2024 April 26 - جمعه 07 ارديبهشت 1403
آشنايي با فقه مقارن: پيدايش مذهب فقهي مالكي، شافعي و حنبلي
کد مطلب: ٦٧٥١ تاریخ انتشار: ٢٧ مهر ١٣٨٥ تعداد بازدید: 3224
خارج فقه مقارن » آشنايي با فقه مقارن
آشنايي با فقه مقارن: پيدايش مذهب فقهي مالكي، شافعي و حنبلي

جلسه نهم 1385/07/27

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 85/07/27

مالكی ها:

مذهب مالكي، منتسب به مالك بن أنس هست، متولد 93هـ هجري است. با اين كه ايشان 13 سال از ابوحنيفه كوچكتر بود، بازهم با يكديگر هم مباحثه بودند و در درس آقا امام صادق عليه السلام مي رفتند و خود مالك هم شاگردي ابوحنيفه را داشت. متوفاي سال 179هـ هجري است.

مشهور بر اين است كه هركس تاريخ مالك بن أنس را نوشته، همه بالاتفاق گفته اند كه ايشان دو سال يا بيشتر در رحم مادر توقف كرده اند. چون بعد از فوت پدرشان، مادر ايشان دو سال همسر جديدي انتخاب نفرموده بودند، ايشان بعد از دوسال در رحم مادر عزادار بودند و يك مقدار دير قدم به عرصة گيتي گذاشتند؛ البته مالكي ها اين را هم از فضايل ايشان مي شمارند !

مشخص است كه اكثر الحمل 9 ماه بيشتر نيست، اقل حمل مي تواند كم و زياد شود؛ ولي ايشان عزت داده اند و 12 ماه بيشتر توقف كرده اند.

ايشان عمدتا علومش را از محضر امام صادق عليه السلام گرفتند؛ با اين كه 31 سال بعد از امام صادق عليه السلام در قيد حيات بودند و با توجه به قيام محمد طبا طبا در عصر ايشان، بر خلاف حكومت عباسيان (هارون و مأمون) فتوي داد كه كمك كردن به محمد لازم هست و در برابر حكومت بني العباس بايد قيام كرد. و به خاطر اين فتوي مورد بي احترامي از ناحيه حكومت شد؛ تا جايي كه او را لخت كردند و پنجاه ضربه شلاق زدند و همين سخت گيري ها باعث محبوبيت ايشان در جامعه شد.

و اين قضايا گذشت تا اين كه زمان هارون الرشيد بود كه نامه نوشت هارون به مالك كه شما كتابي بنويس كه حاوي سنت رسول اكرم صلي اله عليه وآله باشد و من دستور مي دهم مردم به غير از كتاب تو كتاب ديگري را مطالعه نكنند به شرط آن كه در اين كتاب حديثي از علي بن ابي طالب عليه السلام ذكر نكني.

موطأ مالك تنها كتاب از صحاح ستّه است كه حتي يك روايت هم از آقا اميرالمؤمنين عليه السلام ندارد. اين يكي از عجايب روزگار است. بخاري با آن همه عنادي كه نسبت به ائمه و اميرالمؤمنين عليهم السلام دارد، بازهم 29 روايت از آقا اميرالمؤمنين عليه السلام در مجموع صحيح بخاري آورده است.

و عمدتا هم انتشار مذهبش توسط قضات شد، و در آغاز در بخش اندلس (تقريبا در اوائل كشور هاي اروپايي) فتاواي او را نقل كردند و در محكمه ها طبق نظريه مالك حكم كردند. وقتي اين قضيه به گوش مالك رسيد، نامه اي نوشت به پادشاه اندلس و در آن نامه نوشت:

نسأل الله ان يزيّن حرمنا بملككم.

ازخدا ما مي خواهيم كه حرم و قداست ما را با سلطنت شما مزين كند.

ابن حزم اندلسي صراحت دارد كه:

مذهبان انتشرا في مبدء امرهما بالرياسة و السلطان، مذهب ابي حنيفه و ثاني مذهب مالك عندنا في الاندلس فان يحي بن يحي كان متينا عند السلطان، مقبولا في القضاء فكان لايولي قاضيا في اقطار الاندلس الا بمشورته و اختياره.

دو مذهب در آغازشان به وسيله سلطان منتشر شدند، مذهب ابو حنيفه و مذهب مالك در اندلس.

و مردم هم كه ديدند كل محاكم قضايي در محور حكم مي كند، مجبور شدند مذهب مالك را انتخاب كنند.

اما در رابطه با مالك عرض كنم كه از ميان اين چهار امام از ائمه اربعه اهل سنت تعصب و عناد، از همه بيشتر از مالك نقل شده است. من فقط چند نمونه عرض مي كنم و رد مي شوم.

حتي بعضي ها جسارتي از مالك به اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده اند. مبرّد، همان لغت نويس مشهور كتابي دارد به نام الكامل در آن جا نوشته است كه سؤال كردند از عثمان و طلحه و زبير فقال: ما اقتتلوا الي التريب.

الكامل، مبرد، ج1، ص159

چه عثمان، چه طلحه و چه زبير و چه امام علي عليه السلام براي دنيا با هم ديگه جنگ مي كردند و ديانتي در كار نبود.

اين نشانگر نصب ايشان است كه نسبت به حضرت اميري كه آيه تطهير در باره او نازل شده است، بالاتفاق شيعه، سني، وهابي معتقدند كه بعد از نبي مكرم كسي كه مشمول آيه تطهير هست، علي بن ابي طالب است؛ حالا آن ها زنان پيغمبر را داخل مي كنند، ما مي گوييم زنان پيغمبر اصلا داخل نبوده اند؛ ولي نسبت به اين كه علي عليه السلام مشمول آيه تطهير هست، حتي وهابي ها هم اتفاق نظر دارند. و آيه تطهير صراحت دارد بر عصمت آقا امير المؤمنين عليه السلام؛ چون اراده در آن جا نمي تواند ارادة تشريعيه باشد، ارادة تشريعيه براي تمام مؤمنين هست.

ان الله أراد ان يطهركم.

اين تشريع در همه جاي عالم و براي همه كس هست، خداونداراده كرده همه مؤمنين را پاك كند. اين كه اين همه دست و پا مي زنند زنان پيغمبر را داخل آية تطهير كنند، فقط به خاطر يك جمله است، و آن هم جمله «يريد الله» است كه به معناي اراده تشريعي باشد يا تكويني. اگر اراده تشريعي باشد، هيچ فضيلتي محسوب نمي شود، در صورتي فضيلت به حساب مي آيد كه اراد تكويني باشد «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ». منظور از رجس هم هر نوع پليدي است؛ چه ظاهري و چه باطني؛ حتي خطا و نسيان هم يك نوع پليدي باطني است. با توجه به اين آيه، مالك اين تعبير قبيح و وقيح را نسبت به اميرالمؤمنين عليه السلام دارد.

خود مالك وقتي از او سؤال مي كنند كه در بين صحابه كدام افضل است؟ مي گويد آن چه كه براي ما محرز است، ابوبكر افضل صحابه است، بعد از او عمر، و بعد از او هم عثمان، و بعد از آن تمام صحابه يكي هستند! (الاستيعاب ج3، ص11، 16)؛ يعني اميرالمؤمنين علي السلام را با معاوية الطليق ابن الطليق يكي مي داند.

مطلب ديگر جهل مالك است به مسائل شرعيه. در حلية الاولياء ابونعيم كه از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است كه مي گويد: وقتي از مالك مسائل شرعي سؤال مي كردند، فرار مي كرد و مي گفت «لا ادري» (حلية الاوليا، ج6، ص123). و مي گويد كه از 48 مسأله فرعي از او سؤال كردند در 32 مورد گفت «لا ادري» (الديباج المذهب، ص23، شرح زرقاني بر موطأ مالك ج1، ص3.)

از عراقي از فقهاي برزگ نقل شده است كه از ايشان سؤال كرديم از چهل مسأله در 35 مسأله گفت نمي دانم. (الانتقاء، ابن عبد البر، ص38)

ابن عبد البر در كتاب جامع البيان و فضله يك عبارت خيلي عجيبي نقل مي كند، مي گويد:

احصيت علي مالك بن أنس، سبعين مسألة كلها مخالفة لسنت رسول الله صلي الله عليه وآله مما قال برأيه.(جامع بيان العلم، ج2، ص108)

من هفتاد مسأله را بررسي كردم كه مالك بر خلاف نظر رسول اكرم به رأي خودش فتوي داده بود، نامه نوشتم به مالك و او را نصيحت كردم كه دست از اين كارهاي خلاف رسول اكرم بردار.

مي گويند مالك در آخرين لحظات عمرش گريه مي كرد و مي گفت:

لوددت عني ضربت بكل مسألة أفتيت بها برأيي سوتا سوتا (الاحكام، ابن حزم اندلسي، ج6، ص790)

اي كاش هر مسأله اي كه با هوا و هو س فتوا داده ام يك شلاق مي زدند و من از اين فتواي به رأي دست بر مي داشتم.

و خود علماي رجال مطالب متعددي در مذمت مالك آورده اند كه نشان گر عدم وثاقت مالك نزد آن ها است؛ مثلا در علل الحديث احمد بن حنبل، ج1، ص539، مي گويد:

قالوا لابن ابي ذئب ان مالكا ليس البيعان بالخيار، فقال ابن أبي ذئب، هذا خبر موثوق في المدينه، قال ابي و كان يقول مالك ليس البيعان بالخيار، سمعت ابي كذا، يستتاب مالك، فإن تاب و الا ضربت عنقه.

وقتي گفت كه البيعان بالخيار كه حديث مسلم در ميان فقهاي مدينه هست، و به عنوان يك قاعدة فقهي است، و مالك انكار مي كرد. از ابن ابي ذئب كه از فقهاي مشهور و قاضي هم بود، سوال كردند چه كاركنيم؟ گفت مالك را بايد بگوييد از اين كارش توبه كند و گرنه مهدور الدم است؛ چون يك حديث قطعي و منسوب به رسول اكرم را انكار مي كند.

و مطالب ديگري هم هست كه در مذمت مالك آورده اند؛ من جمله گفته اند كه:

كان مالك مدلّسا.

مالك در نقل روايت تدليس مي كرد.

يعني روايت ضعيف را صحيح جلوه مي داد، مرسل را مسند جلوه مي داد. و خودشان هم نوشته اند كه:

التدليس اخ الكذب.

حتي نسبت به خود محمد اسماعيل بخاري هم مي گويند:

كان مدلسا.

بالاتفاق نقل كرده اند. كه اين را انشاء الله با مدارك رجالي اهل سنت، بحث خواهيم كرد.

شافعي ها:

مذهب شافعي منتسب به محمد بن ادريس شافعي است، متولد 150 هجري؛ يعني سال وفات ابوحنيفه ايشان به دنيا آمده و سال 204 هجري؛ يعني دو سال بعد از امامت امام جواد، از دنيا رفت.

ابتدا مذهب محمد بن ادريس شافعي در مناطق مصر شيوع پيدا كرد و قبر او هم الآن در مصر و زيارت گاه عام و خاص مردم است و در عهد حكومت فاطميين كه در حقيقت يك حكومت نميچه شيعه بود، (چون شيعه فاطمي با شيعه علوي خيلي فرق دارند، آن ها تقريبا بخشي از اسماعيليه هستند) در مدارس فقه شافعي تدريس مي شد و تا زمان صلاح الدين كه آمد مبارزه كرد با صليبي ها و خيلي سر و صدا به پا كرد، مذهب شافعي در سراسر مصر به عنوان تنها مذهبي بود كه مورد توجه بود و تا سال 635 يا 45 هجري، فقه شافعي تنها فقهي بود در مناطق مصر تدريس مي شد و مسائل قضائي بر محور او دور مي زد تا در سال645 يكي از سلاطين به نام بَي برس از سلاطين ترك زبان مصر براي اولين بار فقه اهل سنت را منحصر كرد به چهار مذهب؛ يعني سابقه مذاهب چهارگانه اهل سنت به قرن هفتم بر مي گردد؛ يعني سا 664 هجري كه اين آقاي بي برس آمد و اين قضايا را زمينه سازي كرد، در سال 664 برنامه ريزي كرد و در سال 665 هجري در دولت مصر مصوب شد كه غير فقه حنفي، فقه مالكي، فقه شافعي و فقه حنبلي، هيچ فقهي در محاكم قضايي و در مدارس و دانشگا هها مورد توجه قرار گيرد. تا اين زمان عمده مردم در مصر، تابع فقه شافعي و فقه اوزاعي بودند؛ ولي از اين قرن به بعد اين چهار مذهب بال و پر ساير مكاتب را بريدند.

حالا شما فقهي را سابقه اش به قرن هفتم بر مي گردد با فقهي مقايسه كنيد كه با ولادت اسلام، مذهب شيعه و فقه شيعه تولد يافت.

يا علي انت و شيعتك هم الفائزون.

شما اين آيه:

إِلَّا الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.

و آية شريفه:

إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ.

را كافي است فقط در تفسير درّ المنثور ببينيد، شايد بيش از 24 روايت آمده كه نبي مكرم اشاره مي كند به علي عليه السلام كه:

يا علي هئولاء انت و شيعتك.

ياعلي انت و شيعتك في الجنة.

انت و شيعتك هم الفائزون.

و امثال اين ها در زمان رسول اكرم عده اي از صحابه بودند؛ مثل سلمان، ابوذر، مقدار و... كه:

عرفوا بشيعة علي ابن ابي طالب

عرفوا بأنهم فضلوا علي بن أبي طالب علي جميع اصحاب رسول الله

حنبلي ها:

مذهب حنبلي بر مي گردد به احمد بن حنبل، متولد 164 و متوفاي 141 هجري. و تعبير دارد ابن خلدون كه:

اما احمد بن حنبل فمقلدوه قليل لبعد مذهبه عن الاجتهاد.

در حقيقت احمد بن حنبل تابع حديث وظواهر سنت بودند و هرگونه دخالت عقل را در مسائل شرعي جايز نمي دانستند. اولين بار بحث «سلف» احمد بن حنبل پايه گذاري كرد و ابن تيميه در قرن هشتم تقريبا طرحش را داد ولي طرحش نگرفت و در قرن 13 محمد بن عبدالوهاب آمد و آن را تئوريزه كرد و به صورت يك مذهب مستقل سلفي گري در عربستان تأسيس كرد. در حقيقت مذهب وهابيت عمدتا آبشخورش فقه احمد بن حنبل است. البته الآن خود مفتي هاي عربستان از خود مكتب احمد بن حنبل فاصله مي گيرند؛ چون مي بينند كه با فقه احمد بن حنبل نمي توانند مملكت اداره كنند. اعتراضات خيلي زياد است، و عقب افتاده ترين كشور اسلامي از نظر تمدن عربستان است؛ حتي خانم ها حق رأي در انتخابات ندارند، زن حق رانندگي ندارد؛ و حال آن كه در تمام كشورهاي اسلامي بلا استثنا اين امر جايز است، و چنانچه مردي زنش را كتك بزند آن ها طبق همان آية:

وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ.

حق را به مرد مي دهند؛ يعني به تمام معنا «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ» و زن حق نفس كشيدن ندارد. يكي از خانم هاي شيعه مدينه كتاب نوشته بود تحت عنوان النساء في السعودي و مطالب از برخورد وقيحانه عربستان سعودي نسبت به خانم ها ايشان آورده بود كه واقعا قلب آدم به درد مي آمد. حتي در يك جايي در يك مدرسه دخترانه بخاري آتش گرفته بود، يك مفتي گفته بود كه واجب نيست شما اين بچه هاي دختر را نجات بدهيد، خدا خواسته نسل اين ها را كم كند. حتي مانع ورود آتش نشان ها شده بودند. در واقع اين ها برگشته اند به ماقبل تاريخ.

از خود بن باز سؤال كردند كه آيا اين كه بعضي از منجمين مي گويند كره ارض حالت كروي دارد و به دور خورشيد و دور خودش مي چرخد و از گردشش به دور خودش روز و شب به وجود مي آيد و از گردشش به دور خورشيد سال پيدا مي شود، صحيح است. تعبير صريحش اين است كه اين حرف ها مال بعضي از منجمين كافر است، اين ها براي نابودي اسلام اين طرح ها را داده اند و حال اين كه اگر كره زمين به دور خودش بچرخد، همه چيز برهم مي ريزد.

يعني اگر كره زمين بچرخد، مردم مي افتند در فضا، مكه مكرمه جايش عوض مي شد و حال آن كه از آن زماني كه ما شنيده ايم مكه جاش عوض نشده است.

جالب اين جا است كه مي گويد: من خودم قبل از 19 سالگي كه چشم داشتم، بار ها ديدم كه آفتاب از مشرق طلوع كرد و در مغرب غروب !.

يعني خواسته بگويد كه من با چشم خودم ديده ام و از روي احساسات فتوي نمي دهم و روي آن چه را كه درك كرده ام فتوي مي دهم.

بعد مي گويد كه اگر كس معتقد باشد كه زمين چنين و چنان است و يا آفتاب ساكن هست، «فهو مرتد يجب أن يستتاب و الا قتل».



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب