بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ: 89/11/11
بدعتهاي عثمان (موارد اختلاف عمر وابوبكر در مسائل ديني و كشوری)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله
بحث ما در رابطه با بدعتهایی كه توسط خلیفه سوم عثمان انجام گرفت بود از جمله آنها ندای سوم و اذان سوم بر نماز جمعه افزودن بود.
مطلبی را از لجنه دائم افتاء عربستان سعودی و از مفتی اعظم نقل كردیم كه اگر چه این بدعت است ولی بدعت لغوی است و بدعت اصطلاحی نیست.
برای توجیه این كار عثمان هم استدلال كردند به حدیث:
«عليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين من بعدي»
عرض كردیم كه این روایت ساختگی و جعلیشان در زمان نبی مكرم صلی الله علیه وآله وسلم واژه راشدین یا خلفای راشدین اصلاً مطرح نبوده است.
خود آقایان معتقد هستند كه پیغمبر اكرم كسی را برای خلافت معین نكرده تا اینكه از او خلیفه یا از خلفاء به عنوان خلفاء راشدین تعبیر كند.
ثانیاً تعارضاتی كه بین خلفاء بوده و این تعارضات باعث میشود كه دلالت این روایت را از درجه اعتبار ساقط كند.
چون در خیلی از موارد بین ابوبكر و عمر اختلاف شدیدی وجود داشت او یك نظر داشته و این یك نظر دیگر.
باید آقایانی كه به این روایت تمسك میكنند بیان كنند كه آیا در صورت تعارض بین سنت ابوبكر و سنت عمر، كدام یك از اینها سنت شرعی است؟
كدام یك از اینها مشروعیت دارد و كدام یك عدم مشروعیت دارد؟
ما قول دادیم چند نمونه از موارد اختلاف بین ابوبكر و عمر در مسائل حساس دینی و كشوری را بیان كنیم.
من جمله از آنها اینكه اگر چنانچه ارتش اسلام، با یك دسته از مسلمانها بجنگند و تعدادی از افراد را اسیر بگیرند آیا همچنین حقی دارند یا ندارد؟
آیا زنان اینها به عنوان اسیر قابل خرید و فروش است یا نه؟
به عبارت دیگر اگر یك دستهای از مسلمانها در برابر حاكم، قیام كنند، حاكم بر اینها پیروز بشود آیا با اینها همان معاملهای را میكنند كه با كفار میكردند؟
مردانشان اسیر و به عنوان عبد فروخته بشود زنانشان اسیر و به عنوان اَمه و كنیز فروخته شود یا خیر؟
اولین دستهایی كه در برابر حكومت ابوبكر تحت این عنوان قیام كردند كه گفتند ما نماز میخوانیم، روزه هم میگیریم، زكات میدهیم ولی زكات به ابوبكر نمیدهیم.
ابوبكر دستور داد اینها را به بهانهای اینکه زکات نمیدهند قلع و قمع كنند هزاران نفر را قتل عامل كردند، اینها منكر زكات نبودند.
در خیلی از موارد بوده كه این آقایان افرادی از اینها را اسیر كردند مثلاً در عمان شهری به نام دَباء است در آنجا قبلاً عكرمه برای اخذ زكوات نماینده بوده است.
بعد از او فرد دیگری به نام حذیفة ابن محسن بارقی نماینده شد، مردم در برابر حذیفه قیام كردند گفتند ما زكات به ابوبكر نمیدهیم.
ابوبكر نامهای به عكرمه كه در بخشی دیگر مشغول جنگ بود نوشت كه به مردم دباء كه یكی از شهرهای عمان است حمله كند.
عکرمه و سپاهش رفتند اینها را قتل عام كردند یعنی به طوری كه قلب هر شنونده از این قتل عام به درد میآید.
در قلعهای كه اینها بودند محاصره كردند تعداد یكصد نفر از رزمندگان اینها را كشتند، و بیش از یك ماه محاصره ادامه داشت.
اینها نامه نوشتند پیام دادند بر اینكه ما حاضر هستیم صلح كنیم و زكات هم بدهیم و محبت آقای ابوبكر را هم در دلمان جا بدهیم.
«يسألونه الصلح على أنهم يؤدون الزكاة ويرجعون إلى محبته وينصرف عنهم عكرمة»
الفتوح - أحمد بن أعثم الكوفي - ج 1 ص 59
حاضر هستند زكات بدهند و به محبت خلیفه بر گردند به شرط اینكه عكرمه از اینها دست بر دارد.
عكرمه گفت:
«لا صلح بيننا وبينكم إلا على إقرار منكم بأنا على حق وأنتم على باطل»
ما صلح نمیكنیم مگر با شرائطی، شرط اول اعتراف كنید كه ما حق هستیم و شما باطل هستید.
«وأن قتيلنا في الجنة وقتيلكم في النار»
شهادت بدهید كشتههای ما همه بهشتی هستند و كشتههای شما همه جهنمی هستند.
اگر واقعاً اینها مرتد و كافر بودند معنا ندارد كه اینها اعتراف كنند كشتههای ما در جهنم است و كشتههای شما در بهشت است.
این حكم الهی است بهشت و جهنم دست مرتدین كه نیست بیایند اعتراف كنند بر اینكه مردههای ما در بهشت هستند مردههای شما در جهنم هستند یا به عكس.
در كدام یك از غزوات نبی مكرم با یهودیها یا با دیگران همچنین اعترافی از آنها گرفته است؟
این در حقیقت نشان میدهد كه اینها از الفبای مباحث اسلامی بیخبر هستند.
یا نه میخواهند اعتراف بگیرند بر اینكه مسلمانها را بدون دلیل و بدون گناه و بدون جرم كشتند.
فردا برای اینكه برای جنایات خودشان توجیهی داشته باشند بگویند بله، خود اینها اعتراف كردند كشتههای ما در جهنم هستند.
این نشان میدهد بر اینكه، این جنگ، جنگ اسلامی، قرآنی و دینی نبوده است.
اگر جنگ دینی است چه معنا دارد كه این آقا اعتراف كند كشتههای ما در جهنم هستند یا در جهنم نیستند.
«وعلى أنا نحكم فيكم بما رأينا»
و اعتراف كنید نسبت به شما هر حكمی ما كردیم شما قبول كنید.
«فأجابوه إلى ذلك »
اینها چون در محاصره بودند و تلف میشدند گفتند باشد ما اعتراف میکنیم شما حق هستید و ما باطل هستیم.
کشتههای شما در بهشت هستند و کشتههای ما در جهنم هستند و هر حکمی هم درباره ما بکنید ما حرفی نداریم و قبول میکنیم.
بعد گفت که شما
«أن أخرجوا الآن عن مدينتكم بلا سلاح»
شما از شهر بیرون بیایید بدون اینکه سلاحی را حمل کرده باشید.
اینها از شهر بیرون آمدند و هیچ سلاحی هم نداشتند.
با این وصف شما ببینید یک فرمانده آن هم مثل عکرمه که آقایان اهلسنت به سرش قسم یاد میکنند که از شخصیتهای برجسته روایی اهلسنت است.
که البته دروغگویی عکرمه در میان مسلمانها ضرب المثل بوده و همین آقا ناشر افکار خوارج بوده حتی در عمان که الان مکتب خوارج است از یادگاریهای آقای عکرمة ابن ابی جهل است.
این آقا بعد از اینکه این امان را به اینها داد و گفت بیرون بیایید بعد:
« قتلوا أشرافهم»
تمام شخصیتهای برجسته این شهر را از دم شمشیر گذراندند، زنان و کودکانشان را هم اسیر گرفتند.
تمام اموالشان را هم به عنوان غنائم جنگی تصرف کردند، شما ببینید این قضیه چقدر چهره اسلام را خشن، بیرحم و بیمروت معرفی میکند.
آیا نبی گرامی صلی الله علیه وآله وسلم اینچنین کاری کرده است؟
امیر المؤمنین سلام الله علیه اینچنین کاری کرده است؟
آیا قرآن به همچنین کاری اجازه میدهد؟
قرآن نسبت به مشرکین میگوید:
(وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ)
سوره توبه (9): آیه 6
اگر مشرکین آمدند از شما امان خواستند به آنها امان بدهید تا کلام الله و سخن خدا را بشنوند.
در هر صورت... آقای عکرمه سیصد نفر از افراد اینها را با چهارصد نفر از زنان و کودکان را دست بسته به عنوان اسیر نزد ابوبکر به سمت مدینه فرستاد
«فهم أبو بكر رضي الله عنه بقتل المقاتلة وقسمة النساء والذرية»
ابوبکر تصمیم گرفت هر چه از مردانشان است همه را بکشد این چهارصد نفر را بکشند. زنان و بچهها را به عنوان کنیز، در میان مسلمانها تقسیم کنند.
« فقال له عمر بن الخطاب رضي الله عنه : يا خليفة رسول الله صلى الله عليه وسلم ! إن القوم على دين الاسلام»
همه اینها مسلمان هستند شما میخواهی اینها را به عنوان کنیز و غلام و عبد به فروش برسانی یا بین مسلمانها تقسیم کنی اینها مسلمان هستند.
«وأراهم يحلفون بالله مجتهدين»
در صحبتهایشان به خدا قسم میخورند و برای دینشان تلاش میکنند و میگویند:
« ما كنا رجعنا عن دين الاسلام »
دارند سوگند غلیظ یاد میکنند که ما از دین اسلام، بر نگشتیم.
«ولكن شحوا على أموالهم »
نسبت به اموالشان حساس بودند.
میگفتند ما زکات نمیدهیم چیزی به بیت المال ما نمیدهیم مسلمان هستیم دین داریم نماز میخوانیم روزه میگیریم؛ ولی چیزی به عنوان سهم دولتی پرداخت نمیکنیم.
« وقد كان منهم ما كان»
اینها در برابر حکومت به خاطر قضیه زکات ایستادند.
« فلا تعجل عليهم »
در کشتن و توزیع اینها به عنوان کنیز و غلام عجله نکن
«واحبسهم عندك إلى أن ترى فيهم رأيك»
اینها را فعلاً به زندان بیانداز تا اینکه شاید بعداً نظرت بر گردد.
« فأمر بهم أبو بكر فحبسوا في دار رملة بنت الحارث »
ابوبکر دستور داد که اینها را در خانه رمله بنت حارث زندانی کنند.
یک خانهای وسیعی بوده حتی در زمان رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بعضی از افراد که فتنه میکردند در آنجا زندانی میشدند.
« فلم يزالوا هنالك محبوسين إلى أن توفى أبو بكر »
این بندگان خدا چهارصد تا مرد و چهارصد تا زن و کودک در زندان ماندند تا ابوبکر از دنیا رفت.
«وصار الامر إلى عمر بن الخطاب رضي الله عنه ، فدعاهم ثم قال : إنكم قد علمتم ما كان رأى أبي بكر وما كان من رأيي»
...اینها را خواست گفت میدانستید ابوبکر تصمیم داشت شما را بکشد و زنها و بچهها را هم به عنوان کنیز و غلام بین مسلمانها تقسیم کند.
« وقد مضى أبو بكر لسبيله »
ابوبکر راهش را رفت تمام شد.
« وقد أفضى الامر إلى »
امروز کار دست من است.
« فانطلقوا إلى أي بلد شئتم فأنتم أحرار لوجه الله تعالى »
شما امروز آزاد هستید هر کجا میخواهید بروید.
« فلا فدية عليكم »
حتی فدیه هم بر شما نیست.
چون کافر نبودند که بخواهد فدیه بر آنها انجام بگیرد، در هر صورت...
«فمضى القوم على وجوههم فمنهم من صار إلى بلده ومنهم من صار إلى البصرة»
بعضیها به شهرشان در عمان برگشتند بعضیها به طرف بصره رفتند.
این را آقای «ابن اعثم کوفی» از علمای بزرگ اهلسنت در کتاب «الفتوح» نقل میکند.
حالا آقای ابن تیمیه که سنگ حدیث
«عليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين من بعدي»
را به سینه میزند سوال میکنیم.
الان فرض بفرمایید یک کشور اسلامی به یک کشور دیگری حمله کرده تعدادی اسیر گرفته است.
یا در کشور اسلامی تعدادی در برابر حکومت قیام کردند حاکم اینها را اسیر کرده چه کار کند؟
آیا به فتوای آقای ابوبکر عمل کند و دستور بدهد اینها را بکشند و زنان و کودکانشان بین مردم توزیع بشود؟
یا نه به دستور آقای عمر عمل کند که اینها همه احرارٌ لوجه الله بشوند؛ شریعت کدام است و به کدام باید عمل بشود؟
آیا پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله میآید یک حکمی را بیان میکند که امت اسلامی را اینچنین در حرج قرار بدهد؟ این یک نمونه شاخص و بارز بود.
نمونهای دوم اگر چنانچه یک فرماندهی در یک جایی برود به ناحق مسلمانی را بکشد، یا به ناموسش تجاوز کند حکمش شرعاً چیست چه کار باید کرد؟
به فتوای آقای عمر عمل کند که آن فرد باید سنگسار و کشته بشود، یا به فتوای آقای ابوبکر عمل کند.
«تأولّ فاجتهد فله اجرٌ واحد»
در رابطه با قضیه خالد که به دستور ابوبکر به قبیله مالک ابن نویره رفت آنها مسلمان بودند.
مالک وکیل پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در میان قبیله خودش بود وقتی خالد به آنجا رسید نماز جماعت برگزار کرد.
قوم مالک ابن نویره پشت سر خالد نماز خواندند مسلمانها از این واضحتر و روشنتر!
پشت سر خالد نماز خواندند بعد که نماز خواندند چشم خالد به زن مالک ابن نویره افتاد و اسیر این زن شد.
توطئه چید بر اینکه مالک را بکشد ، همسرش را به عنوان غنائم جنگی به تصرف در آورد و آن امیال شهوانی خبیث خودش را بر آورده کند.
وقتی مالک را داشت میکشت، مالک به زنش گفت تو من را به کشتن دادی.
شما ببینید تاریخ طبری، کامل ابن اثیر، ذهبی همه و همه این قضیه را نقل کردند و یک نفر نگفته بر اینکه مالک ابن نویره مرتد بوده است.
تعدادی از صحابه که در همان قضیه بودند با خالد دَرْ افتادند و به مدینه برگشتند و پیش ابوبکر شهادت دادند بر اینکه مالک ابن نویره مسلمان بود پشت سر ما نماز خواندند.
به ناحق خون او را خالد ریخت و با زنش هم زنا کرد و دیگر در هیچ جنگی که فرماندهیاش با خالد باشد ما شرکت نمیکنیم.
وقتی که این خبر رسید عمر در مسجد برگشت گفت:
«عدو الله»
خالد دشمن خدا
الغدير - الشيخ الأميني - ج 5 ص 364
«عدا على امرئ مسلم فقتله ثم نزا على امرأته»
خالد دشمنِ خدا یک مسلمانی را کشته و بعد به همسرش تجاوز کرده است.
خالد ابن ولید از جنگ برگشت وارد مسجد شد که البته طمطراق زیادی دارد به عنوان فتح و پیروزی پر طاووسی چیزی روی سرش گذاشته بود.
«قام إليه عمر»
عمر بلند شد
تاريخ الطبري ، ج 2، ص 274، اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت
«ثم قال : قتلت امرءا مسلما ثم نزوت على امرأته»
خالد تو یک مسلمانی را میکشی و به همسرش هم تجاوز میکنی
« والله لأرجمنك بأحجارك»
قسم به خدای عالم تو را سنگسار میکنم.
حرف آقای عمر را در تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 504، ذیل حوادث سال 11 هجری و در کامل ابن اثیر، جلد 2، صفحه 359 و در امتاع الاسماع مقریزی، جلد 14، صفحه 240 ببینید.
همه این قضیه را نقل کردند آقای عمر میآید قسم میخورد میگوید به خدا قسم تو را سنگسار میکنم.
این سخن عمر که میگوید تو را سنگسار میکنم آیا برخواسته از دین و شریعت است یا طبق هوای نفسش قسم یاد کرده؟
اگر طبق شریعت است؛ پس خالد استحقاق سنگسار شدن دارد اگر نه بر مبنای هوا و هوس گفته؛ پس عمر شایسته نشستن در مسند خلافت نیست.
تا بخواهد بر مبنای هوا و هوس و بدون هیچ مدرک شرعی سخن بگوید و قسم یاد کند.
بعد میگوید:
« ولما بلغ الخبر أبا بكر وعمر قال عمران خالدا قد زنى فالرجمه»
عمر به ابوبکر گفت خالد زنا کرده باید سنگسارش کنید.
مرآة الجنان وعبرة اليقظان ، ج2، ص120، اسم المؤلف: أبو محمد عبد الله بن أسعد بن علي بن سليمان اليافعي الوفاة: 768هـ ، دار النشر : دار الكتاب الإسلامي - القاهرة - 1413هـ - 1993م؛ وفيات الأعيان و انباء أبناء الزمان ، ج6، ص15 اسم المؤلف: أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر بن خلكان الوفاة: 681هـ ، دار النشر : دار الثقافة - لبنان ، تحقيق : احسان عباس
ابوبکر گفت:
«ما كنت لارجمه فانه تاول فاخطأ»
آقای خالد اجتهاد کرده در اجتهادش گرفتار خطا شده است.
« قال فانه قتل مسلما فاقتله»
آقای ابوبکر، خالد یک مسلمانی را کشته او را بکش
« قال ما كنت لاقتله به انه تاول فاخطأ
من خالد را نمیکشم اجتهاد کرده و خطا کرده است.
آقای عمر یک ثوابی هم دارد شما چه حرفی میزنی؟ من این آقا را بکشم که خدا یک پاداش هم به او به خاطر کشتن مالک و زنا کردن با همسرش به او میدهد!
« قال فاعز له »
حداقل او را از فرماندهی عزل کن
« قال ما كنت لاشيم سيفا سله الله عليهم»
آقای خالد، شمشیر خدا است من چگونه شمشیر خدا را در غلاف بکنم.
این منابع را هم ببینید حیات الصحابه، جلد 2، صفحه 413، کنز العمال متقی هندی، جلد 5، صفحه 619.
در اینطور قضایا بین آقای ابوبکر و عمر همچنین اختلافی به وجود آمده حکم چه است؟
اگر چنانچه فرمانده یک حکومتی همچنین کاری از او سر زد حاکم اسلامی باید با او چه کار کند؟
در یکی از کشورهای اسلامی یکی از فرماندههان همچنین عملی را انجام داد حکم الله چیست؟
حاکم اسلامی مثلاً در بحرین، کویت، امارات، مصر یا جایی دیگر یک فرماندهای همچنین کاری انجام داد حکم شریعت چیست؟
«عليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين من بعدي»
این حاکم اسلامی به فتوای آقای عمر عمل کند او را سنگسار کند و او را بکشد یا نه به فتوای آقای ابوبکر عمل کند برای او عذر بتراشد.
«تأول فأخطأ»
کدام یک از اینها حجت است؟ پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده
«عليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين من بعدي»
در اینجا بین سنت ابوبکر و سنت عمر تعارض وجود دارد و بحث کوچکی هم نیست.
سنت ابیبکر این است که به این آقا باید یک پاداشی هم داده بشود؛ چون خدا به او به خاطر این کارش پاداش میدهد.
، طبق سنت عمر باید سنگسار بشود بحث وجوب و حرمت نیست اینکه نماز باطل است یا باطل نیست، روزه باطل است یا باطل نیست!
بحث کشتن یک انسان به جرم جنایت، یا نه پاداش دادن به آن انسان به خاطر اجتهاد غلط، به کدام یک از اینها باید عمل کرد؟
موارد متعدد دیگر هم وجود دارد.
سومی را عرض کنم به گمان من در خانه کس است همین حرفها بس است!
در رابطه با متعه شما ببینید در زمان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم به متعه عمل میکردند.
در زمان آقای ابوبکر مسلمانها به متعه عمل میکردند در آن شک و شبههایی نیست.
بخشی از زمان خود عمر هم به متعه عمل میکردند ولی در زمان آقای عمر متعه حرام شد.
به این روایت توجه کنید روایت از جابر ابن عبدالله انصاری متوفای 73 یا 78 است.
ایشان میگوید:
«كنا نَسْتَمْتِعُ بِالْقَبْضَةِ من التَّمْرِ وَالدَّقِيقِ الْأَيَّامَ على عَهْدِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم»
صحیح مسلم ، ج2، ص1023 اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي
ما زمان پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم با یک مشت آرد یا با یک مشت خرما یعنی نشان از این است که با یک مهریه خیلی کوچک و ناچیز زنها را صیغه میکردیم.
« على عَهْدِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَأَبِي بَكْرٍ»
...زمان ابیبکر هم، همین کار را میکردیم.
« حتى نهى عنه عُمَرُ في شَأْنِ عَمْرِو بن حُرَيْثٍ »
تا اینکه عمر در رابطه با قضیه عمرو ابن حریث نهی کرد.
در داستان عمرو ابن حریث است که زنی را عقد کرده بود و بچهدار شده بود او را رها کرده بود.
این زن به همراه فرزندش پیش عمر آمد گفت عمرو ابن حریث در حق من اینطور خیانت کرده بچهایی در رحم من گذاشته و فرار کرد عمر عصبانی شد و گفت:
«متعتان محللتان فی زمن رسول الله وأنا احرمهما»
این روایت در کجا است؟ دقت کنید
«كنا نَسْتَمْتِعُ بِالْقَبْضَةِ من التَّمْرِ وَالدَّقِيقِ الْأَيَّامَ على عَهْدِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَأَبِي بَكْرٍ حتى نهى عنه عُمَرُ »
صحیح مسلم، ج 4، ص 134، حدیث 3306
زمان پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم بوده است.
این آقایانی که میگویند نسخ شده ببینید جابر میگوید در زمان ابوبکر هم ما صیغه میکردیم تا بخشی از زمان عمر هم صیغه میکردند.
تا اینکه جناب آقای عمر تصمیم گرفت این را منع کند.
«متعتان علی عهد رسول الله»
دو تا متعه در زمان پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم حلال بود ایشان صراحت دارد
«متعتان محللتان فی زمن رسول الله وأنا احرمهما»
...منِ عمر اینها را حرام میکنم
«وأعاقب عليهما »
هر کس هم مرتکب بشود پدرش را در میآورم سنگسارش میکنم
«احدهما متعة النساء والآخر متعة الحج»
یکی از اینها متعة النساء و دیگری متعة الحج است.
شما به این منابع مراجعه کنید مسند احمد، جلد 3، صفحه 325، تفسیر طبری، جلد 5، صفحه 13، سنن بیهقی، جلد 7، صفحه 206، تفسیر فخر رازی، جلد 5، صفحه 370، تفسیر در المنثور، جلد 2، صفحه 140.
آقای ابن قدامه مقدسی تعبیرش است
«وقد صح عن عمر»
این به صحیح از عمر رسیده است که گفت:
«متعتان محللتان فی زمن رسول الله وأنا احرمهما»
دو تا متعه در زمان پیغمبر حلال بود و من اینها را حرامش میکنم.
به این نکته توجه بفرمایید که آقای «ابن قدامه مقدسی» از استوانههای فقهی حنبلیها است ایشان در کتاب «المغنی»، جلد 7، صفحه 571.
آقای «سرخسی» از استوانههای فقهی حنفیها در کتاب «مبسوط»، جلد 4، صفحه 37 هر دو این عبارت را از عمر نقل کردهاند و صحه گذاشتند.
گفتند وصحَ عن عمر از این واضحتر و روشنتر!!
ما از آقای ابن تیمیه و از آن آقایانی که دفاع از:
«عليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين من بعدي»
میکنند و آن را ملاک و معیار قرار میدهند سوال میکنیم چه کار کنیم به سنت پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم عمل کنیم که در زمان او صحابه متعه میکردند.
«كنا نَسْتَمْتِعُ بِالْقَبْضَةِ من التَّمْرِ وَالدَّقِيقِ الْأَيَّامَ على عَهْدِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَأَبِي بَكْرٍ »
در زمان ابوبکر هم عمل میکردند حالا سنت پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم هیچی ما خیلی زیاد حساس نیستیم، پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم هم مجتهد بود تمام شد رفت.
ولکن سنت ابیبکر آیا ملاک عمل است یا نه؟
زمان ابوبکر متعه حلال بود، زمان عمر متعه حرام است الان آقای ابن تیمیه، آقای مقدسی، آقای سرخسی، آقای زید و عمرو و بکر و خالد شریعت متعه را حلال میداند یا حرام میداند؟
ما الان به فتوای ابوبکر عمل کنیم بگوییم متعه و عقد موقت جایز است یا به فتوای آقای عمر عمل کنیم بگوییم حرام است کدامش است؟
اگر چنانچه شما متعه را حرام میدانید و او را معادل با زنا به فتوای عمر میدانید مگر پیغمبر نگفت:
«عليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين من بعدي»
آن آقا که رفته متعه کرده میگوید من به سنت ابیبکر عمل کردم به چه جرمی او را محکوم به اعدام و رجم به خاطر متعه کردن میکنید؟
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته