2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
پاسخ به شبهه «شكايت جيش يمن در غدير»
کد مطلب: ٥٣٥٧ تاریخ انتشار: ١٤ آبان ١٣٩١ تعداد بازدید: 9788
حبل المتین » عمومی
پاسخ به شبهه «شكايت جيش يمن در غدير»

شبهه شکایت جیش یمن - علت واقعه غدیر - زمان وعلت سفرهای امیرالمؤمنین به یمن
حبل المتين 91/08/14

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 14 / 08 / 91

مجري:

روز «عيد الله الاكبر»، عيد «غدير خم» را خدمت شيفتگان اهل بيت تبريك عرض مي كنم.

يكي از شبهات وهابيت، قضيه جيش يمن است كه به قول خودشان شبهه بسيار قوي و محكمي است و مي گويند: قضيه غدير كه اتفاق افتاد، براي جانشيني نبوده است؛ بلكه يك شكايتي از حضرت امير شده بود و پيامبر مردم را براي حل اين مشكل در روز غدير جمع كرد.

لطف كنيد كه بگوييد: حضرت امير چند مسافرت به يمن داشته است و آيا اين سفرها ارتباطي با موضوع غدير دارد؟

استاد قزويني:

اين عيد بزرگ كه به تعبير آقا امام صادق سلام الله عليه، «عيد الله اكبر» است و بزرگ ترين عيد الهي است، به شما تبريك عرض مي كنم.

امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

وما بعث الله عز وجل نبيا قط إلا وتعيد في هذا اليوم.

تهذيب الأحكام، الشيخ الطوسي، ج 3، ص 143

خدا هيچ پيغمبر را مبعوث نكرده است، مگر اين كه مأمور بود، روز غدير را به عنوان عيد قرار دهد.

اين شبهه در گذشته هم مطرح بوده است و بزرگان پاسخ داده اند.

اين ها مي گويند: اميرالمؤمنين به يمن رفته بوده است و در آنجا با سپاه اختلاف پيدا مي كند و با سپاه برخورد تندي مي كند و اين سپاه برمي گردند و پيش نبي گرامي شكايت مي كنند و اين كدورت ها در قلوب صحابه گسترش پيدا مي كند و نبي گرامي در غدير مردم را جمع مي كند و مي فرمايد: اي مردم از علي شكايت نكنيد؛ چون علي آدم خوبي است.

ما در اين زمينه، روي چند موضوع بايد به دقت كار كنيم و توضيح دهيم.

براي آن هايي كه قلب آگاه و گوش شنوا دارند و دنبال حقيقت هستند، مسئله روشن مي شود؛ ولي براي آن هايي كه تعصب دارند و به هيچ وجه قبول نمي كنند و به تعبير قرآن:

وَإِنْ يَرَوْا آَيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ.

سوره قمر آيه 2

ما با اين ها هيچ كاري نداريم، اتمام حجت براي آن ها است.

ما در اينجا چند موضوع داريم:

1- شبهه وهابيت در سفر علي عليه السلام به يمن؛

2- سفر امير المؤمنين براي دعوت مردم يمن به اسلام؛

3- سفر علي عليه السلام به يمن براي قضاوت؛

4- سفر علي عليه السلام به يمن براي اخذ زكات و بيت المال.

در رابطه با موضوع اول، من چند نكته از آقاي ابن كثير دمشقي كه تقريبا 750 سال بعد از رحلت پيغمبر آمده است عرض مي كنم.

ايشان تمام روايات را مي آورد و يك آش شله قلمكار درست مي كند و اين سفرهاي اميرالمؤمنين را با هم مخلوط مي كند و يك نتيجه گيري مي كند و يك رمي به غيبي مي زند.

من عبارت اين كثير را مي خوانم كه اين آقايان روي آن مانور مي دهند، بعد از اين كه مطالب متعددي را مطرح مي كند، مي گويد: در قضيه شكايت بريده و شكايت جيش يمن، در حقيقت همان اموالي از بيت المال بود كه اين ها تهيه كرده بودند و از مردم گرفته بودند و بنا بود كه خدمت نبي مكرم بياورند و رسول اكرم به هر نحوي كه صلاح ديد، در ميان مردم و مسلمان ها توزيع كند.

عبارت آقاي ابن كثير اين است:

والمقصود أن عليا لما كثر فيه القيل والقال من ذلك الجيش بسبب منعه إياهم استعمال إبل الصدقة واسترجاعه منهم الحلل التي أطلقها لهم نائبه وعلي معذور فيما فعل لكن اشتهر الكلام فيه في الحجيج فلذلك والله أعلم.

البداية والنهاية، ج 5، ص 106

مقصود از حديث غدير اين است كه مردم گفتار نادرستي نسبت به اميرالمؤمنين داشتند، به خاطر اين كه سپاه از شتران بيت المال و از لباس هاي بيت المال به تن كرده بودند اميرالمؤمنين از اين كار آن ها جلوگيري كرد و با تندي با صحابه برخورد.

بعد مي گويد: اين عمل علي كار خوبي بوده است و معذور بوده است؛ ولي در ميان حجاج اين قضيه مشهور شد.

اين مطالب را مي آورد رمي به غيب مي كند و يك تلسكوپ زمان پيما از قرن 8 مي گذارد و با آن قرن اول را مي بيند و بعد مي گويد:

لما رجع رسول الله من حجته وتفرغ من مناسكه ورجع إلي المدينة فمر بغدير خم قام في الناس خطيبا فبرأ ساحة علي.

البداية والنهاية، ج 5، ص 106

بعد از اين كه پيغمبر حجة الاسلام را انجام دادند و از مناسك حج فارغ شدند و به طرف مدينه مي آمدند و گذرشان به غدير خم افتاد، آنجا خطبه خواندند و علي بن ابي طالب را نسبت به اين بد بيني هايي كه صحابه داشتند، مبرا ساخت.

ما همين جا از طرفداران اين تفكر تقاضا داريم كه بگويند:

فبرأ ساحة علي

يك جمله اي به ما بگويند: كه پيغمبر اكرم فرموده باشند: اي مردم شما كه از علي شكايت و كدورت داريد، اين كار شما درست نيست.

يك كلمه آن هم با يك روايت جعلي و موضوع در كتاب هايي مثل كتاب آقاي سيوطي كه در رابطه با احاديث موضوعه دارد يا كتابي كه آقاي ابن جوزي دارد، در اين كتاب ها يك روايتي به ما نشان دهيد كه پيغمبر در خطبه اي كه در غدير خم خوانده است، اشاره به كدورت صحابه از علي كرده باشد.

همين را به ما نشان دهيد، ما از شما قبول مي كنيم.

در ادامه مي گويد:

ورفع من قدره ونبه علي فضله.

البداية والنهاية، ج 5، ص 106

و جايگاه علي را بالا برد و با مردم نسبت به فضيلت علي سخن گفت.

اي كاش مي گفت: كه وقتي پيغمبر اين جمله را فرمود:

ورفع من قدره ونبه علي فضله

چه فضيلتي از فضائل علي را بيان كرد؟

بعد مي گويد:

ليزيل ما وقر في نفوس كثير من الناس.

البداية والنهاية، ج 5، ص 106

تا كدورت هايي كه در دل مردم بوده است، از بين رفته باشد.

يك جمله اي به ما نشان دهيد كه پيغمبر بفرمايد: علي آدم خوبي است و مردم، از او در دل خود ناراحتي ايجاد نكنيد يا يك جمله اي كه بعد از اين صحابه خدمت رسول خدا رسيده باشند و بگويند: ما فرمايش شما را قبول مي كنيم و از علي در دلمان كدورتي نمي ماند و يا اين كه عذر خواهي كنند يا تعهد دهند يا اشاره كنند يا از خودشان دفاع كنند كه اگر ما از علي كدورت داشتيم، به فلان دليل بوده است.

يك روايت ضعيف و جعلي و مكذوب در كتب اهل سنت به ما نشان دهيد كه نشانگر اين باشد كه در غدير نبي مكرم به خاطر شكايت سپاه يمن، مطالبي فرموده است و صحابه در برابر سخنان نبي مكرم تسليم شده اند.

يك عبارت براي ما بياوريد ما از شما ممنون مي شويم.

دهلوي هم بعد از 1200 سال همان تعابيري را كه ايشان داشته است، مطرح مي كند.

ايشان هم حتما يك تلسكوپ قوي تري داشته است كه 1200 سال قبل را ديده است و اين مطالب را مطرح كرده است.

در سايت سني نيوز هم اين آقايان يك سري مطالب نادرست و بي اساس و دروغ را سرهم كرده اند. بدون اين كه دليل يا روايتي بياورند؛ اگرچه به كنايه يا به اشاره.

اما در رابطه با اين قضيه من چندتا جواب مي خواهم عرض كنم.

جواب اول:

مسافرت علي سلام الله عليه به يمن مربوط به سال 8 هجري است.

آقاي زيني دحلان كه مفتي مكه مكرمه است و متوفاي 1304 يا 1305 است، مي گويد:

في التاريخ سنة عشر وهم لأن بعث علي إلي همدان لم يكن سنة عشر انما كان سنة عشر بعثه إلي بني مذحج واما بعثه إلي همدان فكان سنة ثمان بعد فتح مكة فيكون بعث علي إلي اليمن حصل مرتين.

أعيان الشيعة، السيد محسن الأمين، ج 1، ص 410

اين كه در تاريخ آمده است كه علي بن أبي طالب سال 10 براي فتح يمن رفته است، اين هيچ ارتباطي ندارد و خيالي بيشتر نيست و كساني كه گفته اند، دچار توهم شده اند؛ چون رفتن علي به همدان براي فتح يمن، ارتباطي با سال 10 نداشته است؛ بلكه در سال 10 علي را فرستاد به سوي قبيله مذحج (يك داستان ديگري دارد كه من بعدا اشاره مي كنم) بعد از فتح مكه، اول خالد رفته بود به سوي يمن بعد اميرالمؤمنين رفت و يمن را فتح كردند و غنائمي هم در آنجا به دست آوردند.

در ميان غنائم كنيزي بوده است و اميرالمؤمنين به عنوان سهم خودش گرفت يا نگرفت، ما معتقد هستيم كه اين ها دروغ هاي شاخدار دودمان بني اميه است و ارتباطي با اميرالمؤمنين سلام الله عليه ندارد و فرضاً هم اگر انجام داده باشد، طبق تعبيري كه آقايان نقل كرده اند، علي بن ابي طالب حقش در مباحث غنائم، خيلي فراتر از اين ها است.

شما ببينيد كه اين قضيه كاملاً روشن است كه اين موضوع مربوط به سال 8 است؛ يعني 2 سال قبل از حجة الوداع.

اين آقايان در رابطه با اين عبارت آقاي زيني دحلان به ما جواب دهند كه ايشان يك مورخ و فقيه و عالم بزرگ سني است و در مهد وهابيت بزرگ شده است و مفتي هم بوده است.

مثل بعضي هايي كه بهره اي از علم ندارند و همين طوري مطالب را سرهم مي كنند، نيست. اگر كسي كتاب هايش را مطالعه كند، متوجه مي شود كه از سرمايه علمي خوبي برخوردار است.

جواب دوم:

اين قضيه ارتباطي به حجة الوداع و قضيه غدير خم و جحفه ندارد و كساني كه از اميرالمؤمنين دل نگران شده بودند و شكايت از اميرالمؤمنين داشتند، به مدينه آمدند و در مسجد نبي مكرم، شكايت شان را از اميرالمؤمنين مطرح كردند.

در كتاب معجم اوسط طبراني بعد از اين كه قضايا را مطرح مي كند، مي گويد:

خالد به من دستور داد كه به مدينه برو و به پيغمبر خبر بده در رابطه با آنچه كه علي انجام داده است:

فقدمت المدينة ودخلت المسجد ورسول الله صلي الله عليه وسلم في منزله وناس من أصحابه علي بابه.

المعجم الأوسط، ج 6، ص 162

بريده مي گويد: من وارد مدينه و داخل مسجد النبي شدم و تعدادي از صحابه هم دم در مسجد نشسته بودند.

اين را آقايان براي ما توضيح دهند كه قضيه جيش يمن و شكايت بريده در مسجد است.

قرائن ديگري هم داريم.

عمر بن شاس و ابو سعيد خدري هم آمدند در مدينه و در محضر نبي مكرم شكايت شان را مطرح كردند و ارتباطي به قضيه غدير خم و برگشت نبي مكرم از حجة الوداع ندارد.

مجري:

آيا اين شكايتي كه توسط صحابه انجام مي شود، نشانگر عدم روابط حسنه بين صحابه و حضرت امير نيست؟

استاد قزويني:

يكي از اشكالاتي كه آقايان به ما مي گيرند، اين است كه بين صحابه روابط حسنه بوده است و با هم دوست و رفيق بودند؛ ولي شيعيان مي خواهند اثبات كنند كه بين صحابه عداوت بوده است و روي اين خيلي مانور مي دهند.

اگر دوستان يك مقداري دقت كنند، مي بينند كه بين صحابه مخصوصا حضرت امير چه طور برخوردي بوده است كه به تعبير خليفه دوم كه مي گويد:

لولا سيفه لما قام عمود الإسلام.

شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 51

اگر شمشير علي نبود، پرچم اسلام برافراشته نمي شد.

همان روايتي كه عرض كردم.

بريده مي گويد: داخل مسجد شدم و پيغمبر در خانه اش بود و تعدادي از صحابه دم در بودند:

فقالوا ما الخبر يا بريدة فقلت خير فتح الله علي المسلمين فقالوا ما أقدمك قال جارية أخذها علي من الخمس فجئت لأخبر النبي صلي الله عليه وسلم قالوا فأخبره فإنه يسقطه من عين رسول الله صلي الله عليه وسلم.

المعجم الأوسط، ج 6، ص 162

صحابه گفتند: چه خبر؟ گفت: خوش خبر هستم، خدا به مسلمان ها پيروزي عنايت كرد.

گفتند: پس چرا تو زودتر، قبل از اين كه سپاه بيايد به مدينه آمدي؟ گفت: كنيزي را علي بن ابي طالب از خمس براي خودش گرفته است و استفاده شخصي كرده و تصرف در بيت المال كرده است، من هم آمده ام به پيغمبر خبر بدهم كه اين داماد شما از خمس كنيزي را گرفته است (البته مي گويند: اميرالمؤمنين از خيمه بيرون آمده بود و غسل كرده بود و قطرات آب از سرشان سرازير بود، اگر علي اين كار را هم كرده است، نوش جانش و چشم دشمنان علي كور باشد.)

صحابه گفتند: برو به پيغمبر خبر بده كه علي كنيزي را (مي گويند: كنيز زيبايي بود) گرفته است و تصرف كرده است، اگر اين خبر را بدهي، علي از چشم پيغمبر مي افتد.

ظاهرا آن صحابه اي بودند كه كنار زن و بچه شان راحت خوابيده بودند و اهل جنگ نبودند و يا حداقل در قضيه جنگ يمن شركت نداشتند، به جاي اين كه بگويند علي زحمت كشيده و كاري كه خالد در 6 ماه تلاش نتوانست انجام دهد، علي انجام داده است و فتح كرده است و به او خسته نباشيد بگويند، مي گويند: برويد به پيغمبر بگوييد، تا علي از چشم پيغمبر بيافتد.

دوستان به ما جواب دهند كه اين عبارت:

يسقطه من عين رسول الله صلي الله عليه وسلم.

دلالت بر رابطه حسنه بين علي و صحابه دارد يا اين ها نشان مي دهد كه اين ها از علي عقده داشتند؟

در روايتي كه ابن اثير و ابن ابي شيبه استاد بخاري دارند، مي گويد:

فاستعمل عليهم عليَّ بن أبي طالب، فمضي في السَّرِيَّةِ، فأصاب جارية، فأنكروا عليه

جامع الاصول، ج 8، ص 652

داستانش اين است كه غنائمي كه به دست آمد را تقسيم كرد و غنيمت هر گروه را جدا كرد و اين غنائم مربوط به بني هاشم را تقسيم بندي كرد و بعضي از اين هايي كه كم بود، قرعه انداختند و قرعه براي اين كنيز به نام علي بن ابي طالب افتاد.

اين آقايان خودشان شاهد بودند.

علي بن ابي طالب، طبق دستور اسلامي اين تقسيم ها را انجام داده است.

بعد مي گويد:

فأنكروا عليه وتَعَاقَدَ أربعة من أصحاب النبيِّ صلي الله عليه وسلم، فقالوا : إِذا لقينا رسولَ الله صلي الله عليه وسلم أخبرناه بما صنع عليّ.

جامع الاصول، ج 8، ص 652

صحابه اين كار علي بن ابي طالب را بد شمردند و چهار نفر از صحابه پيامبر با هم پيمان بستند كه از علي بن ابي طالب پيش پيغمبر سعايت كنند.

در روايت ابن ابي شيبه مي گويد:

فتعاقد أربعة من أصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم

مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 372 و اسد الغابة، ج 4، ص 116

اين ها با هم پيمان بستند و گفتند:

إِذا لقينا رسولَ الله صلي الله عليه وسلم أخبرناه بما صنع عليّ

جامع الاصول، ج 8، ص 652

هر وقت پيغمبر را ببينيم، كاري را كه علي انجام داده است، به پيغمبر خبر مي دهيم.

خود ذهبي در تاريخ الاسلام، اين را به عنوان يك مسئله قطعي آورده است و مي گويد:

فأصاب علي جاريةً فتعاقد أربعة من أصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم لنخبرنه.

تاريخ الإسلام، ج 3، ص 630

علي بن ابي طالب نسبت به آن كنيزي كه از غنائم قرعه به نام او افتاده بود، تصرف كرد و چهار نفر از صحابه با هم عهد و پيمان بستند كه نزد پيغمبر بيايند و از علي شكايت كنند تا آنجايي كه پيغمبر فرمود:

ما تريدون من علي

تاريخ الإسلام، ج 3، ص 631

از جان علي چه مي خواهيد؟

اين را آقايان يك مقداري دقت كنند.

آن دسته از عزيزان اهل سنت كه بي اطلاع هستند و تاريخ را براي شان نگفته اند يا خودشان تاريخ را نديده اند، من تقاضا دارم كساني كه دنبال حقيقت مي گردند، اين مطالب را مراجعه كنند و ببينند كه واقعا اين عباراتي كه ما نمايش مي دهيم و نقل مي كنيم، درست است يا نه؟

آقاي ذهبي كه اين عبارت را نقل مي كند، نقد سندي دارد يا نقد دلالي دارد؟

حضرت مي فرمايد:

ما تريدون من علي علي مني وأنا منه، وهو ولي كل مؤمن بعدي.

تاريخ الإسلام، ج 3، ص 631

از علي چه مي خواهيد؟ علي از من پيغمبر است و من پيغمبر از علي هستم و او ولي امر تمام مؤمنين بعد از من است.

در ادامه مي گويد:

أخرجه أحمد في المسند والترمذي، وحسنه والنسائي.

تاريخ الإسلام، ج 3، ص 631

احمد در مسندش آورده است (من عرض خواهم كرد كه محققين احمد تصحيح كرده اند مثل احمد الزين) و ترمزي هم نقل كرده است و گفته است كه روايت حسن و معتبر است و نسائي هم نقل كرده است.

آقاي ذهبي با تأييد بر اعتبار روايت، آورده است.

دوستان به ما جواب دهند كه اين سعايت صحابه، آيا اين روابط حسنه بين صحابه و اميرالمؤمنين را اثبات مي كند يا چيز ديگري بوده است؟

برخورد نبي مكرم با اين ها چه بوده است؟

به فرض علي جاريه اي را تصرف كرده است و صحابه هم آمده اند شكايت كردند، اين ها زمينه سازي شد، پيغمبر فرمود: علي از من است و من از علي هستم و او ولي همه مؤمنين بعد از من است.

ان شاء الله ما در رابطه با حديث ولايت در قضيه جيش يمن مفصل صحبت خواهيم كرد.

مجري:

برخورد پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله در برابر شكايت جيش يمن چگونه بوده است؟

استاد قزويني:

پيامبر همان تعبيري را كه احمد بن حنبل در مسند خودش آورده است فرموده است و همچنين آقاي ذهبي در تاريخ اسلام و آقاي نسائي داشت كه از قول بريده بود.

تمام اين مباحث همه به بريده برمي گردد.

مي گويد:

فَكَتَبَ معي خَالِدُ بن الْوَلِيدِ إلي رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم بخبره بِذَلِكَ.

مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 356 و سنن النسائي الكبري، ج 5، ص 133

قضايا را نقل مي كند كه علي كنيزي را گرفت و خالد نامه اي نوشت به پيغمبر و اين ماجرا را خبر داد و مي گويد: وقتي كه خدمت پيغمبر رسيدم و نامه خالد را به پيغمبر دادم:

فَرَأَيْتُ الْغَضَبَ في وَجْهِ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم.

مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 356 و سنن النسائي الكبري، ج 5، ص 133

غضب و خشم را در چهره پيغمبر ديدم.

عزيزان اهل سنت، من طرف سخنم با شما است و كاري با اين وهابي ها و با كساني كه در روز روشن آفتاب را انكار مي كنند، ندارم (البته در ميان وهابيت همه اين طور نيستند، ما با وهابيت تكفيري كاري نداريم و گرنه در ميان وهابيت، دانشمندان و افراد منصفي هستند كه وقتي قضايا براي شان روشن مي شود، بي اختيار مي پذيرند)

در ادامه مي گويد:

فقلت يا رَسُولَ اللَّهِ هذا مَكَانُ الْعَائِذِ بعثتني مع رَجُلٍ وأمرتني ان أُطِيعَهُ فَفَعَلْتُ ما أُرْسِلْتُ بِهِ فقال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم لاَ تَقَعْ في علي فإنه مِنِّي وأنا منه وهو وَلِيُّكُمْ بعدي وانه مِنِّي وأنا منه وهو وَلِيُّكُمْ بعدي.

مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 356 و سنن النسائي الكبري، ج 5، ص 133

من پناه مي برم از اين كه موجب غضب شما شدم، يا رسول الله من را با خالد فرستادي و دستور دادي كه از او اطاعت كنم و فرمانده من بوده است و نامه را او نوشته است، رسول الله فرمود: در رابطه با علي حرف بد نزن؛ چون علي از من است و من از علي هستم و او ولي شما بعد از من است.

جناب حمزه احمد الزين روايت را نقل مي كند و مي گويد:

اسناده صحيح.

مسند احمد جلد 16 ص 486

در روايتي كه طبراني از بريده دارد، مي گويد: قبل از اين كه نامه را ببرد، ما در مسجد با صحابه صحبت مي كرديم و صحابه گفتند: برو به پيغمبر بگو تا علي از چشم پيغمبر بيافتد، چهار نفر هم پيمان شدند و اين به گوش پيغمبر رسيد:

فخرج مغضبا وقال ما بال أقوام ينتقصون عليا من ينتقص عليا فقد انتقصني ومن فارق عليا فقد فارقني إن عليا مني وأنا منه.

المعجم الأوسط، ج 6، ص 162

از حجره خودشان در حال غضب بيرون آمد و فرمود: اين هايي كه از علي بد گويي مي كنند و تنقيص مي كنند، چه شان است؟ يا به عبارت ديگر چه مرضي دارند؟ هر كس از علي بدگويي كند و علي را تنقيص كند، من پيغمبر را تنقيص كرده است و هر كس از علي جدا شود، از من جدا شده است.

اين كه كتاب بحار الانوار و انوار نعمانيه نيست كه شما بگوييد: چنين و چنان است.

در روايت ابن ابي شيبه است:

فأقبل إليه رسول الله يعرف الغضب في وجهه فقال ما تريدون من علي ما تريدون من علي علي مني وأنا من علي وعلي ولي كل مؤمن بعدي.

مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 372 و 373

نبي مكرم طرف بريده مي رفت، در حالي كه غضب و خشم از چهره پيغمبر كاملا نمايان بود.

در روايت احمد بن حنبل، بريده مي گويد: پيغمبر فرمود:

كَيْفَ رَأَيْتُمْ صَحَابَةَ صَاحِبِكُمْ قال فأما شَكَوْتُهُ أو شَكَاهُ غيري قال فَرَفَعْتُ رأسي وَكُنْتُ رَجُلاً مِكْبَاباً قال فإذا النبي صلي الله عليه وسلم قَدِ احْمَرَّ وجهة قال وهو يقول من كنت وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ.

مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 350

يا من شكايت كردم از علي يا شخص ديگري، من با هركس كه حرف مي زدم به چهره اش نگاه نمي كردم بلكه به زمين نگاه مي كردم و سرم را پايين مي انداختم (مكباب؛ يعني: آن كسي كه هميشه جلوي پايش و زمين را نگاه مي كند) وقتي سرم را بلند كردم، ديدم كه از شدت غضب چهره نبي مكرم سرخ شده است و با چهره برافروخته و سرخ فرمود: هركس من ولي امر او هستم، علي هم ولي امر اوست.

آقايان عزيز و برادران گرامي، يك ذره انصاف دهيد و يك ذره اين عقل را به كار بندازيم و وجدان مان را قاضي قرار دهيم، اين سندها حجت است و فرداي قيامت بايد براي اين ها جواب دهيم.

جناب بزار كه متوفاي 292 است مي گويد:

فإذا النبي قد احمر وجهه هو يقول: من كنت وليه فعليّ وليه فقلت، لا أسوءك فيه أبدا.

مسند البزار، ج 10، ص 258

پيغمبر چهره مبارك شان سرخ شده بود و فرمود: هركس من ولي او هستم، علي هم ولي اوست، بريده مي گويد: يا رسول الله من در رابطه با علي خاطر شما را آزرده نخواهم كرد.

آقاي هيثمي مي گويد:

رواه البزار ورجاله رجال الصحيح.

مجمع الزوائد، ج 9، ص 108

نگويند: يك روايتي بوده است و آن هم ضعيف است.

هيثمي مي گويد: رجالي كه بزار آورده است، رجال صحيحي است.

احمد الزين مي گويد: روايت صحيح است.

روايت بعدي از حاكم نيشابوري است.

من اين ها را با تعابير مختلف مي آورم تا بعضي از اين وجدان هاي خفته ي عزيزان و برادران گرامي مان بيدار شود و يك تلنگري باشد.

اگر يك يا دو روايت نتواند كسي را بيدار كند، حداقل 8 روايت در مجموع يك تلنگري مي تواند باشد.

آن عزيزي كه در همان جلسه قبل آمده بود و گفت: اين مردم يمن بودند كه شكايت كردند و پيغمبر فرمود:

من كنت مولاه فعلي مولاه

علي آدم خوبي است.

ما كه نمي خواستيم وارد اين قضيه شويم.

اين شبهه و سؤال دو بزرگوار عزيزمان كه از اهل سنت بودند و از استان كردستان و عزيز ديگري از استان سيستان و بلوچستان، اين ها ما را وادار كردند كه قضيه را مو شكافي كنيم.

آقاي حاكم نيشابوري از بريده نقل مي كند:

غزوت مع علي إلي اليمن فرأيت منه جفوة.

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

از علي جفا ديدم.

بايد آقايان جواب دهند كه جفا ديدم؛ يعني چه؟

اگر فرضا علي بن ابي طالب در رابطه با تقسيم بيت المال در حق خودش تصرف كند، اين جفا است؟

فرضا اگر مربوط باشد به قضيه مسافرت علي بن ابي طالب در سال 10 كه مربوط به آمدن اميرالمؤمنين از يمن به حج است (اين هفته ما مفصل سفر سوم اميرالمؤمنين به يمن را هم مطرح مي كنيم كه مطالب شنيدني دارد، ان شاء الله عزيزان ما يك مقداري با چشم باز و منصفانه و دور از تعصب اين قضايا را ببينند.) آيا اين جفا است؟

به قول ابن كثير:

وعلي معذور فيما فعل

البداية والنهاية، ج 5، ص 106

مي گويد:

فقدمت علي رسول الله صلي الله عليه وسلم فذكرت عليا فتنقصته فرأيت وجه رسول الله صلي الله عليه وسلم يتغير فقال يا بريدة ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم قلت بلي يا رسول الله فقال من كنت مولاه فعلي مولاه وذكر الحديث هذا حديث صحيح علي شرط مسلم ولم يخرجاه.

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

آمدم خدمت نبي مكرم (قبلا آمده بود كه فقدمت الي المدينه) از علي سخن گفتم و علي را تنقيص كردم و ديدم كه صورت پيغمبر دارد تغيير مي كند، حضرت فرمود: آيا من ولايتم بر مؤمنين از خود مؤمنين بيشتر نيست؟ گفتم: بله، فرمود: هركس من مولاي او هستم، علي هم مولاي اوست.

اين ارتباطي به غدير ندارد.

مي فرمايد:

ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم.

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

آيا من ولايتم بر مؤمنين از خودشان بيشتر نيست و بعد مي فرمايد: هر كس كه من مولاي او هستم (يعني هر كس من ولايت تامه بر او دارم) علي هم ولايت تامه دارد.

بعد مي گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط مسلم ولم يخرجاه.

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

روايت ديگري كه حاكم مي آورد، شنيدني است.

ايشان مي گويد: اين روايت صحيح است و شرايط صحيح مسلم را هم دارد.

حاكم از عمران بن حسين نقل مي كند:

بعث رسول الله صلي الله عليه وسلم سرية واستعمل عليهم علي بن أبي طالب رضي الله عنه فمضي علي في السرية فأصاب جارية فأنكروا ذلك عليه.

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

همان قضايايي كه طبري و ديگران آورده اند تعريف مي كند، مي گويد: علي بن ابي طالب يك جاريه اي را گرفت و صحابه بر او خرده گرفتند و چهار نفر از اصحاب پيغمبر هم پيمان شدند كه خدمت پيغمبر برسيم:

لأخبرناه بما صنع علي.

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

خبر مي دهيم كه علي چه كار بد و زشتي كرده است و بيت المالي كه بين همه تقسيم كرده است، در سهم خودش تصرف كرده است.

بعد مي گويد:

قال عمران وكان المسلمون إذا قدموا من سفر بدءوا برسول الله صلي الله عليه وسلم فنظروا إليه وسلموا عليه ثم انصرفوا إلي رحالهم

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

مسلمان ها عادت شان اين بود كه وقتي از سفر، به مدينه مي آمدند، اول خدمت پيغمبر مي رسيدند و پيغمبر به اين ها نگاه مي كرد و سلام مي كردند و بعد برمي گشتند به خانه هايشان.

اين هم كه نشان مي دهد، اگر در سفر حج بودند و در خدمت پيغمبر بودند و قيل و قال شد، دروغ است. در قضيه غدير خم «قدموا من سفر» نيست.

اين ها در حال سفر بودند. خود روايت داد مي زند كه اين قضيه دروغ است.

بعد مي گويد:

فلما قدمت السرية سلموا علي رسول الله صلي الله عليه وسلم.

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

وقتي كه از اين سفر برگشتيم، رفتيم خدمت پيغمبر و سلام داديم به پيغمبر:

فقام أحد الأربعة فقال يا رسول الله ألم تر أن عليا صنع كذا وكذا

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

آن چهار نفري كه هم پيمان شده بودند كه از علي پيش پيغمبر شكايت و سعايت كنند، (به قول يكي از بزرگان اي كاش آقاي حاكم، اسامي اين چهار نفر را روشن مي كرد كه چه كساني بودند) يكي از اين صحابه بلند شد و گفت: يا رسول الله نمي بيني كه علي چه كار بدي كرده است، يك كنيزي از بيت المال كه سهم خودش بوده است، در او تصرف كرده است.

دختر شما در خانه اش است.

مي خواهند پيغمبر را تحريك كنند، تصور مي كنند كه نبي مكرم يك فرد عادي است و اگر بگويند: داماد شما رفته بر روي دختر شما يك كنيزي گرفته است، پيغمبر عصباني مي شود و آن حديث ساختگي و افسانه اي مسور بن مخرمه درست كرده كه ايها الناس علي مي خواهد زن بگيرد، اول دختر من را طلاق بده بعد برو.

با آن خرافات و مزخرفاتي كه درست كردند و در صحاح هم نقل شده است.

گفتند: يا رسول الله آيا نمي بيني كه علي چه كار كرده است؟

فأعرض عنه ثم قام الثاني فقال مثل ذلك فأعرض عنه ثم قام الثالث فقال مثل ذلك فأعرض عنه ثم قام الرابع فقال يا رسول الله

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

پيغمبر از او صورتش را برگرداند.

عزيز اهل سنت تو را به خدا و به قيامت قسم مي دهم كه يك مقداري دقت كن.

از علي شكايت مي كنند، پيغمبر از او روي برمي گرداند.

نفر دوم شكايت كرد، پيغمبر از او روي گرداند.

نفر سوم بلند شد، پيغمبر از او روي گرداند.

نفر چهارم بلند شد و گفت: يارسول الله:

ألم تر أن عليا صنع كذا وكذا فأقبل عليه رسول الله صلي الله عليه وسلم والغضب في وجهه فقال ما تريدون من علي إن عليا مني وأنا منه وولي كل مؤمن.

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

چهار نفر آمده اند و از علي شكايت كردند كه اگر بينه هم باشد، 2 نفر كفايت مي كند.

اگر واقعا كار علي نادرست بود، بايد پيغمبر عكس العمل نشان مي داد.

پيغمبر رو به اين ها كرد و به جاي اين كه به حرف اين ها ترتيب اثر دهد، از كار اين ها غضبناك شد و فرمود: از جان علي چه مي خواهيد؟ علي از من است و من از علي هستم و ولي همه مؤمنين است.

بعد مي گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط مسلم ولم يخرجاه.

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

اين حديث صحيح است و شرايط صحيح مسلم در اين روايت وجود دارد.

دوستان يك مقداري دقت كنند و ببينند كه اين مسئله از چه قرار است و داستان چيست.

مجري:

اين روايات با صراحت مي گويد: غضب را در چهره حضرت رسول صلي الله عليه وآله ديديم يا حضرت بيرون آمد در حالي كه غضبناك بود از اين كاري كه ما كرده بوديم.

از منظر قرآن حكم كساني كه پيامبر را خشمگين و غضبناك مي كنند و يا او را اذيت و آزار مي دهند، چيست و نتيجه خشم پيامبر چيست؟

استاد قزويني:

من نمي خواهم زياد توضيح دهم؛ ولي عزيزان سوره احزاب آيه 36 و آيه 57 را ملاحظه كنند.

ما در اين روايات كه با سند صحيح بود، نقل كرديم:

فخرج مغضبا.

المعجم الأوسط، ج 6، ص 162

فَرَأَيْتُ الْغَضَبَ في وَجْهِ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم.

مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 356 و سنن النسائي الكبري، ج 5، ص 133

يعرف الغضب في وجهه.

مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 372 و 373

قَدِ احْمَرَّ وجهة.

مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 350

وجه رسول الله صلي الله عليه وسلم يتغير.

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

و فرمود:

ما تريدون من علي.

مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 372 و 373

ما بال أقوام ينتقصون عليا من ينتقص عليا فقد انتقصني.

المعجم الأوسط، ج 6، ص 162

در آيه 36 سوره احزاب مي فرمايد:

وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا.

يا در آيه ديگر مي فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآَخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا.

سوره احزاب آيه 57

آن هايي كه خدا و پيغمبر را اذيت مي كنند.

اين ها واقعا مقدمات اذيت را فراهم كردند يا نه؟

فخرج مغضبا.

المعجم الأوسط، ج 6، ص 162

يعرف الغضب في وجهه.

مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 372 و 373

وجه رسول الله صلي الله عليه وسلم يتغير.

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

قَدِ احْمَرَّ وجهة.

مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 350

آيا اين ها اذيت پيغمبر است يا نه؟

اين را آقايان به ما جواب دهند كه آيا اين كار صحابه با عدالت صحابه تطبيق مي كند؟

شايد اينجا هم آقايان صحابه اجتهاد كرده اند كه پيغمبر را ناراحت و غضبناك و عصباني كردند و چهره پيغمبر تغيير كرد و سرخ شد، به خاطر اجتهادشان بوده است و از اين كار ثوابي هم مي برند؛ چون اين ها مجتهد بودند.

مجتهد اگر خطا كرد پاداش هم مي برد. اين هم يكي از آن هزاران سؤال بي پاسخ است.

مجري:

آيا كلماتي كه حضرت در برابر شكايت اين شكايت كنندگان فرمودند، دلالت بر ولايت حضرت امير نمي كند؟

استاد قزويني:

ما در لا به لاي اين مطالب اشاره داشتيم، در خانه اگر كس است يك حرف بس است.

در روايت طبراني كه ما نقل كرديم نبي گرامي مي فرمايد:

وقال يا بريدة أما علمت أن لعلي أكثر من الجارية التي أخذ.

المعجم الأوسط، ج 6، ص 163

آيا خبر نداري كه حق علي خيلي بيشتر از يك كنيزي است كه گرفته است؟

اين ها گفتند: علي رفته كنيزي گرفته است تا پيامبر به خاطر اين كه علي دامادش است و به خاطر دخترش، غيرت به خرج دهد.

پيغمبر فرمود: علي گرفته كه گرفته، نوش جانش كه گرفته است، حق علي بالاتر از اين است. بعد مي فرمايد:

وأنه وليكم من بعدي فقلت يا رسول الله بالصحبة إلا بسطت يدك حتي أبايعك علي الإسلام جديدا.

المعجم الأوسط، ج 6، ص 163

علي ولي امر شما است، پيغمبر تو را قسمت مي دهم به صحبت من با تو، دستت را جلو بياور تا من با تو به اسلام جديد بيعت كنم (يعني احساس مي كند كه با اين كاري كه كرد و پيغمبر را غضبناك كرد، از دين خارج شده است)

من در رابطه با ولي بعدا صحبت مي كنم.

اذيت كردن پيامبر خيلي كار بزرگي است.

بريده اين قضيه را مي فهمد كه از چه قرار است كه مي گويد: يا رسول الله من مي خواهم دوباره به اسلام جديد با تو بيعت كنم.

در ادامه مي گويد:

فما فارقته حتي بايعته علي الإسلام .

المعجم الأوسط، ج 6، ص 163

از پيغمبر جدا نشدم و اصرار كردم تا اين كه با پيغمبر بر اسلام بيعت كردم.

عزيزان يك مقداري دقت كنيد.

ما بياييم چندين ساعت در رابطه با همين روايت توضيح دهيم، باز هم كم است كه اين شكايت و آن سخن نبي مكرم كه فرموده است:

وأنه وليكم من بعدي.

المعجم الأوسط، ج 6، ص 163

و اين كه قسم مي دهد كه دوباره با پيغمبر به اسلام جديد بيعت كند.

در روايت حاكم كه عرض كرديم كه فرمود:

إن عليا مني وأنا منه وولي كل مؤمن.

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

ايشان هم گفته است:

هذا حديث صحيح علي شرط مسلم ولم يخرجاه.

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

اين حديث صحيح است و شرط مسلم را دارد.

ذهبي هم تصحيح كرده است.

آقاي الباني در كتاب سلسلة الحاديث الصحيحه جلد 5 صفحه 222، اين حديث ولايت را تصحيح كرده است.

در عبارت آقاي احمد بن حنبل پيامبر مي فرمايد:

من كنت وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ.

مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 350

هر كس من ولي او هستم، علي هم ولي او است.

هيثمي هم مي گويد:

رواه البزار ورجاله رجال الصحيح.

مجمع الزوائد، ج 9، ص 108

اين روايت كه احمد بن حنبل آورده است، بزار هم آورده است و رجالش رجال صحيح است.

ابن حجر را همين عبارت را در جلد 8 فتح الباري صفحه 53 آورده است.

نبي مكرم فرمود:

علي ولي كل مؤمن بعدي.

در رابطه با كلمه ولي كه ما بارها گفتيم، خليفه دوم مي گويد:

فلما تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قال أبو بَكْرٍ أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم

صحيح مسلم، ج 3، ص 1378

وقتي كه پيغمبر از دنيا رفت، ابوبكر گفت: من ولي پيغمبر هستم.

اين آقاياني كه كليپ ساخته اند و مي گويند:

من كنت مولاه فعلي مولاه

اگر اين روايت به معني خليفه باشد به اين معنا مي شود كه من خليفه هر كس هستم، علي هم خليفه او خواهد بود.

ما به آقاي مراد زهي قول داديم كه تا شب چهارشنبه حاشيه نزنيم؛ ولي من بينندگان عزيز را به قضاوت فرا مي خوانم كه اين ها اين كليپ را درست كردند و زياد هم پخش مي كنند كه هر كس من خليفه او هستم، علي هم خليفه او است.

ببينيد كه چه طور معنا كردند.

در رابطه با اين روايت كه مي فرمايد:

من كنت وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ.

در اينجا چه مي گويند؟

در اينجا كه مي گويد:

قال أبو بَكْرٍ أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم.

صحيح مسلم، ج 3، ص 1378

اينجا را چه معنايي مي كنند؟

يا ابو بكر مي گويد:

وليتكم ولست بخيركم .

البداية والنهاية، ج 5، ص 248

من ولي شما شدم؛ يعني ولي امر شدم.

در من كنت مولاه هم يعني هر كس من ولي امر او هستم.

پيغمبر اكرم به چه زباني بگويد؟

در چندين روايت صحيح پيغمبر مي فرمايد:

ألست أولي بكم من أنفسكم .

السنة لابن أبي عاصم، ج 2، ص 606

ألست أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ من أَنْفُسِهِمْ.

مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 372

اين عبارت ها را براي اين مي فرمايد كه ما بفهميم.

براي اين نيست كه ما بگوييم: من كنت مولاه؛ يعني پيغمبر خليفه هر كس بوده است، علي هم خليفه اوست.

ابابكر مي گويد: من ولي و خليفه شما شدم و بهترين شما نبودم.

ابن كثير هم مي گويد: سند اين روايت صحيح است.

در آخر عمرش گفت:

وَلَّيْتُ عليكم عمرَ .

جامع الاصول، ج 4، ص 109

از كلمه ولي استفاده كردم و مي گويد: من عمر را خليفه شما قرار دادم.

بعد از اين كه ابوبكر در آن مرضي كه از دنيا رفت و وصيت نامه را داد كه آقاي عثمان بنويسد و افتاد و غش كرد و دوباره به حال طبيعي آمد، به عثمان گفت: چه كار كردي؟

عثمان گفت: نوشتم كه خليفه بعد از من عمر است.

ابوبكر گفت: به به خيلي كار خوبي كردي، اگر اسم خودت را هم مي نوشتي، شايسته بودي.

بعد گفت:

اللهم وليته بغير أمر نبيك.

الثقات، ج 2، ص 193

من عمر را ولي قرار دادم؛ يعني خليفه قرار دادم، بدون اين كه پيغمبر به من دستور داده باشد.

همچنين خود عمر خطاب مي گويد:

لو أدركت سالماً مولي أبي حذيفة لوليته.

نور القبس، ج 1، ص 76

اين خيلي واضح و روشن است و احتياجي به چيزي ندارد.

كلمه مولي هم نيست كه آقايان در معناي آن شك كنند.

عثمان مي گويد:

قد وليت أمركم فأستعين الله.

أنساب الأشراف، ج 2، ص 263

چه طور شد كه اگر كلمه ولي در زبان آقاي عمر و ابوبكر و عثمان استعمال شود، معناي خلافت مي دهد؛ ولي اگر در زبان نبي مكرم استعمال شود، آنجا به معناي دوستي و ناصر است.

يعني اي مردم هر كه من دوست او هستم، علي هم دوست اوست.

مگر قرآن نفرموده است:

وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ

سوره توبه آيه 71

چه نيازي به اين قضيه است با اين آيه؟

چرا به جاي اين كه بفرمايد:

من كنت وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ

نفرموده:

من كان يحبني فليحب عليا

اين خيلي روشن بود.

پيغمبر اكرم كسي است كه:

اول من نطق بالضاد

حكيم و فصيح و بليغ است.

نمي آيد يك جمله اي استعمال كند كه فصيح نباشد.

اگر اين طور باشد ابوبكر هم گفته است: من دوست پيغمبر هستم و ديگران دشمن پيغمبر بودند.

مي گويد: اي مردم شما من را به عنوان دوست و رفيق انتخاب كرديد؛ ولي من بهترين شما نيستم.

مي گويد: اي مردم بعد من دوست شما عمر است.

آيا اين معنا را مي دهد؟

اينجا كلمه ولي به معناي ولي امر است.

همان تعبيري را كه قرآن دارد:

النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ

سوره احزاب آيه 6

اين بالاترين مقام نبي مكرم است كه ولايت تامه بر مردم دارد كه ولايتش بر مؤمنين از خود مؤمنين بر خودشان قوي تر است.

بيننده آقاي هليلي از اصفهان:

عرض تبريك دارم به مناسبت عيد سعيد غدير به محضر حضرت عالي و آيت الله قزويني و تمامي بينندگان بزرگوار.

من يك مطلبي را در رابطه با روايت شريف «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» مي خواهم بيان كنم.

در رابطه با اين روايت پيامبر، كه در غالب تفاسير اهل سنت در ذيل آيه مباركه 67 سوره آل عمران بيان مي فرمايد:

يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك.

اشاره شده است به اين كه اين آيه در شأن علي بن ابي طالب عليه الصلاة والسلام نازل شده است و غالب تفاسير و كتب اهل سنت، به سند صحيح اين را بيان كردند، از جمله روح المعاني آلوسي جلد 5 صفحه 67 و تفسير ثعلبي جلد 1 صفحه 769 و تفسير فخر رازي مفاتيح الغيب جلد 6 صفحه 113.

مجري:

ما يك جلسه مفصل اين آيه را بحث كرديم، بيننده برنامه ما بوديد؟

بيننده:

مي خواهم يك مطلبي را عرض كنم در رابطه با اين كه اين ها نگويند كه شأن نزول هم اشكال دارد.

نسبت به نظر اين آقايان كه مي گويند: مولي به معناي دوست است.

اولا: وجود مقدس پيامبر ابراز دوستي اميرالمؤمنين را بيان كردند.

آنچه كه بيان فرموده است، در غالب روايات وجود دارد.

من دو تا سؤال دارم.

طبق اين آيه شريفه مسئله دوستي اميرالمؤمنين آن قدر مهم بوده است كه خداوند اشاره به ابلاغ مي كند و با لحن قاطع مي فرمايد: اي پيامبر اين را بيان كن و خداوند تو را از شر مردم محفوظ مي كند.

آيا دوستي اميرالمؤمنين آن قدر مهم است كه خداوند در قرآن، اتمام رسالت پيامبر را مشروط به ابلاغ دوستي اميرالمؤمنين بيان مي كند، آن هم دوستي بين يك عده خواصي بين مردم كه مي خواهند رفع كدورت شود بين مردم؟

عزيزان بزرگوار به اين نكات نگاه كنند و همين آيه شريفه را بيان كنند و آنچه كه بيان مي فرمايد:

وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ

سوره مائده آيه 67

اگر به معناي دوستي باشد، دوستي اين قدر مهم است كه خدا مي فرمايد: اگر دوستي اميرالمؤمنين را بيان نكني، رسالت تو تمام و كامل نخواهد شد؟

عزيزان بزرگوار يك مقداري به تفاسير و كتب خودشان توجه كنند.

ما قبل اين روايت بيانگر آن چيزي است كه پيامبر بيان فرموده است، پيامبر شهادت مي گيرد از مردم كه من بر شما ولايت دارم. اين معنا را براي همه عزيزان بيان مي كند و حجت را تمام مي كند. اين عزيزان بزرگوار به اين قسمت آيه نگاه كنند.

بيننده آقا محمد از تهران از اهل سنت:

من اصالتا ساكن يكي از شهرهاي شرقي كشور هستم؛ ولي به يك دلايلي كه دارم روي همين بحث شيعه و سني كار مي كنم، هجرت كرديم و به تهران و مشغول بررسي هستيم.

ما از طرف مادر شيعه هستيم؛ ولي پدرمان اهل سنت است.

در خواهر و برادران مان، من و يكي از داداش هايم سني هستيم و يكي از خواهرانم اهل تشيع است.

مجري:

اين نشان مي دهد كه ما با برادران اهل سنت در كنار هم زندگي مي كنيم.

بيننده:

من اتفاقا چون مادرم بسيار مذهبي و شيعه متعصبي است؛ حتي در خانه مان مراسمات مذهبي مي گيرد و در ماه محرم مراسم مي گيرد و ما مشكلي نداريم؛ به خاطر همين من با سخنران هايي كه مي آورند، بعضي از اوقات صحبت مي كنيم و همچنين با يكي از استادها و مولوي هاي خودم كه صحبت مي كنيم، من سه مورد را به عنوان تناقض در مذهب تشيع درآورده ام كه ايرادي كه بر ما اهل سنت مي گيرند و يك سؤالي هم از آقاي قزويني داشتم.

اولين تناقضي كه من به آن برمي خورم، در سخنراني هايي كه آقايان سخنران در مراسمات صحبت مي كنند، بحث وجود اهل بيت و 5 تن را مي گويند: قبل از وجود حضرت آدم بوده است؛ يعني مي گويند: خدا حضرت آدم را به خاطر وجود 5 تن بخشيده است يا مثلا حضرت يونس را در شكم ماهي به خاطر 5 تن بخشيده است.

ما اهل سنت اين بحث ها را قبول نداريم.

وقتي كه با اين ها صحبت مي كنيم، مي گوييم: شما مي گوييد: قبل از اين كه حضرت آدم به وجود بيايد، 5 تن وجود داشته اند؛ ولي در سوره مؤمنون هيچ نشانه اي از ولايت اهل بيت نيست يا ولايت اميرالمؤمنين نياورده شده است.

بحث روزه را پيش مي كشند و مي گويند: اين سوره قبل از بحث ولايت حضرت علي به وجود آمده است مثل اين كه در آن زمان روزه هم نبوده است، روزه هم نياورده شده است.

من يادم است كه يكي از سخنران هايي كه مادرم آورده بود، مي گفت: اگر يك دزدي به خانه شما بيايد، نمي آيد قاشق چنگال بدزدد، مي آيد طلا را مي دزدد.

شيطان هم نمي آيد نماز و روزه را از شما بگيرد، مي گفت: مي خواهد ولايت علي را از شما بگيرد.

سؤال من اين است كه پس نمي شود كه روزه را با ولايت مقايسه كرد.

اين يك تناقض است كه چرا در سوره مؤمنون بحث ولايت اهل بيت يا ولايت شخص حضرت علي نيامده است.

تناقض دوم:

يك چيزهايي را برادران اهل تشيع براي ما بدعت در دين مي دانند و خيلي به ما ايراد مي گيرند.

يكي از آن ها نماز تراويح است و يكي در جملات اذان است كه مي گويند: الصلاة خير من النوم.

من از حاج آقا سؤال دارم كه آيا اين جملات قبل از به خلافت رسيدن حضرت علي به وجود آمده است يا نه؟ نماز تراويح چه طور؟

استاد قزويني:

بله.

بيننده:

اگر قبل از خلافت بوده است، چه زماني كه حضرت علي رضي الله عنه به خلافت مي رسد، اين ها را حذف نكردند و همچنان بوده است؟

بالاخره زماني كه حضرت علي به خلافت مي رسد، همه به خلافت ايشان اعتقاد داشتند.

مجري:

اين را استاد چند بار جواب داده اند.

بيننده:

من بحثم روي اين است كه چرا حضرت علي اين كار را حذف نكردند؟

مجري:

حضرت نهي كرد؛ ولي مردم «واسنة عمرا» گفتند.

بعد حضرت فرمود: هر كاري مي خواهيد انجام دهيد.

بيننده:

احتمالا من آن روز بيننده برنامه تان نبودم.

مجري:

دوباره پاسخ مي دهند.

بيننده:

مورد سوم اين است كه مي گويند: حضرت عمر صيغه را از دين حذف كرده است.

ما كاري به اين كه صيغه خوب است يا بد است، به اين كاري نداريم، من مي خواهم بگويم: آيا يك نفر كه به عنوان حاكم جامعه اسلامي مي شود، اين حق را ندارد كه يك بحثي را حذف يا اضافه كند؟

اگر اينجا حضرت عمر كار اشتباهي كرده است، چرا حضرت علي در دوران خلافتش براي اسب هم زكات را واجب مي داند؟

پس اينجا هم حضرت علي كار اشتباهي مي كند كه زكات را ؟؟؟؟؟؟

اين 3 تناقضي بود كه من گرفتم.

در مورد وجود امام زمان، كه برادران اهل تشيع قائل هستند كه امام زمان وجود دارد.

من اين را به دليل عقلي مي خواهم بحث كنم و كاري به روايت ندارم.

من به دليل عقل خودم مي گويم: يك نفر كه امام و خليفه مي شود، اين براي تمام افراد جامعه مسؤل است.

چه آن آدم بدترين آدم از لحاظ تقوايي و دنيوي باشد و چه بالاترين آدم.

همان طور كه اين ها در زمان خلفاء، اين ها حضور داشتند و مردم همه به خدمت شان مي رفتند؛ چه آدم خوب و چه آدم بد.

الان برادران اهل تشيع معتقد هستند كه امام زمان هست؛ ولي ما نمي توانيم ايشان را ببينيم؛ وگرنه امام زمان حاضر است. شما خودتان را درست كنيد، خود امام زمان مي آيد.

سؤال من اين است كه من شخص گنهكار وقتي نتوانم كه از امام زمان استفاده كنم؛ پس امام زماني نيست.

اگر قرار باشد كه امام زمان فقط براي افراد خوب باشد؛ پس وجود ندارد و به دنيا نيامده است.

من واقعا يك سني متعصب بودم؛ ولي با توجه به برنامه هايي كه از شما نگاه مي كنم، بعضي از پايه و اساس اعتقادات من شكسته شده است و روي آن تفكر مي كنم.

مجري:

شما گفتيد: كه حضور ندارد و وجود ندارد؟

بيننده:

بله.

وقتي كه يك نفر فقط براي افراد خوب است و من گنهكار نمي توانم ببينم؛ پس حضور و وجود خارجي ندارد. چيزي كه وجود خارجي نداشته باشد، به درد مردم نمي خورد.

من از حاج آقاي قزويني تشكر مي كنم.

مجري:

اگر اين تناقضات حل شود، مشكل شما حل مي شود؟

بيننده:

من با اساتيد خود صحبت مي كنم.

من در يكي از شهرهاي شرقي هستم و در آنجا شرايط خيلي خفقان است.

مجري:

ما نمي خواهيم كه كسي را سني كنيم.

بيننده:

90 درصد مشكلات بنده حل مي شود.

مجري:

خيلي منطقي و خيلي مستدل و خيلي زيبا صحبت كرديد و از لحن صحبت شما من سپاس گذار هستم.

بيننده:

تناقض اول من كه سوره مؤمنون بود، اين را چند وقت پيش يكي از برادران اهل سنت، تماس گرفت و حاج آقاي يزداني يا ابوالقاسمي بودند، آن جوابي كه دادند من قانع نشدند.

مي خواستم كه اگر حاج آقا جواب ديگري دارند به ما بدهند.

بيننده آقا حبيب از شاهرود:

بنده اولين مرتبه است كه خدمت شما تماس مي گيرم.

يك سؤالي براي بنده پيش آمد و آن اين كه شما آقاي مولوي مراد زهي را در يك برنامه دعوت كرديد كه ايشان بين شما و شبكه كلمه واسطه شود تا اين كه آتش بس اعلام شود.

من برنامه آقاي مراد زهي را در شبكه كلمه ديدم.

ايشان در آن برنامه گفتند: اين شبكه كلمه، شبكه وهابي نيست و همچنين همان نكاتي كه خود شبكه هاي وهابي مطرح مي كردند، ايشان هم تأييد مي كردند و مي گفتند: اين شبكه ها (مثلا شبكه كلمه) شبكه اهل سنت است و از شبكه هاي وهابي نيست.

در رابطه با معاويه لفظ رضي الله عنه را مي آورند.

در حالي كه شما مي گفتيد: سخن اهل سنت در رابطه با معاويه، بحثش جدا است با خلفاي سه گانه.

ايشان باز بحث ساختن مسجد در تهران را در آنجا مطرح كردند و حرف آقاي هاشمي را تأييد كردند.

مي خواستم بگويم: آيا همچين شخصي مي تواند به عنوان واسطه قرار بگيرد.

كسي كه خودش همان موضع گيري هاي آن ها را دارد و طرف آن ها را مي گيرد.

يك همچنين شخصي واسطه قرار گرفتنش اشتباه است.

بيننده آقا خليل از امارات از اهل سنت:

تماس قطع شد.

استاد قزويني:

در رابطه با برادر عزيزم نسبت به اين تناقضاتي كه داشتند، من چند نكته را عرض مي كنم.

«الصلاة خير من النوم »و صيغه از فروعاتي است كه ما چندين بار جواب داده ايم و اگر لازم شد دوباره جواب مي دهيم.

به نظر من الان اين ها ارزش اين را كه ما الان دوباره حرف هاي مان را تكرار كنيم، ندارد؛ چون به قدري گفتيم كه بينندگان عزيز، حرف هاي ما را حفظ هستند.

در رابطه با اين كه مي گويد: اهل بيت قبل از حضرت آدم بوده است يا نه، برادر بزرگوارم به كتاب هاي خود اهل سنت مراجعه كنيد كه در ذيل آيه شريفه كه مي فرمايد:

فَتَلَقَّي آَدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ.

سوره بقره آيه 37

آنجا از قول ابن عباس و از قول شخص عمر خطاب آورده اند كه حضرت آدم خدا را به حق محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين قسم داد.

اين مطلب در كتاب در المنثور جلد 1 صفحه 60 آمده است.

همچنين در كتاب شواهد التنزيل حسكاني جلد 1 صفحه 101 هم آمده است.

ده ها كتاب ديگر اين قضايا را مفصل نقل كرده است.

از قول ابن عباس آورده اند و از قول خليفه دوم هم آورده اند.

اين را ما مفصل بحث كرديم.

اگر واقعا حضرت محمد صلي الله عليه وآله و علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام، آفريده نشده بودند، حضرت آدم از كجا مي دانست كه خدا را به حق اين 5 تن قسم داده است.

شما اين رواياتي را كه عرض كرديم و اين كتبي كه نام برديم باز كنيد و ببينيد كه چه مطالبي دارد.

آقاي آلوسي كه از علماي بزرگ اهل سنت و تفكرش، تفكر سلفي است در ذيل آيه شريفه 57 سوره اسراء كه مي فرمايد:

أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَي رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا.

آن هايي كه شما مي خوانيد، دنبال واسطه مي گردند.

كدام واسطه به خدا نزديك تر است، مي گويد:

فكل من عبد من دون الله تعالي من عيسي وعزير والملائكة عليهم السلام وسيلتهم إلي الله تعالي نبينا صلي الله عليه.

روح المعاني، ج 15، ص 126

عيسي و عزير و ملائكه و تمام كساني كه مورد پرستش بودند، واسطه تمام اين ها به خدا پيغمبر ما بوده است.

بعد مي گويد:

بل هو عليه الصلاة والسلام وسيلة سائر الموجودات والواسطة بينهم وبين الله تعالي في إفاضته سبحانه الوجود.

روح المعاني، ج 15، ص 126

خود نبي مكرم وسيله تمام موجودات بوده است، واسطه تمام خلائق كه وجود و هستي را از خدا بگيرند و لباس هستي را به تن كنند، واسطه پيمغمبر بوده است.

بعد مي گويد:

وكان نبينا آدم بين الماء والطين

روح المعاني، ج 15، ص 126

حضرت محمد صلي الله عليه وآله پيغمبر بود كه حضرت آدم هنوز در بين آب و گل بوده است.

بعد مي گويد:

وقد تلقي الأنبياء منه من وراء حجاب الأرحام والأصلاب.

روح المعاني، ج 15، ص 126

تمام 124 هزار پيغمبر از فيض وجود رسول اكرم استفاده كردند، در حالي كه اين انبياء در رحم مادران و در صلب پدران شان بودند، از فيض وجود پيغمبر استفاده كردند.

در رابطه با سؤال حضرت عالي كه در سوره مؤمنون بود، يك جوابي كه دوستان ما دادند، آن جواب مورد تأييد ما هم هست.

سوره مائده اتفاق كل در كل است كه آخرين سوره اي است كه بر نبي مكرم نازل شده است و بعد از آن ديگر سوره اي نازل نشده است و هيچ آيه اي از آيات سوره مائده هم نسخ نشده است و اين ولايت علي بن ابي طالب را آقاي آلوسي در تفسيرش مي گويد:

كنا نقرأ علي عهد رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ياأيها الرسول بلغ ماأنزل اليك من ربك إن عليا ولي المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته.

روح المعاني، ج 6، ص 193

سوره مؤمنون قبل از سوره مائده است شايد 30 سوره قبل از سوره مائده نازل شده است؛ بلكه بيشتر؛ چون سوره مؤمنون سوره مكي است و شايد نزديك 50 سوره قبل از سوره مائده باشد.

آن زمان اين قضيه نبوده است.

آن زمان ولايت علي به عنوان يك اصل كه مي فرمايد:

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا.

سوره مائده آيه 3

نبوده است.

من يك سؤالي از حضرت عالي دارم.

آيه 124 سوره بقره، خداي عالم در رابطه با ابراهيم (من تقاضا دارم كه بينندگان خوب دقت كنند؛ چون نكته خيلي ظريف است و شايد اولين باري است كه اين را من عرض مي كنم) مي فرمايد:

إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا.

سوره بقره آيه 124

يا ابراهيم من تو را براي مردم امام قرار دادم (بعد از دوران نبوتش است) اين هيچ شكي نيست؛ چون نبوت حضرت ابراهيم در دوران جواني بود كه مي فرمايد:

قَالُوا سَمِعْنَا فَتًي يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ.

سوره انبياء آيه 322

در دوران جواني بود كه رفت بت ها را شكست و حضرت ابراهيم هم در دوران پيري بچه دار شد.

وقتي جبرئيل بشارت داد، همسر حضرت ابراهيم سيلي به صورتش زد و گفت: من پير زن هستم و شوهرم پير شده است و ما كي بچه دار مي شويم:

أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ

سوره هود آيه 73

بعد حضرت ابراهيم گفت:

وَمِنْ ذُرِّيَّتِي

سوره بقره آيه 124

خدايا اين امامت به ذريه من هم مي رسد يا نه؟

خداي عالم نفرمود: اين امامت مي رسد يا نه.

فرمود:

قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

سوره بقره آيه 124

اين عهد من به ظالمين نمي رسد؛ يعني خدا از امامت به عهد خودش تعبير كرده است.

اين آقايان كه مي گويند: چرا امامت در قرآن نيست، اگر يك ذره گوش شان را باز كنند و پرده تعصب را از جلوي چشم شان كنار بزنند، خيلي واضح است كه امامت آمده است و امامت عهد الله است. عهد من به ظالمين نمي رسد.

پس امامت شد عهد الله.

آقايان اهل سنت هم همين را دارند.

آقاي بيضاوي در تفسير خود مي گويد:

وأنهم لا ينالون الإمامة لأنها أمانة من الله تعالي وعهد والظالم لا يصلح لها وإنما ينالها البررة الأتقياء منهم .

تفسير البيضاوي، ج 1، ص 398

امامت امانت الله و عهد الله است و ظالم صلاحيت براي امامت ندارد.

همين مطلب را طبري در جلد 1 صفحه 738 نقل كرده است.

همچنين تفسير ابن كثير جلد 1 صفحه 169 نقل كرده است.

امامت شد عهد الله و امانت الله.

در آيه 8 سوره مؤمنون مي فرمايد:

وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ

يك مقداري دقت كنيد.

آن هايي كه در رابطه با اين آمده است:

الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ

اين ها را كنار هم بگذاريد، حدود 8 يا 9 آيه هم در رابطه با ينقضون عهد الله آمده است.

آيا اين ها كافي نيست؟

در رابطه با حضرت ولي عصر ارواحنا فداه كه گفتيد، سخن خيلي زياد است.

من از شما سؤال مي كنم كه اين آقايان اهل سنت كه اتفاق نظر دارند چهار نفر از انبياء زنده هستند، (حضرت عيسي و حضرت ادريس كه در آسمان ها زنده هستند و حضرت خضر و الياس كه در روي زمين هستند) كه اين را آقاي ابن حجر عسقلاني در كتاب فتح الباري مي گويد:

أربعة من الأنبياء أحياء أمان لأهل الأرض اثنان في الأرض الخضر والياس واثنبن في السماء إدريس وعيسي.

فتح الباري، ج 6، ص 434 و الدر المنثور، ج 5، ص 432

چهار نفر از انبياء زنده هستند، اين ها مايه امنيت زمين هستند، خضر و الياس كه در زمين هستند و ادريس و عيسي در آسمان هستند.

آقاي زمخشري كه از علماي بزرگ است در كتاب ربيع الابرار جلد 1 صفحه 397 مي گويد:

إن المسلمين متفقون علي حياة أربعة من الأنبياء، اثنان منهم في السماء وهما: إدريس وعيسي، واثنان في الأرض: الياس والخضر.

تمام مسلمان ها اجماع دارند كه چهار نفر از انبياء زنده هستند كه دوتاي از اين ها در آسمان هستند كه حضرت ادريس و حضرت عيسي مي باشد و دوتاي اين ها در زمين هستند كه حضرت الياس و خضر هستند و بعد مي گويد:

وأن ولادة الخضر في زمن إبراهيم أبي الأنبياء.

خضر در دوران حضرت ابراهيم متولد شده بود كه بيش از 3 هزار سال است كه حضرت خضر متولد شده است.

اگر دوستان آمار دقيق دارند ارائه دهند.

جناب امام قرطبي در تفسيرشان جلد 11 صفحه 43 اين قضايا را نقل كرده است و به عنوان قاطع نقل كرده است و مي گويد:

وهذا هو الصحيح.

عقيده صحيح هم همين است.

اين دو بزرگوار از انبياء كه در كره زمين زنده هستند، چه فايده اي دارند؟

هر فايده اي كه شما براي اين ها قبول كرديد، ما هم مي گوييم: همان فايده براي وجود مقدس حضرت ولي عصر است.

مي گويند: اين ها مايه امنيت اهل زمين هستند.

در روايات ديگري هم داريم كه همواره در روي زمين از اولياء خدا هستند كه اگر اين ها يك لحظه از روي زمين برداشته شوند:

لم يزل علي وجه الدهر في الأرض سبعة مسلمون فلولا ذلك هلكت الأرض ومن عليها هذا إسناد صحيح علي شرط الشيخين.

الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 201 و سبل الهدي والرشاد، ج 1، ص 256

همواره در روي زمين تعدادي هستند كه تسليم خدا هستند و اگر اين اولياء خدا نباشند، زمين و تمام ساكنانش هلاك مي شوند.

قوم حضرت ابراهيم هم مسلم بوده است.

همان عبارتي است كه ما داريم:

لولا الحجة لساخت الأرض بأهلها

مستدرك سفينة البحار، الشيخ علي النمازي الشاهرودي، ج 5، ص 278

اين آقايان مي گويند: چه فايده اي دارد، ما مي خواهيم ببينيم، انگار چه دسته گلي بر امامان قبلي زده اند كه آن را بر سر مقدس حضرت مهدي ارواحنا فداه بزنند.

حضرت ولي عصر در ميان ما وجود دارد و ما از ايشان غائب هستيم، او از ما غائب نيست.

همانگونه كه حضرت خضر علي نبينا وآله وعليه السلام، در ميان مردم بوده است و حتي مثل حضرت موسي هم ايشان را نمي شناخته است و به امر الله تصرف والائي در امور مردم داشتند، بدون آنكه مردم بفهمند.

قضيه حضرت خضر در قرآن خيلي قضيه واضحي است و يك نمونه اي است براي تصرف ولائي ولي خداي عالم.

قضيه حفظ جان چيزي است كه در قرآن در رابطه با انبياء آمده است.

آن هايي كه مي گويند: انبياء و امام نبايد ترسو باشد، معلوم است كه اين ها قرآن نخوانده اند.

حضرت ولي عصر در دوران غيبت براي دسترسي مردم به احكام و گرفتن شريعت، مراجع عظام تقليد را با آن شرايطي را كه هست:

من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا علي هواه، مطيعا لأمر مولاه، فللعوام أن يقلدوه.

البيان، الشهيد الأول، ص 8

اين ها را حضرت معين فرموده است؛ همان طوري كه اين آقايان اهل سنت مي گويند.

پيغمبر رفت و بعد از ايشان چه كسي معين شد براي اين كه مردم شريعت را بگيرند؟

آقاي ابوبكر و عمر و علي بن ابي طالب، الان آقايان چه كسي را دارند كه شريعت را از آن ها بگيرند؟

شما مگر نمي گوييد: پيغمبر فقط معصوم بوده است و پيغمبر فقط حجت است.

الان كه مفتيان اعظم عربستان سعودي يا مفتيان ديگر فتوا صادر مي كنند و براي اهل سنت محترم است، دليلش چيست؟

ما روايات صحيح و مستفيض و متواتر از ائمه عليهم السلام داريم كه در زمان غيبت اقوال فقها براي ما حجت است.

مفتي اعظم هم كه فتوا داده است:

المفتي يقوم مقام النبي.

مفتي سني قائم مقام پيغمبر است.

چه طور شد كه مفتي قائم مقام پيغمبر شد؛ ولي اگر يك مرجع تقليدي از طرف حضرت ولي عصر اين وكالت و اختيار را دارد كه احكام الهي را از كتاب و سنت استنباط كند و در اختيار مردم قرار دهد و بدون اين كه اين ها بگويند:

الفقيه يقوم مقام النبي

يا بگويند:

الفقيه يقوم مقام الامام

جناب محمد آقا، من اين بحثي را كه امشب كردم، به احترام حضرت عالي بود؛ وگرنه ما اين قدر توضيح نمي دهيم.

مجري:

ما با علماي اهل سنت اختلاف مان در تولد است و آن ها هم حضرت مهدي را قبول دارند.

بعضي از علماء صراحت دارند كه مهدي فرزند امام حسن عسگري است؛ ولي تعجب در اين است كه هنوز متولد نشده است و اختلاف ما با برادران اهل سنت در اين است.

خيلي از علماء هم تولد را قبول دارند.

استاد قزويني:

در رابطه با آقاي مراد زهي، ما گفتيم كه از دوستان ما است و اينجا تشريف مي آورند و پا روي چشم ما مي گذارند و ما در خدمت شان هستيم و هر وقت قم تشريف آوردند، منزل ما آمده اند.

ديگر عزيزان هم كه تشريف بياورند براي ما عزيز هستند؛ ولي ما يك مقداري با هم صميمي تر هستيم.

ايشان آن شب گفت: اين مطالبي كه پخش مي شود، (قبلا تلفني با من نزديك 40 دقيقه صحبت كرده بود) من برنامه شما را مي ديدم و اين عبارت هايي كه در رابطه با عبد الله حيدري پخش مي كنيد كه پدر و مادر چنين و چنان بوده اند يا بعضي از مطالب ديگري كه مطرح مي شود، اين ها صحيح نيست.

گفتم: آن ها وقتي به مقدسات ما توهين مي كنند (ان شاء الله ما اهانت به حضرت زهرا سلام الله عليها را مطرح مي كنيم و خود آقاي مراد زهي را به قضاوت فرا مي خوانيم) عين آن عبارتي را كه آن آقا كه از عربستان آمده بود مطرح كرد، ما ببينيم كه اگر همين تعبير را كسي نسبت به امهات المؤمنين به كار ببرد، آقايان اهل سنت چه برخوردي مي كنند؟

مي گوييم كه اگر كسي همان تعبير دمشقيه را نسبت به امهات المؤمنين به كار ببرد كه نسبت به حضرت زهرا سلام الله عليها به كار برد و عين عبارتش را چندين بار در شبكه تكرار كرد و روي سايتش هم گذاشته بود.

من گمانم كه وقيح ترين و بي حياترين اهانت را نسبت به حضرت زهرا سلام الله عليها اين آقا انجام داد.

آن شب ايشان گفت: اين مباحثي كه آن ها مطرح مي كنند و شما در رد آن ها مطالبي را مطرح مي كنيد، چه بسا بعضا مباحث خانوادگي مطرح مي شود و ايشان از آن كليپي كه ما پخش كرده بوديم نسبت به پدر و مادر عبد الله حيدري خيلي ناراحت بود و مي گفت: اين ها صحيح نيست.

ايشان هم آن شب گفت: شما بياييد اين مباحث را كنار بگذاريد.

گفتم: آن ها كنار بگذارند، ما كنار مي گذاريم.

آن ها نسبت به اهل بيت اهانت مي كنند، شما اهل سنت بياييد به اين ها جواب دهيد و ما به جواب آن ها هم نمي پردازيم.

ايشان از ما خواست كه بياييد اين قضايا را متوقف كنيد. آن ها اهانت و جسارت مي كنند و ما جواب مي دهيم. آن ها حمله مي كنند و ما دفاع مي كنيم.

بيش از يك سال ما در بحث هاي خودمان بوديم و اصلا نه كليپي از اين ها پخش مي كرديم و نه چيز ديگر.

فقط بحث هاي علمي خودمان را داشتيم؛ ولي اين ها به نواميس شيعه جسارت كردند.

آن ها در آن روز كليپي پخش كردند و در حضور مولوي مراد زهي نسبت به آقاي يزداني اهانت صريح و وقيحي كردند. آقاي مراد زهي حداقل به همين اعتراض مي كردي.

مي گويد: من نشنيدم كه توهين كنند. آيا اين توهين نبود كه در حضور شما انجام دادند؟ نسبت به رهبري آن عبارت وقيحي را كه آقاي سجودي به كار برد، آيا اين اهانت نيست؟

البته ايشان به اين اعتراض كردند كه اين ها اهانت و جسارت است.

اين ها جلوي شما چند اهانت را به صراحت انجام دادند.

ايشان گفت: شما متوقف كنيد.

اگر يك طرفه هم باشد، تا شب چهارشنبه من خودم و دوستان مان بحث علمي مي كنيم. امشب هم من اين بحث را مطرح نكردم؛ حتي قضيه آقاي مولوي مراد زهي را اشاره نكردم. اين عزيزمان كه سؤال كردند، ما مطرح كرديم.

ما نسبت به حرف هاي مولوي مراد زهي هم اشكال داريم و انتظار نداشتيم كه ايشان به اين شكل در آن شبكه صحبت كند و اگر واقعا حرف براي زدن دارد و اشكالي به مباحث شيعه دارد، در شبكه شيعي مطرح كند و جواب بشنود نه اين كه در يك شبكه وهابي مطرح كند.

اين شبكه وهابي است يا وهابي نيست، ما 12 نفر از علماي بزرگ اهل سنت از زاهدان و كردستان آمدند و گفتند: اين شبكه ها را ما شبكه اهل سنت نمي دانيم و اين ها سلفي هستند.

جناب آقاي مولوي مراد زهي، اين سخن آقاي دكتر احمد طيب كه شيخ الازهر است كه مي گويد: اين سلفي ها خوارج عصر ما هستند.

مفتي اعظم و مفتي عام مصر، آقاي دكتر علي جمعه مي گويد: اين سلفي ها و وهابي ها نه تنها مسلمان نيستند؛ بلكه خوارج و سگان جهنم هستند.

آن شب هم ايشان گفت: شبكه هاي سني.

ما آن شب نخواستيم كه با ايشان به جدل بپردازيم.

ما اين ها را به هيچ وجه شبكه سني نمي دانيم.

حاضر هستيم كه جناب مولوي مراد زهي اينجا تشريف بياورند و يكي از موضوعات بحث ما اين باشد كه مباحثي كه در اين شبكه ها مطرح مي شود، ارتباطي به عقائد اهل سنت ندارد. ما دليل داريم.

جناب آقاي ماموستا راستي و بهمني كه اينجا آمدند، اهل سنت هستند و اين ها مي گويند: اين ها شبكه هاي اهل سنت نيستند و ما شبكه هاي وهابي را اهل سنت نمي دانيم.

ما در اين زمينه در شب چهارشنبه با توجه به قرار كه گذاشتيم، جناب مولوي مراد زهي بيايد و بحث هايي كه ايشان در اين شبكه داشتند، هم اشكالات اساسي به صحبت هاي ايشان داريم كه بحث عقائد شيعه را در يك شبكه وهابي يا به قول ايشان شبكه سني، با آن ها هم دم مي شود.

شما تشريف بيار اينجا ما در چند جلسه با هم صحبت كنيم كه اگر دنبال دليل هستيد و مي گوييد: 1400 سال است كه ثابت نكردند.

1400 سال است كه ثابت كردند و گوش شنوايي نبوده است.

ما كاري به گذشته نداريم.

شما تشريف بياوريد، ما براي شما با دليل قاطع از كتاب و سنت ثابت مي كنيم.

قضاوت را هم به عهده شنوندگان و بينندگان عزيز مي گذاريم.

اين برنامه اي كه اعلام كرديم با توجه به درخواست مولوي مراد زهي اعلام كرديم.

نوشتند: پيشنهاد آتش بس مراجع عظام.

نمي دانم كه اين آقايان خودشان را كوچك مي بينند و حس خود كم بيني دارند و مي خواهند مباحث را به مراجع بزنند.

آن روز به آقاي مراد زهي مي گويند: مراجع با شما تلفني صحبت كردند و پيشنهاد آتش بس دادند.

ايشان هم گفت: مراجع هيچ كدام با من صحبت نكردند و من خودم به فلاني گفتم و ايشان هم گفت: من از طرف شبكه ولايت، تضمين مي دهم.

من هم آمدم واسطه شوم كه شما هم اين اهانت ها و فحاشي ها را كنار بگذاريد.

ما امشب هم هيچ گونه بحثي نكرديم و فردا شب هم عزيزان ما در برنامه كلمه طيبه بحث علمي شان را انجام خواهند داد تا شب چهارشنبه كه مولوي مراد زهي بيايد.

ما منتظر ايشان هستيم و از ايشان دعوت مي كنيم و از الان هم ايشان آماده باشند و روز سه شنبه هم بنائي نكنند كه خسته باشند كه بگويند: بنائي مي كردم و خسته هستم.

تقاضاي ما اين است كه در اين زمينه با هم صحبت كنيم يا اگر ايشان مي توانند به قم تشريف بياورند و ما مقدمات آمدن ايشان را به قم فراهم مي كنيم.

تشريف بياورند و با هم چند جلسه بحث علمي كنيم.

براي اين كه ثابت شد كه اين شبكه هاي وهابي با شبكه هاي اهل سنت فرق مي كند، خود آقاي مولوي مراد زهي به آقاي حيدري گفت: سلام من را به پيغمبر و آقاي ابوبكر و عمر و عثمان برسان.

اين ها اعتراض كردند و گفتند: آقاي حيدري هرچه تلاش كند و زور به زند، سلام شما را به پيغمبر و ابوبكر و عمر نمي تواند برساند.

آقاي مراد زهي اين ثابت كرد كه عقائد اهل سنت با عقائد اين شبكه ها تفاوت دارد و در تضاد است.

عبارت آقاي سجودي اين بود كه اگر حيدري خود را بكشد، سلام به پيامبر و ابوبكر و عمر نمي تواند برساند.

آن شماره حسابي را كه ما اعلام كرده بوديم كه براي زلزله زدگان عزيز آذربايجان بود، اگر عزيزان صدا و تصوير ما را دارند، بدانند كه ما اين عزيزان را فراموش نكرديم و اين ديدار آن چنان در روح من اثر گذاشته است كه هر وقت به ياد اين عزيزان زلزله زده مي افتم، قلبم كباب مي شود.

چند شب قبل يكي از عزيزان از آمريكا زنگ زده بود، مي گفت: فلاني اين برنامه شما را ما ديديم و 2 ساعت گريه كرديم و يك مبلغ خوبي هم حواله داد كه به حساب بريزيم و ما در اختيار اين عزيزان مان قرار دهيم.

دوستاني كه مي خواهند در اين زمينه كمكي كرده باشند، ما هم شماره حساب خارجي داريم كه مربوط به خود ما مي باشد و هم شماره حساب داخلي كه براي حساب جام بانك ملت است.

ما تلاش مي كنيم كه در اسرع وقت خدمت اين عزيزان برسيم و حال اين عزيزان را بپرسيم و كمك هاي عزيزان را به آن ها برسانيم.


پايان.



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها