2024 December 13 - جمعه 23 آذر 1403
عزاداري اهل سنت براي امام حسين (علیه السلام) + پاورپوینت
کد مطلب: ٧٩٢٦ تاریخ انتشار: ٠٩ شهریور ١٣٩٨ - ١٣:٠٠ تعداد بازدید: 14110
مقالات » پاورپوینت
عزاداري اهل سنت براي امام حسين (علیه السلام) + پاورپوینت

مقتل خواني ابن جوزي و سبط ابن جوزي و ابوالحسن كرخي كاتب براي سيدالشهداء

به حجم 6.2 مگابایت
به حجم 8.6 مگابایت
به حجم 12.2 مگابایت
روضه خواني ابوالفرج ابن جوزي حنبلي


لما أسر العباس يوم بدر سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم أنينه فما نام ، فكيف لو سمع أنين الحسين ؟ لما أسلم وحشي قال له : غيب وجهك عني . هذا والله والمسلم لا يؤاخذ بما كان في الكفر ، فكيف يقدر الرسول صلى الله عليه وسلم أن يبصر من قتل الحسين ؟ قوله تعالى) ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا ( لقد جمعوا في ظلم الحسين ما لم يجمعه أحد ، ومنعوه أن يرد الماء فيمن ورد ، وأن يرحل عنهم إلى بلد ، وسبوا أهله وقتلوا الولد ، وما هذا حد دفع عن الولاية هذا سوء معتقد . نبع الماء من بين أصابع جده فما سقوه منه قطرة.


زماني كه عباس (عموي پيامبر صلي الله عليه وآله) در جنگ بدر اسير شد رسول الله صلى الله عليه (و آله) وسلم ناله او را شنيد و ناله او خواب از چشمان آن حضرت ربود، پس اگر آن حضرت ناله (امام) حسين عليه السلام را مي شنيد حالشان چگونه بود؟! وقتي وحشي (قاتل حضرت حمزه) مسلمان شده ، پيامبر صلي الله عليه وآله به او فرمودند: صورتت را از من بپوشان (نمي خواهم چشمم به تو بيفتند) اين برخورد حضرت در حالي است كه به خدا قسم مسلمان را به خاطر كاري كه در زمان كفر انجام داده مؤاخذه نمي كنند. با اين حال چگونه رسول خدا صلى الله عليه (و آله) وسلم مي تواند قاتل (امام) حسين را ببيند خداوند مي فرمايد : (و آن كس كه مظلوم كشته شده، براى وليش سلطه (و حق قصاص) قرار داديم) به قدري به حسين عليه السلام ظلم كردند كه به هيچ كسي به اين مقدار ظلم نمي كنند، او را از آب منع كردند و نگذاشتند به شهر ديگر برود و خانواده اش را اسير كردند و فرزندانش را كشتند و اين مقدار حق كسي نيست كه با حكومت فردي مخالفت كند بلكه اين نشانه اعتقادات فاسد (يزيديان) است. آب از ميان انگشتان جدش مي جوشيد ولي يك قطر هم به او ندادند.


كان الرسول صلى الله عليه وسلم من حب الحسين يقبل شفتيه ويحمله كثيرا على عاتقيه ، ولما مشى طفلا بين يدي المنبر نزل إليه ، فلو رآه ملقى على أحد جانبيه و السيوف تأخذه والأعداء حواليه والخيل قد وطئت صدره ومشت على يديه ودماؤه تجري بعد دموع عينيه لضج الرسول مستغيثا من ذلك ولعز عليه.

كربلاء ما زلت كربا و بلا ما لقي عندك أهل المصطفي
ما أري حزنكم ينسي ولا رزأكم يسلي ولو طال المدي

ابن جوزي ، التبصرة ج 2، صص 16-17.



رسول خدا صلى الله عليه (و آله) وسلم به قدري حسين را دوست داشت كه هميشه لبانش را مي بوسيد او را بسيار بر دوش مي گرفت، و زماني كه بر فراز منبر بود و (امام) حسين عليه السلام در مقابل ايشان راه مي رفت، آن حضرت از منبر پايين مي آمد (و او را در آغوش مي گرفت)؛ حال اگر حسينش را مي ديد كه شانه به شانه مي شود و شمشيرها او را احاطه كرده اندو دشمنان دور او حلقه زده اند و ستوران سينه اش را لگد مال كرده اند و بر روي دستانش حركت مي كند و خون تنش جاريست ، بعد از اشك و آه، رسول خدا صلي الله عليه وآله بلند بلند گريه مي كند و فرياد مي زند و برايشان بسيار سخت است.
اي كربلا هميشه با سختي و بلا همراه بوده اي
اهل بيت پيامبر عليهم السلام در نزد تو با چه سختي هايي روبرو شدند
گمان نمي كنم حزن و اندوه شما فراموش شود
و گمان نمي كنم مصيبت شما تسلي يابد هر چند روزگار طولاني شود.

ابن جوزي ، التبصرة ج 2، صص 16-17.






روضه خواني سبط ابن جوزي حنفي
(نوه دختري ابو الفرج)




وقد سئل في يوم عاشوراء زمن الملك الناصر صاحب حلب أن يذكر للناس شيئا من مقتل الحسين فصعد المنبر وجلس طويلا لا يتكلم ثم وضع المنديل على وجهه و بكى شديدا ثم أنشا يقول وهو يبكي :

ويل لمن شفعاؤه خصماؤه والصور في نشر الخلائق ينفخ
لا بد أن ترد القيامة فاطم و قميصها بدم الحسين ملطخ

ثم نزل عن المنبر و هو يبكي و صعد الي الصالحية و هو كذلك


البداية والنهاية ، ج 17 ، ص 344- 245 ؛ بدر الدين العينى ، عقد الجمان في تاريخ أهل الزمان، ص 30 ؛ عبد القادر بن محمد النعيمي الدمشقي، الدارس في تاريخ المدارس، ج 1، ص 367 ؛ عبد القادر بدران، منادمة الأطلال ومسامرة الخيال، منادمة الأطلال، ج 1، ص 155.


در زمان ملك ناصر فرماندار حلب در روز عاشورا از سبط بن جوزي خواستند براي مردم مقداري مقتل امام حسين عليه السلام براي مردم بگويد؛ وي بالاي منبر رفت و مدت طولاني سكوت كرد، سپس دستمالي بر صورتش گذاشت و به شدت گريه كرد و اين اشعار را در حال گريه خواند :

واي به حال كسي كه شفيعانش دشمنان او باشند (پيامبر و اهل بيت عليهم السلام كه در روز قيامت شافع هستند، دشمن يزيد هستند)
در حالي كه براي محشور شدن خلايق در صور دميده مي شود
به ناگاه در عرصه قيامت (حضرت) فاطمه (سلام الله عليها) وارد مي شود
در حالي كه پيراهنش آغشته به خون (امام) حسين (عليه السلام) است.

سپس در حالي كه گريه مي كرد از منبر پايين آمده و با همان حال گريه به مدرسه صالحيه رفت.



دستور حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا (سلام الله عليها)
به عالم اهل سنت حنفي
براي برگزاري نوحه خواني براي امام حسين عليه السلام



حدثني أبي ، قال : خرج إلينا يوماً ، أبو الحسن الكاتب ، فقال : أتعرفون ببغداد رجلاً يقال له : ابن أصدق ؟ قال : فلم يعرفه من أهل المجلس غيري ، فقلت : نعم ، فكيف سألت عنه ؟ فقال : أي شيء يعمل ؟ قلت : ينوح على الحسين عليه السلام . قال : فبكى أبو الحسن ، وقال : إن عندي عجوزاً ربتني من أهل كرخ جدان عفطية اللسان ، الأغلب على لسانها النبطية ، لا يمكنها أن تقيم كلمة عربية صحيحة ، فضلاً عن أن تروي شعراً ، وهي من صالحات نساء المسلمين ، كثيرة الصيام والتهجد . وإنها انتبهت البارحة في جوف الليل ، ومرقدها قريب من موقعي ، فصاحت بي : يا أبا الحسن . فقلت : ما لك ؟ فقالت : الحقني . فجئتها ، فوجدتها ترعد ، فقلت : ما أصابك ؟ فقالت : إني كنت قد صليت وردي فنمت ، فرأيت الساعة في منامي ، كأني في درب من دروب الكرخ ، فإذا بحجرة نظيفة بيضاء ، مليحة الساج ، مفتوحة الباب ، ونساء وقوف عليها . فقلت لهم : من مات ؟ وما الخبر ؟ فأومأوا إلى داخل الدار . فدخلت فإذا بحجرة لطيفة ، في نهاية الحسن ، وفي صحنها امرأة شابة لم أر قط أحسن منها ، ولا أبهى ولا أجمل ، وعليها ثياب حسنة بياض مروي لين ، وهي ملتحفة فوقها بإزار أبيض جداً ، وفي حجرها رأس رجل يشخب دماً .


پدرم برايم نقل كرد كه روزي ابوالحسن كاتب (كرخي) بر ما وارد شد و گفت آيا در بغداد فردي به نام ابن اصدق مي شناسيد؟ در آن جلسه كسي غير از من او را نمي شناخت، گفتم من او را مي شناسم چه شده كه پيرامون او پرس و جو مي كني؟ ابوالحسن گفت : ابن اصدق چه كاري انجام مي دهد؟ گفتم براي (امام) حسين عليه السلام نوحه خواني مي كند. در اين هنگام ابوالحسن كرخي گريه كرد و گفت نزد من پيره زني است كه پرورش من از كودكي به عهده او بوده ، وي از اهالي كرخ جدان است و زبانش از سخن گفتن با زبان عربي ناتوان است و نمي تواند يك كلمه عربي را به درستي بيان كند چه رسد به اينكه بخواهد شعري روايت كند ... نيمه هاي شب بيدار شد، محل خوابش نزديك به محل خواب من است، فرياد زد اي ابوالحسن به نزد من بيا! گفتم چه شده؟ پيش او رفتم ديدم مي لرزد،‌ گفتم چه اتفاقي برايت افتاده؟ گفت در خواب ديدم گويا در مقابل يكي از دوازه هاي كرخ هستم، اتاق تميزي را ديدم كه (ديوارهايش) سفيد و اندكي قرمز بود، درب آن باز بود و زنان دم درب ايستاده بودند، به آنها گفتم چه كسي از دنيا رفته ؟ چه خبر است؟ آنها به داخل اتاق اشاره كردند، وارد شدم ديدم اتاقي در نهايت زيبايي است و در وسط آن بانويي جوان هستند كه نيكو تر و زيباتر از ايشان نديده بودم، لباس زيباي سفيد رنگي كه بلند بود به تن داشت و روي آن نيز روپوشي (شنل) كه فوق العاده سفيد رنگ، پوشيده بود، در دامانش سر بريده اي بود كه خون از آن مي جوشيد.


فقلت : من أنت ؟ فقالت : لا عليك ، أنا فاطمة بنت رسول الله ، وهذا رأس ابن الحسين ، عليه السلام ، قولي لابن أصدق عني أن ينوح : لم أمرضه فأسلو . . . لا ولا كان مريضا فانتبهت فزعة . قال : وقالت العجوز : لم أمرطه ، بالطاء ، لأنها لا تتمكن من إقامة الضاد ، فسكنت منها إلى أن نامت . ثم قال لي : يا أبا القاسم مع معرفتك الرجل ، قد حملتك الأمانة ، ولزمتك ، إلى أن تبلغها له . فقلت : سمعاً وطاعة ، لأمر سيدة نساء العالمين . قال : وكان هذا في شعبان ، والناس إذ ذاك يلقون جهداً جهيداً من الحنابلة ، إذا أرادوا الخروج إلى الحائر . فلم أزل أتلطف ، حتى خرجت ، فكنت في الحائر ، ليلة النصف من شعبان . فسألت عن ابن أصدق ، حتى رأيته . فقلت له : إن فاطمة عليها السلام ، تأمرك بأن تنوح بالقصيدة التي فيها : لم أمرضه فأسلو . . . لا ولا كان مريضا وما كنت أعرف القصيدة قبل ذلك . قال : فانزعج من ذلك ، فقصصت عليه ، وعلى من حضر ، الحديث ، فأجهشوا بالبكاء ، وما ناح تلك الليلة إلا بهذه القصيدة.
و أولها : أيها العينان فيضا . . . واستهلا لا تغيضا

نشوار المحاضرة وأخبار المذاكرة ، ج1 ، صص 396-397؛ بغية الطلب في تاريخ حلب، ج 6 ، صص 2654-265

ابن العديم مي نويسد:
وأبو الحسن الكرخي المذكور هو من كبار أصحاب أبي حنيفة
بغية الطلب في تاريخ حلب ج 6 ص 2656
يافعي در باره ابوالقاسم تنوخي مي نويسد:
أبو القاسم علي بن محمد التنوخي القاضي الحنفي ، وكان من أذكياء العالم ، راوية الأشعار ، عارفاً بالكلام والنحو ، وله ديوان شعر.
اليافعي اليمني المكي، مرآة الجنان وعبرة اليقظان ، ج 2 ص 251


عرضه داشتم شما چه كسي هستيد؟ فرمود با تو كاري ندارم، من فاطمه دختر رسول خدا هستم و اين سر فرزندم حسين (عليه السلام) است؛ از طرف من به ابن اصدق بگو اين شعر را به عنوان نوحه (براي حسينم) بخواند
فرزند من مريض نبود (بر اثر بيماري از دنيا نرفت) اين را سؤال كنيد
و قبل از اين واقعه نيز بيمار نبود.
ابوالحسن به من گفت اي ابوالقاسم حال كه ابن اصدق را مي شناسي، امانتداري كن و اين خبر را به ابن اصدق برسان؛ من گفتم به خاطر امر سرور بانوان (به روي چشم) اطاعت مي كنم. ابوالقاسم تنوخي در ادامه مي گويد: اين داستان در ماه شعبان بود ، مردم زماني كه مي خواستند به زيارت امام حسين عليه السلام بروند از حنبلي ها به شدت آزار مي ديدند ، من آنقدر تلاش كردم كه بالاخره توانستم خودم را در شب نيمه شعبان به حائر حسيني برسانم. جوياي ابن اصدق شدم تا اينكه او را ديدم. به او گفتم حضرت فاطمه سلام الله عليها به تو امر نموده اند كه قصيده اي را كه در آن بيت مذكور را به عنوان نوحه (براي امام حسين عليه السلام) بخواني:
به ابن اصدق گفتم من قبل از اين ماجرا اين قصيده را بلد نبودم. حال ابن اصدق دگرگون شد. قضيه خواب را براي او و حاضران در جلسه به طور كامل نقل كردم، همگي به شدت گريه كردند و تمام شب با همين قصيده نوحه سرايي كردند. اول اين قصيده اين بيت است:
اي دو چشم اشك بباريد و به شدت گريه كنيد و خشك نشويد.

ابن العديم مي نويسد:
ابو الحسن كرخي از بزرگترين اصحاب ابوحنيفه است.

يافعي در باره ابوالقاسم تنوخي مي نويسد:
ابو القاسم علي بن محمد تنوخي، از قاضيان حنفي مذهب و از تيزهوشان دنيا بود ، روايتگر اشعار بود و به علم كلام و علم نحو مسلط بود و ديوان شعرنيز داشت.





ابوالحسن كرخي از بزرگترين اصحاب ابوحنيفه است

ابوالقاسم تنوخي قاضي حنفي است



دستور حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا (سلام الله عليها)
به شيعه و سني
براي برگزاري نوحه خواني براي امام حسين عليه السلام



قال ابن عبد الرحيم حدثني الخالع قال كنت مع والدي في سنة ست وأربعين وثلاثمائة وأنا صبي في مجلس الكبوذي في المسجد الذي بين الوراقين والصاغة وهو غاص بالناس وإذا رجل قد وافى وعليه مرقعة وفي يده سطيحة وركوة ومعه عكاز وهو شعث فسلم على الجماعة بصوت يرفعه ثم قال أنا رسول فاطمة الزهراء صلوات الله عليها فقالوا مرحبا بك وأهلا ورفعوه فقال أتعرفون لي أحمد المزوق النائح فقالوا ها هو جالس فقال رأيت مولاتنا عليها السلام في النوم فقالت لي امض إلى بغداد واطلبه وقل له نح على ابني بشعر الناشىء الذي يقول فيه :
بني أحمد قلبي لكم يتقطع بمثل مصابي فيكم ليس يسمع
وكان الناشىء حاضرا فلطم لطما عظيما على وجهه وتبعه المزوق والناس كلهم وكان أشد الناس في ذلك الناشىء ثم المزوق ثم ناحوا بهذه القصيدة في ذلك اليوم إلى أن صلى الناس الظهر وتقوض المجلس وجهدوا بالرجل أن يقبل شيئا منهم فقال والله لو أعطيت الدنيا ما أخذتها فإنني لا أرى أن أكون رسول مولاتي عليها السلام ثم آخذ عن ذلك عوضا وانصرف ولم يقبل شيئا
معجم الأدباء ، ج 4 ، صص 149-150.



خالع گفت در سال 346 من خردسال بودم ، با پدرم به مجلس كبوذي محدث كه در مسجدي بين بازار كتابفروشها و زرگرها منعقد مى شد، رفتيم ، مجلس پر بود ، ناگهان مردى از راه رسيد : قبائى پر وصله به تن داشت ، در يك دست مشك آب و انبان غذا و به دست ديگرش چوبدستى بود، با صداي بلند سلام كرد و گفت : من فرستاده فاطمه زهرا سلام الله عليها هستم . گفتند : خوش آمدى و او را گرامي داشتند. گفت : مى توانيد احمد مزوق نوحه خوان را به من معرفى كنيد ؟ گفتند : آرى همين است كه اينجا نشسته . گفت : خاتونم حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها را در خواب ديدم ، فرمود : راهى بغداد شو و احمد را بجوي و به او بگو كه براي فرزندم (حسين عليه السلام ) با شعر (علي بن عبدالله بن وصيف) ناشى نوحه سرائى كند ، آنجا كه مى گويد :
اى زادگان احمد! جگرم در ماتم شما از هم گسيخت
آنچه در اين ماتم بر دل من رسيد، در مورد هيچ كسي شنيده نشده
ناشى در آن مجلس حاضر بود ، محكم به صورت خود زد، و به دنبال او احمد مزوق و سايرين همه لطمه بر صورت نواخته ، گريه را سر دادند . از همه بيشتر ناشى و بعد از او مزوق متأثر شده بودند ، بعد با اين قصيده نوحه سرائى كردند تا ظهر شد و مجلس تمام شد و مردم پراكنده شدند. هر چه كوشش كردند كه آن مسافر از راه رسيده ، هديه اي قبول كند ، قبول نكرد. گفت : بخدا سوگند اگر تمام دنيا را به من بدهند ، نخواهم گرفت ، روا نمى دانم كه پيغام آور حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها باشم و در مقابل آن پول بگيرم ، فرستاده حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها رفت و چيزى نپذيرفت .
معجم الأدباء ، ج 4 ، صص 149-150.



Share
1 | علی | Iran - Gorgan | ١٧:٣٣ - ١٢ آبان ١٣٩٤ |
2
 
11
پاسخ نظر
ای من به فدای آقایم،مولایم،عزیزم حسین شوم.ای کاش خاک پای مادرش زهرای اطهرشوم،ای من به قربان مظلومیت وغربت امام حسن شوم،ای من به فدای قبربی نشان وگمشده ی بی بی دوعالم بشوم،هرچندمی دانم که ارزشش راندارم،اللهم عجل لولیک الفرج.
2 | سیدمجید | Iran - Mashhad | ١٩:١٩ - ١٢ آبان ١٣٩٤ |
یا آقام امام حسین(ع) به شما متوسل میشم که ازخدابخواهید وواسطه بشید که خدایه نگاهی به من گنه کار بکنه
3 | حق علی | Iran - Tehran | ١٥:٥٣ - ١٨ آبان ١٣٩٤ |
سلام علیکم
اگه میشه کتاب البدایه و النهایه ج7ص188 قسمت بیهوش شدن عثمان و بعد بهوش می اید و بعد او را می کشند کامل برام ترجمه کنید
با تشکر

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اين مطلب به اين صورت آمده است
فكان أول من دخل عليه رجل يقال له الموت الأسود فخنقه خنقا شديدا حتى غشى عليه وجعلت نفسه تتردد في حلقه فتركه وهو يظن أنه قد قتله وخل ابن أبي بكر فمسك بلحيته ثم ند وخرج ثم دخل عليه آخر ومعه سيف فضربه ...
اولين کسي که بر خانه عثمان داخل شد اسود بود که گردن عثمان را به شدت در حد خفه کردن فشار داد تا اينکه عثمان بي هوش شد و نفسش به حلقش رسيد که اسود او را رها کرد پسر ابوبکر آمد و ريش او را گرفت و بعد رفت سپس شخص ديگري آمد او را با شمشير زد
البداية والنهاية ج 7 ص 188
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
1 |مجتبی|Iran - Yazd |١٣:٣٠ - ٣٠ دي ١٣٩٤ |
0
 
0
ایا منظور از از پسر ابوبکر همان
محمد بن ابوبکر هست
پسر خلیفه اول؟؟؟
پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
هر چند در متن مورد نظر که شما آدرس داديد نام فرزند ابوبکر ذکر نشده بود، ولي در منابع ديگر اهل سنت نقل شده است که او محمد بن ابي بکر مي باشد که از جمله قاتلين عثمان بوده است
ابن کثیر می گوید :
وجاء محمد بن أبي بكر في ثلاثة عشر رجلا فأخذ بلحيته فعال بها حتى سمعت وقع أضراسه فقال ما أغنى عنك معاوية وما أغنى عنك ابن عامر وما أغنت عنك كتبك
محمد بن ابى بكر در يك گروه سيزده نفره آمده ريش عثمان را بچنگ گرفته بالا كشيد تا صداى بهم خوردن دندانهايش شنيده شد، و گفت: معاويه بدردت نخورد، عبد اللّه بن عامر بدردت نخورد، و نامه‏ هايت برايت فائده‏ اى نكرد .
البداية والنهاية ، ج 7 ص 184 ، اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : مكتبة المعارف - بيروت
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
4 | حق علی | Iran - Tehran | ٠٨:٢٧ - ٢٠ آبان ١٣٩٤ |
سلام علیکم این که در عیون اخبار روایتی است که امام جواد علیه السلام فرمودند هرکس پدرم را در طوس زیارت کند گناهان ماتقدم وماتاخر ان پاک میشود منظور از ما تاخر چیست؟ ایا یعنی توجیه ایست برای گناه کردن؟ ایا این روایت در مورد ائمه دیگر امده؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
در اينکه محبت اهل بيت اثرات فراوني دارد شکي نيست هچنانکه گناهان زياد با يک استغفار و توبه که نشان از رحمانيت خداوند است، بخشيده مي شود در سوره الزمر 53 آمده است:
قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ
بگو: اى بندگان من كه بر [زيان خويش] اسراف كرده‏ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد. زيرا خدا همه‌ی گناهان را مى‏آمرزد.
وقتي استغفار و توبه اين خاصيت را دارد چه اشکال دارد که گريه بر اهل بيت و زيارت قبور آنها چنين خاصيتي را نداشته باشند؟!!
اما بايد به اين نکته توجه داشت که درهيچ روايتي نيامده كه اگر کسي نسبت به ائمه محبت داشته باشد، بدون شرط و قيد بهشتي است .بله محبت اهل بيت كار بسيار ارزشمند است ولي مانند ديگر اعمال صالح زماني قبول و موثر است كه فرد با تقوا باشد و اين محبت او را به همرنگ شدن با ائمه سوق دهد . قيد تقوا در آيات و روايات فراوان ذكر شده از جمله خداوند به عنوان يك قاعده كلي مي فرمايد:إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ.خدا، تنها از پرهيزگاران مى‏پذيرد.. مائده آيه27.
اين آيه تنها ملاك براي پذيرش اعمال را تقوا مي شمارد. روايات مطلق به اين آيات و روايات كه قيد در آنها ذكر شده، حمل مي گردد مشخص است كه اين روايت مطلق با اطلاقش مورد نظر نيست و آن قيد همه بايد ملاحظه کرد لذا در روايات ديگر اگر ملاحظه کنيد اشاره شده است که محبت تنها کافي نيست بلکه بايد به همراه اطاعت خدا و ترک معاصي باشد
شيخ طوسي روايتي را چنين آورده است:
بُو مُحَمَّدٍ الْفَحَّامُ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَمِّي، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ زَيْدٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ، قَالَ: خَدَمْتُ سَيِّدَنَا الْإِمَامَ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) ثَمَانِيَ عَشْرَةَ سَنَةً، فَلَمَّا أَرَدْتُ الْخُرُوجَ وَدَّعْتُهُ، وَ قُلْتُ: أَفِدْنِي. فَقَالَ: بَعْدَ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ سَنَةً، يَا جَابِرُ! قُلْتُ: نَعَمْ إِنَّكُمْ بَحْرٌ لَا يُنْزَفُ وَ لَا يُبْلَغُ قَعْرُهُ.
فَقَالَ: يَا جَابِرُ، بَلِّغْ شِيعَتِي عَنِّي السَّلَامَ، وَ أَعْلِمْهُمْ أَنَّهُ لَا قَرَابَةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ)، وَ لَا يُتَقَرَّبُ إِلَيْهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ لَهُ.
يَا جَابِرُ، مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ أَحَبَّنَا فَهُوَ وَلِيُّنَا، وَ مَنْ عَصَى اللَّهَ لَمْ‏ يَنْفَعْهُ‏ حُبُّنَا.
از جابر جعفى از حضرت باقر عليه السّلام. فرمود اى جابر سلام مرا بشيعيان من برسان و بآنان اعلام كن كه بين ما و خدا قرابت خويشاوندى نيست و راه تقرب بخدا فقط اطاعت و فرمانبرى از اوست. اى جابر هر كس كه اطاعت خدا نموده و ما را دوست بدار او ولى و دوست ما است و كسى كه معصيت خدا را كند محبت ما سودى بحالش ندارد.الأمالي (للطوسي) ؛ النص ؛ ص296
همچنين امام رضا علي السلام فرمودند:
َا تَدَعُوا الْعَمَلَ الصَّالِحَ وَ الِاجْتِهَادَ فِي الْعِبَادَةِ اتِّكَالًا عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ع‏
لَا تَدَعُوا حُبَّ آلِ مُحَمَّدٍ ع وَ التَّسْلِيمَ لِأَمْرِهِمْ اتِّكَالًا عَلَى الْعِبَادَةِ فَإِنَّهُ لَا يُقْبَلُ أَحَدُهُمَا دُون‏
مبادا اعمال نيك را باتكاى حب و دوستى آل محمد صلى الله عليه و آله رها كنيد و مبادا دوستى آل محمد را باتكاى اعمال صالح از دست بدهيد زيرا هيچ كدام از اين دو به تنهائى پذيرفته نميشود.
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏75 ؛ ص347
با اين وجود محبت در کنار عمل مورد نظر ائمه عليهم السلام مي‌باشد نه صرف محبت بدون عمل
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
1 |مهرتابان|Iran - Tehran |١٠:٢٩ - ٢٠ آبان ١٣٩٤ |
0
 
2
به نام خدا
در روایت آمده «و ما تاخر » و نه « ما یتاخر » لذا برداشت از ظاهر روایت مربوط به آینده نیست.
چه بسا این روایات را بتوان اینگونه توجیه کرد که خداوند متعال به فضل زیارت امام معصوم علیه السلام همه گناهان فرد از گذشته اش تا زمانی که مشرف به زیارت شده را مورد عفو و بخشش قرار میدهد.
با احترام.
2 |....|Iran - Bushehr |٠٨:٣١ - ٠٨ ارديبهشت ١٣٩٥ |
0
 
0
دقیقا مث توبه ست که اگه قبول بشه گناهان پاک میشن ولی اگه باز گناه کنی....
5 | حق علی | Iran - Tehran | ١٠:٤٤ - ٠٢ آذر ١٣٩٤ |
سلام علیکم
ایا اصل کشور گشائی های خلفاء جدا از کشت وکشتارهایشان مورد تایید اهل بیت بوده؟
ایا شیخ مرتضی انصاری در کتاب مکاسب قائل به مشروعیت کشورگشایها هستند؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
اصل کشورگشایی‌های خلفاء حتی جدا از کشت و کشتارهایشان مورد تأیید اهل بیت علیهم السلام نبوده است. زیرا اصل حکومت و خلافت آنها مشروعیت نداشته است.
درباره عدم مشروعیت کشورگشایی‌های خلفا احادیث متعددی از اهل بیت علیهم السلام وارد شده است که برخی از آنها بیان می‌شود.
عن علي بن أبي حمزة قال : كان لي صديق من كتاب بني أمية فقال لي : استأذن لي عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) فاستأذنت له عليه فأذن له فلما أن دخل سلم و جلس ثم قال : جعلت فداك إني كنت في ديوان هؤلاء القوم فأصبت من دنياهم مالا كثيرا و أغمضت في مطالبه. فقال أبو عبد الله ( عليه السلام ) : لولا أن بني أمية وجدوا من يكتب لهم و يجبى لهم الفئ و يقاتل عنهم و يشهد جماعتهم لما سلبونا حقنا ولو تركهم الناس وما في أيديهم ما وجدوا شيئا إلا ما وقع في أيديهم ، قال : فقال الفتى : جعلت فداك فهل لي مخرج منه ؟ قال : إن قلت لك تفعل ؟ قال : أفعل ، قال له : فاخرج من جميع ما اكتسبت في ديوانهم فمن عرفت منهم رددت عليه ماله و من لم تعرف تصدقت به و أنا أضمن لك على الله عز وجل الجنة ، قال : فأطرق الفتى رأسه طويلا ثم قال : قد فعلت جعلت فداك ، قال ابن أبي حمزة : فرجع الفتى معنا إلى الكوفة فما ترك شيئا على وجه الأرض إلا خرج منه حتى ثيابه التي كانت على بدنه ، قال : فقسمت له قسمة واشترينا له ثيابا و بعثنا إليه بنفقة قال : فما أتى عليه إلا أشهر قلائل حتى مرض فكنا نعوده قال : فدخلت عليه يوما و هو في السوق قال : ففتح عينيه ثم قال لي : يا علي وفي لي و الله صاحبك ، قال ثم مات فتولينا أمره فخرجت حتى دخلت علي أبي عبد الله ( عليه السلام ) فلما نظر إلي قال : يا علي وفينا و الله لصاحبك ، قال : فقلت : صدقت جعلت فداك هكذا والله قال لي عند موته .
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 5، ص 106، تحقيق: غفاری، علي اكبر ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
علی بن حمزه نقل می‌کند: من دوستی داشتم که از دفترداران و نویسندگان حکومتی بنی امیه بود. به من گفت: از امام صادق علیه السلام اجازه بگیر که خدمتش برسم. من چنین کردم و امام صادق علیه السلام وی را به حضور پذیرفتند. وقتی خدمت امام علیه السلام رسید، سلام کرد و نشست. سپس عرض کرد: فدایت شوم! من در دیوان این سلسله (بنی امیه) بودم و از این راه اموال فراوانی به من رسید پس من از اینکه این اموال از کجا بدست آمده (حق یا باطل است)، چشم‌پوشی کردم. امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر بنی امیه افرادی را نمی‌یافتند که برایشان بنویسند و (یا) برایشان از مردم خراج حکومتی جمع آوری کنند و (یا) در دفاع از آنها بجنگند و در مراسم جمعی (همایشهای) آنها شرکت کنند، آنها حق ما (اهل بیت) را غصب نمی‌کردند. اگر مردم، بنی امیه و آنچه در اختیارشان است را رها می‌کردند، چیزی جز همان‌چه که در اختیارشان بود را نمی‌یافتند. آن جوان به حضرت صادق علیه السلام عرض کرد: فدایت شوم! آیا راه خروجی از این مهلکه و راه جبرانی برای این خطای من وجود دارد؟ امام صادق علیه السلام فرمودند: آیا اگر آن راه را به تو بگویم عمل می‌کنی؟ عرض کرد: آری به آن عمل می‌کنم. حضرت به او فرمودند: پس همه آنچه در این مدت از بنی امیه بدست آورده‌ای را رها کن. اموالی را که صاحبانش را می‌شناسی به آنها برگردان و اموالی را که صاحبان اصلیش را نمی‌شناسی، از طرف آنها صدقه بده. در این صورت من نیز بهشت را از طرف خدا برای تو ضمانت می‌کنم. پس از این کلام امام علیه السلام آن جوان مدتی طولانی سر خود را به زیر افکند و سپس عرض کرد: فدای شما شوم! این کار را انجام خواهم داد. ابن ابی حمزه می‌گوید: آن جوان همراه ما به کوفه برگشت . سپس هر آنچه از اموال و دارایی نزدش بود حتی لباسش را رها کرد (یا به صاحبانش برگرداند یا صدقه داد) . من بخشی از مالم را به او اختصاص دادم و برای او لباسی خریدیم و خرجی فرستادیم. چند ماهی بیشتر نگذشته بود که مریض شد. سپس ما به عیادتش می‌رفتیم. روزی از روزها که به عیادتش رفتم، او در حال احتضار و جان دادن بود. چشمانش را باز کرد و به من گفت: ای علی! بخدا قسم مولای تو (امام صادق علیه السلام) به عهد خود (که بهشت را برای من ضمانت کرده بود) وفا کرد. لحظاتی بعد او از دنیا رفت. ما امور مربوط به خاکسپاری او را به عهده‌ گرفتیم.
پس از مدتی من خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم. امام علیه السلام من نگاهی کرد و فرمود: ای علی! بخدا قسم به عهد خود (ضمانت بهشت) برای دوستت وفا کردیم. عرض کردم: صحیح می‌فرمایید! فدای شما شوم! بخدا قسم هنگام مرگش همین جمله را به من گفت.
امام صادق علیه السلام در ضمن این حدیث می‌فرمایند: اگر افرادی نبودند که به نفع بنی امیه بجنگند، آنها نمی‌توانستند، حق ما را غصب کنند. پس جنگیدن به نفع حکومت بنی امیه حتی اگر با کفار باشد، مورد تأیید ائمه اطهار علیهم السلام نیست.
در حدیث دیگری از امام رضا علیه السلام به این نکته بصورت صریح تأکید شده است:
عن عبد الله بن مغيرة قال محمد بن عبد الله للرضا ( صلوات الله عليه ) و أنا أسمع : حدثني أبي عن أهل بيته ، عن آبائه ( عليهما السلام ) أنه قال لبعضهم : إن في بلادنا موضع رباط يقال له : قزوين و عدوا يقال له : الديلم فهل من جهاد أو هل من رباط ؟ فقال : عليكم بهذا البيت فحجوه فأعاد عليه الحديث ، فقال : عليكم بهذا البيت فحجوه ، أما يرضى أحدكم أن يكون في بيته ينفق على عياله من طوله ينتظر أمرنا فإن أدركه كان كمن شهد مع رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) بدرا و إن مات منتظرا لأمرنا كان كمن كان مع قائمنا ( عليه السلام ) هكذا في فسطاطه – و جمع بين السبابتين – و لا أقول هكذا – و جمع بين السبابة و الوسطى - فإن هذه أطول من هذه فقال أبو الحسن ( عليه السلام ) : صدق .
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 5، ص 22، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
عبدالله بن مغيره می‌گويد: من می‌شنيدم که محمد بن عبد الله به امام رضا عليه السلام عرض کرد: پدرم از جدش نقل کرد که به جدّ شما عرض کرده است: در سرزمين ما يك منطقه‌‌ی مرزی وجود دارد که به آن قزوين گفته می‌شود و دشمنی وجود دارد که به آن ديلم گفته می‌شود. آيا جهاد و يا مرزبانی در برابر آنان (به دستور خليفه) جائز است؟ ايشان (جدّ) شما فرمود: بر شما باد به خانه خدا و حجّ آن. سپس دوباره همان سوال را تکرار کرد. جدّ شما نيز همان جواب را تکرار و فرمود: بر شما باد به خانه خدا و حجّ آن. آيا يكی از شما (پيروان ما اهل بيت) به اين راضی نمی‌شود که در خانه خود باشد و از دارائیش بر خانواده‌اش انفاق کند و منتظر امر (ظهور) ما باشد؟ پس اگر صاحب الامر (عليه السلام) را درک کرد، مانند کسی است که همراه رسول خدا صلی الله عليه و آله در جنگ بدر شرکت کرده باشد و اگر (صاحب الامر عليه السلام را درک نکرد و) با حالت انتظار فرج، از دنيا رفت، مانند کسی است که همراه قائم ما در خيمه‌اش باشد- در اين حال جدّ شما -انگشتان سبابه خود را کنار هم قرار داد- و سپس -در حاليكه انگشت سبابه و وسط خود را کنار هم قرار داد- فرمود: نمی‌گويم اين چنين! اين (انگشت وسط) بلندتر از اين انگشت (سبابه) است. در اين هنگام امام رضا عليه السلام فرمودند: جدّ من درست فرمود.
در اين حديث، امام رضا عليه السلام حجّ خانه خدا، نشستن در خانه ، انفاق بر خانواده و انتظار امر ظهور امام عصر عليه السلام را برتر از جهاد همراه خلفای ناحق دانسته و برای چنين جهادی ارزشی قائل نيستند.
امام صادق علیه السلام جنگیدن به نفع مخالفان اهل بیت (اعم از بنی امیه و بنی عباس) را مانند خون و مردار و خون و گوشت خوک حرام دانسته و می‌فرمایند:
عن بشير الدهان ، عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : قلت له : إني رأيت في المنام أني قلت لك : إن القتال مع غير الإمام المفروض طاعته حرام مثل الميتة و الدم و لحم الخنزير ، فقلت لي : هو كذلك . فقال أبو عبد الله ( عليه السلام ) : هو كذلك هو كذلك .
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 5، ص 23، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
بشير دهان می‌گويد به امام صادق عليه السلام عرض کردم: من در خواب ديدم که به شما عرض مي‌كنم: قطعا جنگ در رکاب امامی که اطاعتش واجب نيست (رهبر غير معصوم و مخالف شما اهل بيت) مانند مردار و خون و گوشت خوک (حرام) است. پس شما به من فرموديد: همينطور است. امام صادق عليه السلام فرمودند: مسئله همانطور است مسئله همانطور است (که در خواب به تو گفته‌ام.)
امام سجاد علیه السلام نیز در عدم مشروعیت جنگها و کشورگشاییهای خلفای زمان خود می‌فرمایند:
علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن عثمان بن عيسى، عن سماعة، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: لقى عباد البصري علي بن الحسين صلوات الله عليهما في طريق مكة فقال له: يا علي بن الحسين تركت الجهاد و صعوبته و أقبلت على الحج و لينته إن الله عزوجل يقول: " إن الله اشترى من المؤمنين أنفسهم و أموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا في التورية و الانجيل و القرآن و من أوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم " فقال له علي بن الحسين عليهما السلام: أتم الآية، " التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدود الله و بشر المؤمنين " فقال علي بن الحسين عليهما السلام: إذا رأينا هؤلاء الذين هذه صفتهم فالجهاد معهم أفضل من الحج.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 5، ص 22، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
علی بن ابراهیم از پدرش از عثمان بن عیسی از سماعه نقل می‌کند که امام صادق علیه السلام فرمود: عباد بصری امام سجاد علیه السلام را در راه مکه دید و به ایشان عرض کرد: ای علی بن حسین! جنگ در راه خدا و سختی آن را رها کرده‌ای و به حج و راحتی آن رو آورده‌ای؟! خدا می‌فرماید: «در حقيقت ، خدا از مؤمنان ، جان و مالشان را به (بهاى) اينكه بهشت براى آنان باشد ، خريده است همان كسانى كه در راه خدا مى‏جنگند و مى‏كُشند و كشته مى‏شوند . (اين) به عنوان وعده حقّى در تورات و انجيل و قرآن بر عهده اوست . و چه كسى از خدا به عهد خويش وفادارتر است ؟ پس به اين معامله‏اى كه با او كرده‏ايد شادمان باشيد ، و اين همان كاميابى بزرگ است.» حضرت سجاد علیه السلام فرمودند: ادامه این آیه را نیز بخوان: « (آن مؤمنان) همان توبه‏كنندگان ، پرستندگان ، سپاسگزاران ، روزه‏داران ، ركوع‏كنندگان ، سجده كنندگان ، امر کنندگان به كارهاى پسنديده ، بازدارندگان از كارهاى ناپسند و پاسداران مقرّرات خدايند. و مؤمنان را بشارت ده.» سپس امام سجاد علیه السلام فرمودند: هرگاه دیدیم که آنها (بنی امیه) چنین صفاتی دارند که خدا در حق مجاهدین حقیقی می‌فرماید دارند، در آن صورت جهاد همراه آنان برتر از حج است.
می‌بینیم که امام علیه السلام در پاسخ به اعتراض آن فرد سنی، بی‌لیاقتی دینی بنی امیه را دلیل عدم شرکت در جهاد همراه آنان بیان می‌فرماید.
امیرالمومنین علیه السلام در حدیثی جنگ به همراه فرد یا گروهی که ایمان به امر خدا (امامت) ندارند را کمک به دشمنان اهل بیت علیهم السلام و کمک به ریختن خون اهل‌بیت علیهم السلام دانسته و می‌فرمایند:
لا یخرج المسلم فی الجهاد مع من لا یُؤمن فی الحكم و لا یَنفذ فی الفئ أمر الله عز وجل، فإنه إن مات فی ذلك المكان كان معینا لعدونا فی حبس حقنا، و الاشاطة بدمائنا و میتته میتة جاهلیة "
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الخصال، ص 625، تحقيق، تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري،‌ ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، سال چاپ 1403 - 1362
مسلمان واقعی در جنگی شرکت نمی‌کند که فرمانده آن کسی باشد که ایمان به امر خدا و اجرای خراج در راه امر خدا را نداشته باشد. قطعا چنین شخصی اگر در حال جنگ بمیرد، به دشمنان ما در غصب حق ما و ریختن خون ما کمک کرده و مردن او مردن جاهلی است.
حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است:
عن محمد بن عبد الله السَمْندری "قلت لأبی عبد الله علیه السلام إنی أكون بالباب یعنی باب من الأبواب فینادون السلاح فأخرج معهم؟ فقال: أرأیتك إن خرجت فأسرت رجلا فأعطیته الأمان و جعلت له من العهد ما جعله رسول الله صلی الله علیه و آله للمشركین أكان یفون لك به؟ قال: لا و الله جعلت فداك ما كان یفون لی قال فلا تخرج ثم قال لی أما أن هناك السیف"
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، تهذيب الأحكام، ج 6، ص 135، تحقيق: السيد حسن الموسوي الخرسان، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ طهران، الطبعة الرابعة،‌1365 ش .
محمد بن عبد الله سمندری می‌گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: من در نزدیک دروازه هستم یعنی دروازه‌ای از دروازه‌های شهر پس (مأموران حکومتی) اعلام می‌کنند که هرکسی می‌خواهد به جنگ برود بیاید و سلاح بگیرد. آیا من همراه آنان به جنگ بروم؟ حضرت فرمودند: آیا مطمئنی که اگر همراه آنان به جنگ رفتی سپس مردی را اسیر گرفتی و به او امان دادی و تعهد امانی مانند تعهدی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مشرکین داد به او دادی، آنان (حکومت بنی امیه یا بنی عباس) به تعهد تو نسبت به آن اسیر وفا می‌کنند؟ عرض کردم: نه به خدا سوگند! فدای شما شوم! به تعهد و قولی که من به آن اسیر دادم وفا نمی‌کنند. آن حضرت فرمود: پس همراه آنان به جنگ نرو. آنجا فقط شمشیر است (و از اسلام و اجرای قوانین جنگ اسلامی خبری نیست).
عدم مشروعیت جنگ به نفع دشمنان اهل بیت علیهم السلام بقدری مهم بوده که گاهی ائمه علیهم السلام خود آغازگر این بحث بوده‌اند. از آن جمله است این حدیث شریف:
عن عبد الملك بن عمر قال: "قال لی أبو عبد الله علیه السلام: یا عبد الملك مالی لا أراك تخرج إلی هذه المواضع التی یخرج إلیها أهل بلادك، قال: قلت و أین قال: جده و عبادان و المصیصة و قزوین، فقلت: انتظارا لأمركم و الاقتداء بكم، فقال: أی و الله، لو كان خیرا ما سبقونا إلیه
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 5، ص 19، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
عبدالملک بن عمر می‌گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: عبدالملک! چرا همراه اهالی منطقه خود به مناطق جنگی که آنها می‌روند نمی‌روی؟ عرض کردم: به کدام مناطق؟ حضرت فرمودند: به جدّه و آبادان و مصیصه و قزوین. عرض کردم: بخاطر اینکه منتظر دستور شما و اقتدا به شما هستم. حضرت فرمودند: همینطور است به خدا! (آفرین!) اگر خیر و خوبی (در این جنگها) بود (مخالفان ما) از ما در آن پیشی نمی‌گرفتند.
بنابراین با توجه به احادیث پیش‌گفته عدم کشورگشاییهای خلفا از نظر اهل بیت علیهم السلام مسلّم است.
اما اینکه ایا شیخ مرتضی انصاری در کتاب مکاسب قائل به مشروعیت کشورگشایها هستند؟ اگر شما آدرسی از این مطلب را دارید، بفرمایید تا بررسی کنیم!
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات

6 | محمد شعبانی | Slovenia - Ljubljana | ٢٣:٣٤ - ١٥ آذر ١٣٩٤ |
به کوری آن کسانی که تحمل شنیدن نام حسین بن علی(ع) را ندارند.
یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین
1 |...|Iran - Bushehr |٠٨:٣٣ - ٠٨ ارديبهشت ١٣٩٥ |
0
 
1
سلام
منظور دوستمون رو برسونم که سوتفاهم نشه اهل سنت نبود چون برادرای عزیز سنی امام حسین ع رو دوست دارن و مخالفان حسین وهابیها هستن...
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها