2024 December 9 - دوشنبه 19 آذر 1403
اثبات امامت در پنج دقيقه
کد مطلب: ٥٠١٧ تاریخ انتشار: ١١ مرداد ١٣٩٢ تعداد بازدید: 187656
پرسش و پاسخ » امامت و خلافت
اثبات امامت در پنج دقيقه

دانلود فايل pdf اين مقاله

فهرست مطالب

اثبات امامت در پنج دقيقه

چرا بايد از مذهب تحقيق كنيم؟

بشارت خداوند به بندگاني كه بهترين راه را انتخاب مي كنند

لزوم تحقيق در مذهب، در روايات:

أدله شيعه بر فرقه ناجيه بودن خود

خلافت حضرت علي (ع) از كتب اهل سنت

ولاية علي بن أبي طالب در قرآن

ولايت علي بن ابي طالب درسنت

ادله اهل سنت بر خلافت ابوبكر

خلافت عمر بن خطاب

شوراي 6 نفره خلافت عثمان توسط مردم انتخاب شدند يا توسط شخص عمر

مقدمه:

به دنبال برنامه هاي جذاب حضرت آيت الله قزويني در شبكه ولايت در باره امامت، بينندگان عزيز اين شبكه درخواست كردند كه اين مطالب به صورت خلاصه شده در سايت قرار گيرد تا آنان بتواند به راحتي از اين مطالب در مناظرات و مباحثات با مخالفان استفاده كنند.

بدين منظور بر آن شديم كه مقاله ذيل تقديم شيعيان و دوست داران اهل بيت عصمت و طهارت شود.

در اين مقاله مختصر به چند مطلب اساسي پرداخته مي شود:

1. چرا مسلمان ها بايد درخصوص مذهب خود تحقيق كنيم؛

2. ادله شيعه براي بر حق بودن خود، چيست؟

3. ادله شيعه بر خلافت بلافصل اميرالمومنين طبق قرآن و تفاسير اهل سنت چيست؟

4. ادله شيعه بر خلافت بلافصل اميرالمومنين طبق سنت صحيح پيامبر (ص) چيست؟

5. ادله خلافت ابي بكر از ديدگاه اهل سنت چيست؟

چرا بايد از مذهب تحقيق كنيم؟

آيا تحقيق در باره مذهب ضروري است؟ چرا بايد مسلمانان در مذهب خود تحقيق كنند؟ مگر همه ما مسلمان نيستم و همه مسلمانان در صراط مستقيم الهي نيستند و به بهشت نخواهند رفت؟

در اين بخش به اين سؤال پاسخ داده خواهد شد.

بشارت خداوند به بندگاني كه بهترين راه را انتخاب مي كنند

در قرآن كريم آيات متعددي وجود دارد كه لزوم تحقيق و تفحص در عقيده را براي مسلمانان گوشزد مي كند كه ما به جهت اختصار به يك آيه اشاره مي كنيم.

خداوند رحمن و رحيم در قرآن كريم مي فرمايد:

{فَبَشِّرْ عِبَادِي الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمْ اللهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الاَلْبَابِ}. الزمر: 17 - 18

بنابراين بندگان مرا بشارت ده، كساني كه سخنان را مي شنوند و از نيكوترين آنها پيروي مي كنند، آنها كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.

لزوم تحقيق در مذهب، در روايات:

در روايات شيعه و سني نيز بر اين مطلب تأكيد شده است كه هر مسلماني بايد در عقيده خود تحقيق كرده و بهترين راه و مذهب را بيابند و بر اساس آن زندگي نمايند كه ما به يك روايت بسنده مي كنيم:

حديث افتراق امت به 73 فرقه

حديث افتراق امت، از احاديث متواتري است كه شيعه و سني آن را در كتاب هاي خود با سندهاي صحيح نقل كرده اند؛ از جمله ترمذي در سنن خود آورده است كه پيامبر (ص) فرمودند:

وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَي ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً....

قَالَ أَبُو عِيسَي: هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ مُفَسَّرٌ.

سنن الترمذي: ج4، ص134 ح 2778.

وصحّحه الحاكم المستدرك: ج 1 ص 6

امت من به هفتاد سه فرقه تقسيم خواهد شد.

ترمذي از علماي بزرگ اهل سنت بعد از نقل حديث مي نويسد: سند روايت حسن (معتبر) است و حاكم نيشابوري هم بر صحت روايت شهادت مي دهد.

و يا در روايت ديگري ميفرمايد:

وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَي ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً كُلُّهُمْ فِي النَّارِ إِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً.

سنن الترمذي: ج 4 ص 135 ح 2779.

امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم خواهد شد كه تمام آنها اهل آتش جهنم هستند بجز يك فرقه.

از اين رو، بر ما لازم است راجع به مذهب صحيح و فرقه ناجيه در كلام رسول الله صلي الله عليه واله وسلم بحث و تحقيق بكنيم تا بتوانيم بهترين فرقه را انتخاب كرده و از آن پيروي كنيم.

أدله شيعه بر فرقه ناجيه بودن خود

تمام مذاهب اسلامي، ادعا كرده اند كه آن ها فرقه ناجيه هستند و ديگران فرقه باطل. اما در اين ميان تنها مذهبي كه براي اثبات ادعاي خود از قرآن و سنت؛ حتي از كتاب هاي مخالفان خود دليل و مدرك معتبر دارد، مذهب اماميه اثني عشريه است. هر چند كه اين ادله بسيار گسترده است؛ اما به دليل اختصار تنها به چند دليل بسنده مي كنيم:

من مات بلا إمام مات ميتة جاهلية (هر كس بدون امام بميرد به مرگ جاهلي مرده است)

در صحيح مسلم از كتابهاي معتبر دست اول اهل سنت آمده كه رسول خدا (ص) فرمود:

وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.

صحيح مسلم: ج 6 ص 22 ح 4686.

هركس بميرد و بر گردن او بيعتي نباشد به مرگ جاهلي مرده است.

واحمد بن حبنل در مسند خود مي نويسد:

من مات بغير إمام مات ميتة جاهلية.

مسند أحمد ج 4 96.

هركس بدون امام بميرد به مرگ جاهلي مرده است.

تنها مذهبي كه بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله امام زمان خود را مي شناسد و همواره بيعت يك امام مشخص را بر گردن داشته، مذهب اثني عشريه است؛ اما ساير مذاهب اين چنين نيستند.

خلفائي اثناعشر (جانشينان پيامبر صلي الله عليه واله وسلم دوازده نفر هستند)

شيعه و سني با سندهاي صحيح و متواتر نقل كرده اند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله بارها تأكيد كرده اند كه جانشينان من تا قيامت تنها دوازده نفر خواهند بود؛ چنانچه مسلم در صحيح خود آورده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

إِنَّ هَذَا الأَمْرَ لاَ يَنْقَضِي حَتَّي يَمْضِيَ فِيهِمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً.

صحيح مسلم، ج6، ص3، ح4598.

اين امر (اسلام) منقضي نمي شود تا اينكه دوازده خليفه در بين آنها بگذرد (حكومت كند).

طبق اين روايت، خلفاي واقعي رسول خدا صلي الله عليه وآله تا زماني كه اسلام هست، تنها دوازده نفر خواهند بود.

به غير از مذهب حقه اثني عشريه، هيچ مذهب ديگري نتوانسته اند، اين روايت را بر مذهب خود تطبيق دهند. تعدادي از علماي اهل سنت قاطعانه تصريح كرده اند كه نتوانسته اند معناي اين روايت را بفهمند و هيچ يك از علماي اهل سنت نيز معناي دقيق و قاطعي براي آن ذكر نكرده است؛ از جمله ابن حجر عسقلاني به نقل از ابن جوزي مي نويسد:

قد أطلت البحث عنه، وتطلّبت مظانّه، وسألت عنه، فما رأيت أحدا وقع علي المقصود به.

فتح الباري ج 13 ص 181.

در باره اين روايت تحقيق زيادي كردم و تمام احتمالات را ملاحظه كرده و از ديگران سؤال كردم؛ اما هيچ كسي را نيافتم كه معناي قطعي اين روايت را متوجه شده باشد.

تنها مذهب شيعه است كه مي تواند اين روايت را بر باورهاي خود تطبيق دهد.

خلافت حضرت علي (ع) از كتب اهل سنت

پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام تنها مذهبي هستند كه براي اثبات حقانيت مذهب خود، از قرآن، سنت، عقل و اجماع دليل قطعي دارند كه ما به اختصار به چند دليل اشاره مي كنيم:

ولاية علي بن أبي طالب در قرآن

آيات فرواني در قرآن كريم وجود دارد كه به صورت مستقيم و غير مستقيم مي توان به آن ها براي اثبات ولايت و امامت اميرمؤمنان عليه السلام استناد كرد؛ از جمله:

آيه ولايت

{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَ كِعُونَ}.

المائدة: 55.

سرپرست و صاحب امر شما، تنها خدا، پيامبر او و كساني هستند كه ايمان آورده اند؛ همانها كه نماز را بر پا مي دارند، و در حال ركوع، زكات مي دهند.

طبري در تفسير خود به نقل از مجاهد نوشته است:

{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ} الآية. نزلت في علي بن أبي طالب تصدق وهو راكع.

تفسير الطبري ج 6 ص 390

اين آيه در باره علي بن أبي طالب عليه السلام نازل شده است و او در حال ركوع صدقه داده است.

همچنبن ابن أبي حاتم در تفسير خود از عتبة بن أبي حكيم همين مطلب را نقل كرده است:

تفسير ابن أبي حاتم ج 4 ص1162.

ابن تيميه در باره تفسير طبري و تفسير ابن أبي حاتم گفته:

تفاسيرهم متضمّنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير.

منهاج السنة، ج7، ص179.

تفسير طبري و ابن ابي حاتم از تفاسيري است كه روايات نقل شده در آن ها، در تفسير قرآن قابل اعتماد هستند.

آلوسي در باره شأن نزول اين آيه گفته است:

وغالب الأخباريّين علي أنّ هذه الآية نزلت في علي كرّم اللّه وجهه.

روح المعاني، ج6، ص167.

اكثر صاحبان روايت، بر اين باور هستند كه اين آيه در باره علي كرم الله وجهه نازل شده است.

و همچنين گفته است:

والآية عند معظم المحدثين نزلت في علي.

روح المعاني، ج6، ص186.

از ديدگاه بيشتر محدثين، اين آيه در باره علي بن ابي طالب عليه السلام نازل شده است.

آيه ابلاغ

{يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ} المائدة: 67.

اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، به طور كامل (به مردم) ابلاغ كن؛ و اگر چنين نكني، رسالت او را انجام ندادهاي. خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم، حفظ مي كند.

ابن أبي حاتم در تفسير خود از ابو سعيد خدري نقل كرده است:

نزلت هذه الآية... في علي بن أبي طالب.

تفسير ابن أبي حاتم، ج 4 ص1172.

اين آيه در باره علي بن ابي طالب نازل شده است.

آلوسي در تفسير خود مي نويسد:

روي ابن مردويه عن ابن مسعود قال كنا نقرأ علي عهد رسول الله (ص): بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إنّ عليّاً وليُّ المؤمنين وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.

روح المعاني، ج6، ص193

ابن مردويه از ابن مسعود نقل مي كند كه ما در زمان رسول الله صلي الله عليه واله وسلم اين آيه را اينگونه مي خوانديم: آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است كه «علي ولي مومنين است» را به طور كامل (به مردم) ابلاغ كن، و اگر چنين نكني، رسالت او را انجام نداده اي.

و سيوطي اين روايت را اين چنين نقل كرده است:

بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إنّ علياً مَولَي المؤمنين وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.

الدر المنثور ج2ص298 و فتح القدير ج 2 ص60 والمنار: ج 6ص463.

آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است كه «علي مولاي مومنين است» را به طور كامل (به مردم) ابلاغ كن، و اگر چنين نكني، رسالت او را انجام نداده اي.

آيه اكمال دين

{أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الاِْسْلاَمَ دِيناً}.

المائدة: 3

امروز، دين شما را برايتان كامل كردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.

خطيب بغدادي با سند معتبر نقل كرده است كه اين آيه بعد از معرفي اميرمؤمنان عليه السلام در غدير خم، نازل شده است:

وَهُوَ يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ لَمَّا أَخَذَ النَّبِيُّ (ص) بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، فَقَالَ: " أَلَسْتُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ؟ "، قَالُوا: بَلَي يا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: " مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ "، فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلايَ وَمَوْلَي كُلِّ مُسْلِمٍ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ: {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ}.

تاريخ بغداد ج8 ص284

روز غدير خم، زماني كه پيامبر دست علي بن ابي طالب را گرفت، سپس فرمود: آيا من سرپرست مومنان نيستم؟ گفتند: بله اي رسول خدا! فرمود: هركس كه من مولاي او هستم پس علي مولاي اوست. پس از آن، عمر بن خطاب گفت: تبريك تبريك بر تو اي فرزند ابي طالب ؛ زيرا از اين پس تو مولاي من و مولاي كل مسلمانان هستي، سپس اين آيه نازل شد: امروز، دين شما را برايتان كامل كردم.

ابن كثير نقل كرده است كه عمر خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام گفت:

أصبحت اليوم ولي كل مؤمن.

البداية والنهاية ج 7 ص350.

تو از اين پس، سرپرست تمام موم--نان شدي.

ولايت علي بن ابي طالب درسنت

حديث ولايت

علماي اهل سنت با سندهاي صحيح نقل كرده اند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

إنّ عليّا منّي وأنا منه وهو وليّ كلّ مؤمن بعدي.

به راستي علي از من است و من از او هستم و او سرپرست همه مؤمنان، پس از من است.

حاكم نيشابوري پس از نقل اين روايت گفته:

صحيح علي شرط مسلم.

اين روايت صحيح است و شرايط صحيح مسلم را دارد.

المستدرك ج 3 ص 110.

شمس الدين ذهبي نيز در تلخيص المستدرك اين روايت را «صحيح» دانسته است.

محمد ناصر الدين الباني نيز در باره اين روايت گفته:

صحّحه الحاكم الذهبي وهو كما قالا.

اين روايت را حاكم و ذهبي تصحيح كرده اند. اين روايت، صحيح است همان گونه است كه حاكم و ذهبي گفته اند.

السلسلة الصحيحة، ج5، ص222.

دلالت كلمه ولي بر خلافت

براي فهم دقيق معناي كلمه «ولي» بايد به سراغ كلمات خلفاي اهل سنت در صدر اسلام برويم كه آن ها از اين معنا چه فهميده است. ابن كثير در البدايه والنهايه گفته است:

قال ابوبكر: قد وُلِّيتُ أمركم ولست بخيركم. إسناد صحيح.

البداية والنهاية ج 6 ص 333.

ابوبكر (در نخستين سخنراني خود بعد از خلافت) گفت: من حاكم شما شدم؛ و حال آن كه از شما بهتر نيستم.

مسلم در صحيح خود نقل كرده است كه عمر بن خطاب گفت:

فلمّا توفّي رسول اللّه قال أبو بكر: أنا وليّ رسول اللّه (ص)... ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْر وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَوَلِيُّ أَبِي بَكْر.

مسلم ج5 ص 152 ح 4468.

زماني كه رسول خدا وفات كرد ابوبكر گفت: من جانشين رسول خدا هستم.... بعد ابوبكر فوت كرد من جانشين رسول خدا و جانشين ابوبكر شدم.

روشن است كه نمي توان معناي كلمه «ولي» را در اين روايات به معناي «دوست»، «ناصر» و... گرفت؛ بلكه تنها مي توان به معناي حاكم، خليفه، سرپرست گرفت؛ زيرا اگر به معناي دوست باشد، اين معنا استفاده مي شود كه ابوبكر و عمر گفته اند كه تا رسول خدا زنده بود، ما با شما دوست نبوديم و الآن دوست شده ايم.

حديث الخلافة

ابن أبي عاصم در كتاب السنهء مي نويسد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

وأنت خليفتي في كلّ مؤمن من بعدي

تو پس از من، جانشين من در ميان همه مؤمنان هستي

الباني در باره سند اين روايت گفته:

إسناده حسن.

سند اين روايت «حسن» است

كتاب السنة لابن أبي عاصم، ص551.

حاكم نيشابوري اين روايت را اين چنين نقل كرد است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

إِنَّهُ لا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلا وَأَنْتَ خَلِيفَتِي.

شايسته نيست كه من از ميان مردم بروم؛ مگر اين كه شما جانشين من باشي.

المستدرك ج3 ص133.

الباني وهابي در باره سند اين روايت مي گويد:

صحّحه الحاكم والذهبي وهو كما قالا.

السلسلة الصحيحة ج 5 ص222.

اين روايت را حاكم و ذهبي تصحيح كرده است و اين روايت صحيح است، همان گونه حاكم و ذهبي گفته اند.

حديث امامت

ابونعيم اصفهاني با سند معتبر در كتاب معرفهء الصحابه نقل كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

انْتَهَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَي السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَي، فَأُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ بِثَلاثٍ: «أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَسَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَي جَنَّاتِ النَّعِيمِ».

معرفة الصحابة، ج 3 ص 1587،

هنگامي كه در شب معراج به سدرة المنتهي رسيدم، خداوند به من در باره علي (ع) سه چيز وحي كرد:

به راستي كه او پيشواي پرهيزگاران، سردار مسلمانان و جلودار روسفيدان به سوي بهشت سرشار از نعمت خداوند است.

اين روايت معتبر است ؛ چنانچه حاكم نيشابوري گفته است:

صحيح الاسناد.

المستدرك ج3 ص138.

سند اين روايت صحيح است.

ادله اهل سنت بر خلافت ابوبكر

اثبات ولايت اميرمؤمنان عليه السلام از كتاب هاي اهل سنت، هدف اصلي ما بود؛ اما اين كار زماني كامل مي شود كه بطلان خلافت خلفاي سه گانه نيز از كتاب هاي اهل سنت ثابت شود. در اين بخش به اين مهم خواهيم پرداخت.

آيا نصي و حديثي در خلافت ابوبكر وارد شده؟

با قاطعيت تحدي مي كنيم كه هيچ دليلي از قرآن و سنت صحيح رسول خدا صلي الله عليه وآله؛ حتي از كتاب هاي اهل سنت براي مشروعيت خلافت ابوبكر، عمر و عثمان وجود ندارد؛ چنانچه در صحيح بخاري آمده است كه عمر بن خطاب در زمان احتضارش گفت:

إِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدْ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي أَبُو بَكْرٍ وَإِنْ أَتْرُكْ فَقَدْ تَرَكَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي رَسُولُ اللَّهِ (ص).

صحيح البخاري، ج8، ص126، ح 7218.

اگر جانشين انتخاب كنم كاري كرده ام كه كسي كه از من بهتر بود يعني ابو بكر انجام داده است. واگر ترك كنم به درستي كاري كردم كه كسي كه بهتر از من بود يعني رسول خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ترك كرده نموده است.

تفتازاني از بزرگترين دانشمندان علم كلام اهل سنت تصريح كرده است:

والنص منتف في حق أبي بكر.

شرح المقاصد، ج5، ص255.

هيچ نصي (دليل قرآني و روائي) در باره خلافت ابوبكر وجود ندارد.

آيا اجماع بر خلافت ابوبكر منعقد شده؟

علماي اهل سنت وقتي ديده اند كه نصي براي اثبات خلافت ابوبكر نيست، به اجماع پناه برده اند و ادعا نموده اند كه صحابه با اجماع او را انتخاب كرده اند؛ در حالي اين كه ادعا نيز با صحيح ترين روايات اهل سنت سازگار نيست؛ چنانچه بخاري در صحيح خود نقل كرده است كه عمر بن خطاب سخنراني كرد و گفت:

كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً... وَلَكِنَّ اللَّهَ وَقَي شَرَّهَا.

وَلَيْسَ فيكم من تُقْطَعُ الْأَعْنَاقُ إليه مِثْلُ أبي بَكْرٍ من بَايَعَ رَجُلًا من غَيْرِ مَشُورَةٍ من الْمُسْلِمِينَ فلا يتابع هو ولا الذي تابعه تَغِرَّةً أَنْ يُقْتَلَا.

صحيح البخاري، ج 8، ص26، ح6830.

مبادا كسي در ميان شما باشد كه همانند ابوبكر كه كساني به سوي او تمايل پيدا كنند؛ اگر با كسي بدون مشورت با مسلمانان بيعت شود، از او پيروي نمي شود؛ زيرا هم كسي كه با او بيعت شده و هم كسي كه بيعت كرده اند، خود را در معرض كشتن قرار مي دهند.

قرطبي از بزرگترين مفسران اهل سنت تصريح كرده است كه عمر به تنهايي ابوبكر را انتخاب كرد و هيچ اجماعي در كار نبوده است:

فإن عقدها واحد من أهل الحلّ والعقد فذلك ثابت... ودليلنا: أنّ عمر - رض - عقد البيعة لأبي بكر ولم ينكر أحد من الصحابة ذلك.

تفسير القرطبي ج 1 ص 269.

اگر خلافت توسط يكي از اهل حلّ و عقد شكل گرفت خلافت ثابت مي گردد.... دليل ما براي اين مدعا اين است كه: عمر به تنهايي براي ابوبكر بيعت گرفت و هيچكدام از صحابه منكر نشدند.

همچنين بخاري در صحيح خود از زبان عمر بن خطاب نقل كرده است كه تمام انصار و نيز علي بن أبي طالب عليه السلام، زبير بن عوام و تمام طرفداران آن ها با خلافت ابوبكر مخالف بودند:

أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ، وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا...

صحيح البخاري ج 8 ص 26 ح 6830

تمامي انصار با ما مخالفت كردند و در سقيفه بني ساعده جمع شدند، و نيز علي (عليه السلام) و زبير و كساني كه همراه آن ها بودند، با ما مخالفت كردند.

و ابن تيميه، در منهاج السنهء مي نويسد:

وكان أكثر بني عبد مناف ـ من بني أمية وبني هاشم وغيرهم ـ لهم ميل قوي إلي عليّ بن أبي طالب يختارون ولايته.

منهاج السنة ج 7 ص 47.

بيشتر بني عبد مناف ـ از بني اميه و بني هاشم و ساير قبايل ـ علاقه فراواني داشتند كه خلافت علي بن ابي طالب را بپذرند.

و طبري و ابن أثير در تاريخ شان نقل كرده اند كه تمام انصار و يا بعضي از آن ها گفتند كه ما تنها با علي بن أبي طالب عليه السلام بيعت مي كنيم:

فقالت الأنصار أو بعض الأنصار: لا نبايع إلاّ عليّاً.

الكامل ج 2، ص 325 وتاريخ الطبري ج 2 ص 443.

و در بخاري به نقل از عائشه آمده است كه حضرت زهرا و اميرمؤمنان عليهما السلام تا شش ماه با ابوبكر بيعت نكردند:

عن عائشة:... وَعَاشَتْ ]فَاطِمَةُ[ بَعْدَ النَّبِيِّ (ص) سِتَّةَ أَشْهُر... وَلَمْ يَكُنْ علي يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُرَ.

صحيح البخاري ج 5 ص82 ح 4240 و ح 4241

(حضرت زهرا سلام الله عليها) بعد از پيامبر صلي الله عليه واله وسلم شش ماه زنده بود... و علي در اين مدت هرگز با او (ابوبكر) بيعت نكرد.

و ابن حزم اندلسي در باره اجماعي كه علي بن أبي طالب عليه السلام آن را قبول نداشته باشد، گفته است:

ولعنة اللّه علي كلّ إجماع يخرج عنه علي بن أبي طالب ومن بحضرته من الصحابة.

المحلي ج 9 ص 345.

لعنت خداوند بر هر اجماعي كه علي بن ابي طالب عليه السلام و اصحابي كه در محضرش هستند در آن جمع حضور نداشته باشند.

آيا در خلافت ابوبكر دموكراسي حاكم بود وبه زور متوسل نشدند؟

بخاري در صحيح خود به نقل از عائشه مي نويسد كه عمر بن خطاب در زمان انتخاب ابوبكر مردم را مي ترساند و در ميان مردم نفاق وجود داشت:

خَوَّفَ عُمَرُ النَّاسَ وَإِنَّ فِيهِمْ لَنِفَاقًا.

صحيح بخاري، ج4، ص195، ح 3669.

و طبري در تاريخ خود مي نويسد كه عمر بن خطاب پس به خلافت رسيدن ابوبكر مي گفت:

ما هو إلاّ أن رأيت أسلم، فأيقنت بالنصر.

تاريخ الطبري ج 2 ص 458.

هنگامي كه قبيله اسلم را كه ديدم يقين به پيروزي پيدا كردم.

قبيله اسلم همان قبيله چماق به دست مي باشد كه از مردم به زور براي خليفه بيعت مي گرفت.

آيا نماز ابوبكر به جاي پيامبر دليل بر خلافت اوست؟

علماي اهل سنت وقتي ديده اند كه دست شان از دليل و نص خالي است، به قضيه نماز خواندن ابوبكر در زمان بيماري رسول خدا صلي الله عليه وآله استناد كرده اند و مي گويند كه اگر او شايستگي خلافت دنيوي را نداشت، رسول خدا صلي الله عليه وآله او را به امامت نماز كه امامت اخروي است نمي گماشت؛ در حالي كه طبق روايت صحيح بخاري هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فهميد كه ابوبكر به مسجد رفته تا امامت جماعت را به عهده گرفته است، براي اين كه براي او طرفدارانش دستاويزي براي آينده نشود، به مسجد رفت و ابوبكر را كنار زد و ابوبكر كناري ايستاد و تنها مكبر بود و با صداي بلند تكبير مي گفت:

وَأَبُو بَكْر يُسْمِعُ النَّاسَ التَّكْبِيرَ.

صحيح البخاري ج 1 ص 174 ح 712.

ابوبكر صداي تكبير را به مردم مي رساند.

همچنين در كتاب هاي اهل سنت آمده است كه تعدادي از صحابه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله به دستور آن حضرت امام جماعت بوده اند. ابي داود در سنن خود مي نويسد:

اسْتَخْلَفَ ابْنَ أُمِّ مَكْتُومٍ يَؤُمُّ النَّاسَ وَهُوَ أَعْمَي.

سنن أبي داود ج 1 ص 143 ح 595.

پيامبر صلّي الله عليه وآله وسلّم ابن امّ مكتوم را كه شخصي نابينا بود به امامت مردم در نماز برگزيدند.

حتي علماي اهل سنت تصريح كرده اند كه خود رسول خدا صلي الله عليه وآله پشت سر عبد الرحمن بن عوف نماز خوانده است:

النبي (ص) صَلَّي خَلْفَ عبد الرحمن بن عَوْفٍ.

مصنف ابن أبي شيبة ج 2 ص 119 ح 7170.

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم پشت سر عبدالرحمن بن عوف نماز خواند.

پس اگر نماز گذاردن كسي به جاي پيامبر (ص) دليل بر خلافت اوست، چرا عبد الله بن ام مكتوم و يا عبد الرحمن بن عوف جانشين پيامبر (ص) نشدند؟

از اين گذشته، علماي اهل سنت نقل كرده اند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

من أصل الدين الصلاة خلف كل بر وفاجر.

سنن الدارقطني ج 2 ص 44 ح 1747.

جواز نماز خواندن پشت سر هر نيك و بدكاري، از اصل دين است.

خلافت عمر بن خطاب

پيش از اين خوانديم كه علماي اهل سنت براي اثبات مشروعيت خلافت ابوبكر، به اجماع استدلال كرده اند، حال سؤال اين است كه اگر مبناي خلافت با شورا و اجماع صحابه است،چرا عمر توسط ابوبكر نصب شد، چرا براي انتخاب او نيز شورا تشكيل نشد؟

ابن أثير در اسد الغابه مي نويسد كه ابوبكر گفت:

إني استخلفت عليكم بعدي عمر بن الخطاب، فاسمعوا له وأَطيعوا

أسد الغابة ج 4 ص 180، نشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت

ابوبكر گفت: من بعد از خودم بر شما عمر بن خطاب را جانشين قرار دادم، حرف شنو و مطيع او باشيد.

و ابن حبان در كتاب الثقات مي نويسد كه ابوبكر در هنگام انتخاب عمر گفت:

اللهم وليته بغير أمر نبيك.

الثقات ج 2 ص 193

خدايا من عمر را بدون اجازه پيامبرت، ولي امر مسلمان ها قرار دادم

هنگامي كه ابوبكر، عمر بن خطاب را انتخاب كرد، صحابه به شدت اعتراض كردند؛ چنانچه ابن أبي شيبه مي نويسد:

أن أبا بكر حين حضره الموت أرسل إلي عمر يستخلفه فقال الناس: تستخلف علينا فظاً غليظاً، ولو قد ولينا كان أفظ وأغلظ، فما تقول لربك إذا لقيته وقد استخلفت علينا عمر.

المصنف ج 8 ص 574.

وقتي ابوبكر در حال احتضار قرار گرفت، كسي را به دنبال عمر فرستاد تا او را جانشين خود كند، مردم گفتند: كسي را بر ما مسلط مي كني كه خشن و بد اخلاق است، اگر او حكومت را به دست گيرد، سخت گيرتر و خشن تر خواهد شد، جواب خدا را چه خواهي داد كه عمر را بر ما مسلط مي كني؟

سند اين روايت صحيح و تمام روات آن ثقه هستند:

وكيع بن الجراح: ثقة.

تقريب التهذيب ج 2 ص 283.

إسماعيل بن أبي خالد: ثقة.

تقريب التهذيب ج 1 ص 93.

زُبيد بن الحارث: ثقة، ثقة.

تهذيب التهذيب ج 3 ص 268.

همچنبن ابن سعد به نقل از عائشه مي نويسد كه علي بن أبي طالب عليه السلام و طلحه نيز اعتراض كردند:

لما حضرت أبا بكر المتوفي استخلف عمر فدخل عليه علي وطلحة فقالا من استخلفت قال عمر قالا فماذا أنت قائل لربك قال بالله تعرفاني لأنا أعلم بالله وبعمر منكما.

الطبقات الكبري ج 3 ص 196.

وقتي زمان مرگ ابو بكر فرا رسيد، عمر را به جانشيني خويش انتخاب كرد ؛ پس علي و طلحه به نزد او آمده و گفتند: چه كسي را انتخاب كرده اي؟ پاسخ داد عمر را! گفتند: با اين كار، پاسخ پروردگارت را چه خواهي داد؟ ابوبكر گفت: خدا را به من ميشناسانيد؟ من به خدا و به عمر از شما دانا تر هستم.

سند اين روايت نيز صحيح است:

الضحاك بن مخلد. وثقه ابن معين والعجلي.

تهذيب التهذيب ج 4 ص 397.

عبيد الله بن أبي زياد: وثقه العجلي. والحاكم.

تهذيب التهذيب ج 7 ص 14.

يوسف بن ماهك: وثقه ابن معين والنسائي.

تهذيب التهذيب ج 11 ص371.

حتي ابن تيميه حراني نيز اعتراف كرده است كه صحابه معترض بوده اند:

وقد تكلّموا مع الصديق في ولاية عمر وقالوا ماذا تقول لربك وقد وليت علينا فظا غليظا؟ فقال: أبالله تخوفوني!.

منهاج السنّة ج 6 ص 155.

صحابه با ابوبكر در باره جانشيني عمر با او صحبت (اعتراض) كردند و گفتند: چرا يك فرد خشن و تند را بر خلافت برگزيده اي؟ فردا جواب خدا را چه خواهي داد؟ ابوبكر گفت: من را از خدا ميترسانيد؟!

شوراي 6 نفره خلافت عثمان توسط مردم انتخاب شدند يا توسط شخص عمر

اهل سنت براي اثبات مشروعيت خلافت عثمان به انتخاب او توسط شوراي شش نفره استناد كرده اند. براي ابطال اين قضيه نيز دلايل متعددي وجود دارد؛ از جمله:

عمر بن خطاب معتقد به شوري نبود!

در كتاب هاي اهل سنت روايات وجود دارد كه ثابت مي كند خليفه دوم به شورا اعتقاد نداشته است و تصريح مي كرد كه اگر اشخاصي زنده بودند، آن ها را خودش انتخاب مي كرد نه اين كه انتخاب را به شورا واگذار كند؛ از جمله عبارات ذيل از او نقل شده است:

لو كان سالم حيا ما جعلتها شوري

الاستيعاب ج 2 ص 568، بتحقيق: علي محمد البجاوي، 2، نشر: دار الجيل- بيروت.

لو كان سالم حيا ما تخالجني الشك في توليته عليكم أو في تأميره.

تأويل مختلف الحديث ص 115؛ المحصول للرازي ج 4 ص 322؛

اگر سالم زنده بود شك وترديدي راجع به سر پرست (خليفه) قرار دادن او بر شما در من پيدا نميشد.

لو أدركت أبا عبيدة بن الجراح لوليته... ولو أدركت معاذ بن جبل ثم وليته... ولو أدركت خالد بن الوليد ثم وليته.

اگر ابا عبيده جراح زنده بود او را سرپرست (خليفه) شما قرار ميدادم.... اگر معاذ بن جبل و يا خالد بن وليد زنده بود او را سرپرست (خليفه) شما قرار ميدادم.

عمر بن شبة النميري البصري، تاريخ المدينة المنورة، ج2، ص61، ح1496

دستور قتل مخالفين در شوراي عمر، مظهر دموكراسي يا ديكتاتوري !

تعدادي از علماي اهل سنت نقل كرده كه عمر بن خطاب دستور داد كه اين شش نفر با همديگر مشورت كنند و اگر كسي از آن ها بر خلاف ديگران نظر داد، گردن او را بزنيد:

وقال (عمر بن الخطاب) للمقداد بن الأسود إذا وضعتموني في حفرتي فاجمع هؤلاء الرهط في بيت حتي يختاروا رجلا منهم وقال لصهيب صل بالناس ثلاثة أيام وأدخل عليا وعثمان والزبير وسعدا وعبد الرحمن بن عوف وطلحة إن قدم وأحضر عبد الله بن عمر ولا شيء له من الأمر وقم علي رؤوسهم فإن اجتمع خمسة ورضوا رجلا وأبي واحد فاشدخ رأسه أو اضرب رأسه بالسيف وإن اتفق أربعة فرضوا رجلا منهم وأبي اثنان فاضرب رؤوسهما فإن رضي ثلاثة رجلا منهم وثلاثة رجلا منهم فحكموا عبد الله بن عمر فأي الفريقين حكم له فليختاروا رجلا منهم فإن لم يرضوا بحكم عبد الله بن عمر فكونوا مع الذين فيهم عبد الرحمن بن عوف واقتلوا الباقين إن رغبوا عما اجتمع عليه الناس

تاريخ المدينة، ج 2 ص 82، نشر: دار الكتب العلمية - بيروت

تاريخ الطبري ج 2 ص 581، نشر: دار الكتب العلمية - بيروت

الكامل في التاريخ ج 2 ص 461، نشر: دار الكتب العلمية - بيروت

عمر بن خطاب به مقداد بن أسود گفت: وقتي مرا داخل قبر گذاشتيد، اين 6 نفر را در يك خانه اي جمع كنيد تا اينها يك نفر را از ميان خودشان براي خلافت انتخاب كنند. به صُهيب هم گفت: تو 3 روز براي مردم نماز بخوان و علي و عثمان و زبير و سعد بن أبي وقاص و عبد الرحمن بن عوف و طلحه ( اگر بود) را جمع كنيد و عبد الله بن عمر (پسر مرا) هم حاضر شود (و او حق رأي ندارد) و با شمشير، بالاي سر اين 6 نفر بايست. اگر 5 نفر اتفاق نظر داشتند و يك نفر را براي خلافت انتخاب كردند و نفر ششم با آنان مخالفت كرد، سر او را با شمشير بشكافت (يا سرش را با شمشير بزن). اگر 4 نفر اتفاق نظر داشتند و 2 نفر مخالفت كردند، سر آن 2 نفر را بزن و اگر 3 نفر روي يك نفر اتفاق نظر داشتند و 3 نفر ديگر روي يك نفر ديگر اتفاق نظر داشتند، عبد الله بن عمر حَكَم است و نظر هر كدام را قبول داشت، حُكْم همان است. اگر نظر عبد الله بن عمر را قبول نكردند، نظر آن گروهي مورد قبول است كه عبد الرحمن بن عوف در آن گروه است و اگر بقيه مخالفت كردند، آنها را بكشيد.

طبق اين روايت، عمر بن خطاب دستور داد كه فرزند عبد الله داور نهايي است و اگر افراد شورا به نتيجه نرسيدند، او داوري خواهد كرد. حال سؤال اين است كه عبد الله عمر كه صلاحيت طلاق زن خود را ندارد چگونه داوري اساسي ترين مسائل جامعه اسلامي را عهده دار مي شود؟!

ابن سعد متوفاي 230هـ در كتاب الطبقات مي نويسد:

عن إبراهيم قال: قال عمر من أَسْتَخْلِفُ؟ لَوْ كَانَ أَبُو عُبَيْدَةَ بنُ الْجَرَّاحِ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ فَأَيْنَ أَنْتَ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ بن عُمَرَ؟ فَقَالَ:قَاتَلَكَ اللَّهُ وَاللَّهِ مَا أَرَدْتَ اللَّهَ بِهَذَا أَسْتَخْلِفُ رَجُلاً لَيْسَ يُحْسِنُ يُطَلقُ امْرَأَتَهُ.

الطبقات الكبري، ج3، ص343، نشر: دار صادر بيروت

جامع الأحاديث للسيوطي ج 13 ص 382،

تاريخ الخلفاء للسيوطي ج 1 ص 145، نشر: مطبعة السعادة - مصر

از ابراهيم نقل شده است كه عمر گفت: من چه كسي را خليفه كنم؟ اگر أبو عبيدة بن جراح بود، او را خليفه مي كردم. مردي به او گفت: اي امير المومنين! چرا پسرت عبد الله را خليفه نمي كني؟ عمر گفت: خداوند تو را بكشد! (اين چه حرفي است كه مي زني؟!) به خدا قسم! خداوند را با اين سخنت در نظر نگرفته اي. آيا مردي را خليفه كنم كه نمي تواند همسرش را طلاق بدهد؟!

نتيجه آن كه:

اميرمؤمنان عليه السلام توسط خداوند انتخاب و توسط رسول خدا صلي الله عليه وآله معرفي شده است ؛ اما از آن طرف هيچ دليلي براي اثبات مشروعيت خلافت خلفاي سه گانه حتي در كتاب هاي اهل سنت وجود ندارد.

الحمد لله الذي جعلنا من المتمسكين بولايهء علي بن أبي طالب عليه السلام.

والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
161 | تارا | Iran - Tehran | ٠٤:٠٣ - ١٩ بهمن ١٣٩٤ |
شاید برای آخرین بار سلام. اولا که من سه نظر فرستادم و شما به هیچکدومش پاسخ ندادید. ثانیا من یه سوال دارم چرا قسمتی از حرفهای من رو توی سایت نمیذارید (درحالیکه به هیچکس توهین نکردم) ولی توهین و """"تهمتهای"""" جناب آقای مرادی, مدرس محترم حوزه خراسان را دقیقا بعد از سوال من میذارید؟! چرا به جای پاسخ به سوالات, نظریات شخصی افراد رو از قبیل (اینا وهابی هستن, اینا شبهه وارد میکنن, اینا پول میگیرن و …) رو میذارید؟! اصلا به فرض, اینا اسمش شبهه هست, خوب مگه شما برای رفع همین شبهات, سایت رو راه اندازی نکردید؟! خوب جواب بدید! به شبهات افراد "نادان و جاهل" مانند من جواب بدید! گذاشتن نظر شخصی و تلقینی شخصی مثل آقای مرادی چه معنی و میده؟! اونم در حالتی که بحث علمی و اعتقادی من رو (در حالیکه اصلا مثل آقای مردای, نظرم رو تحمیل نکردم و توهین هم نکردم) حذف میکنید؟! میدونید دارید چکار میکنید یا از سر جهالته؟! پاسختون به این کارتون چیه؟! لطفا به آقای مردای بگید بجای تهمت وهابی و پول بگیر و … ، اگه واقعا به اعتقاداتشون ایمان محکم و مستدل دارن, خوب جواب بدن! اینجا محل دعوا که نیست که هرکدوممون بجای پاسخ علمی و دقیق, دیگری رو متهم کنه! به آقای مردای بگید خوبه منم بجای بحث علمی و منطقی, بنویسم "شما عده ای هستید که مثلا مغزتون رو شستشو دادن یا مثلا میخواید حقیقت رو انکار کنید یا مثلا از این راه, نون میخورید" و از این قبیل, چرندیات و توهین ها و تهمت ها؟! آره؟! خوبه منم اینکار رو بکنم؟! ولی من اولا ایمانم رو از سر راه نیاوردم که دهانم رو به راحتی به تهمت باز کنم! ثانیا در شخصیت انسانی و دینی و خانوادگی خودم نمیبینم که بخوام اینجوری حرف بزنم! ثالثا من ادعا میکنم که"فقط و فقط و فقط و فقط و فقط و فقط" به دنبال حقیقتم! پس اگه حس کردم یه ذره بعضی از اعتقاداتم داره زیر سوال میره که من جوابی براشون ندارم, فورا اسم "شبهه" رو روش نمیذارم و شروع کنم به تهمت به طرف مقابل! من از فهمیدن حقیقت و تغییر اعتقاد اشتباهم نمیترسم, چرا که من مومن به قران و شیعه مولایم علی هستم! خداوند در قران میفرماید " پس بندگان مرا بشارت ده.
آنان كه سخن را با دقّت مى‏ شنوند و بهترین آن را پیروى مى‏ كنند، آنانند كه خداوند هدایتشان نموده و آنانند همان خردمندان. " ۱۷ و ۱۸ سوره زمر. و حضرت علی نیز در یکی از حکمت هایشون (که الان, شماره اش در ذهنم نیست), این مطلب رو به نحوی دیگه بیان میکنند! بنده حقیر, با پیش فرض اثبات اعتقاداتم وارد بحث نمیشم, بلکه با نیت درک حقیقت، چه حقیقت, اعتقادم رو اثبات و محکم کنه, چه تغییرش بده! اینکا رو میکنم تا فردای قیامت در پیشگاه پروردگار و در نزد مولایم و عشق و افتخار زندگیم "علی" رو سفید باشم! لطفا از طرف من به جناب مرادی بفرمایید اگر شما از سر نادانی و بخاطر ناراحتی به من توهین کردید و به من روستانشین و نسبتا فقیر, تهمت زدید, من از شما میگذرم و دعا میکنم خدا هم شما رو ببخشه! اما اگه مثل بعضی از افراد, آگاهانه و از سر لجاجت و از سر ناراحتی اینکه نمیتونید حتی توی ذهنتون, به سوالات یا به قول خودتون به شبهات من پاسخ بدید, به این دلیل به من یا به امثال من تهمت زدید, من "هرگز" شما رو نمیبخشم و در اون دنیا ازتون شکایت میکنم! مگر اینکه جوابی و دلیلی برای ادعاتون بیارید! دوست گرامی, من شما رو مسیول میکنم که حرف من رو به آقای مرادی برسونید! و در آخر, به شما دوست گرامی و تمامی کسانی که شاید این متن رو بخونند میگم که یادتون باشه کسی که حقیقت را نمیداند, نادان است اما کسی که حقیقت را میداند و پنهان میکند (و یا نمیخواهد که بداند یا میترسد که بداند و بپذیرد) اولا که جاهل مقصر نیست, بلکه از لحظه ای که میتوانست حقیقت را بفهمد ولی ترجیح داد که خودش را گول بزند و بخاطر تبلیغات سو یا ترسانده شدن بوسیله کلماتی مانند شبهه و انحراف, دنبال حقیقت نرود, او یک "جاهل قاصر" است, نه مقصر! ثانیا که اگر حقیقت را بداند و پنهان کند, یک جاهل نیست, بلکه یک تبهکار است! من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم, تو خواه پند بگیر و خواه ملال! در ضمن اگر شما میتونید به سوالات و شکیات من جواب بدید و نمیدید, شما در برابر خدا مسیولید. وقتتون بخیر. خداوند یارتون و علی, شافعتون در قیامت, انشاالله.

پاسخ:
با سلام
کاربرگرامي
آقاي مرادي به صورت کلي درباره شبهات وهابيت نظري دادند اما اين دليل نمي شود که شما به خودتان بگيرد در ضمن از آنجا که ايشان در ذيل همان مقاله اثبات امامت نظر دادند لذا نظر او در همانجا ظاهر ميشود و اين به اين معني نيست که ما عمدا بخواهيم در کنار نظر شما آن را براي تخريب شما بگذاريم !!1
در ضمن اينهمه هر روز سوال مي شود چرا کسي اين را به خود نگرفت اما شما به خودتان مي گيريد لذا در اين خصوص خواهش مي کنيم خوش بين باشيد و گمان بد به دل خود راه ندهيد مگر شما وهابي هستيد که حرف آقاي مرادي در شما اثر کند و به خود بگيريد ؟!!!
خيلي از علماء بوده و هستند که نظراتشان نقد مي شود آيا بايد آنها ناراحت بشوند و تحقيق را تعطيل بکنند و ديگر نظر ندهند !!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
162 | احمد | Iran - Sanandaj | ١٢:٠٤ - ٢٢ بهمن ١٣٩٤ |
در حال نماز خواندن چطور میشه زکات را داد؟؟؟؟ آیا امروزه کسی به این شکل انجام میده؟؟؟ محاسبه اموال خود و 2.5 درصد زکاتش نیاز به محاسبه و تفکر داره در هنگام نماز چطور انجام میشه؟ اینجوری که نماز باطل میشه و امام علی ع که فقیر بود و خود مستحق زکات بود غیر از دوران خلافتش

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
زكات در اصطلاح قرآن به هر انفاقي كه در راه خدا باشد ، اطلاق شده است ؛ مال باشد يا تلاش و كردار و عمل ؛ واجب باشد يا مستحب .
قرآن مجيد در مواردي زكات را در مواردي غير از زكات واجب به كار برده است.
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدين انبياء/ 73
و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مي كردند، و به ايشان انجام دادن كارهاي نيك و برپاداشتن نماز و دادن زكات را وحي كرديم و آنان پرستنده ما بودند .
پس بدون شك مراد از زكات ، انفاق در راه خدا و به خاطر اوست و صدقه دادن علي عليه السلام در داستان نزول آيه ، از بارزترين مصاديق آن است.
قرطبي در تفسير خود در جواب اشكال مي گويد :
يدل علي أن صدقة التطوع تسمي زكاة فإن عليا عليه السلام تصدق بخاتمه في الركوع وهو نظير قوله تعالي : وَمَا آتَيْتُمْ مِنْ زَكَاة تُرِيدُونَ وَجْهَ اللهِ فَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُضْعِفُونَ . الروم: 30/39
از اين آيه استفاده مي شود كه بر صدقه مستحب نيز كلمه زكات اطلاق مي گردد ؛ زيرا علي عليه السلام انگشتر خود را در حال ركوع صدقه داد .
ابو بكر جصاص در باره اين مطلب كه به صدقه مستحبي نيز زكات گفته مي شود ، مي نويسد:
هذا يدل علي أن صدقة التطوع تسمي زكاة لأن علياً تصدق بخاتمه تطوعا .
الجصاص ، أحمد بن علي الرازي أبو بكر (متوفاي370هـ) ، أحكام القرآن ، ج 4 ص 102 ، تحقيق : محمد الصادق قمحاوي ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1405هـ.
اطلاق زكات بر زكات مستحبّ در قرآن مجيد فراوان است لذا در آيه ولايت نيز مراد زکات مستحبي است نه واجب
با اين بيان سوال دوم شما نيز منتفي است هر چند بايد بگوييم اين چنين نبوده که حضرت علي علي عليه السلام چيزي از خود نداشته باشد بلکه ايشان هر چه داشتند را انفاق مي کردند
نمونه آن آيه نجوي مي باشد که فقط حضرت علي عليه السلام هر روز صدقه مي داد و پيش پيامبر صلي الله عليه و آله مي رفت همچنانکه در روايات صحيح آمده است
794 أخبرني عبد الله بن محمد الصيدلاني حدثنا محمد بن أيوب أنبأ يحيى بن المغيرة السعدي حدثنا جرير عن منصور عن مجاهد عن عبد الرحمن بن أبي ليلى قال قال علي بن أبي طالب رضي الله عنه قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إن في كتاب الله لآية ما عمل بها أحد ولا يعمل بها أحد بعدي آية النجوى يا أيها الذين آمنوا إذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدي نجواكم صدقة الآية قال كان عندي دينار فبعته بعشرة دراهم فناجيت النبي صلى الله عليه وسلم فكنت كلما ناجيت النبي صلى الله عليه وسلم قدمت بين يدي نجواي درهما ثم نسخت فلم يعمل بها أحد فنزلت ) أأشفقتم أن تقدموا بين يدي نجواكم صدقات ( الآية هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه
المستدرك على الصحيحين ج 2 ص 524
با اين وجود اگر حضرت علي عليه السلام فقير بود و چيزي نداشت چطور هر روز صدق مي داد به خدمت پيامبر مي رسيد؟!!
در ضمن کسان ديگر چرا اينکار را نکردند يا فقير بودند پس حضرت از همه آنها از نظر مالي بالاتر بود و يا اينکه بخل اجازه نمي داد پولشان را مصرف کند؟!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات


163 | بنده ای از بندگان خدا | Germany - Nuremberg | ١٥:٤٦ - ٠٤ اسفند ١٣٩٤ |
سلام
به اقای شریفی بفرمایید معنی کلمه تالین چیست؟
اقای شریفی چرا خودت تماس نمی گیری تلفنتو دادی دست یه بچه دیگه مثل خودت...

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
شما که اينقدر اين شبکه ها را مي بينيد مگر نگاه نکرديد در موارد فراواني اتفاق افتاده که
آقاي شريفي زنگ مي زد، آنها که جرات بحث با ايشان را ندارند بدون دليل تماس او را قطع مي کنند اگر واقعا شما حامي اين شبکه هاي هستيد و از آنها دفاع مي کنيد و با آنها ارتباظ داريد، هماهنگي کنيد تا ايشان با آنها بحث کند ايشان آمادگي دارند با آنها بحث کند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
164 | ابراهیم | Iran - Tehran | ٠١:٣٨ - ٠١ خرداد ١٣٩٥ |
با سلام
بسیار شنیده ایم که حضرت علی در نماز آنقدر حضور قلب داشتند که اصلا متوجه اطراف نمیشدند بطوری که در موقع نماز تیر از پای ایشان می کشیدند. حال سوال اینکه اولا آیا زکات دادن یا همان بخشیدن انگشتر به فقیر در حین نماز نشان از عدم حضور قلب نیست؟ دوما آیا نمیشد چند دقیقه عمل مستحبی مانند صدقه دادن را بخاطر عمل واجبی مانند نماز به تاخیر انداخت؟ منتظر پاسخ شما هستم

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اولا: در خصوص تير کشيدن از پاي حضرت بايد بگوييم هر چند اين جريان در برخي کتابها نقل شده است اما این گزارش تاریخی در منابع متقدم و اولیه وجود ندارد و سندي نيز براي آن ذکر نشده است
ثانيا:امام علي عليه السلام داراى آنچنان توانمندى روحى و معنوى هست كه به آسانى مى‏تواند دو عبادت نماز و زكات را همراه با يكديگر و بدون كاستى در حضور قلب و اخلاص انجام دهد و آنجا كه امور شخصى و مادى مطرح است ، همان مقام معنوى خويش را حفظ كند و درد جسمى ، آنان را از حالت « وصال » و « مقام فناء» خارج نگرداند.
خارج نمودن تير و تكان نخوردن حضرت به اين معنا نيست كه حضرت متوجه خروج تير و درد حاصل از آن نبود . اگر اينطور باشد كه دلالت بر نقص علم و آگاهي حضرت مي‌كند . ايشان متوجه بود ؛ ولي با توجه به خداوند و ارتباط معنوي با مبدا هستي آنچنان قدرتي در خويش احساس مي نمود كه مي‌ توانست به راحتي درد تير را تحمل كند
ثالثا: شنيدن صداي سائل و به کمک او پرداختن ، توجه به خويشتن نيست ؛ بلکه عين توجه به خداست .پرداختن زکات در حال نماز انجام عبادت در ضمن عبادت است نه انجام يک عمل مباح در ضمن عبادت . آنچه با روح عبادت سازگار نيست ، توجه به مسائل مربوط به زندگي مادي و شخصي است ؛ اما توجه به آنچه در مسير رضاي خداست کاملا با روح عبادت سازگار است .
علاوه بر اين، معناي غرق شدن در توجه به خدا اين نيست که انسان بي اختيار احساس خود را از دست بدهد ؛ بلکه با اراده خويش توجه خود را از آنچه در راه خدا و براي خدا نيست برمي‌گيرد .
آلوسى در اين مورد مى ‌نويسد : همين سؤال را از ابن جوزى پرسيدند ، او در پاسخ ، اين دو بيت شعر را خواند :
يسقى ويشرب لاتلهيه سكرته
عن النديم ولايلهو عن الناس
أطاعه سكره حتى تمكن من
فعل الصحاة فهذا واحد الناس
نوشيد و مى‌نوشاند و مستى ، او را از توجّه به ساقى باز نمى‌دارد و از مردم غافل نمى‌سازد . مستى او در اختيار اوست تا جايى كه توانسته همانند انسان هاى هوشيار عمل كند ؛ پس او يگانه و منحصر به فرد از اين مردم است .
الآلوسي البغدادي ، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود ( متوفاي1270هـ ) ، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، ج6 ، 169، ناشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت .
رابعا: نماز حضرت علي عليه السلام نماز مستحبي بوده است نه واجب چون مردم منتظر بودند تا پيامبر صلي الله عليه و آله به مسجد بيايند و نماز جماعت بخوانند
لذا اگر اشاره كردن به سائل براي گرفتن انگشتر ،‌ منافي با حالت خشوع و ذكر در نماز باشد ، بايد گفت كه در بعضي از نماز‌هاي رسول خدا صلي الله عليه وآله خشوع و انقطاع كامل وجود نداشته است ؛ زيرا مطابق برخي روايات صحيح السند كه در منابع اهل سنت وجود دارد ، پيامبر صلي الله عليه وآله در حال نماز ، مشغول كار هاي ديگر هم بوده است كه به برخي ازاين روايات اشاره مي گردد :
حدثنا إِسْمَاعِيلُ قال حدثني مَالِكٌ عن أبي النَّضْرِ مولى عُمَرَ بن عُبَيْدِ اللَّهِ عن أبي سَلَمَةَ بن عبد الرحمن عن عَائِشَةَ زَوْجِ النبي صلى الله عليه وسلم أنها قالت كنت أَنَامُ بين يَدَيْ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَرِجْلَايَ في قِبْلَتِهِ فإذا سَجَدَ غَمَزَنِي فَقَبَضْتُ رِجْلَيَّ فإذا قام بَسَطْتُهُمَا
عائشه گفته است من بين دو دست رسول خدا بودم و هر دو پاي من به سوي قبله رسول خدا بود ؛ وقتي پيامبر سجده مي كرد پايم را منگوش مي گرفت وقتي بلند مي‌شد پايم را دوباره دراز مي‌كردم .
البخارى الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 1 ص150 ،‌ ح375 ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
و در روايت ديگر آمده است:
والله لقد رأيت النبي يُصَلِّي وَإِنِّي على السَّرِيرِ بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْقِبْلَةِ مُضْطَجِعَةً فَتَبْدُو لي الْحَاجَةُ فَأَكْرَهُ أَنْ أَجْلِسَ فَأُوذِيَ النبي فَأَنْسَلُّ من عِنْدِ رِجْلَيْهِ .
عائشه نقل مي كند كه كه رسول خدا نماز مي خوند ومن نزديك پيامبر وقبله او خابيده بودم از براي من حاجتي پيش آمد ، مايل به نشستن نبودم ، رسول خدا مرا اذيت مي كرد ومن از نزديك پاهاي حضرت فرار كردم
البخاري الجعفي ، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ) ، صحيح البخاري ، ج 1 ص 192، ح 514 ، ،كتاب الصلاة، ب 105 باب مَنْ قَالَ لاَ يَقْطَعُ الصَّلاَةَ شَىْءٌ ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا ، ناشر : دار ابن كثير ، اليمامة - بيروت ، الطبعة : الثالثة ، 1407 - 1987
همچنين رسول خدا (ص) امام حسين و امام حسين (ع) را در حال سجده بر پشت خود سوار مي‌كرد
حال اين پرسش مطرح مي گردد كه آيا اين كار رسول خدا مصداق عمل كثير نيست ؟ و با اصل حضور و خشوع در نماز منافات ندارد ؟! در حالي كه نماز ، اميرالمؤمنين عليه السلام نماز مستحبي بوده ؛ ولي نماز رسول رسول خدا صلي الله عليه وآله نماز واجب بود . نماز مستحبي را در حال حركت هم مي‌توان خواند . اگر حمل كودك در نماز واجب ايرادي ندارد ، قطعا اشاره كه كمتر از حمل است در نماز مستحبي هم ايرادي ندارد .
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
165 | ابراهیم | Iran - Tehran | ١١:٢٣ - ٠١ خرداد ١٣٩٥ |
با سلام
اولا من شیعه هستم نه سنی اینکه سنی ها چنین اعتقادی دارند قابل احترام است اما با احادیثی که آوردید یک مساله را به چند مساله تبدیل کردید. این احادیث نماز افرادی مثل من را به ذهن متبادر می سازد که در نماز در اتاق را باز و بسته می کنیم یک چشم غره هم به بچه می ریم که شلوغ نکن با ایما و اشاره هم به بقیه می فهمانیم که زیر اجاق را کم کن و قص علی هذا. خواهشا برای دلیل و مدرک شان پیامبر را تا این حد پایین نیاورید. با تشکر

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
هدف ما از نقل روايات از منابع اهل سنت از اين جهت است که اين شبهه را از زمان قديم علماي اهل سنت مطرح کرده اند و از آن زمان اين شبهه دست به دست گشته و تا حال ادامه دارد لذا اگر از منابع اهل سنت نقل کرديم از اين بابت بود نه اينکه شما را متهم غير شيعه بودن بکنيم البته اين روايات آنها مي باشد و براي ما حجت ندارد و ما اين نوع روايات را توهين به پيامبر (ص) مي دانيم از باب احتجاج نقل کرديم
در ضمن قبلا بيان شد که نماز حضرت علي (ع) نماز مستحبي است نه واحب لذا نماز مستحبي را در حال حرکت نيز مي شود خواند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
166 | حامد | Iran - Tehran | ١١:٢٣ - ٣٠ مرداد ١٣٩٥ |
سلام.من میخواستم به برادرا وخواهرای اهل سنت یه چیز بگم .ناراحت نشین خواهشا.اهل سنت دربارهی امام زمان شباهت زیادی به یهود داره (بخدا قسدم توهین نیست اما واقعیته).حالا شباهتو ببین.زمان حضرت موسی ،حضرت موسی به مردم فرمودندکه بعداز من یه پیامبر دیگه میاد به این نامو نشون و... .وقتی که حضرت عیسی به پیامبری رسید فرمود که مردم من همون کسی هستم که موسی وعده داده بود .مردم 2دسته شدن .یه گروه قبول کردن که مسیحی شدن ویه گروه قبول نکردن وتوی یهودیت خودشون موندن .مردم قدر حضرت عیسی رو ندونستن بخواست خدا عیسی ع از نظرها غایب شد .توی اسلام هم همین اتفاق افتاد مردم دو دسته شدن یه دسته که امام زمانو قبول دارن شیعه هستن ویه گروه هم که قبول ندادن اهل سنت هستش .مهدی ع به دنیا اومد اما مردم اایشان رو قبول نکردند .البته شیعه قبول داره ولی متاسفانه برادرهای اهل سنت قبول ندارن.یهود میگفت که اون عیسایی که قراربوده بیاد هنوز به دنیانیومده اماهمه ی ماخوب میدونیم که حضرت عبسی متولد شدن وبه خواست خدا ازنظرها غیب شدن .توی اسلام هم همین اتفاق افتاد برادرا وخواهرای اهل سنت میگن هنوز به دنیا نیومده .به امید روزی که امام زمان ع ظهور کنن وانتقام صورت سیلی خورده خانم فاطمه زهرا رو بگبرن .راستی من اقلیت بودم وبا کمک خدا وپیامبر واهل ببت پاک ومطهر ایشان شیعه شدم . برای ظهور اقا امام زمان ستا صلوت بفرستین.
167 | کنجکاو | United States - Fremont | ١٩:٢١ - ٢٩ اسفند ١٣٩٥ |
این همه گفتین ولی هنوز نتونستین یک آیه از قران بیارین که به صراحت امامت حضرت علی ، یا بطور کلی امامت رو ثابت کنه

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
در این خصوص به این آدرسها رجوع کنید
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
168 | زهرا | Iran - Tehran | ١٣:٣٤ - ٠٥ ارديبهشت ١٣٩٦ |
ببخشید کتابی درباره ی بررسی امامت درقران درتفاسیراهل سنت میشناسید که معرفی کنید

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
در این خصوص به کتاب موسوعة الامامة فی نصوص اهل السّنّة رجوع کنید
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
169 | رضا پاسخگو | Iran - Shiraz | ٠٠:٢٣ - ٢٦ خرداد ١٣٩٦ |
مقاله بسیار جالبی است ولی متاسفانه این افراد روایات اگر ازکتابهای خودشان باشد و به ضرشان باشد می گویند این روایت درست نیست و اگر از قرآن آیه بیاورید می گویند کجای قرآن اسم علی آمده است
و می گویند برای ما قرآن و سنت کافی است
بنابر این باید با این قوم جوری دیگر بحث کرد
ما در مدرسه دنیا در حال آزمون هستیم و باید این آزمون کتا بی داشته باشد و این کتاب را معلمی تدریس نماید خداوند به تفکر انسان و پندار و رفتار و کردار انسانها نمره می دهد نمره مثبت هنگامی است که مطابق کتاب و تدریس معلمان کتاب باشد
اما سوال اول این است چه تضمینی است که کتاب مرجع درست و مطابق نظر خداوند باشد دوم چه تضمینی وجود دارد معلمی که ما انتخاب کرده ایم کتاب الهی را اشتباه تدریس نکند و برداشت و تفسیری که ازکتاب الهی دارد درست باشد
در موررد سوال اول خداوند آخرین کتاب وحی را تضمین نموده است و فرموده است ما خود قران را حفظ می کنیم و قران همه فرق اسلامی علی رغم اختلاف برداشت ها و تفاسیر معلمین آن واحد است و این دلیلی است خداوند صحت قرآن را تضمین کرده است بنابر این مشکل ما مسلمانان انتخاب معلم است این معلم است که با تفسیر درست قران می تواند در آزمون الهی موفق عمل نماید از اهل سنت عزیر این سوال را می پرسم فرض کنید فرزند شما می خواهد کنکور بدهد یک معلم سر کلاس زیاد اشتباه می کند ولی یک معلم دیگر بر درس مسلط است و اشتباه نمی کند شما برای موفقیت فرزندت کدام معلم را انتخاب می کنید؟ مسلما معلمی که فاقد اشتباه است اما سوال اساسی این است در دین معلم ما کیست ما باید چه کسانی را بعنوان معلم دردرس هدایت برای شرکت درآزمون الهی انتخاب نمائیم وبعبارت دیگر ازچه کسانی باید اطاعت کنیم
خداوند پاسخ این سوال را به خوبی درقران مجید داده اند
اطیعوالله واطیعوالرسول و اولا مر منکم
اطیعو الله یعنی اطاعت از خداوند
خوب خداوند که به همه انسانها وحی نازل نمی کند که هنگامی دستوری به ما صادر فرمودند بگوئیم چشم قربان
اطاعت ازخداوند یعنی اطاعت ازقران که کلام خداوند است بعبارت دیگر اطاعت ازخداوند اطاعت ازکتابی است که خداوند متعال صحت و درستی آنر تائید وتضمین کرده است و فرموده است این رفرانس آخرین ویرایش است و توسط بشر قابل تحریف نبوده و نخواهد بود
اطیعو رسول یعنی اولین معلم شما پیامبر است و سخن رسول عین قرآن است و سخن رسول سخن خداوند است
همانظوریکه خداوند صحت قرآن تضمین کرده است و دراین آیه فرموده است اطیعو الله
سخن رسول را جگونه تضمین نموده است مگر رسول خدا بشری مثل ما نیست مگر رسول خدا نمی تواند اشتباه نماید پس خداوند چگونه فردی که احتمال اشتباه دارد ما را دعوت به اطاعت ازایشان می نماید و اگر رسول خدا حکمی را اشتباه (زبانم لال ) فرمودند و میلیاردها انسان در طول این 1400سال تکرار نمودند خداوند به پیروان پیامبر چگونه می تواند نمره منفی دهد حال که خداوند خود فرمودند اطیعو الرسول
سوال اساسی این است اینکه خداوند فرموده است از رسول خدا اطاعت نمائید آیا کل سخنان و رفتار و کردار رسول خداوند را اززمان نزول این آیه تا زمان مرگ ایشان درنظر گرفته اند و دیده اند که پیامبر اسلام هیچگونه اشتباهی درحال وآینده نخواهند داشت و با توجه به علم خود و اطمینان خود ازصحت سخنان و رفتار رسول خداوند حکم اطاعت ازرسول خدا را صادر نمو ده اند یاخیر
بنابر این رسول خداوند ازنظر خداوند فاقد اشتباه است و بعبارت دیگرخداوند عصمت پیامبر را تضمین کرده است و اولین معلم تضمینی که خداوند صحت کلام ایشان را تضمین نموده است رسول خداوند است
سوال دوم این است کسانی که می گویند رسول خدا معصوم نیست و امکان اشتباه درایشان هست در واقع به علم خداوند توهین می کنند یعنی رسول خدا ممکن است درآینده اشتبا هاتی داشته باشد و خداوند ازاین اشتبا هات آینده اطلاعی نداشته و دستور اطاعت ازرسول خداوند را صادرنموده است و اگر می گوئید از اشتباهات رسول در آینده خداوند اطلاع داشته و علی رغم اطلاع فرموده است ازاشتباهات رسول خدا هم اطاعت کنید این یعنی تناقض آیا درشان خداوند این است که به بند ه گان خود امر فرمایند که از اشتباهات رسول خداوند هم اطاعت کنید خوب تکلیف حساب و کتاب روز قیامت چه می شود ملاک و معیار روز قیامت مگر حق و باطل نیست پیامبری که شانس اشتباه دارد و خداوند هم امر براطاعت ازرسولی نموده است که تعدادی اشتباه دارد بنده گان خدا چه گناهی کرده اند که ازاشتباهات معلمشان اطاعت کرده اند وحال به جای گرفتن ثواب اطاعت از رسول خدا عذاب ناشی از گفتار ورفتار اشتباه را پس دهند خداوند چگونه ورقه های بنده گان خود را تصحیح نمایند؟ بنابر این راهی جزء عصمت پیامبر وجود ندارد وخداوند در قران این عصمت را تضمین نموده است و فرموده اند وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ و سپس می فرماید إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ تمام پندار و گفتار و کردار پیامبر تحت کنترل وحی است
تا کنون خداوند صحت کتا ب مرجع آزمون یعنی قران را تضمین نمودند و همچنین عصمت و عاری ازاشتباه بودن معلم قرآن یعنی پیامبراسلام که فرمودند انی بعث معلما را هم تضمین فرمودند
اما اطاعت از اولی الامر چه مفهومی دارد
مسلما بعد ازپیامبر کتاب قرآن وجود دارد و خداوند صحت آنرا تا ابد تضمین نموده است
اما اولا امر چه کسانی هستند
اوالا مر معلمان بعد ازرسول خداوند می باشند سوای اینکه چه کسانی هستند باید معصوم باشند زیرا فرمان الهی مبنی بر اطاعت محض ومطلق ازکسانی که اطاعت ازآنها همتراز با اطاعت ازرسول خدا و هساوی با اطاعت خداوند است باید اولامر افراد معصوم باشند وهیچکس جزء خداوند نمی تواند عصمت یک فرد را درطول حیاتش تشخیص دهد وتضمین نماید
اگربگوئید عصمت رسول خداوند را قبول کردیم ولی زیر بارعصمت اولامر نمی رویم خوب آیا حاضرید زیر بار این جمله بروید که خداوند بندگان خود را امربه اطاعت افرادی بنام اولامرنموده است که شانس اشتباه وگناه دارند آیا حاضرید این ننگ را قبول کنید که شما ازخدائی پیروی می کنید که بعضی اوقات اطاعت ازاحکام ورفتارهای اشتباه را جایز دانسته است آیا حاضرید حکمت خداوند را زیر سوال ببرید آیا خداوند درآیه تطهیر که فرموده اند إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً اهل البیت را به خاطر خودشان پاک و منزه نموده است این کارکه بی عدالتی است خداوند ازتطهیر اهل بیت چه هدفی را دنبال می کنند آیا به خاطر نسبت با پیامبر اینها را تطهیر نموده است تا به آسانی وارد بهشت شوند این کارکه می شود تبعیض و پارتی بازی و بهشت اجباری که ارزشی ندارد خداوند اهل بیت را پاک نموده است تا معلمان معصوم بعد ازپیامبر را به مردم معرفی نماید خداوند با چه زبانی با شما سخن بگوید در آیه ولایت فرموده اند «اِنّما وَلیّکم الله و رسوله والّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون» ولی شما خداوند و رسول خدا وکسانیکه ایمان آورده اند و نماز به پای می دارند وزکات می دهند درحالیکه درحال رکوع هستند مرحوم علامه امینی چهل روایت ازمنابع خودتان آورده است منظور ازکسانی که درحال رکوع زکات می دهند فقط حضرت علی می باشد این آیه درواقع اولین اولامر رامعرفی نموده است درواقع همان آیه اطیعوالله واطعیوالرسول واولامرمنکم است دراین آیه خداوند فرموده است ازخدا ورسول واولامراطاعت کنید درآیه ولایت فرموده است ولی شما منحصرا خدا و رسول و افرادی مانند علی هستند و ولی یعنی کسی که باید ازاو اطاعت کرد این آیه با توجه به اجماع مفسران شیعه وسنی درمورد حضرت علی می باشد درواقع اولین معلم معصوم بعد ازپیامبر را معرفی می نماید
ازاین واضح تر که درغدیرخم آیه تبلغ به پیامبر درآخرعمر پیامبر نازل می شود
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّـهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّـهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ
خداوند به پیامبر امر می نماید آنجه ازطرف پروردگارت برتونازل شده ابلاغ کن وگرنه رسالت خود را انجام نداده ای وخداوند تو راازگزند مردم نگه میدارد وبعد ازنزول این آیه جان کلام یعنی من کنت مولا فهذا علی مولا را درغدیر به مردم ابلاغ نمودند
یعنی ابلاغ خداوند به پیامبر جیزی جزء معرفی علی (ع) بعنوان اولین معلم مصون ازاشتباه بعد از رسول الله (ص) نیست
واگر بعد ازرسول اکرم تکلیف اولی الامر مشخص نشود رسالت نا تمام می ماند و کسی جزء خداوند ازآینده افراد با خبرنیست که بتواند عصمت حال وآینده یک فرد را تشخیص وتضمین نماید بنابراین انتصاب امام معصوم که سکان هدایت مسلمین را بعهده بگیرد الزاما باید ازجانب خداوند باشد وبه همین علت خداوند به رسول اکرم امرمی فرماید اتمام رسالت تو به ابلاغ آن چیزی است که برتو نازل کرده ایم (امامت حضرت علی )
به هرصورت خداوند اطاعت محض و بدون چون وچرا را به خدا (قرآن) و رسول (سنت) واولی الامر(امامت معصوم ) منحصر نموده است و خلفای راشدین بنا به اعتراف خودشان دارای اشتباه بوده اند یعنی معصوم نیستند پس نمی توانند اولی الامر باشند


1 |محسن|Germany - Falkenstein |١٤:٥٥ - ٣٠ ارديبهشت ١٤٠١ |
0
 
1
عالی بود
170 | مرتضی فولادوند | | ٢٣:٢٠ - ٠٢ شهریور ١٣٩٦ |
با سلام سؤالی داشتم آنهم اینکه از نظر اهل سنت خلافت در چه بخشی از دین قرار دارد ؟ اصول یا فقه ؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
آورد فقهى‏
بزرگان اهل سنت، مسأله امامت را به عنوان يكى از مباحث فقهی تلقى كرده ‏اند. هر چند در مباحث كلامى به بحث از امامت مى‏ پردازند ولی در مقابل عده زیادی نیز امامت را از اصول دین می دانند
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
171 | Ys | Germany - Falkenstein | ١٥:٥٣ - ١٨ مهر ١٤٠٣ |
عزیزان دلم یکزحمت بخودتان بدهید خلاصه داستان درصلح حدیبیه رسول خدا ص درسال ششم ازهجرت راومصیبت روز پنجشنبه اصحاب در منزل رسول ص خداسه روز قبل از وفات آن حضرت راوهمینطورتشکیک قراردادن فرماندهی اسامه توسط بی خردان که از ناحیه پیامبرص فرماندهی اسامه دوروزقبل ازوفاتش برایشان ابلاغ شدرامطالعه بفرمائید البته بدون غرض ومرض آنگاه به حال خودتان افتخار خواهی کرد خداوند همه مارادرکنف حمایتش و فراوانی نعمتش و در مسیرهدایتش قراردهد
 [1] [2] [3] [4] [5]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها