حرف های نادرستی را به ایشان نسبت دادند. فرقه «زیدیه» در زمان امام باقر و امام صادق، مخالفت های تندی با ائمه داشتند. یعنی در حقیقت این زیدی ها، مثل منافقین زمان امام بودند که بعد از انقلاب، در مقابل امام و انقلاب ایستادند.
لذا اگر ما روایاتی در مذمت فرقه زیدیه داریم، مربوط به آن عصر خاصی است که اینها در مقابل امامان معصوم(علیهم السلام) ایستادند. و لذا زیدیه عصر حاضر، با زیدیه آن زمان، تفاوت بسیاری دارند. زیدیه عصر حاضر، نه نسبت به ائمه بدگوئی می کنند و نه دید بدی نسبت به ائمه دارند و کاملاً با زیدیه منحرف زمان امام باقر و امام صادق(علیهماسلام) تفاوت دارند.
توضیحی پیرامون فرقه «اباضیه»!
زیدیه عصر حاضر، مثل فرقه «اباضی» هستند که جدا شده از خوارج هستند. فرقه «خوارج»، شناسنامه کاملاً مشخصی دارند. و اباضی ها، جدا شده از این فرقه هستند البته با تفکرات کاملاً متفاوت از خوارج. به گونه ای که با خوارج دشمنی خیلی سرسختی هم دارند.
مرکز اصلی اباضی ها، کشور «عمان» است. و ما این چند روزی که در خدمت دوستان نبودیم، در مجمع اهل البیت در کشور عمان، سخنرانی داشتیم. و همچنین دیداری داشتیم با برخی از علمای آن دیار.
در حاشیه خلیج فارس، تنها کشوری که وهابیت نه تنها نفوذ، که حتی سایه هم ندارد، کشور «عمان» است. یعنی وهابی ها نه تنها در عمان فعالیت ندارند، بلکه اباضی های عمان، سایه وهابیت را نیز با تیر می زنند!!
«عمان»، بر خلاف دیگر کشورهای خلیخ فارس که زیر عبا، یا زیر دم عربستان سعودی قرار دارند، هرگز حاضر نشد که زیر بار عربستان برود. در قضیه «یمن»، هرگز زیر بار اعتلاف عربستان نرفت. الآن هم تنها راه مواصلاتی ایران به یمن، کشور عمان است. و ایران از این طریق با یمن در ارتباط است.
بنابراین اگر کسی بیاید در عمان برای سلفی گری و وهابیت تبلیغ بکند، جرمش مثل کسی است که با چند کیلو مواد مخدر دستگیر شده باشد! یعنی به این اندازه با او با تندی برخورد می کنند.
در این کشور، شیعیان و اهل سنت در کمال آرامش، یک زندگی مسالمت آمیز دارند و با یکدیگر وصلت هم می کنند و در کنار هم زندگی می کنند. و در این همایشی که ما سخنرانی داشتیم، از حدود دو هزار نفری که در جلسه حضور داشتند، شاید فقط پانصد نفرشان شیعه بودند، بقیه سنی اباضی بودند!
در این مدت که ما آنجا بودیم، حقیقتاً برای من خیلی لذت بخش بود. مردم عمان، یک مردم بسیار محترم و مؤدب بودند. چه شیعه ها و چه اهل سنت و چه اباضی ها.
حکومت عمان نسبت به نشر مسائل مذهبی خیلی حساس است. و با اینکه خود «سلطان قابوس» اباضی مذهب است، ولی اجازه نمی دهند حتی کسی از مذهب اباضی تبلیغ بکند. هر کسی با هر مذهبی حق برگزاری مجالس دارد، ولی بیرون از مجالس، حق تبلیغ مذهب خود را ندارند. هیچ مذهبی حق ندارد تندی بکند و افراط کند. حتی اگر شیعیان بخواهند تندی بکنند، با آنها برخورد می کنند.
در هر صورت، به قول آن بنده خدا، سگ اباضیه به مفتی اعظم وهابیت، صد شرف دارد!! چرا که اینها هرگز غیر خود را تکفیر نمی کنند. حتی وهابی ها را. و هر کس را که شهادتین گفته باشد، او را مسلمان می دانند.
تفاوت زیدیه عصر امام باقر(علیه السلام)؛ با زیدیه عصر حاضر
بنابراین، «زیدیه» عصر حاضر، با فرقه منحرف زیدیه عصر امام باقر(سلام الله علیه) کاملاً متفاوت هستند و این روایاتی که در مذمت زیدیه وجود دارد مربوط به زیدیه همان عصر می باشد. مثلاً این روایت که از «ابن ابی عمیر» نقل شده است که می گوید:
«سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الرِّضَا عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ قَالَ نَزَلَتْ فِي النُّصَّابِ وَ الزَّيْدِيَّةُ وَ الْوَاقِفَةُ مِنَ النُّصَّاب»
از امام جواد در مورد آیه «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ»{سوره غاشیه/آیات2و3} پرسیدم. فرمود: این آیه در حق نواصب و زیدیه نازل شده است و واقفیه هم جزء نواصب است.
بحارالأنوار، ج 37، ص 34
این روایت قطعاً مربوط به زیدیه عصر امام جواد(سلام الله علیه) است. زیرا که زیدیه عصر ما هرگز ناصبی نیستند. بلکه دوستدار اهلبیت نیز هستند. بنابراین تمام روایاتی که در مذمت زیدیه وارد شده است، مربوط به عصرهای گذشته می باشد.
البته این روحیه جهاد و جنگ و اینکه امام باید قائم به سیف باشد و...، که در عصر گذشته مطرح بود، الآن هم در زیدیه عصر ما مطرح است. یعنی زیدیه عصر ما هم این عقیده را دارند که امام باید قائم به سیف باشد و آمر به معروف و ناهی از منکر باشد. ولی در هر صورت غیر از خودشان را و کسانی که معتقد به اعتقادات اینها نبود، حتی از شیعیان را تکفیر نمی کنند.
البته لازم به ذکر است که این زیدی ها، از همان روز اول، «عثمان»، خلیفه سوم را کافر می دانستند! و معتقد بودند که عثمان به خاطر برخی اعمالی که مرتکب شد، کافر شد.
جواب محکم دو عالم بزرگ شیعی، از مسئله تقیه در شیعه!
در زمینه مسئله تقیه و مطلب «سلیمان بن جریر»، دو جواب را از علمای شیعه مطرح می کنم تا این شبهه را جواب داده باشیم. «سلیمان بن جریر» می گفت که ائمه شیعه در سالهای مختلف که از ایشان سؤال می کردند، جوابهای متناقضی می دادند و وقتی به آنها اعتراض می شد، می گفتند که ما تقیةً گفتیم.
خود «سلیمان بن جریر» نیز به خاطر اینکه روزی مطلبی از امام صادق شنید، و روز بعد خلاف آن را از امام شنید و نتوانست قانع بشود، از اعتقاد به امامت امام صادق(سلام الله علیه) دست برداشت و به فرقه زیدیه ملحق شد. امروز وهابی ها، این مسئله سلیمان بن جریر را مدام تکرار می کنند. و حتی «فخر رازی» این روایت سلیمان را نقل می کند و بر بطلان عقیده شیعه در مسئله تقیه استدلال می کند.
1- جواب مرحوم علامه مجلسی(ره) از شبهه تقیه:
مرحوم علامه مجلسی و مرحوم آقای خوئی، که متعرض قضیه «سلیمان بن جریر» شده اند، نسبت به برداشت علمای بزرگ اهل سنت که این روایت را ملاک قرار داده اند بر مذمت اهلبیت، انتقادات جدی مطرح کرده اند.
«علامه مجلسی» می فرماید:
«شنع كثير من المخالفين على الإمامية في ذلك نظرا إلى ظاهر اللفظ من غير تحقيق لمرامهم حتى أن الناصبي المتعصب الفخر الرازي ذكر في خاتمة كتاب المحصل حاكيا عن سليمان بن جرير أن الأئمة الرافضة وضعوا القول بالبداء لشيعتهم فإذا قالوا إنه سيكون لهم أمر و شوكة ثم لا يكون الأمر على ما أخبروه قالوا بدا لله تعالى فيه...
بسیاری از مخالفین ما در مسئله تقیه، بدون تحقیق و بررسی و فقط با توجه به ظاهر لفظ تقیه، بر شیعه طعنه می زنند. حتی فخر رازی ناصبی متعصب، در خاتمه کتاب محصل خود، به نقل از سلیمان بن جریر می نویسد که ائمه شیعیان، مسئله بداء را برای شیعیان خود درست کرده اند. تا وقتی که از یک مسئله ای برای شیعیان خبر می دهند و آن اتفاق نمی افتد، بگویند که خداوند در این مسئله بداء انجام داده است.
فانظر إلى هذا المعاند كيف أعمت العصبية عينه حيث نسب إلى أئمة الدين الذين لم يختلف مخالف و لا مؤالف في فضلهم و علمهم و ورعهم و كونهم أتقى الناس و أعلاهم شأنا و رفعة الكذب و الحيلة و الخديعة و لم يعلم أن مثل هذه الألفاظ المجازية الموهمة لبعض المعاني الباطلة قد وردت في القرآن الكريم و أخبار الطرفين كقوله تعالى اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ و مَكَرَ اللَّهُ و لِيَبْلُوَكُمْ و لِنَعْلَمَ و يَدُ اللَّهِ و وَجْهُ اللَّهِ و جَنْبِ اللَّهِ إلى غير ذلك مما لا يحصى
به این معاند نگاه بکنید که چگونه تعصب، چشمان او را کور کرده است. به طوری که به ائمه دین که هیچ دوست و دشمنی در فضیلت و علم و تقوا و شأن والای ایشان اختلافی ندارند، نسبت دروغ و حیله و فریب می دهد. این فرد نمی داند که مثل این الفاظ مجازی که بعضی معانی خاص و باطل را در ذهن تداعی می کند، در قرآن کریم و روایات شیعه و سنی نقل شده است. مثل فرمایش خداوند، «خداوند اینها را مسخره می کند»؛ « خداوند فریب می دهد»؛ « خداوند شما را امتحان می کند»؛ « دست خدا»؛ «صورت خدا»؛ « طرف خدا»؛ و...
و قد ورد في أخبارهم ما يدل على البداء بالمعنى الذي قالت به الشيعة أكثر مما ورد في أخبارنا كخبر دعاء النبی على اليهودي و أخبار عيسى على نبينا و آله و عليه السلام و أن الصدقة و الدعاء يغيّران القضاء و غير ذلك.
در روایات اهل سنت، روایاتی که بر مسئله بداء به آن معنائی که شیعه می گوید، دلالت دارد، بیش از روایاتی است که در کتب روائی شیعه آمده است. مثل روایت دعای پیغمبر بر فرد یهودی، و روایات اخبار حضرت عیسی و اینکه صدقه و دعا، قضای الهی را تغیی می دهند. و...
بحار الأنوار، ج4، ص 123، باب3
این عبارت «حتى أن الناصبي المتعصب الفخر الرازي» من را یاد خاطره ای انداخت. جای آقای «حسین زاده آملی» در اینجا خالی است که مصر بود که فخر رازی سنی نیست و شیعه است!! در سالهای 63، 64، ما خدمت ایشان اشارات بوعلی را می خواندیم و ایشان مصر بود بر اینکه ثابت کند که فخر رازی، شیعه است و برای او خیلی هم دعا می کرد!!
نکاتی در زمینه مسئله «بداء»
نکته دیگر این است که در مسئله «بداء» ما روایات متعدد داریم. و از عقاید مسلم شیعه هم است. حضرت آیةالله سبحانی در ضمن تألیفات خودشان، کتاب مستقلی دارند در زمینه «بداء».
در همین زمینه «بداء»، مرحوم «شیخ صدوق» در کتاب «الإعتقادات» خود بابی را اختصاص به این مسئله داده با عنوان «باب الاعتقاد في البداء» و روایات متعددی را در این زمینه ذکر کرده است. از جمله اینکه از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده که حضرت فرمود:
«مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَدَا لَهُ فِي شَيْءٍ بَدَاءَ نَدَامَةٍ، فَهُوَ عِنْدَنَا كَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ»
اگر کسی گمان کند که خداوند از انجام یک کار پشیمان می شود و خلاف آن کار را انجام می دهد، چنین شخصی در نزد ما به خدای بزرگ کافر است.
الإعتقادات الإمامیة، ص 41
یا نقل می کند که امام صادق(سلام اله علیه) فرمود:
«مَا بَدَا لِلَّهِ فِي شَيْءٍ كَمَا بَدَا لَهُ فِي ابْنِي إِسْمَاعِيلَ»
در هیچ امری مثل امر فرزندم اسماعیل، برای خداوند بدا حاصل نشد.
مرحوم شیخ صدوق در توضیح این روایت می نویسد:
«فإنّه يقول: ما ظهر للّه سبحانه أمر في شيء كما ظهر له في ابني إسماعيل، «إذ اخترمه قبلي، ليعلم أنّه ليس بإمام بعدي»
منظور امام این است که وقتی خداوند اسماعیل فرزند امام را زودتر از خود امام از دنیا برد، این نشان داد که امام بعدی، او نبوده است.
الإعتقادات الإمامیة، ص 41
داستان «اقرع» و «ابرص» و «اعمی»!
مرحوم علامه مجلسی در ادامه اثبات مسئله «بداء»، به داستان اقرع و ابرص و اعمی اشاره می کند که جالب و شنیدنی است:
«قال ابن الأثير في النهاية في حديث الأقرع و الأبرص و الأعمى بدا لله عز و جل أن يبتليهم أي قضى بذلك و هو معنى البداء هاهنا»
ابن اثیر در النهایه در ضمن حدیث اقرع و ابرص و اعمی نقل کرده است که برای خداوند بدا حاصل شد که آنها را امتحان کند. یعنی قضای الهی به این صورت بود. و این معنای بداست.
بحار الأنوار، ج4، ص 124، باب3
اصل این ماجرای «اقرع» و «ابرص» و «اعمی» که داستان مفصلی دارد، در «صحیح بخاری» اینچنین نقل شده است:
«أَنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ - رضى الله عنه - حَدَّثَهُ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - يَقُولُ « إِنَّ ثَلاَثَةً فِى بَنِى إِسْرَائِيلَ أَبْرَصَ وَ أَقْرَعَ وَأَعْمَى بَدَا لِلَّهِ أَنْ يَبْتَلِيَهُمْ ، فَبَعَثَ إِلَيْهِمْ مَلَكًا ، فَأَتَى الأَبْرَصَ . فَقَالَ أَىُّ شَىْءٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ لَوْنٌ حَسَنٌ وَجِلْدٌ حَسَنٌ ، قَدْ قَذِرَنِى النَّاسُ . قَالَ فَمَسَحَهُ ، فَذَهَبَ عَنْهُ ، فَأُعْطِىَ لَوْنًا حَسَنًا وَجِلْدًا حَسَنًا . فَقَالَ أَىُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ الإِبِلُ ...فَأُعْطِىَ نَاقَةً عُشَرَاءَ . فَقَالَ يُبَارَكُ لَكَ فِيهَا .
ابوهریره می گوید از پیامبر شنیدم که فرمود: سه نفر در بنی اسرائیل بودند که مبتلا به بیماری برص، اقرع و فردی که سرش مو ندارد و فرد کور بودند. از خدا در مورد سه نفر بداء رخ داده است. این سه نفر دنبال درمان بودند. خداوند ملکی را برای هر سه نفر فرستاد تا آنها را درمان کنند. ملک به فرد اولی گفت: چه چیزی دوست داری؟ گفت: رنگ و پوستی زیبا! مردم مرا به بدی یاد می کنند. به امر خدایی پوست بدن اولی را عوض کرد و از او پرسید باز چه می خواهد و او گفت: شتر. در نتیجه شتری به او داد که زاد و ولد کرد و بسیار شد.
وَأَتَى الأَقْرَعَ فَقَالَ أَىُّ شَىْءٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ شَعَرٌ حَسَنٌ ، وَيَذْهَبُ عَنِّى هَذَا ، قَدْ قَذِرَنِى النَّاسُ . قَالَ فَمَسَحَهُ فَذَهَبَ ، وَأُعْطِىَ شَعَرًا حَسَنًا . قَالَ فَأَىُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ الْبَقَرُ . قَالَ فَأَعْطَاهُ بَقَرَةً حَامِلاً ، وَقَالَ يُبَارَكُ لَكَ فِيهَا .
سپس به سوی فرد کچل رفت و پرسید: چه چیزی را دوست داری؟ گفت: موی زیبا. موهایم از بین رفته است و مردم مرا سرزنش می کنند. ملک دستی به سر او کشید و به او موی زیبا عطا کرد. سپس پرسید: چه مالی را دوست داری؟ گفت: گاو. به او یک گاو بخشید.
وَأَتَى الأَعْمَى فَقَالَ أَىُّ شَىْءٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ يَرُدُّ اللَّهُ إِلَىَّ بَصَرِى ، فَأُبْصِرُ بِهِ النَّاسَ . قَالَ فَمَسَحَهُ ، فَرَدَّ اللَّهُ إِلَيْهِ بَصَرَهُ . قَالَ فَأَىُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ الْغَنَمُ . فَأَعْطَاهُ شَاةً وَالِدًا»
سپس به پیش فرد نابینا رفت و پرسید که چه دوست داری؟ گفت: اینکه خداوند بینائیم را برگرداند. تا مردم را ببینم. ملک الهی چشمان او را لمس کرد و خداوند بینائی او را بازگرداند. پرسید: چه مالی را دوست داری؟ گفت: گوسفند. به او گوسفندی بخشید.
صحیح بخاری، ج3، ص 1276، باب حَدِيثُ أَبْرَصَ وَأَعْمَى وَأَقْرَعَ فِى بَنِى إِسْرَائِيلَ، ح 3277؛ دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا
در ادامه داستان، دارد که بعد از شفای آن سه نفر، خداوند ملکی را دوباره به سوی آنها فرستاد تا آنها را امتحان کند. ملک به صورت بشری فقیر بر آنها وارد شد و درخواست کمک کرد. ابرص و اقرع کمکی نکردند در نتیجه آن دو به حالت اولشان برگشتند ولی سومی کمک کرد و وضع جدید او تغییر نکرد.
این همان «بداء» است که شیعه به آن معتقد است. آنهم در صحیح بخاری نقل شده است. و با تعبیر «بَدَا لِلَّهِ»! نقل شده است. آنهم نه یکبار، بلکه دوبار! خداوند در ابتدا صلاح دید که فرد کچل را کچل کند. فرد ابرص را به برص و فرد بینا را نابینا کند. سپس بدا حاصل شد که کچل مودار شود و برص خوب شود و نابینا بینا شود. بار دیگر برای خداوند بدا حاصل شده آن دو نفر به حالت سابق برگردند و کچل و برص داشته باشند!
شما ببینید که این وهابی ها داد و فریاد می کنند که شیعه مشرک شده و کافر شده! چرا؟ چون به بداء معتقد است. و این خیلی عجیب است. به این واضحی مسئله بداء در کتب اهل سنت، آنهم در صحیح بخاری نقل شده است! آدم نمی داند که این وهابیت، عقل و شعور ندارند، یا چشم بینا ندارند که اینها را ببینند؟
ماجرای دعای پیامبر برای یک فرد یهودی!
عبارت «كخبر دعاء النبی على اليهودي»؛ که مرحوم علامه مجلسی به آن اشاره می کند، روایتی است که در کتب متعدد اهل سنت نقل شده است و جزء روایات متواتر اهل سنت است. «قتاده» می گوید که:
«حلب يهودي للنبي صلى الله عليه و سلم نعجة فقال اللهم جمله فاسود شعره حتى صار أشد سوادا من كذا وكذا»
روزی یک یهودی کاسه ای شیر از میش ماده ای دوشید و برای پیامبر آورد. پیامبر فرمود: خداوندا او را زیبا گردان. پس او موهایش مشکی شد به طوری که از فلانی و فلانی مشکی تر گشت.
مصنف عبدالرزاق، ج10، ص392، باب السلام على أهل الشرك والدعاء لهم ، ح 19462؛ دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403 ، الطبعة : الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي
این داستان در «شرح السنة» بغوی با این عبارات نقل شده است:
«فقد رُوِيَ أَن يَهُودِيّا حلب للنَّبِي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لقحة، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ جمله، فاسود شعره، و عاش نَحوا مِن تسعين سنة لم يشب»
روزی یک یهودی کاسه ای شیر دوشید و برای پیامبر آورد. پیامبر فرمود: خداوندا او را زیبا گردان. پس او موهایش مشکی شد و قریب به نود سال زندگی کرد و پیر هم نشد.
شرح السنه، للبغوی، ج12، ص 273؛دار النشر: المكتب الإسلامي - دمشق _ بيروت - 1403هـ - 1983م، الطبعة: الثانية، تحقيق: شعيب الأرناؤوط - محمد زهير الشاويش
2- جواب مرحوم آیةالله العظمی خوئی(ره) از شبهه تقیه:
مرحوم آیةالله العظمی خوئی، کمی تندتر از علامه مجلسی در این قضیه «سلیمان بن جریر»، و دفاع از تقیه شیعه ورود پیدا کرده است. ایشان در بابی تحت عنوان « الأقوال الصادرة عن الأئمة تقية» می نویسد:
«لا خلاف بين المسلمين، بل بين عقلاء العالم في جواز الكذب لإنجاء النفس المحترمة. قال الغزالي: (فمهما كان في الصدق سفك دم امرئ مسلم فالكذب فيه واجب). و قد تقدمت دلالة جملة من الآيات و الروايات على هذا. بل هو من المستقلات العقلية، و من الضروريات الدينية التي لا خلاف فيها بين المسلمين، و على ذلك فمن أنكره كان منكرا لإحدى ضروريات الدين، و لحقه حكم منكر الضروري من الكفر، و وجوب القتل، و بينونة الزوجة، و قسمة الأموال.
در اینکه برای نجات یک نفس محترمه، دروغ جایز است، هیچ اختلافی بین مسلمین، بلکه بین عقلای عالم نیست. ابوحامد غزالی هم گفته است که اگر راست گفتن، موجب ریختن خون یک مسلمانی بشود، دروغ گفتن در آنجا واجب است. در گذشته ثابت کردیم که برخی از آیات و روایات بر جواز تقیه را دلالت دارند. بلکه مسئله تقیه از مستقلات عقلیه است. و از ضروریات دینی است که هیچ اختلافی بین مسلمین در این باره وجود ندارد. بنابراین اگر کسی با این ادله موجود، تقیه را انکار کند، یکی از ضروریات دینی را منکر شده است. و به حکم کسی که ضروری از دین را منکر شده باشد لاحق می شود. مثل کفر و وجوب قتل و جدا شدن از همسر و تقسیم اموال!
و إذا عرفت ذلك فقد اتضح لك الحال في الأقوال الصادرة عن الأئمة في مقام التقية، فإنا لو حملناها على الكذب السائغ لحفظ أنفسهم و أصحابهم لم يكن بذلك بأس، مع أنه يمكن حملها على التورية أيضا كما سيأتي.
وقتی این را فهمیدی، در حقیقت علت صدور برخی از اقوال ائمه(علیهم السلام) در مقام تقیه، برای تو روشن شد. ما اگر این اقوال را حمل کنیم بر دروغی که برای حفظ جان خود ائمه و حفظ جان اصحاب بیان کرده اند، هیچ ایرادی نخواهد شد. با اینکه می توان آن اقوال را بر توریه نیز حمل کرد.(توریه: مثلاً به کسی که در اداره محل کارش غذا خورده است می گویند: غذا خوردی؟ می گوید نه نخوردم! در اینجا منظورش این است که در منزل نخوردم!)
و بذلك يتجلى لك افتضاح الناصبي المتعصب إمام المشككين، حيث لهج بما لم يلهج به البشر، و قال في خاتمة محصل الأفكار حاكيا عن الزنديق سليمان بن جرير: إن أئمة الرافضة وضعوا القول بالتقية لئلا يظفر معها أحد عليهم، فإنهم كلما أرادوا شيئا تكلموا به فإذا قيل لهم هذا خطأ أو ظهر لهم بطلانه قالوا: إنما قلناه تقية.
با این بیان، مفتضح شدن ناصبی متعصب و امام شک کنندگان بر تو روشن می شود. چرا که سخنی را گفته است که هیچ بشری نگفته است. در انتهای کتاب محصل الأفکار به نقل از سلیمان بن جریر زندیق نقل کرده است که: ائمه شیعیان، تقیه را تأسیس کرده اند تا هیچ کسی بر ایشان برتری پیدا نکند. زیرا که هر گاه سخن خطا و اشتباهی را بیان بکنند، و یا سخن باطلی را بیان بکنند؛ می گویند ما آن را تقیتاً گفته بودیم!
مصباح الفقاهة (المكاسب)، ج1، ص 411
پس بنابراین، موضوع «تقیه»، که از ائمه(علیهم السلام) صادر شده است، قبل از آنکه امر شرعی باشد، یک امر عقلائی است. و همچنین کتاب های اهل سنت، بیش از کتاب های شیعه، به این موضوع پرداخته اند و روایات وارده در این باب، در کتب اهل سنت، بیش از کتب شیعه می باشد.
در جلسه آینده، ان شاءالله یک جواب نقضی جدید و محکمی در دفاع از تقیه خواهم گفت که به گمانم دوستان عزیز تا به حال نشنیده باشند. و آن اینکه، اصحاب سرشناس پیامبر، مثل عایشه و ابوهریره و... روایاتی را از پیغمبر نقل کرده اند، ولی خودشان خلاف آن عمل کرده اند. لذا در میان فقهای اهل سنت، یک بحثی شکل گرفته است که آیا گفتار صحابه حجت است، یا عمل صحابه!؟ علماء باید جواب این را بدهند!
والسلام علیکم و رحمة الله