جلسه هشتم 03/08/1400
موضوع: امامت الهی است نه مردمی
اللهمّ صلّ علی محمدٍ وآل محمد وعجّل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
سلام علیکم ورحمة الله و برکاته، همانطور که عزیزان مستحضر هستند بحث ما در رابطه با علی عبدالرزاق و کتاب ایشان (الإسلام واصول الحکم) بود. رسیدیم روی صحبتهای بعضی از بزرگانی که آمدند از این کتاب دفاع کردند؛ ولی نسبت به شیعه و عقائد شیعه جسارت کردند از جمله ی آنها محمدحسین هیکل هست که یکی از مفاخر معاصر اهلسنت می باشد.
ایشان دارای آثار و مقالات زیادی در مجلات و روزنامهها بوده و یک شخصیت جهانی است. ایشان در مقدمه این کتاب میگوید اهلسنت همواره خلافت و امامت را جدای از دین می دانند اما شیعه چنین نیست:
«و انّ الشیعة فسقوا حین عَدُّوها کذلک»
شیعه به خاطر این قضیه فاسق شدند زیرا خلافت و امامت را اصلی از اصول دین دانستند. بعد ایشان میگوید قاهره مرکز اهلسنت و محل گسترش کلام اشاعره است، نباید مثل تهران مرکز شیعه قرار بگیرد.
ما در رابطه با سخنان هیکل عرض کردیم که حرف ایشان کاملاً خلاف و نادرست است، اینطوری نیست که اهلسنت معتقد به تفکر سکولاریسم باشد و جدائی دین از سیاست را قبول داشته باشند.
در این رابطه عبارات زیادی را از استوانههای علمی اهلسنت و از نخبگان فقهی و کلامی اهلسنت آوردیم که میگویند امامت و خلافت رکنی از ارکان دین است. این مسئله کاملاً واضح و روشن است.
بحث دیروز ما به اینجا رسید که اگر شیعه هم معتقد است امامت اصلی از اساس دین یا اصول دین است اگرچه حضرت آیتالله العظمی خوئی (قدس الله نفسه الزکیه) وحضرت امام (قدس الله نفسه الزکیه) عبارت هایشان را آوردیم که فرمودند امامت، از اصول مذهب است نه از اصول دین!
ولی فقها و بزرگان زیادی از ما معتقد هستند امامت، اصلی از اصول دین است و برای خودشان هم استدلال هایی دارند حتی بعضی از فقهای بزرگ معاصر نیز همین عقیده را دارند. یکی از ادلّه آنها آیه شریفه:
(الْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا)
امروز، دين شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.
سوره مائده (5): آیه 3
است. به تعبیر یکی از فقهاء فرمودند همانطوری که قبل از آمدن اسلام، عمل کردن به آیین مسیحیت مُجزِی و کافی بود قبل از آمدن آیه شریفه: (وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا)؛ _با ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام انجام شد_ عمل به اسلام بدون ولایت امیر المؤمنین (سلام الله علیه) مجزی بود ولی با آمدن این آیه دیگر نمیتواند مجزی باشد.
(الْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتِي)؛ یعنی دین اسلام قبل از ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام هنوز به کمال نرسیده بود و نعمت خدا به پایان نرسیده بود. (وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا) خدا امروز از اسلام به عنوان دین راضی شد؛ یعنی اسلام بدون ولایت ،مرضیّ خداوند متعال نیست.
بعضی به همین آیه استدلال میکنند بزرگان اهلسنت هم زیاد با سندهای معتبر آورده اند که این آیه در شأن حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام در روز عید غدیر نازل شده است. خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، جلد 8، صفحه 284 با سند معتبر مفصّلا این عبارت را آورده است.
بزرگان دیگری مثل ابن کثیر دمشقی در جلد 7، صفحه 354 آورده اند.
اما بعضی فقهاء به آیه شریفه 67 سوره مائده استدلال میکنند که خداوند متعال فرموده است:
(يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ)
اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملا (به مردم) برسان! و اگر نکني، رسالت او را انجام ندادهاي! خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم، نگاه ميدارد؛ و خداوند، جمعيت کافران (لجوج) را هدايت نميکند.
سوره مائده (5): آیه 67
بزرگان اهلسنت مثل آلوسی در تفسیرش جلد 6، صفحه 193 به صراحت از عبدالله مسعود میگوید که ما این آیه را در گذشته اینچنین میخواندیم:
«ياأيها الرسول بلغ ماأنزل اليك من ربك إن عليا ولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته»
روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، اسم المؤلف: العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: 1270هـ ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج6، ص193
همه اینها نشان میدهد که امامت جایگاه کاملا ویژه ای در اسلام دارد نه آنطوری که بعضی از علمای اهلسنت امامت را از فروع دین میشمارند اما افراد زیادی امامت را از اصول دین و ارکان دین شمردهاند و در این مورد روایات قطعی وجود دارد بعنوان مثال:
«من مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»
مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 4، ص 96
این گونه روایات اگرچه قطعی و متواتر نیستند اما قریب به تواتر می باشند. مفسرین اهل سنت هم در تفسیر این حدیث دچار تناقضات زیادی شدهاند که مراد از امام چه است؟ مراد از جاهلیت چه چیزی است؟ حدیث: «من مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ نشان میدهد که اگر نماز و روزه و زکات از ضروریات دین باشد قطعاً امامت هم از آنها کمتر نیست از روایات امام باقر (سلام الله علیه) است که فرمودند:
«بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص18، بَابُ دَعَائِمِ الْإِسْلَام، ح1
یا:
«بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ مَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ يَوْمَ الْغَدِيرِ.»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص21، بَابُ دَعَائِمِ الْإِسْلَام، ح8
بعضی از بزرگان شیعه میگویند انکار امامت کفر است. انکار امامت به معنای کفر امامت(ایمان) است نه کفر اسلام!
اگر کسی اهلسنت را بخواهد کافر بداند با مبانی فقهی شیعه به هیچ وجه سازگاری نخواهد داشت چون فقهای بزرگ شیعه حتی تمام آنهایی که گفتند:
«من أنکر الامامة فقد کفر»
معتقد هستند ذبیحه اهلسنت پاک است و حال آنکه در کتاب الذبائح گفتند ذبیحه کفار نجس است وازدواج با اهلسنت جایز است و حال آنکه ازدواج با کفار باطل است و دهها حکم دیگر. اینها را باید دقت داشته باشیم که مراد از کفر _ در روایات زیاد هست شاید بیش از 20 تا روایت داریم _ کفر به اسلام نیست.
«مَنْ انکر الأئمة»
یا:
«مَنْ انکر واحداً من الأئِمَة فقد کَفَر»
و امثال این روایات همه ناظر به این است.
نکته دوم که علمای اهل سنت هم در فتاوایشان آورده اند و هم در کتابهایشان که:
«من انکر الامامة و جحد»
کلمه «جَحد» یعنی «إنکارٌ عن علمٍ» این خیلی مهم است یعنی بعد
«أن ثبت له بان ولایة علي ابن ابی طالب مما جاء به النبي وبلغ أنّه واجب من الواجبات الدینية»
ما جلسه قبل عرض کردیم که یکی از مباحثی که علمای اهل سنت آوردهاند و امثال آقای محمد عبدُه که اینطور مانور داده و رشید رضا در کتاب خلافت خود خیلی سر و صدا ایجاد کرده و همچنین آقای محمد حسین هیکل و امثال ایشان میگویند بحث انتخاب امام از واجبات است.
اینکه انتخاب امام از واجبات است، آیا این واجب به عهده مردم است و نه به عهده نه پیامبر؟ یعنی از مختصات پیامبر این است که نباید امام انتخاب کند؛ ولی امت باید امام انتخاب بکنند! و آن مسائل و درگیری که علمای اهل سنت در مورد انتخاب خلیفه اول، دوم و سوم و بعدش هم قضایای خلفای بعدی دارند.
یک بحثی که در اینجا خیلی ضرورت دارد ما در جواب آقای محمد حسین هیکل و همچنین آقای علی عبدالرزاق وهمفکران آنها و کسانی که در درون شیعه امثال آقای کدیور و آقای مهدی حائری_ پسر مؤسس حوزه علمیه قم _ و بعضی از همفکران آنها است، بدهیم این است که آقایان دین اسلام را دین سکولار معرفی کنند.
این آقایان می خواهند سیاست را از دین جدا کنند و حتی معتقد هستند که انبیاء خصوصا نبی مکرّم اسلام علیهم السلام حق خلافت از طرف خدای عالم ندارند بلکه خلافت و حکومت آنها انتخابی بوده است. اگر مردم انتخاب کردند اینها امام و حاکم میشوند واگر انتخاب نکردند از طرف خدای متعال چنین تعبیری نداریم.
ان شاء الله در بخش آیات میرسیم نزدیک 20 تا 25 آیه است که آقای علی عبدالرزاق بر جدایی دین از سیاست استدلال میکند که نبی مکرّم اسلام فقط وظیفهاش ابلاغ شریعت بوده نه تأسیس حکومت.
آنجا ما مفصّل آیاتی را که ایشان استدلال کرده نقل میکنیم سپس جوابش را هم خواهیم داد. من در اینجا سه آیه صراحت دارد بر اینکه خلافت و امر سیاسی انبیاء الهی است نه مردمی، یکی آیه 30 سوره بقره است:
(وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً)
(به خاطر بياور) هنگامي را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روي زمين، جانشيني [= نمايندهاي] قرار خواهم داد.»
سوره بقره (2): آیه 30
به ما بگویند: (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً)؛ معنایش چیست؟ یعنی مراد از (إنّی) اینجا به صورت مجاز است، یعنی خدای عالم عمل مردم را به خودش نسبت داده یا نه؟ اینجا إنّی ذات اقدس ربوبی جَلَّتْ عَظَمَتُه است.
من میخواهم در زمین جانشین و خلیفه قرار دهم یا آیه شریفه 26 سوره ص:
(يا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَينَ النَّاسِ)
اي داوود! ما تو را خليفه و (نماينده خود) در زمين قرار داديم؛ پس در ميان مردم بحق داوري کن!
سوره ص (38): آیه 26
این میخواهد چه بگوید؟ اینها خیلی واضح و روشن است.
خیلی جالب است آقای قرطبی متوفای 671 صاحب تفسیر الجامع الاحکام که تفسیر وی خلاصه و عصاره تفسیر هفت قرن از صدر اسلام است. ایشان در جلد 1 صفحه 264 در ذیل آیه: (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً)؛ میگوید:
«هذه الآية أصل في نصب إمام وخليفة»
این آیه اصل و ریشه است در نصب امام و خلیفه ای که:
«يسمع له ويطاع»
امام و خلیفه ای که همه باید از او حرف شنوی داشته باشند و همه از او پیروی کنند.
«لتجتمع به الكلمة وتنفذ به أحكام الخليفة »
تا مردم از تفرقه نجات پیدا کنند وحدت اجتماعی ایجاد بشود و احکام خلیفه باید تنفیذ بشود.
بعد میگوید:
«ولا خلاف في وجوب ذلك بين الأمة ولا بين الأئمة»
در میان امت اسلامی و ائمه مسلمین خلافی در این زمینه نیست.
این عبارت آقای قرطبی کل فرمایشات آقای محمد حسین هیکل را بر باد میدهد و تفکّرات علی عبدالرزاق و امثال او را برهم میریزد. میگوید: «ولا خلاف في وجوب ذلك بين الأمة ولا بين الأئمة»!«ودليلنا قول الله تعالى»
بعد ایشان در پایان میگوید دلیل ما قول خدای تعالی است:
(إنّي جاعل في الأرض خليفة؛ وقوله تعالى: يا داود إنّا جعلناك خليفة في الأرض وقال: وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الأرض أي يجعل منهم خلفاء إلى غير ذلك من الآيات»
...آیات دیگری هم در این زمینه است.
الجامع لأحكام القرآن؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي الوفاة: 671، دار النشر : دار الشعب – القاهرة، ج 1، ص 264
این نشان میدهد که خلافت و حکومت انبیاء یک خلافت و حکومت الهی بود نه مردمی. نه در آیات ونه در روایات مطلبی نیست که بفرمایند مردم بیایند نسبت به یک پیامبری بگویند ما شما را میخواهیم حاکم قرار بدهیم و در میان ما حکومت کن، مثل ریاست جمهوریها و از این قبیل انتخاباتی که صورت میگیرد.
حتی حضرت موسی (علی نبیّنا و آله و علیه السلام) نسبت به برادرش از خدای عالم میخواهد:
(وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي؛ هَارُونَ أَخِي)
و وزيري از خاندانم براي من قرار ده... برادرم هارون را!
سوره طه (20): آیات 29 و 30
برادر من را وزیر من قرار بده بعد خدا میفرماید:
(قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسَى)
فرمود: «اي موسي! آنچه را خواستي به تو داده شد!
سوره طه (20): آیات 31
اینها نشان میدهد که حرفهای این افراد کاملا مخالفِ نصِّ صریح قران است. آقای شنقیطی متوفای 1393 هجری قمری و از علمای بزرگ وهابی معاصر است تقریبا پنجاه سال قبل از دنیا رفته است.
ایشان کتابی به نام(أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن) دارد. شاید ایشان از علامه طباطبایی رحمةالله علیه بر اساس تفسیر قرآن به قران متأثّر شده و با توجه به تفسیر گران سنگ المیزان ، تفسیر خود را نگاشته است .
ایشان در جلد اول صفحه 22 میگوید:
«ومن الواضح المعلوم من ضرورة الدين أن المسلمين يجب عليهم نصب إمام تجتمع به الكلمة وتنفذ به أحكام الله في أرضه ولم يخالف في هذا إلا من لا يعتد به»
از ضروریات است و بر مسلمانها واجب است امامی نصب کنند.
(حال ما می گوییم) آیا پیامبر هم جزء مسلمانان بود یا نبود؟ چرا امامی نصب نکرد؟
بعد ایشان میگوید:
«وأكثر العلماء على أنّ وجوب الإمامة الكبرى بطريق الشرع»
اینکه امامت واجب است از طریق شرع به ما رسیده است.
«كما دلّت عليه الآية المتقدمة وأشباهها»
همانطوری که آیات قبلی ومانند آن اشاره دارد.
أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن؛ اسم المؤلف: محمد الأمين بن محمد بن المختار الجكني الشنقيطي. الوفاة: 1393هـ.، دار النشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بيروت. - 1415هـ - 1995م. ، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ج1، ص22
همانطوری که آیات قبل مانند:
(إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً)؛ (إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ) این را نشان میدهد. بعد ایشان با توجه به تفکّرات خود نسبت به امامیه یک بحثهایی دارد.
خداوند در آیه شریفه 124 سوره بقره می فرماید:
(وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ)
(به خاطر آوريد) هنگامي که خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود. و او به خوبي از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض کرد: «از دودمان من (نيز اماماني قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمکاران نميرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)»
سوره بقره (2): آیه 124
من حضرت ابراهیم علیه السلام را برای شما امام جعل کردم (جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا)؛ بعد جالب اینجا است وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام از خدای عالم میخواهد برای ذریّه خود هم منصب امامت قرار بدهد اماخدای عالم میفرماید: (لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ)عهد من به ظالمین نمی رسد یعنی امامت، عهد الله است و عهد الناس نیست.
این تفسیری را که مشاهده میکنید تفسیر بیضاوی است، ایشان متوفای 685 از نخبگان اهل سنت در صفحه 398میگوید:
«وأنّهم لا ينالون الإمامة»
همه ذریّه حضرت ابراهیم علیه السلام به امامت نمیرسند
البته آنهایی که ظالم هستند. چرا؟
«لأنها أمانة من الله تعالى»
زیرا امامت امانت الله است
«وعهد»
و عهد خدا است
«والظالم لا يصلح لها»
ظالم صلاحیت برای عهد و امانت الهی ندارد.
«وإنما ينالها البررة الأتقياء منهم»
ودر آخر هم میگوید:
«و أنّ الفاسق لا يصلح للإمامة»
تفسير البيضاوي؛ اسم المؤلف: البيضاوي الوفاة: 685، دار النشر: دار الفكر – بيروت، ج 1، ص 398
همه این آیات نشان میدهد که بحث امامت و خلافت، بحث الهی است نه مردمی! چه در انبیاء باشد؛ یعنی درمورد انبیاء ثابت کردیم بعد ادله ی بعد از انبیاء را هم ثابت میکنیم مثل همان دو سه تا آیه ای که در اول عرضمان خواندیم.
روایات زیادی در منابع اهل سنت وجود دارد شاید آمار آنها به بیست روایت برسد که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله در ابتدای امر رسالت خویش از قبایل دعوت به اسلام میکند، روسای قبایل از نبیّ مکرم صلّی الله علیه وآله میخواهند اگر ما اسلام بیاوریم و به شما کمک کنیم و پیروز شویم باید خلیفه و جانشین شما باشیم! اما پیامبر میفرماید جانشینی من برعهده خدا است.
مثلا در کتاب البدایه والنهایة که نوشته ابن کثیر دمشقی شاگرد ابن تیمیه است آمده است: وقتی رسول اکرم صلّی الله علیه وآله، بنی عامر ابن صعصعه را میخواهد به اسلام دعوت کند، بیحرة ابن فراس که از شخصیتهای برجسته و صاحب نفوذ بوده میگوید اگر ما از این جوان؛ یعنی از رسول اکرم صلّی الله علیه وآله حمایت کنیم تمام عرب را میخوریم؛ یعنی میتوانیم بر تمام عرب ریاست کنیم.
«ثم قال له أرأيت إن نحن تابعناك في أمرك»
گفت یا رسول الله اگر ما از امر تو تبعیت کنیم و اسلام بیاوریم
«ثم أظهرك الله على من يخالفك»
خدای عالم تو را بر مخالفینت پیروز کند
«أيكون لنا الأمر من بعدك»
امر خلافت و جانشینی میشود برای ما باشد؟
«قال»
حضرت فرمود:
«الامر لله يضعه حيث يشاء»
امر امامت (بعد ازمن) برعهده خدا است هرکجا بخواهد مشیت باری تعالی تعلق بگیرد قرار میدهد.
بعد بیحره گفت:
«أفنهدف نحورنا للعرب دونك فإذا أظهرك الله كان الأمر لغيرنا»
ما بیاییم گردنهایمان را در برابر شمشیر عرب قرار بدهیم وقتی که تو موفق شدی امامت و خلافت بعد از تو مال دیگرن باشد
«لا حاجة لنا بأمرك فأبوا عليه»
ما نیازی به شما نداریم...
البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج3، ص139
اینها یک مورد دو مورد نیست. وهمچنین ذهبی در کتاب تاریخ اسلام جلد اول هم آورده است.
«أيكون لنا الأمر من بعدك؟»
فرمود:
«الأمر إلى الله يضعه حيث يشاء»
تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام؛ اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 748هـ، دار النشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ج1، ص286
همچنین ابن کثیر در رابطه با قبیله کِنده در جلد سوم صفحه 140، عبدالله ابن اجلح از قبیله کنده گفت:
«إن ظفرت تجعل لنا الملك من بعدك»
آیا میشود سلطنت بعد از تو به ما به ارث برسد؟
اینها تصور میکردند که اگر پیامبر موفق بشود سلطان میشود.
«فقال رسول الله»
حضرت فرمود:
«إن الملك لله يجعله حيث يشاء»
ملک و سلطنت مال خدای عالم است هر کجا بخواهد قرار میدهد.
البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج3، ص140
در صحیح مسلم به طور واضح و روشن هست. از مثل محمد حسین هیکل و امثال او تعجب است، این کتابهایی که ما گفتیم هیچ، شما صحیح مسلم را که دیدید.
در کتاب صحیح مسلم حدیث 2273 وقتی مسیلمه میخواهد اسلام بیاورد میگوید یا رسول الله من اسلام میآورم به شرط اینکه بعد از تو ریاست و حکومت دست من باشد.
«وَلَنْ أَتَعَدَّى أَمْرَ اللَّهِ فِيكَ»
امر الهی را من در حد تو تجاوز نمیکنم
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج4، ص1780، ح2273
امر الله چه است؟ ببینید شارحین صحیح مسلم این نووی است که در جلد 15 صفحه 33 میگوید:
«لن أعدو أنا أمر الله فيك من أنّي لا أجيبك إلى ما طلبته مما لا ينبغي لك من الاستخلاف أو المشاركة»
تو میخواهی بعد از من خلیفه بشوی این امر خدا است من امر الهی را در حد تو حاضر نیستم نادیده بگیرم
صحيح مسلم بشرح النووي؛ اسم المؤلف: أبو زكريا يحيى بن شرف بن مري النووي الوفاة: 676، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1392، الطبعة: الطبعة الثانية، ج15، ص33
آیا از این واضحتر و روشنتر هست؟ قاضی عیاض در کتاب مشارق الانوار جلد 2 صفحه 70 میگوید:
«ولن أعدو أمر الله فيك من أني لا أجيبك إلى ما طلبته ممّا لا ينبغي لك من الاستخلاف»
مشارق الأنوار على صحاح الآثار؛ اسم المؤلف: القاضي أبي الفضل عياض بن موسى بن عياض اليحصبي السبتي المالكي الوفاة: 544هـ، دار النشر: المكتبة العتيقة ودار التراث، ج2، ص70
يا کتاب (الدیباج علی مسلم) که برای آقای سیوطی است ایشان در جلد پنجم صفحه 291 میگوید:
«ولن أتعدى أمر الله فيك أي لا أجيبك إلى ما طلبته مما لا ينبغي لك من الاستخلاف والمشاركة»
تو که بخواهی بعد از من خلیفه بشوی یا شریک در خلافت بشوی من نمیتوانم در حق تو امر الهی را نادیده بگیرم.
الديباج على مسلم؛ اسم المؤلف: عبدالرحمن بن أبي بكر أبو الفضل السيوطي الوفاة: 911، دار النشر: دار ابن عفان - الخبر-السعودية - 1416 - 1996، تحقيق: أبو إسحاق الحويني الأثري، ج5، ص291
پس اينکه آقایان آوردهاند که شیعه آمده چنین حرفی زده است و (فسقوا الشیعة) و امثال این حرفها کاملا باطل و مخالفِ نصِّ صریحِ قرآن و نصِّ صریحِ سنت است.
شیعه بر این عقیده است که خلافت و امامت به دست خدا است چه در انبیاء و چه بعد از انبیاء، اوصیاء انبیاء همه به دست خدای عالم است ما خلافت انتخابی نداریم خلافت هرکجا است انتصابی است.
در روایات ما هم کلمه (نصب) در احادیث متعدد وجود دارد:
«إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَنْصِبَ لَكُمْ إِمَامَكُمْ»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج30، ص315
«نصبني رسول الله صلى الله عليه وآله لولايتي»
این تعابیر در کتابهای شیعه به صورت وفور ذکر شده است. در این جلسه به همین اندازه اکتفا میکنیم ان شاء الله فردا ادامه بحث را در خدمت عزیزان هستیم.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته