2024 April 27 - شنبه 08 ارديبهشت 1403
پاسخ به شبهات غلوّ 04
کد مطلب: ٥٤٤٧ تاریخ انتشار: ١٤ فروردين ١٣٩٠ تعداد بازدید: 3479
حبل المتین » عمومی
پاسخ به شبهات غلوّ 04

اهل سنت و اثبات ولایت تکوینی و تشریعی برای خلفاء
حبل المتين 90/01/14

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 14 / 01 / 90

آقاي محسني

همان طور كه بينندگان عزيز مستحضر هستند، از شبكه هايي كه قصد دارند اسلام شيعي را مورد هدف قرار بدهند و هجمه ها و شبهات و اشكالاتي را وارد كنند، كليپ هايي را تقديم شما عزيزان كرديم. در جلسه گذشته، كليپي را پخش كرديم كه اين آقاي كارشناس، مطالبي را گفتند. در اين جلسه نيز آن كليپ را پخش مي كنيم و به بررسي آن مي پردازيم:

پخش كليپ

حالا مي رسيم به بيت القصير به قول عرب ها، يعني آن جايي كه منظور من است از تمام اين صحبت هايي كه من در اين چندين جلسه با شما داشته ام، حرفم همين بود: شما با اين غلوّي كه در حق امامان مي كنيد، اين منافات است با لا إله إلا الله. شما با الله، إله قرار داده ايد. مي گوييد لا إله إلا الله، و لكن إله است. ما مي گوييم خدايي نيست، إلهي نيست، مگر الله جل جلاله. اما شما إلٰهاني درست كرده ايد كنار الله. بلكه اگر نگويم مساوي با الله، بلكه اگر نگويم بالاتر از الله، چون كه قيامت را هم به دست اينها داده ايد، الله را نشانده ايد، معذرت مي خواهم، يهوديان هم اين عقيده را دارند، الله را بيكاره كرده ايد؛ لا إله إلا الله در اينجا ديگر فايده اي ندارد. بايد متوجه باشيد خطر خيلي بزرگ است. اين عقيده خيلي خطرناك است. شما متوجه نيستيد. كم كم شما را كشيدند بردند. من رويم با عوام نيست، با علماء است؛ شما هم يك روزي خواهيد مرد، از اين تخت غرور بياييد پايين، از خدا بترسيد، عمر دارد روزانه خورده مي شود. همراه الله، إله را قرار داده ايد. مگر إله كيست؟ خب سنگ و بت كه إله نيست. همان ها همين قدرت ماوراء طبيعي و عجيب را براي بت ها قائل بودند كه إله شدند. والله! اگر ما انصاف بدهيم، بت پرستان اين قدر غلوّ نمي كردند كه ما و شما مي كنيم. ما يعني منظورم ما وقتي كه از شما بوديم. با اين عقيده، اميد بهشت داشتن، خواب است و خيال است و جنون است و محال. باور نكنيد با اين عقيده، انسان بتواند به بهشت برود؛ توبه كنيد.

[پايان كليپ]

آقاي محسني

در رابطه با اين شبهه اي كه اين آقايان وهابي در شبكه نور بيان مي كنند در رابطه با اعتقاد شيعه به ولايت تكويني ائمه (عليهم السلام)، مقداري توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

نكته اول:

بينندگان عزيز توجه داشته باشند كه اينها قصد دارند معتقدات و مباني فكري و اعتقادي شيعه را زير سؤال ببرند و با انواع شبهات، جوانان ما را تهديد فكري بكنند و به تعبير بعضي از أعاظم، از هجمه فرهنگي بالاتر رفته است و تبديل به شبيخون فرهنگي يا قتل عام فرهنگي شده است. چون دشمنان شيعه مي دانند كه در مصاف نبرد با شيعه، در طول تاريخ موفق نبوده اند و اگر تعدادي از شيعيان را در گذر تاريخ مورد حمله نظامي قرار داده اند و قتل عام كرده اند و حتي زنان و دختران شيعه را افرادي مانند عبد الرحمان خان لعين و كثيف به عنوان برده به كشورهاي اروپايي فروخت، اين مسائل نه تنها از آن تابش نور تشيع جلوگيري نكرد، بلكه نور ولايت ائمه (عليهم السلام) گسترده تر از گذشته شد و چه بسا جوانان أهل سنت و وهابيت و مسيحيت از اين قساوت بي رحمانه، توجه خود را به طرف شيعه جلب كردند و تحقيق و بررسي كردند و همين حمله ها و هجمه ها، نقطه آغازي شد در تاريخ زندگي خيلي از افراد غير شيعي كه محصول آن، گرويدن به مذهب أهل بيت (عليهم السلام) بوده است.

امروز دشمنان شيعه، به ويژه در رأس آنها وهابيت، تلاش مي كنند با هجمه فرهنگي و تأسيس ماهواره هاي مختلف و راه اندازي سايت هاي متعدد، بتوانند فرهنگ شيعه را مورد حمله قرار بدهند و امروز با سيل شبهات به جنگ شيعه آمده اند. امروز جنگ با فرهنگ شيعه، جنگ رسانه اي و جنگ نرم و جنگ فرهنگي است. ما هم بايد در اين زمينه بيدار باشيم و به جاي پرداختن به برخي از مسائل انحرافي و مسائلي كه موجب پراكنده شدن جامعه اسلامي شود و اختلاف در جامعه ايجاد كند و ميان شيعه و سني و شيعه و وهابيت اختلاف بياندازد، بياييم اين شبهات را با زبان نرم و ليّن و با استفاده از رهنمود قرآني پاسخ بدهيم كه مي فرمايد:

فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا

سوره طه / آيه 44

حتي ما در پاسخ گويي به وهابيت كه اين چنين بي رحمانه عقايد شيعه را مورد هجمه قرار مي دهند، إهانت و جسارت نمي كنيم و فحش و ناسزا نمي دهيم و تهمت و إفتراء نمي زنيم. اگر هزاران فحش هم به ما بدهند، يك فحش هم از ما نخواهند شنيد. اگر هزاران شيعه را بكشند، ما يك قطره خون هم از بيني يك سني يا وهابي، به جرم سني بودن و وهابي بودن بيرون نمي آوريم. اين منّتي بر أهل سنت و وهابيت نيست، بلكه اين رهنمود ائمه (عليهم السلام) و دستور مراجع عظام تقليد (حفظهم الله تعالي) است. حتي به نقل يكي از مراجع بزرگوار:

اگر يك وهابي اسلحه به دست گرفته تا شما را بكشد، شما موظف هستيد براي دفاع از خود، او را بكشيد، ولي نبايد او را كافر و مرتدّ بناميد و نسبت به او فحاشي و إهانت كنيد و تهمت بزنيد.

اين منطق شيعه است و ما دوست داريم كه اين منطق رواج پيدا كند و از ديگر همكاران عزيز و هم لباس هاي ما و كساني كه در سنگر تبليغ هستند، مصرّانه تقاضا مي كنيم كه به جاي استفاده از الفاظ ركيك و نادرست كه زيبنده شيعه و أهل بيت (عليهم السلام) نيست و أمير المؤمنين (عليه السلام) هم در اين زمينه مي فرمايد:

و لا تتكلموا بالفحش؛ فإنه لا يليق بنا و لا بشيعتنا.

فحش ندهيد؛ زيرا فحش دادن، نه زيبنده ما است و نه زيبنده شيعيان ما.

دعائم الإسلام للقاضي النعمان المغربي، ج 2، ص 352 ـ مستدرك الوسائل للميرزا النوري، ج 12، ص 82 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج 13، ص 432

از الفاظي كه زيبنده أهل بيت (عليهم السلام) است استفاده كنند تا خداي ناكرده به جاي خدمت به أهل بيت (عليهم السلام)، خيانت به أهل بيت (عليهم السلام) نكنند و به جاي خدمت به شيعه، خيانت به شيعه نكنند.

نكته دوم:

اما در رابطه با سؤالي كه شما فرموديد در مورد شبهاتي كه آقايان وهابي ها مطرح مي كنند، در جلسه گذشته هم عرض كردم كه اين آقايان بايد مقداري نسبت به توحيد و خداشناسي خود تجديد نظر كنند و مطالبي را كه خودشان نسبت به بزرگان شان به كار گرفته اند و معتقد هستند، مرور كنند و ببينند كه آيا واقعاً شيعه در حق ائمه (عليهم السلام) غلوّ مي كند؟ إن شاء الله اگر فرصت شود، از منابع معتبر أهل سنت با سندهاي صحيح، معجزات و كراماتي كه از أمير المؤمنين (عليه السلام)، امام حسن (عليه السلام)، امام حسين (عليه السلام)، امام صادق (عليه السلام) و امام عسكري (عليه السلام) و ديگر ائمه (عليهم السلام) نقل شده است را بيان خواهم كرد. اين كرامات و معجزات منحصر به كتب شيعه نيست، بلكه در معتبرترين كتاب هاي أهل سنت هم آمده است. حتي آنهايي كه تلاش داشتند نسبت به گسترش نور هدايت أهل بيت (عليهم السلام) كوتاه بيايند، در اين زمينه نتوانستند كوتاه بيايند.

آقاي محمد بن عبد الوهاب، بنيان گزار فرقه وهابيت، وقتي به ائمه (عليهم السلام) مي رسد، مي گويد:

رفعوا ائمتهم فوق الأنبياء و الرسل و جعلوهم كسيد المرسلين و حتي فضلوهم عليه.

شيعيان ائمه شان را بالاتر از أنبياء و پيامبران قرار داده اند و حتي ائمه را در حدّ رسول الله قرار داده اند، بلكه برتر از او قرار داده اند.

بينندگان عزيز! اگر شما تمام روايات شيعه را ملاحظه كنيد و كتب أربعه، وسائل الشيعة، مستدرك الوسائل، بحار الأنوار و ديگر كتب روايي شيعه را ببينيد، يك روايت هم پيدا نمي كنيد كه يك شيعه بگويد ـ نستجير بالله ـ ائمه (عليهم السلام) در حدّ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند. مگر همين روايت را شيعيان مطرح نمي كنند و بالاي منابر و ماهواره ها مطرح نمي كنند كه أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:

أنا عبد من عبيد محمد (صلي الله عليه و آله).

من بنده اي از بندگان محمد (صلي الله عليه و آله) هستم.

الكافي للشيخ الكليني، ج 1، ص 90

ائمه (عليهم السلام) همواره افتخار مي كردند كه سند روايات شان به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مي رسد و مي فرمودند كه «گفتار ما با سلسله سند طلايي به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مي رسد و ما غير از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، مدرك و مصدري براي گفت وگو نداريم»؛ يعني منهاي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، ائمه (عليهم السلام) چيزي ندارند.

اين آقايي كه همين طوري حرف مي زند و كسي هم بالاي سرش نيست و كسي هم محاكمه اش نمي كند، مي گويد شيعيان اين چنين گفته اند: «ائمه از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم بالاتر هستند». سپس مي گويد: «اين روايت دروغين را از امام صادق نقل مي كنند كه أمير المؤمنين مي فرمود: أنا قسيم الله بين الجنة و النار : من تقسيم كننده بهشت و جهنم هستم». يعني دليلي كه آقاي محمد بن عبد الوهاب براي شيعه مي آورد كه ائمه (عليهم السلام) را بالاتر از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي دانند، حديث «قسيم الجنة و النار» است.

ما در جلسات گذشته عرض كرديم كه اين روايت منحصر در كتب شيعه نيست. آقاي قاضي عياض كه از استوانه هاي علمي أهل سنت است، در الشفاء بتعريف حقوق المصطفي، جلد 1، صفحه 338 همين روايت را مطرح مي كند كه أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: «أنا قسيم الجنة و النار».

النهاية في غريب الحديث لإبن اثير، ج 4، ص 61 ـ الفايق في غريب الحديث للزمخشري، ج 3، ص 97

اين عبارت آن چنان وارد فرهنگ مردم شده است كه در كتاب هاي لغت به عنوان يك حديث مسلّم مطرح شده است.

تاج العروس للزبيدي، ج 17، ص 569 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج 12، ص 479 ـ الصواعق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ج 2، ص 369، چاپ جديد ـ كفاية الطالب للكنجي الشافعي، ص 72

ما اين مدارك را ارائه داديم و بارها گفته ايم هر كدام از آقايان أهل سنت يا وهابي ها، اگر يك مصدر از مصادري كه ما مي دهيم را ثابت كنند كه دروغ است، ما براي هر يك مصدر، 100 هزار تومان جايزه مي دهيم. اگر يك مورد را پيدا كنيد و ما به وعده خود عمل نكرديم، بياييد روي خط و بگوييد كه فلاني به قولش عمل نكرد. البته چاپ ها اختلاف دارند؛ مثلاً خود صحيح بخاري، جلد و صفحه و شماره أحاديثش در هر چاپي متفاوت است و كتاب فتح الباري في شرح صحيح البخاري هم همين طور. قبلاً هم عرض كرديم كه عمده مداركي كه بنده ارائه مي دهم، از نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) است.

نكته سوم:

آقاي محمد بن عبد الوهاب در ادامه صحبت هايش مي گويد:

كل من غلا في نبي أو صحابي أو رجل صالح و جعل فيه نوعاً من الإلهية، مثل أن يقول: «يا سيدي فلان! انصرني أو أغثني ... »، فكل هذا شرك و ضلال، يستتاب صاحبه، فإن تاب و إلا قتل.

هر كس درباره يك پيامبري يا يك صحابي يا يك مردي صالح غلوّ كند و در آنها نوعي از ألوهيت را معتقد باشد، مانند اين كه بگويد: «اي آقاي من! به من كمك كن يا به داد من برس ... »، اينها نوعي شرك و گمراهي است و بايد آن شخص توبه داده شود و اگر توبه نكرد، بايد كشته شود.

مجموعه مؤلفات محمد بن عبد الوهاب، ج 6، ص 67

همين تعبير را لجنه عالي إفتاء عربستان سعودي با رياست جناب بن باز در كتاب فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث و الإفتاء، جلد 1، صفحه 107، فتواي شماره 7972 آورده اند و مي گويند:

اگر كسي نسبت به فردي بگويد: «أغثني»، كافر و مرتدّ است و قتلش واجب است.

البته اگر كسي بيايد درباره پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يا صحابه يا ائمه (عليهم السلام) ـ نستجير بالله ـ ادعاي الوهيت كند، مرتدّ و نجس است و شكي در آن نيست و نظر فقهاء عظام شيعه را درباره غُلات مفصل خوانده ايم. إن شاء الله ما در رابطه با بحث توسل كه الآن چند جلسه است در شبكه وهابي نور مطرح مي كنند و مي گويند: «غالب مسلمانان گرفتار شرك هستند و فقط انحصار به شيعه ندارد» حدود 7 ، 8 جلسه بحث خواهيم كرد.

بينندگان عزيز دقت كنند، آقايان أهل سنت دقت كنند، عزيزان جوان وهابي كه غافل هستند يا جاهل هستند دقت كنند كه جناب علامه سُبْكي (متوفاي 756 هجري) كه از استوانه هاي علمي أهل سنت و معاصر إبن تيميه (متوفاي 728 هجري) بود، اين تعبير را دارد:

إعلم: أنه يجوز و يحسن التوسل و الاستغاثة و التشفع بالنبي صلي الله عليه و سلم إلي ربه سبحانه و تعالي و جواز ذلك و حسنه من الأمور المعلومة لكل ذي دين.

بدان: جايز و نيكو است توسل و استغاثه و طلب شفاعت كردن از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و جايز بودن و نيكو بودن توسل و استغاثه و طلب شفاعت كردن از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) براي هر آدم دينداري روشن و واضح است.

شفاء السقام لتقي الدين السبكي، ص 291 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج 2، ص 170، تحقيق: تصحيح أحمد عبد السلام، چاپ الأولي، سال چاپ: 1415 هجري و 1994 ميلادي، ناشر: دار الكتب العلمية بيروت

يعني كسي كه مي گويد استغاثه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كفر است، از ديدگاه آقاي سبكي، دين ندارد و آدم بي ديني است.

ببينيد! آقاي محمد بن عبد الوهاب مي گويد استغاثه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شرك و كفر است و شيعيان به اين دليل كافر هستند و اگر توبه نكردند، قتل شان واجب است، ولي آقاي سبكي مي گويد «هر دينداري عقيده اش به جواز توسل و استغاثه از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است».

آقاي زيني دحلان (متوفاي 1304 يا 1305 هجري) كه مفتي مكه مكرمه بود، در رابطه با توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

كساني كه متوسل به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مي شوند و «يا رسول الله» مي گويند:

من باب التوسل و التشفع و الإستغاثة به (صلي الله عليه و سلم) و ذلك من أعظم القربات و قد توسل به صلي الله عليه و سلم أبوه آدم عليه السلام قبل وجود سيدنا محمد صلي الله عليه و سلم، حين أكل من الشجرة التي نهاه الله عنها و حديث توسل آدم عليه السلام بالنبي صلي الله عليه و سلم رواه البيهقي بإسناد صحيح في كتابه المسمي دلائل النبوة.

از باب توسل و طلب شفاعت و إستغاثه به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است و اين توسل و طلب شفاعت و استغاثه از بهترين وسائل تقرب به خداوند است. حضرت آدم (عليه السلام) هم قبل از به وجود آمدن پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به ايشان متوسل شد وقتي كه از آن درختي كه خداوند درخت نهي كرده بود خورد. حديث توسل به حضرت آدم (عليه السلام) به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را آقاي بيهقي با سند صحيح در كتاب دلائل النبوة نقل كرده است.

الدرر السنية في الرد علي الوهابية لأحمد زيني دحلان، ص 9

روايتي كه حضرت آدم (عليه السلام) به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) متوسل شده است را خود عمر بن خطاب نقل مي كند و مي گويد:

قال رسول الله صلي الله عليه و آله: لما إقترف آدم الخطيئة قال: يا رب! أسألك بحق محمد لما غفرت لي، فقال الله: يا آدم! و كيف عرفت محمد أو لم أخلقه؟ قال: يا رب! لأنك لما خلقتني بيدك و نفخت في من روحك، رفعت رأسي، فرأيت علي قوائم العرش مكتوبا لا إله إلا الله محمد رسول الله، فعلمت أنك لم تضف إلي إسمك إلا أحب الخلق إليك، فقال الله: صدقت يا آدم، انه لأحب الخلق إلي، أدعني بحقه، فقد غفرت لك و لولا محمد ما خلقتك.

هذا حديث صحيح الإسناد.

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: وقتي حضرت آدم (عليه السلام) خطا كرد، فرمود: خدايا! به حق محمد! مرا ببخش. خداوند فرمود: اي آدم! تو چگونه محمد را شناختي، با اين كه من هنوز او را خلق نكرده ام؟! حضرت آدم (عليه السلام) فرمود: خدايا! وقتي مرا با دست خودت خلق كردي و از روح خودت در من دميدي، سرم را بلند كردم و به قوائم عرش نگاه كردم كه نوشته شده است: «لا إله إلا الله و محمد رسول الله» و دانستم كه تو اسم كسي را به اسم خودت اضافه نمي كني، مگر اين كه محبوب ترين خلائق نزد تو باشد. خداوند فرمود: راست گفتي اي آدم، او محبوب ترين خلائق نزد من است. مرا به حق او قسم دادي و گناهانت را بخشيدم و اگر محمد نبود، تو را خلق نمي كردم.

حاكم نيشابوري مي گويد:

اين روايت صحيح است.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 2، ص 615

يكي از چيزهايي كه مسخره مي كنند، همين حديث است: «لولاك لما خلقت الأفلاك». ولي اين روايتي كه خوانديم، از قول عمر بن خطاب است و صحيح است. ما نمي دانيم اين آقايان چه مي كنند؟ من شايد براي اين روايت، بيش از 50 مصدر از كتب أهل سنت دارم كه حضرت آدم (عليه السلام) قبل از خلقت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، متوسل به ايشان شد.

از يك طرف آقاي إبن تيميه و محمد بن عبد الوهاب و دهلوي و دكتر قِفاري مي گويند:

يكي از نشانه هاي اين كه شيعه مشرك است و اگر توبه نكنند، قتل شان واجب است، استغاثه به ائمه است و اين يك نوع ألوهيت در ائمه است.

از آن طرف هم آقاي سبكي و زيني دحلان اين گونه مي گويند. جناب آقاي سقّاف هم مي گويد:

إستحباب التوسل و الإستغاثة.

شما واژه الإستغاثه إلي النبي (صلي الله عليه و سلم) را در اين نرم افزارها جستجو كنيد و ببينيد كه بزرگان و شخصيت هاي برجسته أهل سنت چقدر از اين تعابير نقل كرده اند!

نكته چهارم:

جالب اين كه آقاي دهلوي در كتاب التحفة الإثنا عشرية في الرد علي الإمامية ـ كه در حقيقت يك فحش نامه عليه شيعه است و مرحوم مير حامد حسين (ره) هم كتاب عبقات الأنوار را در ردّ اين كتاب نوشته است و تا به حال يك صفحه هم نتوانسته اند يك صفحه ردّيه براي كتاب عبقات الأنوار بنويسند ـ در رابطه با شرك شيعه و غلوّ شيعه كه قائل به ولايت تكويني براي ائمه (عليهم السلام) هستند، اين تعبير را دارد:

من غلوّهم إن الله تعالي أخذ الميثاق من الملائكة و الأنبياء علي ولاية الأئمة و طاعتهم.

از غلوّ شيعيان اين است كه مي گويند خداوند از ملائكه و پيامبران عهد گرفته بر ولايت ائمه و اطاعت از آنها.

التحفة الإثنا عشرية في الرد علي الإمامية، ص 323، چاپ دهلي

بعد هم در صفحه 748 مي گويد:

و منه قولهم: إن الله تعالي أرسل جميع الأنبياء لولاية علي بن أبي طالب و هذا كفر و زندقة و مخالف للقرآن.

يكي ديگر از غلوّ اينها درباره ائمه شان اين است كه مي گويند: خداوند تمام أنبياء را به خاطر ولايت علي بن أبي طالب فرستاده است و اين كفر و إلحاد و مخالف قرآن است.

آقايان أهل سنت! من شما را به قضاوت مي خوانم:

آقاي إبن عساكر كه قطعاً شيعه نيست و از استوانه هاي تاريخي و حديثي أهل سنت و از شخصيت هاي برجسته أهل سنت است و كتابش در دسترس همه هست، در كتاب تاريخ مدينة دمشق، جلد 42، صفحه 241 در ذيل اين آيه شريفه:

وَ اسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا

سوره زخرف / آيه 45

به نقل از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي گويد:

وقتي مرا به آسمان بردند، به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خطاب آمد:

يا محمد! «وَ اسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا» علي ما بعثوا؟ قال: قلت: علي ما بعثوا؟ قال: علي ولايتك و ولاية علي بن أبي طالب.

اي محمد! از پيامبران سؤال كن كه بر چه چيزي مبعوث شده اند؟ گفتم: بر چه چيزي مبعوث شده اند؟ فرمود: بر ولايت تو و ولايت علي بن أبي طالب مبعوث شده اند.

تفسير الثعلبي، ج 8، ص 338 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 2، ص 223 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 312

از اين آقاي سجودي بايد سؤال كنيم كه آيا جرأت دارد بگويد اين آقاياني كه اين روايت را ساخته اند، مواد مخدر مصرف كرده بودند يا شراب خورده بودند و مست كرده بودند؟ يا نه، اگر بخواهد در اينجا نسبت به إبن عساكر جسارت كند، أهل سنت به او هجمه مي كنند؟!

پس اين روايت كه أنبياء (عليهم السلام) بر ولايت علي بن أبي طالب (عليه السلام) مبعوث شده اند، فقط مربوط به كتاب هاي شيعه نيست و در كتاب هاي أهل سنت هم هست و ما هم مي گوييم در كتاب هاي شما آمده است و نمي توانيد انكار كنيد. آيا اين آقايان فقط يك چشم شان كار مي كند و چشم ديگرشان نابينا است و فقط كتاب هاي شيعه را مي بينند؟! ما نمي خواهيم با اين آقايان مقابله به مثل كنيم و توهين كنيم و نهايت چيزي كه مي توانيم بگوييم اين است كه اين آقايان جاهل هستند و سواد ندارند و مطالعه نكرده اند و به خاطر جهل خود اين مطالب را نقل مي كنند.

* * * * * * *

آقاي محسني

آيا همين آقايان أهل سنت براي خلفاء خود هم ولايت تكويني قائل هستند يا خير؟

استاد حسيني قزويني

سؤال زيبايي است. من از عزيزان أهل سنت تقاضا دارم كه خوب گوش بدهند به مطالبي كه در رابطه با خلفاء خودشان در كتاب هاي خودشان آمده و توسط بزرگان و شخصيت هاي برجسته نقل شده است. من فقط چند مورد را ذكر مي كنم و قضاوت را بر عهده مخاطبين بزرگوار واگذار مي كنم و اين مخاطبين ما الحمدلله از نظر سطح معلومات و فكري در حدّي هستند كه ما قضاوت نكنيم و قضاوت را بر عهده آنها بگذاريم:

نمونه هايي از غلوّ در مورد خلفاء

نمونه اول:

آقاي فخر رازي نقل مي كند كه هر ساله، آب رود نيل در مصر يك مرتبه متوقف مي شد و جريان پيدا نمي كرد. برنامه آنها هم اين طوري بود كه هر سال دختر زيبايي را آرايش مي كردند و بهترين لباس را بر او مي پوشاندند و در جلوي چشم پدر و مادرش، او را در رود نيل مي انداختند تا آبش جريان پيدا كند. تا اين كه در زمان عمر بن خطاب، آقاي عمرو بن عاص حاكم مصر شد و به او خبر دادند كه اين قضيه هر سال اتفاق مي افتاد و ما هم هر سال اين كار را انجام مي داديم. عمرو بن عاص هم گفت: «اين كار زشت است و درست نيست و اين كار، كشتن يك انسان بي گناه است و حرام است و اسلام اين كار را قبول ندارد». اين ممانعت عمرو بن عاص باعث شد كه آب رود نيل خشك شود و مردم هم بر أثر فشار بي آبي، مجبور به هجرت شوند. عمرو بن عاص به جناب عمر بن خطاب نامه نوشت و قضيه را به او گفت و از او راهنمايي خواست. عمر بن خطاب هم بر روي يك سفال نوشت:

«أيها النيل! إن كنت تجري بأمر الله فأجر و إن كنت تجري بأمرك فلا حاجة بنا إليك». فألقيت تلك الخزفة في النيل فجري و لم يقف بعد ذلك.

«اي نيل! اگر به أمر خداوند جريان داري، جريان داشته باش و اگر به اختيار خودت جريان داري، ما به احتياجي به تو نداريم». من هم اين سفال كه دستخط عمر بن خطاب روي آن بود را در رود نيل انداختم و رود نيل ديگر بعد از آن متوقف و خشكيده نشد.

تفسير الرازي، ج 21، ص 88

آقاي سُبْكي هم اين قضيه را با آب و تاب در الطبقات الشافعية الكبري، جلد 2، صفحه 326 نقل مي كند و مي گويد:

فانظر إلي عمر كيف يخاطب الماء و يكاتبه و يكلم الأرض و يؤدبها و إذا قال لك المغرور: أين اصل ذلك في السنة؟ قل: أيها المتأثر في أذيال الجهالات! أيطالب الفاروق بأصل؟!

نگاه كن كه عمر چگونه آب رود نيل را مخاطب قرار مي دهد و با او مكاتبه مي كند و با زمين صحبت مي كند و او را تأديب مي كند. اگر يك آدم مغروري (كه زير بار اين ولايت تكويني آقاي عمر بن خطاب نمي رود) بگويد: اين كه از عمر نقل مي كنيد، روايت و اصل و ريشه اش در سنت كجاست؟ بگو: اي كسي كه تحت تأثير بال و پر جهالات گرفتار شدي و پرواز مي كني! آيا از جناب فاروق مي خواهي اصل و ريشه اسلامي بگيري و آيه و روايت از او مي خواهي؟!

ما از اين آقايان سؤال مي كنيم:

اگر كسي هم چنين چيزي را درباره أمير المؤمنين (عليه السلام) نقل كند كه آن هم با تائيد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و قرآن كه در حقش آيه تطهير نازل شده و نفس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شمرده شده و أجر رسالت قرار داده شده، شما از حضرت علي (عليه السلام) اصل و ريشه مي خواهيد و اين مطالب را كذب مي دانيد!

سپس مي گويد:

اگر به دنبال اصل هستيد، خود پيامبر (صلي الله عليه و سلم) أمثال اين كارها را انجام داده است و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) با شتر و درخت و سنگ حرف زد و چون عمر بن خطاب خليفه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است، اين كارها از او اشكال ندارد.

نمونه دوم:

وقعت الزلزلة في المدينة، فضرب عمر الدرة علي الأرض و قال: اسكني بإذن الله! فسكنت و ما حدثت الزلزلة بالمدينة بعد ذلك.

در زمان خلافت آقاي عمر، در مدينه زلزله آمد و مردم هم وحشت كردند. آقاي عمر هم با تازيانه اش بر زمين كوبيد و گفت: به إذن الله ساكت باش و تكان نخور! زمين هم ساكت و آرام شد و از آن به بعد ديگر در مدينه زلزله اي نيامده است.

تفسير الرازي، ج 21، ص 88

اين روايت در كتب شيعه نيست و در كتب أهل سنت است و درباره ائمه (عليهم السلام) نيست و درباره خود خليفه دوم است. آيا اين كارشناس مي تواند بگويد آقاي فخر رازي مواد مخدر مصرف كرده است كه اين مطالب را نقل كرده است؟! يا نه، اگر به فخر رازي اين چنين بگويد، أهل سنت آن چنان بر دهان او مي كوبند كه دندان هايش در دهانش خرد مي شود؟!

ببينيد! وقتي آقاي عمر بن خطاب اين ولايت تكويني را دارد كه با زدن يك شلاق بر زمين، زلزله را متوقف مي كند، آيا ائمه (عليهم السلام) اين ولايت تكويني را ندارند؟!

البته اين كه ايشان مي گويد: «و ما حدثت الزلزلة بالمدينة بعد ذلك»، ما نسبت به گذشته كاري نداريم، ولي زلزله هاي زيادي در مدينه آمده است. حتي من يادم هست كه در هفتم ماه رمضان 1430 هجري قمري كه مطابق با ششم شهريور 1388 بود، شبكه تلويزيوني العربية اعلام كرد:

بامداد امروز، در مدينه منوره زلزله اي به قدرت 1 / 5 ريشتر رخ داد.

اين مطلب را مي توانيد در سايت فردا نيوز يا سايت پژوهشگاه بين المللي زلزله شناسي و مهندسي زلزله را مشاهده كنيد.

نمونه سوم:

باز هم جناب فخر رازي مي گويد:

وقعت النار في بعض دور المدينة، فكتب عمر علي خزفة: يا نار! اسكني بإذن الله، فألقوها في النار، فانطفأت في الحال.

يك آتش سوزي در بعضي از خانه هاي مدينه رخ داد. عمر يك دست خطي نوشت: «اي آتش! به إذن الله آرام باش». اين نوشته را در آتش انداختند و در همان لحظه آتش خاموش شد.

تفسير الرازي، ج 21، ص 88

ببينيد! جوانان أهل سنت! برادران! جوانان وهابيت! اين مطالب در كتاب هاي معتبر شما آمده است، نه در كتاب هاي رده سوم و چهارم و نه از شخصيت هاي برجسته دست چهارم و پنجم، بلكه از شخصيتي مانند فخر رازي نقل شده است. آيا آقاي سجودي جرأت مي كند در اينجا هم بگويد كه آقاي فخر رازي مواد مخدر مصرف كرده بود يا شراب خورده بود و مست شده بود كه اين مطالب را نقل كرده است؟ يا نه، اگر كسي اين مطالب را به أهل بيت (عليهم السلام) نسبت بدهد، بايد به او إهانت شود و آقاي محمد بن عبد الوهاب بگويد «اين كفر و الحاد است و مخالف قرآن است و بايد آن شخص توبه داده شود و اگر توبه نكند، بايد كشته شود»؟! ولي اگر اين مطالب نسبت به خلفاء باشد و مورد تائيد آقايان باشد و نسبت به صحابه و تابعين و علماء و بزرگان باشد، اين آقايان با بَه بَه و چَه چَه در ماهواره ها نقل مي كنند!

* * * * * * *

آقاي محسني

شايد آقايان أهل سنت به ما بگويند:

ما اين مطالب را نسبت به زمان حيات خلفاء گفته ايم و شما اين حرف ها را بعد از حيات ائمه (عليهم السلام) مطرح مي كنيد كه مثلاً أمير المؤمنين (عليه السلام) 1400 سال قبل از دنيا رفته است، ولي شما الآن هم اين مقام را براي آنها قائل هستيد.

شما اين شبهه را چگونه جواب مي دهيد؟

استاد حسيني قزويني

نمونه هايي را كه من آوردم، مربوط به زمان حيات خلفاء بود. ولي اين آقايان حتي بعد از وفات خلفاء هم اين ولايت را قائل هستند:

نمونه هايي از ولايت تكويني خلفاء در بعد از حيات شان

نمونه اول:

آقاي إبن قيّم جوزيه كه شاگرد إبن تيميه است و ناشر افكار اوست، در كتاب الروح نقل مي كند از آقاي أبو حاتم رازي كه از استوانه هاي رجالي أهل سنت است از فردي به نام محمد بن علي و مي گويد:

در مكه مكرمه بوديم كه مردي كه نصف صورتش سياه و نصف صورتش سفيد بود، براي مردم سخنراني مي كرد:

يا أيها الناس! اعتبروا بي! فإني كنت أتناول الشيخين و أشتمهما، ... أذ أتاني آت فرفع يده فلطم وجهي و قال: يا عدو الله! يا فاسق! ألست تسبّ أبا بكر و عمر (رضي الله عنهما)؟! و فأصبحت و أنا علي هذه الحالة.

اي مردم! از من عبرت بگيريد! من نسبت به أبو بكر و عمر جسارت مي كردم و ناسزا مي گفتم. شبي خوابيده بودم كه يك نفر به خوابم آمد و سيلي محكمي به صورت من زد و گفت: اي دشمن خدا! اين فاسق! آيا أبو بكر و عمر را ناسزا مي دهي؟! صبح بلند شدم و ديدم در أثر سيلي آن شخص، صورتم اين چنين شده است.

الروح لإبن قيّم الجوزية، ص 190، چاپ دار الكتب العلمية و ص 207، چاپ مكتبة الصفا

نمونه دوم:

هم چنين آقاي إبن قيّم جوزيه در همين كتاب الروح نقل مي كند از آقاي محمد بن عبد الله مهلّبي و مي گويد:

من در خواب ديدم كه نزديك يك ساختمان هستم و در ايوانِ كسي نشسته ام:

و إذن النبي (صلي الله عليه و سلم) جالس و معه أبو بكر و عمر واقف قدامة، فقال له عمر: يا رسول الله! إن هذا يشتمني و يشتم أبا بكر، فقال: جئ به يا أبا حفص! فأتي برجل فأذن هو العماني و كان مشهورا بسبهما، فقال له النبي (صلي الله عليه و سلم): .... .

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم آنجا نشسته بود و أبو بكر و عمر هم جلوي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نشسته بودند. عمر از دست من به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) گفت: اين شخص، هم به من فحش مي دهد، هم به أبو بكر. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: برو او را بياور. مردي را آوردند كه أهل عمان بود و مشهور بود كه هميشه أبو بكر و عمر را فحش مي دهد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: او را شكنجه كن. من هم او را شكنجه كردم. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: سرش را از بدنش جدا كن ... . از خواب بيدار شدم و رفتم به سراغ آن شخصي كه در خواب ديده بودم تا بگويم از فحش دادن به أبو بكر و عمر دست بردار. ولي ديدم از منزلش صداي شيون و گريه مي آيد. گفتم: چه شده است؟ گفتند: سر اين شخص را ديشب در رختخوابش بريده اند. من هم رفتم گردنش را نگاه كردم و ديدم كه دقيقاً مانند همان جايي است كه در خواب ديدم آقاي عمر گردن آن شخص را بريد.

الروح لإبن قيّم الجوزية، ص 191، چاپ دار الكتب العلمية و ص 217، چاپ مكتبة الصفا

ببينيد! جالب اين است كه اين آقايان معتقدند كه آقاي عمر، در خواب هم ولايت تكويني دارد و اثرش هم در بيداري مشهود مي شود.

نمونه سوم:

إبن قيّم جوزيه روايت ديگري را در همان صفحه نقل مي كند و جالب اين كه قضيه فحش دادن را به گردن أمير المؤمنين (عليه السلام) مي اندازد و به نقل از راوي مي گويد:

در مسجد النبي نشسته بوديم كه يك چيز عجيبي ديديم:

كان رجل يسب أبا بكر و عمر فبينا نحن يوما من الأيام بعد صلاة الصبح إذ أقبل رجل و قد خرجت عيناه و سالتا علي خديه.

مردي كه به أبو بكر و عمر فحش مي داد، چشمانش از حدقه درآمده بود و به گونه هايش آويزان بود.

گفتيم: قضيه چيست؟ گفت: ديشب خواب ديدم رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و أمير المؤمنين (عليه السلام) را كه آقاي أبو بكر و عمر هم در كنار رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بودند. أبو بكر و عمر نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) رفتند و گفتند:

هذا الذي يؤذينا و يسبنا.

اين مرد كسي است كه ما را اذيت مي كند و به ما ناسزا مي گويد.

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود:

من أمرك بهذا يا أبا قيس؟ فقلت له: علي!!!

چه كسي به تو گفته است كه به أبو بكر و عمر فحش بدهي؟ گفتم: علي!!!

فأقبل علي بوجهه و يده و قد ضم أصابعه و بسط السبابة و الوسطي و قصد به إلي عيني ... .

علي عصباني شد و با انگشتانش چشمانم را از حدقه بيرون در آورد.

وقتي هم از خواب بيدار شدم، ديدم كه چشمانم از حدقه بيرون آمده و بر گونه هايم آويزان شده است. لذا به مسجد آمده ام تا بگويم نتيجه فحش دادن به أبو بكر و عمر اين است.

فكان يبكي يخبر الناس و يعلن بالتوبة.

قضيه را براي مردم نقل مي كند و اظهار پشيماني مي كرد.

سبّ حضرت علي (عليه السلام)

شما ببينيد! دوستان! عزيزان! سروران! ما نمي گوييم براي آقايان خلفاء، مقاماتي نتراشيد و حرف هايي را نزنيد؛ چون آزادي است و حدأقل آزادي بيان است و كسي هم از شما سؤال نمي كند كه سندش چگونه است و مي توانيد بالاي منبر نقل كنيد و در خطبه هاي نماز جمعه خودتان نقل كنيد. ولي تقاضاي ما اين است آنچه كه براي أبو بكر و عمر نقل مي كنيد در رابطه با كيفر كساني كه به اينها فحش مي دهند، يك صدم آنها را براي أمير المؤمنين (عليه السلام) بياوريد! حدأقل در خطبه هاي نماز جمعه و در ماهواره هاي خود بگوييد كه «اي مردم! بنيان گزار سبّ صحابه و سبّ خلفاء، معاويه بوده است».

نكته اول: معاويه، حضرت علي (عليه السلام) را سبّ مي كرد

در صحيح مسلم، جلد 7، صفحه 120، حديث 6114 نقل شده است:

أمر معاوية بن أبي سفيان سعدا، فقال: ما منعك أن تسب أبا التراب؟ْ

معاويه بن أبو سفيان به سعد بن أبي وقاص دستور داد كه به علي ناسزا بگويد. وقتي سعد بن أبي وقاص از ناسزا گفتن به علي پرهيز كرد، معاويه به او گفت: چه چيزي باعث شده است كه به أبو تراب ناسزا نگويي؟!

مگر حضرت علي (عليه السلام) چه گناهي كرده بود؟ اين آقايان توجيه مي كنند كه دستور معاويه، چيز ديگري بوده است. پس «مأمور به» چيست؟ ولي خود إبن تيميه در منهاج السنة، جلد 3، صفحه 15 صراحتاً مي گويد:

و أما حديث سعد لما أمره معاوية بالسب فأبا.

معاويه به سعد دستور داد كه به علي فحش و ناسزا بگو، ولي سعد از اين كار پرهيز كرد.

بعد هم مي گويد:

هذا حديث صحيح، رواه مسلم في صحيحه.

در اينجا هيچ اشكالي ندارد و هيچ خوابي نقل نمي شود و معاويه، «رضي الله عنه» است و جزء صحابه بوده است و مجتهد بوده است و به خاطر همين فحش ها، ثواب هم برده است؛ چون اجتهاد كرده و خطا كرده و به خاطر اجتهادش ثواب مي برد.

نكته دوم: معاويه در قنوتش حضرت علي (عليه السلام) را لعن مي كرد

آقاي طبري در تاريخش (كه إبن تيميه مي گويد: «از معتبرترين كتاب هاي تاريخ است»)، جلد 4، صفحه 52 مي گويد:

معاوية فكان إذا قنت لعن عليا و إبن عباس و الأشتر و حسنا و حسينا.

وقتي معاويه قنوت مي گرفت، علي و إبن عباس و مالك اشتر و حسن و حسين را لعن مي كرد.

الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 3، ص 333 ـ تاريخ إبن خلدون، ج 2، ق2، ص 178

اينها هيچ اشكالي ندارد و براي اينها هيچ خوابي را نبايد نقل كرد و اين كه معاويه هم چنين كاري كرده است، عين ديانت بوده است!

نكته سوم: سزاي سبّ و دشمني حضرت علي (عليه السلام)

مگر خود صحيح مسلم نقل نمي كند در جلد 1، صفحه 120، شماره 144 كه حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايد:

از جمله وصيت هايي كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به من كرد اين بود كه فرمود:

لا يحبني إلا مؤمن و لا يبغضني إلا منافق.

جز مؤمن، كسي تو را دوست نمي دارد و جز منافق، كسي با تو دشمني نمي كند.

اين روايت صحيح مسلم است.

هم چنين حاكم نيشابوري روايتي را نقل مي كند و شهادت به صحت روايت مي دهد و مي گويد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

من سبّ عليا فقد سبّني و من سبني فقد سب الله تعالي.

هر كس به علي ناسزا بگويد، به من ناسزا گفته است و هر كس به من ناسزا بگويد، به خداوند ناسزا گفته است.

هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 121 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 6، ص 323 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 130 ـ السنن الكبري للنسائي، ج 5، ص 133 ـ خصائص أمير المؤمنين للنسائي، ص 99 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 11، ص 573 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 266 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 634 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 7، ص 391 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 137

آيا اين روايت، جايي براي اجتهاد معاويه، مروان و ديگران مي گذارد؟! مقداري دقت كنيد. آقاي كارشناس! تو هم بايد روزي بميري! فرداي قيامت در محكمه عدل إلهي بايد جوابگو باشي!

همان طور كه أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:

ما زلت مظلوما منذ ولدتني أمي.

از روزي كه مادرم مرا به دنيا آورد، مظلوميت همواره همراه من بوده است.

وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 12، ص 124 ـ علل الشرائع للشيخ الصدوق، ج 1، ص 45 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج 16، ص 96

الآن هم عصر ارتباطات است و با اين كه كتاب هاي مربوط به أمير المؤمنين (عليه السلام) و غيره، در دسترس عموم است، باز هم ما احساس مي كنيم امروز هم أمير المؤمنين (عليه السلام) در اوج مظلوميت است و حق داريم در زيارت نامه اش بخوانيم:

السلام عليك يا ولي الله، أنت أول مظلوم و أول من غصب حقه.

الكافي للشيخ الكليني، ج 4، ص 569 ـ كامل الزيارات لجعفر بن محمد بن قولويه، ص 103 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 14، ص 394 ـ من لا يحضره الفقيه للشيخ الصدوق، ج 2، ص 586 ـ تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج 6، ص 28

بينندگان عزيز! من سؤال مي كنم كه چرا اگر كسي نسبت به أبو بكر و عمر، كمتر از گل بگويد، كافر و مرتدّ و زنديق است، ولي اگر نسبت به حضرت علي (عليه السلام) ناسزا بگويد، اين گونه نيست؟!

نكته چهارم: دشمنان حضرت علي (عليه السلام) و حمايت أهل سنت از آنها

1. حريز بن عثمان

در مورد آقاي حريز بن عثمان كه آدم پست، خبيث، لعين و منافقي است، گفته شده است:

كان يلعن عليا بالغداة سبعين مرة و بالعشي سبعين مرة.

در هر صبح و شب، علي را 70 مرتبه لعن مي كرد.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 210 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 12، ص 349 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 10، ص 124 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 5، ص 580 ـ كتاب المجروحين لإبن حبان، ج 1، ص 268 ـ الأنساب للسمعاني، ج 3، ص 50 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 117

اين كسي كه حضرت علي (عليه السلام) را در هر صبح و شب، 70 مرتبه لعن مي كرد، راوي مي گويد:

و سألت أحمد بن حنبل عنه، فقال: ثقة ثقة ثقة.

از احمد بن حنبل درباره حريز بن عثمان سؤال كردم و گفت: مورد وثوق است، مورد وثوق است، مورد وثوق است.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 208 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 8، ص 263 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 12، ص 345 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 7، ص 80 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج 1، ص 475 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 5، ص 572

اينها چيست؟ آيا اينها سؤال كردني نيست؟! آقاي كارشناس! تو كه خواهي مرد و الآن هم براي ديگران تعيين تكليف مي كني و مي گويي از مركب غرور پايين بياييد، آيا اينها مركب غرور نيست؟! مگر قرآن نمي فرمايد:

وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ

خداوند شهادت مي دهد كه منافقين دروغ گو هستند.

سوره منافقون / آيه 1

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم فرمود كه بعض و كينه با حضرت علي (عليه السلام)، نفاق است.

2. جوزجاني

آقاي جوزجاني كه از علماء بزرگ أهل سنت است و نظرش در كتاب هاي رجالي معتبر است، آقاي إبن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب، جلد 10، صفحه 143 مي گويد:

مشهور بالنصب و الإنحراف.

مشهور است به ناصبي بودن و از علي منحرف شده است.

ولي آقاي إبن حجر عسقلاني مي گويد:

و عنه أبو داود و الترمذي و النسائي و الحسن بن سفيان و أبو زرعة الدمشقي و أبو زرعة الرازي و أبو حاتم و إبن خزيمة و أبو بشر الدولابي و إبن جرير الطبري و جماعة. قال الخلال إبراهيم جليل جدا، كان أحمد بن حنبل يكاتبه و يكرمه اكراما شديدا و قال النسائي: ثقة و قال الدار قطني: كان من الحفاظ المصنفين و المخرجين الثقات.

او از روات أبو داود و ترمذي و نسائي و ... بوده است و ... ، احمد بن حنبل با او مكاتبه داشت و او را خيلي احترام مي كرد و نسائي هم او را ثقه مي داند و ... .

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 159 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 2، ص 248

3. عمران بن حطان

آقاي عمران بن حطان كه از روات صحيح بخاري است، درباره أمير المؤمنين (عليه السلام) جسارت مي كند و قاتل حضرت علي (عليه السلام) را مدح مي كند:

يا ضربة من تقي ما أراد بها إلا ليبلغ من ذي العرش رضوانا

إني لأذكره حينا فأحسبه أوفي البرية عند الله ميزانا

اي كسي كه متدين و متقي هستي، تو با اين ضربتي كه بر فرق علي زدي، مي خواستي خودت را به عرض رضوان خدا برساني ... .

الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1128 ـ المواقف للإيجي، ج 3، ص 697 ـ تفسير السمعاني، ج 3، ص 384 ـ تفسير الآلوسي، ج 8، ص 168 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 43، ص 495 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 4، ص 215 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 5، ص 232 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 654 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 7، ص 364

ايشان تا اين اندازه بي حياء بوده كه قاتل حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان شخص متقي و تقي، مدح مي كند!!!

ولي آقاي إبن حجر عسقلاني در مورد او مي گويد:

من رجال البخاري ... .

از راويان صحيح بخاري و سنن نساني و سنن أبو داود است.

آقاي عجلي كه از استوانه هاي رجالي أهل سنت است، مي گويد:

تابعي ثقة.

معرفة الثقات للعجلي، ج 2، ص 189 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 8، ص 113

و ذكره إبن حبان في كتاب الثقات.

الثقات لإبن حبان، ج 5، ص 222 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 8، ص 113

أبو داود در مورد او مي گويد:

ليس في الأهل الأهواء أصح حديثا من الخوارج ... .

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 8، ص 113 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 22، ص 323 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 4، ص 214 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 6، ص 155

4. عمر بن سعد

عمر بن سعد كه قاتل امام حسين (عليه السلام) است را هم مدح كرده اند!!! بعضي اوقات قضايايي پيش مي آيد كه واقعاً انسان نمي تواند حرف بزند! عمر بن سعد قاتل امام حسين (عليه السلام) است و اينها او را مدح مي كنند!!! آقايان وهابي ها وقتي مي خواهند يزيد را مبرّا كنند، مي گويند عبيد الله إبن زياد و عمر بن سعد بودند كه امام حسين (عليه السلام) را كشتند.

إبن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب درباره عمر بن سعد مي گويد:

تابعي ثقة و هو الذي قتل الحسين.

تابعي و مورد وثوق است و او بود كه حسين را كشت.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 396 ـ معرفة الثقات للعجلي، ج 2، ص 166 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 21، ص 357

اينها را هم بگوييد! آقاي كارشناس! از مركب غرور پايين بيا. فردا هم قيامتي هست و أمير المؤمنين (عليه السلام) جلوي شما را مي گيرد و ميليون ها شيعه جلوي شما را مي گيرند. اين آيه كه مي فرمايد:

قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي

سوره شوري / آيه 23

كجا رفت؟! مگر خود شما و علماءتان، مانند هيثمي در مجمع الزوائد و منبع الفوائد، جلد 9، صفحه 168 نمي گوييد كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سؤال كردند:

لما نزلت «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي»، قالوا: يا رسول الله! و من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم؟ قال: علي و فاطمة و ابناهما.

مراد از اين «القربي» كه خداوند، أجر رسالت را مودت و محبت به آنها قرار داده است، چه كساني هستند؟ فرمود: علي و فاطمه و دو فرزند آنها (حسن و حسين) هستند.

المعجم الكبير للطبراني، ج 3، ص 47 و ج 11، ص 351 ـ تفسير الثعلبي، ج 8، ص 37 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 2، ص 194 ـ تفسير النسفي، ج 4، ص 101 ـ تفسير الرازي، ج 27، ص 166 ـ تفسير البيضاوي، ج 5، ص 128 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج 7، ص 494 ـ تفسير أبي السعود، ج 8، ص 30 ـ فتح القدير للشوكاني، ج 4، ص 537 ـ مطالب السؤول في مناقب آل الرسول لمحمد بن طلحة الشافعي، ص 42 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 2، ص 120 ـ الفتح السماوي للمناوي، ج 3، ص 979 ـ تفسير إبن أبي حاتم، ج 10، ص 3276 ـ تفسير إبن عربي، ج 2، ص 218 ـ المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز لإبن عطية الأندلسي، ج 5، ص 34 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 6، ص 7 ـ روح المعاني للآلوسي، ج 25، ص 31 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص 316

آقاي كارشناس كه مي گويي:

با اين عقيده، اميد بهشت داشتن، خواب است و خيال است و جنون است و محال. باور نكنيد با اين عقيده، انسان بتواند به بهشت برود؛ توبه كنيد.

بترس از روزي كه طبق آيه شريفه:

وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ

آنها را متوقف سازيد كه بايد بازپرسي شوند.

سوره صافات / آيه 24

و بترس از روزي كه خداوند در كمين نشسته است:

إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ

سوره فجر / آيه 14

روزي كه خطاب مي آيد:

وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ

در آن روز اين آقايان كارشناس و مغرض را و اين آقايان منافق و دشمنان حضرت علي (عليه السلام) را و آن آقاياني را كه بغض حضرت علي (عليه السلام) را در دل دارند، نگه مي دارند.

آقاي حاكم حسكاني در شواهد التنزيل، جلد 2، صفحه 162 در ذيل همين آيه نقل مي كند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

إذا كان يوم القيامة، أوقف أنا و علي علي الصراط، فما يمر بنا أحد إلا سألناه عن ولاية علي، فمن كانت معه و إلا ألقيناه في النار و ذلك قوله: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ»

وقتي روز قيامت مي شود، من و علي بر روي پل صراط مي ايستيم و از هر كسي كه مي خواهد عبور كند، درباره ولايت علي سؤال مي كنيم. هر كس كه ولايت علي را داشته باشد، از پل صراط ردّ مي شود، وگرنه او را در آتش مي اندازيم و همان قول خداوند است كه فرمود: «آنها را متوقف سازيد كه بايد بازپرسي شوند».

الصواعق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ج 2، ص 437

جالب اين كه آقاي آلوسي وهابي، همين روايت را در ذيل اين آيه شريفه در تفسير روح المعاني، جلد 23، صفحه 80 نقل مي كند.

دوستان عزيز! اگر مقداري ما به حاشيه رفتيم، به اين دليل است كه ما ناراحت هستيم و مظلوميت أهل بيت (عليهم السلام) ما را آرام نمي گذارد. ما إهانت نمي كنيم و فحش نمي دهيم، ولي در دفاع از مظلوميت حضرت علي (عليه السلام) حدّ و مرزي نمي شناسيم و خط قرمزي هم براي خودمان قائل نيستيم. آنچه كه در كتاب هاي أهل سنت يا وهابيت هست را بي پرده و شفاف و بدون هيچ گونه تعليقي نقل مي كنيم تا باشد كه اين روايات در قلب يك انساني، در گوشه و كنار اين عالم خاكي أثر بگذارد و از خواب غفلت بيدار شود و قبل از آن كه مرگ بيايد:

الناس نيام، اذا ماتوا انتبهوا.

مردم خواب هستند، وقتي مي ميرند، بيدار مي شوند.

فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج 5، ص 72 ـ تفسير الثعالبي، ج 5، ص 286 ـ روح المعاني للآلوسي، ج 27، ص 162 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 375 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 50، ص 134

بيدار شود. اگر يك انساني هدايت شود، براي دنيا و آخرت ما كفايت مي كند.

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال 1 :

1. در ميان علماء شيعه و سني، چند نفر به نام طبري وجود دارد. لطفا در مورد آنها صحبت كنيد.

2. درباره إبن أبي الحديد معتزلي كه معتزلي بود، توضيح بفرماييد كه اعتزال يعني چه؟

3. اين كه إبن أبي الحديد معتزلي خواسته است در كتاب تفسيرش، نه از طريق نصّ، بلكه در ساير فضائل ثابت كند كه أمير المؤمنين (عليه السلام) برتر از ساير خلفاء بوده است، آيا اين صحيح يا نه؟

4. اين جمله را در كدام ادعيه مي توان يافت؟:

كنتم نور في الأصلاب الشامخة و الأرحام المطهرة.

در زيارت جامعه كبيره نبود.

جواب 1 :

1. يكي از آنها، محمد بن جرير طبري (متوفاي 310 هجري) است كه صاحب كتاب تاريخ و تفسير است و از أهل سنت و علماء بزرگ أهل سنت است. يكي ديگر از آنها، محمد بن جرير طبري آملي، صاحب كتاب المسترشد است و ايشان شيعه بوده است و حتي بعضي مي گويند زمان امام عسكري (عليه السلام) را هم درك كرده و معاصر مرحوم كليني (ره) بوده است. يكي ديگر از آنها، محب الدين طبري (متوفاي 694 هجري) است كه ظاهراً شافعي مذهب است. آخرين نفر هم آقاي محمد بن جرير طبري در قرن پنجم، صاحب كتاب دلائل الإمامة است و ايشان معاصر با مرحوم نجاشي (ره) (متوفاي 450 هجري) و شيخ طوسي (ره) (متوفاي 460 هجري) بوده است.

2. إعتزال يك مكتب كلامي است. ما چند مكتب كلامي داريم: أشاعره و معتزله و ماتريديه و إماميه؛ البته مكتب خوارج و إبازيه هم الآن هستند. اينها معتقدند كارهايي كه بشر انجام مي دهد، يا تحت جبر است يا اختيار است و هر مومني گناهاني كه انجام مي دهد، آيا اختياري بوده يا اجباري و ديگر مباحث كلامي. البته مكتب إعتزال به شيعه نزديك تر است از مكتب ماتريديه و أشاعره و ماتريديه هم مكتبي مخلوط از مكتب أشاعره و معتزله است. اينها اختلافات كلامي دارند نسبت به مسائل اعتقادي كه نسبت به اعمال مكلف و قيامت و بهشت و جهنم هست.

3. بعضي ها انصاف داشتند و ما إبن أبي الحديد معتزلي را آدم منصفي مي دانيم. ضمن اين كه در اين كتابش، نهايت تلاش را دارد براي اثبات خلافت أبو بكر و عمر و هم چنين از عثمان و معاويه دفاع مي كند و از طرف هم نسبت به أمير المؤمنين (عليه السلام) دفاع مي كند. احمد بن حنبل هم بيش از إبن أبي الحديد معتزلي، فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) را آورده است، پس بايد بگويند كه احمد بن حنبل شيعه بوده است! آقاي نسائي هم شايد بيش از احمد بن حنبل در مورد فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) بحث كرده است، پس بايد بگويند كه ايشان هم شيعه بوده است. خود آقاي طبري هم كتاب هاي متعددي درباره فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) دارد، گرچه در آخر هم متهم به تشيع شده است.

4. اين عبارت در زيارت وارث آمده است. البته در زيارت جامعه كبيره با اين تعبير آمده است:

خلقكم الله أنوارا، فجعلكم بعرشه محدقين، حتي من علينا بكم، فجعلكم في بيوت أذن الله أن ترفع و يذكر فيها اسمه.

در كتاب مصباح المتهجد شيخ طوسي (ره)، صفحه 721 نسبت به امام حسين (عليه السلام) با اين تعبير آمده است:

يا أبا عبد الله! أشهد أنك كنت نورا في الأصلاب الشامخة و الأرحام المطهرة، لم تنجسك الجاهلية بأنجاسها و لم تلبسك من مدلهمات ثيابها.

جناب حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) در كتاب درّ المنضود اين عبارت را مفصل آورده است.

الدر المنضود في أحكام الحدود للسيد الگلپايگاني، ج 2، ص 259

معمولاً هم در مناسك كه در زيارت سيد الشهداء (عليه السلام) مطالبي را بيان مي كنند، اين عبارت را بيان مي كنند. حتي در زيارت نامه رسول الله (صلي الله عليه و آله) هم در تمام مناسك آورده اند:

السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك أيها البشير النذير ... أشهد يا رسول الله أنك كنت نورا في الأصلاب الشامخة و الأرحام المطهرة.

هر فقيهي كه كتاب مناسك حج نوشته است، اين عبارت را در زيارت نامه رسول الله (صلي الله عليه و آله) آورده است. البته اگر مدرك هم بخواهيد، مي توانيد به كتاب كامل الزيارات مرحوم إبن قولويه (ره) (كه حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) معتقد است تمام روايات ايشان صحيح است)، صفحه 403 در زيارت حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) اين تعبير را دارد:

كنت نورا في الأصلاب الشامخة و نورا في ظلمات الأرض.

مرحوم شيخ طوسي (ره) هم در تهذيب الأحكام همين تعابير را آورده است.

تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج 6، ص 114

* * * * * * *

سؤال 2 :

شما در جلسه گذشته حديثي از امام صادق (عليه السلام) فرموديد از كافي، جلد 2، صفحه 636 كه در خصوص شيعه و سني بود و آن حضرت فرمودند:

هر كس مي خواهد به من إقتداء بكند، بداند كه من هر گاه أهل سنت مريض مي شوند، به عيادت شان مي روم و هر گاه كسي از ايشان بميرند، به تشييع جنازه شان مي روم.

سؤال من اين است كه اختلاف شيعه و سني درست است؟ آيا ايجاد اختلاف ميان شيعه و سني، مورد تائيد مراجع عظام تقليد هست يا نه؟ آيا در كشورهاي ديگر هم اين چنين هست؟ اين كه هزاران نفر در منطقه ما هستند و شوهرشان سني است يا همسر سني دارند، يا يك خواهر سني است و يك برادر شيعه است، آيا شرعاً اين اختلاف افكني ها جايز است؟ چون بعضي ها به اين اختلاف دامن مي زنند. بعضي ها كه اين همه إهانت مي كنند نسبت به هر دو طرف و هر دو طرف هم افراط و تفريط مي كنند و كار درستي هم نيست.

جواب 2 :

آن روايتي كه شما فرموديد، اين است كه راوي از امام صادق (عليه السلام) سؤال مي كند كه برخوردمان با أهل سنت چگونه باشد؟ حضرت مي فرمايد:

تنظرون إلي أئمتكم الذين تقتدون بهم، فتصنعون ما يصنعون، فوالله! إنهم ليعودون مرضاهم و يشهدون جنائزهم و يقيمون الشهادة لهم و عليهم و يؤدون الأمانة إليهم.

نگاه كنيد به پيشوايان خود كه از آنها پيروي مي كنيد و هر طور آنها رفتار كنند، شما نيز همان طور رفتار كنيد. به خدا سوگند! آنها (پيشوايان شما) بيماران شان را عيادت مي كنند و بر سر جنازه هاشان حاضر مي گردند و به سود و زيان آنها گواهي مي دهند و امانت هاي آنها را به آنها ردّ كنند.

الكافي للشيخ الكليني، ج 2، ص 636

در روايت ديگري هم آمده است كه حضرت به زيد الشحام مي فرمايد:

هر كس مرا دوست دارد و از من حرف شنوي دارد، از قول من به او سلام برسان و بگو:

امام صادق (عليه السلام) به شما توصيه مي كند كه برخوردتان با أهل سنت به گونه اي باشد كه آبروي مرا حفظ كنيد. وقتي برخورد خوب شما را مي بينند:

و يدخل علي منه السرور و قيل: هذا أدب جعفر.

برخورد خوب شما مرا خوشحال مي كند و أهل سنت مي گويند: امام صادق (عليه السلام) اينها را اين گونه تربيت كرده است.

الكافي للشيخ الكليني، ج 2، ص 636

همه مراجع عظام تقليد هم تأكيد بر عدم ايجاد اختلاف دارند. حتي حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني، وقتي هر ساله مبلّغيني را براي مناطق أهل سنت مي فرستد، به آنها توصيه مي كند كه شما حق نداريد بر بالاي منبر، نامي از أبو بكر و عمر و عثمان و عايشه ببريد. اين توصيه بزرگان و مراجع عظام تقليد است. اما اين كه هر كسي خودش را صاحب نظر مي داند، عواقبش بر عهده خودش است.

* * * * * * *

سؤال 3 :

1. اين اعتقاد أهل سنت است كه اگر كسي به حضرت علي (عليه السلام) بد بگويد و لعن بگويد به أهل بيت پاك رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، ما أهل سنت او را اصلاً مسلمان نمي دانيم. هر كسي يا هر آقايي، با هر فكري، با هر عقيده اي، هر كجا مطلبي نوشته است، جواب گوي اعمال خودش است. مثلاً ما أهل سنت در بلوچستان، تابع مذهب امام أبو حنيفه هستيم. يك گفته خيلي زيبايي امام أبو حنيفه دارد و مي فرمايد:

هر موقع حديثي، دليلي محكم تر از حرف من أبو حنيفه ديديد، حرف مرا به ديوار بزنيد و به آن عمل كنيد.

ما هيچ موقع به هم چنين روايات و مسائلي كه در كتب و در تاريخ يك كسي، يك آقايي، با يك انگيزه اي و با عرض نوشته است، به آن نگاه نمي كنيم.

مسئله اي را مي خواهم بگويم كه نشان دهنده محبت به أهل بيت است. در منطقه بلوچستان، با اين همه سرسختي كه بلوچ ها دارند، يك رسمي دارند، حتي شده است كه مثلاً چند نفر از دو طرف كشته شده اند، اگر يك خانمي بيرون آمده و چادرش را جلويش گذاشته و گفته اين حرمت فاطمه زهرا است و به خاطر حرمت اين چادر، حتي طرف از خون فرزندش، از خون برادرش، از خون عزيزش گذشته است. مسائلي در كتب و تاريخ آمده است كه مرتبط به أهل سنت نيست. اگر اشخاصي با غرض اين مسائل را نوشته اند، عقيده ما أهل سنت اين است كه گفتيم. حتي در بعضي از مسائل، ما حضرت علي (رضي الله عنه) را از حضرت أبو بكر و حضرت عمر و حضرت عثمان أفضل مي دانيم و مقام اين بزرگوار را بالاتر مي دانيم.

من هفته قبل تماس گرفتم و در مورد برنامه آقاي سجودي كه شما صحبت مي كرديد، صحبت كردم و گفتم ما أهل سنت هم نسبت به عقايدمان احساسات داريم و تعصب داريم. مثلاً حاج آقا اين همه صحبت مي كرد در مورد كساني كه حضرت علي را ـ نعوذ بالله ـ لعن مي كنند و چقدر هم تند در مورد آنها صحبت مي كنند و مي گويند اين خط قرمز است. مقام و منزلت حضرت علي (رضي الله عنه) براي تسنن هم خط قرمز است، همان طور كه مقام و منزلت حضرت أبو بكر و حضرت عمر خط قرمز است. الآن مثلاً متأسفانه مي بينيم كه در كشور ما، براي قاتل حضرت عمر يك زيارتگاه خيالي درست كرده اند و مدتي هم باز بود و كساني مي رفتند براي تشريفات و بالاي قبرش هم نوشته بودند بابا شجاع الدين و مسائل ديگر كه من أهل سنت شخصاً اين را مرتبط به شيعه نمي دانم. شايد كساني كه اين كار را مي كنند، به اسم شيعه هستند، ولي امروز همين مسائلي كه مي بينيم در كشورهاي اسلامي پيش آمده، همين بيداري اسلامي كه پيش آمده، اين بيداري بين جوانان است. حرف من أهل سنت به كل جوانان ما است. جوانان شيعه و سني! امروز عزت ما در همبستگي است. نبايد دنبال فرقه و فرقه گرايي باشيم و دنبال آقاياني باشيم كه آن طرف دنيا نشسته اند و چه مي گويند و يك آقايي به نام شيعه و يك آقايي به نام سني. پس نگاه كنيم كه عزت ما در چيست؟

2. در مورد قبر آقاي أبو لؤلؤ هم مي خواستم بدانم كه قضيه اش چيست؟

جواب 3 :

1. دست شما درد نكند، خيلي ممنون.

2. در رابطه با قبر أبو لؤلؤ، هم در اين شبكه و هم در شبكه سلام كه برنامه داشتيم، بارها گفته ايم و عرض كرديم و مرحوم علامه مجلسي (ره) هم در بحار الأنوار، جلد 33، صفحه 33 بحث أبو لؤلؤ را مطرح مي كند و در آخر هم نظر مي دهد:

أبو لؤلؤ در مدينه كشته شد و در قبرستان بقيع دفن شد.

اين كسي كه در كاشان دفن شده است، ارتباطي به أبو لؤلؤ كه قاتل خليفه دوم بود، ندارد. فردي بود كه نامش أبو لؤلؤ بود و مرد صالحي هم بود و به اين شكل مشهور شد.

ولي من چند سؤال از عزيزان أهل سنت دارم:

بر فرض كه برخورد اين آقايان در مورد أبو لؤلؤ اين گونه بود و آن را هم بستند، ولي آيا آقايان أهل سنت هم حاضر هستند از بعضي از جسارت هايي كه در كتاب هاي خودشان نسبت به أهل بيت (عليهم السلام) انجام شده است برائت بجويند؟ مثلاً حضرت أبو طالب (عليه السلام) را كافر مي دانند و او را در جهنم معذب مي دانند و اين در حقيقت، عقيده هر شيعه را جريحه دار مي كند. چون ما معتقديم كه بعد از أمير المؤمنين (عليه السلام)، هيچ كدام از صحابه، مانند حضرت أبو طالب (عليه السلام) از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفاع نكرده است. ولي شما كه او را كافر مي دانيد و معذب در جهنم مي دانيد، آيا حاضر هستيد از اين عقيده عقب نشيني كنيد؟ اين همه رواياتي كه من خواندم كه ناصبي ها و دشمنان أمير المؤمنين (عليه السلام) را توثيق مي كنيد، آيا حاضر هستيد بگوييد اين مطالبي كه احمد بن حنبل و ديگران گفته اند را قبول نداريد؟ عمر بن سعد را كه قاتل امام حسين (عليه السلام) است ثقه مي دانيد، آيا حاضر هستيد بياييد در شبكه هاي خود بگوييد اينها چرنديات هستند؟

سؤال مهم تر من اين است:

اگر يك آقايي مانند ياسر الحبيب در لندن به عايشه جسارت مي كند، آقايان مراجع عظام تقليد ما در برابرش موضع مي گيرند و حرف او را ردّ مي كنند و مي گويند او ديوانه است و عامل بيگانه. هم چنين آن آقايي كه در لس آنجلس صحبت مي كند، يك مرجع تقليد از افغانستان رسماً عليه او اطلاعيه مي دهد و مراجع عظام تقليد ما هم تكذيبش مي كنند. ولي چه شده است كه أمثال سجودي ها و درّاني ها به ائمه (عليهم السلام) إهانت مي كنند و به شيعه جسارت مي كنند در اين شبكه وهابي، ولي يك نفر از علماء أهل سنت يا از علماء حنفي ها و شافعي ها نيست كه بيايد عليه اينها صحبت بكند؟ يعني همان موضعي كه مراجع عظام تقليد ما درباره ياسر الحبيب يا آن شخصي كه در لس آنجلس بود گرفتند، موضع بگيرند. يا بالعكس، به جاي اين كه موضعگيري كنند، آقاي عبد الحميد مي آيد در آن شبكه برنامه زنده إجراء مي كند و دست مريزاد به اين آقايان مي گويد؟ اينها براي ما درد است. شما به اينها فكر كنيد. اين آقاياني كه در شبكه وهابي نور هستند، از آمريكا و افغانستان و عربستان سعودي كه نيامده اند، از أهل سنت داخل كشور ما هستند؛ بعضي ها از همين سيستان و بلوچستان هستند و بعضي ها از استان فارس هستند و بعضي ها از استان خراسان هستند. شما هم بياييد يك صدم آنچه كه مراجع عظام تقليد ما درباره تندي هاي بعضي تندروها موضع گرفتند، موضع بگيريد. اگر هم چنين موضعي گرفتيد، معلوم مي شود كه واقعاً اين تقابل، تقابل برابري است

* * * * * * *

سؤال 4 :

بعضي از برادران أهل سنت درباره سنديت نهج البلاغه ايراد وارد مي كنند و مي گويند نهج البلاغه معتبرترين نسخه اي است كه علامه اميني (ره) در كتاب شريف الغدير آورده، براي 270 سال بعد از شهادت أمير المؤمنين (عليه السلام) است. اين حرف چقدر مستند است و از لحاظ سندي، درباره كتاب شريف نهج البلاغه از اقوال شيعه و أهل سنت توضيح بفرماييد.

جواب 4 :

كتاب هاي زيادي نوشته شده است و من خودم چند كتاب دارم به نام هاي مصادر نهج البلاغه، اسانيد نهج البلاغه كه تمام مصادر نهج البلاغه را در آنجا آورده اند. چون سيد رضي (ره) كه جمع آورنده نهج البلاغه است، خطابه هاي أمير المؤمنين (عليه السلام) را كه در كتاب هاي مختلف بوده است را جمع آوري كرده است. يعني سيد رضي (ره) نويسنده نهج البلاغه نيست، بلكه آنچه كه در كتاب هاي ديگران بوده را جمع آوري كرده است.

* * * * * * *

سؤال 5 :

1. اگر شخصي مسلمان باشد و پدرش در بيمارستان بستري باشد و سپس فوت كند، آيا اين اجازه را دارد كه قسمتي از بدن پدرش را به أهل كتاب بدهد؟

2. اگر شخصي در جايي زندگي كند و مسلمان باشد يا در دادگاه احضار شود كه شرع اسلام در آنجا نباشد، آيا اين مصداق هست كه آن شخص قوانين آنجا را بپذيرد و قبول بكند؟ يا چون اين قوانين شرعي و إلهي نيست، مي تواند اين قوانين را نديده بگيرد، ولي چون در آن كشور زندگي مي كند، مي تواند بپذيرد؟

جواب 5 :

1. در اين مورد، شما بايد از دفتر مرجع تقليدي كه از او تقليد مي كنيد، سؤال كنيد. مراجع عظام تقليد در اين زمينه اختلاف نظر دارند كه هديه كردن و خريد و فروش اجزاء بدن آيا صحيح است يا نيست؟ بعضي از آقايان جايز نمي دانند و بعضي هم جايز مي دانند. ما مالك اعضاء بدن خود نيستيم و چون مالك نيستيم، نمي توانيم آن را بفروشيم. ولي يك حكم ثانوي پيش مي آيد كه يك انسان، چه مسلمان باشد و چه مسيحي باشد، وقتي زندگي اش در خطر است و اين اعضاء بدنش براي او هيچ فايده اي ندارد و برايش مرگ مغزي پيش آمده است و براي نجات يك انسان هديه مي كند، به نظر ما هيچ اشكالي ندارد. به جاي اين كه اين اعضاء برود در زير خاك بپوسد، بيايد در بدن يك انسان ديگري ادامه حيات بدهد.

2. در رابطه با دادگاه ها، اگر شهادت شما موجب شود حق يك انساني إحياء شود، چه با حكم شرعي و چه با قوانين آكادميك و چه با حقوق بين المللي، إحياء حق يك مسلمان و يك انسان، مرضي شارع مقدس است و شما مي توانيد برويد شهادت بدهيد. و اگر رفتن شما و كمك كردن شما، خداي نكرده براي ابطال حق يك نفر است و براي شهادت دادن به نفع يك دوست يا مسلمان است، هم چنين شهادتي قطعاً صحيح نيست.

* * * * * * *

سؤال 6 :

رواياتي كه شنيده ايم كه وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) خلافت را بر عهده گرفت، وقتي نماز به جا آورد، همه أصحاب به ياد نمازي افتادند كه با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بجا مي آوردند. مگر چه اتفاقي افتاده است در اين 25 سال؟ مگر اولي و دومي و سومي، نحوه نماز خواندن را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ياد نگرفته بودند يا بدعت هايي به وجود آوردند يا به دليل مسائل انحرافي ديگري اين نماز را فراموش كردند؟

جواب 6 :

در كتاب صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 134، حديث 530 از قول زهري نقل مي كند:

دخلت علي أنس بن مالك بدمشق و هو يبكي، فقلت له: ما يبكيك؟ فقال: لا أعرف شيئا مما أدركت إلا هذه الصلاة و هذه الصلاة قد ضيعت.

أنس بن مالك داشت گريه مي كرد و از او علت گريه كردن را پرسيدم و گفت: من از زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، چيزي كه به يادگار مانده باشد در جامعه، جز نماز نمي بينم و اين نماز هم ضايع شد.

هم چنين در صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 159، حديث 659 از قول مادر أبو درداء مي گويد كه نسبت به أبو درداء گفت:

و هو مغضب، فقلت: ما أغضبك؟ فقال: والله! ما أعرف من أمة محمد صلي الله عليه و سلم شيئا إلا إنهم يصلون جميعا.

او ناراحت بود و علت ناراحتي او را پرسيدم و گفت: به خدا سوگند! از أمت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) چيزي را نمي بينم، جز اين كه رو به قبله مي ايستند و نماز مي خوانند.

هم چنين جناب شافعي در كتاب الأم، جلد 1، صفحه 269 از وهب بن كيسان نقل مي كند و مي گويد:

كل سنن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) قد غيرت حتي الصلاة.

تمام سنت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) دست خوش تغيير شد، حتي نماز.

معرفة السنن و الآثار للبيهقي، ج 3، ص 46

اينها مشخص است كه وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) بعد از جنگ جمل در بصره نماز مي خواند، مي گويند:

ذكرنا هذا الرجل صلاة كنا نصليها مع رسول الله (صلي الله عليه و سلم).

اين نماز علي، يادآور نمازي شد كه با رسول الله (صلي الله عليه و سلم) مي خوانديم.

صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 1، ص 190 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 4، ص 415 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 2، ص 131

نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم كاملاً مشهود است و آقايان هم نماز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را نقل كرده اند كه تكتّف و دست روي سينه گذاشتن نداشت و «آمين» بعد از سوره حمد نداشت و «بسم الله الرحمن الرحيم» را بلند مي خواند و قنوت مي گرفت و تشهدش غير از اين بود كه الآن در جامعه اسلامي أهل سنت مطرح است و اذانش «حي علي خير العمل» داشت و «الصلاة خير من النوم» نداشت و بنا به نقل برخي ، «أشهد أن عليا ولي الله» مي گفتند. اينها تغييراتي است كه انجام شده است و خود آقايان أهل سنت اينها را نقل كرده اند و ما اينها را از كتاب كافي، تهذيب الأحكام، بحار الأنوار و وسائل الشيعة نقل نمي كنيم، بلكه از كتاب هاي معتبر و طراز اول أهل سنت نقل مي كنيم. اين كه قضيه چه بوده است، إن شاء الله بعدها اگر خداوند توفيق بدهد، تمام تحولاتي كه از آستانه رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) آغاز شد را بررسي خواهيم كرد تا پايان شهادت امام حسين (عليه السلام) و اسارت زنان أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه در طول اين 50 سال چه اتفاقاتي افتاد.

* * * * * * *

سؤال 7 :

شبكه ظلمت از آقاي أبو هريره تعريف مي كرد و مي گفت:

ايشان آن قدر به أهل بيت احترام داشتند كه وقتي امام حسن را ديدند، گفتند: پيراهن خود را بالا بزن تا من سينه مبارك شما را ببوسم؛ به جهت اين كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مي بوسيد.

ايشان بيش از 5 هزار حديث دارد. در مورد ايشان توضيح بفرماييد.

جواب 7 :

ما نسبت به أبو هريره ارادتي نداريم. خود صحيح بخاري هم مطالبي در رابطه با أبو هريره آورده كه ايشان دروغ مي گفت و رواياتي را به دروغ به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نسبت مي داد.

صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 6، ص 190

إن شاء الله اگر فرصت شود، مفصل در رابطه با أبو هريره صحبت خواهيم كرد.

* * * * * * *

سؤال 8 :

در كتاب الإرشاد شيخ مفيد (ره)، جلد 1، با ترجمه شيخ هاشم رسولي محلاتي (ره)، چاپ هشتم، 1386، فصل 26، جنگ بني قريضه، چون شيخ مفيد (ره) زعامت شيعيان را بر عهده داشت، وقتي اين مطالب را خواندم، براي خود بنده خيلي شبهه ايجاد شد. ايشان از قول حضرت علي (عليه السلام) تعريف مي كند و مي فرمايد:

به ياري خداي عزوجل به سوي آنان رهسپار شدم، تا به جائي كه پرچم جنگ را پاي ديوار قلعه آنان به زمين زدم و آنان در قلعه هاي خود به روي من درآمدند و آغاز دشنام بر رسول خدا (ص) كردند. من كه دشنام هاي آنان را به آن حضرت شنيدم، خوش نداشتم آن سخنان به گوش پيغمبر (ص) برسد و خواستم به سوي آن حضرت باز گردم. به ناگاه ديدم آن حضرت پديدار شد و دشنام آنها را شنيده و فرياد كشيد: اي برادران بوزينه و خوك! ما هرگاه به پاي خانه هاي مردمي فرود آئيم، هر آينه بد است روزگار آنان كه بيم داده شده اند! آنها گفتند: اي أبا القاسم! تو كه ناسزاگو و بي دانش نبودي؟ حضرت از آن حياء و شرمي كه داشت، شرم كرد و اندكي به پشت سر بازگشت.

سؤال من اين است كه اگر ما قرآن را مي خوانيم و قرآن مي فرمايد: «رسول الله (صلي الله عليه و آله) براي ما أسوه حسنه است»، آيا اين مطالبي كه شيخ مفيد (ره) نقل كرده، مي تواند درست باشد؟

در صفحه 144 همين كتاب هم به نظر من يك تهمت ديگري به رسول الله (صلي الله عليه و آله) وارد شده است و مي نويسد:

و رسول خدا (ص) از زنان ايشان عمرة، دختر خناقة را براي خويش انتخاب كرد و يك زن را نيز از زنان ايشان كشت و او همان زني بود كه سنگي (از بالاي قلعه) براي آن حضرت رها كرد (كه او را بكشد).

در رابطه با اينها توضيح بفرماييد.

جواب 8 :

كتاب الإرشاد شيخ مفيد (ره) از كتاب كافي شيخ كليني (ره) بالاتر نيست. ما در كتاب كافي، تابع سند هستيم. اگر سند يك روايت صحيح بود، ما مي توانيم آن را به معصوم (عليه السلام) نسبت بدهيم. وقتي يك روايت مرسل بود، يا سند نداشت، يا در سند آن روايت افراد ضعيف و مجهول بودند، ما نمي توانيم آن را به معصوم (عليه السلام) نسبت بدهيم.

من به دوستان توصيه مي كنم متن عربي كتاب ها را مطالعه كنند، چون معمولاً در ترجمه كتاب ها، تصرفاتي صورت مي گيرد. اين روايتي كه شما فرموديد، در متن عربي، جلد 1، صفحه 109 ايشان مي فرمايد:

فصل:

و لما إنهزم الأحزاب و ولوا عن المسلمين الدبر، عمل رسول الله صلي الله عليه و آله علي قصد بني قريظة.

شيخ مفيد (ره) در اينجا سند و مدركي نقل نمي كند و به صورت مرسل اين قضيه را نقل مي كند و روايت مرسل، طبق نظر فقهاء شيعه از خود شيخ مفيد (ره) تا فقهاء معاصر، حجت نيست و ما نمي توانيم مضمون روايت مرسل را به معصوم (عليه السلام) نسبت بدهيم.

لذا ما اين طور موارد را كه بر خلاف قرآن است، طبق فرموده امام صادق (عليه السلام):

فاضربوه علي الجدار.

آن را به ديوار بكوبيد.

قرآن نسبت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

وَ إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ

سوره قلم / آيه 4

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ

سوره أحزاب / آيه 21

هم چنين در روايت آمده است كه فرمود:

إنما بعثت لأتمم مكارم الأخلاق.

مكارم الأخلاق للشيخ الطبرسي، ص 8 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 68، ص 373

با وجود اينها، آن وقت حضرت بيايد به اينها بفرمايد:

يا إخوة القردة و الخنازير!

اين با اخلاق پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و آنچه كه در قرآن آمده، هم خواني ندارد.

* * * * * * *

سؤال 9 :

ما نذري براي امام جواد (عليه السلام) و حضرت أبو الفضل (عليه السلام) داريم. آيا اين نذورات به اين بزرگواران را مي توانيم در غالب نقدي، هديه كنيم براي كمك به شبكه شما؟

جواب 9 :

در نذر، أولاً شرط است كه نذر شرعي باشد و خواندن صيغه نذر، شرط است. همان طور كه در عقد، خواندن صيغه شرط است، مادامي كه عاقد نگويد: «أنكحت مولكتي لموكلي ...»، عقدي صورت نمي گيرد، در نذر هم بايد يا به فارسي و يا به عربي صيغه نذر خوانده شود:

لله علي إن كان كذا لأفعل كذا.

براي خدا بر من است كه اگر اين گونه شود، من به اين شكل انجام بدهم.

در نذر شرط است كه صيغه نذر و كلمه الله ذكر شود. ثانياً اگر متعلَّق نذر معين باشد، نمي توان تغيير داد. مثلاً اگر نذر كرديد كه به 4 نفر فقير بدهيد يا براي حرم امام رضا (عليه السلام) 4 عدد كتاب بخريد، به هيچ وجه نمي توانيد تغيير بدهيد. اگر هم مطلق باشد، مي توان تغيير داد. مثلاً نذر مي كنيد براي امام جواد (عليه السلام) يا حضرت أبو الفضل (عليه السلام) كه 10 هزار تومان يا 10 ميليون تومان بدهيد. در اينجا شما مخير هستيد در هر كجا كه تشخيص بدهيد و صلاح بدانيد، مصرف كنيد و پاداش اين هديه را به روح پاك امام جواد (عليه السلام) و حضرت أبو الفضل (عليه السلام) إهداء نماييد.

عقيده ما هم اين است كه امروز، پاسخ گويي به شبهات در اين عصر حاضر، از أوجب واجبات است و بهترين مصداقِ واجب عيني و تعييني و تعيني و فوري هست. شما مي توانيد به اين شبكه يا هر شبكه ديگري كه واقعاً در راستاي أهل بيت (عليهم السلام) و مراجع عظام تقليد حركت مي كنند، هديه نماييد. من معتقدم كمك كردن به هم چنين شبكه اي، شايد از ساختن مسجد و حسينيه، ميليون ها برابر بالاتر باشد. حتي تعدادي از شيعيان هند، چند ماه قبل خدمت حضرت آيت الله العظمي سيستاني در نجف رفته بودند و آنها خيلي نسبت به ساختن مساجد و حسينيه در كشورهاي اروپايي يد طولائي دارند. دوستان نقل مي كردند كه حضرت آيت الله العظمي سيستاني با آنها تند برخورد كردند كه «مسجدسازي را متوقف كنيد و ساختن حسينيه بس است، الآن كار فرهنگي نياز داريم و به كارهاي فرهنگي كمك كنيد».

* * * * * * *

سؤال 10 :

1. در مورد بحث رجعت، مبناي عقلي رجعت چيست و چه نيازي به رجعت است؟ شخصاً نظر من اين است كه رجعت، مبناي عقلي ندارد و أحاديثي كه در مورد رجعت هست، از محتوايش مشخص است كه ساختگي است؛ مثل همان أحاديثي كه در مورد تحريف قرآن هست در اثبات وجود نام امامان در قرآن.

2. در مورد حديثي كه گفته اند: «حضرت علي (عليه السلام) تقسيم كننده بهشت و جهنم است»، اگر در برداشت از سخنان استاد اشتباه نكنم، ايشان فرمودند كه «حضرت علي (عليه السلام) در قيامت روي ميز و صندلي مي نشينند و مي گويند كه فلاني به جهنم برود و فلاني به بهشت برود». به نظر من اينها بايد تأويل شود به موضوع ولايت ائمه (عليهم السلام) كه هر كس ولايت آنها را قبول داشته باشد، بهشتي است و هر كس قبول نداشته باشد، أهل جهنم است.

3. اين كه فرموديد: «حضرت علي (عليه السلام) در قيامت، بهشت و جهنم را تقسيم مي كند»، با استناد به اين دو مطلب كه گفتيد «خداوند براي انجام كارهايش از اسباب استفاده مي كنند» و ديگري هم اين كه استناد كرديد «حضرت عزرائيل قبض روح مي كند و اين را تسرّي دادند كه حضرت علي (عليه السلام) هم مي تواند بدون اين كه استقلال داشته باشند، جهان را اداره كنند»، من خواستم عرض كنم كه سنخ فرشته با سنخ حضرت علي (عليه السلام) كه بشر است، فرق مي كند و اگر هم به اسباب استناد كنيم، هر كاري اسباب خودش را مي خواهد و نمي توانيم بگوييم چون حضرت عزرائيل قبض روح مي كند، پس حضرت علي (عليه السلام) هم چون امام هستند، مي توانند جهان را اداره كنند. اگر به اين اسباب استناد كنيد و حضرت علي (عليه السلام) بخواهد در روز قيامت ميز و صندلي بگذارد و حدأقل 5 ميليارد انسان بايستند و هر كدام شان يك پرونده اي 50 ساله دارند و بخواهند ريز به ريز بررسي كنند، بقيه معصومين (عليهم السلام) هم كمك كنند و سلمان و عمار و ديگران هم كمك كنند، چه موضوعي مي شود! اين كتابي را كه بررسي مي كنند، اين كتاب را چه كسي نوشته است؟ اگر اين كتاب، مادي است كه الآن آن 2 فرشته كه بالاي سر ما هستند و مي نويسند، ما آن فرشته ها را چون مجرد مطلق هستند، نمي بينيم، ولي اگر آن كتابي كه نوشته مي شود، مادي است و آن قلم هم مادي است، ما بايد آن كتاب را كه حضرت علي (عليه السلام) مي خواهند بررسي كنند، ببينيم.

جواب 10 :

1. اين كه مي گوييد رجعت، مبناي عقلي ندارد، خداوند در آيه 83 سوره نمل مي فرمايد:

وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآَيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ

به خاطر بياور روزي را كه ما از هر أمتي، گروهي را از كساني كه آيات ما را تكذيب مي كردند محشور مي كنيم و آنها را نگه مي داريم تا به يكدگر ملحق شوند.

اين آيه قرآن است و وقتي آيه قرآن بيايد، مبناي عقلي از كار مي افتد. اين آيه با روز قيامت منافات دارد؛ چون در روز قيامت، فقط گروه خاصي را محشور نمي كنند، بلكه همه را محشور مي كنند:

وَ حَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا

و همه آنها (انسان ها) را محشور مي كنيم و أحدي را فروگذار نخواهيم كرد.

سوره كهف / آيه 47

مضافاً كه مي تواند مبناي عقلي هم داشته باشد. همان مبناي عقلي كه ما در قيامت داريم و افرادي كه ظلم كردند، بايد به كيفر ظلم خود برسند و افرادي كه مظلوم بودند، بايد دادخواهي كنند. در حقيقت، رجعت هم بخشي از قيامت و نموداري از قيامت در دنيا است. همان مبناي عقلي كه ما در معاد داريم، در مسئله رجعت هم همان مبنا است.

2. اين هم يك نوع توجيه است. در حقيقت همان تعبيري است كه احمد بن حنبل داشت و نتيجه اش هم به همين برمي گردد و فرمايش حضرت عالي با حرف ما يكي است و نتيجه اش اين است كه هر كسي كه ولايت حضرت علي (عليه السلام) را داشته باشد، أهل بهشت است و اگر ولايت حضرت علي (عليه السلام) را نداشته باشد، أهل جهنم است؛ مگر كساني كه جاهل قاصر هستند. اين مطلب در كتب أهل سنت هم آمده است.

3. در آيه 47 سوره حج مي فرمايد:

وَ إِنَّ يَوْمًا عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ

هم چنين در آيه 5 سوره سجده مي فرمايد:

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَي الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ

يعني هر روزي از قيامت، به اندازه يك هزار سال دنيايي است. ما در روايت داريم كه هر امامي، مردم عصر خودش را به حساب مي كشد و هر پيامبري، مردم عصر خودش را به حساب مي كشد. يعني حساب و كتاب مردم عصر حضرت عيسي (عليه السلام) با حضرت عيسي (عليه السلام) و حواريون است و حساب و كتاب مردم عصر أمير المؤمنين (عليه السلام) با أمير المؤمنين (عليه السلام) است و ديگر ائمه (عليهم السلام) هم به اين شكل.

اما در مورد اسباب:

أبي الله أن يجري الأمور إلا بأسبابها.

گاهي ملك الموت يك فردي را مي ميراند و گاهي هم خداوند فردي را مي ميراند و زنده مي كند و گاهي هم حضرت عيسي (عليه السلام) فردي را زنده مي كند. اينها مشخص نمي كند كه اسباب، حتماً بايد ملائكه باشند. ائمه (عليهم السلام) و أنبياء (عليهم السلام) قطعاً بالاتر از ملائكه هستند و قدرت بالاتري دارند. عاصف بن برخيا كه در يك چشم بر هم زدن، تمام تخت و تاج بلقيس را از هزاران كيلومتر انتقال مي دهد و نزد حضرت سليمان (عليه السلام) مي آورد، همان كار فرشتگان را انجام مي دهد كه جزء اين آيه است:

فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا

و سپس به فرشتگاني سوگند كه امور را تدبير مي كنند.

سوره نازعات / آيه 5

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها