بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ: 90/12/27
موضوع: ادله مشروعیت شهادت ثالثه در اذان (2)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلوة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاءالله
بحث ما در رابطه با شهادت ثالثه بود. اولین روایت را از کتاب «احتجاج» عرض کردیم و گفتیم که امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«فَإِذَا قَالَ أَحَدُکمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَلْیقُلْ عَلِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ»
پس هر کدام از شما که میگوید: «لا إله إلّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه» بلافاصله باید بگوید: «علی أمیر المؤمنین».
در رابطه با این روایت هم ما نسبت به آن بخش اول روایت که از امام صادق سؤال کردند که اهلسنت نقل میکنند که در عرش نوشته شد بود:
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ أَبُو بَکرٍ الصِّدِّیقُ»
گفتیم این روایت از روایات جعلی است. دودمان بنی امیه این روایت را آوردهاند، و بزرگان اهلسنت با کمال صراحت نوشتهاند: این روایت صحیح نیست، روایت باطل و موضوع است و راویان آن کذاب و دجال هستند.
سپس عبارتی آوردیم مبنی بر اینکه اهل کتاب لقب «فاروق» را به عمر بن خطاب دادند و امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: من صدیق هستم و اگر کسی بعد از من بگوید من صدیق هستم، او کذاب است.
بحث ما در اینجا نیمه تمام ماند. «ابن ماجه» در کتاب «سنن» خود که یکی از صحاح سته اهلسنت است، میگوید:
«أنا عبد اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ وأنا الصِّدِّیقُ الْأَکبَرُ لَا یقُولُهَا بَعْدِی إلا کذَّابٌ»
من بنده خدا و برادر پیغمبر اکرم هستم. من صدیق اکبر هستم. هرکس بعد از من ادعا کند کذاب است.
سنن ابن ماجه، اسم المؤلف: محمد بن یزید أبو عبدالله القزوینی، دار النشر: دار الفکر - بیروت --، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج 1، ص 44، ح 120
ما گفتیم که «ابن ماجه» این مطلب را از کتاب «مستدرک علی الصحیحین» نقل می کند با عبارت: «صحیح علی شرط الشیخین» و از کتاب «مجمع الزوائد» هم نقل می کند با عبارت: «هذا إسناد صحیح»؛ که متأسفانه این تعابیر در چاپهای موجود نیست!!
در کتاب «شرح نهج البلاغه» اثر «ابن ابی الحدید» آمده است:
«و أنا الصدیق الأکبر لا یقولها غیری إلا کذاب»
شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، نویسنده: ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، محقق / مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 13، ص 228، باب القول فی إسلام أبی بکر و علی
ظاهر قضیه این است که این روایت به شکل «لا یقولها غیری» بوده که آن را به «لایقولها بعدی» تغییر دادهاند. غیر از من هرکسی بگوید صدیق هستم کذاب است. این عبارت در کتاب «العثمانیه» اثر «جاحظ» صفحه 290 و مصادر متعدد دیگر وارد شده است.
در کتاب «الآحاد و المثانی» اثر «ضحاک» که یکی از علمای اهلسنت است و هوای عثمانی هم دارد نقل شده که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بصره بعد از جنگ جمل، منبر رفته بود و در خطبه میفرمود:
«أنا الصدیق الأکبر آمنت قبل أن یؤمن أبو بکر رضی الله عنه وأسلمت قبل أن یسلم»
من صدیق اکبر هستم و به خدا و نبی مکرم ایمان آوردم قبل از اینکه ابوبکر ایمان بیاورد و اسلام انتخاب کردم قبل از آنکه ابوبکر اسلام انتخاب بکند.
الآحاد والمثانی، اسم المؤلف: أحمد بن عمرو بن الضحاک أبو بکر الشیبانی، دار النشر: دار الرایة - الریاض - 1411 - 1991، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. باسم فیصل أحمد الجوابرة، ج 1، ص 151، ح 186
این روایت در کتاب «شرح نهج البلاغه» اثر «ابن ابی الحدید»، «تاریخ دمشق»، «تهذیب الکمال» و دیگر مصادر هم آمده است.
در این یک ماه اخیر بارها از من سؤال کردهاند که آیا امیرالمؤمنین زودتر ایمان آورد یا حضرت خدیجه زودتر ایمان آورد؟! من نمیدانم این سؤال از کجا نشأت گرفته است، اما دوستان روحانی و غیر روحانی به کرات این سؤال را از من پرسیدند.
من عرض کردم ایمان و اسلام علی بن ابی طالب و اینکه آیا قبل یا بعد از حضرت خدیجه بود اصلاً این سؤال اشتباه است!! ما میگوییم ایمان آورد؛ به کسی میگویند ایمان آورد که ایمانش مسبوق به کفر باشد. امیرالمؤمنین ولادتش بر ایمان بوده است و اصلاً لحظه اول ولادت علی بن أبی طالب با ایمان بر نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) عجین بوده است.
در کتاب «نهج البلاغه» در خطبههای متعددی وارد شده است که میفرماید: قبل از آنکه پیغمبر اکرم به رسالت مبعوث شود وقتی به حرا میرفت، من در جوار پیغمبر برای عبادت میرفتم؛
«وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّة»
من بوی نبوت را از نبی مکرم استشمام میکردم.
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 301، باب فضل الوحی
این قضیه کاملاً واضح و روشن است که حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) طرفة العینی نه در برابر بتها سجده کرده است و نه به بتها ایمان آورده است. بنابراین ایمان علی بن ابی طالب ایمان فطری و همان لحظه ولادتش با ایمان عجین بوده است.
بنا به نقل بعضی افراد، امیرالمؤمنین در روز سوم ولادتشان در آغوش «فاطمه بنت اسد» زمانی که از بیت الله الحرام بیرون آمد و چشمش به نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) افتاد، شروع به قرآن خواندن کرد.
ما کاری به صحت و سقم این روایت نداریم، اما از مجموع قضایا استفاده میشود که ولادت امیرالمؤمنین، ولادت بر اسلام بوده است. و این هم در کتابهای متعدد اهلسنت وارد شده است که من در فرصتی مناسب در این زمینه مفصل عرض خواهم کرد.
شما ببینید در ازدواج نبی گرامی اسلام با حضرت خدیجه زمانی که ابوطالب عقد میخواند، در خطبه ابوطالب در عقد پیغمبر اکرم با خدیجه، همه توحید، شهادت بر وحدانیت خدا، نفی شرک و امثال آن است؛ اما بحث ایمان به اسلام و ایمان به پیغمبر اکرم مطرح است.
در روایت دیگری وارد شده است «ابوذر» و «سلمان» نقل میکنند که پیغمبر اکرم دست امیرالمؤمنین را گرفت و فرمود:
«إِنَّ هذا أَوَّلُ من آمَنَ بِی وهو أَوَّلُ من یصافِحُنِی یوم الْقِیامَةِ وَهَذَا الصِّدِّیقُ الأَکبَرُ وَهَذَا فارُوقُ هذه الأُمَّةِ یفَرَّقُ بین الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ وَهَذَا یعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَالُ یعْسُوبُ الظَّالِمِ»
او اوّلین کسی است که به من ایمان آورد و نخستین کسی است که در روز واپسین با من دست خواهد داد. او صدّیق اکبر است. او فاروق این امّت است که بین حق و باطل جدایی خواهد افکند. او رئیس مؤمنان است و مال رئیس ظالمان.
المعجم الکبیر، اسم المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی، دار النشر: مکتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانیة، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ج 6، ص 269، ح 6184
این روایت همچنین در کتاب «أسد الغابة» اثر «ابن اثیر»، «کنز العمال» اثر «متقی هندی»، «الکامل» اثر «ابن عدی» و «تاریخ دمشق» نقل شده است.
این روایات همگی در تأیید صدر روایت «مرحوم طبرسی» در کتاب «احتجاج» است. آنها نقل میکنند که صدیق بودن ابوبکر به جریان معراج نبی مکرم اسلام برمیگردد. که البته این روایات همگی دروغ، جعلی و ساخته و پرداخته بنی امیه همان شجره ملعونه در قرآن است.
ما بارها گفتیم که اگر چنین روایتی از نبی مکرم بود، این آقایان در سقیفه بنی ساعده زمانی که برسر و کله هم میکوبیدند، یکی دو مورد از این روایات را نقل میکردند تا همه متقاعد بشوند. دیگر نیازی به سروصدا و به کاربردن عباراتی مانند: «اقتلوه فإنه منافق» و یا : «قَتَلَ الله سَعْداً» و: «البیعة کانت فلتة ولکن وقی الله شرها» نیازی به این مطالب دور از واقعه نبود.
اما در رابطه با ذیل روایت که فرمود:
«فَإِذَا قَالَ أَحَدُکمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَلْیقُلْ عَلِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ»
پس هر کدام از شما که میگوید: «لا إله إلّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه» بلافاصله باید بگوید: «علی أمیر المؤمنین»
میخواهیم روایاتی از اهلسنت در تأیید ذیل روایت بیاوریم، زیرا صدر روایت را آوردیم. «سیوطی» متوفای 911 هجری در کتاب «در المنثور» جلد پنجم صفحه 219 نقل میکند:
«لما عرج بی رأیت علی ساق العرش مکتوبا لا إله إلا الله محمد رسول الله أیدته بعلی»
در عرش الهی «لا اله الا الله، محمد رسول الله» نوشته شده بود و من پیغمبر را با علی تأیید کردم.
الدر المنثور، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین السیوطی، دار النشر: دار الفکر - بیروت – 1993، ج 5، ص 219، باب الإسراء: (1 - 8) سبحان الذی أسری... ..
طبق این روایت علی مؤید، کمک کار و ادامه دهنده راه نبی اکرم اسلام بوده است.
این روایت علاوه بر «در المنثور» که یکی از کتب تفاسیر اهلسنت است، در کتاب خصائص الکبری جلد اول صفحه 7 و همچنین کتاب «الشفاء بتعریف حقوق المصطفی» اثر «قاضی عیاض» که یکی از علمای بزرگ و استوانههای اهل سنت است، نقل شده است.
روایت دوم، که آقایان این روایت را شاید در پنجاه یا شصت مصدر نقل کردهاند، اما من یکی از مصادر را ذکر میکنم که کتاب «معرفة علوم الحدیث» اثر «حاکم نیشابوری» است. در صفحه 96 وارد شده است که «عبدالله بن مسعود» از نبی مکرم اسلام نقل میکند که در معراج ملکی آمد به من گفت:
«یا محمد وسئل من أرسلنا من قبلک من رسلنا علی ما بعثوا»
ای پیغمبر! از پیامبران دیگر سؤال کن برچه مبعوث شدهاند؟
«قال قلت علی ما بعثوا»
گفتم: بر چه مبعوث شدهاند؟
«قال علی ولایتک وولایة علی بن أبی طالب»
گفت: بر ولایت تو و بر ولایت علی بن ابی طالب مبعوث شدهاند.
معرفة علوم الحدیث، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عبد الله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1397 هـ - 1977 م، الطبعة: الثانیة، تحقیق: السید معظم حسین، ج 1، ص 95، باب ذکر النوع الرابع والعشرین من علم الحدیث
این کتاب، کتاب «بحارالانوار»، «تهذیب»، «وسائل الشیعه» و «مستدرک» نیست که آقایان بگویند این روایت را شیعیان ساختهاند. کتاب «معرفة علوم الحدیث» یکی از کتب معتبر اهلسنت است و «حاکم نیشابوری» هم یکی از ائمه روایی اهل سنت است.
روایت دیگر در تأیید ذیل این روایت از «حذیفه» نقل شده است که رسول الله فرمود:
«لو علم الناس متی سمی علی أمیر المؤمنین ما أنکروا فضله»
اگر مردم بدانند که علی بن ابی طالب چه زمانی ملقب به امیرالمؤمنین شد، فضیلت علی را انکار نمیکردند.
«سمی أمیر المؤمنین وآدم بین الروح والجسد»
علی بن ابی طالب ملقب به امیرالمؤمنین شد زمانی که حضرت آدم هنوز متولد نشده بود.
سپس نبی گرامی اسلام این آیه شریفه را خواند:
(وَإِذْ أَخَذَ رَبُّک مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ)
به خاطر بیاور زمانی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت (و فرمود:) آیا من پروردگار شما نیستم؟!
سوره اعراف (7): آیه 172
«قالت الملائکة بلی»
ملائکه گفتند: بله!
بعد خداوند عالم خطاب کرد:
«قال تبارک وتعالی أنا ربکم ومحمد نبیکم وعلی أمیرکم»
من خدای شما هستم، محمد پیغمبر شما هست و علی امیر شماست.
الفردوس بمأثور الخطاب، اسم المؤلف: أبو شجاع شیرویه بن شهردار بن شیرویه الدیلمی الهمذانی الملقب إلکیا، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1406 هـ - 1986 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: السعید بن بسیونی زغلول، ج 3، ص 354، ح 5066
روایت پنجم از روایاتی است که بعضی از بزرگان اهل سنت معتقدند یکی از قویترین و محکمترین روایت در فضیلت علی بن ابی طالب همین روایت است. نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«ما سألت الله شیئا إلا سألت لک مثله ولا سألت الله عز وجل شیئا إلا أعطانیه»
من هرچه برای خودم خواستم برای تو هم خواستم و از خدای عالم در نماز هرچه درخواست کردم خدا به من داد.
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی، دار النشر: دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی - القاهرة, بیروت – 1407، ج 9، ص 110، باب منزلته رضی الله عنه
این روایت همچنین در کتاب «کنز العمال» اثر «متقی هندی» و از میان کتابهای شیعه در کتاب «الریاض النظرة» وارد شده است.
ما این پنج مورد روایت را در تأیید روایت «مرحوم طبرسی» در کتاب «إحتجاج» آوردیم. که حضرت فرمود:
«فَإِذَا قَالَ أَحَدُکمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَلْیقُلْ عَلِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ»
این مطالب کاملاً واضح و روشن است. ما در کتابهای شیعه هم روایات متعددی در رابطه با بحث ولایت امیرالمؤمنین، بحث امیرالمؤمنین بودن علی بن أبی طالب و قضایای متعدد دیگری داریم.
یکی از آنها روایتی است که «مرحوم میرزای قمی» در کتاب «غنائم الأیام» آورده است. او در این کتاب که یکی از کتب فقهی مشهور «میرزای قمی» است، میگوید:
«متی ذکرتم محمّداً صلَّی اللَّه علیه وآله فاذکروا إله»
هرکجا نام پیغمبر اکرم را میآورید، نام آل او را هم بیاورید.
«ومتی قلتم: محمّد رسول اللَّه، فقولوا: علی ولی اللَّه»
هروقت گفتید: محمد رسول الله، بگویید: علی هم ولی خداست.
غنائم الأیام فی مسائل الحلال والحرام، نویسنده: المیرزا القمی، ج 2، ص 423، باب [المبحث] الثانی: یسقط الأذان فی مواضع
این روایت همچنین در کتاب «مناهج الاحکام» ایشان ص 180 وارد شده است. گرچه «مرحوم میرزای قمی» این روایت را به صورت مرسل نقل میکند، اما عبارت را قاطعانه نسبت به نبی گرامی اسلام نسبت میدهد.
همچنین روایات دیگری هم وارد شده است که «مرحوم شیخ صدوق» در کتاب «أمالی» صفحه 604 نقل میکند که تقریباً شبیه همان عبارتهای اولیه از امام صادق (علیه السلام) است که میفرماید:
«أَنَا أَوَّلُ أَهْلِ بَیتٍ نَوَّهَ اللَّهُ بِأَسْمَائِنَا»
ما اولین اهل بیتی هستیم که خدای عالم نام ما را مشتهر کرده است.
«إِنَّهُ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَمَرَ مُنَادِیاً فَنَادَی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ثَلَاثاً أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ثَلَاثاً أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً ثَلَاثا»
زمانی که خداوند آسمان و زمین را آفرید، به منادی دستور داد که سه مرتبه «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، سه مرتبه «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» و سه مرتبه «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حقاً » گفته شود.
الأمالی، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، ص 604، ح 4
مجموع این روایاتی که در منابع اهل سنت و شیعه نقل شد، نشانگر این است که شهادت ثالثه یک امر دور از متون و نصوص روایات نیست. آقایانی که فتوا به استحباب دادهاند، از مجموع این روایات استفاده کرده اند.
مجموع این روایات گرچه ضعیف هم باشد، اما به تعبیر اهلسنت «یؤید بعضها بعضاً» و به تعبیر شیعه این روایات در حد مستفیض هستند و ما هم در روایات مستفیض سند روایت را بررسی نمیکنیم.
این روایات، مجموعه روایاتی بود در ادله شهادت ثالثه. انشاءالله ما بحث دیگری خواهیم کرد که اگر کسی ذکری را در نماز بگوید که جزء نماز نیست، آیا مبطل نماز است یا خیر؟! چیزی که جزء اذان نیست، در اذان گفتنش مبطل اذان هست یا خیر؟!
تمام فقهای ما بر این عقیده هستند که اگر چیزی در نماز و اذان و اقامه اضافه شود که به قصد جزئیت و ورود نباشد، اشکالی ندارد. حتی بعضی از آقایان میگویند، وقتی شما:
(اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم)
ما را به راه راست هدایت فرما.
سوره فاتحه (1): آیه 6
را میگویید به زبان فارسی، ترکی، لری، گیلکی، انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و دیگر زبانها برای خودتان دعا کنید. بعضی از آقایان معتقدند که در وسط حمد اشکال دارد، اما بعضی افراد حتی در وسط حمد هم دعای غیر عربی را جائز میدانند.
بعضی از فقها میگویند: حمد را تمام کند و بعد از حمد قبل از اینکه سوره توحید را شروع کند همانجا برای خود، دیگران و والدینش دعا کند. آوردن مطالب غیر نماز داخل نماز اگر به قصد ورود نباشد، اشکالی ندارد.
مؤذن بالای مأذنه بر نبی گرامی اسلام درود میفرستد در حالی که درود بر نبی گرامی جزء نماز نیست. اگر بناست که ما این قضایا را مطرح کنیم، در خیلی از مسائل به مشکل بر میخوریم.
بنابراین وقتی تمام قضایا از جمله شهادت بر ولایت امیرالمؤمنین ثابت شد که ما میتوانیم در هر جایی از قبیل خانه، سر کلاس، بیرون و بالای منبر شهادت بدهیم، اینکه آیا در نماز هم میتوانیم شهادت بدهیم یا خیر، القاء خصوصیت خواهد شد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته