جلسه نهم 04/08/1400
موضوع: خالی نماندن زمین از حجت الهی
اللهمّ صلّ علی محمدٍ وآل محمد وعجّل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
پرسش:
آیا ازدواج زنان پیغمبر (صلی الله علیه واله وسلم) بعد از فوتشان حرام بود؟ اگر حرام بود آیا این حرمت، خلاف طبیعت وغریزه نیست؟ وآیا خوف انحراف آنها نبود؟
پاسخ:
اولا: این قضیه را زنانی که با پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ازدواج میکردند در جریان بودند و به این قضیه رضایت داده بودند و خودشان را آماده این کار کرده بودند که بعد از رسول اکرم دیگر نمیتوانند ازدواج کنند.
دوما: از نظر روانی وقتی یک خانمی میداند که چنین چیزی برای او حرام است و امکان پذیر نیست در روح و روان او اثر میگذارد و غریزه جنسی او کم کم فروکش میکند و دیگر تقریبا حالت عادی میشود.
ثالثا: حکم الهی است. حکم الهی این طوری نیست که در همه جا تابع مصالحی که ما در نظر داریم باشد، خدای متعال مصالحی را خودش میداند و حکیم است بر مبنای حکمتی که خودش میداند و مطلع است بر مبنای آن حکم را برای بنده های خود صادر میکند.
رابعا: بحث دوَران امر بین أقلّ الفسادین نیز هست کسانی بیایند با همسران پیامبر ازدواج کنند و با این حال ادعاهای باطلی کنند و چه بسا فکرهای باطلی به ذهنشان بگذرد ما که با همسر پیامبر ازدواج کردیم از دیگران برای خلافت و اینها شایستهتر هستیم و در جامعه فتنه ای ایجاد بشود.
این مفسدهاش بیشتر است یا مفاسد دیگری که بر حرمت ازدواج مترتب میشود؟ قطعا این. و این مشخص و واضح است. لذا شما ببینید در شأن نزول آیه شریفه که بر حرمت ازدواج با زنان پیامبر آمده خیلی مشخص است:
(وَمَا كَانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمًا)
و شما حق نداريد رسول خدا را آزار دهيد، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسري خود درآوريد که اين کار نزد خدا بزرگ است!
سوره احزاب (33): ایه 53
تفسیر بغوی از تفاسیر معتبر اهل سنت. امام اهل السنة ابی محمد بغوی متوفای 516 است ایشان در جلد سوم میگوید:
«نزلت في رجل من أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم قال لئن قبض رسول الله صلى الله عليه وسلم لانكحن عائشة»
اگر پیغمبر از دنیا برود من با عایشه ازدواج خواهم کرد.
مقاتل بن سلیمان میگوید مراد طلحة ابن عبیدالله بود خدای عالم خبر داد که این کار حرام است.
«فأخبره الله عز وجل أنّ ذلك محرّم وقال (إن ذلكم كان عند الله عظيما) أي ذنبا عظيما»
تفسير البغوي؛ اسم المؤلف: البغوي الوفاة: 516، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ج3، ص541
همچنین آلوسی در تفسیر خود در جلد 11 صفحه 248 همین تعبیر را ذکر کرده است. و آقای واحدی متوفای 468 در کتاب اسباب النزول الآیات که از کتابهای معتبر اهل سنت است در صفحه 243 این را آورده است ایشان هم میگوید مردی از قریش گفت:
«لو توفّى رسول الله صلى الله عليه وسلم لتزوّجت عائشة»
كتاب: أسباب نزول الآيات؛ نويسنده: الواحدي النيسابوري (وفات : 468)، ناشر: مؤسسة الحلبي وشركاه للنشر والتوزيع – القاهرة: 1388 – 1968 م، ص243
این موارد در کتب مختلف اهل سنت آمده است.
نکته مهم و اساسی اینجا است که پیامبر اکرم حق طلاق زنان خود را در اختیار امیر المؤمنین علی (سلام الله علیه) قرارد داد تا اگر یکی از آنها خواست حکم الهی را زیر پا گذاشته و به فساد کشیده شود آن ها را طلاق دهد.
و امیر المؤمنین (سلام الله علیه) نیز حق طلاق آنها رادر اختیار امام حسن علیه السلام و ایشان هم در اختیار امام حسین علیه السلام قرار داد تا در صورت خلاف بلا فاصله او را از (امّ المؤمنین) بودن ساقط بکنند و این حکم براساس حکمت الهی می باشد.
روایتی را نقل میکنند که بعد از قضیهی جنگ جمل وقتی سپاهیان جمل شکست خوردند امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به محمد ابن ابی بکر (برادر عایشه) و عمّار گفت: عایشه را در یابید که در داخل کجاوه بود وآنها شتر(جمل) را پی کردند.
درجنگ جمل ایشان(عائشه) فرمان میداد که از راست حمله کنید از چپ حمله کنید وقتی شتر را پی کردند کجاوه ای که عایشه در آن بود به زمین افتاد و عمّار و عده ای اطراف کجاوه عایشه آمدند وگفتند:
«یا اُمّاه کیف رأیتَ ابنائک»
ای مادر فرزندان خود را چطور دیدی؟
عایشه از داخل کجاوه گفت تو کی هستی؟ گفت فرزندت عمّار هستم .گفت:
«أنا لا امّ لک»
من مادر تو نیستم!
بعد محمد ابن ابی بکر (برادر عایشه)، عایشه را از داخل کجاوه بیرون آورد و در یک منزلی قرار داد، امیر المؤمنین (سلام الله علیه) احساس کرد که ظاهرا یک فتنهی جدیدی در کار است یک عده ای میخواهند دوباره دور عایشه را بگیرند یک بحث جدید و فتنه جدیدی را آغاز کنند.
حضرت امیرالمومنین (سلام الله علیه) به عایشه پیام داد حرکت کن به مدینه برو! اما او گوش نکرد. ابن عباس آمد گفت: امیر المؤمنین میگوید به مدینه برو. اما او باز گوش نکرد. حالا محمد ابن بی بکر برادرش آمد گفت به مدینه برو. باز امتناع کرد.
راوی میگوید ما نزدیک عایشه نشسته بودیم و او داشت موهای سرش را میبافت. امام حسن (سلام الله علیه) آمد و چون با عائشه محرم بود آهسته یک جمله ای به عایشه گفت که خیلی هراسان شد و اینکه داشت موی سرش را میبافت نیمه کاره گذاشت و بلند شد گفت به طرف مدینه حرکت کنیم.
راوی میگوید ما بین خودمان گفتیم چه شد؟ امیر المؤمنین علی علیه السلام پیام داد ایشان نرفت، ابن عباس پیام آورد نرفت، محمد ابن بی بکر آمد گفت ولی او نرفت. دیگران آمدند گفتند ولی امتناع کرد و نرفت اما امام حسن مجتبی علیه السلام چه فرمودند که عائشه این طور هراسان شد و به طرف مدینه حرکت کرد؟
راوی میگوید بعد از مدتی از امام حسن مجتبی (سلام الله علیه) سوال کردیم که به عایشه چه فرمودید که اینطور هراسان موی سرشان را که میبافت نیمه کاره گذاشت و حرکت کرد؟ امام حسن علیه السلام فرمودند: به او گفتم پدرم فرمودند اگر حرکت نکنی می دانی که رسول اکرم، طلاق تو را به دست من گذاشته است می توانم تو را طلاق داده و از امّ المؤمنین بودن تو را عزل کنم.
فقالت عائشة رضي الله عنها : ويحك ! إن رسول الله صلى الله عليه وسلم أصاب من مغازيه نفلا فجعل يقسم ذلك في أصحابه ، فسألناه أن يعطينا منه شيئا وألححنا عليه في ذلك ، فلامنا علي رضي الله عنه وقال : حسبكن أضجرتن رسول الله صلى الله عليه وسلم ، فتجهمناه وأغلظنا له في القول . فقال : ( عسى ربه إن طلقكم أن يبدله أزواجا خيرا منكن ) فأغلظنا له أيضا في القول وتجهمناه ، فغضب النبي صلى الله عليه وسلم من ذلك وما استقبلنا به عليا ، فأقبل عليه ثم قال : يا علي ! إني قد جعلت طلاقهن إليك فمن طلقتها منهن فهي بائنة ، ولم يوقت النبي صلى الله عليه وسلم في ذلك وقتا في حياة ولا موت ، فهي تلك الكلمة ، وأخاف أن أبين من رسول الله صلى الله عليه وسلم .
عایشه ترسید به دلیل اینکه امّ المؤمنین بودن برای او یک وجهه و آبرو بود همین باعث شد که تعدادی اطراف ایشان جمع شدند و الا اگر یک زن عادی بود هرگز چنین مسائلی پیش نمیآمد.
بطورخلاصه بیان کردیم که حرمت رسول الله بالاتر از این قضایا است، خدای متعال، حکیم است قطعا طبق مصالحی که می داندحکم میکند که ما آن مصالح را نمیدانیم وازطرفی مسئله أقلّ الفسادین مطرح است که یک کسی بیاید با همسران پیامبر ازدواج کند و مشکلات بعدی پیش بیاید.
همچنین تا آن زمانی که یکی از همسران پیامبر در قید حیات بودند طلاق آنها به دست یکی از ائمه معاصر بوده است و اگر مسائلی پیش میآمد اینها قطعا اقدام میفرمودند و از امّ المؤمنین بودن او را عزل میکردند که بعد از آن اگر میخواست ازدواج هم بکند دیگر اختیار با خودش بوده است.
آغاز بحث...
بحث ما در رابطه با صحبتهای علی عبدالرزاق از اساتید برجستهی الازهر بود که کتابی به نام (الاسلام واصول الحکم) نوشت. ایشان جدایی دین از سیاست را مطرح کرد و مورد محاکمه قرار گرفت و از الازهر اخراج شد. این کار باعث شد که تعدادی از مستشرقین و دانشمندان غربی و بعضی از بزرگان اهلسنت مثل محمد عبده و مثل رشید رضا و مثل محمد حسین هیکل و دیگران از ایشان حمایت کنند.
در ادامه به نقد صحبتهای محمد حسین هیکل پرداختیم و یکی دو جلسه یا کمتر هم سخنان آقای محمد عبده را نقد کرده سپس به نقد خود کتاب علی غبدالرزاق می پردازیم.
خلاصه حرف ایشان این است دین مال علماء وسیاست مال سلاطین باشد! همان تعبیری که مسیحیها دارند و به دروغ از قول حضرت عیسی علیه السلام نقل میکنند که قیصر کارش حکومت است، کشیش کارش نصیحت است. همان مسئله سکولاریسم که امروز بعضیها مطرح میکنند.
مع الأسف این قضیه باعث شده که بعضی از شیعه ها هم که خیلی با قرآن انس ندارند و با روایات مأنوس نیستند . یا اینها را میداند عناد دارند دنبال مطرح کردن مسائل سکولاریسم هستند.
یا بعضی از ورشکستگان سیاسی امثال کدیور و دیگران دنبال این هستند که ولایت فقیه و ولایت فقهاء را بزنند و میبینند ولایت فقیه یک چیز غیر منفک از ولایت ائمه و ولایت انبیاء است و لذا می خواهند در مرحله اول ،ریشه را بزنند تا بتوانند شاخه را هم بزنند.
بعضی از آقایان هدفشان کاملا مشخص است از جمله آقای عابدینی چراکه اگر جزوه اورا شما مطالعه کنید_ اخیرا هم ظاهرا به صورت کتاب چاپ کرده است نمیدانم بحثهایی که ما با ایشان داشتیم را هم آورده و یا خیر؟_ ایشان ولایت اهل بیت را زیر سوال میبرد و در پایان هم میگوید شما واژه(نصب) که درباره ائمه است فریب تان ندهد که تصور کنید ولی فقیه نیز منصوب است.
اتفاقا درمناظره هم خدمت ایشان گفتم اگر شما مشکلی با ولایت فقیه دارید بصورت علمی ، ادله ولایت فقیه را نقد کنید و افراد دیگری پاسخ بدهند و باید در رابطه با ادله اثبات ولایت فقیه، و ادله نفی ولایت فقیه کرسی آزاد اندیشی بگذارید.
بحث ولایت فقیه و نفی ولایت فقیه مستلزم این نیست که شما بیایید ولایت ائمه (سلام الله علیهم) را زیر سوال ببرید و آن هم بدون هیچ دلیلی از آیات.
در رابطه با آقای محمد حسین هیکل که همسو با علی عبدالرزاق گفته است سیاست از دیانت جدا است و این عقیده بین اهلسنت اجماعی و ثابت است بر خلاف شیعه که خلافت و امامت را رکنی از ارکان دین میداند و این فسق را شیعه مرتکب شده است. در زمان حکومت فاطمیون این مسائل در مصر مطرح بود ولی صلاح الدین ایوبی همه بساط را جمع کرد و بعضیها میخواهند قاهره را به تهران تبدیل کنند و تمام تلاشهای صلاح الدین ایوبی را نابود کنند.
ان شاء الله درآینده به این خواهیم رسید و توضیح خواهم داد که قضیه صلاح الدین ایوبی چیست زیرا بعضی از وهابیها و بعضی از اهلسنت از او یک قهرمان ساختهاند.
خیانتها و قتل عام هایی که از شیعه و سران شیعه کرد شاید در تاریخ کم نظیر باشد.
در هر صورت ...بحث ما در این بود که آیا واقعا بحث امامت و ولایت که رکنی از ارکان دین است این از مختصات شیعه است یا اهلسنت نیز چنین عقیده ای دارند؟ ما این مباحث را از بزرگان اهلسنت و از بزرگان شیعه آوردیم. از جمله فرمایش امام و اقای خویی را مطرح کردیم.
در جلسه گذشته ادله ای از قرآن و سنت نقل کردیم که امر امامت و خلافت بید الله است، جاعل امام و خلیفه ، خود خداوند تبارک و تعالی است.
(وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً)
و آنان را پيشواياني قرار داديم
سوره انبیاء (21): آیه 73
(إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَينَ النَّاسِ)
ما تو را خليفه و (نماينده خود) در زمين قرار داديم؛ پس در ميان مردم بحق داوري کن،
سوره ص (38): آیه 26
و همچنین روايات متعددی از منابع خود اهلسنت آوردیم که امر خلافت و امامت به دست خدا است وقتی بعضی از بزرگان قبایل میخواستند مشروط ایمان بیاورند که بعد از رسول اکرم امامت و خلافت پیامبر برعهده آنها گذاشته بشود؛ حتی مسیلمه کذاب در صحیح بخاری است که پیامبراسلام به او میفرماید من به هیچ وجه چیزی که امر آن برعهده خدای متعال است تغییر نخواهم داد و چنین حقّی ندارم.
«إنّ الامر بیدالله»
امر امامت(خلافت و جانشینی من) برعهده خدا است.
نكته ای که باید در اینجا باید به آقای محمد حسین هیکل و آقای علی عبدالرزاق و اتباع آنها تذکّر بدهیم این است که روایات متعددی وجود دارد که شیعه و سنی نقل کردهاند. این هم از بحثهای ضروری است، بحثهای ولایت و امامت که ما قبل از ورود به امامت این بحثها را باید داشته باشیم نزدیک به ده تا بحث اساسی و ریشه ای است که مقدمات بحث امامت است پس از این مقدمات به آیات و احادیث ولایت وارد بشویم.
از جمله آنها حدیث شریف:
«لن تخلوا الأرض من قائم لله بحجة»
کرهی زمین هرگز از حجت خدا خالی نمیماند!
الاتباع؛ اسم المؤلف: صدر الدين ابن أبي العز الحنفي الوفاة: 792هـ، دار النشر: عالم الكتب - لبنان - 1405هـ، الطبعة: الثانية، تحقيق: محمد عطا الله حنيف - عاصم بن عبد الله القريوتي، ج1،ٌ86
این روایت هم در کتب شیعه و هم در کتب اهلسنت است. من از کتب شیعه این را از نهج البلاغه خطبه 147 خدمت شما عرض میکنم حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام به کمیل ابن زیاد میفرماید:
«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَك»
کمیل! اینکه من میگویم اینها را داشته باش.
این خطبه خیلی مفصل و زیبا است که خودش یک ماه رمضان کسی بخواهد توضیح بدهد ارزش دارد. بعد میگوید:
«اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ»
بله خدا میداند که زمین از حجتی که برای خدا قیام کند خالی نمیماند. مراد از (قائم لله) یعنی مبیّن احکام یا قیام برای خدا بکند احیاء سنت الهی، احیاء شریعت الهی و تأسیس حکومت بکند.
نمیگوید لن تخلوا الارض من مبیّن لله و حجة من قائم لله حجة؛ یعنی برای احیاء شریعت قیام بکند، شریعت که فقط مباحث اخلاقی و احکام نیست. شریعت هم مسائل سیاسی، هم مسائل اقتصادی و هم مسائل اخلاقی دارد تمام این مسائل به عهده امام است.
«إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً»
حجت الهی یا ظاهر و مشهور است یا خائف و مغمور که اشاره به وجود حضرت ولی عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) دارد و همچنین بعضی از غیبتهایی که برای بعضی از انبیاء گذشته بوده مثل حضرت موسی (علیه السلام) بوده است.
«لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 497، خطبه
حجت الهی که در روی زمین است و قیام برای خدای عالم میکند به خاطر این است که برای مردم اتمام حجت بشود وبرای مردم همه چیز روشن بشود و فردای قیامت مردم نگویند: «لولا أرسلت إلينا رسولًا»؛ چرا برای ما پیامبر نفرستادی و چرا حجت را بر ما تمام نکردی؟!
دوم: در کمال الدین مرحوم شیخ صدوق متوفای 371 در صفحه 286 همین تعبیر است:
«اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ خَافٍ مَغْمُورٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُه»
بعد دارد:
«يَا كُمَيْلُ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِي وَ لَكُمْ.»
كمال الدين و تمام النعمة، ابن بابويه، محمد بن على، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج1، ص 286.
از منابع شیعه من به همین دو مورد اکتفا میکنم اما از منابع اهلسنت اول سراغ ابن تیمیه حرانی میرویم که در حقیقت ایشان برای امثال محمد حسین هیکل، محمد عبده و رشید رضا مقتدا است و در شمال آفریقا برای اولین بار اینها تفکرات ابن تیمیه را منتشر کردند.
اگر در مصر و دیگر کشورهای شمال آفریقا مردم با تفکرات ابن تیمیه آشنا شدند با تفکرات محمد ابن عبدالواهاب آشنا شدند عمدتا توسط محمد عبده، رشید رضا و امثال اینها بود.
وهمچنین اخوان المسملین _که آبروی اسلام را بردند و آبروی نداشتهی رشید رضا، محمد عبده و جمال الدین اسد آبادی را بردند_ .
مجموعه فتاوای ابن تیمیه جلد 25 در این مورد مفصّلا میگوید:
«فإنّ الأرض لن تخلوا من قائم لله بحجة لكي لا تبطل حجج الله وبيناته»
زمین از حجتی که برای خدا قیام کند خالی نمیماند تا حجتها و بینات الهی باطل نشود!
كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية؛ اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ج25، ص131
روایت را از رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) نقل میکند. ابن قیم جوزیه در کتاب اعلام الموقعین عن ربّ العالمین_(یعنی فقهایی که از طرف خدای عالم حق امضا دارند) الموقعین عن رب العالمین یعنی موضوع بحث ایشان این است که فقهای ما از طرف خدای عالم حق امضاء دارند قائم مقام خدا هستند_.
اینها به شیعه ایراد میگیرند که آنها معتقدند ائمه (علیهم السلام) ولایت تکوین و ولایت تشریع دارند و آیه تطهیر و آیه مباهله وآیات دیگر درمورد اثبات عصمت ائمه علیهم السلام است اما خودشان ادعای خیلی بزرگی درمورد فقهای خودشان می کنند که از طرف خدا حق امضاء دارند!
ابن قیّم جوزیه متوفای751 در کتاب اعلام الموقعین در جلد4 صفحه 15 از پیامبر اکرم نقل میکند:
«لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ من امتي ظَاهِرِينَ على الْحَقِّ وقال عَلِيٌّ كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ ورضى عنه لَنْ تَخْلُوَ الأرض من قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ لكيلا (لكي) تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَبَيِّنَاتُهُ»
إعلام الموقعين عن رب العالمين؛ اسم المؤلف: محمد بن أبي بكر بن أيوب بن سعد الزرعي الدمشقي الوفاة: 751 هـ ، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1973 ، تحقيق : طه عبد الرؤوف سعد، ج 4، ص 150
آقای محمد ابن عبدالوهاب که بنیانگذار حکومت وهابیها است در سال 1157 با همکاری محمد ابن سعود جدّ اعلای ملک سلمان حاکم کنونی سعودی، حکومت را تشکیل دادند تا الان هم سر کار هستند ان شاء الله و به حول وقوه الهی در آینده بسیار نزدیک حکومت وهابیت منقرض خواهد شد.
محمد ابن عبدالوهاب کتابی به نام (مبحث الاجتهاد والخلاف) دارد، در این کتاب همین تعبیری که ابن تیمیه داشت از حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام نقل میکند:
«لن تخلو الأرض من قائم لله بحجة، لكيلا تبطل حجج الله وبيّناتُه»
مبحث الاجتهاد والخلاف؛ اسم المؤلف: محمد بن عبد الوهاب الوفاة: 1206 هـ، دار النشر: مطابع الرياض - الرياض، الطبعة: الأولى، تحقيق: الشيخ عبد الرحمن بن محمد السّدحان والشيخ عبد الله بن عبد الرحمن الجبرين، ج1، ص32
ذهبی در کتاب تذکرة الحفاظ خودش در جلد 1 همان تعبیری را که ما از نهج البلاغه آوردیم از کمیل ابن زیاد نقل میکند و میگوید حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به سینه مبارک خود اشاره کرد وفرمود در اینجا علومِ زیادی است ولی کسانی که صلاحیت انتقال این علوم را داشته باشد، وجود ندارند.
تا اینکه می گوید:
«بلي لن تخلو الأرض من قائم لله بحجة لئلا تبطل حجج الله وبيناته»
تذكرة الحفاظ؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد الذهبي الوفاة: 748، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، ج1، ص12
ابن صلاح متوفای 643 است ایشان نیز در کتاب فتاوی المسائل نیز همین بحث را مطرح میکند:
«أن الأرض لا تخلو من قائم بالحجة إلى أوان الإنتهاء»
زمین تا زمانی که قیامت بر پا میشود از حجت خدا خالی نمیماند.
فتاوى ابن الصلاح؛ اسم المؤلف: ابن الصلاح الوفاة: 643، دار النشر:، ج1، ص6
ابن حجر عسقلانی در فتح الباری، جلد ششم مطلب را میآورد میگوید:
«لا نبيّ بعدي وفي صلاة عيسى خلف رجل من هذه الأمة مع كونه في آخر الزمان و قرب قيام الساعة دلالة للصحيح من الأقوال»
نماز خواندن حضرت عیسی علیه السلام پشت سر مردی از این امت با اینکه در آخر الزمان و نزدیک قیامت است، این دلالت صحیح از اقوال است بر اینکه:
«أن الأرض لا تخلو عن قائم لله بحجة»
زمین از حجت خدا خالی نمیماند.
فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج6، ص494
ما در اینجا از آقای ابن حجر سوال میکنیم .شما که میگویید در نزدیک قیامت یک حجتی است آن حجت کسی است که حضرت عیسی علیه السلام پشت سر او نماز میخواند. روایت متعدد و صحیح هم نقل کردند که مراد از آن مرد ،حضرت مهدی (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) است.
حال سوال میکنیم آقای ابن حجر! از زمان رسول اکرم تا نزدیک قیامت که میفرماید: «لن تخلوا الارض» یا «لا تخلوا الارض عن قائم لله بحجة»؛ در زمان خود شما این (قائم لله بحجة) چه کسی بوده است؟
از عصر شما تا به زمان حضرت امیرالمومنین علی و امام حسن علیهماالسلام برسد که دیگر معتقدید:
«الخلافة بعدي ثلاثون سنة»
خلافت بعد از نبوت سی سال است
فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج8، ص77
بنابرعقیده شما بعداز خلافت امیر المؤمنین ،خلافت نبوی بسته شد. آقای این حجر! بعد از شما - که متوفای 852 هستی- این ششصد سال که از وفات شما میگذرد حجت الهی چه کسی است؟! ای کاش شما این را روشن میکردید: «دلالة للصحيح من الأقوال أن الأرض لا تخلو عن قائم لله بحجة»؛ پس معلوم میشود که در هر عصری این قائم لله و حجة است یا ظاهر و یا غائب!
در غیاب امام نیز آن ولایت فقهاء است که طبق رهنمودهای ائمه (علیهم السلام):
«قائم لله بحجة النیابة»
ولی آن حجت هم در کره زمین است که اگر:
«لَوْ لَا اَلْحُجّة لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا»
بدر الدین عینی در کتاب عمدة القاری نیز همین تعبیر را دارد ایشان در رابطه با نماز حضرت عیسی علیه السلام که پشت سر حضرت مهدی(ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) نماز می خواند، میگوید:
«دلالة للصحيح من الأقوال أنه الأرض لا تخلو عن قائم لله بحجة»
عمدة القاري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: بدر الدين محمود بن أحمد العيني الوفاة: 855هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج16، ص40
غزالی متوفای 505 است در کتاب احیاء العلوم میگوید:
«لا تخلو الأرض من قائم لله بحجة إما ظاهر مكشوف وإما خائف مقهور لكيلا تبطل حجج الله تعالى وبيناته»
بعد دارد:
«وكم وأين أولئك هم الأقلون عددا الأعظمون قدرا أعيانهم مفقودة وأمثالهم في القلوب موجودة يحفظ الله تعالى بهم حججه حتى يودعوها من وراءهم»
إحياء علوم الدين؛ اسم المؤلف: محمد بن محمد الغزالي أبو حامد الوفاة: 505، دار النشر: دار االمعرفة – بيروت، ج 1، ص 72
ای کاش آقای غزالی روشن میکرد این حجتی که (اقل عددا و اکثر عظمة) است در عصر خودش چه کسی بوده است؟ و این حجتی که:
«من مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»
مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج4، ص96، ح16922
آقای غزالی در این مورد چه عقیده ای داشته است؟ ببینید اینها روایتهایی است که کاملا سخنان امثال محمد عبده، رشید رضا و محمد حسین هیکل و علی عبدالرزاق و امثال آنهارا باطل میکند ودیگر جایی برای اجتهاد نمیماند.
اجتهاد یا باید مبتنی بر آیات قرآن یا مبتنی بر احادیث نبوی باشد. قیاس هم که بخواهند بکنند باید قیاس معقولی بکنند نه قیاس غیر معقول!
آقای آلوسی یک حرف خیلی خوبی زده است معلوم است یک چیزهایی برای ایشان کشف شده؛ ولی نتوانسته خیلی بی پرده حرف بزند. ایشان در جلد اول صفحه 220 در رابطه با:
(إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً)
من در روي زمين، جانشيني [= نمايندهاي] قرار خواهم داد.
سوره بقره (2): آیه 30
«ومعنى كونه (خليفة) أنّه خليفة الله تعالى في أرضه وكذا كل نبي أستخلفهم في عمارة الأرض وسياسة الناس»
هر پیامبری که از دنیا رفته کسی را به عنوان خلیفه برای آبادانی زمین و امور سیاسی مردم معینو معرفی کرده است.
پس سخن آقای هیکل که میگفت این اجماع علمای اهل سنت است کاملا باطل است.
«وتنفيذ أمره فيهم لا لحاجة به تعالى»
این به خاطر خدا نیست بلکه به خاطر خود مردم است و شرط قبول فیض هم این است
تا اینکه میگوید:
«ولم تزل تلك الخلافة»
این خلافت نبوی و خلافت الهی همواره است
«في الإنسان الكامل إلى قيام الساعة وساعة القيام»
در انسان کامل تا روزی که قیامت بر پا بشود و آن لحظهی برپایی قیامت.
«بل متى فارق هذا الإنسان العالِم مات العالَم»
روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني؛ اسم المؤلف: العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: 1270هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج1، ص220
این انسان عالم که انسان کامل است و خلیفة الله فی الارض است. «لن تخلوا الارض من قائم لله بحجة»؛ اگر انسان کامل از دنیا برود «مات العالَم»؛ عالَم نابود میشود. چرا؟
«لأنه الروح الذي به قوامه»
این انسان کامل، این حجت الهی روح عالم هستی است
که اگر این روح عالم هستی نباشد، این عالم قوام ندارد
«فهو العماد المعنوي للسماء»
پس انسان کامل ستون معنوی کرات آسمانی است
«والدار الدنيا جارحة من جوارح جسد العالم الذي الإنسان روحه»
این دار دنیا در حقیقت یک عضوی از اعضای جسد عالمی است که این انسان کامل روح آن عالم است.
«ولما كان هذا الأسم الجامع قابل الحضرتين بذاته صحّت له الخلافة وتدبير العالم»
وقتی این اسم جامعی که در وجود مقدس انسان کامل است و قابلیت حضرتین هم حالت دارد. من به ذهنم میرسد که بحث قابل الحضرتین، انسان کامل از حق وجود را میگیرد و به خلق وجود را میدهد.
عقیده ما این است که امروز حضرت ولی عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) واسطهی وجود بین خالق و مخلوق است. وجود و کمال وجود را، هرچه است از ذات اقدس ربوبی مستقیم میگیرد و به عالم افاضه می کند.
پس خلیفة الله بودن، لایق او است، تدبیر عالم به عهده او است، همان تعبیری که نسبت به ائمه (علیهم السلام) داریم.
«بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّر بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ، وَ بِكُمْ يَخْتِمُ اللَّه»
المزار الكبير (لابن المشهدي)؛ نویسنده: ابن مشهدى، محمد بن جعفر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، محقق/ مصحح: قيومى اصفهانى، ص532
«إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُم»
اراده خدای عالم، در تدبیر امور عالم هستی به قلب شما نازل و از آنجا صادر میشود.
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج4، ص577، بَابُ زِيَارَةِ قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیه السلام)، ح2
«والله سبحانه الفعّال لما يريد»
آلوسی میگوید:
این از قدرت خدا بعید نیست که انسان کاملی را آفریده باشد به واسطه او کل فیض وجود و همه عوالم باشد.
«ولا فاعل على الحقيقة سواه»
تصور نکنید انسان کامل که تدبیر عالم را میکند این بدون اذن الهی است. یا خودش یک قدرتی دارد بلکه قدرت واقعی مختص خدا است.
بعد می گوید:
«وفي القيام ضيق»
دیگر کوچه تنگ و تاریک است، دیگر نمیشود حرف زد.
«والمنكرون كثيرون»
کسانی که این را انکار میکنند زیاد هستند
«ولا مستعان إلا بالله عز وجل»
خدا ان شاء الله بر توفیقات عزیزان بیفزاید التماس دعا موفق و مؤید باشید
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته