جلسه ششم 27/ 7 0/ 1400
موضوع: امامت اصلی از اصول اهل سنت (2)
اللهم صلّ علی محمدٍ وآل محمد وعجّل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
پیشاپیش ولادت با سعادت رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) و ولادت رئیس مذهب شیعه آقا امام صادق (سلام الله علیه) را به همه عزیزان و بزرگواران خصوصا مولایمان بقیة الله الاعظم تبریک و تهنیت عرض میکنم.
خدا را به آبروی حضرت زهرا (سلام الله علیها) سوگند میدهم عیدی ما را فرج موفور السرور مولایمان بقیة الله الاعظم قرار بدهد.
من یک نکته ای را خدمت عزیزان اشاره کنم، اخیرا کتابی در پژوهشگاه حوزه و دانشگاه به عنوان کتاب درسی سطح عالی حوزه یعنی سطح دو نوشته شده است، این کتاب در سه جلد است.
دوستان این کتاب را در اختیار ما قرار دادند، ما این کتاب را مطالعه کردیم دیدیم این کتاب اشکالات زیادی دارد، نه تنها قابل تدریس نیست بلکه طلبههایی که این کتاب را میخوانند خروجیش مثل شیخ گمراهی که الان رفته در شبکههای وهابی دارد علیه شیعه حرف میزند، میشود.
از جمله مطالب انحرافی که دارد در رابطه با بحث ولادت رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است، که کل آن مسائلی را که اتفاق افتاده و معجزاتی که در شب ولادت حضرت انجام شده تمام اینها را زیر سوال برده و این خیلی مایه تأسف است.
البته من با معاونت محترم آموزش تلفنی صحبت داشتم، ایشان هم گفت ما متوجه شدیم که این کتاب اشکالات زیادی دارد وآن را از حوزه تدریس را خارج کردیم. همچنین با حوزه علمیه خواهران تماسی که داشتیم دیدم متوجه هستند، ولی نه در آن حد که انتظار می رفت.
با رئیس محترم پژوهشگاه حوزه و دانشگاه یک شب ،حدود یک ساعت و نیم و شاید هم بیشتر تلفنی صحبت داشتیم و چند مورد از اشکالات را من برای ایشان مستدلّ مطرح کردم، ایشان اصلا شگفت زده شد و گفت ما خودمان اصلا چنین عقیده ای نداریم، اشتباهی صورت گرفته و در دوران مسؤلیت من نبوده است.
من از ایشان خواستم تا یک جلسه ای با نویسندگانِ این کتاب که چهار نفر هستند بگذارد، یک جلسه علمی و یا کرسی آزاد اندیشی و یا مناظره گذاشته بشود تا متوجه شویم اینها روی چه انگیزه ای این کتاب را برای طلبههایی که تازه وارد سطح دو میشوند نوشتهاند؟
اینها اینطور مطالب را از کتابهای اهلسنت آنهم مطالبی نادرست آن -نه درست آن- آوردهاند. بعضی از مطالب است که من اصلا خجالت میکشم راجع به قضیه ازدواج حضرت زهرا با حضرت امیرالمومنین علیهماالسلام مطرح کنم. وقتی من این مطالب را خواندم خدا میداند عرق شرم از پیشانیم جاری شد که اینها چطور این مطالب را آوردهاند! ان شاء الله در این زمینه من اطلاعات بیشتری خدمت عزیزان خواهم داد.
پرسش:
آیا قضیه وحدت در کلام محدّثین ما همچون شیخ طوسی و شیخ مفید رضوان الله علیهم مطرح است؟
پاسخ:
نمیدانم مراد عزیزمان از قضیه وحدت چیست، آیا وحدت میان شیعه و سنی است؟ این مسئله ی وحدت یک مسئله قرآنی است. ما نیازی نداریم به اینکه درکلمات شیخ طوسی و شیخ مفید وبقیه اعاظم رضوان الله علیهم آمده یا خیر.
خداوند می فرماید:
(وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يبَينُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ)
و همگي به ريسمان خدا [= قرآن و اسلام، و هرگونه وسيله وحدت]، چنگ زنيد ، و پراکنده نشويد! و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود، به ياد آريد که چگونه دشمن يکديگر بوديد، و او ميان دلهاي شما، الفت ايجاد کرد، و به برکت نعمت او، برادر شديد! و شما بر لب حفرهاي از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد؛ اين چنين، خداوند آيات خود را براي شما آشکار ميسازد؛ شايد پذيراي هدايت شويد.
سوره آل عمران (3): آیه103
همچنین دهها روایت در رابطه با بحث وحدت از رسول اکرم (صلّی الله علیه واله وسلّم) و از حضرت امیرالمومنین علی (سلام الله علیه) و از دیگر ائمه (علیهم السلام) داریم.
روایات متعددی در کافي، در تهذیب و در من لا یحضره الفقیه داریم که میگوید در نماز جماعتشان حاضر شوید و هرکس با اینها در نماز جماعت حاضر شود و در صف اول باشد مثل این است که در صف اول پشت سر پیامبر نماز خوانده است.
این وحدت به نفع ما شیعیان است قبل از اینکه به نفع آنها باشد؛ چون حضور شیعیان در مساجد اهلسنت و در نماز جماعت آنها باعث میشود اولا فرهنگ شیعه آنجا منتشر بشود، اگر شبهاتی نسبت به شیعه دارند پاسخ داده میشود.
همچنین الفتی میان شیعه و سنی ایجاد میشود و عداوت و بغض و کینه ای که معمولا از ناحیه دشمنان اسلام و بعضی سیاست مداران انجام میشود و حاکمان دروغین اسلامی _چه بنی امیه و چه بنی العباس و چه بعد از آن حکومتهای وابسته به استکبار جهانی تمام تلاششان بر این است که بیایند میان شیعه و سنی اختلاف ایجاد کنند_ از بین میرود.
مرحوم شیخ طوسی رحمة الله علیه می گوید: ما دوازده هزار صحابی داریم که اینها انحراف نداشتند و ما از اینها انتظار شفاعت داریم. الان فرصت نیست من اینها را خدمت شما بیان کنم.
(در مورد لزوم پاسخ به شبهات باید گفت:) الان در داخل کشور ده – پانزده تا بیست گروه همهشان وهابی هستند و برنامههای مختلف دارند و دارند فعالیّت میکنند، اینها را اولا بشناسند همانطور که مقام معظم رهبری در اول سال تحصیلی 95 فرمودند بعضیها اصلا شبهه را نمیشناسند، بعضیها شبهه را میشناسند و جواب آن را بلد نیستند.
ما به این نکته توجه داشته باشیم که فقاهت فقط فقه و اصول نیست، همین بحث کلامی و آشنا شدن به شبهات و پاسخگویی به شبهات نیز فقاهت است.
پرسش:
اشکالی که درباره برخی کتب حدیثی مطرح میکنند مثلا کتاب کافي- کلینی تا امام معصوم مسند است و ما بررسی سندی میکنیم. اما از کلینی چگونه به دست ما رسیده و ناقلین نامعلوم هستند و مستند نیست؟
پاسخ:
برادر بزرگوارم! شما اگر کتاب المدخل الی علم الرجال والدرایه را ملاحظه کنید ما یک بخشی در رابطه با کتب اربعه داریم. آن زمان این کتابها در دست مردم بوده، چهار صد تا کتاب به نام «اصول اربعه مائه» بود. یک فقیهی که میخواست حکم یک مسئله را به دست بیاورد ناگزیر بود تا این چهار صد تا کتاب را مطالعه کند، تا یک حکمی را به دست بیاورد.
مرحوم کلینی آمد بیست و یک تا بیست دو سال زحمت کشید کتب«اصول اربعه مائه» را به صورت مُبوّب در آورد مثلا زُراره خدمت امام صادق (سلام الله علیه) آمده از نماز سوال کرده، از روزه سوال کرده، از حج سوال کرده، از نکاح سوال کرده و از ارث سوال کرده و حضرت برای اینها پاسخ داده است اینها همه در یک جا بود.
مرحوم کلینی آمد اینها را مبوّب کرد مثلا کل جواب امام صادق (سلام الله علیه) در رابطه با نماز را به کتاب الصلاة با همین سند برد. مسئله نکاح را با همان سند در کتاب النکاح برد. مسئله ارث را در کتاب الارث برد و این زحمت را کشید.
این کتاب وقتی نوشته شد در میان مردم منتشر شد، به دست همه رسید به قدری این کتاب منتشر شد دیگر احتیاجی نبود که بیایند ببینند کتاب کلینی را چه کسی به دست آورده، چه کسی استنساخ کرده و چه کار کرده این کتاب کالشمس فی رابعة النهار بوده است.
لذا به خاطر شهرت جهانی این کتاب که در دسترس عموم عُلما و مردم قرار گرفت، دیگر ما نیازی نداریم تا ببینیم ناقلین این کتاب چه کسانی هستند. گرچه مرحوم علامه مجلسی رحمة الله علیه در کتاب بحار چاپ ایران در جلد 107 – 108 – 110 در آنجا کل واسطهها را با کتب اربعه مطرح کرده است.
ما خودمان هم از طریق بزرگان، از طریق شیخ آقا بزرگ تهرانی اجازه نقل حدیث گرفتیم، برای ما آوردهاند بنده خودم از آیت الله العظمی سبحانی، ایشان از شیخ آقا بزرگ تهرانی و ایشان از مرحوم محدّث نوری و... تا به شهید اول و شهید ثانی و علامه و شیخ طوسی و شیخ صدوق و کلینی رحمة الله علیهم برسد ولی اینها تیمّناً و تبرّکاً است دیگر ما اینجا نیاز به این مباحث نداریم.
پرسش:
منظور از کفری که علمای متقدّمین ما در مورد غیر شیعه؛ یعنی سنی آوردند چیست؟
پاسخ:
مراد از کفر، کفر ایمانی است. فلانی کافر است یعنی کافر به امامت است نه کافر به اسلام! و گرنه تمام فقهای ما که در رابطه با اهلسنت کلمه کفر را آوردهاند؛ حتی شیخ مفید و شیخ طوسی (رضوان الله تعالی علیهما) در کتاب النکاح ازدواج با سنی را میگویند جایز است، در حالیکه ازدواج با کفار جایز نیست.
در کتاب ذبیجه، میگویند ذبیحه اهلسنت حلال است با اینکه ذبیحهی کافر نجس و میته است. همچنین مصاحفه کردن با اهلسنت اشکال ندارد، شرکت در نماز جماعتشان توصیه شده و اشکال ندارد؛ لذا مراد از کفر، کفر به ایمان است، کفر به ولایت اهلبیت (علیهم السلام است.
آغاز بحث...
بحث ما در رابطه با کتاب«الاسلام واصول الحکم» آقای علی عبدالرزاق بود. ایشان را در الازهر محاکمه کردند و به خاطر این کتاب، تمام مدارک علمی ایشان را ابطال نمونه و از الازهر اخراج کردند و این باعث شد که این شخص به یک بُت مبدّل شد.
به مرحوم میرزای قمی (رضوان الله تعالی علیه) گفتند در تاجیکستان یک کسی ادعای نبوت کرده و او را گرفتند ودر نهایت اعدام کردند. مرحوم میرزای قمی خیلی گریه کرد و نوشتند که دو دستی بر سر خود زد، گفتند آقا مگر کار اشتباهی کردند؟ گفت بله کار اشتباهی کردند. باید اجازه میدادند با ایشان مناظره میشد و عقیدهاش ابطال و از نظر علمی رسوا میشد بعد اعدام میکردند.
الان ایشان را بدون هیچگونه بحث علمی و مناظره و گفتگوی عالمانه اعدام کردند این به بُت مبدّل شد و طرفداران زیادی پیدا کرد.
لذا کاری که الازهر انجام داد، آقای علی عبدالرزاق را به بُت مبدّل کرد و این کتابش را یک کتاب جهانی قرار داد. خیلی از مستشرقین و دانشمندان اروپایی و آمریکایی و همچنین خیلی از نخبگان اهلسنت و روشنفکران از ایشان حمایت کردند و این موجب شد که مطالب باطل این کتاب در میان همه منتشر بشود و طرفدارانی پیدا کند.
ما در دو جلسه گذشته در رابطه با محمد حسین هیکل صحبت کردیم، ایشان کتابهای زیادی نوشته و مقالاتی زیادی در روزنامههای مصر دارد و یک نخبهی علمی در جهان اسلام است نه فقط در مصر!
ایشان گفت آقای علی عبدالرزاق در کتابش یک مسئله ای را مطرح کرده که اجماع اهلسنت است که ما در اسلام چیزی به عنوان حکومت دینی نداریم. سیاست از دین کاملا جدا است هیچ پیغمبری حتی رسول اکرم صلّی الله علیه وآله حق سیاست دینی نداشتند،بلکه فقط مبلّغ بودند. پیامبر هم اگر کار سیاسی کرده با بیعت مردم بوده، با انتخابات صورت گرفته.
بعد ایشان میگوید شیعه فاسق شده برای اینکه بحث خلافت را از ارکان دین شمردند با اینکه آقای هیکل چیزی را در کتابش آورده:
« أجمع علیه اهل السنة»
بعد میگوید:
«ان القاهرة مرکز اهل السنة، و موطن الأشاعرة و مستقر الارثدکیة الاسلامیة فسبحان من یغیّر ولا یتغیّر»
تا:
«اصبحت القاهرة (کطهران) مرکز الشیعة»
و امثال این قضایا را ایشان مطرح کرده؛ یعنی در ضمن دفاع از آقای علی عبدالرزاق، عقده ای که نسبت به شیعه داشته، را خالی کرده است.
ما در رابطه با بحث ایشان یک بحثی را مطرح کردیم، چون ایشان میگوید اهلسنت اجماع دارند بر اینکه امامت و خلافت رکنی از ارکان دین نیست، این کاملا اشتباه است ما همچنین عقیدهی نداریم این عقیده برای شیعهها است.
ما در دو جلسه گذشته مطالبی را از بزرگان اهلسنت آوردیم که اینها میگویند امامت و خلافت از ارکان دین است.
دیروز ما عبارتی را از مجمع الزوائد هیثمی نقل کردیم. مجمع الزوائد هیثمی جلد نهم مطیع ابن اسود است میگوید من از عمر ابن خطاب شنیدم که گفت اگر من بخواهم عهدی را ببندم یا ترکه ای را باقی بگذارم.
«أحبّ إليّ أن أجعلها إلى الزبير بن العوام فإنه ركن من أركان الدين»
من گفتم ظاهر قضیه این است که مراد از(فإنّه عهد) یعنی خلافت و امامت رکنی از ارکان دین است.
«رواه الطبراني وإسناده حسن»
طبرانی نقل کرده و سندش هم حسن و معتبر است.
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد؛ اسم المؤلف: علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807، دار النشر: دار الريان للتراث/دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407، ج9، ص151
یکی از دوستان یک نکتهی را اشاره کرده بود ما از ایشان تشکر میکنیم؛ ولی این عبارت را کسی بخواند همین برداشتی را میکند که بنده کردم؛ چون در کنار عبارتهای دیگری که ما آوردیم:
«الخلافة رکن من ارکان الدین ولو عهدت عهدا»
بحث امامت را قرآن عهد اورده است.
(لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ )
«عهد من، به ستمکاران نميرسد»
سوره بقره (2): آیه 124
بعد عزیزمان در این پیام صوتی که گذاشته بود، گفته فانه به زبیر بر میگردد، زبیر ابن عوام رکنی از ارکان دین است.
اول این مطلب برای من مستبعد بود؛ چون هرکدام از اعاظم که این حدیث را مطرح کردهاند همه به عهد بر گرداندهاند. عهد خلافت و عهد امامت رکنی از ارکان دین است.
من یک مقداری در کتابهای دیگر جستجو کردم دیدم در سنن کبری – احمد ابن حسین بیهقی، جلد 6 صفحه 282 ایشان به این شکل اورده و روایت باز از مطیع ابن اسود است:
«سمعت عمر يقول لو تركت تركة أو عهدت عهدا إلى أحد لعهدت إلى الزبير بن العوام أنه ركن من أركان الدين»
اگر بنا باشد من عهدی ببندم با زبیر ابن عوام میبندم؛ چون او رکنی از ارکان دین است.
سنن البيهقي الكبرى؛ اسم المؤلف: أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر البيهقي الوفاة: 458، دار النشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة - 1414 - 1994، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، ج6، ص282
در بعضی از منابع دیدم اصلا تعبیر خیلی واضحتر است. مثلا در کتاب کنز العمال متقی هندی جلد 13 صفحه 304 تعبیر دارد:
«ما أوصيت إلا إلى الزبير، إن الزبير ركن من أركان الدين»
كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال؛ اسم المؤلف: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي الوفاة: 975هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ج13، ص304
همچنین در جاهای دیگر هم همین است. ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء دارد میگوید:
«الزبير إنه ركن من أركان الدين»
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج1، ص55
«إنه»؛ یعنی زبیر رکنی از ارکان دین است. البته در پاورقی سند را تضعیف میکند میگوید عبدالله ابن محمد زبیر است که:
«یروي الموضوعات عن الثقات»
ابو حاتم هم متروک الحدیث گفته است.
از این عزیزمان تشکر میکنم؛ ولی مطالبی که ما داشتیم ضرر به بحث ما نمیزند بلکه تازه بحث را تقویت هم میکند؛ یعنی خلیفه دوم نه تنها خلافت و امامت را رکنی از ارکان دین شمرده، بلکه یک صحابه پیامبر را که زبیر ابن عوام است میگوید او هم رکنی از ارکان دین است.
این در حقیقت بساط آقایان مثل محمد حسین هیکل را بهم میریزد زیرا بزرگان شما حتی خلیفه دوم نه تنها خلافت را رکنی از ارکان دین میداند بلکه یک صحابه را هم رکنی از ارکان دین شمرده است. آن وقت شما چطور دارید میگویید که فقط شیعه این چنین است؟
آقای زبیری که رکنی از ارکان دین است، شما میدانید چه فاجعه ای در تاریخ به دست همین آقا رقم خورده است. در قضیهی جنگ جمل که اولین جنگ میان مسلمانها بود به تعبیر بعضی از مورخین نزدیک به سی هزار کشته داده است.
همین آقایی که رکنی از ارکان دین است به تعبیر شما در برابر خلیفه منتخب صحابه، نمیگوییم خلیفه منصوب پیامبر، نه شما قبول ندارید؛ ولی حضرت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیهماالسلام در میان خلفای راشدین تنها خلیفه ای است که با بیعت عموم مردم و اکثریت مردم به خلافت رسیده است.
زبیری که رکنی از ارکان دین باشد در برابر حضرت امیرالمومنین(سلام الله علیه) قیام کرده و این بساط را به راه انداخته است. اینها از جمله مباحثی است که یک مقداری قابل تأمل است.
از آن طرف هم ما مطالبی آوردیم که اهل سنت می گویند:
«من أنکر خلافة ابی بکر و عمر فهو کافر!»
اگر رکنی از ارکان دین نیست، ضرورتی از ضروریات دین نیست، چرا باید انکار خلافت ابوبکر و عمر کفر و قتلش هم واجب بشود؟ ولی اگر کسی بیاید امیر المؤمنین علیه السلام را به قتل برساند به تعبیر ابن تیمیه که می گوید:
قتله واحد منهم وهو عبدالرحمن بن ملجم المرادی مع کونه کان من أعبد الناس واهل العلم
امیرالمومنین علی علیه السلام را یکی از خوارج شهید کرد واو ابن ملجم مرادی بود که متدینترین و اهل علم بود!
منهاج السنّة النبویّة ج5ص47 دارالنشر:موسسة قرطبة-1406الطبعة الأولی تحقیق: د.محمدرشاد سالم
یا به تعبیر بعضیها عبدالرحمن ابن ملجم اجتهاد کرد و به خاطر اجتهادش در قتل امیر المؤمنین علیه السلام یک پاداشی هم میبرد! جناب اقای محمد حسین هیکل! این دو گانه برخورد کردن قضیهاش چیست؟ ای کاش شما در کنار دفاع از علی عبدالرزاق مطالبی که خودتان هم اینها را دارید مطرح می کردید ؟
آیا از انصاف وایمان هست که بگویید انکار خلافت ابوبکر و عمر، کفر هست ولی سبّ و قتل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیهماالسلام اجتهاد و جزء سنت؟! شما که حضرت امیرالمومنین علیه السلام را حداقل به عنوان خلیفه چهارم قبول دارید_ مگر اینکه بگویید ما امیرالمومنین را به عنوان خلیفه چهارم و منتخب مردم هم قبول نداریم_.
نکته دیگر این هست که ایشان(هیکل)میگوید: شیعه مطرح کرده خلافت اصلی از اصول دین است. من نکته ای را برای عزیزان نقل کنم بله در میان بعضی از آقایان مثل مرحوم مجلسی و دیگران به استناد حدیث:
«مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج8، ص12، باب 19 أنه يدعى فيه كل أناس بإمامهم، ح11
این حدیث در صحیح مسلم است:
«وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»
صحيح مسلم بشرح النووي؛ اسم المؤلف: أبو زكريا يحيى بن شرف بن مري النووي الوفاة: 676، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1392، الطبعة : الطبعة الثانية،ج3، ص1478، ح1851
همچنین در مسند احمد آمده:
«من مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»
مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج4، ص96، ح16922
و دهها کتاب این حدیث را آوردهاند که هرکسی بمیرد و امامی نداشته باشد مرگش، مرگ جاهلی است. این که مرگ جاهلی چه است با آن کار نداریم.
عاقلانهترین تفسیر برای مرگ جاهلی؛ یعنی مرگ دوران جاهلیت، یعنی بدون اعتقاد به خدا، بدون اعتقاد به نبوت و با بت پرستی از دنیا رفتن. مرگ جاهلی همین میشود. اگر مرگ دوران جاهلیت باشد همین است.گرچه بعضی از علمای اهلسنت خواستند توجیه کنند و البته توجیهشان ناموجّه است زیرا میگویند مراد از مرگ جاهلی یعنی (مات بلا امام)؛ اصلا در زمان جاهلیت امامت مطرح نبود، توحید و نبوت بود. آقایان آمدند سوراخ دعا گم کردهاند.
مثل قضیهی جناب عمّار که ابن بطال شارح صحیح بخاری میگوید پیامبر فرمود:
«تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَة»
عمار را گروه ستمگر میکشد
شرح صحيح البخارى جلد : 5 صفحه :26 المؤلف: ابن بطال أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك (المتوفى: 449هـ( تحقيق: أبو تميم ياسر بن إبراهيم دار النشر: مكتبة الرشد - السعودية، الرياض
مراد مشرکین قریش است. دیگر وقتی وجدان نباشد هرچه به دهن بیاید همان را مطرح میکند.
لذا با توجه به این:
«مَنْ مَاتَ بِلا إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة»
اگر کسی بدون امام از دنیا برود مرگش مرگ جاهلی است.
بعضیها گفتند امامت از ضروریات دین است و انکار ضروریات دین، موجب کفر است. من دو مطلب یکی از امام (رضوان الله تعالی علیه) با تصویر کتابش خدمت تان میآورم و مطلب دیگر از مرحوم آقای خویی (رضوان الله تعالی علیه) میآورم.
این کتاب را موسسه و نشر آثار امام چاپ کرده است.
کتاب الطهارة المجلد الثالث، ایشان در صفحه 437 در رابطه با کفر است که میگوید اسلام عبارت از شهادتین است و با شهادتین خون طرف محترم میشود و تمام احکام اسلامی بر او جاری میشود و نسب أربعه بین کفر و اسلام ، عدم و ملکه است.
« هذا مع ما مر من أن الكفر يقابل الاسلام تقابل العدم والملكة حسب ارتكاز المتشرعة وأن ما أخذ في مهية الاسلام ليس إلا الشهادة بالوحدانية والرسالة والاعتقاد بالمعاد »
تا آنجا که میگوید:
«فالإمامة من أُصول المذهب، لا الدين»
امامت از اصول مذهب است، از اصول دین نیست.
كتاب الطهارة ( ط.ج )؛ السيد الخميني (وفات : 1410)، تحقيق: مؤسسة تنظيم ونشر آثار الامام الخميني (س)، ناشر: مؤسسة تنظيم ونشر آثار الامام الخميني (س)، قم 1427، ج 3 ص 437
این هم جواب ما به آقای محمد حسین هیکل یک فقیه معاصر ما که تمام اقوال فقها را دیده، روایات را هم دیده و در عصر حاضر هم هست، انبوهی از شیعیان هم مقلد ایشان بودند و الان هم عده ای بقاء بر میت ماندهاند. ایشان میگوید: «فالإمامة من أُصول المذهب، لا الدين»
بعد در رابطه با عامه عمیاء از مسلمین میگوید ما نمیتوانیم اهلسنت را به خاطر انکار امامت کافر بدانیم. این یک بحث.
بحث دیگر از مرحوم آیت الله العظمی خویی در کتاب التنقیح فی شرح عروة الوثقی است. این کتاب تألیف مرحوم آقای غروی است کتاب الطهارة جلد سوم ناشر هم مؤسسه احیاء امام خویی است. این جدیدترین کتابی است که از آثار ایشان چاپ شده است.
ایشان هم میگوید:
« أن انكار الضروري إنما يستتبع الكفر والنجاسة فيما إذا كان مستلزما لتكذيب النبي (صلی الله علیه واله وسلم)»
انکار ضروری در صورتی مستلزم کفر خواهد شد که به تکذیب پیغمبر بر گردد
«كما إذا كان عالما بأن ما ينكره مما ثبت من الدين بالضرورة»
بداند بر اینکه مطلبی که دارد انکار میکند به صورت ضروری در دین ثابت شده مثل نماز، روزه، زکات، حج و امثال این.
«وهذا لم يتحقق في حق أهل الخلاف»
در حق اهلسنت این محقق نشده است.
یعنی اینکه امامت مما ثبت من الدین بالضرورة ثابت نشده است.
«لعدم ثبوت الخلافة عندهم بالضرورة لأهل البيت (علیهم السلام) نعم، الولاية بمعنى الخلافة من ضروريات المذهب لا من ضروريات الدين»
ولایت به معنای خلافت این از ضروریات مذهب است نه از ضروریات دین!
كتاب: شرح العروة الوثقى - الطهارة ( موسوعة الإمام الخوئي )؛ نويسنده: تقرير بحث السيد الخوئي للغروي (وفات : 1413)، ناشر: مؤسسة إحياء آثار الأمام الخويي قدس سره، 1426 - 2005 م، ج3، ص 80
آقای محمد حسین هیکل هم معاصر این دو بزرگوار بوده است و قطعا هم باید نظریات فقهای معاصر شیعه را هم میآورد، حداقل میگفت اگر در گذشته فقهای شیعه میآمدند خلافت را از ارکان دین میشمردند بعضی از فقهای مشهور و نامی شیعه خلافت را از ضروریات مذهب میشمارند نه از ضروریات دین!
باز ایشان در جای دیگر در جلد سوم صفحه 79 یک بحثی دارند، آن که موجب نجاست و کفر است نصب اهلبیت است.
«أن أهل الخلاف منكرون لما ثبت بالضرورة من الدين وهو ولاية أمير المؤمنين (عليه السلام) حيث بيّنها لهم النبي ( صلَّى الله عليه وآله وسلم ) وأمرهم بقبولها ومتابعتها ...»
بعد ایشان میگوید:
«لأن الضروري من الولاية إنما هي الولاية بمعنى الحب والولاء»
آن که از ضروریات دین است ولایت به معنای حب و محبت است.
(قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى)
بگو: «من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم درخواست نميکنم جز دوستداشتن نزديکانم [= اهل بيتم].
سوره شوری (42): آیه 23
بله اگر کسی از اهلسنت هم ولایت به این معنا؛ یعنی اینکه محبت اهلبیت به نص قرآن واجب است، اگر انکار بکند این انکار ضروری دین است. من گمان نمیکنم غیر از نواصب و یک عده ای از وهابیها -نه همه وهابیها- این را انکار کنند.
بله اگر کسی محبت و ولایت اهلبیت را (محبت و دوستی اهلبیت) انکار کند و بگوید من اینها را قبول ندارم و اینها را دوست ندارم قطعا این منکر یک ضرورتی از ضروریات دین است و مستلزم کفر خواهد بود.
پس آنچه که برای ما محرز شد این است حرف هیکل که می گوید:
«وان الشیعة فسقوا حین عدوها کذلک»
شیعه فاسق شدند، باطل است.
حالا ای کاش میگفت شیعه اجتهاد کرده است. این مسئله دیگر از جنگ صفین و جمل بالاتر نیست که نزدیک یک صد و چهل تا پنجاه هزار مسلمان کشته شد.
آقای محمد حسین هیکل! شما در آنجا میگویید اجتهاد کردند، و هرکدام هم برای خودشان پاداشی دارند، اینجا هم بگویید «ان الشیعه اجتهدوا حین عدّوها کذلک»؛ چرا این چنین ناجوانمردانه نسبت فسق به شیعه میدهید؟
خدا ان شاء الله همه ما را به راه راست هدایت کند و ما را از لغزشها حفظ کند و شرّ این افرادی که واقعا دارند با این کارشان ضربه بر اسلام، دین و شیعه میزنند را از ما برگرداند.
خدا بر توفیقاتتان بیفزاید، باز هم پیشاپیش میلاد حضرت رسول اکرم و آقا امام جعفر صادق را به همه تبریک عرض میکنیم. خدا نگهدار همه شما عزیزان و بزرگواران!