2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
پرسش و پاسخ ويژه برنامه غديري (حديث غدير و امامت و خلافت حضرت علي (ع) )
کد مطلب: ٤٩٤٨ تاریخ انتشار: ١٦ شهریور ١٣٩٦ - ١٧:١١ تعداد بازدید: 23714
پرسش و پاسخ » امامت و خلافت
پرسش و پاسخ ويژه برنامه غديري (حديث غدير و امامت و خلافت حضرت علي (ع) )

سؤالات ويژه برنامه غديري

سؤال از شيعيان گرامي

1 - يكي از ادله شيعه را بر معتبر بودن حديث غدير از كتب اهل سنت بيان كنيد

2 - حديث غدير، چگونه بر امامت وخلافت حضرت علي (ع) دلالت مي كند؟

3 - آيا علماي اهل سنت بر دلالت حديث غدير بر خلافت علي (ع) اعتراف كرده اند؟

4 - آيا خود حضرت علي (ع) بر اثبات امامت خويش به حديث غدير استناد كرده اند؟

5 - علت جاودانگي حادثه غدير چيست؟

6 - چگونه ماجراي سپاه يمن، خود دليل ديگري بر دلالت حديث غدير بر ولايت حضرت علي مي شود؟

سؤال از عزيزان اهل سنت

1- پاسخ شما از استدلال شيعه به حديث غدير بر امامت حضرت علي (ع) و قرائن مرتبط به آن از جمله: سخن حضرت از ولايت تامه خود با جمله (أَلَسْتُ أولي بالمؤمنين من أنفسهم؟) و اعتراف برخي از علماي بزرگ اهل سنت مانند ابن جوزي مبني بر صراحت حديث غدير بر امامت (وهذا نص صريح في إثبات إمامته) و استدلال حضرت علي به حديث غدير و ديگر ادله چيست؟

2 - آيا تبريك خليفه دوم به علي (ع) در غدير خم ، وجمله (اَصْبَحْتَ مَولايَ وَمَوليَ كُلِّ مُسْلِمٍ) و يا(اَصْبَحْتَ الْيَوْمَ وَلِيَّ كُلِّ مُؤْمِن) دلالت بر خلافت حضرت علي (ع) نمي كند؟

3 - آيا دلالت حديث غدير بر امامت حضرت علي (ع) قوي تر است يا نماز خواندن خليفه اول به جاي پيامبر اكرم (ص) ؟

4 - آيا كلمه مولي با توجه به موارد استعمال قرآني، دلالت بر ولايت حضرت علي (ع) نمي كند از جمله آيات ذيل:

ثُمَّ رُدُّوا إِلَي اللهِ مَوْلاَهُمْ الْحَقِّ أَلاَ لَهُ الْحُكْمُ الانعام: 62

وَاللهُ مَوْلاَكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ التحريم: 2

مَأْوَاكُمْ النَّارُ هِيَ مَوْلاَكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ الحديد: 15

5 - حضرت رسول (ص) در غدير خم با جمله «مَنْ كُنْتَ وَلِيَّهُ ، فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ». مسند أحمد ج5 ص350 . آيا با گفتن كلمه (ولي) اشاره به ولايت تامه حضرت علي (ع) نكرده است؟

چه فرقي است ميان اين جمله پيامبر اكرم (ص) با سخن خليفه دوم كه گفته «فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قَالَ أَبُو بَكْر أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ. صحيح مسلم ج 5 ص 152، ح 4468، كتاب الجهاد باب حكم الفئ.

6 - اگر قضيه مشابه با غدير خم براي خليفه اول افتاده بود، شما چه برداشتي از آن مي كرديد؟

با توجه به لزوم محبت مؤمن آيا درست است كه پيامبر اكرم (ص) سعي داشت ماجراي در سطح غدير را تنها براي اثبات دوستي حضرت علي (ع) را بيان كند؟

اگر نظر پيامبر گرامي (ص) اثبات دوستي حضرت علي بود چرا از كلمه (حب) استفاده نكرد و نفرمود: (من كان يُحِبُّني فَلْيُحِبَّ عَلِيّاً) هر كس مرا دوست دارد؛ علي را دوست داشته باشد.

حديث غدير و امامت و خلافت حضرت علي (ع)

آيا علماي اهل سنت بر صحت حديث غدير گواهي داده اند؟

1 - ترمذي از علماي بزرگ اهل سنت گفته است: پيامبر گرامي (ص) در غدير خم فرموده: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» هر كس من مولاي او هستم علي مولاي اوست اين روايت حسن و صحيح است: «هذا حديث حسن صحيح». صحيح سنن الترمذي للألباني: ج5 ص633

الباني از علماي بزرگ وهابي نيز گفته: سند اين روايت صحيح وشرائط صحيح بخاري و مسلم را دارد: «وإسناده صحيح علي شرط الشيخين». سلسلة الأحاديث الصحيحة: ج4 ص331.

2 - بنا به نقل ابن كثير آقاي ذهبي از علماي بزرگ اهل سنت گفته است: اين روايت صحيح است: «هذا حديث صحيح». البداية والنهاية ، ج 5 ص 228.

3 - ضياء الدين مقبلي از علماي اهل سنت گفته است: اگر حديث غدير صحيح نباشد پس در دين اسلام، چيز صحيح نخواهيم داشت: إن لم يكن معلوما فما في الدين معلوم. الأبحاث المسدّدة ص122.

4 - بنا به نقل ابن كثير دمشقي آقاي ذهبي گفته است: «الحديث متواتر، أتيّقن أنّ رسول اللّه قاله».

حديث غدير متواتر است و من يقين دارم كه پيامبر اكرم (ص) اين حديث را فرموده است. البداية والنهاية ، ج 5 ص 233.

ابن تيميه گفته است : هر كس منكر حديثي شود با تواتر و يا اجماع ثابت شده، كافر است: وأما من أنكر ما ثبت بالتواتر والإجماع فهو كافر. مجموع الفتاوي ج 1 ص 109، نشر : مكتبة ابن تيمية

چگونه حديث غدير بر امامت وخلافت حضرت علي (ع) دلالت مي كند؟

1 - ولايت علي (ع) برگرفته ازو ولايت خدا و پيامبر (ص)

طبق نقل احمد بن حنبل، پس از مناشده و سوگند دادن علي (ع) ، تعدادي از صحابه كه در غدير حضور داشتند شهادت دادند پيامبر گرامي (ص) قبل از بيان جايگاه ولايت وخلافت علي (ع) از مردم پرسيد:أَلَيْسَ الله أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ؟ آيا خداوند ولايت تامه به تمامي مؤمنان ندارد؟ پاسخ دادند: بلي ! آنگاه فرمود: اَلّلهُمَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ اَلّلهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ؛ خدايا تو شاهد باش! هر كس مولاي او هستم؛ علي مولاي اوست. خدايا دوست بدار هر كس علي را دوست بدارد و دشمن باش با كسي كه با علي دشمني كند. مسند أحمد بن حنبل ج 1 ص 118.

الباني از علماي بزرگ وهابي گفته: اين روايت صحيح است: حديث صحيح. السلسلة الصحيحة ، ج 4 ، ص 249

پيامبر اكرم (ص) با اين سخن خود اعلام فرموده: ولايت علي (ع) همانند ولايت من، برگرفته از ولايت خداوند است.

2 - ولايت علي (ع) همسان ولايت پيامبر (ص)

ابن كثير دمشقي سلفي مي گويد: پيامبر گرامي (ص) در غدير خم خطاب به حاضرين فرمود:اَلَسْتُمْ تَعْلَمُون اَنّي أولَي بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ ؟ آيا نمي دانيد كه ولايت من به مؤمنين از خود آنان بيشتر است؟ همگي پاسخ دادند: بلي ! آنگاه فرمود: هر كس من مولاي او هستم علي هم مولاي او است.

ابن كثير گفته: كه اين روايت معتبر وخوب است و راويان او مورد اعتماد هستند: «إسناد جيد رجاله ثقات». البداية والنهاية ج 5 ص 231

اين سخن پيامبر گرامي (ص) اشاره به آيه 6 سوره احزاب است كه خداوند فرموده {النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ} يعني : ولايت پيامبر بر مؤمنين از خود آنان بر خودشان قوي تر است.

زمخشري و آلوسي دو تن از علماي بزرگ اهل سنت در تفسير آيه گفته اند: ولايت پيامبر (ص) در تمامي امور ديني و دنيوي بر مؤمنان ثابت است: «النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ فِي كُلِّ شَيْءٍ مِنْ اُمُورِ الدِّينِ وَالدُّنْيَا» . تفسير كشاف ج 3 ص 251، تفسير آلوسي ، ج 21 ص 151.

سخن پيامبر اكرم (ص) در حديث غدير اشاره به اين آيه است يعني: ولايت تامه اي كه خداوند براي من نسبت بهس تمام مؤمنان قرار داده؛ با تمام خصوصياتش براي علي (ع) ثابت است و اين دليل بر ولايت و امامت علي (ع) است

همان گونه كه سبط ابن جوزي از علماي اهل سنت گفته: «وهذا نص صريح في إثبات إمامته وقبول طاعته». و اين نص صريح در اثبات امامت و قبول طاعت علي (ع) است. تذكرة الخواص، ص 38.

3 - حديث غدير با عبارتهاي مختلف

هر كس من ولي امر او هستم؛ علي ولي امر اوست {من كنت وليه فعلي وليه}

بَزّار از علماي بزرگ اهل سنت از سعد بن ابي وقاص نقل مي كند: پيامبر اكرم (ص) دست علي(ع) گرفت و خطاب به مردم فرمود: آيا ولايت من به مؤمنين از خود آنان بيشتر نيست؟ و هركس من ولي امر او هستم، علي ولي امر او هست: «أَلَسْتُ أولي بالمؤمنين من أنفسهم؟ من كُنْتُ وَلِيَّهُ فَاِنَّ عَلِيّاً وَلِيُّهُ». مسند البزار ، ج 4 ص41.

هيثمي گفته است: راويان اين حديث ثقه و مورد اعتماد هستند: «ورجاله ثقات». مجمع الزوائد ، ج 9 ص107.

هر كس را كه من بر او ولايت تامه دارم، علي ولي امر اوست

طبراني از زيد بن ارقم نقل كرده كه پيامبر اكرم (ص) در غدير خم فرمود: هر كس كه من ولايت تامه بر او دارم علي (ع) ولي او است: «مَنْ كُنْتُ اَوْلَي بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ». المعجم الكبير، ج5 ص166.

هر كس خدا ورسول مولاي اوست، علي مولاي اوست

به نقل ابن حجر پيامبر اكرم (ص) در غدير خم دست علي را گرفت وفرمود: «اَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ اللَه ـ عز وجل ـ وَرَسُولَهُ اَوْلَي بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ» آيا گواهي نمي دهيد كه ولايت خداوند و پيامبرش بر شما از خود شما اولويت دارد؟ همه پاسخ: بلي! آنگاه فرمود: هر كس كه خدا و رسولش بر او ولايت دارد؛ علي هم بر او ولايت دارد: «فَمَنْ كَانَ اللهُ وَرَسُولُهُ مَوْلاهُ فَاِنَّ هَذا مَوْلاهُ».

و سپس فرمود: من ميان شما دو چيز باقي گذاشتم كه اگر به آن دو تمسك كرديد، هرگز گمراه نخواهيد شد:

اولي: كتاب خداوند كه يك جانب او به دست خدا و يك جانب ديگرش به دست شما است.

ودومي: اهل بيت من است. در پايان ابن حجر گفته: سند اين روايت صحيح است: «هذا إسناد صحيح» المطالب العالية، ج16 ص142.

4 - تبريك خليفه دوم به علي (ع)

خطيب بغدادي با سند معتبر از ابو هريره نقل كرده كه پيامبر اكرم (ص) در غدير خم دست علي را گرفت و فرمود: آيا من ولي امر مؤمنان نيستم؟ پاسخ دادند: بلي! فرمود: هر كس من مولاي او (ولي امر او) هستم ، علي مولا و ولي امر او است آنگاه عمر بن خطاب گفت: «بَخٍّ بَخٍّ لَكَ يَا بنَ أبي طالِب، أصْبَحْتَ مَولايَ وَمَوليَ كُلِّ مُسْلِمٍ» مبارك باد بر تو اي فرزند ابو طالب كه امروز مولاي من و مولاي تمام مسلمانان قرار گرفتي! در اين هنگام آيه شريفه {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ} نازل گرديد يعني امروز دين شما را كامل و نعمت ها را بر شما تمام كردم و از اسلام راضي گرديدم. تاريخ بغداد، ج8 ص284.

در نقل احمد بن حنبل آمده كه عمر بن خطاب با علي (ع) ديدار كرد و گفت: مبارك باد بر تو اي فرزند ابو طالب كه امروز مولاي تمام مردان وزنان مؤمن شدي!: «هَنِيأً يَا بْنَ أبي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَأَمْسَيْتَ مَولَي كُلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ»

مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 281.

در نقل ابن اثير جزري آمده كه عمر بن خطاب گفت: اي فرزند ابو طالب امروز تو ولي امر تمام مؤمنان قرار گرفتي: «اَصْبَحْتَ الْيَوْمَ وَلِيَّ كُلِّ مُؤْمِن». اسد الغابة ج 4 ص 118.

آيا علي (ع) به حديث غدير استدلال كرده است

5 - استدلال حضرت علي (ع) به حديث غدير بر امامت خويش

مناشده و سوگند دادن علي (ع) در رابطه با حديث غدير

احمد بن حنبل نقل كره كه علي (ع) صحابه را در رَحَبَه جمع نمود و آنان را سوگند داد هر آن چه كه در غدير خم از پيامبر اكرم (ص) شنيده اند، بر خيزند و گواهي دهند. تعداد زيادي از صحابه بر خاسته و شهادت دادند كه رسول اكرم (ص) در غدير خم دست علي را گرفت و فرمود «أَتَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» آيا مي دانيد كه ولايت من بر مؤمنين از خود آنان بيشتر است؟ پاسخ دادند: بلي! آنگاه فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا مَوْلاَهُ» هر كس من مولاي او هستم ، علي مولاي او است. مسند احمد ، ج 4 ، ص 370 .

هيثمي گفته است: راويات حديث مورد اعتماد و ثقه هستند: «ورجاله رجال الصحيح». مجمع الزوائد ج 9 ، ص 104

الباني وهابي نيز گفته است : سند اين روايت صحيح است و شرط صحيح بخاري را دارد:«وإسناده صحيح علي شرط البخاري». سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج4 ص331.

احتجاج علي (ع) به طلحه به حديث غدير در جمل

بنا به نقل حاكم نيشابوري علي (ع) در جنگ جمل، طلحه را فرا خواند و به او فرمود: تو را به خدا سوگند در غدير خم از پيامبر اكرم (ص) شنيدي كه فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ» هر كس من مولاي او هستم، علي مولاي او است؟ طلحه پاسخ داد بلي شنيدم! علي (ع) فرمود: فَلِمَ تُقَاتِلُنِي؟پس چرا به جنك با من آمده اي؟ پاسخ داد: فراموش كرده بودم؛ آنگاه طلحه از جنگ منصرف و رفت.

مستدرك ج 3 ص 419

گفتني است كه به هنگام بيرون رفتن از ميدان جنگ با تيري كه مروان از سپاه عائشه، به سوي او پرتاب كرد؛ كشته شد. تاريخ اسلام ذهبي، ج 3، ص 486.

آيا علماي اهل سنت بر امامت علي (ع) به حديث غدير استدلال كرده اند؟

6 - گواهي علماي اهل سنت بر دلالت حديث غدير بر امامت علي (ع)

1 - ابو حامد غزالي متوفاي 505، بعد از نقل تبريك خليفه دوم به علي (ع) مي گويد: اين سخن عمر در حقيقت تسليم در برابر خلافت علي و رضايت و قبول آن بود. امّا پس از آن، هوي و هوس بر وي غلبه كرد و به خاطرحبّ رياست و رسيدن به خلافت، عهد و پيمان خود را پشت سر افكنده و آن را به قيمتي اندك فروختند: «فهذا تسليم ورضي وتحكيم، ثم بعد هذا غلب الهوي لحب الرياسة ...فنبذوه وراء ظهورهم، واشتروا به ثمنا قليلا». سرّ العالمين ، ص 21.

شخصيت غزالي از ديدگاه علماء اهل سنت

يافعي گفته: فضائل امام غزالي فراتر از شمارش است و اهل كرامات بزرگ بوده؛ وفضائل الإمام أبي حامد الغزالي أكثر من أن تحصر... اشتهرت كرامته العظيمة.

مرآة الجنان ج 3 ص 190.

سيوطي گفته: اگر بنا بود بعد از پيامبر اكرم (ص) پيامبري بيايد، قطعا ابو حامد غزالي مي شد؛لو كان بعد النبي صلي الله عليه وآله وسلم نبي لكان الغزالي

التَنْبِئَةُ بِمَنْ يَبْعَثُهُ الله عَلَي رَاْسِ كُلِّ مِاَئة، ص 12.

2 - سبط ابن جوزي متوفاي 654، مي گويد: كه اين حديث غدير نص صريح در إثبات إمامت علي و قبول اطاعت او است. «وهذا نص صريح في إثبات إمامته وقبول طاعته». تذكرة الخواص ص 60 ، نشر ذوي القربي - 1427.

شخصيت سبط ابن جوزي از ديدگاه علماء اهل سنت

ذهبي در حق سبط ابن جوزي گفته: او إمام و فقيه و واعظ بي نظير و مورد قبول همه بود: وكان إماماً فقيهاً واعظاً وحيداً ... صاحب قبولٍ تامّ . تاريخ الإسلام ج 48 ص 184.

علت ماندگاري غدير چيست؟

7 - نزول دوآيه در رابطه با غدير خم

نزول دو آيه مستقل در رابطه با غدير باعث ماندگاري و جاودانگي حادثه غدير گرديده است:

1 - آيه 67 سوره مائده: {يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}

اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، به طور كامل (به مردم) ابلاغ كن؛ و اگر چنين نكني، رسالت او را انجام نداده اي. خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم، حفظ مي كند.

ابن أبي حاتِم در تفسير خود از ابو سعيد خدري نقل كردهكه اين آيه در باره علي بن ابي طالب نازل شده است. تفسير ابن أبي حاتم، ج 4 ص1172.

آلوسي در تفسير خود مي نويسد: ابن مردويه از ابن مسعود نقل مي كند كه ما در زمان رسول الله صلي الله عليه واله وسلم اين آيه را اينگونه مي خوانديم: (بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إنَّ عَلِيّاً وَليُّ الْمُؤْمِنِين) آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است كه «علي ولي مومنين است» را بهمردم ابلاغ كن، و اگر چنين نكني، رسالت او را انجام نداده اي. روح المعاني ج6 ص193

و سيوطي و شوكاني اين روايت را با عبارت «إنَّ عَلِيّاً مَولَي الْمُؤْمِنِين» نقل كرده است. در المنثور ج2ص298 و فتح القدير ج 2 ص60 .

2 - آيه 3 سوره مائده: {أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الاِْسْلاَمَ دِيناً}؛امروز، دين شما را برايتان كامل كردم; و نعمت خود را بر شما تمام نمودم; و اسلام را بعنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم .

خطيب بغدادي از ابوهريره نقل كرده است : روز غدير خم ، زماني كه پيامبر دست علي بن ابي طالب را گرفت ، سپس فرمود : اَلَسْتُ وَليَّ الْمُؤْمِنين؟ آيا من ولي مومنين نيستم؟ گفتند : بله اي رسول خدا! فرمود : «مَنْ كُنْتَ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» هركس كه من مولاي او هستم پس علي مولاي اوست . بعد عمر بن خطاب به علي (ع) : تبريك گفت سپس اين آيه نازل شد. تاريخ بغداد ج 8 ص 284.

آيا انگيزه حديث غدير شكايت سپاه يمن بود؟

8 - شكايت سپاه يمن موجب اثبات ولايت علي (ع)

برخي از افراد بي اطلاع و يا معاند مي گويند: حضرت علي پس از ورود به يمن غنايم جنگي را تقسيم نمود و يك زن زيبا را براي خود به غنيمت برد؛ اين كار ايشان و بعضي علل ديگر موجب شكايت سپاهيان اعزامي به يمن گرديد به همين علت حضرت رسول اكرم (ص) در محل غدير خم طي بياناتي دوستي حضرت علي را سفارش نموده و لشكريان معترض را از دشمني و مخالفت با حضرت علي بر حذر داشته است . رجوع شود به سايت سني نيوز 28/9/1387

پاسخ اين اشكال بي اساس

1 - شكايت سپاه يمن سال هشتم هجري بوده نه دهم

بنا به گفته زيني دحلان مفتي مكه مكرمه ، اين سفر علي (ع) سال هشتم هجرت صورت گرفته:«وأما بعثه إلي همدان فكان سنة ثمان بعد فتح مكة» . السيرة النبوية ، ج2 ص371 .

2 - شكايت در مدينه صورت گرفته نه در غدير خم

بنا به نقل طبراني شكايت سپاه يمن در مدينه صورت گرفته است: بُريده كه حامل شكايت سپاه يمن بود مي گويد: وارد مدينه شدم به مسجد پيامبر (ص) رفتم و حضرت در منزل خود بودند: فقدمت المدينة، ودخلت المسجد ورسول الله (ص) في منـزله». المعجم الأوسط ، ج 6 ص 162.

3 - توطئه صحابه بر ضد علي (ع) و خشم پيامبر؛ منافات با عدالت

تعدادي از صحابه دم در پيامبر اكرم (ص) بودند و به من گفتند: اي بريده از يمن چه خبر؟ گفتم پيروزي نصيب مسلمانان شده و علي كنيزي را از غنائم جنگي براي خود برداشت و آمده ام به پيامبر شكايت كنم. صحابه گفتند: به پيامبر خبر بده (شكات كن) كه اين كار علي را از چشم حضرت ساقط مي كند. «قَالُوا فَأَخْبِرْهُ فَإِنَّهُ يَسْقُطُهُ مِنْ عَيْنِ رَسُولِ اللَّهِ يَسْمَعُ ». المعجم الأوسط ، ج 6 ص 162.

در اين هنگام بود كه پيامبر اكرم (ص) از منزل بيرون آمد «يُعْرَفُ الْغَضَبُ فِي وَجْهِهِ» آثار غضب و خشم در چهره آن حضرت نمايان بود و فرمود: چه شده كه عده اي از علي (ع) بدگويي مي كنند ؛ هر كس از علي بدگويي كند از من بدگويي كرده و هر كس از علي جدا شود از من جدا شده است؛ علي از من و من از علي هستم: «مَنْ تَنَقَّصَ عَلِيّاً فَقَدْ تَنَقَّصَنِي وَ مَنْ فَارَقَ عَلِيّاً فَقَدْ فَارَقَنِي إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْه ».المعجم الأوسط ، ج 6 ص 162.

4 - اثبات ولايت و امامت علي (ع) نه دوستي و آشتي

حضرت رو كرد به بريده و فرمود : سهم علي از غنائم خيلي بيشتر از يك كنيز است علي ولي امر شما بعد از من است: «وَأنَّهُ وَلِّيُكُمْ مِنْ بَعْدِي!». المعجم الأوسط ، ج 6 ص 162.

بنا به نقل احمد بن حنبل فرمود: هر كس من ولي امر او هستم، علي هم ولي امر او است: «مَنْ كُنْتَ وَلِيَّهُ ، فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ». مسند أحمد بن حنبل ، ج5 ص350 .

بخاري مولي به معناي اول است

آيا كلمه مولي به معناي ولايت امر نيست؟

9 - كلمه مولي در قرآن گواهي بر دلالت حديث غدير بر امامت علي (ع)

بخاري در صحيح خود در تفسير آيه 15 سوره حديد: مي نويسد: مولي به معناي اولويت و ولايت است: {مَأْوَاكُمْ النارُ هِيَ مَوْلاَكُمْ}: «(مَوْلاَكُمْ) أَوْلَي بِكُمْ».

صحيح البخاري، ج6 ص57 ح 4881 كتاب التفسير، ب 57، سورة الْحَدِيدُ

زمخشري و آلوسي در تفسير آيه 2 از سوره تحريم {وَاللهُ مَوْلَاكُمْ} مي نويسند: يعني خداوند سيد شما و ولي امر شما هست: «{وَاللهُ مَوْلَاكُمْ} سيدكم ومتولي أموركم».

الكشاف، ج4 ص363، ج4 ص569 ؛ روح المعاني، ج28 ص149.



Share
41 | bisetareh | Iran - Qom | ١٣:٥٩ - ١٢ آبان ١٣٩٢ |
فقط حيدر اميرالمومنين است به عالم محشر الللعالمين است
نشان بندگي در او بزرگ است كه روزي بت پرستي شرمگين است
اخوت با نبي دارد فراوان محبت در دلش چون اب باران
به خيبر مي زند شمشير عظما در قلعه شود بر ما معما
الا اي عاشق دين خدايي شوي بر امتت همچو فدايي
به ترك اسب چون مينشيني به باد و ابر دنيا را ببيني
كه اين دنيا بود چون كفش پاره ندارد در دلم عشق تو چاره
بگويم از دل زهرا كه خون است ز دست امتي بي ابرو است
نه خيري بر سر زهرا رسانند بگويم در قيامت شرمسارند
نه عزمي بر لسان دين دارند كه جرمي چون نشان ديو دارند
خدايا ياري و ياري و ياري خدايا بر قلم همت و كاري
كه شايد ذره اي از افرينش رساند مژده اي از شاه بينش
به خلق اندر جهان گردگردون به مومن كافر و جن و دگر جون
زشرق عالم و دنياي مستي به هفت اختر نشان هر چه هستي
من آزرده دل را ياريم كن به كوه مشكلات همكاريم كن
دلي دارم به عشق يا حسين ات تمام زندگيم بهر حسين ات
خجل از دوري دين خدايي رساني اين دلم را تا به جايي
كجا بهتر ز ملك دوست باشد كنار علقمه چون كور باشد
بگيرد نور و نور و نور احمد به دل از شورو شور و شور محمد
قلم در ياري لطف خداوند بگويد از نشان خان دلبند
نوشتم بر بر كاغذ چو اختر نشان اهل دل بر كار حيدر
خدايا بارلاها ده كلامي رسانم بر دل مومن سلامي
به حج و كعبه و غار حرايت به مشعر زمزم و كوه و منايت
مناقب بر دل اين ذات فاني مكاتب را براي جان جاني
رساند خير بر قبر حقيري كه گويد از زبانش بهر شيري
ابوذر ياسر و عمار و سلمان به مالك اخر عشق و دل و جان
كه چون آنها نديده ملك هستي نشيني بر كنارش مست مستي
مگر روح خدايي در وجودش نشان عشق در صبح سجودش
كرم در حلقه دست است و جودش ببخشي در ركوع حال سودش
يتيمان را نوازش كار من نيست پدر بودن براي امتش بيست
چه كم باشد قياس او را رسيدن به دنيا اين چنين بنده نديدن
علي اعلي علي افضل علي مرد نشان دارد به قلبش اين چنين درد
غم و اشك و فغان و ناله و آه فقط گويد شبانه در دل چاه
به محراب و به مسجد گر نشيند به اوج بندگي ها مي نويسند
خدايا رستگاري بر علي ده كه شمشيري ز كين فرق سرم نه
همان امت كه با تو عهد بستند به شمشيري سرت را بشكستند
همان مردم كه ايات خدايي بخوانند و بخوابند از جفايي
دلي دارن مشغول خرافات در آن دنيا شوند آخر مكافات
مكافات منافق سخت باشد چو آتش در ميان نفت باشد
لسان از گفتن ياري بود لخت دهان از گفتن شكرش بود تخت
خداوندا به لطف اين اميرم رسانم بر بهشت و حد دينم
شاعر سيد رضا حسيني ازغندي
لبيک ياحسين
ياعلي
42 | مويّد | Iran - Ilam | ١١:٤٦ - ١٥ آبان ١٣٩٢ |
با سلام
خطبه‌ي ۲۲۸ نهج البلاغه
متن خطبه:عمر
ومن کلام له عليه السلام :
لِلَّهِ بَلاَءُ فُلاَنٍ فَلَقَدْ قَوَّمَ اَلْأَوَدَ وَ دَاوَى اَلْعَمَدَ وَ أَقَامَ اَلسُّنَّةَ وَ خَلَّفَ اَلْفِتْنَةَ ذَهَبَ نَقِيَّ اَلثَّوْبِ قَلِيلَ اَلْعَيْبِ أَصَابَ خَيْرَهَا وَ سَبَقَ شَرَّهَا أَدَّى إِلَى اَللَّهِ طَاعَتَهُ وَ اِتَّقَاهُ بِحَقِّهِ رَحَلَ وَ تَرَکَهُمْ فِي طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لاَ يَهْتَدِي بِهَا اَلضَّالُّ وَ لاَ يَسْتَيْقِنُ اَلْمُهْتَدِي.
ترجمه‌ي خطبه:
از سخنان آن‌حضرت عليه السلام:
خدا شهرهاي فلان (عمر ابن الخطاب) را برکت دهد و نگاهدارد که (به اعتقاد گروهي) کجي را راست نمود (گمراهان را به راه آورد) و بيماري را معالجه کرد (مردم شهرهايي را به دين اسلام گرواند) و سنت را برپا داشت (احکام پيغمبر را اجرا نمود) و تباهکاري را پشت سر انداخت (در زمان او فتنه‌اي رخ نداد) پاک جامه و کم عيب از دنيا رفت. نيکويي خلافت را دريافت و از شر آن پيشي گرفت (تا بود امر خلافت منتظم بوده، اخلالي در آن راه نيافت) طاعت خدا را به جا آورده، از نافرماني او پرهيز کرده، حقش را ادا نمود (وليکن) از دنيا رفت در حالي که مردم را در راه‌هاي گوناگون انداخت (به طوري که) گمراه در آن‌ها راه نمي‌يابد و راه يافته بر يقين و باور نمي‌ماند.
ترجمه‌ي فيض الإسلام: ‌۴/ ۷۲۱-۷۲۲٫
در پرتو سخنان علي رضي الله عنه:
حضرت علي رضي الله عنه در اين سخنان که به اتفاق اکثريت علماي شيعه در مورد عمر بن خطاب است، چنان که فيض الإسلام و ابن ابي الحديد نقل کرده‌اند، اوصافي مهم از حضرت عمر رضي الله عنه را بر مي‌شمارد که به شرح زير است:
۱- کجي‌ها را راست نمود و گمراهان را به راه حق بازگرداند.
۲- بيماري کفر و بي‌ديني را معالجه نمود و سبب گرديد که بسياري از ملت‌ها از جمله ايران، روم، مصرو . . . به آغوش اسلام داخل شوند.
۳- سنت پيامبر صلى الله عليه وسلم را برپا داشت و با عملکرد خويش سعي وافري براي زنده نمودن سنت آن‌ حضرت صلى الله عليه وسلم نمود که تا تاريخ نمونه‌ي آن را کم‌تر ديده است.
۴- تباه‌کاري ها را پشت سرانداخت و با شخصيت شيطان گريز و شيطان‌ستيزش توانست که فتنه‌ها را در نطفه خفه نمايد و نگذارد که فتنه و فسادي دامن‌گير مسلمانان شود.
۵- پاک جامه و کم عيب از دنيا رفت. يعني: در عملکردش چنان پاک بود که کم‌ترين ايراد را مي‌توان بر او ايراد نمود؛ اگر چه ممکن است که اشتباهاتي داشته باشد. عمر رضي الله به اتفاق همه‌ي مسلمانان از جمله علي رضي الله عنه معصوم نبود، بلکه به اقتضاي طبيعت انساني ممکن است که اشتباهاتي را مرتکب شده باشد؛ ولي هيچ گاه عمر رضي الله عنه کسي نبوده است که با وجود آگاه شدن بر اشتباه خودش، بر آن پافشاري نمايد و اين درجه‌ي اعلاي کمال انساني و افتخاري براي ايشان است که در برابر حق هميشه سر تعظيم را فرود آورده، اگر چه آن کسي که اشتباهش را يادآوري کرده، پيرزني باشد.
۶- خلافت را چنان اداره نمود که کم‌ترين خللي در آن به وجود نيامد و اين شايستگي ايشان را براي مقام خلافت ثابت مي‌کند.
۷- در طول عمرش تمام تلاشش اين بود که از خداوند متعال اطاعت نموده است و هميشه از نافرماني خدا گريزان بوده و بايد در يک کلمه گفت که حق الله تعالى را چنان که شايسته است، ادا نموده است.
۸- شخصيت عمر رضي الله عنه چنان عالي بود که با وجود ايشان همه به راهي که راست و درست بود، رهنمون مي‌شدند و کم‌تر کسي دچار انحراف مي‌شد؛ اما با وفات ايشان مردم دچار ترديد شده و متفرق گشتند و کسي نمي‌توانست که راه راست را از راه کج تشخيص دهد. نه گمراه به راه راست هدايت شد و نه آن کسي که راه را مي‌دانست به کار خود معتقد بود.
منتظر جواب علمي شما هستم
يا علي

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي

آن چه در نهج البلاغه آمده كلمه «فلان» است؛ اما اين كه مقصود از اين «فلان» چه كسى است، از خود نهج البلاغه استفاده نمى‌شود. شارحان نهج البلاغه نيز در اين باره ديدگاه‌هاى متفاوتى دارند، و اينکه به اکثريت شيعه نسبت مي دهيد که گويند مراد عمر است اين دروغي بيش نيست. در هر صورت چهار احتمال و نظريه در توجيه و تفسير اين كلمه وجود دارد

به صورت تفصيل در آدرس ذيل به اين شبهه پاسخ داده شده است

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?id=139&bank=maghalat&startrec=1

اما اينکه عمر را آدم خوبي مي دانيد گويا خبر نداريد که حضرت علي عليه السلام او را فردي دروغگو ، گناه‌كار ، حيله‌گر و خيانت‌كار مي داند


موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
43 | احمد | Afghanistan - Herat | ١٣:٤١ - ١٥ آبان ١٣٩٢ |
سلام يکي از شبهاتي که من در سايت سني مذهبان ديدم اين بودږ لطفا جواب بديد تشکر
از علي رضي الله عنه روايت شده است که ايشان فرمودند: «از گفتن حق به من، يا ارائه مشوره عادلانه اباء نورزيد زيرا من از خطا و اشتباه در امان نيستم». (نگا: الکافي 8/256 و بحار الانوار 27/253)
آيا اين فرموده امام علي رضي الله عنه مخالف با اعتقاد به عصمت ائمه نيست؟!
و همچنين از امام صادق نقل کرده بودند که شيعيان ما نبايد از دنيا بروند مگر اينکه در زندگي حداقل يکبار متعه انجام داده باشند. البته اين روايت احتمالا دروغ است زيرا بدون سند ذکر شده بود.

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

در خصوص سؤال اولتان مي گوييم اميرمؤمنان عليه السلام در خطبه 216 نهج البلاغه مى‌فرمايد: فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَلَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي. پس، از گفتن حق، از مشورت در عدالت خوددارى نكنيد، زيرا خود را برتر از آن كه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نمى‏ دانم، مگر آن كه خداوند( كسيكه به من از خودم مالك تر است) مرا حفظ فرمايد. نهج البلاغه عبده، ج2، ص201، خطبه216؛ الكافي، ج8، ص356،

در واقع معناي كلام امام عليه السلام اين مي شود: روشن است كه اميرمؤمنان عليه السلام و نيز تمامى انبياء همانند انسان‌هاى ديگر داراى دو قوه عقل و شهوت هستند. آن‌ها نيز همانند ما قادر هستند كه اشتباه كنند و يا مرتكب گناه شوند؛ اما تفاوتى كه آن‌ها با بقيه مردم عادى دارند، در اين است كه لطف خداوند هميشه شامل حال آن‌ها است، پس امام عليه السلام در اين خطبه،‌ نه تنها خود را معصوم مى‌داند؛ بلكه سر منشأ اين عصمت را نيز لطف خداوند مى‌داند.

اين گفته اميرمؤمنان عليه السلام دقيقا بر طبق همان تعريفى است كه شيعه از عصمت دارد؛ يعنى آن‌ها قدرت بر انجام گناه را دارند؛ اما لطف خداوند هميشه شامل حال آن‌ها است و آن‌ها را از گناه و خطا باز مى‌دارد؛ چنانچه پيش از اين، تعريف عصمت را از زبان شيخ مفيد رضوان الله تعالى عليه اين چنين نقل كرديم: العصمة لطف يفعله الله تعالى بالمكلف بحيث يمتنع منه وقوع المعصية وترك الطاعة مع قدرته عليهما. عصمت، لطفى از جانب خداوند است كه شامل حال مكلف مى‌شود و او را از وقوع در معصيت و ترك اطاعت باز مى‌دارد؛ با اين كه آن شخص قادر به انجام آن‌ دو است.شيخ المفيد النكت الإعتقادية و رسائل اخري، ص37،

سخن امام عليه السلام با تعريفى كه شيخ مفيد از عصمت دارد، دقيقا عين هم هستند و تفاوتى با يكديگر ندارند. درست است كه آن حضرت در صدر كلام خود فرموده است: لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَلَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي. خود را برتر از آن كه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نمى‏دانم. اما در ذيل كلام خود بلافاصله براى دفع توهم نفى عصمت، امكان خطا از خويش را با جمله استثنائيه نفى نموده و فرموده‌اند: إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي. مگر اينكه خداوند مرا در برابر خويشتن خويشم كفايت كند كه او بيش از خود من قلمرو هستيم را مالك مي‏ باشد.

به عبارت ديگر امام عليه السلام با اين تعبير يكى از زيباترين مظاهر توحيد افعالى را رقم زده و صريحا بيان فرموده ‏اند كه: «اگر لطف خدا شامل حال بنده‏اش نگردد هيچ‏كس نمي‏تواند فى نفسه و با استقلال خود را از خطا و لغزش مصونيت بخشد.»

اگر كسى فقط نگاهش به صدر كلام امير المؤمنين عليه السلام باشد و به ذيل آن توجهي نكند، مثل اين است که صدر آيه شريفه 110 سوره کهف را بخواند كه مى فرمايد: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ و ذيل آيه را کنار بگذارد: يُوحَى إِلَيَّ »آيا اين نظر، نظر ظلم و جفا نگرى نيست؟!

در سوره ابراهيم، آيه 11 مى‌فرمايد: قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ پسوند آيه هم اين است: وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ.

هم‌چنين تعبيرى که حضرت يوسف (عليه السلام) دارد: وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي. يوسف/53.

در نتيجه،‌ استفاده عدم عصمت از گفتار اميرمؤمنان عليه السلام، گفتارى است نسنجيده و غير قابل قبول.

اما در خصوص سؤال دومتان نيز بايد عرض شود که روايت ذکر شده درباره متعه صحيح است اما نکته اي که بايد به آن توجه کرد اين است که هدف امام صادق عليه السلام بيان مشروعيت و حليت متعه است که توسط عده اي حرام شده بود. شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد: «اما آنجا كه عموم افراد را ترغيب و تشويق كرده اند، به خاطر حكمت ثانوي آن يعني «احياء سنت متروكه» بوده است؛ زيرا تنها ترغيب و تشويق نيازمندان براي احياء اين سنت متروكه كافي نبوده است ... و هرگز منظور و مقصود اين نبوده است كه وسيله هوسراني و هواپرستي و حرامسرا سازي براي حيوان صفتان و يا وسيله بيچارگي براي عده اي زنان اغفال شده و فرزندان بي سرپرست فراهم كنند». نظام حقوق زن در اسلام، همان، ص 68.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
44 | سيد مسعود | Iran - Shahr-e Khezr | ١١:١٦ - ١٨ آبان ١٣٩٢ |
با سلام خدمت شما برادران بزرگوارم
من از شاگردان آيت الله حقيقت هستم ايشان 15 سال شاگرد علامه طباطبايي بوده تنها كسي است كه تفسير الميزان را 5دوره شرح كرده و علامه طباطبايي به ايشان اجازه داده اگر در تفسير ايرادي ديد آن را برطرف كند همچنين ايشان شاگرد حضرت امام و آيت الله بروجرد بوده
و ايشان در تفسيري تخصص دارد كه اكثر آيات را به امام علي در تفسير ختم مي كند

ايشان يك مطلب جالب بيان مي كند كه اين را من به استحضار شما مي رسانم باشد تا شما هم از اين گفته حضرت آقا مطلع شويد و آن اين است كه حضرت آقا مي فرمايند رسول اكرم(ص) در روز غدير دست حضرت علي را بالا نبرد چون با اين كار فقط حضرت علي را تائيد مي كرد بلكه كمر حضرت علي را گرفت و كشيد بالا و با اين كار به مرد نشان داد كه امام بعد از من بر شما عليست و فرزندان علي(ع)
التماس دعا
45 | انا عبد الحيدر | Iran - Tehran | ١٩:٣٤ - ١٩ آبان ١٣٩٢ |
السلام عليک يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائک......
با عرض سلام و خسته نباشيد دوباره تا حالا سه بار سوال هامو نوشتم اما يک بار هم ثبت نشده
ببخشيد اولين سوالم اين است که آيا بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها جايي از اين قضيعه گفت و گويي شده مثل يادآوري اين قضيه به دلائل مختلف مثل احتجاجات بر ديگران و.........
سوال دوم اين است درباره ي شخصيت ابن حبان و چگونگي روش ار در تاييد ثقه بودن يک نفر توضيح بفرماييد چون اهل سنت ميگويند او در اين کار بي دقت بوده؟؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

درباره سؤال اول به اين ادرس رجوع کنيد


اما در خصوص روش ابن حبان بايد بگوييم : ابن حبّان، در نقد رجال روشى داشت كه در آن ، هم افراط مي کرد و هم تفريط ، به اين معنا كه وى چنان كه ذهبى در ميزان الاعتدال گفته است در جرح رجال ، سختگير بوده است و در تعديل و توثيق رجال چنان كه ابن حجر گفته است ـ ، به تساهل معروف است . فتح المنّان بمقدّمة لسان الميزان ، ص ۲۸۵ ـ ۲۸۷ . ص۲۹۶ ـ ۲۹۷

نسبت دادن تساهل به وى در توثيق رجال ، با وجود سختگيرى وى در جرح رجال، از آن جا ناشى مى شود كه ابن حبّان برخلاف مشهور ، عدم ذكر جرح در مورد راوى را براى توثيق آن راوى با دو شرط ، كافى دانسته است :

اوّل آن كه روايت كننده از راوى و آن كس كه راوى از او روايت كرده (راوى و مروى عنه) ، هر دو ثقه باشند . دوم آن كه راوى مزبور ، حديث مُنكرى را روايت نكرده باشد . وى با همين روش ، بسيارى از مجهولان را كه تنها يك نفر از آنها نقل روايت كرده ، توثيق كرده و در كتاب الثقات خود ، داخل نموده است .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
46 | nima419 | Iran - Tehran | ٠١:٤٦ - ٢٠ آبان ١٣٩٢ |
من اين آيه رو تو سوره الشوري آيه 23 پيدا کردم
ذٰلِکَ الَّذى يُبَشِّرُ اللَّـهُ عِبادَهُ الَّذينَ ءامَنوا وَعَمِلُوا الصّـٰلِحـٰتِ ۗ قُل لا أَسـَٔلُکُم عَلَيهِ أَجرًا إِلَّا المَوَدَّةَ فِى القُربىٰ ۗ وَمَن يَقتَرِف حَسَنَةً نَزِد لَهُ فيها حُسنًا ۚ إِنَّ اللَّـهَ غَفورٌ شَکورٌ
اين همان چيزي است که خداوند بندگانش را که ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند به آن نويد مي‌دهد! بگو: «من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم درخواست نمي‌کنم جز دوست‌داشتن نزديکانم [= اهل بيتم‌]؛ و هر کس کار نيکي انجام دهد، بر نيکي‌اش مي‌افزاييم؛ چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است.
نميدونم اين وهابي هاي ملعون اينارو نميخونن!!!
47 | غلام رضا حسيني | Iran - Shiraz | ١٤:٠٦ - ٢٢ آبان ١٣٩٢ |
ببينيد ما با چه گاگول هايي طرف هستيم که براي عزاداري براي امامانمون هم بايد براشون مدرک و سند تاريخي بياريم

خدا آخر و عاقبت همه مارو به خير کنه

فکر کنم تا چند ماه ديگه بايد براي سلام کردن هم بايد سند براشون بياريم هر چند که اين سند ها رو به هيچ وجه قبول نميکنن

اگه خود رسول خدا (ص) بياد اين حرفا بزنه همونطور که امثالشون تو زمان حضرت همه چيز رو انکار ميکردن الان هم انکار ميکنن
48 | عبدالعزيز ميرخزيمه | Iran - Zahedan | ١٨:٤٤ - ٠٤ آذر ١٣٩٢ |
من در خطاب برادران محترم اهلسنت ميخواهم از منظر كاملن بيرون ديني دليل بياورم و آن اينكه دموكراسي به معناي انتخابات و راي مردم براي تعيين رهبر دولت و حكومت از محصولات دوران مدرنيسم هست و در دوران سنت نميتوان رد پايي از آن پيدا كرد . و براي مردم آن عصر اصلن تعريف نشده و مقبول و پذيرفتني نبوده است بر اين اساس چگونه بپذيريم كه حضرت رسول ص براي رهبري بعد از خود كسي را تعيين نكرده باشد در حاليكه ايشان در دوران سنت مي زيسته اند و در آن دوران جوامع از مفاهيم مثل انتخابات و نميدونم حقوق شهروندي و... كاملن بي خبر بودند با اين حساب چگونه پيامبر سرنوشت نهال نوپاي دين را كه 23 سال براي آن خون دل خوردند را به چنين جامعه ي سنتي بي اطلاع از مفاهيم امروزين واگذاشته باشد و براي بعد از خود جانشيني تعيين نكرده باشد و در ضمن نگران نبوده باشند كه آيا مردم دچار اختلاف و يا نزاعي ميشوند و اصلن انتخاب اصلحي ميتوانند بكنند كما اينكه مي بينيم كه ابوبكر قبل از وفات تكليف رهبري بعد از خود را روشن ميكند يا عمر كه شش نفر را مشخص ميكند و ميگويد شما موظف هستيد كه از ميان خود خليفه ي بعد از من را مشخص كنيد . يا در مفاد صلح امام حسن ع با معاويه آمده است كه معاويه براي بعد از خود خليفه ايي تعيين نكند كه خود اين نشان ميدهد كه در جوامع آن عصر چيز بسيار طبيعي بوده كه حاكم براي بعد از خود جانشيني تعيين كند . اين همه از نگاه تاريخي محض و حتي بدون در نظر گرفتن مفاهيم درون ديني بود فاعتبرو يا اولي الابصار .
49 | مصطفي | Iran - Khorramshahr | ١٥:٣٠ - ١٢ آذر ١٣٩٢ |
بسم الله الرحمن الرحيم
برادران اهل سنت لطفا توجه کنيد حقيقت را در کتابهاي خود پيدا کنيد از علماي خود «لطفا تعصبات را کنار بگذاريد»
سبط بن جوزي از اعلام اهل سنت در کتاب تذکره الخواص جلد اول صفحه 267 در تفسير کلمه مولي ميگويد
ايشان کلمه مولي را به معاني مختلف ذکر نموده اند
1- به معني مالک 2 - مالکي که بنده را آزاد کرده 3 - بنده اي که آزادشده 4 - يار و ياور 5 - پسر عمو 6 - هم پيمان و هم قسم
7- متولي ميراث ميت 8 - همسايه 9 - سيدي که بايد اطاعت شود 10 - اولي و سزاوارتر
وي سپس با بررسي تک تک معاني ميگويد معنا ندارد رسول خدا (ص) آن جمعيت را معطل کرده و بخواهد چيزي به جز معناي دهم را که همان اولويت است به ايشان منتقل فرمايد
ابن جوزي از حافظ ابو الفرج يحيي بن سعيد الثقفي صاحب کتاب مرج البحرين که از اعلام اهل سنت است بعنوان يکي از حاميان اين نظريه نام ميبرد
البته تنها دليل ابن جوزي براي نپذيرفتن امام علي (ع) براي جانشيني پيامبر اين است که حتما ابوبکر وعمر براي کار خود حتما دليلي داشته اند
تورو به خدا تعصب به چه اندازه حتي حقيقت را پيدا کرده اند بعد با همچين حرف ساده اي نتيجه ي خود را نقض ميکنند
حال دوستان خودتان قضاوت کنيد
50 | مسعود خضرايي | United States - Fremont | ١٨:٥١ - ٢٨ آذر ١٣٩٢ |
عزيزان کدام پيغمبر اينقدر يار خود را از جانب خدا ستوده که محمد ص علي ع را ستوده . علي از من و من از علي - علي مع الحق و حق مع علي -
علي حيدر کرار - علي يدالله - علي ولي الله - علي داماد پيغمبر - علي اسد الله - علي باب علم - علي قرآن ناطق - و ...........

البته ما لياقت نوکري همچين شخصي رو نداريم و فقط ادعاش رو مي کنيم . اما همين جرات که پيرو اوييم ما را بس . خدايا به آبروي محمد و علي و قرآن

و آبروي خون حسين ما و همه جهانيان را به راه راست هدايت بفرما .امين يا رب العالمين .يا حق
51 | طاهر | The Netherlands - Amsterdam | ٠٦:٢٢ - ١٩ دي ١٣٩٢ |
سلام؛مخواستم اطلاعاتي در مورد نامه عمربن خطاب به يزگردسوم بدونم

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

مدتي است در فضاهاي مجازي سخن از نامه‌هايي به ميان مي‌آيد كه مدعي‌اند بين يزدگرد و خليفه دوم رد و بدل شده است و تاريخ اين نامه را پس از جنگ قادسيه و پيش از جنگ نهاوند كه حدوداً چهار ماه به طول انجاميد دانسته اند در حالي که اين دو نامه در تأليفات هيچ يک از مورخان و محققان بزرگ قديم و جديد ايراني و اروپايي كه حوادث جنگهاي صدر اسلام را گزارش كرده‌اند، نقل نشده است و درجعلي بودن اين نامه ها همين بس که فاصلة ميان دو جنگ، حدود هشت سال بوده نه حدود چهار ماه و در متن اين نامه ها مطالبي وجود دارد که ساختگي بودن آن را ثابت مي کند در اين خصوص مقاله در سايت شيعه نيوز به نام «دو نامه جعلي بين عمر و يزدگرد سوم » وجود دارد که جهت اطلاع به آنجا رجوع کنيد

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
52 | سرباز كوي عترت | Germany - Nuremberg | ٢٠:٠٦ - ١٠ اسفند ١٣٩٢ |
سوالي داشتم در مورد اين قسمت از حديث غدير:الست اولي بکم من انفسکم
خواستم از نظر سندي چند حديث صحيحي که اين مطلب توش هست رو برام بگيد

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

چند حديث صحيح را در اين خصوص بيان مي کنيم

1-حديث حاکم نيشابوري: يا أيها الناس من أولى بكم من أنفسكم ؟ قالوا الله ورسوله أعلم . [قال] : ألست أولى بكم من أنفسكم ؟ قالوا : بلى قال من كنت مولاه فعلي مولاه .هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه

الحاكم النيسابوري ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفاي 405 هـ) المستدرك علي الصحيحين مع تضمينات الذهبي في التلخيص ، ج3 ، ص613 ، ح6272 ، ناشر : دار الكتب العلمية ـ بيروت ، ط 1ـ 1411هـ ـ 1990م .

ذهبي نيز اين را تاييد کرده است

2- روايت بزاز: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم قالوا بلى يا رسول الله قال فأخذ بيد علي فقال من كنت مولاه فهذا مولاه .

مگر نه اين كه من از جان مؤمنان سزاوارتر از خود آن ها هستم ؟ مردم فرموده آن حضرت را تصديق كردند . در اين هنگام دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود : «من كنت مولاه فعلىّ مولاه » .البزار ، أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفاي292 هـ) ، البحر الزخار (مسند البزار) ج 3 ، ص 35 ، ح786 ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن ، مكتبة العلوم والحكم - بيروت ، المدينة الطبعة : الأولى ، 1409هـ .

هيثمي بعد از نقل اين روايت مي‌گويد :

رواه البزار ورجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة وهو ثقة .

الهيثمي ، علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ) ، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 9 ، ص 105 ، ناشر : دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة ، بيروت – 1407هـ .

3-در روايت ابن حجر آمده است : قال : « ألستم تشهدون أن الله تبارك وتعالى ربكم ؟ » قالوا : بلى . قال صلى الله عليه وسلم : « ألستم تشهدون أن الله ورسوله أولى بكم من أنفسكم وأن الله تعالى ورسوله أولياؤكم ؟ » . فقالوا : بلى . قال : « فمن كان الله ورسوله مولاه فإن هذا مولاه ... .

آيا شما گواهي مي دهيد كه خدا پروردگار شما است؟ گفتند: آري، فرمود: آيا گواهي مي دهيد كه خد و رسولش بر جان مؤمنان سزاوار ترند؟ گفتند: آري، فرمود: پس هر كس خدا و رسولش مولا و سرپرست او است اين علي هم مولا وسرپرست او است.

ابن حجر بعد از نقل اين روايت مي‌گويد :

( هذا إسناد صحيح ) ، وحديث غدير خم قد أخرج النسائي من رواية أبي الطفيل عن زيد بن أرقم ، وعلي ، وجماعة من الصحابة رضي الله عنهم ، وفي هذا زيادة ليست هناك ، وأصل الحديث أخرجه الترمذي أيضا .

العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ) ، المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية ، ج 16 ، ص142 ، ح3943 ، تحقيق : د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري ، ناشر : دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية ، الطبعة : الأولى ، 1419هـ .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
53 | حميد يعقوب | Iran - Hamadan | ١١:١٥ - ١٤ فروردين ١٣٩٣ |
سلام وخسته نباشيد خدمت شما من دانشجويه رشته برق قدرت هستم وتحقيقي داشتم در مورد اثبات وعدم اثبات ولايت علي (ع)وازتون خواهش دارم که کمکم کنيد با تشکر

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

در اين خصوص به اين آدرس رجوع کنيد



موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
54 | احمد | | ٠٠:٠٦ - ٢٣ آبان ١٣٩٤ |
سلام خدمت اساتید محترم
می خواستم بدونم ایا سند این روایت صحیح است یا نه. لطفا بررسی سندی کنید و اگر عالمی ان را صحیح دانسته نیز بیان کنید خدا خیرتون بده:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مَنْصُورٍ الْحَارِثِيُّ، قال: نا أَبِي، قال: نا حُسَيْنٌ الأَشْقَرُ، قال: نا زَيْدُ بْنُ أَبِي الْحَسَنِ، قال: ثنا أَبُو عَامِرٍ الْمُرِيُّ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنِ ابْنِ بُرَيْدَةَ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَلِيًّا أَمِيرًا عَلَى الْيَمَنِ، وَبَعَثَ خَالِدَ بْنِ الْوَلِيدِ عَلَى الْجَبَلِ، فَقَالَ: " إِنِ اجْتَمَعْتُمَا فَعَلِيٌّ عَلَى النَّاسِ " فَالْتَقَوْا، وَأَصَابُوا مِنَ الْغَنَائِمِ مَا لَمْ يُصِيبُوا مِثْلَهُ، وَأَخَذَ عَلِيٌّ جَارِيَةً مِنَ الْخُمُسِ، فَدَعَا خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ بُرَيْدَةَ، فَقَالَ: اغْتَنِمْهَا، فَأَخْبِرِ النَّبِيَّ (ص) بِمَا صَنَعَ، فَقَدِمْتُ الْمَدِينَةَ، وَدَخَلْتُ الْمَسْجِدَ، وَرَسُولُ اللَّهِ (ص) فِي مَنْزِلِهِ، وَنَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ عَلَى بَابِهِ. فَقَالُوا: مَا الْخَبَرُ يَا بُرَيْدَةُ؟ فَقُلْتُ: خَيْرٌ، فَتَحَ اللَّهُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ، فَقَالُوا: مَا أَقْدَمَكَ؟، قَالَ: جَارِيَةٌ أَخَذَهَا عَلِيٌّ مِنَ الْخُمُسِ، فَجِئْتُ لأُخْبِرَ النَّبِيَّ (ص) قَالُوا: فَأَخْبِرْهُ، فَإِنَّهُ يُسْقِطُهُ مِنْ عَيْنِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَرَسُولُ اللَّهِ (ص) يَسْمَعُ الْكَلامَ، فَخَرَجَ مُغْضَبًا، وَقَالَ:
«مَا بَالُ أَقْوَامٍ يَنْتَقِصُونَ عَلِيًّا، مَنْ يَنْتَقِصُ عَلِيًّا فَقَدِ انْتَقَصَنِي، وَمَنْ فَارَقَ عَلِيًّا فَقَدْ فَارَقَنِي، إِنَّ عَلِيًّا مِنِّي وَأَنَا مِنْهُ، خُلِقَ مِنْ طِينَتِي، وَخُلِقْتُ مِنْ طِينَةِ إِبْرَاهِيمَ، وَأَنَا أَفْضَلُ مِنْ إِبْرَاهِيمَ: ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌق».
وَقَالَ: «يَا بُرَيْدَةُ، أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ لِعَلِيٍّ أَكْثَرَ مِنَ الْجَارِيَةِ الَّتِي أَخَذَ، وَأَنَّهُ وَلِيُّكُمْ مِنْ بَعْدِي؟» فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ بِالصُّحْبَةِ إِلا بَسَطْتَ يَدَكَ حَتَّى أُبَايِعَكَ عَلَى الإِسْلامِ جَدِيدًا، قَالَ: فَمَا فَارَقْتُهُ حَتَّى بَايَعْتُهُ عَلَى الإِسْلامِ .
الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الأوسط، ج6، ص162، تحقيق: طارق بن عوض الله بن محمد،‏عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، ناشر: دار الحرمين - القاهرة – 1415هـ.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
در اين روايت افرادي مجهول الحال وجود دارد و هيثمي نيز روايت را ذکر و گويد:
رواه الطبراني في الأوسط وفيه جماعة لم أعرفهم وحسين الأشقر ضعفه الجمهور ووثقه ابن حبان
مجمع الزوائد ج 9 ص 128
اما روايات ديگر که مربوط به سفر حضرت علي عليه السلام که در آنها اشاره به جانشيني حضرت علي عليه السلام شده است، با سند معتبر نقل شده است :مانند روايت احمد بن حنبل که آمده است:لا تقع في علي، فإنه مني وأنا منه، وهو وليكم بعدي، وإنه مني وأنا منه وهو وليكم بعدي» مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 356.
حمزه احمد زين، محقق كتاب مسند، سند اين روايت را صحيح دانسته مي‌گويد: «إسناده صحيح». مسند أحمد بن حنبل، ج 16، ص 486، بتحقيق حمزة أحمد الزين..
و رويات ديگر..
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
55 | احمد | | ٠٢:٥١ - ٢٦ آبان ١٣٩٤ |
سلام سپاس از جوابی که دادید.
فرمودید در میان سند روایت افراد مجهول حال هستند, ایا با توجه به این گفته و سخن هیثمی بازهم می شه به این روایت استناد کرد؟!
همان طور که در همین مقاله می بینید و در جاهای مختلف حتی در کتاب نقد اصول مذهب شیعه استاد قزوینی به این روایت استناد کردند
لطفا بفرمایید با توجه به مجهول بودند چندی از راویان بازهم امکان استدلال به ان هست؟ اگر نه چگونه استاد به ان استناد می کنند حتی کتاب نقد اصول مذهب شیعه.


پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
ما در همان قسمت عرض کرديم که هر چند روايت سندش ضعيف بود اما روايات ديگر نيز بودند که سندشات معتبر بود يعني اين روايت هر چند سندش ضعيف باشد اما چون چندين روايت در اين خصوص بويژه قسمت پاياني روايت که من بعدي دارد لذا به اين روايت از باب شواهد مي شود به آن استناد کرد لذا اگر در کتاب نقد اصول مذهب شيعه به اين روايت استناد شده است از باب استفاضه بودن روايت است آنهم از باب احتجاج
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
56 | سید | | ١٩:٣٤ - ٢٧ آبان ١٣٩٤ |
سلام علیکم
این روایت رو ترجمه بفرمایید و ایا سندش صحیح است یا خیر :
وعن محمد بن زياد قال: كان عمر حاجا, فجاءه رجل قد لطمت عينه فقال: من لطم عينك? قال: علي بن أبي طالب. فقال: لقد وقعت عليك عين الله؛ ولم يسأل ما جرى منه ولم لطمه. فجاء علي والرجل عند عمر فقال علي: هذا الرجل رأيته يطوف وهو ينظر إلى الحرم في الطواف، فقال عمر: لقد نظرت بنور الله.

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
ترجمه روايت چنين است
محمد بن زياد روايت مى‏ كند: آنگاه كه عمر به حج بيت الله رفته بود، مردى كه به چشمش لطمه وارد آمده بود، با عمر ملاقات كرد. عمر از وى پرسيد: چه كسى به چشم تو آسيب رسانده است؟ در پاسخ گفت: على بن ابيطالب عليه السّلام. عمر گفت: آرى، اين آسيبى كه بر چشم تو وارد شده است، اثر چشم خداست! آنگاه از چگونگى اين ماجرا و اينكه‏
چرا اينكار را با تو كرده است، سؤالى ننمود. طولى نكشيد كه حضرت على عليه السّلام و همان مرد به ملاقات عمر آمدند. حضرت على عليه السّلام فرمود: اين مرد را در حال طواف ديدم كه چشم چرانى مى‏كند و به زن مردم چشم دوخته است. عمر گفت:آرى، شما با نور خدا نگاه كرده ‏اى
اما در خصوص سند اين روايت بايد بگوييم
اولا: روايت در اين خصوص با اسناد مختلف و متن گوناگون نقل شده است
1.أخبرنا عبد الرزاق قال أخبرنا معمر عمن سمع الحسن يقول مر رجل على رجل معه نسوة قد ألقين له وسادة فهن يحدثنه وهو يخضع لهن بالقول فضربه بعصا كانت معه حتى شجه فذهب به إلى عمر فقال يا أمير المؤمنين مر علي هذا وأنا مع نسوة لي أحدثهن فضربني بعصا حتى شجني فقال عمر لم ضربته فقال يا أمير المؤمنين مررت عليه فإذا هو مع نسوة لا أعرفهن يحدثنه وهو يخضع لهن فلم أملك نفسي فقال عمر اما أنت أيها الضارب فيرحمك الله وأما أنت أيها المضروب فأصابتك عين من عيون الله
مصنف عبد الرزاق ج 10 ص 410
2.روايت ديگري را نيز اين عساکر چنين نقل مي کند:
أخبرنا أبو محمد عبد الرحمن بن أبي الحسين بن إبراهيم أنا أبو القاسم نصر بن أحمد المؤدب أنا أبو بكر الخليل بن هبة الله بن الخليل أنا أبو علي الحسن بن محمد بن الحسن بن القاسم بن درستوية نا أحمد بن محمد بن إسماعيل أبو الدحداح نا إبراهيم بن يعقوب الجوزجاني نا عبد الله بن عثمان نا عبد الله هو ابن المبارك أنا جعفر بن حيان عن الحسن أن رجلا مر على رجل يكلم امرأة فرأى ما لم تملك نفسه فجاء بعصى فضربه حتى سالت الدماء فشكى الرجل ما لقي إلى عمر بن الخطاب فأرسل عمر إلى الرجل فسأله فقال يا أمير المؤمنين إني رأيته يكلم امرأة فرأيت منه ما لم أملك نفسي فتكلم عمر ثم قال وأينا كان يفعل هذا ثم قال للرجل اذهب عين من عيون الله أصابتك
تاريخ مدينة دمشق ج 17 ص 42
و رويات ديگر که شما نيز ذکر کرديد:
3.وعن محمد بن زياد قال: كان عمر حاجا, فجاءه رجل قد لطمت عينه فقال: من لطم عينك? قال: علي بن أبي طالب. فقال: لقد وقعت...لقد نظرت بنور الله
محب الدين الطبري، الرياض النضرة في مناقب العشرة 3/ 164
با اين بيان روايت در حد مستفيض است که نياز به بررسي سند ندارد
همچنانکه ابن تيميه گويد:تعدد الطرق وكثرتها يقوى بعضها بعضا حتى قد يحصل العلم بها ولو كان الناقلون فجارا فساقا . تعدد طرق و کثرت طرق برخي برخي را تقويت مي کند و موجب علم مي شود هرچند ناقلان روايت از فجار و فساق باشند .
فتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية ج 18، ص 26
البته اين را نيز بايد گفت اين جمله در خصوص حضرت علي عليه السلام چنان مشهور بوده است که به عنوان يک فرهنگ در آمده تا آنجا که در کتب لغت نيز ذکر شده است:
. وروى المنذري عن أحمد بن يحيى ، قال : يقال أصابته من الله عين . وفي حديث عمر ، رضي الله عنه : أن رجلا كان ينظر في الطواف إلى حرم المسلمين فلطمه علي ، رضي الله عنه ، فاستعدى عليه عمر فقال : ضربك بحق ، أصابته عين من عيون الله عز وجل أراد خاصة من خواص الله ووليا من أوليائه وأنشدنا : فما الناس أردوه ، ولكن أصابه يد اا ، والمستنصر الله غالب
لسان العرب ج 13 ص 309
روايات شبيه اين نيز وجود دارد که در خصوص حضرت علي عليه السلام نقل شده است
ممسوس في ذات الله
المعجم الأوسط ج 9 ص 143
همچنين نقل شده است:
قيل لعبد الرزاق سمعت هذا من الثورى فقال حدثنا النعمان عن ابن أبى شيبة ويحيى بن العلاء عن الثورى حدثنا خلف بن قاسم قال حدثنا عبد الله بن عمر قال حدثنا أحمد بن محمد بن الحجاج قال حدثنا سفيان ابن بشر قال حدثنا عبد الرحيم بن سليمان عن يزيد بن زياد عن إسحاق ابن كعب بن عجرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم على مخشوشن فى ذات الله
الاستيعاب ج 3 ص 1114
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
 [1] [2]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها