بسم الله الرحمن الرحيم
آقاي محسني
بحث ما هنوز هم در مورد مصائب و شبهاتي در مورد حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و فدك است. اگر خاطر بينندگان عزيز باشد، در جلسه گذشته پيرامون فدك و ملكيت آن براي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بحث كرديم و بحث را به آنجا رسانديم كه اگر از جهت ملكيت و مالك بودن فدك، آقاي أبو بكر ممانعت كردند، ولي از جهت ارث، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) تنها بازمانده و تنها فرزند رسول الله (صلي الله عليه و آله) بودند كه بعد از ايشان ماندند و اموال رسول الله (صلي الله عليه و آله) هم به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مي رسد.
إن شاء الله امشب بحث فدك و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را به آخر مي رسانيم تا در شب هاي آينده به برنامه هاي بعدي بپردازيم.
وقتي أبو بكر از تحويل فدك به عنوان ارث ممانعت كرد، برخورد بعدي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) با آنها چه بود؟
استاد حسيني قزويني
همان طور كه بينندگان عزيز پيگير برنامه فدك بودند، ما در جلسات گذشته در رابطه با ملكيت فدك به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) از منابع أهل سنت ثابت كرديم و بخشيدن آن ملك به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را هم ثابت كرديم و درخواست حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) براي تحويل گرفتن فدك به عنوان ملك شخصي را هم از منابع أهل سنت بحث كرديم و ثابت كرديم و بعد هم به عنوان ارث مطرح كرديم.
وقتي حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) ديد كه اينها قصد ندارند فدك را برگردانند، وارد مرحله بعد شد كه برخورد تند و به چالش كشاندن هيئت حاكمه و أبو بكر و عمر بن خطاب بود. آقاي طبراني (متوفاي 360 هجري) كه از علماء بزرگ أهل سنت است، در روايتي از زهري نقل مي كند از عروة بن زبير از عايشه كه مي گويد:
كلمت فاطمة أبا بكر في ميراثها من رسول الله (ص) فقالت: أترثك إبنتك و لا ارث أبي؟!
فاطمه براي دريافت ارث خودش از پدرش رسول الله (ص)، با أبو بكر سخن گفت و فرمود: آيا دختر تو از تو ارث مي برد و من از پدرم ارث نمي برم؟!
المعجم الأوسط لطبراني، ج 4، ص 104، ح 3718
يعني اگر قانون وراثت يك قانون اسلامي و همگاني است، چرا يك بام و دو هوا عمل مي كني و اگر تو بميري، دختر تو وارث تو است و اگر پدر من بميرد، من نمي توانم وارث پدرم باشم؟!
هم چنين جناب إبن سعد (متوفاي 230 هجري) كه از مورخان قديمي أهل سنت است، در الطبقات الكبري، جلد 2، صفحه 314 وقتي قضيه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را مطرح مي كند، مي گويد:
فاطمه مي آيد أبو بكر را به چالش مي كشد و مي فرمايد:
من يرثك إذا مت؟ قال: ولدي و أهلي، قالت: فما لك ورثت النبي دوننا؟!
وقتي تو بميري، چه كسي از تو ارث مي برد؟ أبو بكر گفت: فرزندم و خانواده ام. فاطمه گفت: پس چه شده است كه تو وارث پيامبر شدي و ما كه فرزند او هستيم، وارث او نيستيم؟!
هم چنين در مسند احمد بن حنبل كه رئيس حنابله است، مفصل آمده است كه وقتي حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) مي آيد با أبو بكر محاجّه و گفت وگو و مناظره مي كند، به أبو بكر مي فرمايد:
أنت ورثت رسول الله صلي الله عليه و سلم أم أهله؟ فقال: لا، بل أهله.
آيا تو وارث رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هستي يا خانواده اش؟ أبو بكر گفت: نه، بلكه خانواده اش وارث او هستند.
مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 1، ص 4 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 23 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج 6، ص 303 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 6، ص 139 ـ مسند أبي يعلي، ج 1، ص 40 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج 1، ص 198 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج 2، ص 260 ـ التمهيد لإبن عبد البر، ج 8، ص 167 ـ إرواء الغليل لمحمد ناصر الألباني، ج 5، ص 76 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 5، ص 310 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 15، ص 20 ـ معجم البلدان للحموي، ج 4، ص 239 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 5، ص 585
حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در اينجا رسماً از أبو بكر اعتراف مي گيرد كه وارث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند، نه ديگري.
آقاي مقدسي حنبلي (متوفاي 643 هجري) مي گويد اين روايت سنداً صحيح است.
الأحاديث المختارة، ج 1، ص 129
جالب اينجاست كه آقاي أبو بكر احمد بن عبد العزيز الجوهري (متوفاي 323 هجري) كه از اساتيد آقاي إبن أبي الحديد معتزلي است و أحاديث زيادي از ايشان نقل مي كند، در كتاب السقيفة و فدك، صفحه 109 مي گويد:
في هذا الحديث عجب، لأنها قالت له: «أنت ورثت رسول الله (صلي الله عليه و آله) أم أهله، قال: بل أهله» و هذا تصريح بأنه (صلي الله عليه و آله) موروث يرثه أهله و هو خلاف قوله: لا نورث.
اين حديثي كه احمد بن حنبل نقل كرده است، شگفت انگيز است. چون فاطمه به أبو بكر فرمود: «تو وارث رسول الله (صلي الله عليه و آله) هستي يا أهل بيتش؟ أبو بكر گفت: نه، بلكه أهل بيت رسول الله (صلي الله عليه و آله) وارث او هستند». اين اعترافي است از أبو بكر كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) ارث باقي مي گذارد و وارث رسول الله (صلي الله عليه و آله) هم أهل بيت او هستند و اين خلاف سخن أبو بكر است كه از رسول الله (صلي الله عليه و آله) نقل مي كند كه فرمود: «ما پيامبران ارث باقي نمي گذاريم».
نكته جالب ديگري كه در اينجا بايد عرض كنم اين است كه وقتي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از أبو بكر نااميد شد:
فانصرفت إلي عمر.
به سراغ عمر رفت.
چون آنچه كه ثابت است، عمده كارها به دست عمر بن خطاب بود. يعني آنچه كه براي خود ما محرز است و در كتب خود آقايان أهل سنت هم هست، گرداننده اصلي حكومت، خليفه دوم بوده است و خليفه اول هم زيرمجموعه بوده است و براي اين هم أدله متعددي داريم و إن شاء الله اگر لازم شد، بعدها عرض خواهيم كرد.
فانصرفت إلي عمر فذكرت له كما ذكرت لأبي بكر، فقال لها مثل الذي راجعها به أبو بكر، فعجبت و ظنت أنهما قد تذاكرا ذلك و اجتمعا عليه.
فاطمه به سراغ عمر رفت و قضيه فدك را با او در ميان گذاشت و مذاكره كرد، همان گونه كه با أبو بكر مذاكره كرده بود. عمر هم همان عباراتي را پاسخ داد كه أبو بكر پاسخ داده بود. فاطمه تعجب كرد و فكر كرد كه اين دو نفر قبلاً با هم تباني و اتفاق نظر و توافق كرده اند.
تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 24 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج 1، ص 210 ـ السقيفة و فدك للجوهري، ص 117 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 16، ص 231 ـ سمط النجوم، ج 2، ص 335، تحقيق عادل احمد عبد الموجود، نشر دار الكتب العلمية بيروت
اين روايت در معتبرترين كتاب هاي أهل سنت مانند تاريخ الإسلام ذهبي كه از استوانه هاي علمي أهل سنت است آمده است. اينها نشان مي دهد كه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) دنبال حق خود بوده است.
در يكي از منابع أهل سنت آمده است:
بعضي ها تصور مي كنند كه فاطمه فقط فدك را به عنوان ملك شخصي يا ارث رسول الله (صلي الله عليه و سلم) مطالبه كرد و توجه ندارند كه فاطمه به عنوان ادعاي سوم آن را طلب كرد كه اين يك خمس است و آيه شريفه:
وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ
سوره أنفال / آيه 41
يعني بر فرض هم فدك براي بيت المال باشد، خمس آن براي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است و ملك شخصي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هم وارث پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است.
حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فدك را به عنوان خمس از أبو بكر مطالبه كرد. يعني حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از 3 كانال (ارث، ملك، خمس) هيئت حاكمه را در تنگنا قرار داد و آنچه كه گفتني بود را بيان كرد.
* * * * * * *
آقاي محسني
يكي از چيزهاي عجيب و غريبي كه ما مي بينيم و در تاريخ هم هست، خطبه آتشين حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است و انصافاً وقتي فرازهاي آن را مطالعه مي كنيم، خيلي عجيب است. وقتي مردم اين خطبه را در مسجد شنيدند، احساس كردند كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) زنده شده است. آيا اين خطبه در منابع شيعه و أهل سنت آمده است؟ بخشي از فرازهاي برجسته آن را هم براي بينندگان مطرح كنيد تا با آن آشنا شوند.
استاد حسيني قزويني
در رابطه با مصادر اين خطبه بايد بگوييم كه 3 خطبه از ايشان نقل شده است كه يكي از محققين ما به نام دكتر شيخ يحيي الدوخي أخيراً كتابي به نام ظلامات فاطمة (سلام الله عليها) چاپ كرده اند و ما هم از اول تا آخر بر آن نظارت داشتيم و الحق كه شايد در اين زمينه، يكي از بهترين كتاب هاست و در اين كتاب، براي اولين بار، خطبه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در منابع أهل سنت را بررسي سندي كرده است.
خطبه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در منابع أهل سنت
يكي از منابعي كه خطبه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را نقل كرده است، كتاب جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (عليه السلام) است كه آقاي شمس الدين أبو البركات محمد بن احمد دمشقي شافعي (متوفاي 871 هجري) آن را نوشته است و در جلد 1، صفحه 160 اين خطبه آمده است.
جناب إبن أثير جزري (متوفاي 544 هجري) در منال الطالب في شرح طوال الغرائب، صفحه 501 اين خطبه را آورده است.
جناب إبن أبي طيفور (متوفاي 380 هجري) در كتاب بلاغات النساء، صفحه 14 اين خطبه را نقل كرده است.
آقاي عمر رضا كحاله كه از علماء معاصر أهل سنت است، در كتاب أعلام النساء، جلد 3، صفحه 219 اين خطبه را نقل كرده است.
جناب جوهري (متوفاي 323 هجري) در كتاب السقيفة و فدك، صفحه 143 اين خطبه را نقل كرده است.
آقاي إبن أبي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغة، جلد 10، صفحه 238 و جلد 16، صفحه 251 اين خطبه را نقل كرده است.
خطبه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در منابع شيعه
از ميان علماء شيعه هم آقاي محمد بن جرير طبري شيعي در كتاب دلائل الإمامة، صفحه 116 اين خطبه را نقل كرده است.
مرحوم طبرسي (ره) در كتاب الإحتجاج، جلد 1، صفحه 137 اين خطبه را نقل كرده است.
مرحوم سيد بن طاووس (ره) در كتاب الطرائف، صفحه 265 اين خطبه را نقل كرده است.
علامه مجلسي (ره) در بحار الأنوار، جلد 29، صفحه 225 اين خطبه را نقل كرده است.
اگر بخواهيم در مورد اين خطبه به صورت مفصل بحث كنيم، بايد حدود 10 ، 15 جلسه را به آن اختصاص بدهيم. ولي من به بخشي از فرازهايش كه حساس و زيبا است اشاره مي كنم و بخشي را با ترجمه مختصر و بخشي را با شرح و بسط بيشتري بيان مي كنم.
در بخش اول اين خطبه، حمد و ثناي إلهي را بيان مي كند و مي فرمايد:
أيها الناس! إعلموا إني فاطمة و أبي محمد صلي الله عليه و آله.
اي مردم! بدانيد كه من فاطمه هستم و پدرم محمد (صلي الله عليه و آله) است.
حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) اين جمله را فرمود تا فردا نيايند در اين خطبه تصرف كنند و بگويند براي كسي ديگر است؛ لذا شناسنانه خودش و پدرش و شوهرش را بيان مي كند.
در فصل نخستين هم يك دفاع جانانه اي از أمير المؤمنين (عليه السلام) مي كند و مي فرمايد:
أمير المؤمنين (عليه السلام) در دوران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، جانش را در كف اخلاص نهاد و در خدمت اسلام و مسلمين و در ركاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود. زماني كه همه مي ترسيديد از دشمن و جرأت حمله به دشمن را نداشتيد، همسرم علي بن أبي طالب (عليه السلام) بدنش را هدف و آماج شمشيرها و نيزه هاي دشمن قرار داده بود.
بعد هم در حمله جانانه و خطبه آتشين خود، به پيامدهاي رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اشاره مي كند و مي فرمايد:
فلما اختار الله لنبيه دار أنبيائه و مأوي أصفيائه، ظهرت فيكم حسكة النفاق و سمل جلباب الدين و نطق كاظم الغاوين و نبغ خامل الأقلين.
وقتي رسول الله (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفت، عداوت ها و تيغ هاي نفاق در ميان شما صحابه آشكار و ظاهر شد و آن دين و معنويت در شما كهنه شد و گمراهان ساكت كه در زمان رسول الله (صلي الله عليه و آله) حرفي نمي زدند و بي تفاوت بودند، به سخن درآمدند و فرومايگان گمنام به صحنه آمدند و ظاهر شدند.
حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در اينجا، به افرادي اشاره مي كند كه بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) فرصت طلب بودند و در زمان نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) جايگاهي و ارزشي نداشتند و سخن شان فاقد هرگونه ارزش بود.
سپس مي فرمايد:
و هدر فنيق المبطلين، فخطر في عرصاتكم.
شجاعان گروه باطل (قهرمانان و پهلوانان كفار و مشركين كه 23 سال عليه اسلام و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جنگيده بودند) امروز به صدا درآمده اند و به ميدان آمده اند و دُم مي جنبانند.
يعني همان أبو سفيان و معاويه اي كه 23 سال عليه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جنگيده اند و قلب مقدس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را با شهادت حضرت حمزه (عليه السلام) و ديگر عزيزانش جريحه دار كرده اند و پيشاني و دندان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را شكسته اند و ده ها جنايت ديگر را مرتكب شده اند، امروز آمده اند ميدان داري مي كنند و در عرصه حاضر شده اند. حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) اشاره مي كند به آن منافقين و مشركيني كه با تمام توان عليه اسلام جنگيدند و آخر الأمر هم در فتح مكه در زير سايه شمشير سلحشوران اسلام، طبق سخن أمير المؤمنين (عليه السلام) در نامه 16 نهج البلاغه به ظاهر مسلمان شدند:
وَ فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْكُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوه .
قسم به خدايي كه دانه را شكافت و پديده ها را آفريد! آنها اسلام را نپذيرفتند، بلكه به ظاهر مسلمان شدند و كفر خود را پنهان داشتند و آن گاه كه ياوراني يافتند، آن را آشكار ساختند.
چون يقين كردند كه اگر در زير پرچم كفر به جنگ با اسلام بيايند، جز شكست مفتضحانه، چيزي نصيب آنها نمي شود. ولي ديدند كه اگر در زير پرچم اسلام به جنگ با اسلام بيايند، با ايجاد اختلاف و تشتت در جامعه اسلامي، بهتر مي توانند به هدف خود برسند.
* * * * * * *
آقاي محسني
حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در اين خطبه اشاره به ظهور يك نفاق در جامعه اسلامي داشتند. منظور ايشان چه بود؟
استاد حسيني قزويني
نكته ظريفي است و بينندگان عزيز توجه داشته باشند كه خداوند در جاي جاي قرآن، ردّ پاي منافقين را مطرح كرده است و يك سوره مستقل هم به نام منافقين دارد و حتي كار به جايي مي رسد كه قرآن مي فرمايد: «اي پيامبر! تو خيلي از منافقين را نمي شناسي»:
وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ
و از (ميان) اعراب باديه نشيني كه اطراف شما هستند، جمعي از منافقان هستند و از اهل (خود) مدينه (نيز) گروهي سخت به نفاق پاي بندند كه آنها را نمي شناسي و ما آنها را مي شناسيم.
سوره توبه / آيه 101
شايد هم مصلحت نبوده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) همه آنها را بشناسد.
جالب اين است كه يكي از بزرگان مصر به نام جناب ابراهيم علي سالم كه كتابي دارد به نام النفاق و المنافقون، مي گويد:
يك سوم قرآن (يعني 10 جزء) درباره منافقين است.
جالب اين است كه در جنگ أحد، آمار مسلماناني كه به جنگ مي رفتند، هزار نفر بود و همه بزرگان هم اين را آورده اند و خداوند هم در آيه 88 سوره نساء اشاره به اين قضيه دارد:
فَما لَكُمْ فِي الْمُنافِقِينَ فِئَتَيْنِ
در اين جنگ، ميان مسلمانان اختلاف افتاد و يك دسته از مسلمانان به تبعيت از عبد الله بن أبي كه سركرده منافقين بود برگشتند و به جنگ أحد نرفتند. در روايت آمده است:
رجع ناس من أصحاب النبي صلي الله عليه و سلم من أحد و كان الناس فيهم فرقتين، فريق يقول اقتلهم و فريق يقول لا، فنزلت: «فَما لَكُمْ فِي الْمُنافِقِينَ فِئَتَيْنِ».
صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 5، ص 181، ح 4589
جالب اين كه جناب إبن كثير دمشقي سلفي در كتاب البداية و النهاية، جلد 4، صفحه 15 مي گويد:
فخرج رسول الله صلي الله عليه و سلم و المسلمون ... و هم ألف رجل . . . فمضي رسول الله صلي الله عليه و سلم حتي نزل بأحد و رجع عنه عبد الله بن أبي بن سلول في ثلاثمائة، فبقي رسول الله صلي الله عليه و سلم في سبعمائة.
در ميان هزار نفري كه در جنگ أحد همراه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بودند، 300 نفرشان منافق بودند كه به رهبري عبد الله بن أبي برگشتند و به جنگ نرفتند و 700 نفر با رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ماندند.
قرآن هم درباره اينها صراحت دارد:
فَما لَكُمْ فِي الْمُنافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً
چرا درباره منافقين دو دسته شده ايد؟ (بعضي جنگ با آنها را ممنوع و بعضي مجاز مي دانيد) در حالي كه خداوند به خاطر اعمال شان (افكار) آنها را به كلي وارونه كرده است. آيا شما مي خواهيد كساني را كه خداوند (بر اثر اعمال زشت شان) گمراه كرده، هدايت كنيد؟! در حالي كه هر كس را خداوند گمراه كند، راهي براي او نخواهي يافت.
سوره نساء / آيه 88
اين از نكات خيلي جالب است كه وقتي اسم منافقين مي آيد، اين آقايان مي گويند: «منافقين جزء صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نبودند و منافقين چند نفر بيشتر نبودند و شناخته شده هم بودند». در اين مورد چه جوابي دارند كه در جنگ أحد، يك سوم مسلمانان در لشكر اسلام، منافق بودند؟
من اين سؤال را آقاي پروفسور غامدي پرسيدم و هنوز هم جوابي به من نداده است. گفتم:
اين منافقين بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كجا رفتند؟ چه شدند؟ بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، هيچ خبري و هيچ أثري از منافقين و نفاق نيست! آيا وجود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) باعث شده بود كه اينها منافق بشوند كه با رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) هم همه آنها برگشتند مؤمن و متدين و عادل و بهشتي شدند؟! آيا واقعاً وجود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مانع ايمان آنها بود و رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) موجب شد كه آنها ايمان بياورند؟! چطور شد كه از آن همه نفاق و منافقين و توطئه شان، به هيچ وجه هيچ أثري در جامعه نيست؟! كجا رفتند؟ چه شدند؟ اين كه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) خطاب به عموم مسلمانان، به مهاجرين و انصار مي فرمايد:
ظهرت فيكم حسكة النفاق.
عداوت ها و تيغ هاي نفاق در ميان شما صحابه آشكار و ظاهر شد.
منظورش چه بود؟ أمير المؤمنين (عليه السلام) در خطبه 210 نهج البلاغه نكته خيلي عجيب و تكان دهنده مي فرمايد. اين آقاياني كه مي گويند أمير المؤمنين (عليه السلام) اين همه از خلفاء مدح و ثناء كرده است، اينها فقط با يك چشم به نهج البلاغه نگاه مي كنند. أمير المؤمنين (عليه السلام) در اين خطبه مي فرمايد:
ثم بقوا بعده عليه و آله السلام، فتقربوا إلي أئمة الضلالة و الدعاة إلي النار بالزور و البهتان، فولّوهم الأعمال و جعلوهم حكاما علي رقاب الناس و أكلوا بهم الدنيا.
آنان پس از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) باقي ماندند و به پيشوايان گمراهي و دعوت كنندگان به آتش، با دروغ و تهمت نزديك شده، اين پيشوايان گمراهي هم به آنها حكومت بخشيدند و به آنها منصب دادند و بر گردن مردم سوار كردند و پيشوايان گمراه به وسيله آنان به دنيا رسيدند.
نهج البلاغه محمد عبده، ج 2، ص 189 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 11، ص 38 ـ المعيار و الموازنة لأبو جعفر الإسكافي، ص 302
جالب اين كه وقتي به خليفه دوم اعتراض مي كنند كه چرا شما منافقين را به كار گرفتيد و به آنها مسئوليت داديد؟ مي گويد:
نستعين بقوة المنافق و إثمه عليه.
من از نيروي منافقين در حكومتم استفاده مي كنم و گناه نفاق به گردن خودشان است.
المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 7، ص 269، ح 120 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج 9، ص 36 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 4، ص 614، ح 11775
وقتي حذيفه به خليفه دوم مي گويد:
به چه مجوزي از قرآن و سنت، از منافقين استفاده مي كني و آنها را در رأس كارها قرار داده اي؟
عمر گفت:
إني لأستعمله لأستعين بقوته ثم أكون علي قفائه.
من از نيروي آنها استفاده مي كنم و مراقب آنها هستم.
كنز العمال للمتقي الهندي، ج 5، ص 771، ح 14338 ـ الاستذكار لإبن عبد البر، ج 3، ص 202 ـ الفايق في غريب الحديث لجار الله الزمخشري، ج 3، ص 115 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 12، ص 126 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 210
خيلي عجيب است! آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نمي توانست اين كار را بكند؟! قرآني كه 10 جزء آن درباره نفاق و منافقين است و مي فرمايد:
إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ
سوره نساء / آيه 145
إِنَّ الْمُنافِقينَ هُمُ الْفاسِقُون
سوره توبه / آيه 67
وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُون
سوره منافقون / آيه 1
آيا اينها همه كنار رفت؟!
لذا حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) اين قضايا را مي بيند و مي فرمايد:
ظهرت فيكم حسكة النفاق و سمل جلباب الدين.
با رفتن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، عداوت ها و تيغ هاي نفاق در ميان شما صحابه آشكار و ظاهر شد و آن دين و معنويت در شما كهنه شد.
شما كه دَم از دين و اسلام مي زديد، امروز بحث اسلام در ميان شما مطرح نيست و آنچه كه دلخواه خودتان است را انجام مي دهيد.
* * * * * * *
آقاي محسني
حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در بخشي از اين خطبه، بحث شيطانصفتان فرصت طلب را مطرح مي كند. منظور آن حضرت در اينجا چيست؟
استاد حسيني قزويني
بله، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مي فرمايد:
و أطلع الشيطان رأسه من مغرزة هاتفا بكم، فألفاكم لدعوته مستجيبين.
و شيطان سرش را از مخفيگاه و لانه اش بيرون آورده و شما را صدا كرده و شما هم به صداي شيطان لبيك گفتيد.
در اينجا مشخص است كه يكي از مصاديق اين شيطان صفتان كه از لانه ها بيرون آمدند و دُم جنباندند و معركه گردان شدند، شايد اشاره به همين دودمان نحس بني أميه و شجره ملعونه در قرآن است؛ مانند أبو سفيان كه ايشان اين قدر بي حياء بود و آقاي طبري و إبن أثير و ديگران آورده اند كه إبتداء نزد أمير المؤمنين (عليه السلام) آمد و به دنبال فتنه گري بود و كاري به اسلام و قرآن و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نداشت:
لما إجتمع الناس علي بيعة أبي بكر، أقبل أبو سفيان و هو يقول: والله! إني لأري عجاجة لا يطفئها إلا دَم، ... و قال: أبا حسن! أبسط يدك حتي أبايعك، فوالله! لئن شئت لأملأنها عليه خيلا و رجلا.
وقتي مردم براي بيعت با أبو بكر جمع شدند، أبو سفيان فرصت را غنيمت شمرد براي فتنه انگيزي و گفت: به خدا قسم! من مي بينم كه جامعه اسلامي دچار انحراف شده است و غير از خون، هيچ علاج ديگري ندارد ، ... سپس نزد علي آمد و گفت: اي أبا الحسن! دستت را باز كن تا من با تو بيعت كنم و به خدا قسم! اگر بخواهي، كوچه را مملوّ از مردان و شمشيرزنان مي كنم.
اگر واقعاً هدف وسيله را توجيه مي كند، أمير المؤمنين (عليه السلام) بايد فرصت را غنيمت مي شمرد و بيعت أبو سفيان را قبول مي كرد، ولي اين كار را نكرد.
فأبي علي عليه ... فزجره علي و قال: إنك والله! ما أردت بهذا إلا الفتنة و إنك والله! طال ما بغيت الإسلام شرا، لا حاجة لنا في نصيحتك.
علي هم از اين كار إباء كرد و گفت: به خدا قسم! تو جز فتنه انگيزي در ميان مسلمانان، هدف ديگري نداري و به خدا قسم! تو هميشه دنبال اين بودي كه به اسلام ضربه بزني و جز شرارت، چيز ديگري براي اسلام نداشتي. ما احتياجي به ياري و بيعت تو نداريم.
تاريخ الطبري، ج 2، ص 449 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 2، ص 326 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 1، ص 221 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 78 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 5، ص 451 ـ الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 4، ص 1679 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 5، ص 657 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج 17، ص 167 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 110
لذا مي بينيم كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در اينجا مي فرمايد:
شيطان از پناهگاهش بيرون آمده و شما را صدا مي كند و شما را اجابت كننده دعوتش يافت.
حضرت علي (عليه السلام) اين گونه به أبو سفيان جواب داد، ولي در مورد أبو بكر و عمر چيز ديگري اتفاق افتاد و نتيجه گفت وگوها اين شد كه يزيد (برادر معاويه و عموي يزيد بن معاويه) پسر أبو سفيان، حاكم شامات شد. چطور شد اولين كسي كه بعد از فتح شامات با اختيارات تامّ حاكم شامات مي شود، يزيد بن أبو سفيان است؟ او هم در سال 17 هجرت، به خاطر بيماري طاعون و وبا از دنيا رفت و بعد از او هم معاوية بن أبو سفيان حاكم آنجا شد و آن جنايات را مرتكب شد و همين يزيد و برادرش معاويه، عامل انتقال قدرت اسلامي از بني هاشم به بني أميه و تبديل اسلام به امپراطوري و سلطنتي شدند و در حقيقت، موجب به هدر دادن تمام تلاش هاي 23 ساله نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) شدند.
جالب اينجاست كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) اين خطبه را بيان مي كند و مي فرمايد:
نفاق در ميان شما آشكار شده و دين در ميان شما كهنه شده و شما لبيك گو به نداي شيطان شده ايد.
سپس مي فرمايد:
هذا و العهد قريب و الكلم رحيب و الجرح لما يندمل و الرسول لما يقبر، ابتدارا، زعمتم خوف الفتنة «ألا في الفتنة سقطوا و إن جهنم لمحيطة بالكافرين (سوره توبه / آيه 49)».
اين همه اتفاقات افتاده است و هنوز ياد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در خاطره ها زنده است و يادش فراموش نشده است و هنوز جراحت قلب ما از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) التيام نيافته است و هنوز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفن نشده است كه حريصانه آشوب كرديد و فكر كرديد كه اگر خليفه معين نشود، فتنه ايجاد مي شود و براي جلوگيري از فتنه رفتيد، ولي «آگاه باشيد! آنها (هم اكنون) در گناه سقوط كرده اند و جهنم كافران را احاطه كرده است » و نتيجه اين فتنه گري ها، افتادن در آتش جهنم است.
من گمان نمي كنم كسي كه مقداري انصاف داشته باشد، خطبه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را بشنود و منقلب نشود و از خواب بيدار نشود و افكارش زير و رو نشود.
* * * * * * *
آقاي محسني
منظور حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از كلمه «فتنه» چيست؟
استاد حسيني قزويني
در اينجا مشخص است كه منظور از اين كلمه، همان فتنه سقيفه است كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مي فرمايد:
شما از اين ترسيديد كه اگر شما خليفه معين نكنيد، جامعه اسلامي دچار فتنه مي شود، ولي اين كار شما عين فتنه است.
آنچه كه در سقيفه گذشت، از ديدگاه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، جز فتنه، چيز ديگري نبود. خود عمر بن خطاب وقتي قضيه سقيفه را مطرح مي كند، مي گويد:
من ذا ينازعنا سلطان محمد و إمارته و نحن أولياؤه و عشيرته إلا مدل بباطل أو متجانف لاثم أو متورط في هلكة.
چه كسي است كه بيايد با ما منازعه كند و درگيري داشته باشد نسبت به حق سلطنتي كه از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به ما رسيده است؟ ما جزء أولياء و عشيره رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هستيم و هر كس بخواهد با ما منازعه كند، يا به راه بطلان رفته و يا در گناه و معصيت غرق شده است و يا در درّه هلاكت سقوط كرده است.
تاريخ الطبري، ج 2، ص 457 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 2، ص 330 ـ الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج 1، ص 15 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 2، ص 38 ـ السقيفة و فدك للجوهري، ص 60 ـ الحاوي الكبير للماوردي، ج 14، ص 99
وقتي جناب حباب من منذر در برابر خليفه دوم مقاومت مي كند و مي گويد:
كساني كه مهاجر بودند و ما به آنها امان داديم، امروز مي خواهند بر ما رياست كنند. آقايان انصار! اينها را از مدينه تبعيد كنيد و نگذاريد در مدينه بمانند.
فقال عمر: إذا يقتلك الله. قال: بل إياك يقتل.
عمر گفت: خدا تو را بكشد. حباب گفت: بلكه تو را بكشد.
تاريخ الطبري، ج 2، ص 457 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 2، ص 330
در شرح نهج البلاغة إبن أبي الحديد المعتزلي، جلد 1، صفحه 174 آمده است:
حطم أنف الحباب.
عمر با مشتش، بيني حباب را لِه كرد.
اين درگيري ها و فتنه انگيزي ها به جايي رسيد كه حتي جناب سعد بن عبادة كه رئيس انصار بود، با عمر درگير شد و عمر گفت:
اقتلوا سعدا، فإنه منافق.
سعد را بكشيد، او منافق است.
عقد الفريد لإبن عبد ربه، ج 3، ص 62 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 1، ص 174 و ج 20، ص 21 ـ المعيار و الموازنة لأبو جعفر الإسكافي، ص 25 ـ تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 124 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج 3، ص 482 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 1، ص 56 ـ صحيح إبن حبان، ج 2، ص 150 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 3، ص 616 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 30، ص 283 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 8 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 5، ص 267 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 173
يعني هر كس كه مخالف ما باشد، منافق است.
هم چنين آقاي طبري ـ كه از مورخين نامي أهل سنت است و آقاي إبن تيميه هم كه رئيس وهابيت است صراحت دارد كه تاريخ الطبري جزء تاريخ هاي مورد اعتماد ما است، ـ در تاريخ الطبري، جلد 2، صفحه 459 مي گويد:
فقال عمر: قتله الله، إنه منافق.
عمر گفت: خدا سعد بن عباده را بكشد، او منافق است.
يعني چون با ما مخالفت كرده است، منافق است و بايد كشته شود.
حتي عمر گفت:
سعد بن عباده را در زير لگدها لِه كنيد.
فأخذ سعد بلحية عمر.
سعد بن عباده از ريش عمر گرفت.
عمر هم گفت:
به خدا قسم! اگر يك مو از ريش من كنده شود، دندان هايت را خرد مي كنم.
تاريخ الطبري، ج 2، ص 459
از همه اينها جالب تر اين كه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) از سقيفه به عنوان فتنه تعبير مي كند.
در صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 195، حديث 3669 از قول عايشه نقل شده است:
لقد خوف عمر الناس و إن فيهم لنفاقا.
عمر در سقيفه و بعد از آن، در ميان مسلمانان، ايجاد رعب و وحشت كرد و در ميان مسلمانان نفاق بوده است.
مي گويند: «احترام امام زاده را متولي بايد نگه دارد». از طرفي مي گوييد خلافت آقاي أبو بكر إجماعي بوده است و براي جلوگيري از فتنه بوده است و از اين طرف هم عايشه مي گويد:
لقد خوف عمر الناس و إن فيهم لنفاقا.
عمر در سقيفه و بعد از آن، در ميان مسلمانان، ايجاد رعب و وحشت كرد و در ميان مسلمانان نفاق بوده است.
منظور از اين «ناس» كدام است؟ آيا منظورش يهوديان و مسيحيان و منافقين بود؟ يا همين مسلمانان و انصار و مهاجرين است كه با اين حضرات مخالف بودند؟
در اينجا سخن گفتن خيلي زياد است و فقط همين تعبير را مي گوييم كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از پيامدها سقيفه به فتنه تعبير مي كند و خود جناب عمر بن خطاب هم صراحت دارد:
إنما كانت بيعة أبي بكر فلتة.
آقايان به ما بگويند كه «فلتة» يعني چه؟
إنما كانت بيعة أبي بكر فلتة و تمت، ألا و إنها قد كانت كذلك و لكن الله وقي شرها.
بيعت أبو بكر به صورت ناگهاني و بدون مشورت بوده است و تمام شد رفت و خداوند هم شر فتنه بيعت أبو بكر را حفظ كرد.
صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 8، ص 26، ح 6830
يعني ببعت أبو بكر به صورت ناگهاني بوده است و مقتضاي اين هم شر بوده است و خداوند هم شرش را حفظ كرد. پس معلوم مي شود كه خود آقايان هم اعتراف دارند بر اين مطلب.
جناب شيخ محمد انطاكي كه قاضي القضات سوريه و فارغ التحصيل دانشگاه الأزهر بود، در 66 سالگي برايش ثابت شد كه مذهب شيعه حق است و شيعه شد و خيلي هم تاوان داد و ايشان را از قاضي القضات بودن عزل كردند و حقوقش را قطع كردند و خانه سازماني اش را از او گرفتند و حتي براي نان شبش هم محتاج شده بود و حضرت آيت الله العظمي بروجردي (ره) هم به همين دليل، يك شهريه مختصري براي ايشان مي فرستادند. ايشان در كتاب لماذا اخترت مذهب أهل البيت، صفحه 413 اين عبارت را از عمر بن خطاب نقل مي كند كه مي گويد:
كانت بيعة أبي بكر فلتة، وقي الله المسلمين شرها.
سپس مي گويد:
لا والله! ما وقي الله شرها، بل ما زال شررها يلتهب و ضررها مستمر إلي الأبد.
به خدا سوگند! حرف عمر درست نيست؛ شعله هاي آتش فتنه بيعت أبو بكر هنوز هم زبانه مي كشد و ضرر اين بيعت تا ابد استمرار دارد.
* * * * * * *
آقاي محسني
در بخش ديگري از خطبه آتشين حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، اشاره به موضوع ارث شده است. در اين مورد هم توضيح بفرماييد.
استاد حسيني قزويني
به حق، هر وقت من اين بخش پاياني سخنان حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را مطالعه مي كنم يا از ذهنم مي گذرانم، واقعاً تحمل آن برايم سخت و خيلي دردآور است. بينندگان عزيز اگر اين قسمت از عرائضم را خوب گوش بكنند، يقين دارم كه امشب با گريه به رختخواب خواهند رفت و عمق مظلوميت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را درك خواهند كرد.
حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) خطاب به مهاجرين و انصار فرمود كه «فدك ملك من است» و آن را ندادند و فرمود: «فدك ارث من است» و آن را ندادند و فرمود: «فدك از جهت خمس، متعلق به من است» و آن را ندادند و مردم هم از حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دفاع نكردند و فرمود:
و أنتم الآن تزعمون أن لا إرث لنا؟! أفحكم الجاهلية تبغون.
آيا تصور مي كنيد كه ما از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ارث نمي بريم؟! آيا با اين كار، حكم دوران جاهليت را پيروي مي كنيد؟!
در دوران جاهليت اين گونه بود كه دختر از پدرش ارث نمي برد و وارث پدر، فقط پسران بودند. يعني شما كه مي گوييد من از پدرم ارث نمي برم، در حقيقت، همان قانون وراثت دوران جاهليت را در جامعه إحياء مي كنيد!
حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مي فرمايد:
... أيها المسلمون! أ غلب علي إرثي؟! يا بن أبي قحافة! أفي كتاب الله ترث أباك و لا إرث أبي؟! لقد جئت شيئا فريا! أ فعلي عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم؟ إذ يقول : «وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ (سوره نمل / آيه 16)».
اي مسلمانان! مگر نمي بينيد كه ارث مرا به يغما و غارت مي برند؟! اي پسر أبو قحافه! آيا در كتاب خدا آمده است كه تو از پدرت ارث مي بري و من از پدرم ارث نمي برم؟! اگر هم چنين عقيده اي داري، به خدا و رسولش و قرآن إفتراء مي بندي! آيا از روي عمد، كتاب خدا را كنار گذاشته ايد و پشت سر انداخته ايد؟! مگر قرآن نمي فرمايد: «حضرت سليمان (عليه السلام) از حضرت داوود (عليه السلام) ارث برد»؟
مگر حضرت داوود (عليه السلام) پيامبر نبود؟ اگر روايت «نحن معاشر الأنبياء لا نورث» كه أبو بكر نقل كرده است درست است، پس اين آيه چيست؟ تمام علماء أهل سنت هم گفته اند كه ارث بردن حضرت سليمان (عليه السلام) از حضرت داوود (عليه السلام)، مالي بوده است و نبوت نبوده است؛ چون نبوت، وراثتي نيست و نبوت از طريق ارث به دست نمي آيد.
حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در ادامه مي فرمايد:
و قال فيما اقتص من خبر يحيي بن زكريا إذ قال: «فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا / يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آَلِ يَعْقُوبَ (سوره مريم / آيات 5 و 6)».
خداوند در جايي كه خبر حضرت يحيي بن زكريا (عليه السلام) را نقل مي كند در جايي كه آن حضرت مي فرمايد: «خدايا! فرزندي به من بده تا از من و خاندان يعقوب (عليه السلام) ارث ببرد».
شما كه مي گوييد: «نحن معاشر الأنبياء لا نورث»! قرآن، ارث بردن حضرت سليمان (عليه السلام) از حضرت داوود (عليه السلام) و ارث بردن حضرت زكريا (عليه السلام) از حضرت يحيي (عليه السلام) و آل يعقوب (عليه السلام) را مطرح مي كند. در اينجا هم تمام مفسران أهل سنت آورده اند كه موضوع وراثتي كه حضرت يحيي (عليه السلام) تقاضا مي كند، ارث مالي است، نه ارث نبوت و علم.
اين جمله حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) خيلي جانسوز است و براي من خيلي دردآور است و مي فرمايد:
و زعمتم أن لا حظوة لي و لا إرث من أبي و لا رحم بيننا؟!
تصور مي كنيد كه من هيچ بهره اي از پدرم ندارم و نمي توانم ارث ببرم و هيچ رَحِمي ميان من و پدرم وجود ندارد؟!
يعني آيا من فرزند پدرم نيستم و ارتباطي ميان من و پدرم نيست.
أفخصكم الله بآية أخرج أبي محمد منها؟! أم هل تقولون إن أهل ملتين لا يتوارثان؟! أو لست أنا و أبي من أهل ملة واحدة؟!
آيا قرآن فرموده است كه همه شما مسلمانان ارث مي بريد، ولي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ارث نمي گذارد؟! آيا بر اين باوريد كه دو نفر كه دين جداگانه اي داشته باشند از هم ارث نمي برند؟! آيا شما بر اين باور هستيد كه من و پدرم از يك ملت نيستيم و مسلمان نيستيم تا من بتوانم از پدرم ارث ببرم؟!
خيلي دردآور است! يكي از قوانين ارث اين است كه اگر يك فرزندي مرتدّ شود يا از يك دين ديگري باشد و پدرش مسلمان باشد، از پدرش ارث نمي برد.
أم أنتم أعلم بخصوص القرآن و عمومه من أبي و إبن عمي؟!
آيا شما به عموم و خصوص آيات قرآن، آگاه تر از پدرم و پسر عمويم [حضرت علي (عليه السلام)] هستيد؟!
اين تعبير خيلي عجيب است كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به جايي مي رسد كه بر سر مهاجرين و انصار فرياد مي زند و مي فرمايد:
آيا مرا فرزند يا هم دين پدرم نمي دانيد و مذهب و دين مرا مباين با دين پدرم مي دانيد كه هم چنين حكمي درباره من صادر كرده ايد؟ كه اين آقايان حق مرا غصب كرده اند و شما هم در حق من كوتاهي كرده ايد و به هيچ وجه حاضر نيستيد از من حق من دفاع كنيد و از من حمايت كنيد!
اينها مسائلي است كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مطرح مي كند و در تاريخ ثبت شده است و اينها براي كساني كه مقداري انصاف دارند و وجدان خود را به كار انداخته اند و تعقل مي كنند و از عقل خدادادي بهره مي برند، بانگ و هشدارباش بزرگي است كه «سر بر آر ز خواب گران، سپيده دميد».
* * * * * * *
سؤالات بينندگان
سؤال 1 :
حديثي درباره رضاع كبيره از عايشه نقل شده است در سنن أبي داود، جلد 2، صفحه 222 و در صحيح مسلم هم آمده است كه مي گويد:
آيه اي در قرآن بوده كه در زمان عزاداري پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، بُز آن را خورد.
در اين مورد توضيح بفرماييد.
جواب 1 :
در همين سنن أبو داود و بهتر از آن، كتاب مسند احمد بن حنبل اين تعبير آمده است:
كانت عائشة تأمر أخواتها و بنات أخواتها أن يرضعن من أحبت عائشة أن يراها و يدخل عليها و إن كان كبيرا، خمس رضعات، ثم يدخل عليها و أبت أم سلمة و سائر أزواج النبي صلي الله عليه و سلم أن يدخلن عليهن بتلك الرضاعة أحدا من الناس.
عايشه هر كس از جوانان را كه مي خواست با او رفت و آمد داشته باشد، به خواهران و خواهرزاده هايش مي گفت: «شما به اينها شير بدهيد تا مَحْرم شوند و خواهرزاده يا نوه خواهر من شوند و بتوانند با من رفت و آمد كنند». حتي اگر بزرگ سال بودند، 5 مرتبه شير بخورند تا با عايشه محرم شوند. أم سلمه و ساير همسران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين چنين مسئله اي را قبول نداشتند و به هيچ وجه اجازه نمي دادند كسي از اين طريق با آنها محرم شود.
مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 6، ص 271 ـ سنن أبي داود، ج 1، ص 457، ح 2061 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج 7، ص 460 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 9، ص 114 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 20، ص 84 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج 9، ص 293
جديداً هم يكي از مفتيان مصر هم اين چنين فتوايي داد:
اگر راننده اي، يك خانمي را هر روز به اداره اي يا محلي مي برد و مي آورد، بهتر است كه اين راننده، مقداري از پستان آن زن شير بخورد تا مَحرم شود.
يا:
اگر در يك اداره اي كه چند نفر زن كار مي كنند، رئيس اداره از پستان اين زنان شير بخورد، با آنها مَحرم مي شود.
اگر اين طور باشد، خيلي ها حاضر هستند از اين طريق، در ادارات وهابي ها استخدام شوند و از اين طريق مَحرم شوند. اينها كاملاً با روح اسلام و قرآن و شريعت منافات دارد.
* * * * * * *
سؤال 2 :
1. من تبريك مي گويم به همه شيعيان، اين شكست وهابيت در پروژه شبكه نور را. وقتي اينها شكست خوردند، شبكه كلمه خبيثه را راه اندازي كردند. چند شب پيش، بنده به سختي با اين شبكه تماس گرفتم و اولين هجمه اي كه به اينها كردم اين بود كه:
چرا شما حاضر به مناظره نيستيد؟ آقاي استاد قزويني و علماء ديگر آماده مناظره هستند و شما به شبكه رفته ايد و در را بسته ايد.
اينها هم جواب نداشتند و گفتند: «سؤال خود را مطرح كنيد». من هم گفتم:
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است كه بعد از من «فيكون من بعدي إثنا عشر خليفة» و تا قيامت هم تغيير نمي كنند. شما نام اينها را بگوييد. خدا مي داند كه رنگ ايشان پريد و واقعا مانده بود كه چه بگويد؟
ايشان شروع كرد به شمردن اسامي 12 خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و اولي و دومي و سومي را شمرد و چهارم را حضرت علي (عليه السلام) و پنجم را امام حسين (عليه السلام) شمرد و بقيه اش را ماند كه چه بگويد و «فبهت الذي كفر» شد و نتوانست چيزي بگويد و بعدش گفت: «برويم يك ميان برنامه ببينيم». بعدش هم يك حرف جالب زد و گفت:
اين طور كه شيعيان حساب مي كنند، 13 امام دارند.
با اين كه خود آقاي سجودي ده ها بار گفته است «شيعه 12 امامي» و آقاي عبد الله عدو لعلي هم ده ها بار گفته است «شيعه إثنا عشري». اگر ما إثنا عشري هستيم، پس 13 امام را از كجا آورده اند؟
2. در ادعيه مختلف شيعه مانند دعاي ماه رجب و دعاي «إلهي عظم البلاء» ما مي گوييم:
يا محمد يا علي! يا علي يا محمد! إكفياني فإنكما كافيان.
در اينجا سؤال مطرح مي شود كه خداوند در قرآن مي فرمايد:
أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ
سوره زمر / آيه 36
از طرف ديگر هم مي فرمايد:
حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ
سوره أنفال / آيه 64
در اين مورد توضيح بفرماييد.
جواب 2 :
1. ما در رابطه با بعضي از شبكه ها مانند شبكه نور، بارها گفته ايم كه كارشناساني كه مي آورند، هتاك و فحاش هستند و با آنها حاضر نيستيم مناظره كنيم. در شبكه كلمه خبيثه و شبكه هاي ديگر مانند شبكه صفا كه بي صفا و كدر هستند، جز نفاق، چيز ديگري ندارند و اين ملازاده هم جز فحش، چيز ديگري بلد نيست و امام صادق (عليه السلام) هم فرمود:
كسي كه فحش مي دهد و إبائي هم از فحش دادن و فحش شنيدن ندارد، بدانيد كه يا شيطان زاده است و يا مادرش در حق پدرش خيانت كرده است.
من هم وقتي اين شبكه ها را مي بينم، خيلي خوشحال مي شوم. چون هر قدر كه اينها به شيعه فحش بدهند، حقانيت شيعه بيشتر در جهان اثبات مي شود و علاقمندان به شيعه بيشتر مي شود. اگر اينها روزي فحش ندهند و بيايند حرف علمي بزنند، در آنجا ما بايد احساس خطر كنيم و جواب اينها را بدهيم. ولي دوستان! هر قدر كه اينها بيشتر به ما فحش بدهند، به هيچ وجه نگران نباشيد و فحش ها و اهانت هاي اينها، بهترين خدمت براي ما است و:
يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ
اينها با دست خودشان، خانه هاي خودشان را ويران مي كنند.
سوره حشر / آيه 2
شما هيچ نگران اين شبكه هايي كه مانند قارچ مي رويند، نباشيد.
2. بحث بر اين است كه آقايان وهابيت قرآن را نفهميده اند و فقط يك آيه اي از قرآن را مي بينند و تصور مي كنند كه فقط همين درست است. بله، قرآن مي فرمايد:
أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ
سوره زمر / آيه 36
قرآن از طرف ديگر هم مي فرمايد:
حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ
خدا و مؤمنين تو را كفايت مي كنند.
سوره أنفال / آيه 64
قرآن صراحت دارد:
اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا
سوره زمر / آيه 42
در جاي ديگري هم مي فرمايد:
قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ
آن ملك الموتي كه از طرف خداوند براي شما وكيل است، شما را قبض روح مي كند.
سوره سجده / آيه 11
اگر ملك الموت هم قبض روح مي كند، به إذن الله است و عين قبض روح خداوند است و هيچ فرقي نمي كند. حضرت عيسي (علي نبينا و آله و عليه السلام) كه مي فرمايد:
وَ أُحْيِي الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللَّهِ
من مرده را به إذن خداوند زنده مي كنم.
سوره آل عمران / آيه 49
زنده كردن مردگان توسط حضرت عيسي (عليه السلام)، عين زنده كردن مردگان توسط خداوند است «و لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم». خود حضرت عيسي (عليه السلام)، نفس كشيدنش و حركت كردنش به دست خداوند و به إذن خداوند است و زنده كردن مردگان توسط او هم به إذن الله است. چشم توحيدي اين وهابيت كور شده است و نمي توانند ببينند. اگر ما در جايي مي گوييم «يا الله!» و در جايي ديگر مي گوييم «يا علي! يا حسين!»، بارها گفته ايم كه اگر كسي براي حضرت علي (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام)، يك قدرتي مستقل از قدرت خداوند قائل شود، اين عقيده، كفر و إرتداد است. ولي اگر كسي معتقد باشد كه حضرت علي (عليه السلام) به إذن الله شفا مي دهد و حاجت برآورده مي كند، كجاي اين شرك است و كفر است؟! كفر همين است كه شما مي گوييد. شما كه به ما مي گوييد «يا علي! يا حسين!» نگوييد و به جاي آنها بگوييد «يا الله!»، آيا برادران حضرت يوسف (عليه السلام) كه مي گويند:
قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا
سوره يوسف / آيه 97
آيا اين هم شرك و كفر است؟! ما احساس مي كنيم كه اينها قرآن و توحيد را نفهميده اند كه چيست. مضافاً كه اينها بايد بگويند منظورشان از خدا، كدام خداست؟ آيا خدايي كه غير از ريش و عورت، همه چيز دارد و چشم و گوش دارد و سوار الاغ مي شود و الاغش هم يونجه مي خورد و وقتي بر عرش مي نشيند، از هر طرف، 4 انگشت بزرگ تر است؟ آيا شما دنبال اين خدا هستيد؟ اين خداي اسلام نيست، اين خداي محمد (صلي الله عليه و آله) نيست، اين خداي قرآن نيست، اين خدايي است كه ساخته و پرداخته ذهن شما وهابيت است.
* * * * * * *
سؤال 3 :
1. در بحث مهدويت، با توجه به منجي آل محمد (عليه السلام) كه اهميت و بُعد جهاني دارد، چرا اين قضيه در قرآن به صراحت نيامده است؟
2. در مورد خلفاء أهل سنت و دفاعياتي كه أهل سنت دارند، آقايان عمر و أبو بكر كه از ياران نزديك پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند و در جنگ ها كنار آن حضرت بودند و در روايات هم تمجيد شده اند از طرف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، چه اتفاقي افتاد كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، حكومت را موروثي قلمداد كردند و ارث رسيده از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و مختص خود دانستند و اين حكومت و امامت را از حضرت علي (عليه السلام) سلب كردند؟ دلايلي كه جناب دكتر حسيني مي آورند، آيا اينها فقط در كتاب هاي شيعه آمده است يا از كتاب هاي أهل سنت هم نقل مي كنند؟
جواب 3 :
1. در نرم افزار شميم گل نرگس كه توسط مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ساخته شده است، حدود 255 آيه از آيات قرآن كه تفسير و تأويل به حضرت مهدي (عليه السلام) شده است، با سند و ترجمه آورده شده است. اين آقايان كه مي گويند اين آيه:
إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ
سوره توبه / آيه 40
درباره أبو بكر است، از كجا آورده اند كه اين آيه درباره أبو بكر است؟ آيا غير از اين است كه از طريق سنت فهميده اند كه درباره أبو بكر است؟ قرآن هم درباره سنت مي فرمايد:
وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
سوره حشر / آيه 7
به همان دليلي كه آيه غار درباره أبو بكر است و به همان دليلي كه آيه إفك درباره عايشه است، آياتي مانند آيات زير هم درباره حضرت مهدي (عليه السلام) است:
وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ
سوره أنبياء / آيه 105
وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ
سوره قصص / آيه 5
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ
سوره صف / آيه 9
ما به كمك روايات و أحاديث، حدود 255 آيه را ذكر كرده ايم و خيلي بيش از اينهاست. حتي اگر بخواهيم آياتي كه در منابع شيعه و سني درباره حضرت مهدي (عليه السلام) آمده، بيش از هزار مورد است. قرار نيست كه تمام مسائل به صراحت در قرآن ذكر شده باشد. اگر قرار بر اين باشد، اين آقايان به ما بگويند كه در كجاي قرآن آمده است كه نماز صبح دو ركعت است و نماز، ركوع و سجده دارد؟
2. ما اين را به صورت مفصل قبلاً مطرح كرده ايم. اگر بخواهيم اين موضوع را مفصل بحث كنيم، بايد چند جلسه وقت بگذاريم. ولي آنچه كه خيلي مهم است و خود أمير المؤمنين (عليه السلام) هم به صراحت اين قضيه را مطرح كرده است در خطبه 162 نهج البلاغه، يك نفر از قبيله بني أسد از ايشان سؤال مي كند:
با اين كه شما خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودي، چرا شما را كنار گذاشتند؟
حضرت فرمود:
أما الإستبداد علينا بهذا المقام و نحن الأعلون نسبا و الأشدون برسول الله صلي الله عليه و آله نوطا، فإنها كانت أثرة شحت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين.
آن ظلم و خودكامگي كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد، در حالي كه ما نسب برتر بوديم و پيوند خويشاوندي ما با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) استوارتر بود، جز خودخواهي و انحصارطلبي چيز ديگري نبود و گروهي بخيلانه به كرسي خلافت چسبيدند و گروهي سخاوتمندانه از آن دست كشيدند.
سپس آن حضرت، شعري را به طعنه خواندند:
و دع عنك نهبا صيح في حجراته و لكن حديثا ما حديث الرواحل
واگذار داستان تاراج آن غارتگران را و به يادآور داستان شگفت دزديدن اسب سواري را.
أمير المؤمنين (عليه السلام) در تمام جنگ ها و غزوات، بزرگ شمشيرزن لشكر اسلام بود و غالب سران قريش هم به دست أمير المؤمنين (عليه السلام) به هلاكت رسيدند و باعث شد كه مردم أمير المؤمنين (عليه السلام) را به عنوان خليفه نپذيرند. در آن 5 سالي هم كه خود مردم آمدند و با إصرار، علي بن أبي طالب (عليه السلام) را آوردند، ديديم كه چه فتنه ها و جنگ ها و خونريزي ها به پا شد و عاقبت هم همين صحابه آن قدر عليه أمير المؤمنين (عليه السلام) تبليغ كردند كه وقتي در مسجد كشته شد، مردم گفتند كه «حضرت علي (عليه السلام) كه نماز نمي خواند، براي چه به مسجد رفته بود؟». همين صحابه بودند با أمير المؤمنين (عليه السلام) جنگيدند، نه مسيحيان و يهوديان و زرتشتيان و منافقين. همين طلحه و زبير و عايشه و معاويه بودند كه با أمير المؤمنين (عليه السلام) جنگيدند و صحابه بودند. اين بود برخورد صحابه و مردم نسبت به أمير المؤمنين (عليه السلام).
* * * * * * *
سؤال 4 :
مقداري گلايه از جناب أللهياري از شبكه اهل بيت داريم و متأسفانه ايشان اجازه نمي دهد كسي روي خط برود و درباره بعضي مسائل دفاع كند. اگر كسي روي خط بيايد بگويد شما ابوذر زمان هستي و مالك اشتر زمان هستي، اجازه دارد هر أراجيفي را عليه نظام جمهوري اسلامي ايران بگويد. اما اگر كسي بخواهد دفاع كند و جواب بدهد، ايشان متأسفانه ادعا مي كند كه اين آقايان از دجّاليه هستند و تلفن را قطع مي كند. ايشان چند بار در شبكه خودشان گفته اند:
من در مقابل امام زمان (عليه السلام) مسئول هستم كه آبروي حكومت جمهوري اسلامي را ببرم و آبروي انقلاب اسلامي را ببرم.
من خدمت ايشان زنگ زدم و گفتم:
حكومت جمهوري اسلامي سال هاست كه الحمدلله برپاست و انقلاب اسلامي هم سال ها از آن مي گذرد. چطور شد كه تا وقتي دفتر شما را در قم نبسته بودند، چنين احساس مسئوليتي نمي كرديد و از زماني كه اين درآمد سرشاري كه از طرف مردم ايران به جيب هاي فراخ جناب عالي سرازير مي شد، اين گونه احساس نكرديد؟
ايشان جوابي ندادند و طفره رفتند و الآن هم متأسفانه اصطلاحات زشتي را در مورد كسي كه بخواهد دفاع بكند، به كار مي برد و معروف ترين اين اصطلاحات، دجّاليه است.
آقاي أللهياري مي گويد:
من فقط به علماء طراز اول ايران اجازه مي دهم با من صحبت كنند.
مرا به ياد آن ضرب المثل انداختند كه: «يك نفر را به دِه راه نمي دادند، سراغ خانه كدخدا را مي گرفت». علماء بزرگوار اسلام، وقت و شأن شان أجلّ از اين است كه وقت خود را صرف شما بكنند. مقداري بيشتر فكر كنيد و صحبت بكنيد.
ايشان شبهاتي مطرح كردند كه من آنها را مي گويم. ايشان ادعا مي كنند كه:
من به هيچ يك از مراجع كاري ندارم و خودم مجتهد هستم.
آيا از ميان مراجع عظام تقليد، كسي مجتهد بودن ايشان را تائيد كرده است يا ايشان غوره نشده، مويز شده اند؟
فلسفه انتظار از ديدگاه علماء شيعه چيست؟ يكي از آقايان سؤال كرد كه آيا ما نبايد كاري كنيم؟ پس وظيفه شيعه در زمان غيبت چيست؟ ايشان در جواب، با صراحت و تأكيد گفت:
وظيفه شيعه اين است كه در زمان انتظار، در اتاق خودش بنشيند و فقط انتظار بكشد؛ البته اگر مسائل ديني را هم ياد بگيرد، خوب است.
آيا فلسفه انتظار، از نظر علماء بزرگوار شيعه همين است كه ايشان مي گويند؟ يا اين كه اين از كج فهمي هاي ايشان است؟
ايشان ادعا مي كند:
از زمان امام حسن عسكري (عليه السلام)، بزرگ ترين فاجعه اي كه جهان شيعه به خود ديده، انقلاب اسلامي ايران بوده است كه موجب سرشكستگي شيعيان در جهان شده است.
آيا اين موجب سرشكستگي شيعه است؟ پس افتخار شيعه چيست؟ شايد اين است كه در عصر ما يك علامه عجيب و غريبي از آسمان به زمين آمده است به نام أللهياري كه شيخ طوسي (ره) و شيخ مفيد (ره) بايد بيايند جلوي پاي ايشان زانو بزنند و درس بياموزند!
جواب 4 :
اگر ايشان اجتهاد داشتند، بايد اعلام مي كردند. ايشان خود را به خيلي از مراجع عظام تقليد مي چسبانْد و بعد از اين كه همه مراجع عظام تقليد ايشان را ردّ كردند و گفتند مورد تائيد ما نيست، ايشان امروز مي گويد «من با هيچ يك از مراجع عظام تقليد ارتباطي ندارم». حتي از بعضي از بيوت مراجع عظام تقليد، قبض هاي جعلي 100 هزار دلاري درست كرده و به خيلي از افراد داده است. الآن هم خيلي از افراد زنگ مي زنند و اظهار گلايه و ناراحتي مي كنند.
ايشان كه مي گويد نبايد در برابر حكومت ها قيام و شورش كرد، اين در حقيقت «اسلام علوي» نيست و همان اسلامي است كه خودش مي گويد «اسلام عمري». «اسلام علوي» كه در خطبه شقشقيه است، مي فرمايد:
أما و الذي فلق الحبة و برأ النسمة! لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما أخذ الله علي العلماء أن لا يقاروا علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم، لألقيت حبلها علي غاربها و لسقيت آخرها بكأس أولها و لألفيتم دنياكم هذه أزهد عندي من عفطة عنز.
سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و جان را آفريد! اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود و ياران نيز حجّت را بر من تمام نمي كردند و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگي ستمگران و گرسنگي مظلومان سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته و رهايش مي ساختم و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب مي كردم؛ آن گاه مي ديديد كه دنياي شما نزد من از آب بيني بزغاله اي بي ارزش تر است.
«اسلام علوي» اين است. اسلامي كه ايشان هميشه نسبت به آقايان أهل سنت مي گويد «اسلام عمري»، آنچه از عمر نقل كرده اند اين است كه در السنن الكبري البيهقي، جلد 8، صفحه 159 از عمر نقل مي كنند:
فأطع الامام و إن كان عبدا حبشيا، إن ضربك فاصبر و إن أمرك بأمر فاصبر و إن حرمك فاصبر و إن ظلمك فاصبر و إن امرك بأمر ينقص دينك، فقل سمع و طاعة.
از خليفه و حاكم اطاعت كن، اگر چه يك عبد حبشي باشد؛ اگر تو را زد، صبر كن و اگر به تو دستور داد، صبر كن و اگر تو را از حقوقت محروم كرد، صبر كن و اگر به تو ظلم كرد، صبر كن و اگر به تو دستور ضد ديني داد، بگو چشم و اطاعت كن.
المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 7، ص 737
اين اسلامي كه ايشان از آن دَم مي زند، «اسلام علوي» نيست و «اسلام عمري» است كه ايشان از اين اسلام بدگويي مي كند و خودش عملاً اسلام عمر بن خطاب را ترويج مي دهد. اسلامي كه أمير المؤمنين (عليه السلام) ترويج مي دهد، اين است:
و كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا.
دشمن ستمگر و ياور ستمديده باشيد.
نهج البلاغه، نامه 47
اين اسلام، غير از آن اسلامي است كه اين آقا مي گويد. «اسلام حسيني» هم مي فرمايد:
و إني لا أري الموت إلا سعادة و الحياة مع الظالمين إلا برما.
من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمكاران را جز ملالت نمي بينم .
تاريخ الإسلام للذهبي، ج 5، ص 12 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 14، ص 218 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 3، ص 115
اللهوف في قتلي الطفوف للسيد إبن طاووس، ص 48 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 44، ص 192
يك نفر زنگ زده بود و مي گفت:
امام حسين (عليه السلام) قيام نكرده بود و مخير بود كه برود به كوفه شهيد شود و يا برود ترور شود.
اين بي ديني و لا مذهبي به جايي رسيده است كه نسبت به امام حسين (عليه السلام) اين چنين سخن مي گويند! اين عين عبارت امام حسين (عليه السلام) است كه مي فرمايد:
و أني لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و إنما خرجت لطلب الاصلاح في أمة جدي صلي الله عليه و آله، أريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنكر و أسير بسيرة جدي و أبي علي إبن أبي طالب عليه السلام.
من براي سركشي و عداوت و فساد كردن و ظلم نمودن از مدينه خارج نشدم، بلكه به منظور اصلاح در ميان امت جدم خارج شدم. من در نظر دارم امر به معروف و نهي از منكر نمايم. من مي خواهم مطابق سيره جدم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و پدرم علي إبن إبي طالب (عليه السلام) رفتار نمايم.
بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 44، ص 329
هم چنين در جاي ديگر مي فرمايد:
و علي الإسلام السلام اذ قد بليت الأمة براع مثل يزيد.
بايد فاتحه اسلام خوانده شود آن روزي كه مردم ببينند يك رهبري مثل يزيد بر سر قدرت است.
بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 44، ص 326 ـ مثير الأحزان لإبن نما الحلي، ص 15
اين مطلبي است كه خود امام حسين (عليه السلام) فرموده است. إن شاء الله در رابطه با حكومت اسلامي در زمان غيبت حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) كه ايشان اين همه سر و صدا كرده است، صحبت خواهيم كرد.
بدبختي ما اين است كه بايد به شبهه وهابيت پاسخ بدهيم و به شبهه يك سري أهل سنت افراطي هم جواب بدهيم و به شبهات مسيحيت هم بايد جواب بدهيم و به شبهه يك دسته از شيعياني كه چوب حرّاج به تُراث شيعه مي زنند هم بايد جواب بدهيم. إن شاء الله درآينده در رابطه با رواياتي كه در مشروعيت حكومت در زمان غيبت و قيام در برابر حاكمان جور است، مفصل صحبت خواهيم كرد.
مرحوم صاحب جواهر (ره) اين تعبير را دارد:
كساني كه زير بار حكومت فقيه عادل نمي روند:
ما ذاق من طعم الفقه شيئا و لا فهم من لحن قولهم و رموزهم أمرا و لا تأمل المراد من قولهم إني جعلته عليكم حاكما و قاضيا و حجة و خليفة و نحو ذلك مما يظهر منه إرادة نظم زمان الغيبة لشيعتهم في كثير من الأمور الراجعة إليهم.
اينها مزه فقاهت را نچشيده اند و سخنان و رموز أهل بيت را نفهميده اند و ... .
جواهر الكلام للشيخ الجواهري، ج 21، ص 397
اينها شعورشان به آنجا نمي رسد كه بخواهند تعقل كنند. اين تعبير صاحب جواهر (ره) است كه تمام حوزه هاي فقهي ما بر محور كتابش دور مي زند.
* * * * * * *
* * * * * * *
* * * * * * *
««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»
سلام عليكم: احتراما به استحضار مي رساند مطالعه گرديد بهره هاي وافر بردم اميد است همواره در مسيرترويج اسلام ناب محمدي موفق ومويد باشيد والسلام علي عبادالله الصالحين . علي جمالي بختياري