متن
ضرورت تحقیق و بررسي درباره ي مذهب
الف. دلایل قرآنی ضرورت تحقیق درباره ی مذهب
ب. دلایل رِوایی ضرورت تحقیق درباره ی مذهب
چرا شیعه خود را فرقه ناجیه میداند؟
خلافت حضرت علي علیه السلام براساس منابع اهل سنت
الف. ولايت حضرت علي علیه السلام در قرآن :
ب. ولايت حضرت علي علیه السلام در روایات اهل سنت:
4.حديث الوصية (حدیث یوم الانذار)
6.مخالفت با اهل بیت و ورود به حزب ابلیس
واقعه عظیم غدیر خم در منابع اهل سنت
تواتر حدیث غدیر از دیدگاه علمای اهل سنت :
دیدگاه ذهبی درباره طرق حدیث غدیر خم :
دیدگاه ابن کثیر دمشقی درباره حدیث غدیر خم :
حدیث غدیر خم به روایت صحیح مسلم :
حديث غدير در سنن ترمذي با سند صحیح :
حديث غدير بسند صحيح در مسند أحمد :
دلالت حدیث غدیر بر امامت امام علی علیه السلام :
نقد ادّله اهل سنت بر خلافت ابوبكر
الف.اقتدای ابوبکر به نماز پیامبر و مردم به نماز ابوبکر
ب. ابوبکر، مکبّر یا امام جماعت؟!
ج. امام جماعت شدن دیگر افراد به دستور پیامبر
د. عدم دلالت امامت جماعت حتی برعدالت شخص
تناقض انتصاب عمر به خلافت با ادعای شورایی بودن خلافت
الف. عدم اعتقاد عمر بن خطاب به شوري
ب. انتخاب اعضای شورا بدون نظر و مشاورت صحابه
ج. دستور خلیفه دوم به قتل مخالفین در شورا
د. واگذاری داوری اساسیترین مسئله جامعه اسلامی به عبد الله بن عمر.
پیش گفتار
همان طور که همه میدانیم، وظیفهی هر انسانی، تحقیق و بررسی دربارهی دین حق و پیروی از آن، در زندگی، است و این به معنای راه یافتن به سعادت و رسیدن به هدفی است که خداوند متعال ما را برای آن خلق کرده است. هم اکنون که از میان همهی ادیان، حقانیت اسلام بر ما روشن گشته و مفتخر به پیروی از پیامبر ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله شدهایم، بر ما لازم است با تحقیق و بررسی مذاهب گوناگون اسلامی، که هر یک خود را اسلام راستین دانسته و معتقدند که راه رسیدن به حقیقت نورانی اسلام هستند، مسیر درست رسیدن به کمال ایمان و حقیقت گوهر دین مبین را یافته و با تمسک به آن، به هدایت دست یابیم.کتاب پیش رو حاصل بخشی از تحقیقات و زحمات طولانی مدت حضرت آیت الله استاد دکتر حسینی قزوینی در موضوع ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است که به زبانی کاملا علمی اما مختصر ارائه گردیده است.ایشان معتقدند که بر همه مؤمنین لازم است که اعتقاد خود به ولایت اهل بیت علیهم السلام را با استفاده از منابع صحیح ومعتبر اثبات کنند و بر همین اساس جزوه کوچکی از مباحث ایشان با عنوان "امامت درپنج دقیقه"حاضر گردید و در اختیار مخاطبین قرار گرفت که کتاب پیش رو تنظیم و تکمیل شده آن جزوه است.
این کتاب در هفت بخش سامان یافته است که پس از طرح ضرورت تحقیق از مذهب و اثبات ولایت حضرت علی علیه السلام از قرآن و روایات اهل سنت، به صورت خلاصه نقد ادله خلافت خلفای اهل سنت با شیوه علمی ومحترمانه مطرح شده است.امید است مؤمنین با استفاده از این کتاب و تا حد امکان حفظ مطالب آن، جایگاه والای اعتقاد به ولایت امیرالمؤمنین را به نمایش بگذارند.
بخش اول:
ضرورت تحقیق و بررسي دربارهي مذهب
در اين بخش به دلایلی از قرآن و حدیث اشاره خواهد شد که نشان میدهد: تحقیق و بررسی در این زمینه، بر همه واجب است.
الف. دلایل قرآنی ضرورت تحقیق دربارهی مذهب
خداوند متعال دربارهی بندگانی که به صحبتها و دلایل گرایشهای گوناگون گوش فرا داده و با تلاش خود، راه درست و بهتر را بر میگزینند، ميفرمايد:
{فَبَشِّرْ عِبَادِي * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمْ اللهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الالْبَابِ} الزمر: 17 – 18
بنابراين بندگان مرا بشارت ده، کساني که سخنان را ميشنوند و از نيکوترينشان پيروي مينمايند، آنها کساني هستند که خدا هدايتشان کرده و آنها خردمندانند.
ب. دلایل رِوایی ضرورت تحقیق دربارهی مذهب
يکی از مهمترين دلایل ضرورت تحقيق دربارهی مذهب درست، که همان برداشت صحيح و معتبر از دين اسلام است، حديثي در منابع معتبر اهل سنت با عنوان افتراق امت است. بر اساس روايتي که با سندهاي معتبر در کتب شيعه و اهل سنت آمده، پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم
فرمودند: «وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً.»
الترمذی، سنن الترمذي، ج 4، ص 381، ح2640
امت من به هفتاد و سه فرقه، تقسیم خواهد شد.
ترمذي از علماي بزرگ اهل سنت بعد از نقل حديث مي نويسد: سند روايت حسن (معتبر) است هم چنین حاکم نیشابوری نیز، این روایت را تصحیح کرده است.
الحاكم النیشابوری، المستدرك علی الصحیحین، ج 1، ص 6.
در روايت ديگري نیز، این طور نقل شده است:
وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ مِلَّةً كُلُّهُمْ فِي النَّارِ إِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً.
الترمذی، سنن الترمذي، ج 4، ص135، ح 2779.
امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم خواهد شد که تمامشان، جز يك فرقه، اهل آتش جهنم هستند.
از اين رو، بر ما لازم است پيرامون مذهب صحيح و فرقه ناجيه در کلام رسول الله صلي الله عليه واله وسلم تفحص و تحقيق بکنيم تا بتوانيم بهترين مذهب را انتخاب کرده و از آن پيروي کنيم.
بخش دوم:
چرا شیعه خود را فرقه ناجیه میداند؟
چنانکه اشاره گردید همه فرقه ها معتقد به حقانیت خود و فرقه ناجیه بودن هستند و اساسا اگر خود را حق نمی دانستند که دیگر فرقه مستقلی نبودند و از فرقه دیگری تبعیت میکردند. اما آنچه ما در اینجا در صدد بیان آن هستیم دلائلی است که مذهب شیعه امامیه بر حق بودن و فرقه ناجیه بودن خود اقامه میکند. در این بخش به برخی از مهمترین این ادله اشاره میکنیم:مرگ بدون امام مساوی با مرگ جاهلی است «من مات بلا إمام مات ميتة جاهلية» يکی از اصلیترين روايات برای اثبات عقيدهی شيعه حديث «من مات» است که با سند صحيح، در اصلیترين منبع روايی اهل سنت پس از صحيح بخاری، يعنی صحيح مسلم، آمده است. مسلم بن حجاج نيشابوری در صحيحش، این روایت را بدین صورت، نقل کرده است:
قال النبي صلی الله علیه واله سلم : وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.
مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، ج 3، ص 1478، ح 1851.
پيامبر اکرم صلي الله عليه واله وسلم فرمودند: هرکس بميرد و بر گردنش بيعتي نباشد، به مرگ جاهلي مرده است.
هم چنین احمد بن حنبل، پيشوای مذهب حنبلی، اين روايت را اين گونه نقل کرده است: من مات بغير إمام مات ميتة جاهلية.
احمد بن حنبل، مسند أحمد، ج4، ص96.
هرکس بدون امام بميرد، به مرگ جاهلي مرده است.
همان طور که از این روایات بر میآید، وظيفهی هر مسلمانی شناخت و پيروی از امام حق در زمان خودش است و در ميان مذاهب اسلامی، تنها مذهب شيعهی اماميه است که به روشنی معرفت و پیروی از امام حق و منصوب شده از جانب خداوند، در هر عصر و زمانی را، اصلیترین شرط ايمان دانسته و بر آن پا فشاری مینماید.
انحصار جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در دوازده نفر «حدیث خلفائي اثناعشر»
يکی دیگر از دلایل حقانیت مکتب نورانی تشیع، روایت معتبر است که در منابع اصلی اهل سنت نقل شده و بر اساس آن، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، امامت پس از خودشان را، منحصر در دوازده نفر اعلام کردهاند. نکتهی جالب توجه این که، تنها، مذهب شیعهی امامیه است که نه فقط بر دوازده نفر بودن امامان الهی پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم اصرار دارد؛ بلکه نام و مشخصات دقیق آنها نیز، در کتابهایش بیان شده و به روشنی آنها را میشناسد. به اين روايت، در يکی از دو منبع اصلی روايی اهل سنت، يعنی صحيح مسلم، توجه کنید:
عن جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ دَخَلْتُ مَعَ أَبِي عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ «إِنَّ هَذَا الأَمْرَ لاَ يَنْقَضِي حَتَّى يَمْضِيَ فِيهِمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً» . قَالَ ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلاَم خَفِيَ عَلَىَّ - قَالَ - فَقُلْتُ لأَبِي مَا قَالَ؟ قَالَ: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْش».
مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، ج 6، ص 3، ح 4598، كتاب الإمارة، باب الناس تبع لقريش والخلافة في قريش.
مسلم در صحيحش از جابر بن سمرة نقل كرده كه پيامبر اكرم صلی الله علیه واله وسلم فرمود: دين اسلام کارش به پايان نرسيده و به نتيجه نميرسد، مگر اين که دوازده خليفه بيايند و کار خود را انجام دهند [يعني خلفاي پس از من دوازده نفرند]راوي که جابر بن سمرة باشد، ميگويد: پيامبر جملهاي فرمودند که من نشنيدم. از پدرم پرسيدم: پيامبر چه فرمود؟. گفت: فرمود: همه آنها از قريشند.
بر اساس روايت ديگری، ایشان فرمودند:
لا يزال الأسلام عزيزاً الي اثني عشر خليفة.
مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، ج 3، ص1452، ح 1821 .
عزت اسلام به دوازده خليفهی من خواهد بود.
در روايت احمد بن حنبل نیز آمده كه آن حضرت فرمودند:
لا يضُرُّه من فارقه أو خالفه.
احمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، ج5، ص96 و الإحسان بترتيب صحيح ابن حبان، ج 8، ص230. اين روايت را الباني در سلسلة الأحاديث الصحيحة ج 1، ص 651 تصحيح كرده است.
جدايي يا مخالفت مردم، به حقانيت آنها ضرر نميرساند.
در برخي دیگر از روايات جابر بن سمرة آمده كه حضرت فرمودند:
كلّهم من بني هاشم.
القندوزی الشافعی، ينابيع المودة لذوي القربى، ج3، ص290.
همه دوازده خليفه، از بني هاشم هستند.
سرگردانی اهل سنت در تفسير اين حديث
اهل سنت در فهم دقیق این حدیث و مشخص کردن خلفای بیان شده در این روایت، با مشکل جدی مواجه شده و به هیچ وجه نتوانستهاند آن را با واقعیت تاریخی تطبیق دهند؛ زیرا تعداد حاکمانی که مدعی امامت بر خلق بودند، بسیار بیشتر از این تعداد است و هیچ یک از آنها، توان اثبات عدد انحصاری دوازده را در پیشوایانشان، ندارند و این از مسائل اختصاصی مذهب حقه تشیع است. اين تحيّر در کلامی که ابن حجر عسقلانی از یکی دیگر از بزرگان اهل سنت به نام ابن جوزی نقل کرده، به روشنی نمايان میگردد:
قال ابن حجر: قال ابن الجوزي: قد أطلت البحث عنه و تطلّبت مظانّه و سألت عنه، فما رأيت أحدا وقع على المقصود به.
ابن حجر عسقلانی، فتح الباري، ج13، ص181.
ابن حجر از ابن جوزي نقل ميکند: سخن در اين حديث را به كشاندم و احتمالات گوناگوني را در آن جستجو كردم و از آن احتمالات پرسش كردم، اما هيچ كس را نيافتم كه مقصود از آن را فهميده باشد.
رستگاری شیعیانِ حضرت علی علیه السلام
«شيعة علي هم الفائزون»
شوكاني، از علماي بزرگ اهل سنت، مینويسد:
أشار النبي إلي علي: و الذي نفسي بيده إنّ هذا وشيعَتَه لَهُمُ الفائزون يومَ القيامة.
شوکانی، فتح القدير، ج5، ص640
نبي مکرم اسلام صلي الله عليه واله وسلم به اميرالمومنين علي عليه السلام اشاره کرده و فرمودند: قسم به کسي که جانم در دست اوست، همانا ايشان [علي عليه السلام] و شيعيانش در روز قيامت رستگارند.
در این جا ما میپرسیم که نسبت به حقانيت پيروان کدام يک از مذاهب، عبارتی به اين صراحت در کتب مذهب مقابل وارد شده است؟.
بخش سوم:
خلافت حضرت علي علیه السلام
براساس منابع اهل سنت
همواره در طول تاریخ، مذهب شیعهی امامیه، دلایل محکم و متقنی بر حقانیتش ارائه کرده است و از آن جایی که دلیل بر حقانیت، هنگامی مورد قبول است که نزد مذهب مقابل پذیرفته باشد و یا به بیان دیگر، طرف مقابل، آن را بپذیرد و نزدش مورد قبول باشد، در این قسمت به بخشی از دلایل شیعه بر حقانیت خلافت و وصایت حضرت علی علیه السلام، از منابع اهل سنت، اشاره میکنیم.
الف. ولايت حضرت علي علیه السلام در قرآن :
1. ولايت
{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ} . المائدة/ 55.
سرپرست و ولىّ شما، تنها خدا و پيامبرش و کسانى هستند که ايمان آوردهاند; همانها که نماز را بر پا مى دارند و در حال رکوع، زکات مىدهند.
طبری از مفسرین مشهور اهل سنت دربارهی شأن نزول این آیه مینویسد:
{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ} الآية: .نزلت في علي بن أبي طالب تصدق وهو راكع.
الطبری، تفسير الطبري، ج10، ص426 ح 12214.
آيه ولايت در حق علي بن ابي طالب نازل شد، هنگامی که در حالت رکوع صدقه داد.
هم چنين ابن ابي حاتم، از عتبه بن ابي حکيم اين مطلب را نقل کرده است.
ابن ابی حاتم، تفسير ابن أبي حاتم، ج 4، ص1162
ابن تیمیه، پیشوای فکری وهابیت درباره صحت این کتاب مینویسد:
الطبري و ... وابن أبي حاتم ... تفاسيرهم متضمّنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير.
ابن تيميه، منهاج السنة، ج7، ص179
تفسير طبري و ابن ابي حاتم از تفاسيري است که مطالبشان در تفسير آيات، قابل اعتماد است.
آلوسی یکی دیگر از مفسرین اهل سنت،دربارهی شأن نزول این آیه مینویسد:
وغالب الأخباريّين على أنّ هذه الآية نزلت فيعليكرّم اللّهوجهه.
الآلوسی، روح المعاني، ج 6، ص 167.
بيشتر اخباريها معتقدند که اين آيه در حق علي کرم الله وجهه نازل شده است.
وی همچنین در جای دیگری مینویسد:
والآية عندَ مُعظَمِ المُحَدِّثين نَزَلَت في علي.
اين آيه، نزد بيشتر محدثين در حق علي بن ابي طالب نازل شده است.
2. آيهی ابلاغ
{يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ} المائدة/ 67.
اى پيامبر! آن چه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، به طور کامل (به مردم) ابلاغ کن و اگر چنين نکنى، رسالت او را انجام ندادهاى. خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، حفظ مىکند.
ابن ابی حاتم، از مفسرین اهل سنت به نقل از ابوسعید خدری، مینویسد: نزلت هذه الآية . . . في علي بن أبي طالب.
تفسير ابن أبي حاتم ج 4 ص1172 ح 6609.
اين آيه در حق علي بن ابي طالب نازل شده است.
هم چنین آلوسی، از مفسرین اهل سنت، مینویسد:
روي ابن مردويه عن ابن مسعود قال كنا نقرأ على عهد رسول الله صلی الله علیه وال وسلم: بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّکَ إنّ عليّاً وليُّ المؤمنين وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.
روح المعاني، ج6، ص19
ابن مردويه از عبد الله بن مسعود نقل ميکند که ما در زمان رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم اين آيه را اين گونه ميخوانديم: آن چه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است که علي ولي مومنين است را به طور کامل (به مردم) ابلاغ کن و اگر چنين نکنى، رسالتش را انجام ندادهاى.
جلال الدین سیوطی، از مفسرین اهل سنت نیز، دربارهی این آیه مینویسد:
بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إنّ علياً مَولَي المؤمنين وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.
الدر المنثور، ج 2، ص283، فتح القدير، ج2، ص60، المنار، ج6، ص463
آن چه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است که علي مولاي مومنين است را به طور کامل (به مردم) ابلاغ کن و اگر چنين نکنى، رسالت او را انجام ندادهاى.
بنابراین، آیه به طور کامل، بر امر خدا به پیامبر، در ابلاغ جانشینی بدون واسطهی حضرت علی علیه السلام دلالت دارد.
3. آيه اکمال دين
{أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الاِْسْلاَمَ دِيناً}. المائدة/ 3.
امروز، دين شما را برايتان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.
خطیب بغدادی، درباره شأن نزول اين آيه مینويسد:
عن أبي هريرة: يوم غدير خم، لما أخذ النبي بيد علي بن أبي طالب، فقال: ألست ولي المؤمنين؟. قالوا: بلى يا رسول الله! قال: مَنْ كنت مولاه فعلي مولاه. فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لك يا بن أبي طالب أصبحت مولاي ومولى كل مسلم، فأنزل الله: {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ}.
تاريخ بغداد، ج 9، ص222
خطيب بغدادي از ابوهريره نقل کرده است: روز غدير خم، زماني که پيامبر دست علي بن ابي طالب را گرفت، فرمود: آيا من ولي مومنين نيستم؟. گفتند : بله اي رسول خدا!. فرمود: هرکس که من مولاي او هستم پس
علي مولاي اوست. پس عمر بن خطاب گفت: تبريک تبريک بر تو اي فرزند ابي طالب از اين پس تو مولاي من و مولاي کل مسلمانان هستي، سپس اين آيه نازل شد: امروز، دين شما را برايتان کامل کردم. (سند اين روايت معتبر است).
و در روايتي که ابن کثير آورده آمده است:
أصبحت اليوم ولي كل مؤمن
البداية والنهاية، ج7، ص350
از اين پس ولي تمام مومنان شدي.
ب. ولايت حضرت علي علیه السلام در روایات اهل سنت:
1. حديث ولايت
حاکم نیشابوری و شمس الدین ذهبی، روایتی را نقل و تصحیح کردهاند که به روشنی ولایت و امامت حضرت علی علیه السلام پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را بیان میدارد:
قال النبي صلی الله علیه واله وسلم : إنّ عليّا منّي وأنا منه و هو وليّ كلّ مؤمن بعدي. صحيح على شرط مسلم
المستدرك علی الصحیحین، ج 3، ص 119 و صححه الذهبي في التلخيص.
پيامبر صلي الله عليه واله وسلم فرمودند: علي از من و من از علي هستم و او ولي تمام مومنان پس از من است. اين روايت برمبناي شرط مسلم صحيح است و هم چنين ذهبي نيز اين روايت را تصحيح کرده است.
این روایت به بیان و نقل دیگری نیز با سند صحیح بیان شده است:
قال النبي صلی الله علیه واله وسلم لعلي: أنت ولي كل مؤمن و مؤمنة. قال الألباني: صحّحه الحاكم الذهبي و هو كما قالا.
السلسلة الصحيحة، ج 5، ص 222 و المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص133
پيامبر صلي الله عليه واله وسلم به اميرالمومنين فرمودند: تو ولي تمام مردان و زنان مومن هستي. الباني ميگويد: حاکم و ذهبي اين روايت را تصحيح کردهاند و همان گونه که اين دو گفتهاند، سند روايت صحيح است.
دلالت کلمه ولي بر خلافت :
ممکن است سوال شود که دلیل شما بر این که میگویید: مقصود از کلمهی ولیّ، در این روایت، امام و جانشین است، چیست؟. در پاسخ به این پرسش به کار برد این کلمه در منابع اهل سنت با همین معنا و مفهوم اشاره میکنیم:
قال ابوبكر: قد وُلِّيتُ أمركم ولست بخيركم.إسناد صحيح.
البداية والنهاية، ج8، ص89.
ابوبکر گفته است : من ولي امر شما شدهام (حکومت شما را به دست گرفتم) اما از شما بهتر نيستم. سند اين روايت صحيح است.
همچنین خلیفهي اول هنگام تعیین عمر به جانشینی خود میگوید:
وَلَّيْتُ عليكم عمرَ.
جامع الاصول لابن الأثير، ج4، ص109.
عمر را به ولایت (حاکمیت) شما گماردم.
همچنین خلیفهی دوم اهل سنت دربارهی خلافت ابوبکر و خودش میگوید:
قال عمر: فلمّا توفّي رسول اللّه قال أبو بكر: أنا وليّ رسول اللّه . . . ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْر وَ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ وَ وَلِيُّ أَبِي بَكْر.
صحیح مسلم، ج3، ص 1378.
عمر ميگويد: زماني که رسول خدا وفات کرد، ابوبکر گفت: من جانشين رسول خدا هستم ... سپس ابوبکر فوت کرد و من جانشين رسول خدا و جانشين ابوبکر شدم.
2. حديث خلافت
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به حضرت علی علیه السلام فرمودند:
وأنت خليفتي في كلّ مؤمن من بعدي.
كتاب السنة، ابن أبي عاصم، ص565
پيامبر صلي الله عليه واله وسلم به اميرالمومنين فرمودند: تو خليفهي پس از من بر همهي مؤمنين هستي.
البانی دربارهی این روایت میگوید: سندش حسن است. هم چنین حاکم نیشابوری و البانی سلفی، در کتبشان نقل کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به حضرت علی علیه السلام فرمودند:
لا ينبغي ان اذهب الا وأنت خليفتي. قال الألباني: صحّحه الحاكم الذهبي وهو كما قالا.
السلسلة الصحيحة، ج5، ص222 و المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص133
پيامبر صلي الله عليه واله وسلم به اميرالمؤمنين فرمودند: شايسته نيست که من بروم به جز اين که تو جانشينم باشي.
الباني ميگويد:حاکم و ذهبي اين روايت را تصحيح کردهاند و همان گونه که اين دو گفتهاند: سند روايت صحيح است.
این روایت نیز به خلافت حضرت علی علیه السلام پس از پیامبر نسبت به همه مؤمنین تصریح دارد.
3. حديث امامت
در این روایت نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، حضرت علی علیه السلام را پیشوای متقین معرفی فرمودند.
قال النبي صلی الله علیه واله وسلم:«علي إمام المتقين». صحيح الاسناد.
المستدرك علی الصحیحین، ج3 ، ص 148.
پيامبر صلي الله عليه واله وسلم ميفرمايد: علي امام تقوا پيشگان است. سند روايت صحيح است.
ایشان هم چنین خطاب به حضرت علی علیه السلام فرمودند:
أنت إمام كلّ مؤمن و مؤمنة.
المناقب للخوارزمي، ج61، ص31
تو امام تمام مردان و زنان مومن هستي.
این روایات و دهها روایات دیگر که همگی با سند صحیح در منابع اهل سنت آمده است، دلالت روشنی بر امامت و خلافت حضرت علی علیه السلام پس از پیامبر دارد.
4. حديث الوصية (حدیث یوم الانذار)
این روایت مربوط به ابتدای معرفی اسلام است که پیامبر در منزل ابوطالب و در جمع سران قریش آنها را به اسلام دعوت کردند و در ضمن همین خطبه حضرت علی علیه السلام را به عنوان برادر، وصی و خلیفه خودشان معرفی فرمودند، چنان که طبری در تاریخش آورده است:
عن علي بن أبي طالب لَمَّا نَزَلَتْ هذِهِ الآْيَةُ عَلى رَسُولِ اللَّه: وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأقْرَبِينَ (الشعراء: 214) ]في جمع[ بَنِي عَبْدِ المطَّلِبِ أَخَذَ بِرَقَبَتِي فَقَالَ: إِنَّ هَذَا أَخِي وَوَصِيي وَخَلِيفَتِي فِيكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِيعُوا.
الكامل فی تاريخ ، ج1، ص586 و التاريخ الطبری ، ج3، ص321
هنگامي که آيه {وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ الأَقْرَبين} (نزديكان خود را هشدار ده) بر پيامبر صلي الله عليه واله وسلم نازل شد، فرزندان عبد المطلب را گرد آورد و پس از پذيرايي از آنان نبوت خود را به آنها ابلاغ کرد و در پايان فرمود: به درستي که اين برادر، وصي و جانشيين من در ميان شماست، پس سخن او را بشنويد و از او اطاعت کنيد.
علماء بزرگ اهل سنت همانند: طبري، هيثمي، حاكم نيشابوري و ذهبي به صحت اين روايت شهادت دادهاند.
كنز العمال: ج 13 ص128 ح 36408، والهيثمي في مجمع الزوائد: ج 8 ص302، والحاكم في مستدرك الصحيحين: ج 3 ص132 و الذهبي
هم چنین در روایت دیگری، رسول خدا صلي الله عليه واله وسلم به حضرت زهرا سلام الله علیهامیفرماید:
وَوَصِيِّي خَيْرُ الأَوْصِيَاءِ وَأَحَبُّهُمُ إلى اللَّهِ وهو بَعْلُكِ.
المعجم الكبير، ج3، ص57 ، ح2675
پيامبر اكرم صلي الله عليه واله وسلم به حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: همسر تو (علي) جانشين من و بهترين جانشينان و محبوبترين آنان نزد خداوند است.
هم چنین رسول خدا صلي الله عليه واله وسلم داشتن وصی را ویژگی همه انبیاء دانسته و دربارهی وصایت حضرت علی علیه السلام میفرماید:
قال النبي صلي الله عليه واله وسلم : إن لكل نبي وصيا ووارثا وإن عليا وصيي ووارثي.
تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص392
پيامبر گرامي صلي الله عليه واله وسلم فرمود: هر پيامبري جانشين و وارثي دارد و به درستي علي علیه السلام جانشين من و وارث من مي باشد.
وصايت در كتب لغت :
موضوع وصايت حضرت امير علیه السلام، آن چنان در ميان مردم شهرت داشته و داخل فرهنگ مردم گرديده که در كتابهاي لغت و اشعار شعراء بزرگ اسلامي نيز وارد شده است. زبيدي بزرگ لغت نگار اهل سنت مي نويسد:
والوصي كغني لقب علي رضي اللّه تعالى عنه.
تاج العروس، ج40، ص210
كلمه وصي جانشين پيامبرصلي الله عليه واله وسلم لقب و نام مشهور علي بوده است.
ابن منظور نيز که از لغت نويسان پر آوازهی اهل سنت است، مينويسد:
«وقيل لعلي علیه السلام: وصِيٌّ.»
لسان العرب، ج15، ص394.
به علي علیه السلام وصي (جانشين پيامبر) گفته ميشد.
مبرد، از بنيانگذران ادبيات عربي در شرح اشعار كميت مي نويسد:
«قوله الوصي، فهذا شيء كانوا يقولونه ويكثرون فيه.»
الكامل في اللغة، ج3 ص1124.
واژه وصي (جانشين پيامبر) در حق علي علیه السلام بسيار به كار برده ميشد.
وصايت علي علیه السلام در شعر شاعران اسلامي :
از آن جايي كه موضوع وصايت حضرت امير علیه السلام، در ميان عوام و خواص آن چنان مطرح بود كه شاعران بزرگ صدر اسلام واژهی وصايت و جانشيني پيامبر صلي الله عليه واله وسلم را در اشعارشان بیان كردهاند. در ادامه به تعدادی از این اشعار اشاره میشود.
وصیت در اشعار حسان بن ثابت :
حسان بن ثابت، بزرگ شاعر عصر رسالت، در يكي از اشعارش خطاب به حضرت امير علیه السلام اين چنين آورده است:
ألست أخاه في الهدى ووصيّه و أعلم منهم بالكتاب و السنن.
الزبير بن بكار، الموفقيّات، ص477.
و ورد شعر حسان في تاريخ اليعقوبي:
ج2 ص128، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج6، ص35.
آيا تو برادر پيامبر اكرم صلي الله عليه واله وسلم در هدايت و جانشين او نيستي؟ و آيا عالمترين امت در كتاب و سنت نيستي؟.
فضل بن عباس :
و در شعر فضل بن عباس آمده است:
ألا إنّ خيرالناس بعدمحمد(ص) وصيّ النبيّ المصطفى عندذي الذَّکر.
التاريخ الطبری ، ج4، ص426.
آگاه باشيد به درستي بهترين انسانها، پس از محمد صلي الله عليه واله وسلم (علي است) كه جانشين پيامبر مصطفي نزد انديشمندان است.
مبرّد:
مبرد، از شعرای معروف نیز، دربارهی وصایت حضرت علی علیه السلام میسراید:
أحبّ محمداً حبّاً شديداً وعبّاساً وحمزة والوصيّا
المبرّد، الكامل في اللغة، ج2، ص 1125، الأغاني لأبي الفرج الأصفهاني، ج7، ص269
وی که از ادیبان پرآوازه اهل سنت است، در شرح شعر سيدحِمْيَري مينويسد:
إنّي أدين بما دان الوصيّ به يوم النخيلة من قتال المحلّينا
المبرّد، الكامل في اللغة، ج2، ص175 و الأغاني لأبي الفرج الأصفهاني، ج7، ص292
من در كشتن آنان كه در خريبه (جنگ جمل) فرود آمدند با على وصىّ پيامبر هم عقيدهام.
5. حديث السفينة
یکی دیگر از احادیثی که دلالت بر ولایت حضرت علی علیه السلام دارد حدیث سفینه است که بر اساس آن اهل بیت پیامبر که حضرت علی علیه السلام نیز از ایشان و پدر یازده امام است به منزلهی کشتی میباشد که هر کس بر آن وارد شود نجات یابد و هرکس که از آن تخلف نماید هلاک خواهد شد. این روایت را بسیاری از علمای اهل سنت مانند احمد بن حنبل پیشوای مذهب حنبلی، طبرانی در المعجم الکبیر و خطیب بغدادی با سند معتبر در کتبشان نقل کردهاند:
روى أحمد عن أبي ذَر يَقُول وَهُوَ آخِذٌ بِبَابِ الكعبة: مَنْ عَرَفَنِي فَأَنَا مَنْ قَد عَرَفَنِي،وَمَنْ أَنْكَرَنِي فَأَنَا أبُو ذَر سَمِعْتُ النبي صلي الله عليه واله وسلم يقول: إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ دَخَلَهَا نَجَا، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ.
المعجم الكبیر، ج3، ص38،فضائل الصحابة، ج2، ص285، تاريخ بغداد، ج12، ص91، حلية الأولياء، ج4، ص306
در حالي كه ابوذر درب خانهي كعبه را گرفته بود ميگفت: هر كس مرا ميشناسد كه ميشناسد و آن كس كه مرا نميشناسد بداند كه من ابوذر هستم و از پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله وسلم شنيدم كه ميفرمود: به يقين مثل اهل بيت من، هم چون كشتي نوح است كه هر كس بر آن سوار گشت نجات يافت و هر كس از آن تخلف ورزيد و روي گردانيد هلاك گشت.
حاکم نیشابوری نیز پس از نقل حدیث، آن را صحیح و بر اساس شروط مسلم نیشابوری دانسته است.
المستدرك علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج2، ص343
6. مخالفت با اهل بیت و ورود به حزب ابلیس
یکی دیگر از روایات که جریان صحیح هدایت را روشن میکند روایتی است که بر اساس آن اهل بیت علیهم السلام به عنوان پناهگاه امت در اختلافات معرفی گردیده و مخالفین با ایشان را حزب شیطان معرفی کرده است.این روایت راحاکم نیشابوری باسند معتبردرالمستدرک علی الصحیحین نقل کرده است:
وَأَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لأُمَّتِي مِنَ الاختِلاَفِ فَإِذَا خَالَفَتْهَا قَبِيلَةٌ مِنَ العَرَبِ اخْتَلَفُوا، فَصَارُوا حِزْبَ إِبْلِيسَ.
المستدرك، ج3، ص162، الصواعق، ج2، ص685.
حاكم نيشابوري با سند صحيح از پيامبر اكرم صلي الله عليه واله وسلم نقل كرده كه فرمود: اهل بيت من مايه امنيت و نجات امت از هر گونه اختلاف است اگر قبيله اي از عرب با آنان مخالفت ورزند به حزب شيطان مبدل خواهند شد
بخش چهارم:
واقعه عظیم غدیر خم در منابع اهل سنت
به دلیل اهمیت بالای واقعه غدیر خم و حدیث غدیر بخش خاصی را به آن اختصاص دادیم تا مباحث مربوط به آن به صورت ویژه و جداگانه بررسی شود.
تواتر حدیث غدیر از دیدگاه علمای اهل سنت :
عده زیادی از علمای اهل سنت به تواتر حدیث غدیر خم اعتراف کردهاند. در ادامه فهرستی از این افراد ارائه میگردد:
1 ـ أبو حامد الغزالي المتوفى 505، در کتاب سر العالمین مینویسد:
وأجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم غدير خمّ باتّفاق الجميع.
مجموعه الرسائل الامام الغزالی ، ص 483.
2 - شمس الدين أبو عبد اللّه الذهبي. در ادامه میآید که ابن کثیر از او این مطلب را نقل کرده است.
3 – ابن کثير، هنگام بحث و بررسي روايت غدير، از ذهبي نقل ميکند:
«وصدر الحديث (من كنت مولاه فعلي مولاه) متواتر، أتيقن أن رسول الله (صلى الله عليه وال وسلم) قاله، وأما (اللهم وال من والاه) فزيادة قوية الإسناد.»
ابن كثير، البداية والنهاية، ج5، ص233
استاد ما ابو عبد الله ذهبي گفته است كه حديث «من کنت مولاه ...» متواتر است و يقين دارم که پيغمبر آن را فرموده است، اما جملهی «اللهم وال من والاه» زيادهاي است که سندش قوي ميباشد.»
4- شمس الدین ابن الجزري – متوفای 833 قمری؛
وی نیز روايت غدير را، با هشت طريق نقل کرده و در خصوص تواترش رسالهای به نام اسني الطالب نوشته و میگويد:
«صحيح عن وجوه كثيرة، متواتر عن أمير المؤمنين علي، وهو متواتر أيضاً عن النبي، رواه الجم الغفير عن الجم الغفير، ولا عبرة بمن حاول تضعيفه ممن لا اطلاع له في هذا العلم وصح عن جماعة ممن يحصل القطع بخبرهم.»
أسنى المطالب، جزري، ص48
«اين روايت از جهات فراوانی صحيح و از جهت امير المؤمنين علي [علیه السلام] و رسول خدا [صلی الله علیه و آله وسلم]
متواتر است. گروههاي زيادي از گروههاي زياد ديگری، آن را روايت كردهاند. سخن كساني كه بدون آگاهي از دانش حديث آن را ضعيف دانستهاند، ارزشي ندارد و نبايد به آن اعتنا كرد و از طرف جماعتي تصحيح شده است که به خبر آنان يقين حاصل ميشود.»
5- جلال الدین سیوطی – متوفای 910 قمری- که مناوی، از او این مطلب را نقل کرده است.
6- مناوي شافعی – متوفای 1013 - هنگام شرح روايت غدير، از سيوطي این چنین نقل کرده است:
«حديث متواتر»
مناوي، فيض القدير، ج6، ص218. وج6، ص282
«روايتی متواتر است.»
7- سمناني – متوفای 736 قمری؛
وی در کتاب عروة، مینویسد:
«وهذا حديث متفق على صحته.»
العروة لأهل الخلوة، سمناني، ص422 ط. طهران سنة 1404
«اين روايتی است که بر صحتش اتفاق نظر وجود دارد.»
8- ابو عبد الله زرقانی مالکی – متوفای 1122؛
وی نیز دربارهی درستی و تواتر این حدیث شریف مینویسد:
«وهو متواتر رواه ستة عشر صحابيا وفي رواية لأحمد أنه سمعه من النبي صلى الله عليه واله وسلم ثلاثون صحابيا وشهدوا به لعلي لما نوزع أيام خلافته، فلا التفات إلى من قدح في صحته ولا لمن رده بأن عليا كان باليمن لثبوت رجوعه منها وإدراكه الحج معه صلى الله عليه واله وسلم.»
شرح المواهب، زرقاني، ج7، ص13
«و اين حديث متواتر است که شانزده نفر صحابى آن را روايت کردهاند و در روايتى از احمد ذکر شده است كه سى تن صحابى، اين خطبه و سخن را از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وسلم شنيدهاند و بر اساس آن، به نفع على [عليه السلام]، هنگامی که در زمان خلافتش، مورد معارضه و منازعه قرار گرفت، شهادت دادند؛ بنابراين سخن كسى كه به صحّت آن اشکال کرده يا ماجرای مزبور را، به خاطر این که علی [علیه السلام] در یمن بوده، رد نمود، قابل توجه و التفات نيست؛ زيرا به ثابت شده که آن حضرت، از يمن برگشته و با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله وسلم «حجة الوداع» را درك کرده است.»
9- الباني – متوفای 1420 – که وی نیز، در این زمینه معتقد است:
«وجملة القول أن حديث الترجمة حديث صحيح بشطريه، بل الأول متواتر عنه (صلى الله عليه وال و سلم)، كما يظهر لمن تتبع أسانيده وطرقه.»
السلسلة الصحيحة، ألباني، ج4، ص343
«خلاصهي كلام اين كه هر دو قسمت اين حديث [«من كنت مولاه، فعلي مولاه» و «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه »] صحيحند؛ بلكه قمست اولش [من كنت مولاه، فعلي مولاه]، از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، متواتر نقل شده است و اين مطلب براي كسي كه اسناد و طرق اين حديث را، جست و جو كند، روشن ميشود.»
این روایت دارای طرق فراوانی است که موجب تعجب و حیرت علمای اهل سنت شده است. در این بخش به دیدگاه تعدادی از علمای اهل سنت دربارهی طرق این حدیث اشاره میکنیم:
دیدگاه ابن حجر عسقلانی پیرامون حدیث غدیر خم :
«واعتنى بجمع طرقه أبو العباس ابن عقدة، فأخرجه من حديث سبعين صحابياً أو أكثر.»
تهذيب التهذيب، ج7، ص297
عدهی زیادی به جمع طرق این روایت اهتمام کردهاند و ابن عقده آن را از طریق هفتاد صحابی یا بیشتر روایت کرده است.
وی هم چنین در شرح خود بر صحیح بخاری مینویسد:
«وأما حديث (من كنت مولاه فعلي مولاه) فقد أخرجه الترمذي والنسائي، وهو كثير الطرق جداً، وقد استوعبها ابن عقدة في كتاب مفرد، وكثير من أسانيدها صحاح وحسان.»
فتح الباري ، ج7، ص74
اما حديث «من كنت مولاه فعلى مولاه» اين حديث را ترمذى و نسائى، با دقت در طريقش، ثبت نمودهاند و واقعا داراى طرق بسيارى است و به طور یقینی، آن را ابن عقده در كتاب جداگانهای قرار داده و بسيارى از اسنادش درست و نيكوست.»
دیدگاه ذهبی درباره طرق حدیث غدیر خم :
ذهبی درباره این روایت و طرق متعدد آن مینویسد:
«رأيت مجلداً من طرق الحديث لابن جرير، فاندهشت له و لكثرة تلك الطرق.»
ذهبي، تذكرة الحفاظ، ج2، ص713
«یک جلد از كتاب طبری دربارهی طرق حديث غدير، تأليف ابن جرير طبرى، را دیدم و از اين كتاب و زيادى طرقش وحشت کردم.»
وی هم چنين در شرح حال محمد بن جرير طبري میگويد:
«جَمَعَ طرق حديث غدير خم في أربعة أجزاء، رأيت شطره، فبهرني سعة رواياته، وجزمت بوقوع ذلك.»
ذهبي، سير أعلام النبلاء، ج14، ص277
«محمد بن جرير طبري، اسناد روايت غدير خم را در چهار جلد جمع آوري كرده است كه من قسمتي از آن را ديده و از گستردگي رواياتش شگفت زده شدهام و يقين كردم كه اين اتفاق افتاده است.»
دیدگاه ابن کثیر دمشقی درباره حدیث غدیر:
«أبو جعفر بن جرير الطبري... وقد رأيت له كتاباً جمع فيه أحاديث غدير خم في مجلدين ضخمين، وكتاباً جمع فيه طريق حديث الطير.»
ابن كثير، البداية والنهاية، ج11، ص167.
«كتابي از ابن جرير طبري را ديدم كه در آن احاديث غدير خم را گرد آوري كرده و در دو جلد نوشته شده بود و نيز طبري كتاب ديگري دارد كه در آن اسناد حديث طير را گردآوري كرده است.»
حدیث غدیر در روایات اهل سنت :
این ماجرا به صورت روایتی کوتاه و یا خطبهای نسبتا مفصل در بسیاری از منابع اهل سنت آمده است:
حدیث غدیر خم به روایت صحیح مسلم :
حَدَّثَنِي زُهَيْرُ بْنُ حَرْب، وَشُجَاعُ بْنُ مَخْلَد، جَمِيعًا عَنِ ابْنِ عُلَيَّةَ، قَالَ زُهَيْرٌ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، حَدَّثَنِي أَبُو حَيَّانَ، حَدَّثَنِي يَزِيدُ بْنُ حَيَّانَ، قَالَ انْطَلَقْتُ أَنَا وَحُصَيْنُ، بْنُ سَبْرَةَ وَعُمَرُ بْنُ مُسْلِم إِلَى زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ ... قال: قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَوْمًا فِينَا خَطِيبًا بِمَاءٍ يُدْعَى خُمًّا بَيْنَ مَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ وَوَعَظَ وَذَكَّرَ ثُمَّ قَالَ «أَمَّا بَعْدُ أَلاَ أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ» . فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ «وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي.»
صحيح مسلم، ج4، ص1873، ح2408،
«روزي در منطقهای میان مکه و مدینه به نام «خم بودیم» که پيامبر خدا [صلی الله علیه و آله وسلم] براي خواندن خطبه برخاستند سپس حمد و ثناي الهی را به جاي آورده و به وعظ و تذکر پرداختند؛ سپس فرمود: اما بعد، بدانيد اي مردم که من هم بشرم و به زودي فرستادهی پروردگارم، نزد من ميآيد و دعوت او را اجابت ميکنم و من در میان شما، دو چيز گرانبها بر جاي ميگذارم: نخستين آنها، کتاب خداست که در آن هدايت و نور است بنابراین کتاب خدا را محکم در دست گيريد و آن را رها نکنيد؛ سپس دربارهی قرآن سفارش بسياری نموده و بدان تشويق و ترغيب کردند؛ سپس فرمودند: [دومین آنها] اهل بيت من است؛ دربارهی اهل بيت من همواره خداي را به ياد داشته باشيد؛ دربارهی اهل بيت من همواره خداي را به ياد داشته باشيد؛ دربارهی اهل بيت من همواره خداي را به ياد داشته باشيد.
حديث غدير در سنن ترمذي با سند صحیح :
این روایت در صحیح مسلم نیز بدینگونه وارد شده است:
سمعت أَبَا الطُّفَيْلِ يحدث عن أبي سَرِيحَةَ أو زَيْدِ بن أَرْقَمَ شَكَّ شُعْبَةُ عن النبي صلى الله عليه واله وسلم قال من كنت مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ قال أبو عِيسَى: هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صحيح.
سنن الترمذي، ج6، ص79، ح3713
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم فرمود: هر كس من به او ولايت دارم و مولاي او هستم پس علي عليه السلام مولاي اوست.
البانی نیز این روایت را در صحیح سنن الترمذی خوب تصحیح کرده است.
صحيح سنن الترمذي، البانی، ج5، ص633.
وی همچنین این روایت را در سلسلة احادیث الصحیحة نقل کرده است.
سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج4، ص331
احمد بن حنبل نیز این روایت را با سند معتبر نقل کرده است.
مسند أحمد بن حنبل، ج5، ص366.
هیثمی نیز درباره این روایت می نویسد:
«رواه أحمد ورجاله رجال الصحيح»
مجمع الزوائد، ج9، ص104
حديث غدیر در سنن نسائی :
این روایت هم چنین با سند صحیح در سنن نسائی از صحاح سته اهل سنت آمده است:
أخبرنا قتيبة بن سعيد قال أخبرنا بن أبي عدي عن عوف عن ميمون أبي عبد الله قال زيد بن أرقم: قام رسول الله صلى الله عليه وسلم فحمد الله وأثنى عليه ثم قال ألستم تعلمون أني أولى بكل مؤمن من نفسه قالوا بلى نحن نشهد لانت أولى بكل مؤمن من نفسه قال فإني من كنت مولاه فهذا مولاه أخذ بيد علي.
السنن الكبرى، ج 5، ص 131، ح 8469.
رسول گرامي اسلام حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم به سخن ايستاد و پس از حمد و ثناي الهي فرمود: آيا نمي دانيد من از هر مومني به خود او سزاوارترم؟ گفتند: آري، ما شهادت ميدهيم كه تو از هر مومني به خود او سزاوارتري. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم دست علي عليه السلام را بلند كرد و فرمود: هر كه من مولا و سرور اويم، پس علي مولاي اوست.
حدیث غدیر در سنن ابن ماجه با سند صحیح :
ابن ماجه نیز این روایت شریف را اینگونه نقل کرده است:
عن البراء بن عازب، قال: «أقبلنا مع رسول الله’ في حجته التي حج، فنزل في بعض الطريق، فأمر الصلاة جامعة، فأخذ بيد علي رضي الله عنه، فقال: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلى، قال: ألست أولى بكل مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلى، قال: فهذا ولي من أنا مولاه، اللهم وال من والاه، اللهم عاد من عاداه. وقال الألباني أيضاً في تعليقه على الحديث: «صحيح».
سنن ابن ماجه، ج 1، ص 43، ح 116
عدي بن ثابت از براء بن عازب نقل نموده كه در يكي از سفرهاي زيارت خانه خدا با پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم همسفر بوديم كه در مسير راه به جايي رسيديم كه نماز را به جماعت خوانديم. پس از نماز پيامبر دست علي عليه السلام را گرفت و فرمود: آيا من به مومني از جان شان عزيزتر نيستم؟ همه گفتند: بله. فرمود: آيا من از جان هر مومني برايش عزيزتر نيستم؟. دوباره همه جواب دادند: آري. آن گاه به علي عليه السلام اشاره نموده و فرمود: هر كس كه من مولاي او هستم (پس از من) علي مولاي اوست؛ خدايا كساني كه علي را دوست دارند، دوست بدار و كساني كه او را دشمن مي دارند، دشمن بدار.
حديث غدير بسند صحيح در مسند أحمد :
احمد بن حنبل پیشوای مذهب حنبلی نیز این روایت را با سند صحیح نقل کرده است:
أخرج أحمد بن حنبل بسند صحيح عن زيد بن أرقم قال: نزلنا مع رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم بواد يقال له: وادي خم، فأمر بالصلاة فصلاّها بهجير، قال: فخطبنا، وظلّل لرسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم بثوب على شجرة سمرة من الشمس، فقال رسول اللّه: «ألستم تعلمون ؟ ألستم تشهدون أنّي أولى بكلّ مؤمن من نفسه ؟ قالوا: بلى، قال: فمن كنت مولاه فإنّ عليّا مولاه، اللّهم عاد من عاداه، ووال من والاه.
مسند أحمد ، ج 5، ص 501، ح 18838، دار إحياء التراث العربي و ج4 ص 372.
رسول گرامي اسلام حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: آيا نميدانيد؟ آيا شهادت نميدهيد كه من از هر مومني به خود او سزاوارترم؟ گفتند: آري. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: هر كه من مولا و سرور اويم، پس علي مولاي اوست. خدايا! كساني كه علي را دوست دارند، دوست بدار و دشمن بدار كساني كه او را دشمن مي دارند.
کثرت جمعیت حاضر در غدیر خم
سبط بن جوزی در این زمینه مینویسد:
اتّفق علماء السير أنّ قصّة الغدير كانت بعد رجوع رسول اللّه (صلى اللّه عليه وآله) من حجّة الوداع في الثامن عشر من ذى الحجّة ، وكان معه من الصحابة والأعراب وممّن يسكن حول مكّة والمدينة مائة وعشرون ألفا ، وهم الذين شهدوا معه حجّة الوداع ، وسمعوا منه «من كنت مولاه فعلى مولاه». وأخرجه أحمد بن أحنبل في المسند والفضائل ، وأخرجه الترمذى أيضا.
تذكرة الخواص، سبط ابن الجوزی، ص30.
سبط ابن جوزي نقل ميكند كه همهی علماي سيره اتفاق نظر دارند كه قضيه غدير در برگشت رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم از حجة الوداع در سال هجدهم ذي الحجه اتفاق افتاد در حالي كه عدهاي از اصحاب و اعراب ساكن در مكه و مدينه كه تعدادشان به صد و بیست هزار نفر ميرسيد، به همراه حضرت بودند و آنان در حجة الوداع حضور داشتند و شنيدند كه حضرت فرمود: هر كس من مولاي و سرور اويم، علي نيز مولاي اوست.
حلبی نیز مینویسد:
وعند خروجه صلى الله عليه واله وسلم للحج أصاب الناس بالمدينة جدري بضم الجيم وفتح الدال وبفتحهما أو حصبة منعت كثيرا من الناس من الحج معه صلى الله عليه واله وسلم؛ ومع ذلك كان معه جموع لا يعلمها إلا الله تعالى قيل كانوا أربعين ألفا وقيل كانوا سبعين ألفا وقيل كانوا تسعين ألفا وقيل كانوا مائة ألف وأربعة عشرة ألفا وقيل وعشرين ألفا وقيل كانوا أكثر من ذلك.
السيرة الحلبية، الحلبي، ج3، ص308، السيرة النبوية لزين دحلان بهامش السيرة الحلبية، ج 3، ص3
فرید وجدی نیز مینویسد:
حج رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم بالناس في السنه العاشرة من الهجرة ... وكان مع رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم في تلك السنة نحو من تسعين ألف.
دائرة المعارف لفريد وجدي، ج3، ص542
دلالت حدیث غدیر بر امامت امام علی علیه السلام :
قرائن و شواهدی وجود دارد که نشان میدهد مراد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم از حدیث غدیر، نصب امام علی علیه السلام برای خلافت و امامت بوده است. در ادامه بخشی از این شواهد و قرائن بیان میگردد:
شاهد اول: در کنار هم قرار گرفتن و مساوی بودن ولايت پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم و ولايت حضرت علي علیه السلام در روايت غدير
وَعَنْ زَيْدِ بن يُثَيْعٍ قَالاَ نَشَدَ عَلِىٌّ الناس في الرَّحَبَةِ من سمع رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه واله وسلم يقول يوم غَدِيرِ خُمٍّ الا قام قال فَقَامَ من قِبَلِ سَعِيدٍ سِتَّةٌ وَمِنْ قِبَلِ زَيْدٍ سِتَّةٌ فَشَهِدُوا أنّهم سَمِعُوا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه واله وسلم يقول لعلي رضي الله عنه يوم غَدِيرِ خُمٍّ أَلَيْسَ الله أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ قالوا: بَلي! قال اللهم من كنت مَوْلاَهُ فعلي مَوْلاَهُ اللهم وَالِ من وَالاَهُ وَعَادِ من عَادَاهُ.
مسند أحمد بن حنبل، ج2 ص195.
احمد شاکر دربارهی این حدیث نوشته است:
«إسناده صحيح»
هم چنین البانی نیز گفته است: "حديث صحيح"
السلسلة الصحيحة، ج4، ص249
ابن کثیر دمشقی نیز دربارهی این روایت نوشته است:
روي ابن كثير عن زيد بن أرقم قال: فخطبنا رسول الله ... فقال: ألستم تعلمون،أو ألستم تشهدون أني أولى بكل مؤمن من نفسه ؟ قالوا : بلى ! قال : فمن كنت مولاه فإن عليا مولاه ...وهذا إسناد جيد رجاله ثقات على شرط السنن وقد صحح الترمذي بهذا السند حديثا في الريث.
البداية والنهاية، ابن کثیر، ج5، ص231
بزار نیز در مسندش با سند صحیح از سعد بن ابی وقاص،نقل کرده است
«أن رسول الله’ أخذ بيد علي علیه السلام، فقال: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ من كنت وليه فإن علياً وليه.»
مسند البزار، ج4، ص41
هیثمی دربارهی این روایت نوشته است:
«رواه البزار ورجاله ثقات.»
مجمع الزوائد، ج9، ص107
هم چنین ابن ماجه با سندش از براء بن عازب نقل کرده است که میگوید:
«أقبلنا مع رسول الله’ في حجته التي حج، فنزل في بعض الطريق، فأمر الصلاة جامعة، فأخذ بيد علي رضي الله عنه، فقال: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلى، قال: ألست أولى بكل مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلى، قال: فهذا ولي من أنا مولاه، اللهم وال من والاه، اللهم عاد من عاداه.»
سنن ابن ماجه، ج1، ص43
البانی پس از این روایت گفته است که صحیح است.
هم چنین حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین با سند صحیح از زید بن ارقم نقل میکند:
خرجنا مع رسول الله صلى الله عليه واله وسلم حتى انتهينا إلى غدير خم فأمر بروح فكسح في يوم ما أتى علينا يوم كان أشد حرا منه فحمد الله وأثنى عليه وقال يا أيها الناس أنه لم يبعث نبي قط إلا ما عاش نصف ما عاش الذي كان قبله وإني أوشك أن أدعى فأجيب وإني تارك فيكم ما لن تضلوا بعده كتاب الله عز وجل ثم قام فأخذ بيد علي رضي الله عنه فقال يا أيها الناس من أولى بكم من أنفسكم؟ قالوا: الله ورسوله أعلم! ألست أولى بكم من أنفسكم؟ قالوا: بلى! قال: من كنت مولاه فعلي مولاه. هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه.
المستدرك على الصحيحين، ج3، ص613.
زيد بن ارقم گفت: با رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم از مكه بيرون شديم و تا رسيديم به غدير خم؛ به امر حضرت خار و خاشاك را جمع كرديم در حالي كه روزي كه گرمتر از آن روز بر ما نگذشته بود. آن گاه حضرت حمد و ثناي الهي به جا آورد و سپس خطاب به مردم فرمود: هيچ پيامبري مبعوث نشده مگر آن كه بيش از نيمي از عمر پيغمبر قبل از خود، زندگي نكرده و من نزديك است كه اين ندا را اجابت كرده و به سراي ديگر ره سپار شوم. من در ميان شما چيزي را وامي گذارم كه هرگز بعد از تبعيت و اداي حق، گمراه نشويد، كتاب خداوند عزوجل و سپس برخاست و دست علي عليه السلام را گرفت و خطاب به مردم فرمود: كيست كه از خود شما به خودتان سزاوارتر است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: هر كس كه من مولاي اويم، پس علي عليه السلام مولاي اوست.
حاکم نیشابوری پس از نقل این حدیث مینویسد: این حدیث صحیح است اما بخاری و مسلم آن را نقل نکردهاند. ذهبی از حاکم پیروی کرده و او نیز این روایت را صحیح دانسته است.
المستدرك على الصحيحين، وبذيله التلخيص للذهبي، ج3، ص533
هم چنین بزاز این روایت را با سند صحیح در مسندش از عمرو ذی مر و سعید بن وهب و زید بن یثیع نقل کرده که گفتهاند:
«سمعنا علياً يقول: نشدت رجلاً سمع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) يقول يوم غدير خم لما قام، فقام إليه ثلاثة عشر رجلاً فشهدوا أن رسول الله (صلى الله عليه واله وسلم) قال: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلى يا رسول الله! قال: فأخذ بيد علي، فقال: من كنت مولاه فهذا مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وأحبَّ من أحبَّه وأبغض من أبغضه وانصر من نصره واخذل من خذله.»
مسند البزاز، ج3، ص35
هیثمی پس از نقل این روایت مینویسد که این روایت را بزاز نقل کرده و همهی راویانش، راویان صحیح مسلم هستند، به جز فطر بن خلیفه که وی نیز ثقه است.
مجمع الزوائد، ج9، ص104.
احمد با عبارتهای خودش، این روایت را نقل کرده و احمد محمد شاکر دربارهی روایتش نوشته است که سندش صحیح است.
مسند أحمد، ج2، ص18، ح951.
پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم ، با فرمایش بالا، به آيهی شريفهی قرآن اشاره کرده است که میفرماید:
«النبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ.» (الأحزاب، 6)
«پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»
و ولايت پيامبر صلی الله عليه و آله وسلم ، در اين آيهی مبارکه، به اين معناست که ايشان سزاوارتر و اولي به امور و شئون مسلمانان از خودشان است و اين چيزي است که بزرگان مفسرين اهل سنت بر آن تاکيد کردهاند. در اين مجال، برخي از سخنان مفسرين، دربارهی اين آيهی مبارکه، بيان خواهد شد:
1- طبري، در تفسير این آيهی شریفه، میگويد:
«يقول: أحق بالمؤمنين به من أنفسهم، أن يحكم فيهم بما شاء من حكم، فيجوز ذلك عليهم، كما حدثني يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زيد: النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم، كما أنت أولى بعبدك، ما قضى فيهم من أمر جاز، كما كلما قضيت على عبدك جاز.»
طبري، جامع البيان، ج21، ص147.
«خداوند ميفرماید: پيامبر نسبت به مؤمنان، از خودشان سزاوارتر است؛ يعني اين که در میان آنها، هر طور که بخواهد حکم میکند و صادر کردن این حکم دربارهی آنها، جایز است؛ هم چنان که يونس میگويد: ابن وهب به من خبر داد و گفت: ابن زيد میگويد: رسول خدا نسبت به مؤمنان، از خودشان سزاوارتر است؛ همان طور که تو نسبت به بردهات سزاوار هستي، هر طور پيامبر، دربارهی مومنین، حکم کند، جايز است؛ هم چنان که تو میتوانی بر بردهات، هر طوری که خواستی حکم کنی.»
زمخشری در تفسیر کشّاف دربارهی این روایت مینویسد:
وهذه الآية أصرح آية في وولاية النبي صلی الله علیه واله وسلم بمعنى أولويته بأمور المسلمين من أنفسهم كما صرّح به كبار علماء أهل السنة: قال الزمخشري: (النبي أولى بالمؤمنين) في كل شئ من أمور الدين والدنيا... وحكمه أنفذ عليهم من حكمها ، وحقه آثر لديهم من حقوقها ...
الكشاف، زمخشری، ج3، ص251، تفسير جوامع الجوامع، ج3، ص49
2- شبیه مطلب زمخشری را، آلوسی نیز گفته است.(. تفسير الآلوسي ، ج 21 ص 151.)
3- بیضاوی نیز میگوید:
(النبي أولى بالمؤمنين من. أنفسهم) في الأمور كلها ، فإنه لا يأمرهم ولا يرضى منهم إلا بما فيه صلاحهم ونجاحهم ، بخلاف النفس ...
تفسير البيضاوي، ج4، ص364، تفسير الآلوسي، ج21، ص151، تفسير الصافي، ج4، ص164.
ابن قیم جوزی نیز، در بیان معنای اولویت حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم مینویسد:
وقال تعالى : { النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ } وهو دليل على أن من لم يكن الرسول أولى به من نفسه فليس من المؤمنين ، وهذه الأولوية تتضمن أموراً منها : أن يكون أحب إلى العبد من نفسه لأن الأولوية أصلها الحب ونفس العبد أحب له من غيره ، ومع هذا الحب أن يكون الرسول أولى به منها وأحب إليه منها فبذلك يحصل اسم الإيمان ، ويلزم من هذه الأولوية والمحبة كمال الانقياد والطاعة والرضا والتسليم وسائر لوازم المحبة من الرضا بحكمه والتسليم لأمره وإيثاره على ما سواه.
ومنها أن لا يكون للعبد حكم على نفسه أصلاً بل الحكم على نفسه للرسول صلی الله وعلیه واله وسلم يحكم عليها أعظم من حكم السيد على عبده أو الوالد على ولده ، فليس له في نفسه تصرف قط إلاّ ما تصرف فيه الرسول الذي هو أولى منها.
زاد المهاجر، ج1، ص29
شکی نیست که رسول خدا ولایت حضرت علی علیه السلام را فرع بر ولایت خود قرار داده است و این احق به امر بودن و اولویت را در امر به اطاعت از حضرت علی بیان کرده است.
به عبارت دیگر پیامبر تصریح کرده است که ولایت من بر شما که خدا برای من مشخص کرده است به همان شکل و با همان خصوصیات برای حضرت علی هم وجود دارد.
بخش پنجم:
نقد ادّله اهل سنت بر خلافت ابوبكر
اهل سنت در تلاش برای اثبات خلافت ابوبکر دلایلی را بیان داشتهاند که در این بخش نقل و نقد میگردد.
اجماع
یکی از دلایل اهل سنت بر صحت خلافت ابوبکر اجماع است. البته هیچ گاه به روشنی بیان نشده است که به صورت مشخص کدام اجماع مورد نظر ایشان است، اجماع همه مسلمین، اجماع اهل مدینه، اجماع اهل حلّ و عقد و یا اجماع دیگری.
اما سؤالات زیادی نسبت به این استناد وجود دارد که در ذیل به برخی از آنان با سند و مدرک آن اشاره میکنیم:
آيا اجماع بر خلافت ابوبكر منعقد شده؟
دیدگاه خلیفه دوم به نقل صحیح بخاری با این استدلال در تعارض کامل قرار دارد. در صحیح بخاری آمده است:
قال عمر: كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً ... وَلَكِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا.
صحيح البخارى، بخاری، ج8، ص1690، ح 6830.
عمر گفت: بيعت ابوبکر شتاب زده و بی حساب بود....بلکه خداوند ما را از شر آن حفظ کرد.
قرطبی از علمای اهل سنت نیز با ردّ تلویحی اجماع همهی مسلمانان بیعت یک نفر را در تحقق اجماع کافی دانسته و دلیل خود را بیعت یک نفر یعنی عمر با خلیفه اول بیان داشته است:
فإن عقدها واحد من أهل الحلّ والعقد فذلك ثابت ... ودليلنا: أنّ عمر -رض - عقد البيعة لأبي بكر ولم ينكر أحد من الصحابة ذلك.
تفسير القرطبي، ج1، ص269
اگر خلافت توسط يکي از اهل حلّ و عقد شکل گرفت، خلافت ثابت ميگردد ... دليل ما براي اين مدعا اين است که: عمر به تنهايي براي ابوبکر بيعت گرفت و هيچکدام از صحابه منکر نشدند.
این چگونه اجماعی است که با بیعت یک نفر محقق میشود؟
آيا همه صحابه موجود در مدينه با خلافت ابوبكر موافق بودند؟
برخی نیز مدعی شدند که همهی صحابه حاضر در مدینه با این خلافت موافقت کردند و این دلیل صحت این خلافت است. در پاسخ باید گفت: بر اساس روایتی که به نقل از خلیفهی دوم در صحیح بخاری آمده است، عدهی زیادی از صحابه با این خلافت به مخالفت پرداختند.
قال عمر: أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ، وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا ... .
صحيح البخارى، بخاری، ج8، ص1690، ح6830
عمر گفت: تمامي انصار با ما مخالفت كردند و در سقيفه بني ساعده جمع شدند و نيز علي (عليه السلام) و زبير و كساني كه همراه آنها بودند، با ما مخالفت كردند .
ابن تیمیه پیشوای فکری فرقه ضاله وهابیت نیز درباره این مخالفت مینویسد:
وكان أكثر بني عبد مناف ـ من بني أمية وبني هاشم وغيرهم لهم ميل قوي إلى عليّ بن أبي طالب يختارون ولايته.
منهاج السنة، ابن تیمیه، ج7، ص47
بيشتر بني عبد مناف از بني اميه و بني هاشم و ساير قبايل علاقهي فراواني داشتند که خلافت علي بن ابي طالب را بپذرند.
ابن اثیر جزری از علمای اهل سنت نیز نقل کرده است:
فقالت الأنصار أو بعض الأنصار: لا نبايع إلاّ عليّاً.
الكامل، ابن اثیر، ج2، ص189تاريخ الطبري، ج2، ص443
تمام انصار و يا قسمتي از انصار گفتند جز با علي بيعت نمي کنيم.
هم چنین بر اساس روایتی در صحیح بخاری، یکی از مخالفین خلافت ابوبکر، حضرت زهرا سلام الله علیها بوده که در طول شش ماه زندگیاش پس از پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم با ابوبکر بیعت نکرده و با همین حالت و بدون بیعت با ابوبکر از دنیا میروند. هم چنین حضرت علی علیه السلام در طول این شش ماه حاضر به بیعت با خلیفه اول نشد و این دلیلی روشن در مخالفت ایشان با خلافت خلیفه اول است:
عن عائشة:... وَعَاشَتْ ]فَاطِمَةُ[ بَعْدَ النَّبِيِّ صلی الله علیه واله وسلم سِتَّةَ أَشْهُر... وَلَمْ يَكُنْ علي يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُرَ.
صحيح البخارى ج 5 ص82 ح 4240 و ح 4241
در روايت بخاري از قول عائشه آمده است: (حضرت زهرا سلام الله عليها) بعد از پيامبر صلي الله عليه واله وسلم شش ماه زنده بود ... و علي در اين مدت هرگز با او (ابوبکر) بيعت نکرد.
در پایان به بیان دیدگاه ابن حزم اندلسی، از علمای به نام اهل سنت، بسنده میکنیم که ایجاد هر اجماعی که مورد مخالفت حضرت علی علیه السلام باشد را مورد لعن الهی معرفی کرده است.
قال ابن حزم: ولعنة اللّه على كلّ إجماع يخرج عنه على بن أبى طالب ومن بحضرته من الصحابة.
المحلى، ابن حزم، ج9، ص345
ابن حزم ميگويد : لعنت خداوند بر هر اجماعي که علي بن ابي طالب و اصحابي که در محضرش هستند از آن تخلف کنند.
آيا در خلافت ابوبكر دموکراسي حاکم بود و به زور متوسل نشدند؟
زمانی که سخن از اجماع به میان میآید عدهای آن را با دموکراسی و حاکمیت نظر مردم و عدم استفاده از زور یکی معرفی میکنند؛ در حالی که این ادعا با روایات وارده در منابع معتبر اهل سنت تعارض دارد. صحیح بخاری در نقل روایتی از عایشه مینویسد:
عن عائشة: خَوَّفَ عُمَرُ النَّاسَ وَإِنَّ فِيهِمْ لَنِفَاقًا.
صحیح بخاري، بخاری، ج4، ص195 ح 3669
عائشه ميگويد: عمر مردم را ميترساند و در ميان مردم نفاق می انداخته است.
هم چنین طبری در کتاب تاریخش به نقل از خلیفه دوم یکی از دلائل موفقیت خلیفه اول در به دست گرفتن حاکمیت را حضور قبیله اسلم و سرکوب کردن مخالفین بیان کرده است.
وعن عمر بن خطاب: ما هو إلاّ أن رأيت أسلم، فأيقنت بالنصر.
تاريخ الطبري، ج2، ص458
عمر گفت: قبيله اسلم را كه ديدم يقين به پيروزى پيدا کردم.(قبيله اسلم همان قبيله چماق به دست مي باشد که از مردم به زور براي خليفه بيعت ميگرفت.
روایات
برخی از علمای اهل سنت، روایات ضعیفی را به عنوان دلیل بر خلافت ابوبکر نقل کردهاند که این ادعا نه با مبنای اهل سنت که عدم نصب جانشین توسط پیامبر است سازگاری دارد و نه با روایات معتبر ایشان که عدم تعیین جانشین توسط پیامبر در آن به وضوح بیان شده است. در صحيح بخاري که صحیحترین کتاب اهل سنت است این گونه آمده است:
قال عُمَر: إِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدْ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي أَبُو بَكْرٍ وَإِنْ أَتْرُكْ فَقَدْ تَرَكَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي رَسُولُ اللَّهِ.
صحيح البخاري، بخاری، ج8، ص126، ح 7218
عمر گفت : اگر جانشين انتخاب كنم كاري كرده ام كه كسي كه از من بهتر بود يعني ابو بكر انجام داده است و اگر ترك كنم به درستي كاري كردم كه كسي كه بهتر از من بود يعني رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَاله و سَلَّمَ ترك كرده نموده است.
هم چنین تفتازانی عالم اهل سنت و از نویسندگان کتب اعتقادی اهل سنت مینویسد:
والنص منتف في حق أبي بكر.
شرح المقاصد، تفتازانی، ج5، ص255
نص نسبت به ابي بكر منتفي است. (نصي براي خلافتش وجود ندارد.)
بنابر این ادعای وجود روایت در خلافت ابوبکر امری خلاف واقع است.
پاسخ به یک پرسش: آيا نماز ابوبكر به جاي پيامبر دليل بر خلافت اوست؟
برخی از علمای اهل سنت برای اثبات خلافت ابوبکر به روایتی اشاره کرده و بر اساس آن مدّعی هستند که پیامبر ابوبکر را برای نماز به جانشینی خود فرستاده و این نشان از اعتماد به وی برای در دست گرفتن تصدی امور بعد از ایشان است. این روایات دارای اشکلات فراوانی در متن است که در ذیل به آن اشاره میکنیم:
الف.اقتدای ابوبکر به نماز پیامبر و مردم به نماز ابوبکر
یکی از اشکالات واضح در این روایت این است که نوعی از نماز جماعت را به تصویر کشیده است که بر اساس نظر همهی فقهای مذاهب اسلامی باطل و مردود است زیرا نمازی با دو امام جماعت نداریم:
فَكَانَ أبو بَكْرٍ يُصَلِّي قَائِمًا وكان رسول اللَّهِ صلى الله عليه واله وسلم يُصَلِّي قَاعِدًا يَقْتَدِي أبو بَكْرٍ بِصَلَاةِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه واله وسلم وَالنَّاسُ مُقْتَدُونَ بِصَلَاةِ أبي بَكْرٍ رضي الله عنه.
صحيح البخاري، بخاری، ج1، ص174، ح713.
ابوبكر ايستاده نماز مى خواند و رسول خدا صلى اللّه عليه وآله وسلم نشسته . ابوبكر به رسول خدا صلى اللّه عليه وآله وسلم اقتدا كرد ، در حالى كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند .
ب. ابوبکر، مکبّر یا امام جماعت؟!
آن چه در روایت بخاری آمده این است که ابوبکر برای مردم تکبیر میگفته و اصلا نمازی به امامت او خوانده نشده است:
وَأَبُو بَكْر يُسْمِعُ النَّاسَ التَّكْبِيرَ.
صحيح البخاري، ج1، ص174، ح712
و باز هم در بخاري آمده: ابوبكر صداى تكبير را به مردم مى رساند. (يعني فقط مکبر بود.)
ج. امام جماعت شدن دیگر افراد به دستور پیامبر
بر اساس روایات اهل سنت، پیامبر افراد دیگری را به امامت جماعت منصوب کرده است و اگر بنا باشد هر کس که یک یا چند بار امام جماعت بوده شایستگی خلافت و حاکمیت بعد از پیامبر را داشته باشد، این اشخاص نیز باید خلیفه مسلمانان باشند.
اسْتَخْلَفَ ابْنَ أُمِّ مَكْتُومٍ يَؤُمُّ النَّاسَ وَهُوَ أَعْمَى.
سنن أبي داود، ابی داوود سجستانی، ج1، ص143، ح595.
پيامبر صلّي الله عليه وآله وسلّم ابن امّ مكتوم را كه شخصي نابينا بود به امامت برگزيدند.
(پس اگر نماز گذاردن کسي به جاي پيامبر صلى الله عليه واله وسلم دليل بر خلافت اوست ، چرا عبد الله بن ام مکتوم جانشين پيامبر صلى الله عليه واله وسلم نشدند.)
النبي صَلَّى خَلْفَ عبد الرحمن بن عَوْفٍ.
مصنف ابن أبي شيبة، ج2، ص119، ح 7170
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم پشت سر عبدالرحمن بن عوف نماز خواند.
پس یا امامت جماعت ربطی به حاکمیت و خلافت ندارد و یا باید ابن ام مکتوم و عبدالرحمن ابن عوف نیز خلیفه گردند.
د. عدم دلالت امامت جماعت حتی برعدالت شخص
زمانی که بر اساس اعتقاد اهل سنت امام جماعت شدن حتی بر عدالت شخص دلالتی ندارد و هر کسی حتی شخص فاجری میتواند این مسئولیت را به عهده بگیرد به راستی چگونه امامت جماعت میتواند دلیل بر خلافت پیامبر باشد؟ اهل سنت در این زمینه نقل کردهاند:
قال النبي: من أصل الدين الصلاة خلف كل بر وفاجر.
سنن الدارقطني، ج2، ص44، ح1747.
شما را به نماز خواندن پشت سر هر انسان خوب و بدي سفارش ميكنم.
پس در نتيجه امام جماعت بودن ، به جاي پيامبر صلى الله عليه واله وسلم نماز گذاردن و... حتي اگر براي ابوبکر صحيح هم باشد باز نميتواند ادلهاي براي خلافت او محسوب شود.
بخش ششم:
خلافت عمر بن خطاب
در جریان خلافت خلیفه دوم اشکالات فراوانی وجود دارد که در این بخش به برخی از آن اشاره میکنیم:
تناقض انتصاب عمر به خلافت با ادعای شورایی بودن خلافت
این که ابوبکر بدون نظر و رأی صحابه اقدام به نصب عمر به عنوان خلیفه بعد از خود نموده است با ادعای لزوم شورایی بودن خلافت کاملا ناسازگار و یک اقدام غیر دموکراتیک است. ابن اثیر متوفای 630 هجری قمری
مینویسد:
قال أبوبكر: إني استخلفت عليكم بعدي عمر بن الخطاب، فاسمعوا له وأَطيعوا.
أسد الغابة، ابن اثیر، ج4، ص158.
ابوبکر گفت : من بعد از خودم بر شما عمر بن خطاب را جانشين قرار دادم، حرف شنو و مطيع او باشيد.
همچنین ابن ابی حاتم از مفسرین مشهور اهل سنت میگوید:
قال أبوبكر: إني استخلفت عليكم عمر بن الخطاب فإن يعدل فذلك ظني به وإن يجر ويظلم فإني لا أعلم الغيب {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَي مُنقَلَب يَنقَلِبُونَ} الشعراء: 227.
تفسير ابن أبي حاتم، ج9، ص2836
ابوبکر ميگويد: من عمر بن خطاب را جانشين قرار دادم اگر عدالت کند که به گمانم اينگونه است (منفعت عدالتش) براي خودش است اما اگر ظلم و ستم کند من علم غيب ندارم. و کسانى که ستم کردند بزودى خواهند دانست که به کدامين جايگاه باز مى گردند.
وی هم چنین تصریح کرده است که این کار را بدون دستور پیامبر انجام داده است:
فقال (أبوبكر): اللهم وليته بغير أمر نبيك.
الثقات، ابن حبان، ج2، ص193.
ابوبکر گفت: خدايا من عمر را ولي امر مسلمانها قرار دادم بدون اين که از طرف پيغمبر دستوري آمده باشد.
طبری متوفای 310 هجری قمری نیز به نقل از ابوبکر این گونه نقل کرده است:
إني وليت أمركم خيركم في نفسي فكلكم وَرِم أَنْفُه من ذلك يريد أن يكون الأمر له دونه.
تاريخ الطبري، ج2، ص353
من امروز از دنيا ميروم، کسي را که بهترين شما است (عمر) را ميخواهم خليفه کنم، همه شما دماغتان پر از باد شده است و دنبال رياست هستيد و همه شما ميخواهيد که اين رياست مال شما باشد.
آيا خلافت عمر، با مشورت صحابه انجام گرفت ويا با اعتراض شديد آنان؟
برخی مدعی هستند گرچه خلافت عمر به امر مستقیم ابوبکر شکل گرفته است اما وی در این مسئله با صحابه مشورت کرده و نظر آنها را جویا شده است. این در حالی است که اسناد تاریخی امر دیگری را نشان میدهد. ابن ابی شیبه کوفی که استاد بخاری است روایت کرده است:
أن أبابكر حين حضره الموت أرسل إلى عمر يستخلفه فقال الناس: تستخلف علينا فظاً غليظاً، ولو قد ولينا كان أفظ وأغلظ، فما تقول لربك إذا لقيته وقد استخلفت علينا عمر.
المصنف، ابن ابی شیبة، ج20، ص584 ، ح 38211.
وقتي ابوبکر در حال احتضار قرار گرفت، كسي را به دنبال عمر فرستاد تا او را جانشين خود كند، مردم گفتند: كسي را بر ما مسلط ميكني كه خشن و بد اخلاق است، اگر او حكومت را به دست گيرد، سختگيرتر و خشنتر خواهد شد، جواب خدا را چه خواهي داد كه عمر را بر ما مسلط ميكني؟
با وجود این اعتراض شدید باز هم کسی می تواند ادعای مشورت با صحابه داشته باشد؟!
در روایت دیگری نیز اینگونه آمده است که حضرت علی و طلحه در جلسهای خصوصی به ابوبکر بابت انتصاب عمر به خلافت اعتراض کردهاند:
عن عائشة قالت: لما حضرت أبا بكر المتوفي استخلف عمر فدخل عليه علي وطلحة فقالا من استخلفت قال عمر قالا فماذا أنت قائل لربك قال بالله تعرفاني لأنا أعلم بالله وبعمر منكما.
الطبقات الكبري، ابن سعد، ج3، ص196
از عايشه روايت شده: وقتي زمان مرگ ابو بکر فرا رسيد ، عمر را به جانشيني خويش انتخاب کرد ؛ پس علي و طلحه به نزد او آمده و گفتند: چه کسي را انتخاب کردهاي؟ پاسخ داد عمر را!. گفتند: با اين كار ، پاسخ پروردگارت را چه خواهي داد؟. ابوبكر گفت: خدا را به من ميشناسانيد؟ من به خدا و به عمر از شما داناتر هستم.
ابن تیمیه حرانی - متوفای 728 هجری قمری - در نقل مشابهی از اعتراض صحابه به ابوبکر درباره خلافت عمر اینگونه پرده برداشته است:
قال ابن تيمية: وقد تكلّموا مع الصديق في ولاية عمر وقالوا ماذا تقول لربك وقد وليت علينا فظا غليظا؟ فقال: أبالله تخوفوني!.
منهاج السنّة، ابن تیمیة، ج6، ص155
ابن تيميه ميگويد: صحابه با ابوبكر دربارهي جانشيني عمر با او صحبت (اعتراض) كردند و گفتند: چرا يك فرد خشن و تند را بر خلافت برگزيدهاي؟ فردا جواب خدا را چه خواهى داد؟ ابوبكر گفت: من را از خدا ميترسانيد؟!.
بخش هفتم:
خلافت عثمان
دربارهي خلافت عثمان نیز سؤالات و اشکالات فراوانی وجود دارد که در ذیل به برخی اشاره میکنیم:
شوراي 6 نفره خلافت عثمان توسط مردم انتخاب شدند يا توسط شخص عمر؟
الف. عدم اعتقاد عمر بن خطاب به شوري
بر اساس روایات و اسناد موجود در منابع اهل سنت خلیفه دوم اعتقادی به شورا نداشته به طوری که معتقد بوده است اگر سالم زنده بود بدون هیچ شورایی او را به خلافت میرسانده است. این مطلب را ابن عبدالبر متوفای 463 هجری قمری این گونه نقل کرده است:
عن عمر أنه قال: لو كان سالم حيا ما جعلتها شورى.
الاستيعاب، ابن عبدالبر، ج2، ص568.
أسد الغابة، ابن الأثير، ج2، ص383.
از عمر نقل شده که میگفت: اگر سالم زنده بود من خلافت را شورايي نميكردم.
همچنین ابن قتیبه دینوری مینویسد:
قال عمر: لو كان سالم حيا ما تخالجني الشك في توليته عليكم أو في تأميره.
تأويل مختلف الحديث، ص115، المحصول، الرازي، ج4، ص322
عمر گفت: اگر سالم زنده بود شك وترديدي راجع به سر پرست (خليفه) قرار دادن او بر شما در من پيدا نميشد.
ب. انتخاب اعضای شورا بدون نظر و مشاورت صحابه
انتخاب اعضای شورای خلافت هرگز با رای و حتی مشورت صحابه انجام نگرفته است و خود خلیفه دوم به طور مستقیم اقدام به انتخاب اعضای شورا کرده است، چنان که بخاری در روایتی از خلیفه دوم آورده است:
... إني لَا أَعْلَمُ أَحَدًا أَحَقَّ بهذا الْأَمْرِ من هَؤُلَاءِ النَّفَرِ الَّذِينَ تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه واله وسلم وهو عَنْهُمْ رَاضٍ فَمَنْ اسْتَخْلَفُوا بَعْدِي فَهُوَ الْخَلِيفَةُ فَاسْمَعُوا له وَأَطِيعُوا فَسَمَّى عُثْمَانَ وَعَلِيًّا وَطَلْحَةَ وَالزُّبَيْرَ وَعَبْدَ الرحمن بن عَوْفٍ وَسَعْدَ بن أبي وَقَّاصٍ.
صحيح البخاري، ج2، ص107، ح 1392
... من کسي از اين افراد شايسته تر (به خلافت) نميدانم. چون رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم وفات کردند در حالي که از اينها راضي بودند پس هر يك از اينها جانشين بعد از من شد او خليفه است از او پيروي کنيد و او را اطاعت کنيد سپس (اعضاي شورا را) نام برد: عثمان و (حضرت) علي و طلحه و زبير و عبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابي وقاص.
ج. دستور خلیفه دوم به قتل مخالفین در شورا
در جریان شورای خلافت، خلیفه دوم دستوری عجیبی را صادر میکند که طبق آن دستور به کشتن افراد مخالف ،آرای اکثریت میدهد.
ابن شبه و طبری و ابن اثیر در کتب خود این مطلب را آوردهاند:
وقال (عمر بن الخطاب) للمقداد بن الأسود إذا وضعتموني في حفرتي فاجمع هؤلاء الرهط في بيت حتى يختاروا رجلا منهم وقال لصهيب صل بالناس ثلاثة أيام وأدخل عليا وعثمان والزبير وسعدا وعبد الرحمن بن عوف وطلحة إن قدم وأحضر عبد الله بن عمر ولا شيء له من الأمر وقم على رؤوسهم فإن اجتمع خمسة ورضوا رجلا وأبى واحد فاشدخ رأسه أو اضرب رأسه بالسيف وإن اتفق أربعة فرضوا رجلا منهم وأبى اثنان فاضرب رؤوسهما فإن رضي ثلاثة رجلا منهم وثلاثة رجلا منهم فحكموا عبد الله بن عمر فأي الفريقين حكم له فليختاروا رجلا منهم فإن لم يرضوا بحكم عبد الله بن عمر فكونوا مع الذين فيهم عبد الرحمن بن عوف واقتلوا الباقين إن رغبوا عما اجتمع عليه الناس.
تاريخ المدينة، ج2، ص82، تاريخ الطبري، ج2، ص581، الكامل في التاريخ، ابن اثیر، ج2، ص461
عمر بن خطاب به مقداد بن أسود گفت: وقتي مرا داخل قبر گذاشتيد، اين 6 نفر را در يك خانهاي جمع كنيد تا اينها يك نفر را از ميان خودشان براي خلافت انتخاب كنند. به صُهيب هم گفت: تو 3 روز براي مردم نماز بخوان و علي و عثمان و زبير و سعد بن أبي وقاص و عبد الرحمن بن عوف و طلحه ( اگر بود) را جمع كنيد و عبد الله بن عمر (پسر مرا) هم حاضر شود (و او حق رأي ندارد) و با شمشير، بالاي سر اين 6 نفر بايست. اگر 5 نفر اتفاق نظر داشتند و يك نفر را براي خلافت انتخاب كردند و نفر ششم با آنان مخالفت كرد، سر او را با شمشير بشكافت (يا سرش را با شمشير بزن). اگر 4 نفر اتفاق نظر داشتند و 2 نفر مخالفت كردند، سر آن 2 نفر را بزن و اگر 3 نفر روي يك نفر اتفاق نظر داشتند و 3 نفر ديگر روي يك نفر ديگر اتفاق نظر داشتند، عبد الله بن عمر حَكَم است و نظر هر كدام را قبول داشت، حُكْم همان است. اگر نظر عبد الله بن عمر را قبول نكردند، نظر آن گروهي مورد قبول است كه عبد الرحمن بن عوف در آن گروه است و اگر بقيه مخالفت كردند، آنها را بكشيد.
د. واگذاری داوری اساسیترین مسئله جامعه اسلامی به عبد الله بن عمر كه صلاحيت طلاق زن خود را ندارد.
عدهای از علمای اهل سنت اين مطلب را نقل كردهاند. ابن سعد اين چنین نقل کرده است:
عن إبراهيم قال: قال عمر من أَسْتَخْلِفُ ؟ لَوْ كَانَ أَبُو عُبَيْدَةَ بنُ الْجَرَّاحِ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ فَأَيْنَ أَنْتَ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ بن عُمَرَ ؟ فَقَالَ : قَاتَلَكَ اللَّهُ وَاللَّهِ مَا أَرَدْتَ اللَّهَ بِهَذَا أَسْتَخْلِفُ رَجُلاً لَيْسَ يُحْسِنُ يُطَلقُ امْرَأَتَهُ.
الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج3، ص343، جامع الأحاديث، السيوطي، ج13، ص382، تاريخ الخلفاء، جلال الدین سيوطي، ج1، ص145
من چه كسي را خليفه كنم؟ اگر أبو عبيدة بن جراح بود، او را خليفه ميكردم. مردي به او گفت: اي امير المومنين! چرا پسرت عبد الله را خليفه نميكني؟ عمر گفت: خداوند تو را بكشد! (اين چه حرفي است كه ميزني؟!) به خدا قسم! خداوند را با اين سخنت در نظر نگرفتهاي. آيا مردي را خليفه كنم كه نميتواند همسرش را طلاق بدهد؟!
غرض از مزاحمت
آیا امکان دارد این مجموعه نفیس را حقیر به صورت نرم افزار اندروید در آورده و پخش کنم؟
لازم به ذکر است بدون هیچ گونه دخل و تصرف در مطالب و محتوا و حتی بصورت رایگان این مساله انجام میشود و هدف تنها نشر مطالب اهل بیت علیهم السلام است و هیچ گونه منفعت طلبی نیست.
باتشکر
پاسخ: