2024 April 27 - شنبه 08 ارديبهشت 1403
توسل از ديدگاه قرآن، سنت و سيره صحابه 02
کد مطلب: ٥٦٧٨ تاریخ انتشار: ٢٨ تير ١٣٨٦ تعداد بازدید: 4354
سخنراني ها » وهابیت
توسل از ديدگاه قرآن، سنت و سيره صحابه 02

نقد و رد نظر وهابیت درمورد توسل با آیات و روایات، جهل و جمود وهابیت به آیات و روایات
شبكه سلام 86/04/28

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 86/04/28

آقاي هدايتي

يكي از مطالبي كه دست آويز وهابي ها قرار گرفته و توسط آن هجمه شديدي بر عليه شيعيان و پيروان اهل بيت دارند و اين مسأله را مستمسك قرار داده اند براي مشرك دانستن شيعيان و به دنبال آن مهدور الدم و واجب القتل دانستن آن ها، اين است كه مي گويند:

شيعيان معتقد به توسل هستند.

با توجه به اهميت اين مطلب و با توجه به گسترش هجمه وسيع آنها در اين روزها، مي خواهيم در قدم اول اين مسأله را از ديدگاه قرآن بررسي كنيم.

استاد حسيني قزويني

در رابطه با توسل از منظر قرآن، ما بارها در لابلاي برنامه ها اشاره كرديم بر اين كه مسأله توسل به پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله) يا به پيامبران (عليهم السلام)، يك أمري است كه ريشه در قرآن مجيد و كتاب إلهي دارد و خداوند مشروعيت توسل را براي همگان تثبيت كرده است.

در سوره نساء، آيه 64 صراحت دارد و از محكمات قرآن است كه مي فرمايد:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا.

آنان كه نسبت به خود ظلم كرده اند، استغفار كنند و از پيامبر بخواهند كه او از خداوند براي آنها طلب مغفرت كند.

يعني متوسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بشوند و به واسطه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، از خداوند براي گناهان طلب بخشش كنند.

و هم چنين در سوره يوسف، خيلي صريح تر از اين، فرزندان حضرت يعقوب (عليه السلام) مي گويند:

يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ

پدر جان! براي ما از خداوند طلب مغفرت كن.

سوره يوسف/آيه97

چه فرقي است ميان اين و اين كه شيعه مي گويد:

يا رسول الله إشفع لنا عند الله.

يا أمير المؤمنين إشفع لنا عند الله.

هيچ تفاوتي ندارد.

و خداوند از قول حضرت يعقوب (عليه السلام) نقل مي كند:

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

سوره يوسف/آيه98

البته آيات متعدد ديگري هم هست؛ ولي من به همين دو آيه اكتفاء مي كنم.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

وهابيون معاصر، به هر حال اين آيات را شنيده اند، چه توجيهي نسبت به اين آيات دارند و اينها را چگونه تفسير مي كنند؟

استاد حسيني قزويني

بنده خودم در خود عربستان در جلساتي كه با وهابيون داشته ام، يا با بعضي از وهابيون داخل ايران كه از طريق اينترنت دو سه ماه مشغول بحث و مناظره داشتيم و هم چنين كتابي كه اخيراً در رابطه با توسل در استان سيستان و بلوچستان نوشته شده است، ديدم همگي در توجيه اين دو آيه، اين عبارت را دارند: مثلاً در رابطه با منافقين در 64 سوره نساء، مي گويند، اين منافقين در حق پيامبر ظلم كرده بودند، جنايت كرده بودند، خداوند به آنها مي گويد كه شما برويد از پيامبر عذر خواهي كنيد و در قضيه حضرت يعقوب هم، چون فرزندان حضرت يعقوب در حق پدر ظلم كرده بودند، در حقيقت اين آيات نشان مي دهد به پوزش و تقاضاي بخشش از برادران يوسف نسبت به يعقوب و منافقين نسبت به پيامبر.

بنده جواب دادم كه اگر چنانچه واقعاً قضيه آيه 64 سوره نساء مربوط به عذرخواهي منافقين از پيامبر (صلي الله عليه و آله) است، بايد به جاي «وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» بگويد، «غفر لهم الرسول : پيامبر (صلي الله عليه و آله) گناهان آنان را ببخشد». در حالي كه مي گويد: پيامبر از خداوند بخواهد كه خداوند گناهان آنان را ببخشد. يعني گناهي است بين مردم و خداوند. البته نزول آيه درباره منافقين، دليل نمي شود كه ما پيام آيه را منحصر به منافقين بدانيم. لذا شما مي دانيد كه تمام فقهاء اهل سنت، اين آيه شريفه را در آداب زيارت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) آورده اند. مي گويند هر مسلماني كه مي آيد كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، اين آيه را بخواند و بگويد:

يا رسول الله! خداوند در قرآن اين گونه فرموده است:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا.

من گناه كرده ام و آمده ام پيش تو و از تو مي خواهم كه از خداوند براي من طلب مغفرت كني.

پس معلوم مي شود كه اين آيه فقط مربوط به منافقين نيست.

و اضافه بر اين كه اگر مختص به منافقين بود، به جاي «استغفر» بايد «و غفر» مي آمد. و هم چنين برادران حضرت يوسف (عليه السلام) مي گويد:

از خدا طلب مغفرت كن.

اگر عذر خواهي بود، بايد مي گفتند:

يا ابانا اغفر لنا.

پدر جان! گناه ما را ببخش.

يعني اين آقايان وهابي، يك توجيهي مي كنند كه كاملا با سياق، نص و صريح آيه منافات و تضاد دارد.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آيه 35 سوره مائده:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ

درباره چه صحبتي داريد؟ آيا وهابيت در اين باره صحبتي داشته ايد؟

استاد حسيني قزويني

من در بحثي كه با مفتي اعظم عربستان سعودي، جناب عبد العزيز آل شيخ داشتم، ايشان با توجه به رواياتي كه از عايشه نقل كرده اند، مي گويند كه مراد از وسيله، عمل صالح است. در آنجا آقايان توجيه مي كنند و حال آن كه اين توجيه كاملاً اشتباه است. ما روايات متعدد داريم بر اين كه مراد از وسيله، اعم از عمل صالح و واسطه قرار دادن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و افراد صالح است. حتي در رابطه با قضيه آقاي إبن عباس كه جناب عمر وقتي متوسل به او شد، تعبيري دارد:

و اتخذوه وسيلة إلي الله عز و جل فيما نزل بكم.

عمر در قضيه استسقاء به مردم خطاب كرد: حضرت عباس عموي پيامبر را وسيله بين خود و خدا قرار دهيد.

مستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص334 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص47

* * * * * * *

آقاي هدايتي

اگر وهابي ها قبول دارند كه وسيله عمل صالح است، آيا تعظيم و تكريم بزرگان، عمل صالح نيست؟ رفتن به زيارت بزرگان دين، چون عمل صالح است، پس عمل به آيه 35 سوره مائده است.

وهابيون معاصر نسبت به اين آيات شريفه توجيهاتي داشتند كه پاسخش را شنيديم، آيا درباره توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و صالحان از نظر سنت ما رواياتي داريم و در اين زمينه وهابي ها چه حرفي دارند؟

استاد حسيني قزويني

ما در احاديث ـ چه احاديث شيعه و چه احاديث اهل سنت ـ روايات متعدد داريم. من يك روايتي را كه حتي خود إبن تيميه هم صحت آن را قبول مي كند، اشاره مي كنم. اين روايت را در صحيح ترمذي ـ كه از صحاح سته است ـ از عثمان بن حنيف نقل مي كند:

مرد نابينائي خدمت پيامبر آمد و از حضرت تقاضا كرد كه از خداوند بخواهد بينائي اش را به او برگرداند. حضرت به او فرمودند: اگر بخواهي دعا مي كنم و اگر بخواهي صبر كني، براي تو خير است. گفت: نه، مي خواهم چشمانم شفا پيدا كند. حضرت فرمودند: برو وضو بگير و داخل مسجد شو و اين دعا را بخوان.

من از بينندگان عزيز مي خواهم كه به اين دعا كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به اين شخص ياد مي دهد دقت كنند. اين دعا در بسياري از كتاب هاي اهل سنت نقل شده است و روايت صحيحه هم هست:

أللهم إني أسئلك و أتوجه إليك بنيك محمد نبي الرحمة.

خدايا! از تو درخواست مي كنم و به وسيله نبيت، به تو تقرب مي جويم

عين همان دعاي توسلي كه شيعيان در شب چهارشنبه در سراسر جهان مي خوانند. بعد جالب اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به آن نابينا فرمود كه اين سخن را بگو:

يا محمد! إني توجهت بك إلي ربي في حاجتي هذه لتقضي لية أللهم فشفّعه في.

خدايا من كه محمد را واسطه قرار داده ام براي شفاي بينائي خودم، شفاعت پيامبر را در حق من بپذير.

اين عين همان تعبيري است كه ما در دعاي توسل مي خوانيم.

سنن الترمذي،، ج5، ص229 ـ سنن إبن ماجه، ج1، ص48 ـ مسند احمد، ج4، ص138 ـ مستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص313 ـ منتخب مسند عبد بن حميد، ص148 ـ السنن الكبري للنسائي، ج6، ص169 ـ صحيح إبن خزيمة، ج2، ص226 ـ الأربعين البلدانية لإبن عساكر، ص85 ـ الأذكار النووية للنووي، ص184 ـ الجامع الصغير للسيوطي، ج1، ص227 ـ رفع المنارة لمحمود سعيد ممدوح، ص17 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص125 و 126 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج6، ص24 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج3، ص371 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج19، ص359 ـ دفع الشبه عن الرسول للحصني الدمشقي، ص149 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج12، ص404 و ...

آقاي إبن تيميه در كتاب مجموع فتاواي، جلد 1، صفحه 95، باب حقيقة قولنا أشهد أن لا اله الا الله و در مجموعه الرسائل و المسائل، جلد 1، صفحه 13 مي گويد:

وَ قَدْ رَوَي التِّرْمِذِيُّ حَدِيثًا صَحِيحًا (عَنْ النَّبِيِّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ أَنَّهُ عَلَّمَ رَجُلًا أَنْ يَدْعُوَ فَيَقُولَ: أللَّهُمَّ إنِّي أَسْأَلُك وَ أَتَوَسَّلُ إلَيْك بِنَبِيِّك مُحَمَّدٍ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ، يَا مُحَمَّدُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إنِّي أَتَوَسَّلُ بِك إلَي رَبِّي فِي حَاجَتِي لِيَقْضِيَهَا لِي، اللَّهُمَّ شَفِّعْهُ فِيَّ) وَ رَوَي النسائي نَحْوَ هَذَا الدُّعَاءِ.

آقاي رُفاعي از وهابيون به نام و از ليدرهاي وهابي هاي معاصر است، در كتاب التوسل إلي حقيقة التوسل، صفحه 158 مي گويد:

لا شك أن هذ الحديث صحيح و مشهور.

هيچ شبهه اي نداريم كه اين حديث هم صحيح است و هم مشهور.

اگر ما هيچ دليلي نداشته باشيم، غير از همين يك روايت، براي ما كفايت مي كند.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

ابن تيميه، چه توجيهي نسبت به اين روايت داشته است؟

وهابي ها مي گويند:

طلب حاجت از مردگان، دو اشكال اساسي دارد:

1. آنها عاجز هستند از اين كه بتوانند حاجت را برآورده سازند.

2. برآورده كردن حاجت، مخصوص خداوند است و توسل، خواستنِ كار ويژه خداوند از ديگران است و اين باعث مي شود كه ما براي خداوند شريك قائل بشويم.

درباره اين دو اشكالي كه وهابيون درباره توسل مي گيرند، صحبت بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

سؤال حضرت عالي سه بخش دارد: يك بخش اين كه نسبت به همان روايت شفاي نابينا، وهابي ها چه توجيهي دارند.

هم إبن تيميه، هم محمد بن عبد الوهاب و هم لجنه افتاء عربستان سعودي اين مطلب را دارند كه مي گويند در اينجا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه به آن نابينا دستور داد به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) متوسل شود، اين در حقيقت متوسل به دعاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شد نه به ذات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله). حال آن كه اگر كسي اندك توجهي به فراز آن روايت بكند، كاملاً مي فهمد كه حرف إبن تيميه و محمد بن عبد الوهاب، حرف بي پايه و بي اساس است. اصلا بحث توسل به دعاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مطرح نيست. آنجا توسل به ذات مقدس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است. تعبير اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به او فرمود:

برو و بگو:

أللهم إني اسئلك و أتوجه إليك بنيك محمد نبي الرحمة.

خدايا! از تو درخواست مي كنم و به وسيله نبيّت، به تو تقرب مي جويم.

آقايان وهابي مي گويند:

أتوجه إليك بدعاء نبيك.

حالا اگر ما آمديم درباره آيه:

وَ جَاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا.

سوره الفجر/آيه22

گفتيم:

جاء أمر ربك.

يا درباره آياتي كه ظاهر آنها را اهل سنت حمل بر تجسيم مي كند، در تقدير گرفتيم، بلا فاصله وهابيت مي گويند كه شيعه، تفسير به رأي كرده است و مشرك شده اند، كافر و واجب القتل اند. ولي اين جا در كلام نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مي گويند كه ما بايد بگوييم:

أتوجه إليك بدعاء نبيك.

و حال آن كه اگر اين جمله را به يك عوام هم بدهيم و ترجمه كنيم، ذات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را خواهد فهميد نه دعاي آن حضرت را.

و بلا فاصله هم مي گويد:

يا محمد! إني توجهت بك إلي ربي.

نمي گويد:

إني توجهت بدعائك إلي ربي.

ما يك اختلاف خيلي عميقي كه با وهابيت داريم، در اين است كه اينها مي گويند توسل به دعاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اشكال ندارد؛ ولي به ذات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) صحيح نيست.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

اصلاً پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) در حق آن نابينا دعا نكرده است كه بعد او رفته باشد و به دعاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) متوسل شده باشد.

استاد حسيني قزويني

در رابطه با بخش دوم فرمايش حضرت عالي، اينها مي گويند طلب حاجت از مردگان، چون عاجز از قضاي حاجت هستند، دليل بر شرك متوسل است و جناب صنعاني ـ از أهل سنت متأثر از افكار إبن تيميه است ـ در كتاب فتح المجيد، صفحه 167 صراحت دارد و مي گويد:

إنما الكلام في إستغاثة القبوريين و غيرهم بأوليائهم و طلبهم منهم أمورا لا يقدر عليه إلا الله من عافية المريض و غيرها. جاء الإستغاثة بالمخلوقين الأحياء فيما لا يقدرون عليه.

بنده در هفته گذشته عرض كردم كه در سال 82 كه با جناب مفتي اعظم عربستان، جناب شيخ عبد العزيز آل شيخ بحث داشتيم، من گفتم:

چرا توسل را شرك مي دانيد؟

ايشان گفتند:

پيامبر عاجز از قضاي حوائج است.

من در همان جا جواب دادم:

اگر ملاك شرك، عجز متوسل إليه باشد، اين مختص به مردگان نيست. آيا شما در أحياء و زندگان هم اگر يك فردي به يك عاجزي متوسل شود، مي گوييد كه ايشان مشرك است؟ مثلاً كسي به يك نابينا بگويد كه دست مرا بگير و به آن طرف خيابان ببر. قطعاً نابينا عاجز است. آيا شما اين را شرك مي دانيد؟ عجز متوسل إليه، دليل بر شرك متوسِّل مي شود؟

اگر كسي بگويد: آقاي ديوار! مرا سيرم كن. آيا اين شرك است يا أمر عبث و باطل؟ أمر عبث يك چيزي است و شرك چيزي ديگر.

چطور كه شد توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در حال حيات آن حضرت، مرضيّ شارع مقدس است؛ ولي بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تبديل به شرك شده است؟

اما بخش ديگر سخن حضرت عالي كه برآوردن حاجت مخصوص خداوند است، از مطالبي است كه حتي وهابي هاي داخل ايران نيز روي اين مطلب خيلي مانور مي دهند. حتي أذهان بعضي از جوان هاي شيعه را با اين سخنان باطل و بي اساس مشوش مي كنند.

وهابي ها مي گويند:

اگر ما آمديم و به پيامبر و يا امام متوسل شديم و گفتيم:

يا رسول الله اشفع لنا عند الله

يا اين كه مثلاً يك فرد نابينا بيايد حرم حضرت علي و بگويد: يا علي! چشم مرا شفا بده.

اين كارها، كار خدايي است. شما آمده ايد كاري كه مختص به خداوند است از بندگان خدا طلب كرده ايد و اين شرك و كفر است.

ما در اينجا چند جواب مي دهيم:

اگر چنان چه ما مي آييم از آقا امير المؤمنين (عليه السلام)، امام حسين (عليه السلام)، قمر بني هاشم (عليه السلام) و ... تقاضا مي كنيم:

من كور مادر زاد هستم، اين كوري مرا شفا بده.

آيا كسي كه متوسل به حضرت عباس (سلام الله عليه) مي شود، معتقد است كه حضرت عباس (عليه السلام)، خدا و پروردگار است؟ يا اين كه معتقد است حضرت عباس (سلام الله عليه) به إذن خداوند تبارك و تعالي و با آن قدرتي كه خداوند به آنها داده است، مريض ها را شفا مي دهد؟ همان طوري كه در رابطه با حضرت عيسي (عليه السلام) ـ منطق، منطق قرآن است ـ خداوند إحياء أموات را به عهده او گذاشته بود.

خداوند مي فرمايد :

هو الحي القيوم، هو محيي، هو المميت.

اين خداوند است كه مردگان را زنده مي كند؛ ولي حضرت عيسي (عليه السلام) به إذن خداوند مرده را زنده مي كند. حال اگر كسي رفت نزد حضرت عيسي (عليه السلام) و گفت:

يا روح الله! من بچه ام از دنيا رفته است، تقاضا دارم اين بچه مرا زنده كني.

آيا اين شخص كافر شده است و بايد گردنش را زد؟ آيا از حضرت عيسي (عليه السلام) كار خدايي طلب كرده است؟

خود حضرت عيسي (عليه السلام) نيز مي فرمايد:

وَ أُحْيِي الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللَّهِ

مردگان را زنده مي كند به إذن خدا.

سوره آل عمران/آيه 49

أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِي الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآَيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.

من از گل چيزي به صورت پرنده مي سازم، در او مي دمم، او به إذن خداوند تبديل به پرنده مي شود، كور مادر زاد را به إذن خداوند شفا مي دهم ... .

يعني در حضرت عيسي (عليه السلام)، هم قدرت زنده كردن مردگان و هم خلقت پرندگان است. همان طوري كه حضرت عسي (عليه السلام) به إذن خداوند، مرده را زنده مي كند، كور مادرزاد را شفا مي دهد، پرنده گلي را به پرنده زنده تبديل مي كند، ما معتقديم نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام) به إذن خداوند قادر هستند براي قضاي حوائج مردم و مي توانند كور مادرزاد را شفا بدهند، مرده را زنده كنند و ... و اين نه تنها شرك نيست؛ بلكه نهايت توحيد است.

نكته ديگر اين كه خداوند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در دو جاي قرآن در رديف خودش شمرده است. در سوره توبه، آيه 74 مي گويد:

وَ مَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ

اين منافقين انتقام نمي گيرند؛ مگر اين كه خدا و رسولش آنها را بي نياز كرده است.

در اين آيه خداوند مي فرمايد كه خدا و رسول آنها را بي نياز كرده است. اين بي نياز كردن خدا و رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، در عرض هم قرار گرفته است. يعني بي نياز شدن مردم به فضل خدا و به فضل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در كنار هم آمده است.

و در آيه 59 مي فرمايد:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آَتَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَي اللَّهِ رَاغِبُونَ

اگر اينها به آنچه خدا و رسول او داده اند، راضي باشند ... خداوند از فضل خودش و از رسول خودش به آنها كرم مي كند.

باز هم در اينجا الله و رسول در كنار هم قرار داده شده است. اگر ما به يك وهابي بگوييم كه ما به فضل خدا و فضل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، بي نياز شده ايم، همان جا فورا مي گويند كه شما مشرك شده ايد. همانجا فتوي كفر و شرك را صادر مي كنند. حتي من يك جلسه اي داشتم با رئيس شئون الحرمين در مدينه منوره، يك صحبتي شد و گفتم الحمد لله خداوند به فضل خودش و به كرم رسول اكرم (صلي الله عليه و آله)، اين عنايت را كرد، فورا گفت:

نگو به كرم پيامبر. اين شرك و كفر است. بگو بفضل الله و كرمه.

و حال آن كه قرآن صراحت دارد.

جالب اين است كه آقا امام صادق (سلام الله عليه) با جناب آقاي أبو حنيفه رئيس أحناف در اين رابطه يك گفتگويي دارد كه در منابع شيعه زياد است. جناب آقاي عبد الحليم جندي، مشاور مجلس عالي مصر در كتاب الإمام الصادق اين مسأله را نقل مي كند. يعني عالم سني مصري و آن هم مشاور مجلس اعلاي مصر مي گويد روزي أبو حنيفه با امام صادق (سلام الله عليه) غذا مي خورد، آقا امام صادق (عليه السلام) بعد از اين كه غذا را خوردند، فرمودند:

أللهم هذا منك و من رسولك.

خدايا! اين نعمت از تو و از پيامبرت به دست ما رسيده است.

أبو حنيفه گفت:

چرا براي خدا شريك قرار دادي؟

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

قرآن مي گويد:

أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ

و در جايي ديگر نيز آمده است:

سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ

وقتي امام صادق (عليه السلام) اين دو آيه را خواند، أبو حنيفه گفت:

گويا تا به حال نه اين آيه را در قرآن خوانده ام و نه شنيده بودم. الآن از زبان فرزند پيامبر شنيدم.

كنز الفوائد لأبو الفتح الكراجكي، ص196 ـ وسائل الشيعة (آل البيت) للحر العاملي، ج24، ص351 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج10، ص216 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج23، ص532 ـ شرح إحقاق الحق للسيد المرعشي، ج28، ص359 و 360 و الإمام جعفر الصادق لعبد الحليم الجندي، ص181 و 182 و ...

پس با توجه به اين قضيه، اگر ما مي آييم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يا از ائمه (عليهم السلام) حاجتي مي طلبيم، قضاي آن حاجت، كار خدايي است. ما معتقد هستيم كه خداوند به آنها اين قدرت را داده است كه اين كار خدايي را آنها انجام بدهند. همان طوي كه در ميراندن مردم، خداوند مي ميراند:

اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا

سوره زمر/آيه42

از آن طرف هم دارد:

الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ

سوره نحل/آيه28

يعني ميراندني كه از أوصاف و أسماء إلهي است و از صفات ويژه خداوند است و خداوند اراده كرده است كه اين را به جناب عزرائيل و أعوان و أنصار او عنايت كند و هيچ ارتباطي به شرك و كفر ندارد.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

صحبت ها وهابي اين است كه شما كه متوسل مي شويد به مردگان و كساني كه در اين دنيا نيستند، مشكل اساسي اين است كه آنها صداي ما را نمي شنوند. وقتي صداي ما را نمي شنوند، طبيعتا نمي توانند بفهمند كه ما از آنها چه مي خواهيم. وقتي كه ندانند ما از آنها چه مي خواهيم و صداي ما را نشنوند، خيلي واضح است كه نمي توانند براي برآورده شدن حاجت ما اقدام كنند.

در اين باره توضيح دهيد.

استاد حسيني قزويني

در رابطه با اين قضيه، متأسفانه يكي از عقايد خيلي فاسد وهابيت دارند و بر خلاف نظريه تمام علماي اهل سنت، اين است كه مي گويند:

افرادي كه از اين دنيا مي روند، حتي پيامبر ارتباطش يا ما قطع مي شود و صداي ما را نمي شنود.

مثلاً در لجنه عالي عربستان سعودي كه امروز بالاترين مقام علمي وهابيت است ، سؤال كرده اند:

هل يسمع النبي كل دعاء و نداء عند قبره الشريف؟

آيا پيامبر، نداي هر كسي را كه او را صدا بزند و دعا كند، مي شنود؟

جواب داده اند:

إن الأموات عموما لا يسمعون نداء الأحياء من بني آدم و لا دعائهم.

عموم مردگان صداي زندگان را نمي شنوند و دعاي آنها را متوجه نمي شوند.

بعد متأسفانه آمده است به يك آيه از قرآن استناد كرده اند:

وَ مَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ

سوره فاطر/آيه22

بعد مي گويد:

و لم يذكر في الكتاب و لا في السنة الصحيحة علي أن النبي يسمع كل دعاء او نداء من البشر.

ما در هيچ روايت صحيحي نداريم كه پيامبر نداي مردم را و دعاي مردم را مي شنود.

فتاوي اللجنة الدائمه، ج1، ص472، إستفتاء4283

و هم چنين در جاهاي ديگر اين عبارت ديده مي شود.

جواب اول

اين كه ايشان مي گويد در هيچ روايت صحيحه اي نداريم كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اسلام ندا و دعاي مردم را مي شنود، در خود صحاح اهل سنت، صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) بعد از جنگ بدر، آمد در كنار چاه بدر و آن جايي كه مرده هاي قريش بودند، آنها را صدا زد و فرمود:

أليس قد وجدتم ما وعد ربكم حقا، فاني قد وجدت ما وعدني ربي حقا، فسمع عمر قول النبي صلي الله عليه و سلم فقال: يا رسول الله! كيف يسمعوا و إني يجبوا و قد جيفوا، قال: و الذي نفسي بيده! ما أنتم بأسمع لما أقول منهم و لكنهم لا يقدرون أن يجيبوا، ثم أمر بهم فسحبوا فألقوا في قليب بدر.

آيا شما آنچه را كه خداوند وعده داده بود، حق يافتيد؟ من وعده خدا را حق يافتم. عمر وقتي گفتگوي پيامبر با مردگان بدر را شنيد، گفت: اينها چطور سخن شما را مي شنوند و چطور جواب مي دهند در حالي كه همه مرده اند؟ پيامبر فرمود: قسم به خدايي كه جان من در دست او است! شما شنواتر از آنها نيستيد، آنها بهتر از شما مي شنوند؛ ولي نمي توانند جواب بدهند.

صحيح مسلم، ج8، ص163 و 164 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج8، ص201 ـ الديباج علي مسلم للسيوطي، ج6، ص206 ـ صحيح إبن حبان، ج14، ص424 ـ تفسير القرطبي، ج7، ص377 ـ تفسير الآلوسي، ج21، ص55 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج12، ص160 و ...

جواب دوم

اين كه وهابي ها استناد مي كنند به دو آيه:

وَ مَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ

سوره فاطر/آيه22

إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَي

سوره نمل/آيه80

نشان مي دهد كه آنها حتي از مفاهيم قرآني هم كاملاً بي خبر هستند.

إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَي

يعني:

پيامبر! تو نمي تواني سخنت را به مردگان بشنواني.

مگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كنار قبرستان رفته بود و مردگان را موعظه مي كرد و به مرده ها مي گفت كه توحيد چنين است و چنان است؟ كاملاً مشخص است كه خداوند از يك سري مرده دل هاي كه در كنار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند سخن مي گويد، از كفار قريش سخن مي گويد. خداوند مي گويد:

اين مرده دلاني كه به ظاهر زنده اند؛ ولي در حقيقت، با مردگان در قبرستان هيچ تفاوتي ندارند، شما نمي توانيد به اين مرده دل ها سخنت را بشنواني.

خدا كفار قريش را به مردگان در داخل قبرها تشبيه كرده است.

جواب سوم

در بحثي كه با جناب آقاي دكتر غامدي از اساتيد برجسته دانشگاه ام القري مكه داشتم، ايشان همين بحث را كرد:

وقتي پيامبران (عليهم السلام)، ائمه (عليهم السلام) و صالحان از دنيا مي روند، صداي ما را نمي شنوند.

من از ايشان سؤال كردم كه هر روز ميليون ها مسلمان نماز مي خوانند و در نمازشان مي گويند:

السلام عليك أيها النبي و رحمت الله و بركاته.

و تمام فقهاء اهل سنت، گفتن اين سلام را واجب مي دانند. حتي خود وهابي ها هم گفتن اين فراز از سلام را واجب مي دانند. جالب اين است كه در همين كتاب فتاوي اللجنة الدائمة، جلد 7، صفحه 8، فتواي 8571 سؤال كرده اند:

آيا ما مي توانيم به جاي «السلام عليك ايها النبي» بگوييم: «السلام عليه و رحمة الله» يا «السلام علي النبي و رحمة الله»؟ چون سائل در ذهنش اين مطلب بوده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) صداي ما را نمي شنود و سلام خطاب درست نيست.

فتواي بالاترين مقام إفتاي علمي عربستان اين بود:

واجب است هر كسي در نماز اين را بگويد:

السلام عليك إيها النبي و رحمت الله و بركاته.

روايات صحيح داريم كه بايد در نماز به همين صورت ادا شود.

من از دكتر غامدي سؤال كردم كه اين مسلمان ها كه هر روز سلام مي دهند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يا مي شنود يا نمي شوند. اگر مي شنود، پس ـ نستجير بالله ـ اين يك نوع حماقت است. ايشان يك مقداري ماند و گفت:

ما در روايت داريم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده: مردم كه به من سلام مي دهند، خداوند روح مرا از عالم ملأ أعلي بر مي گرداند به جسم من و سلام مردم را جواب مي دهم و دوباره برمي گردم.

گفتم:

آقاي دكتر! آيا مي داني كه شما با اين عبارتت، بالاترين اهانت را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي كنيد؟

گفت: چطور؟ گفتم:

در هر لحظه اي از لحظات شبانه روز، يك جاي كره زمين حدأقل هزاران نفر مي خوانند و مي گويند السلام عليك ايها النبي. يعني در هر آني، هزار بار روح پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بايد برود و دوباره برگردد. اين سلام به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست، اين زجر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است.

بعد ايشان گفت:

ما يك روايت ديگر هم داريم كه خداوند، ملائكه اي را در روي زمين مأمور كرده است كه سلام مردم را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ابلاغ مي كنند و جواب سلام را هم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي گيرند و به مردم مي رسانند.

گفتم:

آن ملائكه كه سلام مردم را مي گيرند و در يك تريلي قرار مي دهند و خدمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ابلاغ مي كنند و جواب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را هم مي گيرند و در 18 چرخ ديگر مي گذارند و به مردم مي رسانند، همان ملائكه هم عاجز نيستند كه توسل مردم را بگيرند و در يك وانت بار قرار دهند و به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) برسانند و جواب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را هم بگيرند و به مردم برسانند.

دانشجوهايي كه در منزل ايشان نشسته بودند، يك مقداري خنديدند. ايشان جوابي نداشتند و گفتند كه وقت نماز عشاء رسيده است، برويم نماز بخوانيم.

يكي از نكاتي كه ضروري است ما در بحث ها به آن توجه كنيم، همين بحث سلام در نماز است. البته اين جوابي كه بنده دادم نسبت به اين فتواي وهابي ها، خواستم فقط از منظر خود روايات و سنت جواب داده باشم؛ ولي اگر به آيات برسيم، آيات صراحت دارد بر اين كه خداوند درباره شهداء مي فرمايد:

وَ لَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَ لَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ

سوره بقره/آيه154

چطور مي شود شهدائي كه به أمر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به شهادت رسيده اند، زنده باشند، ولي كسي كه پيامبر شهداء است، او مرده باشد؟!

يا در سوره يس از قول حبيب نجار آمده است:

قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ / بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ

سوره يس/آيه26ـ 27

كاملاً روشن است بر اين كه زنده بوده اند. يا بالاتر از اين، ما در سوه غافر، آيه 45 و 46 داريم حتي آل فرعون مرده نيستند و زنده اند و در عالم برزخ عذاب مي كشند:

النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آَلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ

اين غدو و عشي، يعني صبحگاهان و شامگاهان مربوط به اين دنيا است و گرنه در قيامت صبح و شبي تصور نمي شود.

آقايان اهل سنت اجماع دارند مبني بر اين كه پيامبران (عليهم السلام) نمي ميرند و خداوند بدن پيامبران (عليهم السلام) را بر خاك زمين حرام كرده است. پيامبران (عليهم السلام) زنده هستند و زنده بودن اينها از زنده بودن شهداء به مراتب قوي تر است.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آيا روايات صحيحي در كتب أهل سنت در توسل پيامبران گذشته به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) وجود دارد؟ در حالي كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) هنوز به دنيا نيامده بودند.

استاد حسيني قزويني

در رابطه با توسل أنبياء (عليهم السلام) گذشته به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، من به يك روايت صحيح و معتبر از صحاح اهل سنت اكتفاء مي كنم. هر چند كه ما در اين باره روايات فراواني داريم. و جالب اين است كه راوي و ناقل اين روايت جناب عمر بن الخطاب است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

حضرت آدم وقتي دچار خطا شد، اين عبارت را خواند:

لما إقترف آدم الخطيئة قال: يا رب! أسألك بحق محمد لما غفرت لي، فقال الله: يا آدم! و كيف عرفت محمد؟ أو لم أخلقه. قال: يا رب! لأنك لما خلقتني بيدك و نفخت في من روحك، رفعت رأسي، فرأيت علي قوائم العرش مكتوبا: لا إله إلا الله، محمد رسول الله. فعلمت أنك لم تضف إلي إسمك إلا أحب الخلق إليك، فقال الله: صدقت يا آدم! إنه لأحب الخلق إلي ادعني بحقه فقد غفرت لك و لولا محمد ما خلقتك.

هذا حديث صحيح الاسناد.

خدايا! تو را قسم مي دهم به آبروي محمد كه مرا ببخشي. خطاب آمد: اي آدم! محمد را چطور شناختي؟ با اين كه من او را هنوز نيافريدم. حضرت آدم جواب مي دهد: آن زماني كه مرا آفريدي و از روح خودت در من دميدي، سرم را بلند كردم و در ستون هاي عرش ديدم كه نوشته شده است: لا اله الا الله، محمد رسول الله. فهميدم كسي كه در كنار لا اله الا الله نامش را گذاشته اي، با آبروترين خلائق تو است؛ چون جز محبوب ترين افراد را در كنار توحيدت قرار نمي دهي. خداوند فرمود: راست گفتي، محبوب ترين خلائق من، محمد است، من تو را بخشيدم. اگر محمد نبود، تو را هم نمي آفريدم.

مستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج2، ص615 ـ دلائل النبوة للبيهقي، ج5، ص489 ـ كنز العمّال للمتقي الهندي، ج11، ص455 ـ رفع المنارة لمحمود سعيد ممدوح، ص196 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج7، ص437 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج1، ص91 و ج 2، ص393 ـ قصص الأنبياء لإبن كثير، ج1، ص29 ـ دفع الشبه عن الرسول للحصني الدمشقي، ص137 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج1، ص85 و ج 12، ص403 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج1، ص354ـ 355 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج2، ص336 ـ 337 ـ السيرة النبوية - إبن كثير، ج1، ص320 ـ الدرر السنية في الرد علي الوهابية لأحمد زيني دحلان، ص9 ـ المعجم الصغير للطبراني، ج2، ص82 ـ شفاء السقام للسبكي، ص 120 ـ وفاء الوفا للسمهودي، ج4، ص1371 ـ المواهب اللدنيه، ج4، ص594 و ...

جالب اين است كه زيني دحلان اين روايت را نقل مي كند و مي گويد:

عليك به، فكلّه هدي و نور.

الدرر السنيّة لزيني دحلان، ص9

آقاي سبكي هم مي گويد روايت صحيح است. قسطلاني هم اين روايت را آورده اند و صحيح اعلام كرده اند. اين خيلي واضح و روشن است كه حضرت آدم (علي نبينا و آله عليه السلام) روزي كه گرفتار خطا مي شود و هنوز رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به دنيا نيامده است، به وجود مقدس آن حضرت متوسل مي شود. اين هم باز از معجزات اهل بيت (عليهم السلام) و عنايات خداوند به أهل بيت (عليهم السلام) است كه چنين روايتي با سند صحيح آن هم از زبان خود عمر بن الخطاب نقل شده است.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

مشكل اساسي وهابيت اين است كه مسائل را از ديد عقل مادي و دنيوي تجزيه و تحليل مي كنند و جهان ماوراء الطبيعه را نگاه نمي كنند. به مسائل معنوي بلند و عظيمي كه وجود دارد توجه نمي كنند...

آيا مدركي در كتب اهل سنت در توسل به پيامبر عظيم الشأن اسلام (صلي الله عليه و آله) قبل از بعثت داريم يا نه؟

استاد حسيني قزويني

در اين رابطه ما روايات فراواني داريم. مخصوصاً جناب عبد المطلب وقتي كه در مكه قحطي و خشكسالي آمد، قنداقه آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) را كه شيرخواره بود آورد در كنار كعبه، اين تعبير را داشت:

يا رب! ... بحقّ هذاالغلام إسقنا غيثاً مغيثاً دائماً هاطلاً فلم يلبث ساعة أن طبّق السحاب وجه السماء و أمطر حتّي خافوا علي المسجد.

خدايا! به حق اين نوزاد، باران رحمت خود را همواره و پياپي بر ما به باران. ساعتي نگذشت كه ابر سياهي فضاي مكّه را فرا گرفت و باران شديدي باريد، به گونه اي كه مردم ترس آن را داشتند كه خانه خدا در معرض سيل قرار گيرد.

الملل و النحل، ج1، ص240

جناب إبن حجر عسقلاني در الإصابة في تمييز الصحابة، جلد 8، صفحه 136، رقم 11182، ترجمة رقيقة بنت أبي صيفي بن هاشم مفصل اين قضيه را نقل مي كند و هم چنين در كتاب فتح الباري في شرح صحيح البخاري، جلد 2، صفحه 412 و بيهقي در دلائل النبوة، جلد 2، صفحه 126 شعري را كه مربوط به همين قضيه است آورده اند:

و أبيض يستسقي الغمام بوجهه

ثمال اليتامي عصمة للأرامل

و هم چنين جناب إبن عساكر از بزرگان اهل سنت قضيه اي را نقل مي كند كه در مكه باز براي بار دوم قحطي آمد، حضرت أبو طالب حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) كه كودكي 5 ، 6ساله بوده است آورد و خداوند را قسم داد به آبروي آن كودك كه باران رحمتش را بفرستد، چيزي نگذشت ابري آمد، سراسر مكه را فرا گرفت و باران رحمت آمد و مردم از خوشحالي تشكر كردند و بعد از قول شخصي به نام أبو عرفه نقل مي كند:

أخرج إبن عساكر عن أبي عرفة، قال: قدمت مكة و هم في قحط، فقالت قريش: يا أبا طالب! أقحط الوادي و أجدب العيال، فهلم فاستسق، فخرج أبو طالب و معه غلام يعني النبي (صلي اللّه عليه و آله) كأنه شمس دجي تجلت عن سحابة قتماء و حوله أغيلمه، فأخذ النبي أبو طالب فألصق ظهره بالكعبة و لاذ إلي الغلام و ما في السماء قزعة، قأقبل السحاب من هاهنا و هاهنا و أغدق و اغدودق و انفجر له الوادي و أخصب النادي و البادي و في ذلك يقول أبو طالب.

در زمان قحطي و خشكسالي وارد سرزمين مكّه شدم. مردم اطراف أبو طالب حلقه زده و به وي مي گفتند: اي ابو طالب! اينك قحطي سراسر سرزمين مكّه را فرا گرفته، خانواده ها در معرض نابودي قرار گرفته اند، از خداوند طلب رحمت نما!

أبو طالب به همراه كودك خردسالي كه همان پيامبر بود و مانند خورشيد مي درخشيد و اطراف او غلامان حلقه زده بودند، بيرون آمد و در كنار كعبه قرار گرفت و به رسول الله متوسّل شد و طلب باران نمود. همان وقت ابرها از گوشه و كنار آسمان به هم پيوستند و بارش آغاز شد، به طوري كه تمام صحراها و درّه ها انباشته از آب گرديد، در اين وقت بود كه ابو طالب آن شعر معروف خود را سرود.

و أبيض يستسقي الغمام بوجهه

ثُمال اليتامي عصمة للأرامل

مختصر تاريخ دمشق لإبن منظور، ج1، جزء1، ص162 ـ الخصائص الكبري للسيوطي، ج1، ص86 ـ السيرة النبوية لزيني دحلان، ج1، ص43

جالب اين است كه در صحيح بخاري، جلد 2، صفحه 15، باب سؤال الناس الإمام الإستسقاء إذا قحطوا شعري را از حضرت أبو طالب نقل كرده است:

در مدينه قحطي آمد و باران نمي آمد، حضرت دعا كرد، باران آمد و بعد شعر حضرت أبو طالب را خواند:

و أبيض يستسقي الغمام بوجهه

ثُمال اليتامي عصمة للأرامل

از اين قضايا در تاريخ بسيار فراوان است؛ ولي اين دو نمونه در منابع معتبر و مورد تأييد آقايان اهل سنت آمده است.

آقايان اهل سنت به شيعه اعتراض مي كنند كه شما نسبت به صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جسارت مي كنيد؛ ولي خود آنها نسبت به حضرت أبو طالب پدر امير المؤمنين (عليه السلام) كه احدي به اندازه أبو طالب به پيامبر خدمت نكرده است و كسي در نشر، تقويت و گسترش اسلام به اندازه حضرت أبو طالب (سلام الله عليه) دخيل نبوده است، با كمال تأسف در كتاب ها، سخنراني ها و مقالات شان از أبو طالب به عنوان يك كافر و اهل جهنم و معذب در عذاب جهنم ياد مي كنند. اين واقعاً جاي تأسف بسيار دارد. اگر فرصتي شد ما يك جلسه در رابطه با ادله محكم و قوي از منابع معتبر اهل سنت در ايمان آقا أبو طالب عرض خواهيم كرد.

* * * * * * *

سؤال:

من ملازاده هستم. سوره فاطر، آيه 13 و 14، تمام گفته هاي جناب آقاي قزويني را رد مي كند. اينجا مي فرمايد:

وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ

آيا اين مِنْ دُونِهِ ، غير از خداوند، شامل همه مي شود يا نه؟ آيا پيامبران، ائمه و صالحان خداوند هستند؟ قرآن به صريح عبارت مي فرمايد:

همه آنچه را غير از خدا مي خوانيد، به اندازه پوسته هسته خرما مالك نيستند.

بعد به اين هم اكتفا نمي كند و مي فرمايد:

إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ

اگر شما آنها را بخوانيد، آنها صداي شما را نمي شنوند. اگر هم بشنوند، نمي توانند دعاي شما را اجابت كنند. روز قيامت به شرك تان كافر مي شويد. هيچ كسي به انداه خداوند به شما خبر نمي دهد.

باز به اين هم إكتفاء نمي كند و در سوره سبأ، آيه 22 و 23 مي فرمايد:

قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَ لَا فِي الْأَرْضِ وَ مَا لَهُمْ فِيهِمَا مِنْ شِرْكٍ وَ مَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ

وَ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ إذن لَهُ حَتَّي إِذَا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ

كساني را كه غير از خداوند به پندار خودتان صدا مي كنيد، به اندازه ذره اي در آسمان و زمين مالك نيستند. شريك هم نيستند، شفاعت هم در نزد آنها فايده اي ندارد. مگر كساني كه خداوند اجازه بدهد.

پس خداوند شنيدن را از آنها نفي مي كند، اگر هم بشنوند، استجابت دعا را از آنها نفي مي كند. چرا شما به روايات استناد مي كنيد؟

شما اصحاب پيامبر را مرده دل مي ناميد. اما أبو طالب را شخصيت برجسته جهان اسلام مي دانيد. فكر نمي كنيد كه اين تناقض باشد؟ آيا كساني را كه خداوند به آنها وعده جنت داده است، مهاجرين و انصار و از جمله آنها رهبرشان، ابوبكر و عمر و عثمان و علي هستند، اينها را مرده دل مي دانيد؟ صد هزار دلار جايزه گذاشته اند كه شما ثابت كنيد كه مذهب شما، عقايد شما، عقايد أهل بيت (عليهم السلام) است.

جواب

يكي از ويژگي هاي وهابيت كه ما إن شاء الله مفصل صحبت كرديم و صحبت نيز خواهيم كرد، اين است كه همانند خوارج، آياتي را كه درباره كفار نازل شده است و درباره بت پرست ها آمده است، آنها را مي آورند و در حق شيعيان تفسير مي كنند.

اين آيه:

وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ

چه ارتباطي دارد به توسل بر پيامبران (عليهم السلام)؟ همان طوري كه إبن تيميه و محمد بن عبد الوهاب هم همين عبارات را مي آورند. حتي ايشان مي گويد كه فرقي بين شيعه كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را واسطه قرار مي دهند و بت پرست ها كه بت ها را واسطه قرار مي دادند و مي گفتند:

هؤلاء شفعائي عند الله

هيچ تفاوتي نيست. آقاي ملازاده! وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ، يعني آن كسي كه بر خلاف خداوند متوسل مي شوند. اگر كسي به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) متوسل مي شود، توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، دون خدا نيست؛ خلاف خدا نيست. توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، توسلي كه قرآن او را مشروع دانسته است و مي فرمايد:

وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا

سوره نساء/آيه63

قرآن درباره حضرت يعقوب مي فرمايد:

أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ

سوره يوسف/آيه97

حدأقل اين آيه را مي خوانديد. توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و امام (عليه السلام)، توسل من دون الله نيست؛ توسل إلي الله است. يا اين كه مي خوانيد:

إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا

سوره فاطر/آيه14

و آن را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تفسير مي كنيد؛ در حقيقت بالاترين جسارت را به آن حضرت مي كنيد. يعني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را آورده ايد با بت هاي بت پرستان ـ نستجير بالله ـ يك سان كرده ايد. آقاي سُبْكي و آقاي سمهودي مي گويند:

چقدر قبيح و بي حياء هستند آنهايي كه مي آيند و پيامبر را با بتِ بت پرستان يك نواخت مي دانند و مي گويند: همان طوري كه بت ها صداي ما را نمي شنود، پيامبر هم صداي ما را نمي شود.

من قبلاً جواب داده ام كه اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نمي شنود، شما اشتباه مي كنيد كه هر روز 5 مرتبه مي گوييد:

السلام عليك أيها الني و رحمة الله و بركاته.

اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نمي شنود، آقاي إبن قدامه مقدسي، بالاترين فقيه شما ها است، در كتاب المغني صراحت دارد:

وقتي آمديد كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين آيه را بخوانيد كه خداوند فرموده است:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا.

يا رسول الله! من پيش تو آمده ام، از گناهانم استغفار مي كنم و تو را بين خودم و خدا شفيع قرار مي دهم.

پس اين زيارت نامه هايي كه علماء شما، حتي فقهاء حنابله در كتاب هاي فقهي آورده اند، حذف كنيد. نؤمن ببعض الكتاب و نكفر ببعض نباشيد. در رابطه با صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه شما مي گوييد ما آنها را مرده دل گفته ايم ، اينها همه إفترائي است بر شيعه. شيعه به صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مرده دل نمي گويند. صحبت با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را يك مقام رفيع مي دانند؛ ولي قائل به عدالت همه صحابه نيستند. قرآن و سنت و آنچه كه در تاريخ بر صحابه گذشته، شهادت مي دهند كه صحابه هم همانند بقيه مردم هستند. در ميان آنها هم عادل بوده اند و فاسق هم بوده است. آيه شريفه:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَي مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ

سوره حجرات/آيه6

صراحت دارد كه برخي از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) همانند وليد بن عقيه فاسق بوده است و اين كه عبد الرحمن برّاج هزار دلار معين كرده است، اين آقا اگر مردانگي دارد و واقعاً جرأت دارد بيايد با يكي از علماء ما شروع كند به بحث كردن. جناب آقاي ملازاده! ما بحث با جناب عالي را شروع كرديم و تصميم هم داشتيم كه ادامه بدهيم. ولي حضرت عالي فرداي همان شبي كه با هم مناظره كرديم، در آن شبكه خودتان شروع كرديد به فحاشي كردن، اهانت كردن و جسارت كردن. هم نسبت به شبكه سلام اهانت كرديد، هم نسبت به بنده و هم نسبت به علماء و فقهاء شيعه فحاشي كرديد. ما با كسي كه حاضر نيست جلوي فحاشي و اهانت خود را بگيريد، حاضر نيستيم بحث كنيم. ما الآن اعلام مي كنيم كه نه تنها در داخل؛ بلكه در خارج از كشور، از آقايان وهابيون يا از علماء اهل سنت كه داراي كرسي تدريس در حوزه علميه يا دانشگاه هستند و نظرات آنها براي اهل سنت حجت است، حاضريم مناظره كنيم.

من حتي برنامه جناب عالي را چند روز بعد از آن گوش مي كردم، اكثر اهل سنت به شما مي گفتند كه آقاي ملازاده، مگر تو نماينده ما بودي و رفتي با فلاني بحث كردي كه آبرو و حيثيت ما را بردي؟ من تمام صحبت هاي جناب عالي را ضبط شده دارم. خود اهل سنت به جناب عالي اعتراض مي كردند.

چه عبد الرحمن برّاجي باشد، چه حلاوي، چه جبرين و... كه افرادي مزدوري هستند در خدمت دشمنان اسلام و دشمنان قرآن هستند و هر روز فتواهاي ضد ديني صادر مي كنند، به فكر اين باشند كه از اين صد هزار دلار ها كه از اربابان شان مي گيرند و ول خرجي مي كنند، به جاي اين حدأقل نظريه برّاج را ببينيد كه هيأت افتاي عربستان سعودي قبول دارند؟ آيا نظريه برّاج را خود علماء كبار عربستان سعودي قبول دارند؟ يا اين كه اين آقا جزء مطرودين و منفورين در داخل عربستان سعودي است. اصلا دولت عربستان سعودي، نظريه برّاج و بن جبرين را قبول دارد كه شما سنگ آنها را به سينه مي زنيد؟

* * * * * * *

آقاي هدايتي

اين آقاي برّاج و بن جبرين همان كساني هستند كه بعد از تخريب حرم امامين عسكريين (عليهما السلام) در سامرا به همديگر تبريك گفتند.

جناب آقاي قزويني سؤال اول را نيز پاسخ دهيد.

استاد حسيني قزويني

البته قضيه سر بريدن فتوايش توسط إبن تيميه آغاز شد. خود إبن تيميه اولين فتوايي كه داد، اين بود:

اگر كسي متوسل بشود بر پيامبران و اولياء، مهدور الدم است و قتلش واجب است.

هفته قبل، از كتاب زيارة القبور، صفحه 156 آورديم. ولي از آن جايي كه نظريه إبن تيميه با مخالفت شديد علماي اهل سنت مواجه شد و او را زنداني كردند و عاقبت هم در زندان از دنيا رفت، افكار إبن تيميه فراموش شد تا محمد بن عبد الوهاب آمد و اين قضايا را از نو شروع كرد و فتوي بر كفر همه مسلمان ها، نه شيعه داد. در كتاب عنوان المجمد كه تاريخ عربستان سعودي در آن نوشته شده است، خود آقاي عثمان بن عبد الله مورخ آل سعود است. در همان سال 1157 هجري قمري كه تقريبا دولت وهابيت در منطقه نجد آغاز گرديد، پيماني كه ميان محمد بن سعود و آقاي محمد بن عبد الوهاب ايجاد شد و به روستاهاي رياض و... حمله كردند و مسلمانان را كشتند، مغازه ها را غارت كردند، زراعت ها را آتش زدند؛ حتي در همين كتاب عنوان المجد، صفحه 67 ايشان مي گويد كه لشكر آقاي عبد العزيز وارد منقطه حره شدند و پس از طلوع فجر به دستور عبد الله پسر عبد العزيز، تير اندازان به صورت دسته جمعي به طرف شهر تير اندازي كردند؛ به طوري كه شهر حره به لرزه درآمد، تعدادي از زنان حامله سقط كردند بچه هاي خودشان را. حتي در اطراف رياض كه افرادي را كه از بچه ها و زنان كه در حال فرار بودند، اينها را دنبال كردند و قتل عام كردند.

فما دخل عبد العزيز الرياض، وجدها خالية من اهلها الا قليلاً فسارو في حصرهم يقتلون و يغنمون.

آن هايي كه از شهر فرار كرده بودند از دست وهابي ها، دنبال كردند، همه فراري ها را به قتل رساندند و اموالي را كه با خودشان مي بردند، به عنوان غنائم جنگي تصرف كردند.

حتي در خود كتاب الدرر السنية آقاي زيني دحلان، صراحت دارد:

محمد بن عبد الوهاب گفت: اگر كسي در وسط اذان بخواهد بر پيامبر اسلام صلوات بفرستد، بايد گردنش زده بشود. يك مرد صالحي كه نابينا بود، رفت بالاي مأذنه و در كنار اذان بر پيامبر صلوات فرستاد. اين مؤذن را از بالاي مأذنه كشيدند پايين و به جرم اين كه بر پيامبر صلوات فرستاده بود، گردنش را زدند.

اين مطلب را علماء شيعه نگفته اند؛ بلكه آقاي زيني دحلان مفتي مكه مكرمه در كتاب فتنة الوهابية، صفحه 20 مي گويد. جالب اين است كه خود زيني دحلان مي گويد كه ما اگر بخواهيم اين طور جنايات بشماريم، كتاب ها و دفترها پر كنيم. به قول ما، مثنوي هفتاد من كاغذ شود.

* * * * * * *

سؤال:

آنها خلفاء راشدين را چهار نفر مي دانند. در مورد آقايان ابوبكر، عمر و عثمان، دوستان شان را دوست دارند و دشمنان شان را لعن مي كنند. اما چرا وقتي نوبت به خليفه چهارم آنها مي رسد، دوست شان دارند؛ اما بر دشمنان شان لعن نمي كنند؟ مثل طلحه، زبير، عايشه كه با امام علي (عليه السلام) جنگيدند.

جواب:

بلي، اينها نه تنها نسبت به دشمنان امير المؤمنين (عليه السلام) ناسزا نمي گويند؛ بلكه دشمنان آن حضرت را تعريف و تمجيد هم مي كنند. من يكي دو نمونه عرض كنم تا معلوم بشود كه اين آقاياني كه دم از محبت اهل بيت مي زنند، امير المؤمنين (عليه السلام) را به عنوان خليفه چهارم مي دانند، دروغ مي گويند.

در رابطه با حريز بن عثمان، خود إبن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب دارند:

اين شخص هر روز صبح 70 مرتبه امير المؤمنين (عليه السلام) را لعنت مي كرد، شب هم 70 بار تكرار مي كرد.

قيل ليحيي بن صالح: لم لم تكتب عن حريز؟ فقال: كيف أكتب عن رجل صليت معه الفجر سبع سنين، فكان لا يخرج من المسجد حتي يلعن عليا سبعين مرة. و قال إبن حبان: كان يلعن عليا بالغداة سبعين مرة و بالعشي سبعين مرة.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص210 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج10، ص124 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج5، ص577 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج8، ص262 ـ فتح الملك العلي لأحمد بن الصديق المغربي، ص110

درباره اين شخص از احمد بن حنبل رئيس حنابله، سؤال كردند كه حريز چه جور آدمي است، گفت:

ثقة، ثقة، ثقة.

تهذيب الكمال للمزي، ج5، ص572 و 573 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص208

من از اين نمونه ها بيش از صد مورد دارم كه كساني كه نسبت به علي (عليه السلام) جسارت مي كردند، اينها توثيق كرده اند.

خالد بن عبد الله كه حتي معتقد بود امير المؤمنين ـ نستجير بالله ـ در قعر جهنم است، درباره اين شخص آقايان رجال نويس اهل سنت، چقدر توثيق كرده اند. آقاي إبن حبان در الثقات، جلد 6، صفحه 253 مي گويد آقاي خالد بن عبد الله از ثقات است. إبن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب، جلد 3، صفحه 88 از او تجليل مي كند.

از اينها بالاتر، آقاي عمران بن حطان كسي كه درباره قاتل امير المؤمنين (عليه السلام)، عبد الرحمن بن ملجم مرادي، اشعاري سروده است:

يا ضربة من تقي ما أراد بها

إلا ليبلغ عند الله رضوانا

إني لا ذكره يوما فأحسبه

أو في البرية عند الله ميزانا

اي ضربه شصتي از إبن ملجم متديني كه اراده كرد به آن ضرب شصتش مگر اين كه خواست با اين شمشيرش به عرش أعلاي خدا برسد ... .

المغني لعبد الله بن قدامه، ج10، ص86 ـ الشرح الكبير لعبد الرحمن بن قدامه، ج10، ص76 ـ المحلي لإبن حزم، ج10، ص484 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1128 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص241 و المواقف للإيجي، ج3، ص698 ـ أضواء علي السنة المحمدية لمحمود أبو رية، ص312 ـ تفسير السمعاني ، ج3، ص384 ـ تفسير الآلوسي، ج8، ص168 ـ أضواء البيان للشنقيطي، ج3، ص126 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج43، ص495 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص215 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج5، ص232 و 233 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص654 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج18، ص174 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص364 ـ شرح المواقف للقاضي الجرجاني، ج8، ص393 و ...

درباره همين عمران بن حطان، آقاي بخاري روايتش را در صحيحش آورده است. هم چنين إبن حجر عسقلاني و مزّي و عجلي مي گويند ايشان از ثقات است.

تهذيب الكمال للمزي، ج2، ص322 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص113 ـ تاريخ ثقات، ص373، شماره 1300

در رابطه با آقا امام حسين (عليه السلام)، شكي نيست كه فرزند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است. ببنيد كه درباره عمر بن سعد، قاتل امام حسين (عليه السلام) چه دارند. إبن حجر عسقلاني مي گويد:

قال العجلي كان يروي عن أبيه و هو تابعي ثقة و هو الذي قتل الحسين.

تهذيب الكمال للمزي، ج21، ص357 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص397

جالب اين است كه يحي بن معين از رجاليون اهل سنت است ـ به قدري آش، شور شده كه آشپز هم صدايش درآمده است ـ از او سؤال كردند:

عمر سعد ثقه است؟ گفت:

كيف يكون من قتل الحسين ثقة.

چطور مي شود كه قاتل حسين ثقه باشد؟

الجرح و التعديل لإبن معين، ج6، ص111

از دوستان ما تقاضا داريم كه يك بام و دو هوا درست نكنند. واقعاً اگر بنا است كه دست از اهانت به خلفاء ـ ابوبكر و عمر و عثمان ـ برداريم، ما هم با آنها هم صدا هستيم و هرگونه اهانت به خلفاء و صحابه را به پيروي از مراجع عظام مان، خلاف مي دانيم. ولي آنها هم بيايند جسارت هايي كه به امير المؤمنين (عليه السلام) در كتاب هاي شان شده است و نسبت به دشمنان امير المؤمنين (عليه السلام) توثيق كرده اند، تجديد نظر كنند. قضيه تحريم اهانت به صحابه، اتوبان يك طرفه نيست كه فقط شيعه بايد رعايت كند. ما معتقد هستيم كه هم شيعه و هم سني مطالبي را بيان كنند كه عواطف و احساسات طرف مقابل را جريحه دار كند.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب