بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ : 1392/11/14
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.
مباحث گذشته ما پیرامون شبهات وهابیت در حوزه خمس بود؛ در این زمینه احادیثی که مربوط به روایات معصومین بود را مفصلاً بیان کردیم.
شبههای که وهابیت مطرح کردند این است که علی رغم اهمیتی که خمس دارد، چرا در سیره نبی مکرم اسلام به آن اشارهای نشده است و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) از کسی خمس دریافت نکرده است؟!
بحث در این رابطه است که آیا در سیره نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) بحث خمس وجود دارد یا ندارد؟! در اینجا چند جواب دادیم که عمدتاً بحث روی ارباح مکاسب است.
جواب اول؛ گفتیم در لغت کلمه «مَغْنَم» و «غنیمت» و همچنین آیات و روایاتی داریم که اصل وجوب خمس را اثبات میکند. زمانی که اصل وجوب خمس اثبات شد، لازم نیست حتماً مصداق خمس در خارج پیدا بشود یا نشود.
مصداق خمس در خارج، از متممات وجوب یک حکم نیست؛ احکام بسیاری در قرآن آمده است که شاید یک بار به آن عمل شده است یا اصلاً به آن عمل نشده است و به صورت فرضی است که اگر فلان کار صورت بگیرد، حکم آن چنین است.
جواب دوم اینکه نبی مکرم اسلام خمسی از مردم نسبت به ارباح مکاسب نگرفته است، به جهت این است که مردم در آن زمان از نظر وضع مالی در فشار و مضیقه بودند؛ زیرا خمس عمدتاً به ارباح مکاسب تعلق میگیرد و آن هم برای مازاد بر مؤونه سال است.
مسلمانانی که به نان شب محتاج بودند و گرفتاریهای مالی داشتند و قضایای «اصحاب صفه» و امثال آن؛ همچنین تعداد انبوهی از مسلمانان که از مکه مهاجرت کردند و تمام داراییهای خودشان را در مکه گذاشتند و آمدند.
افرادی هم که در مدینه بودند، اموال خودشان را در اختیار مهاجرین قرار دادند و درآمدها هم درآمدهای آنچنانی نبود که مؤونه روزانه این افراد را تأمین کند. علت اینکه در سیره پیغمبر اکرم نیست و ایشان از ارباح مکاسب خمس نگرفتند، این موارد است.
در آن زمان مسلمانان مشغول نشر معارف اسلامی بودند و فرصت اینکه سراغ مشاغلی از جمله غواصی و معدن بروند، نداشتند؛ اما حکم آن وجود دارد مبنی بر اینکه:
«وَ فِی الرِّکازِ الْخُمُسُ»
معانی الأخبار؛ قمّی، صدوق، محمّد بن علی بن بابویه، ص 303، باب معنی الجبار، ح 1
«و فی المعدن الخمس»
احکام آن وجود دارد، اما آن زمان در جزیرة العرب مشاغلی از قبیل معدن وجود نداشت. الآن هم در عربستان مشاغلی مانند معدن وجود ندارد، حتی سنگهای تروانتن که الآن مشاهده میکنید تماماً از کشورهای دیگر به عربستان میرود.
اگر معدنی هم وجود داشته است بعد از گذشت 1400 سال دیگر وجود ندارد. این آقایان تنها دوست دارند حاضری بخورند و تن به کار نمیدهند. حتی اگر مشاهده کنید در زمینه استخراج نفت هم مهندسین خارجی در عربستان استخدام شده و فعالیت میکنند.
شما اگر اتباع بیگانه را از عربستان بیرون کنید، این افراد حتی برای فروشگاههای خودشان هم فروشنده ندارند! کسانی که به عربستان مشرف شدند، میبینند 90 درصد فروشندگان مغازههای مکه و مدینه اتباع هندی، پاکستانی، افغانستانی و ازبکستانی و غیره هستند.
90 درصد کسانی که مغازهها را میچرخانند، غیر عربستانی هستند. عربستانیها تنها شب تا صبح مشغول خوش گذرانی هستند و صبح تا ظهر میخوابند و اگر حوصله داشته باشند هم نماز میخوانند و دومرتبه آماده برنامههای شبانه خودشان میشوند.
جواب سوم و نکته سوم که مقداری دقیق هم است؛ این است که ما میبینیم حتی بعد از نبی مکرم اسلام هم با اینکه فتوحاتی انجام گرفت، علی القاعده باید حداقل نسبت به غنایم جنگی باید خمس که حق مسلم اهلبیت (علیهم السلام) است پرداخت شود.
اوضاع مسلمانان بعد از فتوحات خیلی بهتر شد؛ از طرف دیگر هیئت حاکم برای اینکه اهلبیت را کنار بزند و دست اهلبیت از مسائل مالی خالی باشد و اینها نتوانند از امکانات مالی خودشان علیه حکومتها استفاده کنند، حداکثر محدودیت را برای اهلبیت اعمال کردند.
شما مشاهده کنید زمین فدک که درآمدی داشت و ملک شخصی نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) بود و آن را طبق اسانید متعدد و مختلف به حضرت زهرا (سلام الله علیها) بخشید؛ اما بنی امیه آن را مصادره کردند.
مصادره کردن ملک شخصی حضرت زهرا (سلام الله علیها) به وسیله آنان میتواند به دو دلیل صورت بگیرد. دلیل اول این است که این افراد به مسائل مالی احتیاج داشتند و یک حکومت نوپایی داشتند؛ قوام کار هر حکومت و عمود خیمه هر مملکتی درآمدهای مالی آن است.
دلیل دوم این است که آنها میخواستند دست اهلبیت (علیهم السلام) از مسائل مالی خالی باشد و آنان نتوانند از این طریق افرادی را به طرف خودشان جذب کنند.
بنابراین روایت مرسلی از «ابی جمیله» داریم که مفهوم آن تا حدودی روشن است. این روایت از امام باقر (علیه السلام) یا امام صادق (علیه السلام) است که میفرمایند:
«قَدْ فَرَضَ اللَّهُ الْخُمُسَ نَصِیباً لِآلِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِمُ السَّلَامُ فَأَبَی أَبُو بَکرٍ أَنْ یعْطِیهُمْ نَصِیبَهُمْ حَسَداً وَ عَدَاوَةً»
خداوند عالم خمس را نصیب آل محمد (علیهم السلام) قرار داده است و اولین کسی که در آن محدودیت ایجاد کرد و از دست آنان گرفت، ابوبکر از روی حسد و دشمنی بود.
«وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ: وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُون»
خداوند متعال فرموده است: و كسى كه حكم نكند بدانچه خدا نازل كرده او و همفكرانش فاسق و عصيانپيشگانند.
بحار الأنوار؛ مجلسی، محمد باقر، ج 29، ص 385، باب الخامسة
حضرت دو آیه دیگر را برای رعایت احترام، در مورد ابوبکر نیاورده است و تنها به این آیه اکتفا کردهاند. دوستان میتوانند مراجعه کنند. در آیهای که بیان شد هم «الْفاسِقُون» دارد، هم «کافِرُون» و هم «ظَّالِمُون» دارد و تنها «مُنَافِقُون» ندارد.
بنابراین ما میگوییم علت آن این بود که در زمان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) مردم امکانات مالی نداشتند. شاید مقدرات الهی است؛ در زمان پیغمبر اکرم امکانات مالی وجود نداشت و بعد از آنکه فتوحات صورت گرفت مردم متمول شدند. چرا آنان نگرفتند؟!
ما میگوییم: بعد از فتوحات و تمول مسلمانان مشکلاتی که مانع شد خمس به دست آن برسد، محدودیتهایی بود که هیئت حاکمه اعمال کردند.
قرآن می فرماید:
(وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی)
و بدانید آنچه را که سود میبرید برای خدا است پنج یک آن و برای رسول و خویشاوند اوست.
سوره أنفال (8): آیه 41
در روایات متعدد وارد شده است:
«مَا کانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِرَسُولِهِ- وَ مَا کانَ لِرَسُولِهِ فَهُوَ لَنَا»
هر آنچه که مال خداست، به پیغمبر تعلق می گیرد و هر آنچه که مال پیغمبر است به ما اهلبیت تعلق می گیرد.
تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، نویسنده: عاملی، حرّ، محمد بن حسن، ج 9، ص 484، ح 12545
در آیه بعد از (لِلرَّسُولِ)، (وَ لِذِی الْقُرْبی) آمده است و خودشان هم گفتند: مراد از (ذِی الْقُرْبی) در آیه شریفه:
(ِقُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی)
بگو من از شما در برابر رسالتم مزدی طلب نمیکنم به جز مودت نسبت به اقرباء،
سوره شوری (42): آیه 23
همه گفتند مراد از (الْقُرْبی):
«عَلِی وَ فَاطِمَةُ وَ ابْنَاهُمَا»
شواهد التنزیل لقواعد التفضیل؛ حسکانی، عبید الله بن عبد الله، محقق / مصحح: محمودی، محمدباقر، ج 2، ص 194، ح 827
است.
آنچه در این زمینه روایاتی داریم و از آیات هم استفاده میکنیم، موارد تعلق زکات مشخص است که به چه مواردی زکات تعلق میگیرد. به عنوان مثال نقدین(طلا و نقره)، غلات، غنم و گوسفند و موارد دیگر زکات تعلق میگیرد.
در حال حاضر غالب این قضایا در میان مردم نیست؛ حال آیا این افراد نسبت به نقدین یعنی طلا و نقره زکات قائل هستند؟ آیا همین پولی که در اختیارشان است، به اعتبار اینکه این پول پشتوانه طلا هست به آن زکات تعلق میگیرد؟!
فتوایی نادر در مورد زکات پول نقد!
ما در میان فقهای معاصر هم علمایی از جمله آیت الله العظمی شبیری زنجانی را داریم که میگوید: پولی که در بانک دارید، اگر چنانچه قیمتش به اندازه 20 مثقال طلا برسد، باید زکات آن را پرداخت کنید.
حساب کنید که الان قیمت 20 مثقال طلا در بازار چقدر است؟! بر فرض مثال هر مثقال 500 هزار تومان است.
فتوای ایشان به این صورت است که بر فرض مثال شما الان 10 میلیون تومان پول دارید و این پول به حد نصاب رسیده است. امسال زکات این پول را پرداخت میکنید، سال آینده این موقع هم اگر این پول را خرج نکردید هم زکات آن را پرداخت میکنید.
نظر آیت الله شبیری زنجانی این است: به قدری باید زکات این پول را بدهید تا از حد نصاب خارج شود! نظر ایشان، نظر نادری است. ایشان معتقد است پولی که انسان در منزل یا بانک دارد، اگر قیمتش به اندازه حد نصاب باشد، هرسال باید زکات آن را پرداخت کنید.
در مورد خمس میگویند: «أن الخمس لا یخمس» اگر یک مرتبه خمس مالی را دادید، این مال برای همیشه پاک میشود و دیگر خمسی به آن تعلق نمیگیرد؛ اما در زکات چنین نیست. به قدری باید زکات بپردازید تا خودتان مستحق زکات بشوید.
البته بعضی افراد مدیریت مالی خوبی دارند و مال خود را مدیریت میکنند. روزی ده میلیون تومان هم به او بدهید برود بازار غروب برمیگردد جیبش خالی است، اگر ده هزار تومان هم باشد تا سر کوچه برود جیبش خالی میشود.
مطلبی که خیلی مهم است این است که انسان در مسائل مالی مدیریت داشته باشد. انسان باید برمبنای درآمدی که دارد، تلاش کند و برمبنای درآمد خود خرجها و هزینهها مدیریت کند.
نکته دیگری که در اینجا جواب میدهیم و حاج آقای سبحانی نسبت به فرمایشات آقای خوئی که مثلاً میگوید: "چنین موردی در روایات ما وارد نیست و نداریم" و از این روش استفاده میکند؛ روش خوب و معقولی است.
اینکه ما میگوییم: "در روایات نیست"؛ آیا تمام روایات به دست ما رسیده است یا نرسیده است؟! شما در صورتی میتوانید ادعا کنید که ما در رابطه با قضیه خمس در سنت یا سیره پیغمبر اکرم روایتی نداریم.
اول اجازه بدهید تمام آنچه که مربوط به سنت در سیره پیغمبر اکرم هست به دست ما رسیده باشد، و حال آنکه ما عکس آن را ثابت میکنیم.
ماجرای به آتش کشیدن روایات پیغمبر توسط «ابوبکر» و «عمر»!
ما سال گذشته هم مفصلاً بحث کردیم زمانی که آقای ابوبکر روی کار میآید، دستور میدهد تمام احادیثی که از پیغمبر اکرم شنیده یا در جایی جمع کرده است یا اطرافیان او جمع کردند را در جایی جمع آوری میکنند تا 500 روایت میشود. سپس ابوبکر دستور میدهد تا عایشه آتشی بیاورد و 500 روایت را باهم میسوزاند.
خب بفرمایید 500 حدیثی که آقای ابوبکر به عنوان خلیفه اول سوزاند؛ آیا احتمال قوی نیست که یک سری از مضامین احادیث مضامینی بود که با سیاست هیئت حاکمه در تضاد بوده است؟! حقوق اهلبیت (علیهم السلام) و حقانیت آن بزرگواران در آنجا بوده است!!
به ما بفرمایید 500 روایتی که سوزاندید و آتش زدید، چه مضامینی داشته است؟! آیا غیر از اینکه در دست ابوبکر بود و سوخته شد، آیا در دست دیگران هم بود یانه؟! این احادیث سوخته شد و رفت!!
اگر سنت و سیره نبی مکرم اسلام هم در اینجا بود، همه نابود شد و رفت! جالب این است که «ذهبی» این را به عنوان یک امر مفروغ عنه قرار میدهد. ذهبی در کتاب «تذکرة الحفاظ» میگوید:
«قالت عائشة جمع أبي الحديث عن رسول الله وكانت خمسمائة حديث... فدعا بنا فحرقها»
عائشه می گوید پدرم احادیث پیامبر را که به پانصد حدیث می رسید جمع کرد... سپس آتشی خواست و همه احادیث را سوزاند.
تذكرة الحفاظ ، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد الذهبي ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى؛ ج1، ص 5
حالا «جَمَع أحادیثُ النبی» احادیثی که از پیغمبر اکرم شنیده در یک کتاب 500 حدیثی بوده است، یا از دیگران جمع کرده است. خوشبینانهترین حالت این است که احادیث مربوط به خودش بوده است. خودش 500 احادیث از پیغمبر اکرم شنیده بوده و اینها را آتش زده است.
در این روایت، عایشه میگوید:
«فبات ليلته يتقلب كثيرا »
پدرم آن شب دائماً بی قراری می کرد.
حدیث پیغمبر اکرم اینطور نیست که خواب را از چشم آدم ببرد، معلوم است مضامین این روایات مضامینی است که با آینده حکومت همخوانی ندارد و پایههای حکومت این افراد را متزلزل میکند.
اگر این روایات به گوش مردم برسد، مردم دیگر حاضر نیستند از حکومت تبعیت کنند. این مطلب کاملاً واضح و روشن است؛ اگر روایات مربوط به نماز بود، مربوط به حج بود، مربوط به روزه بود، مربوط به زکات بود اینها منافاتی ندارد.
اهمیت این روایات در حدی نیست که خلیفه تا صبح خوابش نبرد؛ مشخص است که مضامین این روایات، مضامینی است که آرامش را از این شخص گرفته است. لذا دستور می دهد تا این احادیث را آتش بزنند!
حال نسبت به ابوبکر احادیثی که خودش شنیده بود، یعنی خوشبینانهترین حالت و قدر متیقن از روایت این است که احادیثی که خود ابوبکر از پیغمبر اکرم شنیده بود را آتش زد. منصفانهترین حالت این است که احادیثی که از دیگران شنیده بود را جمع کرد و آتش زد.
آنچه در رابطه با خلیفه دوم وجود دارد، این است که خود «عمربن خطاب» بخشنامه میکند و میگوید:
«إنّه قد بلغنی انّه قد ظهرت فی أیدیکم کتب»
در دست شما کتابهایی هست،
«فأحبها إلی اللّه، أعدلها وأقومها»
بهترین کتاب حدیث، کتابی است که معتدل و محکم باشد.
«فلا یبقین أحد عنده کتاب إلاّ أتانی به»
هرکسی هر کتابی مربوط به سنت پیغمبر اکرم دارد نزد من بیاورد.
«فأری فیه رأیی»
من میخواهم موسوعه سیرة النبی را بنویسم.
«فظنّوا أنّه یرید ینظر فیها ویقوّمها»
مردم تصور کردند او میخواهد این کتب را خلاصه کند و موضوعبندی کند،
«علی أمر لا یکون فیه اختلاف»
تا اختلافی میان مردم پیش نیاید.
«فأتوه بکتبهم، فأحرقها بالنار»
تمام کتب حدیثی را نزد خلیفه دوم آوردند و او همه را آتش زد!
تقیید العلم؛ اسم المؤلف: الخطیب البغدادی، دار النشر: دار إحیاء السنة النبویة، ج 1، ص 52، ح 1
چرا جناب عمر این کتب را آتش زد؟! آیا در این کتب روایات طهارت و نجاست بود؟! روایات نماز و زکات و حج بود؟!
«کعب الأحبار» و دیگران، احادیث را تدریس میکردند و از پیغمبر اکرم نقل میکردند و صحابه هم میآمدند پای درس او حدیث گوش میدادند. بنابراین تمام احادیث پیغمبر اکرم برای این افراد نگرانی نداشته است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته