1. مقدمه
یکی از مهم ترین مبانی حدیثی و کلامی اهل سنت، قاعده «امساک عما شجر بین الاصحاب» است. منظور از این قاعده، ممنوعیت نقل و انتشار احادیثی است که به اختلافات و مشاجرات صحابه پرداخته است. هدف از این قاعده، سانسور حقایق تاریخی مرتبط با تاریخ صدر اسلام است؛ زیرا با آگاهی مسلمانان از اتفاقاتی که در بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله افتاد، دیگر هیچ اعتماد و عقیده ای به عدالت همه صحابه نمی تواند داشته باشد. عدم اعتقاد و خدشه در عدالت صحابه ملازمه قطعی با بطلان بسیاری از مبانی فکری اهل تسنن در فقه و عقاید و تفسیر و ... است.
بر اساس حقایق حدیثی و تاریخی، بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله اختلاف شدیدی میان اهل بیت و عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله و منتخب سقیفه و یاران او روی داد. کار به جایی رسید که صدیقه طاهره سلام الله علیها از خلیفه اول و دوم غضب نمود و با همان غضب از دنیا رفت و به شهادت رسید. یکی از مهم ترین اسناد مرتبط با این واقعه روایت های صحیح بخاری و مسلم و دیگر صحاح است که در آن سخن از کراهت حضرت علی علیه السلام از حضور عمر بن خطاب در جلسه ای که ابوبکر داشت، دارد.
اعتراف خلیفه دوم در سال آخر خلاف خود مبنی بر اینکه در دیدگاه حضرت علی علیه السلام و عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله، ابوبکر و عمر افرادی خائن، گنهکار، حقه با و دروغگو هستند و اینکه حضرت علی از حضور عمر کراهت داشت، بر علمای اهل سنت بسیار گران آمده است و آنها سعی بسیار بر توجیه این حقیقت تلخ دارند؛ زیرا با وجود این امور، ادعای دوستی و روابط بسیار صمیمانه میان خلیفه اول و دوم با عترت رسول الله صلی الله علیه وآله هیچ جایی ندارد و گفتنی نیست.
در این نوشتار شما با یکی از تلاش های گفته شده آشنا می شوید که در صدد انکار اختلاف شدید میان اهل بیت علیهم السلام با ابوبکر و عمر است. شایان ذکر است که ابتدا متن شبهه را می آوریم سپس در قالب پنج شبهه، به ادعاهای مطرح شده پاسخ می دهیم.
2. متن شبهه مخالفان:
پاسخ به شبهه پوچِ کراهت از حضور حضرت عمر
ادعا دارند حضرت علی گفته: من کراهت دارم از دیدن چهره عمر ابن خطاب. سه پاسخ کوتاه میدهیم:
پاسخ اول: اهل علم و فن در علوم حدیث میدانند که در لابه لای برخی روایات برداشت راوی آمده یعنی راوی روایت، برداشت خود را وسط داستان میگوید و لزوماً قرار نیست برداشت راوی درست باشد و صرفاً برداشت خودش است. در روایت صحیح بخاری: حضرت علی به حضرت ابوبکر سفارش میکند که برای یک جلسه خصوصی به نزد ما بیا و تنهایی بیا. در ادامه راوی روایت از خود می افزاید که حضرت علی از حضور عمر در جلسه کراهت داشت. روایت صحیح بخاری اینگونه است:
«فأرسل إِلَى أبی بکر: أن ائتنا وَلاَ یأتنا أَحد معک، کراهیة لِمحضر عمر»
کتاب صحیح بخاری 5/139
لزومی هم ندارد متخصص علوم حدیث باشید، فقط کافیه به ادبیات عرب آشنا باشید مشخصه این جمله از حضرت علی نیست. دلیل و قرینه دیگر که ثابت میکند این جمله برداشت راوی بوده و سخن حضرت على نیست:
«أن ائتنا ولا یأتنا معک أحد، وکره علی أن یشهدهم عمر، لما یعلم من شدة عمر علیهم»
کتاب صحیح ابن حبان ج١١ ص١٥٣
این روایت نزد ابن حبان آمده و کاملاً مشخص است این جمله برداشت راوی است و سخن حضرت علی نیست. در روایت ابن حبان: حضرت علی به حضرت ابوبکر سفارش میکند که برای یک جلسه خصوصی به نزد ما بیا و تنهایی بیا. در ادامه راوی روایت از خود می افزاید که حضرت علی از حضور عمر در جلسه کراهت داشت چون میدانست عمر انسانی تندخو است و جلسه نیاز به آرامش دارد
پاسخ دوم: میگوییم باشه قبول و این سخن از حضرت علی بوده و فرموده: من از حضور عمر در جلسه کراهت دارم.
این سخن مشکلی ندارد. چون کراهت از حضور یک شخص در جلسه، مساوی با بغض خود آن شخص نیست. اکثر ما در دوران مدرسه و دبیرستان از حضور پدرمان در جلسه ای با ناظم و مدیر مدرسه کراهت داشتیم.
آیا کراهت از حضور پدر در دفتر ناظم و مدیر مدرسه مساوی با بغض پدرمان بوده؟ مسلماً خیر. ما پدرمان را دوست داشتیم اما صرفاً برای علتی از حضور پدرمان در چنین جلسه ای کراهت داشتیم
مثال دیگر: در خانواده شما مشکلی بین شما و برادرتان پیش می آید و جلسه ای بین پدر و دایی و برادرتان برگزار میکنید و از حضور مادرتان در این جلسه کراهت دارید چون مادرتان ممکنه چیزهایی را بگوید که باب میل شما نیست و چه بسا با حضورش در جلسه نتیجه مطلوب به دست نیآید. در چنین موردی شما فقط از حضور مادرتان در جلسه کراهت خواهید داشت نه اینکه از مادرتان بدتان بیاید هیچ عاقلی چنین تفسیر غلطی نمیکند که فلانی بغض مادرش دارد
مشخص شد این دو نکته جدا از هم است:
1 _ کراهت از حضور شخصی در جلسه
2 _ بغض داشتن آن شخص
این دو مورد لازم و ملزوم هم نیستند در روایت آمده «کراهیة لمحضر عمر» و نگفته «کراهیة لعمر» که بین این دو، فرق است
نکته: طبق این روایت حضرت علی دوست داشته که ابوبکر را ملاقات کند و در ادامه متن همین روایت، حضرت علی خلافت ابوبکر را تأیید میکند و او را مدح میکند
اما مدلس، متن این روایت را قیچی میکند چون وقتی محبت حضرت علی نسبت به ابوبکر اثبات شد دیگر ادعای بغض عمر بی جا است و چنین ادعایی مزخرف است. مگه میشه حضرت علی دوست داشته ابوبکر را ملاقات کند و در آن جلسه، سخن از محبت ابوبکر به میان آورد و خلافتش را تأیید کند و از طرف دیگر بگوییم بغض عمر داشته! پس مشخص شد قیچی کردن روایت عمدی بوده
پاسخ سوم:
میگوییم سلمنا و باشه قبول حضرت علی بغض حضرت عمر را داشته. اما باید دقت کرد که حضرت علی علیه السلام در مبانی اهل سنت تنها یک فقیه مؤمن و مجتهد است و معصوم نیست. هر صحابه ای که از دیدگاه اهل سنت فقیهى مؤمن بوده مانند سایر فقها اجتهاد میکند و چه بسا اشتباه کند و یا چه بسا بعد از مدتی از نظرش رجوع کند.
نکته مهم و علمی منطقی:برای شناخت نظرات هر فقیه باید به تمام نظراتش رجوع کرد و تمام نظرات قبل و حال و بعد او را جمع بندی کرد
اینطور نیست که فقط یک نظر را به صورت گزینشی انتخاب کنیم و بقیه نظرات آن فقیه را نادیده بگیریم.
مثال: شیخ طوسی در یک کتاب یک راوی را توثیق میکند و در کتاب دیگر، همان راوی را تضعیف میکند. ما حق نداریم به صورت گزینشی نظر شیخ طوسی را نقل کنیم و سایر نظراتش را کتمان کنیم منهج و روش علمی این است که تمام نظرات طوسی را در نظر بگیریم گفتیم حضرت علی علیه السلام فقیهی مؤمن بوده و این شخصیت برجسته در روایات متواتر حضرت عمر را تأیید کرده مگر میشه نظرات متواتر را نادیده گرفت؟
3. تحلیل وبررسی شبهات
متن فوق از شبکه های اجتماعی مخالفان است. فارغ از اشکالات نگارشی متعدد، ادعاهای نویسنده را در پنج شبهه مطرح نموده و آن را بررسی می نماییم. شیوه ما اینگونه است که ابتدا شبهه مطرح شده را تقریر علمی می کنیم و سپس آن را نقد می کنیم:
3/1. شبهه اول: نقل به معنی
تقریر شبهه اول
عبارت کراهت امیرالمومنین علیه السلام از خلیفه دوم در روایت صحیح بخاری، نقل به معنی است و از حضرت علی علیه السلام نیست. روایت ابن حبان که دلالت بر شدت و خشونت عمر بن خطاب با اهل بیت علیهم السلام دارد، به عنوان قرینه مطرح است.
پاسخ
نکته اول: نقل به معنی روایت به شرطی که در اصل معنی صادر شده خللی ایجاد نکند جایز است. بخاری در صحیح خود عادت به نقل به معنی دارد. اگر نقل به معنی در حجیت روایات خلل ایجاد کند، تمام روایت های صحیح بخاری از حجیت و اعتبار ساقط می شود؛ زیرا عادت همیشگی و غالبی «بخاری» آن بوده که یک حدیث را _هر چند منبع و سند واحدی داشته باشند _ در دو جا مثل هم نقل نمی کند بلکه در الفاظ و اسناد آن دستبرد می کند. «ابن حجر» در این باره می گوید:
«... وهنا وهو من نوادر ما وقع له فإنه لا یکاد یخرج الحدیث فی مکانین فضلا عن ثلاثة بسیاق واحد بل یتصرف فی المتن بالاختصار والاقتصار وبالتمام وفی السند بالوصل والتعلیق من جمیع أوجهه وفی الرواة بسیاقه عن راو غیر الآخر ...»
«... این موراد از موارد بسیار نادری است که اتفاق افتاده است و در سند و متن حدیث تصرفی نشده است؛ زیرا بخاری هیچ گاه یک حدیث مشخص را در دو موضع کتابش _چه برسد به سه موضع_ همانند هم ذکر نمی کند بلکه در متن حدیث دستبرد هایی همانند اختصار و اقتصار (تقطیع) و اتمام ( همه حدیث غیر از چند کلمه) می برد.
بخاری در سند احادیث نیز دستبرد می کند و آن موصولا و یا معلقا _ با همه انواع آن_ ذکر می کند.
بخاری در اسم راویان نیز دستبرد می کند و یک روایت مشخص را با سند های متفاوت و غیر از قبلی ذکر می کند...»
عسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 13، ص: 517، دار المعرفة - بیروت، 1379، 13 جلد
نتیجه آنکه اگر به صرف نقل به معنی، یک روایت از حجیت ساقط شود و نتوان به مدلول آن احتجاج کرد، تمام روایت های صحیح بخاری مخدوش می شون و این امری است که هیچ عالم اهل سنت، آن را نمی پذیرد.
نکته دوم: راوی روایت کراهت حضرت علی علیه السلام از عمر بن خطاب، در صحیح بخاری و دیگر کتب حدیثی، عائشه است. او خود از نزدیک شاهد اتفاقات بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه و آله بوده است. اینکه روایت مورد بحث از حضرت علی علیه السلام یا عائشه یا هر صحابه دیگری باشد، دخلی در ماجرا و اثبات کراهت مولای متقیان از خلیفه دوم ندارد. چون اهل سنت سخن همه آنها را حجت و صحیح می دانند.
نکته سوم: بسیار جای تعجب است که دوستان اهل سنت برداشت راویان معتبر خود و عائشه را نمی پذیرند! آیا عائشه ماجرا خشونت عمر نسبت به اهل بیت علیهم السلام را به کذب و خطا نقل کرده؟ یا اینکه عروه بن زبیر روایت عائشه را تغییر داده؟ آیا روایت های صحیح ترین کتاب بعد از قرآن در نزد اهل سنت، همه بافته های ذهن راویان حدیث بوده است؟
3/2. شبهه دوم: مفهوم شناسی کراهت در لغت و استعمال عرب
تقریر شبهه
کراهت نقل به معنی شده است و هیچ دلالتی بر بغض و کراهت حضرت علی علیه السلام از خلفا ندارد.
پاسخ شبهه
برخی با پیش زمینه های ذهنی و برای رسیدن به غرض و هدف خاص – در این مثال رد استدلال شیعیان در اثبات کراهت حضرت علی علیه السلام از خلیفه دوم – بافته ها و توهمات ذهنی خود را بر حدیث بار می کنند.
این در حالی است که معیار در استظهار و فهم یک متن، عرف و عقلاء هستند. استظهار و فهم عرفی از یک متن، باید مستند به قرائن لفظی، حالی، مقامی همان متن باشد. نه امور ذهنی بی ربط به متن.
در ادامه اشاره کوتاهی به معنی و استعمال صحیح «کراهت» در لغت، قرآن، در احادیث نبوی می کنیم و در آخر، معنی صحیح کراهت را در حدیث مورد بحث، بررسی می کنیم:
کراهت در لغت
با مراجعه به کتب لغوی معتبر روش می شود که معنی کراهیت، تنفر، انزجار، عدم رضایت، سخط و غضب از یک چیز است. ابن فارس از مشهورترین علمای لغت، در معنی کراهیت می نویسد:
«الکاف و الراء و الهاء أصلٌ صحیحٌ واحد، یدلُّ على خلاف الرِّضا و المحبّة... .»
«کاف و راء و هاء اصل صحیح واحدی است که دلالت بر ضد رضایت و محبت می کند».
ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج5؛ ص 172، - قم، چاپ: اول، 1404 ه.ق.
ابن درید از قدیمی ترین و معتبر ترین علمای لغویین، کراهت را به معنی سخط و غضب از یک چیز گرفته است:
«... و رأیت الکَراهةَ فی وجهه و الکراهِیَة سواء، ... و تکرّهتُ الشیءَ تکرُّهاً، إذا تسخّطتَه».
و کراهت را در چهره او دیدم (کراهت در چهره معلوم است که معنی انزجار و نفرت دارد) کراهت و کراهیت به یک معنی است؛ و وقتی از یک چیزی کراهت بسیار شدیدی داشته باشی، زمانی است که از آن امر سخط داشته باشی!
ابن درید، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، ج2؛ ص 800، بیروت، چاپ: اول، 1988 م.
بسیار روشن است که ابن درید، «کراهت» را با «سخط» تبیین کرده است. معنی سخط در کتب معتبر چنین است:
السُّخط: الکُره؛ و- ضد الرضا. سَخِط یسخَط و تسخّط: غضِب فهو ساخط
موسى، حسین یوسف، الإفصاح، ج1؛ ص 184، قم، چاپ: چهارم، 1410 ه.ق.
بسیار روشن است که در تعبیر فوق، سخط با کراهت داشتن از چیزی معنی شده و تعبیر دیگر سخط داشتن را با غضب نمودن از چیزی بیان کرده اند. راغب اصفهانی نیز نیز در تفسیر سخط می نویسد:
«السَّخَطُ و السُّخْطُ: الغضب الشدید المقتضی للعقوبة...»
سخَط و سخط به معنی غضب شدیدی است که زمینه عقوبت کردن را فراهم می کند
راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص 402، بیروت، چاپ: اول، 1412 ه.ق.
جمع بندی اقوال لغویین در معنی کراهیة: با مراجعه به کلمات اهل لغت روشن شد که آنها کراهت داشتن از چیزی را با عدم محبت، عدم رضایت، سخط و غضب از چیزی تفسیر می کنند.
کراهت در قرآن
کراهیت در استعمال قرآنی، در راستای همان معنی لغوی است. طریحی در تفسیر آیه 12 سوره حجرات می نویسد:
«قوله «فَکَرِهْتُمُوهُ» أی فتحقق بوجوب الإقرار علیکم کراهتکم له و نفور طاعتکم منه فأکرهوا ما هو نظیره من الغیبة»
سخن خداوند در فراز «فکرهتموه» به این معنی است که بر اساس اقرار ضمنی گرفته شده، شما از این کار (خوردن گوشت برادر مرده) نفرت دارید، پس باید نسبت به نظیر آن که غیبت است نیز کراهت و نفرت داشته باشد.
طریحى، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، ج6؛ ص 359، تهران، چاپ: سوم، 1375 ه.ش.7
طبری از بزرگ ترین مفسیرین اهل سنت نیز در تفسیر این آیه می نویسد:
حدثنا بشر، قال: ثنا یزید، قال: ثنا سعید، عن قتادة: أ یحب أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتا فکرهتموه الغیبة یقول: کما أنت کاره لو وجدت جیفة مدودة أن تأکل منها، فکذلک فاکره غیبته و هو حی...»
همانطوری که تو اگر یک مرداری که پر از کرم است را پیدا کنی کراهت داری که آن را بخوری، همانطور نیز باید از عیبت کردن برادر زنده ات کراهت و نفرت داشته باشی!
طبری، ابوجعفر، جامع البیان فى تفسیر القرآن، ج 26، ص: 87، دارالمعرفة، بیروت، چاپ اول، 1412
تقریب استدلال: معنی کراهت با توجه به موضوع آن که امری تنفر آمیز است بسیار روشن است.
کراهت در احادیث نبوی
استعمال کراهت در روایات نبوی نیز، در راستای استعمال در معنی لغوی و قرآنی آن است. برای مثال روایتی از عائشه در صحیح بخاری است:
4814 - حدثنا أبو الولید حدثنا شعبة عن الأشعث عن أبیه عن مسروق عن عائشة رضی الله عنها: أن النبی صلى الله علیه و سلم دخل علیها وعندها رجل فکأنه تغیر وجهه کأنه کره ذلک...»
عائشه روایت می کند که همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله بر او وارد و نزد او [عائشه] مردی غریبه بود گویا چهره رسول خدا صلی الله علیه و آله، تغییر یافت و گویا از این واقعه ناراحت شدند!
بخاری، محمد بن اسماعیل، ج 5، ص: 1961، دار ابن کثیر، بیروت، 1407، چاپ سوم، تحقیق مصطفی دبیب البغاء
تقریب استدلال: در روایت فوق، عائشه، کراهت رسول خدا صلی الله علیه و آله را با تغییر چهره ایشان، همسان سازی کرده است. این قرینه بسیار روشنی است که کراهت به معنی نفرت و عدم رضایت و انزجار است. دقت در موضوع واقعه که حضور یک مرد غریبه در نزد عائشه است این امر را تقویت می کند زیرا این موضوع با غیرت آن حضرت سازگاری نداشت.
جالب است بدانید که این واقعه در صحیح مسلم با عبارت واضح تری بیان شده است که قرینه بسیار روشنی برای تفسیر کراهت است:
«32 - (1455) حدثنا هناد بن السری حدثنا أبو الأحوص عن أشعث بن أبی الشعثاء عن أبیه عن مسروق قال قالت عائشة: دخل رسول الله صلى الله علیه و سلم وعندی رجل قاعد فاشتد ذلک علیه ورأیت الغضب فی وجهه...»
عائشه می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شد و در نزد من مردی نشته بود. این امر بر او بسیار گران آمد و من غضب را در چهره او دیدم...»
قشیری نیشابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین، صحیح مسلم، ج 2، ص: 1078، دار إحیاء التراث العربی – بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی 5 جلد
مسلم نیشابوری بر خلاف بخاری – که معمولا در الفاظ روایات دستبرد می کند و نقل به معنی می کند، به جای گفتن کراهت رسول خدا صلی الله علیه و آله، سخن از غضب شدید آن حضرت نموده است. این روایت قرینه خوبی می تواند باشد که معنی کراهت همان غضب است.
کراهت در حدیث صحیح بخاری مورد بحث (کراهیة لمحضر عمر):
کراهت در حدیث مورد بحث؛ همان معنی عدم رضایت، سخط و غضب به کار رفته است که ادله وقرائن زیر این امر را تایید می کند:
یک: ظهور وضعی کلمه کراهت: با توجه به استعمال کراهت در لغت و قرآن و روایات در معنی غضب و سخط و نفرت، در روایت کراهیت امیرالمومنین علیه السلام از خلیفه دوم نیز این معنا لحاظ شده است.
دو: قرینه صدر روایت دال بر اختلاف و غضب حضرت زهرا سلام الله علیها از ابوبکر و عمر تا زمان شهادت: این قرینه نشان می دهد که حضرت علی علیه السلام و صدیقه طاهره سلام الله علیها در یک موضوع بسیار مهم با ابوبکر و عمر مخاصمه داشتند. این مخاصمه به گونه ای بود که آن حضرت تا زمان شهادت خود از آن دو نفر، غضبناک بوده است. کراهت امیرالمومنین علیه السلام از عمر فرع این درگیری و تخاصم است. این امر نشان می دهد که او یک انزجار و ناراحتی خاصی از عمر بن خطاب داشته است که حضور او را در جلسه با خلیفه اول نمی توانسته تحمل کند.
قرینه سوم: استبداد و ظلم در حق اهل بیت علیهم السلام: تصریح روایات مورد بحث به اینکه حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها در قضیه خلافت بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله، از سوی ابوبکر و عمر مورد ظلم و ستم و استبداد – استبددت علینا بالامر - واقع شده اند. این ظلم و ستم با غضب و انزجار و کراهت و انزجار سازگری دارد.
قرینه چهارم: عدم بیعت امیرالمومنین علیه السلام و بنی هاشم با منتخب اجتماع سقیفه: این ترک بیعت نشان از مشکل و درگیری حاد بین حضرت علی علیه السلام با حزب ابوبکر وعمر است. عوامل و اتفاقاتی روی داده است که منجر به کراهت شدید و نفرت حضرت علی علیه السلام از عمر بن خطاب شده است.
قرینه پنجم: اعتقاد حضرت علی علیه السلام درباره عمر بن خطاب: بر اساس روایات صحیح بخاری و مسلم و دیگر منابع معتبر اهل سنت، اعتقاد حضرت علی علیه السلام نسبت به عمر بن خطاب تا سال های آخر آن شخص این بوده است که عمر فردی [فرأیتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا] خائن و کاذب و گنهکار و حقه باز و فاسق بوده است. این اعتقاد با تنفر و غضب آن حضرت از خلیفه دوم سازگاری دارد.
قرینه ششم: عبارت صحیح ابن حبان: ابن حبان در ماجرای درگیری و اختلاف شدید حضرت علی علیه السلام با منتخب سقیفه روایت می کند:
«... فأرسل إلى أبی بکر أن ائتنا ولا یأتنا معک أحد کره علی أن یشهدهم عمر لما یعلم من شدة عمر علیهم...»
«...امیرالمومنین کسی را نزد ابوبکر فرستاد که نزد ما بیا! و احدی را با خود همراه نداشته باش. حضرت علی علیه السلام از اینکه عمر در جلسه آنها باشد نفرت و کراهت داشت زیرا از شدت و سخت گیری عمر بر اهل بیت علیهم السلام آگاهی داشت...»
تیمیمی، بستی، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج 11، ص: 152، مؤسسة الرسالة – بیروت، چاپ دوم، 1414 – 1993، هجده جلد
این عبارت گویای اوج خشونت و شدت عمل خلیفه دوم بر علیه اهل بیت علیهم السلام است. شدت عمل خیلفه دوم با امیرالمومنین علیه السلام تناسب با این دارد که آن حضرت از حضور و دیدار با او نفرت داشته باشد.
اهل سنت باید این حقیقت تلخ را بپذیرند که خلفای آنها با اهل بیت علیهم السلام برخورد های بسیار سخت و تندی داشتند. فارغ از تهدید، هجوم، آتش زدن و صدماتی که به صدیقه طاهره سلام الله علیها وارد شد، باید بدانیم که هر نوع مخالفت و ضدیتی با عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله چه عاقبتی دارد. روایت زیر را حاکم نیشابوری در مستدرک خود نقل کرده و سند آن را نیز بر اساس مبانی رجالی مسلم و بخاری تصحیح کرده است و ذهبی متعصب و سختگیر در مباحث سندی نیز آن را صحیح می داند:
«4617 - أخبرنا أبو أحمد محمد بن محمد الشیبانی من أصل کتابه ثنا علی بن سعید بن بشیر الرازی بمصر ثنا الحسن بن حماد الحضرمی ثنا یحیى بن یعلی ثنا بسام الصیرفی عن الحسن بن عمرو الفقیمی عن معاویة بن ثعلبة عن أبی ذر رضی الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله علیه و سلم: من أطاعنی فقد أطاع الله و من عصانی فقد عصی الله و من أطاع علیا فقد أطاعنی و من عصی علیا فقد عصانی. هذا حدیث صحیح الإسناد و لم یخرجاه. تعلیق الذهبی قی التلخیص: صحیح»
ابوذر می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس از من اطاعت کند، قطعا از خداوند اطاعت کرده است؛ و هر کس عصیان مرا نماید، قطعا عصیان خداوند را مرتکب شده است؛ و هر کس از علی علیه السلام اطاعت کند از من اطاعت کرده است و هر کس عصیان از دستورات حضرت علی علیه السلام کند، مرا عصیان کرده است.
حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله، المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص: 130، دار الکتب العلمیة – بیروت، چاپ اول،1411 – 1990، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا
بر اساس روایت معتبر فوق هر نوع عصیان و نافرمانی از حضرت علی علیه السلام در حکم نافرمانی از دستورات رسول الله صلی الله علیه و آله است. غضبناک نمودن حضرت علی علیه السلام بزرگ ترین دلیل و علامت عصیان و نافرمانی از آن حضرت است. نتیجه آنکه خلیفه اول و دوم با عصیان نسبت به حضرت علی علیه السلام، عصیان رسول الله صلی الله علیه و آله و الله تبارک و تعالی را مرتکب شده اند.
قرینه هفتم: ترس خلیفه دوم از حضور ابوبکر به تنهایی در جلسه با امیرالمومنین علیه السلام:
بر اساس مستندات متعبر روایی اهل سنت، عمر بن خطاب از اینکه ابوبکر به تنهایی در نزد امیرمومنان حاضر شود ترس داشت و احتمال خطر می داد. بخاری در صحیح اش روایت می کند:
«... فأرسل إلى أبی بکر أن ائتنا ولا یأتنا أحد معک کراهیة لمحضر عمر فقال عمر لا والله لا تدخل علیهم وحدک فقال أبو بکر وما عسیتهم أن یفعلوا بی والله لآتیهم...»
«امیرالمومنین علیه السلام کسی را نزد ابوبکر فرستاد که نزد ما بیا و هیچ کسی را با خود به همراه نداشته باش. هدف او از این امر این بود که از حضور عمر کراهت و نفرت داشت. عمر به ابوبکر گفت: به خدا قسم به تنهایی نزد آنها نخواهی رفت! ابوبکر گفت: گمان نمی کنم که آنها صدمه ای به من وارد کنند! به خدا قسم نزد آنها می روم»!
بخاری، محمد بن اسماعیل، ج 4، ص: 1549، دار ابن کثیر، بیروت، 1407، چاپ سوم، تحقیق مصطفی دبیب البغاء
احتمال خطری که عمر بن خطاب از حضور انفرادی ابوبکر می دهد و او را به شدت از این کار منع می کند، نشان از درگیری شدید میان آنها با اهل بیت علیهم السلام دارد و این امر با این سازگاری دارد که کراهت داشتن حضرت علی علیه السلام به معنی نفرت و بیزای او از دیدن خلیفه دوم باشد!
اهل سنت گرامی فکر کنند که چه درگیری و نزاعی بوده که عمر تهدید جانی برای حضور ابوبکر در نزد امیرالمومنین علیه السلام احساس می کرده است؟ مگر حضور او کنار اهل بیت علیهم السلام چه صدمه ای به او وارد می کرد؟ آیا این احساس خطر عمر، مرتبط با قضایای هجوم و تهدید خانه صدیقه طاهره سلام الله علیها بوده است؟
جمع بندی: با توجه به قرائن متعدد فوق معنی کراهت امیرالمومنین علیه السلام از حضور عمر بسیار روشن می شود که در معنای بغض و نفرت و بیزاری از حضور او است.
شایان بیان است که مثال هایی که در متن شبهه شبکه های اجتماعی ذکر شده است، همگی تخیلی است و ربطی به معنی واقعی کراهت و نفرت در حدیث مورد بحث ندارد. در حقیقت طراح این شبهه، به جایی اینکه مبتنی بر قرائن عقلایی در کلام عبارت را تفسیر کند، توهمات ذهنی خود را در قالب مثال هایی بیان کرده است.
مثال حقیقی که می توان برای کراهت امیرالمومنین علیه السلام از حضور خلیفه دوم زد این است که شخصی دوست ندارد چشمش به قاتل یکی از نزدیکانش بیفتد و اگر او را در یک جمعی ببیند آن مجلس را ترک می کند!
نادرستی تفکیک کراهت از حضور شخص با کراهت از خود او: نکته دیگر که باید در نظر گرفت این است که کراهت از محضر عمر در جلسه، ملازمه عرفی با کراهت از خود او دارد. از حیث بلاغی وقتی یک عاشق به آثار معشوق خود عشق ورزی می کند، این نشان می دهد که خود معشوق را بسیار بسیار دوست دارد. عاشق در دیوار معشوق و مکان هایی که او آنجا بوده را نیز دوست دارد این علامت محبت فوق العاده او به معشوق است. او مجلسی که با معشوق باشد و دمی با او سر کند را نیز دوست دارد زیرا این ها همگی نشان از معشوق او است. عین همین امر در بحث نفرت و تنفر از دیگر نیز جاری است.
انسان هیچ گاه از آثار قاتل مادر خود خوشش نمی آید. مجلسی که قاتل مادرش آنجا حضور داشته باشد، نمی رود؛ زیرا او از هر علامت و نشانی که منتسب به قاتل است بیزاری می جوید. در بحث ما نیز امیرالمومنین علیه السلام از حضور عمر در جلسه کراهت دارد تا چه رسد به خود عمر که به دلیل شدت عمل و خشونت بسیاری که با اهل بیت علیهم السلام داشت- همانطور که در اعتراف صحیح ابن حبان گذشت- به شدت منفور بود.
3/3. شبهه سوم: ادعای بیعت امیرالمومنین علیه السلام با ابوبکر و محبت به او بر اساس ادامه روایت:
تقریر شبهه
بر اساس ادامه روایت مورد بحث، حضرت علی علیه السلام با ابوبکر بیعت کرده ست و رابطه محبت آمیزی با او داشته است.
پاسخ شبهه
طراح شبهه در ادامه مدعی شده است که رابطه ابوبکر و عمر با امیرالمومنین علیه السلام، محبت آمیز بوده است. این در حالی است که ادله متعدد این ادعا را رد می کند. مخاطب گرامی کافی است به همین نکته اعتراف خلیفه دوم درباره خائن، گنهکار، فاسد و فاسق و دروغگو بودن او در نظر حضرت علی علیه السلام دقت کند تا توهم دوستی میان آنها از بین برود.
در ضمن طرح شبهه در ابتدا قائل به این بوده است که این جملات برای حضرت علی علیه السلام نیست بلکه نقل به معنی راویان حدیث است. این ادعای او باعث می شود او دیگر نتواند به قسمت پایانی روایت مورد بحث استدلال کند و آن را به نفع خود مصادره نماید.
3/4. شبهه چهارم: فقیه و مومن بودن حضرت علی علیه السلام!
تقریر شبهه
حضرت علی علیه السلام تنها یک فقیه و مومن بسیار بزرگ است. ممکن است خطا بکند و ما الزامی به تبعیت از او ندارم.
پاسخ شبهه
در قسمت دیگری از ادعاهای نویسنده شبهه، او مقامات حضرت علی علیه السلام را در حد یک فقیه مومن پایین آورده است! هدف او از این امر، این است که خدشه در مقام و جایگاه امیرالمومنین علیه السلام نماید و مکانت آن حضرت را در حد یک عالم عادی پایین بیاورد تا بتواند مخالفت ها و دشمنی های خود را توجیه کند.
این در حالی است که بر اساس منابع صحیح و معتبر اهل سنت حضرت علی علیه السلام، «مع الحق و الحق معه» محور حق و حق محور است. او خود قرآن است و قرآن با او «مع القرآن و القرآن معه»! این امر بر علمای بزرگ اهل سنت مخفی نمانده است. فخر رازی می نویسد:
«أن الدلائل العقلیة موافقة لنا وعمل علی بن أبی طالب علیه السلام معنا ومن اتخذ علیا إماما لدینه فقد استمسک بالعروة الوثقى فی دینه ونفسه»
«دلائل عقلی موافق با نظر ماست و عمل علی بن ابی طالب علیه السلام موافق با نظر ماست و هرکس علی را امام دینش قرار دهد، همانا به عروة الوثقی ریسمان محکم برای دینش و خودش چنگ زده است»
رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ج 1، ص 170، دار الکتب العلمیة - بیروت - 1421 هـ - 2000 م، چاپ اول
از مصیبت های دنیای اسلام این است که نفس و جان رسول خدا صلی الله علیه و آله را در حد یک فقیه پایین آورند! کسی که مصداق آیه تطهیر است و خداوند او را مطلقا از هر عیب و نقص و کاستی مبرا کرده و او را پاک پاک قرار داده است، شانش در حدی یک عالم و فقیه مثل ابوحنیفه، شافعی و ... پایین آید!
کسی که باب علم رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و از کودکی در مدرسه نبوی رشد کرده و هزاران باب علم به روی او گشوده شده و او به طرق و راه های آسمان ها آگاه است، در حد یک انسان عالم خطاکار جلوه داده شده است. این تفکر شیطانی برای ایجاد زمینه مخالفت با قول و فعل آن حضرت است.
وانگهی اگر مقام امیرالمومنین علیه السلام را در حد یک فقیه مؤمن نیز پایین بیاورید، و او را در این اجتهاد نیز خطاکار بدانید، باز این چیزی از اعتقاد و کراهت آن حضرت علیه السلام از خلفا نمی کاهد. این اختلاف در نظر و اجتهاد، خود علامت اختلاف و کراهت و بیزاری است.
3/5. شبهه پنجم: مدح خلفا توسط امیرالمومنین علیه السلام
تقریر شبهه
حضرت علی علیه السلام رفتار و بدعت های خلفای قبل از خود را تایید کرده است.
پاسخ شبهه
در این باره باید گفت:
یک: روایات مورد استناد اهل سنت از منابع روایی آنها برای ما شیعیان هیچ حجیتی ندارد زیرا ما این روایات را جعلی و دروغ می دانیم که توسط بنی امیه و مزدوران او جعل شده است.
دو: حضرت علی علیه السلام در موارد متعددی به بدعت های خلفا اشاره کرده است. در روایات شیعه، آن حضرت ده ها مورد از بدعت های آنها را اشاره می کند. علاقه مندان می توانند به آدرس زیرا مراجعه کنند:
کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج8؛ ص 59، تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.
سه: همانطور که در موارد قبلی ذکر کردیم، بر اساس مستندات قطعی اهل سنت، حضرت علی ابوبکر و عمر را افرادی خائن، دروغگو، فاسق و فاسد و تبهکار می دانست. این امر با ادعای دوستی تنافی دارد. چگونه ممکن است امیرالمومنین علیه السلام به تعریف و تمجید از چنین فردی بپردازد که این ویژگی ها را دارد؟!
چهار: از مسلمات تاریخ در نزد و شیعه و اهل سنت این است که در شورای تشریفاتی خلیفه دوم، پس از آنگه عبدالرحمن بن عوف شرط بیعت را تبعیت از سنت شیخین در کنار سنت نبوی قرار داد، آن حضرت با این امر مخالفت کرد. این امر نشان می دهد که حضرت علی علیه السلام به هیچ وجه سیره و روش آن دو را قبول نداشته است.
4. نتیجه گیری:
بر اساس روایت صحیح بخاری و منابع دیگر اهل سنت، اختلاف شدید میان اهل بیت علیهم السلام و ابوبکر وعمر وجود داشت تا جایی که در نظر مولای متقیان، ابوبکر و عمر افرادی دروغگو، خائن، گنهکار و فاسق بودند. حضرت علی علیه السلام از حضور خلیفه دوم کراهت و بغض داشت. بنا بر احادیث معتبر شیعه و اهل سنت امیرالمومنین علیه السلام محور حق است و هر نوع مخالفت با او، مخالفت با الله و رسول خدا صلی الله علیه و آله است. آن حضرت هیچ گاه قائل به مشروعیت سیاسی حکومت ابوبکر و عمر نشدو هیچ گاه با آنها بیعت نکرد و روایات و ادعاهای موجود در کتب اهل سنت هیچ حجیتی ندارد.