بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بدعتهای عثمان و مخالفت امیرالمؤمنین با حدیث «علیکم بسنتی»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله
بحث ما در رابطه با تناقضات حدیث:
«علیکم بسنتی وسنة الخلفاء الراشدین من بعدی»
النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستذكار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار في شرح الموطأ، ج8، ص 13، تحقيق: سالم محمد عطا - محمد علي معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 2000م.
بود. ما عرض کردیم یکی از کسانی که با این قضیه مخالفت صریح کردند، حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) است.
بعد از قتل عمر، بیعت با امیرالمؤمنین را مشروط به عمل به سیره شیخین میکنند، اما امیرالمؤمنین آن را رد میکند و کسی هم به آن بزرگوار اعتراض نمیکند. اگر حدیثی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) رسیده بود، حداقل یکی از انبوه صحابه باید به امیرالمؤمنین اعتراض میکردند که یا علی ! چرا خلافت را رد کردید و ما را با چنین مشکلی مواجه کردید!
همچنین بعد از قتل عثمان فتنهای در جهان اسلام ایجاد شد، اما حتی یک نفر از امیرالمؤمنین سؤالی در این زمینه نپرسید که اگر شما خلافت را پذیرفته بودید و عثمان روی کار نمیآمد جامعه اسلامی گرفتار این فتنه بزرگ نمیشد.
نکته دیگری که وجود دارد، این است که در جای جای «نهجالبلاغه» انتقاد صریح امیرالمؤمنین از خلفای گذشته است که کاملاً و به صراحت مشروعیت سنت خلفای راشدین را نفی میکند. امیرالمؤمنین در خطبه 150 از کتاب «نهجالبلاغه» مطالبی در این خصوص فرمودند.
بنده توصیه کنم اگر دوستان بخشهایی از این چند خطبه را حفظ کنند، خیلی خوب است. ما در بسیاری مواقع میبینیم که وهابیها در ماهوارهها یا سایتهایشان ادعا میکنند که امیرالمؤمنین در خطبه 6 از کتاب «نهجالبلاغه» گفته است:
«إِنَّهُ بَایعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایعُوا أَبَا بَکرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَی مَا بَایعُوهُم»
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 366، خ 6
آقایان امثال این قضایا را بیان میکنند، در حالی که حتی اینقدر فهم روایی ندارند که بفهمند امیرالمؤمنین با معاویه سخن میگوید و از باب:
(وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَن)
و با آنها به طریقی که نیکوتر است استدلال و مناظره کن.
سوره نحل (16): آیه 125
مطالبی بیان میفرمایند با این معنا که: "معاویه تو که آنها را قبول داشتی، به چه دلیل زیر بار خلافت من نرفتی؟! همانهایی که با ابوبکر و عمر عثمان بیعت کردند، با من هم بیعت کردند. تو که آن را مشروع میدانی، در اینجا چرا این کار را نکردی؟!"
همانطور که ما بر حقانیّت مذهبمان و خلافت امیرالمؤمنین به کتب اهلسنت استناد میکنیم، وگرنه روایاتی که اهلسنت آوردهاند برای ما حجت نیست مگر اینکه سلسله سندهای آن مورد وثوق علمای رجال خود ما هم باشد.
البته این مطلب به این معنا نیست که ما بخواهیم تمام روایاتی که در کتب اهلسنت است را زیر سؤال ببریم. عزیزان خوب دقت کنید ما چه در کتب اهلسنت و چه در کتب شیعه اگر سلسله روات یک حدیث مورد وثوق باشد، آن روایت را اخذ میکنیم. چه کتاب شیعه باشد و چه کتاب سنی باشد اگر سلسله سند مورد وثوق نباشد ما آن را طرد میکنیم، خواه شیعه باشد یا سنی باشد برای ما هیچ فرقی نمیکند.
تنها این تفاوت وجود دارد که در کتب اهلسنت اگر سلسله سند به صورت «ثقةٍ عن ثقةٍ» به نبی گرامی اسلام برسد ما آن را به عنوان حجت قبول میکنیم، زیرا آنچه برای ما حجت است قول معصوم است و لا غیر.
همچنین اگر به یکی از صحابه یا یکی از تابعین برسد و آن صحابه و آن تابعین هم مورد وثوق باشد، ما به این روایت به عنوان یک روایت موقوف نگاه میکنیم. همانطور که اگر یک روایت به «ابوذر»، «سلمان»، «زراره» یا «محمد بن مسلم» برسد، برای ما تفاوتی ندارد.
ما میگوییم این روایت موقوف است، یعنی «وقَفَ علی دون المعصوم». حال اینکه حجیّت روایت موقوف چیست در کتب درایه بحث شده است.
امیرالمؤمنین در خطبه 150 از کتاب «نهجالبلاغه» با صراحت همه چیز را بیان فرموده است. 25 سال نگذاشتند صدای امیرالمؤمنین برخیزد، اما آن بزرگوار در آن 5 سال بسیاری از ناگفتهها را بیان کرد.
امیرالمؤمنین بسیاری از مطالبی را که نمیتوانست و نمیگذاشتند بفرمایند و اگر میفرمودند، نمیگذاشتند صدای آن بزرگوار به گوش کسی برسد را در این پنج سال فرمودند.
«حَتَّی إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ ص رَجَعَ قَوْمٌ عَلَی الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُل»
بعد از پیغمبر اکرم تعدادی از صحابه به دوران جاهلیت برگشتند (مضمون همان حدیث حوض) و اختلاف آراء آنها را هلاک کرد.
«وَ اتَّکلُوا عَلَی الْوَلَائِج»
و آنها بر آراء منافقین تکیه کردند.
«وَ وَصَلُوا غَیرَ الرَّحِمِ»
آنها بر غیر از آنچه پیغمبر اکرم دستور داده بود، ارتباط برقرار کردند.
«وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِی أُمِرُوا بِمَوَدَّتِه»
آنها از اهلبیت که خداوند دستور به مودت و ارتباط با آنها داده بود، جدا شدند.
«وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِه»
اساس خلافت را که پیغمبر اکرم در دودمان اهلبیت بنا کرده بود، از بیخ و بُن کندند.
«فَبَنَوْهُ فِی غَیرِ مَوْضِعِه»
آنها تشکیلات خلافت را از جایگاه خودش کندند و در جای دیگری که نادرست بود، جایگزین کردند.
«مَعَادِنُ کلِّ خَطِیئَة»
این افراد معدن هرگونه خطا و اشتباه هستند.
«وَ أَبْوَابُ کلِّ ضَارِبٍ فِی غَمْرَة»
این افراد دریچه هرگونه گمراهی را به سوی امت گشودند.
حضرت به صراحت میفرمایند: این افراد با جایگزین کردن خلفای نادرست به جای خلفای درست، درهای گمراهی را به روی امت اسلامی گشودند.
«قَدْ مَارُوا فِی الْحَیرَة»
و این افراد در حیرت و سرگردانی فراز و نشیبهایی را طی کردند.
«وَ ذَهَلُوا فِی السَّکرَةِ عَلَی سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْن»
و این افراد آنچنان در قدرتِ ریاست مست شدند که سنتهای آل فرعون را در جامعه اسلامی احیاء کردند.
«مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَی الدُّنْیا رَاکنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّینِ مُبَاین»
بعضی از آنها آنقدر به دنیا چسبیدند که همه چیز را فراموش کردند یا آنچنان از دین جدا شدند که گویا رابطهای با دین ندارند.
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 209، باب فی الضلال
حضرت میفرمایند:
«وَ ذَهَلُوا فِی السَّکرَةِ عَلَی سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْن»
که من گمان نمیکنم از این بهتر، رساتر و واضحتر بشود بیان کرد. به بیان بهتر امیرالمؤمنین حجت را بر همه تمام کرده است.
این در حالی است که آقایان (وهابی) از ابتدا تا انتهای «نهجالبلاغه» تنها دو خطبه را قبول دارند و مابقی را ضعیف و ساخته پرداخته شیعه میدانند. یکی از آنها خطبه ششم نهج البلاغه و دیگری خطبه 228 میباشد. در آن روایت هم که اسمی از عمر بن خطاب نیاورده است.
بزرگان شیعه و حتی دانشمندان اهل سنت مثل «دکتر صبحی الصالح» معتقدند که امیرالمؤمنین در این خطبه بعضی از اصحاب خودش را مدح میکند. بعضی از بزرگان ما معتقدند که مراد از:
«لِلَّهِ بَلَاءُ [بِلَادُ] فُلَان»
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 350، خ 228
«مالک بن اشتر نخعی» است. امیرالمؤمنین میفرماید: جایگاه «مالک» نسبت به من همانند جایگاه من نسبت به پیغمبر اکرم است. اگر قرار بود امیرالمؤمنین از عمر بن خطاب مدح کند، دیگر تقیهای در کار نبود. اگر خلاف آن بود، تقیه بود. در این صورت حضرت باید میفرمود:
«لِلَّهِ بَلَاءُ [بِلَادُ] عمر»
اما فرمودند:
«لِلَّهِ بَلَاءُ [بِلَادُ] فُلَان»
چرا حضرت کلمه «فلان» را در اینجا آورده است؟! خیلی روشن و واضح بود که اگر مراد عمر بن خطاب بود، حضرت باید میفرمود:
«لله بلاد عمر قد مضی لسبیل کذا و کذا»
آقایان وهابی هر هفته خطبه 6 و خطبه 228 را رد و بدل میکنند. شخصی به نام «حیدری» یکی از فراریهای ایران که پناهنده وهابیت در عربستان شده است، برنامهای تحت عنوان "کنکاشی در «نهجالبلاغه»" یا "تحقیقی در «نهج البلاغه»" میگذارد!
او دائماً همین دو خطبه را بالا و پایین میکند و دیگر خطبههای «نهج البلاغه» را باطل میداند. ادعا میکند «خطبه شقشقیه» یا خطبه دوم از کتاب «نهج البلاغه» را شیعیان ساختند. او ادعا میکند که امیرالمؤمنین دو خطبه بیشتر در «نهج البلاغه» ندارد!
در هر صورت حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در خطبه 150 خیلی واضح میفرمایند:
«وَ ذَهَلُوا فِی السَّکرَةِ عَلَی سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْن»
و این افراد آنچنان در قدرتِ ریاست مست شدند که سنتهای آل فرعون را در جامعه اسلامی احیاء کردند. به بیان دیگر آوازۀ:
(أَنَا رَبُّکمُ الْأَعْلَی)
من پروردگار بزرگ شما هستم!
سوره نازعات (79): آیه 24
سر میدهند. همچنین در خطبه 53 از کتاب «نهج البلاغه» یا نامه حضرت به «مالک بن اشتر نخعی» حضرت تعبیری دارند که از آقایان وهابی تقاضا داریم جواب آن را به ما بدهند. حضرت میفرمایند:
«فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کانَ أَسِیراً فِی أَیدِی الْأَشْرَار»
دین اسلام قبل از من در دست اشرار اسیر بوده است.
امیرالمؤمنین با چه بیان و نطقی حقایق را مطرح کنند؟! این خطبه دیگر شوخیبردار نیست.
«یعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیا»
دین وسیله رسیدن به دنیا و مرکبی برای هوا و هوس اشرار شده بود.
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 435، خ 53
آقای «ابن ابی الحدید» در کتاب «شرح نهج البلاغه» جلد 17 صفحه 59 بسیار مفصل روی این قضایا کار کرده است و مطالبی بیان کرده است.
همچنین خطبه دوم از «نهج البلاغه» یکی از خطبههای بسیار عمیق هم در رابطه با خلافت خودشان و هم در رابطه با اینکه خلافت از آنِ اهلبیت (علیهم السلام) است، میباشد. حضرت میفرماید:
«زَرَعُوا الْفُجُورَ»
خلفای گذشته تخم گناه افشاندند.
«وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ»
با آب فریب و خدعه آبیاری کردند.
«وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ»
و محصول آن که جز بدبختی و بیچارگی نبود، چیدند.
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 47، خ 2
این سه جمله بسیار واضح و روشن است. به قول معروف: "خیر الکلام ما قلَّ و دل!" زمانی که امیرالمؤمنین بالای منبر در مسجد کوفه این فرمایشات را میفرمودند، یک نفر از صحابه بلند نشد که بگوید:
"یا علی! مگر پیغمبر نفرموده بود «علیکم بسنتی وسنة الخلفاء الراشدین من بعدی»؟! حرفهایی که شما میزنید خلاف فرمایش پیغمبر اکرم است!" حتی یک نفر هم نگفت:
«وَ ذَهَلُوا فِی السَّکرَةِ عَلَی سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ»
و:
«زَرَعُوا الْفُجُورَ»
و امثال این مطالب خلاف این حدیث شریف است!! حتی یک نفر هم اعتراض نکرده است. همچنین در میان شارحین «نهج البلاغه» حتی یک نفر در طول این 14 قرن نیامد تعلیقهای بزند مبنی بر اینکه انتقادات امیر المؤمنین سلام الله علیه مخالف حدیث:
«علیکم بسنتی وسنة الخلفاء الراشدین من بعدی»
است. بنده نکتهای را به عنوان یک قاعده کلی خدمت دوستان عرض کنم و تقاضا دارم که آن را همیشه به یاد داشته باشند، زیرا یکی از مباحث کلیدی در بسیاری از قضایا است.
اهل سنت یک قاعده کلی دارند و هرگاه میخواهند زیر بار روایاتی که به ضرر خودشان و به نفع شیعه هست نروند، یا زیر بار بعضی از روایاتی که به صراحت امامت و خلافت امیرالمؤمنین را تثبیت میکند نروند، میگویند:
"این روایت در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» نیست!!"
آنها ادعا میکنند حدیث غدیر ضعیف است، زیرا اگر حدیث غدیر صحیح بود «بخاری» آن را نقل میکرد. اعراض «بخاری» دلیل بر این است که حدیث غدیر صحیح نیست. همچنین نسبت به حدیث:
«ستفترق أمتی علی بضع وسبعین فرقة»
المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، 4، ص 477، ح 8325
بنده در حدود چهل مورد مشاهده کردم که «ابن تیمیه» در کتابهایش نسبت به این روایت میگوید: به دلیل اینکه این روایت در کتب «صحیحین» نیست، ما زیر بار آن نمیرویم. ما از این آقایان سؤال میپرسیم:
«علیکم بستنی وسنة الخلفاء الراشدین من بعدی»
در کجای «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» است؟ مگر اعراض شیخین دلیل بر ضعف نیست؟! «ابن تیمیه» در کتاب «منهاج السنة النبویة» در رابطه با افتراق امت چنین تعبیر میکند:
«فإن هذا الحدیث إنما یرویه أهل السنة بأسانید أهل السنة»
سپس مینویسد:
«والحدیث نفسه لیس فی الصحیحین»
اصلاً این حدیث در کتب صحیحین نیست.
منهاج السنة النبویة، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 3، ص 456، فصل قال الرافضی الوجه الثانی فی الدلالة علی وجوب اتباع مذهب الإمامیة
او به همین خاطر حاضر نیست زیر بار حدیث:
«ستفترق أمتی علی بضع وسبعین فرقة»
برود. همچنین در رابطه با روایاتی که «علامه حلی» در خلافت امیرالمؤمنین میآورد و مینویسد:
«لیس فی الصحیحین ما یدل علی خلافته»
ما در کتب صحیحین روایت صریحی که بر خلافت امیرالمؤمنین دلالت کند، نداریم.
«وإنما روی ذلک أهل السنن»
این روایات در سنن و مسانید آمده است.
منهاج السنة النبویة، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 4، ص 388، فصل قال الرافضی مع أن رسول الله لعن معاویة الطلیق بن الطلیق اللعین بن اللعین
مراد از سنن، کتبی مانند «سنن بیهقی»، «سنن نسائی»، «سنن ابو داود»، «سنن ترمذی» و «مسند احمد بن حنبل» میباشد.
همچنین بعضی از علمای اهلسنت همانند «زیلعی» متوفای 762 هجری در رابطه با فروختن و معامله رطب با تمر مطالبی بیان کردهاند. رطب همان خرمایی است که تازه از درخت میچینند. ایشان روایتی بر جواز این قضایا نقل میکند و میگوید:
«فان هذا لیس فی الصحیحین»
ما به این روایت عمل نمیکنیم، زیرا در کتب صحیحین نیامده است.
نصب الرایة لأحادیث الهدایة، اسم المؤلف: عبدالله بن یوسف أبو محمد الحنفی الزیلعی، دار النشر: دار الحدیث - مصر - 1357، تحقیق: محمد یوسف البنوری، ج 4، ص 13، باب البیع الفاسد
خیلی عجیب است! همچنین آقای «ابن ملقن» متوفای 804 هجری در رابطه با نصاب زکات مبنی بر اینکه اگر از 120 مورد بیشتر شد، باید سه تا بچه شتر زکات بدهند، میگوید: این روایت از «عبدالله بن عمر» است.
«فنقول: هو حدیث لیس فی الصحیحین»
این حدیثی است که در صحیحین نیست.
البدر المنیر فی تخریج الأحادیث والأثار الواقعة فی الشرح الکبیر، اسم المؤلف: سراج الدین أبی حفص عمر بن علی بن أحمد الأنصاری الشافعی المعروف بابن الملقن، دار النشر: دار الهجرة للنشر والتوزیع - الریاض-السعودیة - 1425 هـ-2004 م، الطبعة: الاولی، تحقیق: مصطفی أبو الغیط و عبدالله بن سلیمان ویاسر بن کمال، ج 5، ص 417، الحدیث الرابع
بنده چند مورد آوردم تا اثبات شود که این قضیه به منزله یک قاعده فقهیه است. «کلما لیس فی الصحیحین لیس بحجة»!! آقای «زیلعی» در جای جای کتابش هرکجا عملی از ابوبکر و عمر به استناد حدیث:
«علیکم بستنی وسنة الخلفاء الراشدین من بعدی»
وارد شده است را تثبیت میکند و آقای «ابن تیمیه» در جای جای کتاب «منهاج السنة النبویة» میآورد و استدلال میکند. آیا این قاعده فقهیه فقط در جایی که به نفع آن آقایان هست، جاری است یا باید در تمام ابواب فقه و مباحث اعتقادی جریان داشته باشد؟!
این افعال در حقیقت یک بام و دو هوا است. نکته پایانی که عرض میکنم و مباحث این بخش را میبندم، این است که بر فرض اگر حدیث:
«علیکم بستنی وسنة الخلفاء الراشدین من بعدی»
هم باشد، مراد از خلفاء راشدین ائمه اطهار (علیهم السلام) است. همان خلفایی که پیغمبر اکرم در بیش از دوازده روایت حتی به قول عدهای هفده روایت در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» وارد شده است که پیغمبر اکرم فرمود: خلفای بعد از من دوازده نفر هستند!
«إِنَّ هذا الْأَمْرَ لَا ینْقَضِی حتی یمْضِی فِیهِمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً»
صحیح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج 3، ص 1452، ح 1821
مراد از «اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً» در این روایت خلفای راشدین هستند.
همچنین در کتاب «مسند احمد بن حنبل» آمده که شخصی از ابن مسعود پرسید:
« يا أبا عبد الرحمن هل سألتم رسول الله كم تملك هذه الأمة من خليفة فقال عبد الله بن مسعود ما سألني عنها أحد منذ قدمت العراق قبلك ثم قال نعم و لقد سألنا رسول الله فقال اثنا عشر كعدة نقباء بني إسرائيل»
آیا از رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره تعداد خلفای ایشان سوال کردید؟ عبدالله بن مسعود گفت: از وقتی که به عراق آمدم هیچ کس چنین چیزی نپرسیده است ... ما از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدیم، ایشان فرمود: دوازده نفر هستند به تعداد نقباء بنی اسرائیل.
الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 198، ناشر: دار صادر - بیروت.
فرضاً اگر چنین روایتی باشد، مراد از خلفای راشدین المهدییین به قرائن این روایت و دهها روایت دیگر مثل «حدیث ثقلین»، «حدیث سفینه» یا «حدیث أمان لأهل الأرض» ائمه دوازده گانه هستند که حتی نامشان در بعضی از روایات اهلسنت به صراحت آمده است.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته