بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ: 1390/11/29
موضوع: شهادت ثالثه در اذان (3)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.
بحث ما پیرامون شهادت ثالثه بود که در ادامه به فرمایشات بزرگان قرن 11 هجری رسیدیم. مرحوم «محمد تقی مجلسی» معروف به «مجلسی اول» متوفای 1070 هجری و مرحوم «مجلسی دوم» متوفای 1111 هجری که بعضیها 1110 هجری هم نقل کردهاند.
ایشان بعد از نقل فرمایش مرحوم «شیخ صدوق» که میگوید: "زیادتی در اذان توسط «مفوضه» (لعنهم الله) انجام گرفته است"، میگوید:
«الجزم بأن هذه الأخبار من موضوعاتهم مشکل»
مشکل است ما بدون استناد بگوییم شهادت ثالثه از جعلیات غلات یا مفوضه است.
«مع أن الأخبار آلتی ذکرنا فی الزیادة و النقصان و ما لم نذکره کثیرة»
روایاتی که ذکر کردیم و روایاتی که نقل نکردیم در بحث زیاده و نقصان در اذان بسیار زیاد هست.
«و الظاهر أن الأخبار بزیادة هذا الکلمات أیضا کانت فی الأصول»
عبارتی که شیخ صدوق نقل کرده و رد کرده در کتب اصول شیعه بوده است.
«و کانت صحیحة أیضا»
این روایت نه تنها جعلی نبوده، بلکه صحیح هم بوده است.
«کما یظهر من المحقق و العلامة و الشهید رحمهم الله»
کما اینکه از «علامه» و «محقق» و «شهید» نقل شده است.
عزیزان کمی دقت داشته باشند که مرحوم «محمد تقی مجلسی» که میگوید: روایاتی که در مورد «شهادت ثالثه» صحیح است، باید بدانیم که این را از کجا استفاده میکند.
این نکات، نکاتی رجالی است که از دقتها و الفاظی که بزرگان به کار میبرند استفاده رجالی میکند و حکم را بر آن مترتب میکند. ایشان می گوید:
«فإنهم نسبوها إلی الشذوذ»
مرحوم «محقق» و «علامه حلی» و «شهید» گفتهاند در روایات شاذه «شهادت ثالثه» وارد شده است.
حال معنای شاذ چیست؟!! ایشان می گوید:
«و الشاذ ما یکون صحیحا غیر مشهور»
حدیث شاذ حدیثی است که صحیح است، اما غیر مشهور است.
بنابراین فرمایش «علامه» و «محقق» و «شهید» که میگویند: در روایات شاذه وارد شده است به معنای این است که در روایات صحیحه وارد شده است. حال این روایات صحیح مشهور نبوده و غیر مشهور بوده است. چنین نیست که این احادیث، احادیث جعلی و ساخته پرداخته مفوضه و غلات باشد.
این یک طرف قضیه است. دقت کنید ایشان ظرافت کاری زیبایی در استنباط فقهی دارد. ایشان میگوید: روایاتی که در شهادت ثالثه است صحیح میباشد، زیرا آقایان معتقدند در شذوذ از روایات است. از طرف دیگر مرحوم «شیخ صدوق» گفته است این از جعلیات غلات و مفوضه است، یعنی تنها غلات و مفوضه به این روایات عمل کردند.
«فبمجرد عمل المفوضة أو العامة علی شیء لا یمکن الجزم بعدم ذلک أو الوضع»
اگر مفوضه یا غلات به یک روایت عمل کردند، عمل آنها ملاک نمیشود که ما بگوییم این از جعلیات است.
به صرف عمل غلات و یا مفوضه نمی توانیم بگوئیم که چنین روایتی وجود خارجی ندارد، مگر اینکه از ائمه اطهار (علیهم السلام) روایاتی آمده باشد که بگوید این احادیث از ما نیست. یا بگوید این روایات جعلیات دیگران است. و ما در شهادت ثالثه روایاتی از معصومین (علیهم السلام) مبنی بر اینکه این احادیث مربوط به شهادت ثالثه جعلی است و دیگران ساختهاند، نداریم.
این نکته دوم فقهی بود. پس نکته اول این شد که این روایات با تعبیر شذوذ صحیح است. نکته دوم این است که مجرد عمل مفوضه دلیل بر جعلیات نیست. نکته سوم این است:
«مع أن عمل الشیعة کان علیه فی قدیم الزمان و حدیثه»
مشخص است در زمان «شیخ صدوق» و قرون متاخره هم شیعه به این نکته عمل میکردند.
البته قرون متأخره از دیدگاه مرحوم «محمد تقی مجلسی» قرون هفتم و هشتم و نهم میباشد.
«و الظاهر أنه لو عمل علیه أحد لم یکن مأثوما»
اگر کسی شهادت ثالثه را در اذان بگوید، گناهی مرتکب نشده است.
سپس ایشان جملهای ظریف و اتو کشیده دارد که در حقیقت عبارت «محمد تقی مجلسی» میان علما ضرب المثل است. ایشان میگوید:
«و الأولی أن یقوله علی أنه جزء الإیمان لا جزء الأذان»
بهتر این است که ما در مورد شهادت ثالثه بگوییم: شهادت بر ولایت امیرالمؤمنین جزء ایمان است، نه جزء اذان.
این نکته سوم. نکته چهارم این است که ایشان مینویسد:
«و یمکن أن یکون واقعاً»
اصلاً حکم واقعی همین بوده است.
حکم واقعی همین است که در اذان، شهادت ثالثه باید گفته شود، ولکن به خاطر فشاری که از طرف حکومتها نسبت به شیعه بوده است، تقیتاً در گذر زمان ترک شده است.
«و یکون سبب ترکه التقیة کما وقع فی کثیر من الأخبار ترک (حی علی خیر العمل) تقیة»
همانطور که (حی علی خیر العمل) هم در گذشته بوده است، اما به واسطه اصرار خلیفه دوم از اذان حذف شده است.
یکی از بزرگان اهل سنت به نام آقای «قوشچی» متوفای 879 هجری صاحب کتاب «شرح تجرید» صفحه 484 وارد شده است:
«ان عمر بن الخطاب خطب الناس و قال أیها الناس ثلاث کن علی عهد رسول الله أنا أنهی عنهن وأحرمهن و أعاقب علیهن»
عمر بن خطاب برای مردم خطبه خواند و گفت: ای مردم! سه چیز در زمان پیغمبر اکرم بوده که من آن را نهی میکنم و اگر کسی بخواهد انجام بدهد او را مجازات میکنم.
«وهی متعة النساء ومتعة الحج وحی علی خیر العمل»
شرح التجريد، للقوشجي، مبحث الإمامة، ص 484
این دیگر «شهد شاهد من اهلها» است! ایشان به صراحت میگوید: خلیفه دوم «حی علی خیر العمل» را حذف کرده است.
انشاءالله در بحث تصرفاتی که اهل سنت در اذان انجام دادهاند، عرض خواهیم کرد که امام سجاد (علیه السلام) حتی بعد از نهی خلیفه دوم در اذان «حی علی خیر العمل» میگفتند.
همچنین افراد دیگری مانند «عبدالله بن عمر» هم «حی علی خیر العمل» میگفت. «بلال» مؤذن پیغمبر اکرم «حی علی خیر العمل» میگفت. انشاءالله در پایان مباحث این مطالب را از مصادر اهل سنت همانند «مصنف ابن ابی شیبه» و «مصنف عبدالرزاق صنعانی» به طور مفصل خواهیم آورد.
در هر صورت این سه مورد، نکاتی بود که مرحوم «محمد تقی مجلسی» برای اثبات مشروعیت شهادت ثالثه آورد.
نکته چهارمی که ایشان میخواهد مطرح کند، این است که میگوید: اینکه مرحوم «شیخ صدوق» گفت این از عمل مفوضه است؛ ما نفهمیدیم مراد ایشان چیست!
«علی أنه غیر معلوم أن الصدوق أی جماعة یرید من المفوضة»
بر ما معلوم نیست که مراد «شیخ صدوق» از مفوضه چیست.
«و الذی یظهر منه کما سیجیء أنه یقول کل من لم یقل بسهو النبی فإنه المفوضة »
آنچه معلوم است «شیخ صدوق» تعریفی از مفوضه دارد که احدی از فقهای شیعه چنین تعریفی نگفتهاند. می گوید هرکسی معتقد بسهو النبی نباشد، مفوضه است.
«و کل من یقول بزیادة العبادات من النبی فإنه من المفوضة»
هرکسی بگوید عبادت پیغمبر اکرم بیش از عبادت دیگران نیست، او مفوضه است.
نبی گرامی اسلام مسائل زیادی دارند که دیگران ندارند. به عنوان مثال:
(قُمِ اللَّیلَ إِلاَّ قَلِیلا)
شب را، جز کمی، به پا خیز!
سوره مزمل (73): آیه 2
که در حق دیگر امت صادق نیست و ظاهر (قُمِ اللَّیلَ إِلاَّ قَلِیلا) در وجوب است. به عنوان مثال نافله شب بر نبی مکرم اسلام واجب است، اما بر امت واجب نیست. ولی «شیخ صدوق» می گوید: « من یقول بزیادة العبادات من النبی فإنه من المفوضة»
ایشان در ادامه عبارت زیبایی دارد و به قول معروف مرحوم «محمد تقی مجلسی» متلک زیبایی به «شیخ صدوق» گفته است. ایشان میگوید:
«فإن کان هؤلاء، فهم کل الشیعة غیر الصدوق و شیخه»
اگر مفوضه چنین است که شما معرفی میکنید، تمام شیعیان مفوضه هستند؛ غیر از «شیخ صدوق» و استادش!!
اگر چنین تعریفی از مفوضه داشته باشیم، غیر از «شیخ صدوق» و استادش «ابن ولید» تمامی شیعیان مفوضه هستند. اگر تعریف مفوضه این است، همه ما مفوضه هستیم.
«و إن کانوا غیر هؤلاء فلا نعلم مذهبهم حتی ننسب إلیهم الوضع و اللعن»
اگر مفوضه غیر از این باشد، ما نتوانستیم مفوضه را بشناسیم تا نسبت دهیم که مفوضه این روایات را جعل کردند تا بر آنها لعنت بفرستیم.
روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، نویسنده: مجلسی، محمدتقی بن مقصودعلی، محقق / مصحح: موسوی کرمانی، حسین و اشتهاردی علی پناه، ج 2، ص 245، باب الأذان
این مطالب، خلاصه سخن مرحوم «محمد تقی مجلسی» در کتاب «روضه المتقین» بود. بنابراین ایشان ثابت کردند که شهادت ثالثه در روایات صحیح آمده و اعراض مفوضه دلیل بر عدم صحت این نیست و فرمایش «شیخ صدوق» از مفوضه برای ما روشن نیست.
حال به سراغ فرمایش پسر ایشان مرحوم «محمد باقر مجلسی» میرویم. نظر ایشان در کتاب «بحارالانوار» جلد 84 صفحه 112 وارد شده است.
«مرحوم محمد باقر مجلسی» در اینجا کمتر از پدر ورود پیدا نکرده است، بلکه مقداری هم تندتر وارد شده و قاطعانه میگوید: شهادت ثالثه یکی از مستحبات است.
اولین کسی که از بزرگان یافتم که قائل به استحباب شهادت ثالثه باشد یعنی به ورود، نه به رجا و قصد برکت و ذکر و دعا، «مرحوم محمد باقر مجلسی» است. ایشان قاطعانه میگوید: ما از این روایاتی که در کتاب «احتجاج» اثر «طبرسی» و دیگران وارد شده است، استحباب را استفاده میکنیم که شهادت ثالثه گفتنش مستحب است. ایشان همان ابتدای امر مینویسند:
«لا یبعد کون الشهادة بالولایة من الأجزاء المستحبة للأذان»
بعید نیست که شهادت ثالثه از اجزاء مستحب در اذان باشد.
«لشهادة الشیخ و العلامة و الشهید و غیرهم بورود الأخبار بها»
بزرگانی مانند «شیخ طوسی» و «العلامه» و «الشهید» شهادت دادهاند که روایاتی از معصومین در شهادت ثالثه وارد شده است.
نهایت این است که این بزرگان به این روایات عمل نکردهاند و معتقدند که این روایات شاذه است. و عمل نکردن آنها برای ما حجت نیست. ما مقلد این بزرگواران نیستیم، اما همین که گفتند روایاتی هست و شاذه هم هست به همین مقدار که روایات دارد اکتفا میکنیم.
سپس میگوید: روایات بزرگان در دست ما نیست و نمیدانیم چه روایاتی بوده است. آنها گفتهاند ما روایاتی داریم و شاذه هم هست. پدر هم گفت روایات شاذه به معنای صحیح غیر مشهور است.
حال آنکه ما در کتاب «احتجاج» اثر «طبرسی» روایتی داریم که روایاتی را که «شیخ طوسی» از آنها به شذوذ تعبیر کرده است را تأیید میکند.
روایتی از «قاسم بن معاویه» به نقل از امام صادق (علیه السلام) در کتاب «الإحتجاج» نقل شده است که روایتی طولانی است. در آخر روایت از قول امام صادق مینویسد:
«فَإِذَا قَالَ أَحَدُکمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَلْیقُلْ عَلِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ»
هرکسی شهادت به وحدانیت خدا و رسالت نبی گرامی اسلام میدهد، پس بگوید: علی امیرالمؤمنین هست.
الإحتجاج علی أهل اللجاج، نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 158، باب احتجاجه ع علی جماعة کثیرة من المهاجرین و الأنصار
این روایت همچنین در کتاب «بحارالانوار» جلد 81 صفحه 112 چاپ بیروت و جلد 84 صفحه 112 چاپ تهران نقل شده است.
«مرحوم مجلسی» میگوید: این روایت تأیید میکند احادیثی را که «مرحوم شیخ طوسی» و دیگران آوردهاند و نسبت شذوذ دادهاند. «مرحوم مجلسی» وقتی این روایت را نقل میکند، مینویسد:
«فیدل علی استحباب ذلک عموماً»
این روایت دلالت میکند که در همه جا شهادت بر ولایت امیرالمؤمنین استحباب دارد.
حال چه اذان باشد و چه غیر اذان باشد. اگر کسی در خانه نشسته و میگوید: «لا اله الا الله»، «محمد رسول الله» باید بعد از آن بگوید: «علیٌ امیرالمؤمنین». همچنین اگر شخص بالای منبر، در محل کار یا مسجد است باید بعد از بردن نام خداوند متعال و پیغمبر اکرم نام امیرالمؤمنین را بیاورد. یکی از این موارد هم اذان و اقامه است.
«مرحوم مجلسی» نهایت تلاش خود را به کار میبرد تا استحباب را ثابت کند. البته استحباب کلی و عمومی! استحباب کلی به این معناست که در همه جا مستحب است انسان بعد از شهادتین، شهادت بر ولایت علی بن ابی طالب بدهد. اما اینکه معتقد باشد و شهادت ثالثه را جزء اذان بداند، در آخر یک تنزل میکند و مینویسد:
«و لو قاله المؤذن أو المقیم لا بقصد الجزئیة»
مؤذن یا اقامه گو، شهادت ثالثه را به قصد جزء اذان که ورود دارد نگوید.
«بل بقصد البرکة لم یکن آثما»
این شخص دیگر گناهکار نیست، اما به قصد جزئیت نگوید.
مؤذن نباید به قصد جزئیت بگوید، زیرا عبادات توقیفیه است.
«و هذا من أشرف الأدعیة و الأذکار»
شهادت بر ولایت نبی اکرم و امیرالمؤمنین از اشرف دعاها و ذکرهاست.
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 81، ص 111 و 112، باب 13 الأذان و الإقامة و فضلهما و تفسیرهما و أحکامهما
فرمایش «مجلسی دوم» هم بیان شد. بنابراین اولین کسی که قائل به استحباب شد در همهجا که یکی از آن موارد در اذان است مرحوم «مجلسی دوم» میباشد.
دومین کسی که پیدا کردیم که قاطعانه قائل به استحباب است مرحوم «صاحب حدائق» است. ایشان هم بعد از اینکه فرمایش مرحوم «مجلسی» را نقل میکند، میگوید:
«و هو جید»
فرمایش خوب و زیبایی است.
الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة، نویسنده: بحرانی، آل عصفور، یوسف بن احمد بن ابراهیم، ج 7، ص 404، باب (الأولی) [هل الشهادة بالولایة من الأجزاء المستحبة للأذان]
بعد از او هم مرحوم «صاحب ریاض» متوفای 1231 هجری است. ایشان هم یکی از فقهای پرآوازه و یکی از قهرمانان فضای فقهی است.
ایشان در کتاب «ریاض» چاپ جدید جلد 3 صفحه 339 میگوید: تشریع محرَّم این است که انسان معتقد به شرعیت شیئی باشد بدون اینکه آن را استناد به شارع بدهد، اما اگر کسی مطلبی را بدون استناد به یک سبب قائل شود بدعت نیست.
یعنی شخصی «أشهد أنّ علیا ولی الله» بگوید، بدون اینکه بگویید پیغمبر اکرم چنین فرموده است، یا چون شارع مقدس گفته بگویید من هم می گویم. به عبارت دیگر اگر کسی به قصد ورود نگوید، بدعت شمرده نمیشود. بعد می گوید:
«و منه یظهر جواز زیادة: أنّ محمدا و آله- إلی آخره- و کذا علیا ولی اللّه، مع عدم قصد الشرعیة فی خصوص الأذان»
اگر کسی «أشهد أنّ محمدا رسول الله» و «أشهد أنّ علیا ولی الله» را بگوید، اما به قصد جزئیت در اذان نگوید هیچ اشکالی ندارد.
سپس میگوید:
«بل یستفاد من بعض الأخبار استحباب الشهادة بالولایة بعد الشهادة بالرسالة»
ما میتوانیم از بعضی روایات استفاده کنیم که شهادت بر ولایت استحباب دارد.
ریاض المسائل فی تحقیق الأحکام بالدلائل، نویسنده: حائری، سید علی بن محمد طباطبایی، ج 3، ص 97، باب الأمر الثالث: فی کیفیة الأذان و الإقامة
این روایت، همان روایتی است که مرحوم «شیخ طوسی» و دیگران نقل کردند و نسبت به شذوذ دادهاند و نیز عبارت «مرحوم طبرسی».
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
آیا واقعیت دارد که سید مرتضی به شیخ صدوق گفته است شیخ صدوق کذوب بوده و هم چنین اهل سنت ادعا می کنند که علمای شیعه مثل شیخ بهایی از مرگ صدوق بسیار خوشحال شده اند
پاسخ:
مصنف عبد الرزاق ج 3 ص 5
لسان العرب ج 1 ص 709
با اين بيان بر فرض اينکه سيد مرتضي چنين چيزي گفته باشد، مراد اشاره به خطاي او است نه دروغگو بودن او
اما در خصوص خوشحاي شيخ بهايي از مرگ صدوق نيز بايد بگوييم چنين چيزي واقعيت ندارد فقط در کتاب الانوار النعمانيه آمده است که شيخ بهايي گويد نسبت سهو به شيخ صدوق سزاوارتر است از نسبت آن به پيامبر (ص) و حمد خدا را که توفيق نداد شيخ صدوق کتابي درباره سهو النبي بنويسد
فممن شنّع عليه من المتأخرين شيناً المحقق الشيخ بهاء الدين نور الله مرقده وقال في جملة كلامه إنّ نسبة السهو الى ابن بابويه أولى من نسبتها إليه صلى الله عليه وآله ، وقال ايضا عند قول ابن بابويه وإن وفقنا الله صنفنا كتاباً في كيفية سهو النبي صلى الله عليه وآله : الحمد لله الذي لم يوفقه لتصنيف ذلك الكتاب
الأنوار النعمانية ج 4 ص28