2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
خدا را مي توانيد در خواب ببينيد!!!
کد مطلب: ٦١٧٤ تاریخ انتشار: ١٥ دي ١٣٩٠ تعداد بازدید: 54429
فتنه وهابیت » فتاوای شنیعه
خدا را مي توانيد در خواب ببينيد!!!

شيخ عبد الرحمن بن ناصر البراك مفتي سرشناس وهابيت در فتوايي كه جديدا در سايتهاي وهابيت از وي نقل شده, ديدن خداوند در خواب را صحيح دانسته و در پاسخ به سوال شخصي كه اين سوال را از وي كرده، آنرا مستند به احاديث جعلي از پيامبر اكرم (ص)!! و نقل قولي از اربابشان ابن تيميه كرده است.
البته اين فتوا امر جديدي نيست و متاسفانه بسياري از اهل سنت و تمام وهابيون معتقدند كه خداوند به خصوص درقيامت با چشم ديده مي شود و اعضا و جوارح دارد . (در پايان به برخي از اين عقائد خرافي و شرك آميز اشاره خواهيم كرد) جالب اينجاست كه آنان با وجود چنين اعتقادات شرك آميزي، شيعيان را كه معتقدند خداوند به هيچ وجه نه در دنيا و نه در آخرت قابل ديدن نيست را مشرك دانسته و فتوي به قتل آنان مي دهند.
اصل فتواي وي كه در يكي از سايت وهابيون با نام اسلام وي نقل شده بدين شكل است:
الشيخ عبد الرحمن بن ناصر البراك
• المصدر: موقع الشيخ عبد الرحمن بن ناصر البراك
• تاريخ النشر: 29 محرم 1433 (24 /12 /2011)
السؤال:
ما رأيكم برؤية الله في المنام؟ حيث قرأنا أنها لا تنكر في بعض الكتب. ثم هل هي رؤية حقيقية أم ماذا؟ والبعض يري شيخاً فيظن أنه رأي الله، وكيف نفهم كلام بعض العلماء حيث يقول في بعض المراجع اتفق أهل العلم علي جواز رؤية الله في المنام لكنها ليست ذات الله؟
الإجابة:
الحمد لله،
نعم دلت السنة علي أن الله يُري في المنام، كما جاء في الحديث أن النبي صلي الله عليه وسلم قال: "رأيت ربي في المنام في أحسن صورة" (أخرجه أحمد 22126، والترمذي 3233) وغيرهما. وقد حُكي الاتفاق كما ورد في السؤال علي إمكان ووقوع رؤية الله في المنام، وذكر ذلك شيخ الإسلام ابن تيمية وقال: إن رؤية العبد لربه في المنام هي بحسب إيمانه، وبين أن رؤيا المنام ليست كالرؤية في اليقظة؛ فللرؤيا أحكام، وللرؤية في اليقظة أحكام وقال صلي الله عليه وسلم في الحديث الصحيح: "إنكم لن تروا ربكم حتي تموتوا" (أخرجه أحمد 22816، وابن ماجه 4077). وهذه الرؤية العيانية.
وأما الرؤيا في المنام فهي حاصلة في الدنيا وواقعة كما ذكر أهل العلم، ولكن يبقي النظر في الضابط الذي يميز به بين الصحيح من غيره مما يُدَّعَي من ذلك. ولا أذكر أن أحداً تعرض لذكر ضابط يحصل به التمييز فيما يُدَّعَي من رؤية الله في المنام، كما ذكروا أن الضابط فيما يُدَّعَي من رؤية النبي صلي الله عليه وسلم مطابقة صفة المرئي في المنام للمعروف من صفته صلي الله عليه وسلم مثل كونه ربعة أي: ليس بالطويل وليس بالقصير، وأنه أبيض مشرب بحمرة، وكث اللحية فمن رأي في المنام من هو علي هذه الصفة معتقداً أنه الرسول صلي الله عليه وسلم أو قيل له هذا الرسول صلي الله عليه وسلم فهو كما رأي، لقوله صلي الله عليه وسلم: "من رآني في المنام فقد رآني، فإن الشيطان لا يتمثل بي" (صحيح البخاري 6993، وصحيح مسلم 2266).
ومن رآه علي خلافها كان ظنه أنه رأي النبي صلي الله عليه وسلم خطأ. ولا ريب أن من رأي في المنام ما يظنه الرب، فإننا لا نقبل دعواه ولا نردها لعدم ما يعول عليه في القبول أو الرد، بل نقول: الله أعلم بذلك.
تاريخ الفتوي: 17-10-1427 هـ.

سوال:
نظر شما در مورد ديدن خداوند در خواب چيست؟ در حاليكه ما در بعضي كتب خوانده ايم كه اين مطلب انكار نشده است.حال آيا اين رؤيه يك رؤيه واقعي و حقيقي است يا چيز ديگري است؟ برخي شيخي را ديده اند كه گمان مي كند خدا مي بيند. چگونه بفهميم كلام بعضي از علماء را كه مي گويند اتفاق دارند اهل علم بر جواز رايت خداوند در خواب لكن آنچه ديده اند ذات خداوند نبوده است؟
پاسخ:
بله , سنت دلالت مي كند بر اين كه خداوند در خواب ديده ميشود، كما اينكه در حديثي از پيامبر(ص) نقل شده كه گفت: ديدم خداوندم را در خواب به بهترين صورت و شكل(أخرجه أحمد 22126، والترمذي 3233 و غير اين دو) و همانطور كه در سوال هم اشاره كرده ايد اتفاق علما هم بر اين است كه امكان دارد خداوند در خواب ديده شود. اين مطلب را شيخ الاسلام ابن تيميه هم ذكر كرده و مي گويد: ديدن خداوند در خواب براي هر شخصي به حسب ايمان وي است. نيز رؤيه در خواب مانند رؤيه در بيداري نيست. و براي هر يك احكامي خاص وجود دارد.پيامبر در حديث صحيحي مي گويد: شما پروردگارتان را نمي بينيد مگر بعد از مردن(أخرجه أحمد 22816، وابن ماجه 4077) منظور از اين ديدن,ديدن با چشم است.
اما رؤيه در خواب, اين رؤيه در اين دنيا حاصل شده و واقعيت دارد كما اينكه اهل علم هم آن را ذكر كرده اند, اما يك مطلب باقي مي ماند و آن ضابطه و قانون در تشخيص صحيح و غير صحيح از مدعيان است. بايد گفت هيچ كس تاكنون در اين رابطه ضابطه و قانوني را نقل نكرده است كما اينكه ذكر شده كه ضابط براي مدعي ديدن پيامبر مطابقت صفت مرئي در خواب با صفات معروفه آنحضرت از اين قبيل است: نه كوتاه قامت و نه بلند قامت بود سفيد مشرف به قرمز بود, محاسن او پرپشت, بود. پس هر كس كه در خواب شخصي را با اين صفات ببيند و معتقد باشد او رسول خدا بوده يا به او بگويند او رسول خدا بوده او همان رسول خدا است كه در خواب ديده است. به خاطر قول خود آنحضرت كه : هر كس مرا در خواب ببيند به تحقيق كه مرا ديده است به درستي كه شيطان به شكل من در نمي آيد. (صحيح البخاري 6993، وصحيح مسلم 2266) و هر كس كه برخلاف اين صفات او را ببيند و گمان كند كه او رسول خداست به خطا رفته است. و شكي نيست كسي كه در خواب كسي را ببيند كه گمان كند وي خداست ما نه حرف وي را رد و نه قبول مي كنيم چون دليلي بر رد يا قبول آن نداريم بلكه مي گوييم خدا بدان آگاه تر است.
منبع: سايت پرسمان وهابيت

مطالبي ديگر در مورد خداي وهابيت:
وهابيون در حقيقت مشركاني بي شرم هستند كه خود را مروجان توحيد ناب اسلامي معرفي مي نمايند و از سويي ديگر رهروان حقيقي سنت رسول الله (ص) اعم از شيعه و سني را مشرك پنداشته و هيچ مخالفتي را برنمي تابند و آن را پاسخ نمي دهند جز با قتل و مهدور الدم دانستن مسلمانان!

ابو بكر ابن عربي مي گويد: فردي كه مورد وثوق من بود نقل كرد كه ابو يعلي، امام و پيشواي ابن تيميه(پدر فكري و معنوي وهابيت كه محمد ابن عبدالوهاب متاثر از او بود) مي گويد: در باره خدا هر عضوي را جز ريش و عورت اثبات خواهم كرد: «إذا ذكر اللّه تعالي وما ورد من هذه الظواهر في صفاته، يقول: ألزموني ماشئتم فإنّي ألتزمه، إلاّ اللحية والعورة»
(( العواصم من القواصم: 210، الطبعة الحديثة: 2/283، دفع شبه التشبيه بأكف التنزيه لابن الجوزي: 95، 130 ـ الهامش. )).

ابو يعلي از ابن عباس نقل كرده كه پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: «رأيت ربي عز وجل، شاب أمرد جعد قطط، عليه حلية حمراء». خداوند را به صورت نوجواني ديدم كه هنوز موي صورتش در نيامده، سرش پرمو، پيچ پيچ (فرفري) و داراي زيور و آلات سرخ بود. ابو يعلي در كتاب ديگرش گفته: ابوزرعه دمشقي اين روايت را صحيح شمرده ... و أحمد بن حنبل گفته: «هذا حديث رواه الكبّر عن الكبّر، عن الصحابة عن النبي(صلي الله عليه وآله وسلم) ، فمن شك في ذلك أو في شيء منه فهو جهميّ لا تقبل شهادته ولا يسلّم عليه، ولا يُعاد في مرضه».
اين حديث را بزرگان از بزرگان از صحابه روايت كرده اند و هر كس در صحت اين روايت شك نمايد او جهمي و شهادت او پذيرفته نيست، سلام نبايد به او داد و به هنگام مريضي از وي نبايد عيادت كرد (( طبقات الحنابلة: ج3 ص81 ج 82، ط ج مكتبة العبيكان، مكة المكرمة ج جامعة أم القري.إبطال التأويلات لأبي يعلي: ج1 ص141، ط1 ج مكتبة دار الإمام الذهبي الكويت، 1410 هـ.، إبطال التأويلات: ج1 ص145. )).

«ولو قد شاء لاستقرّ علي ظهر بعوضة فاستقلّت به بقدرته ولطف ربوبيّته فكيف علي عرش عظيم»
اگر خداوند بخواهد با قدرت خويش مي تواند بر پشت يك پشه اي هم قرار گيرد، پس چگونه نتواند بر روي عرش استقرار بيابد.(( التأسيس في ردّ أساس التقديس: ج 1 ص568)).

از هيأت عالي افتاي سعودي پرسيده شده: از نظر شرعي حكم كسي كه معتقد است كه خداوند همه جا وجود دارد چيست؟ و چگونه مي شود به او پاسخ داد؟
هيأت جواب داد: عقيده اهل سنّت اين است كه خداوند بالاي عرش قرار گرفته، و در درون جهان نيست بلكه خارج از اين عالم مي باشد.
ودليل بر علوّ خداوند و بالا بودن او از مخلوقات، همان نزول قرآن از طرف اوست، ومسلّم است كه نزول همواره از بالا به پايين صورت مي گيرد، همانطوري كه در قرآن نيز آمده است: (وَأَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الْكِتَـبَ بِالْحَقِّ ...): ما قرآن را به سوي تو به حق نازل نموديم. تا آنجا كه مي نويسند: رسول گرامي(صلي الله عليه وآله وسلم) از كنيزي كه مي خواستند آزاد نمايند پرسيد: خداوند كجاست؟ پاسخ داد: در آسمان ها است. حضرت پرسيد: من، چه كسي هستم؟ پاسخ داد: پيامبر خدا.
آنگاه حضرت به صاحب آن كنيز فرمود: او شخص با ايماني است، و مي تواني وي را در راه خدا آزاد نمايي.( مسند أحمد (3/4، 68، 73) والبخاري (فتح الباري) برقم 3344، 4351، ومسلم برقم 1064.)
و همچنين رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: من امين كسي هستم كه در آسمان هاست، و اخبار آسمان هر صبح و شب به اطلاع من مي رسد.
آن گاه هيأت عالي افتاي سعودي مي نويسد: «من اعتقد أنّ اللّه في كلّ مكان فهو من الحلوليّة، ويردّ عليه بماتقدّم من الأدلّة علي أنّ اللّه في جهة العلوّ، وأنّه مستو علي عرشه، بائن من خلقه، فإن انقاد لما دلّ عليه الكتاب والسنّة والإجماع، وإلاّ فهو كافر مرتدّ عن الإسلام».
هر كس معتقد باشد كه خداوند همه جا هست، قائل به حلول و دخول خداوند در درون عالم شده، بايد به چنين فردي با دليل ثابت كرد كه خداوند بر بالاي عرش قرار دارد، و خارج از جهان مي باشد، و اگر نپذيرفت او كافر و مرتدّ و خارج از اسلام است.( فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 3/216 ـ 218.)
واضح و مبرهن است كه اين ويژگي ماده است كه اگر در جايي باشد نمي تواند در آن واحد در جاي ديگر باشد واين در حالي است كه خداوند متعال صريحا در قران مي فرمايد:
وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَكيمُ الْعَليمُ (زخرف 84)
ترجمه:اوست كه هم در آسمان خداست و هم در زمين خداست و حكيم و داناست.
براستي اگر خدا بر روي زمين نيست و فقط در آسمان است چگونه خدايي مي كند ؟!

در كتاب «منهاج السنّة» كه در ردّ كتاب «منهاج الكرامة» علاّمه حلّي نوشته است مي گويد:
عموم منسوبين به اهل سنّت براي اثبات رؤيت خدا اتّفاق دارند واجماع سلف براين است كه ذات احديّت را در آخرت با چشم مي توان ديد ولي در دنيا نمي توان ديد (( مختصر منهاج السنّة: 2/240. )).

ابن تيميه مي گويد: هر شب هر طور كه بخواهد به آسمان دنيا فرود مي آيد، و مي گويد: آيا كسي هست كه مرا بخواند و من اجابتش كنم، و طالب مغفرتي هست كه او را ببخشم ... خدا اين كار را تا طلوع فجر انجام مي دهد.و پس از نقل مطلب فوق مي نويسد: «فمن أنكر النزول أو تأوّل فهو مبتدع ضالّ» (هر كس فرود آمدن خدا را به آسمان دنيا انكار يا توجيه كند بدعتگذار و گمراه است (( مجموعة الرسائل الكبري، رساله يازدهم: 451. )).
«ابن بطوطه» در سفرنامه خود مي نويسد: «ابن تيميّه» درمسجد جامع دمشق كه من حضور داشتم، بر بالاي منبر گفت: «إنّ اللّه ينزل إلي السماء الدنيا كنزولي هذا» (خداوند به آسمان دنيا فرود مي آيد، همچنان كه من از پلّه اين منبر فرود مي آيم)، سپس يك پلّه پايين آمد، «ابن الزهراء» از فقهاء مالكي اعتراض كرد، و اظهارات وي را به اطلاع ملك ناصر رساند، وي دستور داد تا او را زنداني كردند، و در زندان از دنيا رفت. (( رحلة ابن بطوطة: 113. )).

ابن تيميه در رساله «عقيدة الحمويّة» مي نويسد: خداوند مي خندد، و روز قيامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّي مي كند (( مجموعة الرسائل الكبري، رساله يازدهم: 451. )).
بخاري از ابو هريرة از قول يكي از صحابه نقل مي كند كه از مهماني پذيرائي كرده بود، به محضر پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله وسلم)رسيد و حضرت فرمود: «ضحك اللّه الليلة». خداوند شب گذشته به خاطر پذيرائي تو از مهمان، خنديد (صحيح بخاري، ج 4، ص 226، كتاب المناقب، باب مناقب الأنصار)).
بخاري در صحيح خود از ابو هرير نقل كرده كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم)فرمود: «يضحك اللّه إلي رجلين يقتل أحدهما الآخر فكلاهما يدخل الجنّة» خداوند مي خندد بر دو نفري كه همديگر را مي كشند و هر دو وارد بهشت مي شوند (( صحيح بخاري، ج 3، ص 210، كتاب الجهاد مناقب، باب وجوب النفير، صحيح مسلم، ج 6، ص 40، كتاب الإمارة، باب بيان الرجلين يقتل أحدهما الآخر. )).

1. خدا به جز ريش و عورت همه چيز دارد: 2. خدا صورتي بدون مو و موهايي فرفري دارد: 3. خدايي كه بر پشت پشه سوار مي شود: 4. خدايي كه نمي تواند هرجا باشد! 5. خدا را در آن دنيا مي توان با چشم ديد: 6. خدايي كه از عرش به زير مي آيد: 7. خدايي كه مي خندد:




Share
1 | ميثاق | Iran - Tehran | ٠٩:٤٩ - ٠١ بهمن ١٣٩٠ |
باسمه تعالي
عجب......پس بگو براي چي به ماي شيعه ميگن كافر ومشرك انصافا حق با اهل خلافه آخه ما كه چنين خداييي رو عبادت نمي كنيم،هركي هم چنين خدايي رو عبادت نكنه كافره پس ما كافريم.
ولي عيبي نداره كفار همه را به كيش خود پندارد جواب ما به اين گمراهان همون جوابي است كهخدا به پيامبر در سوره كافرون يا داد . قل يا ايها الكافرون لا اعبد ما تعبدون .....لكم دينكم ولي دين آقاجااااااااااااااااااااااااااااان سني مگه زووووووووووووووووره نمي خوايم خداتون رو بپرستيم اين خدايي كه داريد به درد خودنون ميخوره
بذاريد برن با خداي خودشون صفا كنند
از زحمات شما واقعا ممنون...كمر پيروان سنت عمري را شكستيد
2 | سيد جمال موسوي | Iran - Mashhad | ٢٢:٣٠ - ٠٢ بهمن ١٣٩٠ |
اينها که نستجير بالله خدا را جواني امرد مي دانند پس ملائکه را چه مي دانند؟ اصلا در دنياي اين وهابي ها پيامبر (ص) حق دارند به آنها چيزي ياد بدهند يا اينکه از اول تابع ذهنيات و افکار خودشانند و احاديث پيامبر (ص) را هم در همان راستا تفسير مي کنند يا از خودشان حديث مي سازند و به پيامبر (ص) نسبت مي دهند؟ اينها تابع همان کسي هستند که نستجير بالله مي گفت ان الرجل ليهجر، اگر حق پيامبري (ص) براي پيامبر (ص) قائل بود چنين چيزي نمي گفت. اينها نه پيامبر (ص) را قبول دارند و نه خداي پيامبر (ص) را!!!!!!!!!
3 | سيد عبدالرحمن حسيني | Iran - Tehran | ٠١:١٤ - ١٢ بهمن ١٣٩٠ |
خوب راست ميگه اين وهابي مادر مرده !
اين ها خداشون شهوت شونه . لابد تو خواب تا حد اختلام خواب هاي اون جوري ميبينن . در نتيجه خود خدا رو تو خواب ميبينن
4 | نرگس منتظري | Iran - Tehran | ١٣:١٦ - ١٢ بهمن ١٣٩٠ |
سلام اول خواستم مطلبي به طنز بنويسم ولي ديدم رنج اين فتواي خرانه (کلمه ي ديگه اي نمتونم بنويسم که عمق شرک وجهل اين ابو جهل هارا بيان کند)اينقدرزياده که جايي براي طنز نمي ماند.وفکر مي کنم ريشه ي همه ي اين ستم ها به اسلام برميگردد به ابوبکر عمر و عثمان وعايشه . که بنيان وبنياد ظلم وستم را براسلام نبوت امامت و انسانها گذاشتند .مسيحيتي که از اسلام نداي شرکش را مي شنيد حالا چه به خود مي بالد که حداقل که ما اينگونه مشرکي نيستيم که خدا را در خواب ببينيم.وبه به مفتي هاي کثيف احمق حيوان (با عذر خواهي از همهي حيوانات جهان حتي کرمها وسوسکها )هر هر بخندن و حساب خريت اعظم مفتي هاي خدا نشناس را به حساب اسلام بگذارند .

پاسخ:

5 | مجيد م علي | United States - Torrance | ١٣:٤٦ - ١٢ بهمن ١٣٩٠ |
با سلام
بله منظور خدايشونه كه ميتوانند در خواب ببين شكي نيست پس اين فتوا صحيحه اوني كه اونها در توهمات خودشون رب ميپندارند همان ابليس مذهب ماست گه شاخش ميشه همون مهمد عبد الشيطان نجدي .

لبيك يا علي
6 | نرگس منتظري | Iran - Tehran | ١٤:٣١ - ١٢ بهمن ١٣٩٠ |
سلام دوست خوبم سانسور چرا ؟ا گه پيش شما ها درد دل نکنيم پس کجا بريم ؟ يا دروغ گفته بودم اون لعنت همچنان مستدام باد .در ضمن اين کامنت خصوصيه ودر نظر ها نگذاريد.
7 | بخت النصر | Iran - Khorramshahr | ٢٢:٠٧ - ١٢ بهمن ١٣٩٠ |
خواهر گرامي سرکار خانم نرگس منتظري

دقت فرماييد که دين تبليغ شده توسط ابوبکر و عمر ريشه در همان يهودي دارد که مخترع دين نصاري است.
و اين اشتراک شرک و کثافت بين دين نصاري و دين آنها خود بهترين دليل بر ريشه يهودي آنها دارد.
*****
1)) لطفا نگاهي به شرک ابوبکريسم بياندازيد:
http://www.islamweb.net/emainpage/index.php?page=showfatwa&Option=FatwaId&Id=82071
يک عمري سئوال کرده:
«?Can any one see God in a dream»
کاهن آنها چنين پاسخ داده:
«... But the believer might see Allah in his sleep in several manners depending on his own belief....»
«...ولي شخص مومن ممکن است که الف-لام-لام-هاء را در خواب به طرق مختلف بسته به ايمانش ببينيد ...»!!!!
خوب اين از شرک ابوبکريسم برويم سراغ شرک نصاري:
*********
2)) کافي است نگاهي به کتب «تعبير خواب» نصاري و يهود بياندازيد تا به اين وجه شرک آميز آنها پي‌ببريد:
http://www.dreammoods.com/dreamthemes/characters.htm
«....To see God in your dream signifies your spirituality and expression of your feelings about divinity....»
«... ديدن خدا در خوابتان نشانه قوت معنويت شما و نيز نشانگر احساسات شما درباره الوهيت است ...»

و يا مثلا به اين کتاب آنها رجوع کنيد:
The A - Z of Dream Interpretation نوشته Pamela J. Ball (در سايت آمازون يافت مي‌شود)
«... When we dream of God we are acknowledging to ourselves that there
is a higher power in charge....»
«... وقتي ما خواب خدا را مي‌بينيم (!!!) ما به خود مي‌فهمانيم که نيروي بالاتري در کار است ....»
*************
حال سئوال اساسي اين است:
چرا با وجود اين شرک آشکار و عقل خراب ناشي از آن (و همچنين منشاء آن) اين مشرکان نصاري و عمري، همچنان تسلط نظامي دارند؟

واضحا عقل مومنين بيش از آنها کار مي‌کند. ولي مومنين را چه شده است که گرفتار و اسير و زنداني اين ابلهان شده اند؟
8 | هيوا | Iran - Rasht | ١٨:٣٩ - ١٩ بهمن ١٣٩٠ |
سلام
چرا شما شيعه و سني به هم توهين مي کنيد در مورد همه چي .. بايد الان به فکر فتنه ي وهابيت باشيد نه اينکه اتحادتو نو از دست بديد .
هر کسي از شيعه و سني به جاي مبارزه باوهابيت به هم توحين و ... انجام بدهد هر قدر مسلمان هم باشد باز دستش با دشمنان مسلمين در يک کاسه است که اونها منتظر تفرقه اند من مي بينم چه کتاب هايي رو بين ما اين وهابيها پخش ميکنن ولي من با شيعه ها نشت و برخواست داشتم و اونها رو باور داروم بهتره همه ي مسلمانان هوشيار باشند.
ما بايد دين واحد در دنيا باشيم نه اينکه به جان هم بيفتيم.
9 | م . ب | Iran - Tehran | ٢٠:٢٨ - ٢١ بهمن ١٣٩٠ |
اصلاح ميكنم: ايشان منظورشون اين است : "وهابيون خواب ببينند كه بتونن نعوذ بالله خدا رو ببينند."
10 | سيد هادي محسني دربندي | Iran - Susa | ٢١:١٠ - ٢٦ بهمن ١٣٩٠ |
باسلام و تحيت بنظر حقير مستر همفر جاسوس انگليس در کتاب خاطراتش نوشته است : . . . پس از مدّتي که در بغداد بودم دستور آمد که فوراً به لندن بازگردم و من نيز عازم لندن شدم. در آنجا با دبيرکل و بعضي از اعضاي وزارت جلسه داشتم، مشکلات و کارهاي خود را در اين سفر طولاني باز گفتم. از اطّلاعاتي که در سفر عراق به دست آورده بودم بسيار شادمان شدند و ابراز خشنودي کردند. پيش از اين نيز گزارش جامعي از سفر فرستاده بودم. در آنجا دانستم که صفيّه -همسر شيخ ( محمد بن عبدالوهاب ) در بصره - گزارشي همانند من برايشان فرستاده است. همچنين دريافتم که وزارت در هر سفر افرادي را به مراقبت از من گماشته است، آنان نيز گزارشهاي رضايت بخشي در مورد من فرستاده بودند که گزارشهاي مرا تأييد مي کرد. دبيرکل فرصت ملاقاتي را با شخص وزير برايم گرفت و هنگامي که او را در دفترش ديدم به من خوش آمد گرمي گفت که با خوش آمد سفر قبل (هنگام بازگشت از استانبول) تفاوت داشت، او وانمود کرد که جايگاه مخصوصي در قلب او يافته ام. وزير از به چنگ آوردن محمد ( بن عبدالوهاب ) بسيار شادمان بود و گفت او گمشده وزارت است و پيوسته به من مي گفت: با او هر نوع پيمان ببند؛ او افزود اگر همه رنج هايت جز شيخ دستاوردي نداشت باز هم ارزشمند بود.هنگامي که در مورد سرنوشت او اظهار نگراني کردم وزير گفت: اطمينان داشته باش که شيخ همچنان همان آرا و انديشه ها را دارد. وزير گفت: کارکنان وزارت در اصفهان او را ديده و گفته اند که شيخ به همان منش است. با خود گفتم: چگونه شيخ اسرارش را بر آنها باز نموده است؛ امّا هيبت وزير مانع شد اين نکته را از او سؤال کنم. هنگامي که با شيخ ديدار کردم دانستم که فردي به نام عبدالکريم در اصفهان با او تماس گرفته و گفته که برادر شيخ محمد (من) است و جزئيّات اسرار او را از قول من برايش بازگو کرده و از اين راه توانسته در دل او نفوذ پيدا کند. محمد عبدالوهاب گفت: که صفيّه بوده و شيخ بهترين ساعت هاي زندگيش را با او گذرانده است. عبدالکريم نام ساختگي يکي از مسيحيان جلفا در اطراف شيراز و مزدور وزارت بوده است. دستاورد چيرگي ما چهار تن بر محمد عبدالوهاب آن بود که او به بهترين روش ممکن براي آينده آماده شد. پس از آنکه اين مسايل را در حضور دبيرکل و دو نفر ديگر که از پيش، آنها را نمي‌شناختم براي وزير گفتم، او گفت: تو سزاواردريافت بالاترين نشان‌هاي وزارتي و بين مزدوران ويژه وزارت در مرتبه نخست قرار داري. سپس افزود دبيرکل رموزي را به تو مي آموزد که در انجام وظيفه ات مفيد خواهد بود. آن گاه به من اجازه دادند که ده روز را در ميان خانواده‌ام بگذرانم. با شادماني از وزارت خارج شدم. بهترين روزهايم را با فرزند کوچکم گذراندم او شبيه من بود، برخي واژه ها را مي گفت و راه مي رفت چنان که گويي پاره اي از جان من بر زمين راه مي رود. شاديم، اندازه اي نداشت. از عشق گويي روحم پرواز مي کرد. از خانواده و وطن برترين بهره‌ها را بردم. عمّه کهن سالم را ديدم که همواره به من لطف و مهرباني داشت و اين ديداري بسيار نيکو و لازم بود زيرا زماني که من در سوّمين سفر بودم او از دنيا رفت. درگذشت او براي من بسيار دردناک، اندوه‌بار و غم‌انگيز بود. ده روز به سرعتِ يک ساعت گذشت، آري روزهاي خوش چون ساعتي مي گذرد و روزهاي سخت به قرني مي ماند. به ياد مي‌آورم روزهايي را که در نجف و عراق بيمار بود م، يک روزش چون سالي بود. تلخي آن روزها هنوز در کامم هست. آن طوري که همه روزهاي خوشم آن اندازه شادماني برايم نداشته، که با تلخي روزهاي سخت برابري کند. به وزارت بازگشتم تا در مورد آينده دستور بگيرم. دبيرکل با چهره اي گشود ه، لبي خندان و برخوردي نيکو به من خوش آمد گفت و دستم را به گرمي فشرد، به گونه اي که نشانه همه نوع برادري بود.
او گفت: شخص وزير و کميسيون ويژه مستعمرات به من گفته اند که دو راز مهم را براي تو بازگويم تا در آينده از آن بهره جويي؛ به اين دو راز تنها اندکي از افراد مورد اعتماد آگاهي دارند. او سپس دستم را گرفت و به يکي از اتاق هاي وزارت برد که در آن جا چيزِ شگفتي ديدم. ده نفر دور ميزي بودند؛ يکي از آن ها در جامه سلطان عثماني که به ترکي و انگليسي سخن مي گفت ؛ دومي جامه شيخ الاسلام استانبول را به تن کرده بود؛ سومي مانند شاه فارس بود و چهارمي مانند يک عالم درباري شيعه؛ پنجمي چون يک مرجع تقليد شيعه در نجف. اين سه تن به دو زبان فارسي و انگليسي سخن مي گفتند. هر يک از اين‌ها نويسنده اي با خود داشتند که آن چه مي گفتند او مي نگاشت. اطّلاعاتي که مزدوران در مورد آن پنج نفر در استانبول، فارس و نجف جمع آوري مي کردند به دست اين پنج نفر مي رسيد.
دبيرکل گفت: اين پنج نفر در نقش آن اصلي ها هستند. اين ها را ساخته ايم تا چگونگي انديشه هاي آنان را دريابيم. همه اطّلاعات گردآوري شده از استانبول، فارس و نجف را در اختيار اين‌ها مي گذاريم. اينان خود را به جاي آن اصلي ها فرض مي‌کنند و به پرسش هاي ما پاسخ مي دهند. نتيجه انديشه هاي اين افراد ٧٠ درصد با افکار اصلي ها يکسان است.دبيرکل گفت: تو مي تواني آزمايش کني؛ با عالم نجف صحبت کن! من برخي مسايل را که از مرجع تقليد در نجف پرسيده بودم از اين بدلي سؤال کردم. گفتم: آقا! آيا جايز است ما شيعيان با اين حکومت سنّي متعصّب بجنگيم؟ بدلي اندکي انديشيد و گفت: به اين دليل که سنّي هستند جنگ با آنها جايز نيست؛ زيرا مسلمانان برادرند. امّا از اين جهت که آنان امّت را آزار و شکنجه مي‌کنند جنگ با آنها جايز است و اين از بابت امر به معروف و نهي از منکر است تا دست از آزار ما بکشند، و چون دست کشيدند به حال خود رهايشان مي کنيم. گفتم آقا! نظر شما در مورد نجاست يهود و نصارا چيست؟ آيا آنان نجس هستند يا نه؟ بدل گفت: بله آنها نجسند؛ بايد از آنها دوري کرد. گفتم چرا؟ گفت: اين از بابت مقابله به مثل است؛ آنها ما را کافر مي دانند؛ پيامبر ما را تکذيب مي کنند ما هم به همان روش با آنان برخورد مي کنيم. گفتم: آقا! مگر پاکيزگي از ايمان نيست؛ پس چرا صحن شريف، خيابان ها، کوچه ها و حتّي مدارس علميّه اين گونه آلوده است. گفت بي ترديد پاکيزگي از ايمان است، امّا چه کنيم که آب کم است و حکومت ارزشي به پاکيزگي نمي دهد.از پاسخ هاي بدل به شگفت آمدم زيرا همچون جواب هاي مرجع در نجف بود بدون هيچ کم و کاستي امّا اين جمله که« حکومت ارزشي به پاکيزگي نمي دهد » در پاسخ پرسش سوم، جواب از خود او بود و من به ياد نمي آورم که اصلي اين را گفته باشد. از همساني پاسخ ها بسيار شگفت زده شد م. در نجف که اين سؤال ها را از مرجع پرسيد م، بي کم وکاست همين پاسخ ها را دريافت کرد م. بدل نيز چون مرجع نجف به فارسي سخن مي گفت.دبيرکل به من گفت: اگر با چهار نفر اصلي ديگر نيز برخورد داشته اي و با آنها سخن گفته اي از اين بدلي ها بپرس تا بداني چگونه اين بدلي ها مثل آن اصلي ها هستند. گفتم: من مي دانم شيخ الاسلام چگونه مي انديشد زيرا استادم شيخ احمد افندم از او بسيار برايم سخن گفته است.دبيرکل گفت: پس با اين بدلي هم سخن بگو! نزد بدلي رفتم و به او گفتم: افندي ! آيا پيروي از خليفه واجب است؟ گفت: آري؛ همچون اطاعت از خدا و پيامبرش. گفتم: افندي! به چه دليل؟ گفت: آيا اين گفته خداي تعالي را نشنيده اي:« از خدا، پيامبر و صاحبان امرتان اطاعت کنيد»؟ گفتم: افندي اگر خليفه همان صاحب امر باشد، چگونه خداي به ما دستور مي دهد از يزيد اطاعت کنيم او که مدينه منوّره را بر لشکريانش مباح کرد و حسين نواده رسول خدا را کشت. چگونه به ما دستور مي دهد از وليد اطاعت کنيم که شراب مي خورد. بدل گفت: فرزندم! يزيد از سوي خدا اميرمؤمنان بود؛ در کشتن حسين اشتباه کرد و پس از آن توبه نمود. کارش در مورد مدينه منوّره هم درست بود زيرا آن مردم شورش و سرکشي کرده و از فرمان سرپيچي کرده بودند. امّا وليد شراب را در آب مي ريخت و مي نوشيد و آن مستي آور نبود و اشکالي هم نداشت. همين سؤال را از شيخ احمد افندم پرسيده بودم؛ پاسخهاي او با اندکي تفاوت، همين ها بود. پس از اين سخنان به دبيرکل گفتم: فايده اين شبيه سازي چيست؟ گفت: ما با چگونگي تفکر پادشاهان و عالمان مسلمان سنّي و شيعه آشنا مي شويم و راه کارهاي لازم را براي عکس العمل آنها در مسايل سياسي و ديني مي يابيم. براي نمونه اگر بداني دشمنت از شرق مي آيد سربازانت را به آن سو گسيل مي کني و راهش را مي بند ي؛ امّا اگر نداني از کجا مي آيد، ناگزيري سپاهيانت را در همه سو پراکنده کني؛ اگر دريافتي که مسلمان چگونه بر مذهب و دينش دليل مي آورد مي تواني پاسخ هاي آماده اي در ردّ آن ارائه کني و اين جواب ها براي خلل افکندن در باورهاي مسلمانان کافي خواهد بود. سپس دبيرکل يک کتاب پر برگ هزار صفحه‌اي به من داد که نتايج بررسي انديشه‌هاي آن پنج نفر اصلي و اين پنج نفر بدلي در امور نظامي، اقتصادي، فرهنگي و ديني در آن آمده بود. کتاب را با خود به خانه بردم و در مدّت سه هفته مرخّصي همه آن را مطالعه کردم. او به من دستور داد که پس از مطالعه، کتاب را بازگردانم. در هنگام خواندن کتاب از بحث هاي دقيق آن شگفت زده شدم. مطالب کتاب بر مبناي دانسته هاي من بيش از هفتاد درصد با واقعيّت‌ها همخواني داشت. اگر چه دبيرکل پيش از آن به من گفته بود پاسخ ها به ميزان هفتاد درصد درست است. به توانايي حکومتم اميدوارتر شدم و براساس پيش بيني کتاب باور کردم که امپراطوري عثماني در کمتر از يک قرن ديگر به پايان عمر خود خواهد رسيد. دبيرکل گفت: براي همه کشورهاي زيرسلطه و ساير کآشورهايي که حکومت ما در آينده قصد استعمار آنها را دارد، کساني در اتاق هاي ديگر هستند که نقش اصلي ها را بازي مي کنند.به دبيرکل گفتم: اين بدلي ها چگونه اين ژرف بيني و توانايي را به دست آورده اند؟ او گفت: مزدوران ما همواره اطّلاعات کافي را از همه کشورها براي ما مي فرستند، و اين بدلي ها هم کارشناسان اين مناطق هستند. طبيعي است که تو هم اگر اطّلاعات کافي و ويژه اي را که در اختيار فردي است داشته باشي مي تواني چون او بينديشي و نتيجه گيري کني و در اين صورت نسخه اي همانند اصل خواهي بود. دبيرکل گفت: اين نخستين رازي است که به فرمان وزير براي تو باز گفتم. راز دوم را هم يک ماه بعد هنگامي که مطالعه آن کتاب را به پايان بردي به تو خواهم گفت. منظورش همان کتاب هزار صفحه اي بود.کتاب را با دقّت و توجّه کافي صفحه به صفحه خواندم. افق‌هاي تازه اي در مورد اوضاع مسلمانان به روي من گشوده شد. چگونگي انديشه‌هاي آنان را دريافتم و دليل عقب ماندگيشان را نيز فهميدم. به نقطه ضعف هايشان پي بردم و دانستم که نقطه هاي قوّت آنها کدام است و چگونه بايد آن نقطه قوّت ها را ويران کنيم و به نقطه ضعف تبديل نماييم.برخي از نقطه ضعف هاي آنان عبارتند از: اختلاف ميان شيعيان و اهل سنّت؛ اختلاف بين حکومت ها و مردم؛ اختلاف ميان حکومتهاي ترک و فارس؛ اختلاف ميان عشاير و اختلاف بين عالمان و حکومت ناداني و بي سوادي که به جز اندآي همه مسلمانان را فرا گرفته است جمودي جان ها، نبودن شناخت و آگاهي رها کردن کلي دنيا و سوق دادن همه تلاش ها به سوي آخرت ديکتاتوري حاکمان و استبداد فراگير ناامني راه‌ها و قطع رفت وآمد جز اندکي آشفتگي اوضاع بهداشت عمومي به گونه اي که طاعون و وبا مدام بر آنان هجوم مي آورد و هر بار ده‌ها هزار را طعمه خود مي ساخت ويراني کشورها، دشت ها، بسته شدن رودها و کمي کشتزارها از هم پاشيدگي در همه امور چنانکه هيچ نظام، قانون و مقرراتي وجود ندارد؛ اگر چه بسيار به قرآن افتخار مي کنند امّا به دستورات آن عمل نمي نمايند پاشيدگي ويران کننده اقتصادي به گونه اي که فقر همه جا را فرا گرفته است نداشتن ارتش منظم و سلاح کافي و در نتيجه نابساماني ناشي از آن کوچک شمردن زنان و پايمال کردن حقوق آنها آلودگي بازارها، خيابان ها، همه چيز و همه جا .
در اين کتاب پس از بيان هر نقطه ضعف يادآوري مي شود که مقررات اسلام عکس آن است و بايد مسلمانان را در ناداني نگاه داشت تا به حقيقت دينشان باز نگردند. در کتاب آمده است که اسلام:
به اتحاد، دوستي و کنارگذاشتن اختلافات فرمانشان مي دهد؛ در قرآن آمده است که: «همگي به ريسمان الهي چنگ زنيد.»
به آنها دستور مي دهد که دانش بياموزند؛ در حديث است: « آموختن دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.»
دستور مي دهد که آگاه باشند؛ قرآن مي گويد: « در زمين گردش کنيد.»
آنها را به دنياخوکهي فرمان مي دهد؛ قرآن مي گويد:« برخي از آنها مي گويند پروردگارا در دنيا و آخرت به ما خوبي عطا کن.»
آنها را به مشورت فرا مي خواند؛ در قرآن آمده است:« در امورشان مشورت کنيد.»
آنها را به ترميم راه‌ها دستور مي دهد؛ در قرآن است:« در پستي و بلندي هاي زمين گام برداريد.»
آنها را به حفظ بهداشت و سلامتي فرا مي خواند؛ در حديثي است:« دانش ها چهار گونه اند: فقه براي نگهداري اديا ن، پزشکي براي نگهداري بدن ها، نحو براي نگهداري زبان و نجوم براي نگهداري زمان.»
آنان را به آباداني مي خواند؛ در قرآن آمده است که:« همه آن چه را در زمين است براي شما آفريد.»
آنها را به ترتيب دستور مي دهد؛ در قرآن آمده است:« از هر چيزي به اندازه رويانديم.» و در حديث است که:«سفارش مي کنم شما را به... ونظم در کارهايتان.»
دستور مي دهد که اقتصادِ توانايي، داشته باشند؛ در حديث است که:«هر که معاش ندارد معاد هم ندارد.»
آنان را به داشتن لشکريان قوي و سلا ح، امر مي نمايد؛ در قرآن آمده است که:« آن چه مي توانيد براي مبارزه با ايشان نيرو آماده کنيد.»
آنان را به حفظ حرمت زنان مي خواند؛ در قرآن است:« براي زنا ن، همانند وظايفي که بر دوش آنهاست، حقوق شايسته اي قرار داده شده است.»
آنان را به پاکيزگي فرا مي خواند؛ در حديث است که:« پاکيزگي از نشانه هاي ايمان است.»
امّا نقطه هاي قوّت آنان که در کتاب آمده و دستور به از ميان بردن آنها داده شده است:
قوميّت‌ها، سرزمين‌ها، زبان‌ها، رنگ‌ها و گذشته کشورها براي آنها اهميّتي ندارد
با، احتکار، زنا، شراب و گوشت خوک براي آنان حرام شده است
بسيار با عالمانشان دلبستگي دارند
بسياري از اهل تسنّن خليفه را گرامي مي دارند و او را مانند پيامبرشان مي دانند و بر اين باورند که پيروي از او همچون پيروي از خدا و پيامبر واجب است
جهاد را واجب مي دانند
شيعيان، غير مسلمان را داراي هر باوري که باشد نجس مي دانند
بر اين باورند که اسلام سربلند است و والاتر از آن چيزي نيست
شيعيان کليساسازي را در آشورهاي اسلامي حرام مي دانند
بيشتر مسلمانان بر اين باورند که يهوديان و مسيحيان بايد ازجزيرة العرب بيرون رانده شوند
به عبادت هايي همچون نماز، روزه و حج بسيار اهميّت مي دهند
شيعيان خمس دادن به عالمانشان را واجب مي دانند
به باورهاي اسلامي بسيار دل بسته اند
فرزندانشان را به دقّت و با روش پدران و نياکانشان تربيت مي کنند، چنان که جدا کردن فرزندان از پدران ممکن نيست
زنانشان در حجاب سختي هستند که فساد به آنها رکه نمي يابد
هر روز بارها براي نماز جماعت گرد هم مي آيند
براي پيامبر، خانواده اش و نيکان مقبره هايي دارند که محل گرد آمدن و رهسپار شدن آنهاست
در ميان آنان بسيار کسانند که وابسته به پيامبرند فرزندان اويند يادآور پيامبرند و او را در برابر ديده ها زنده نگاه مي دارند
شيعيان حسينيّه هايي دارند که در زمان هاي خاصّي در آنها جمع مي شوند و سخنراني، ايمان را در وجودشان قوّت مي بخشد و آنها را به کارهاي نيک تشويق مي کند
امر به معروف و نهي از منکر برايشان واجب است
ازدواج، زيادي فرزندان و تعداد همسران برايشان مستحب است
به باور آنان هر کس انساني را مسلمان کند برايش بهتر از آن است که همه دنيا را داشته باشد
به عقيده آنان:«هر که سنّت حسنه اي بگذارد، پاداش آن و پاداش هر که را بدان عمل کند خواهد گرفت.»
آنان به قرآن و حديث بسيار ارزش مي نهند و پاداش پيروي از آن را بهشت مي دانند.
اين کتاب همچنين به افزودن نقاط ضعف و از ميان بردن عوامل قوّت، سفارش مي نمايد و
دليل هاي کافي را هم براي اين کار آورده است. کتاب در بخش افزودن نقطه هاي ضعف مي گويد:
اختلاف ها را مي توان با افزايش بدبيني ميان گروه هاي درگير و نيز انتشار کتاب هايي که از اين يا آن گروه بد مي گويد، انبوه کرد. پول کافي هم بايد براي تباهي و پراکندگي خرج نمود
ناداني را مي توان با جلوگيري از گشايش مدارس و انتشار کتاب ها ترويج داد. آتش زدن کتاب ها، تشويق مردم به اين که فرزندانشان را به مدارس ديني نفرستند - با اتهام زدن به عالمان ديني - همه مي توانند به اين هدف کمک کنند
آنها را مي توان در يک حالت ناآگاهي نگاه داشت؛ براي اين کار بايد از بهشت بسيار گفت؛ آنان را نسبت به زندگي دنيا بي مسؤليّت نشان دهيم و حلقه هاي صوفيّه را گسترش داد؛ کتاب هايي را که به زهد فرا مي خواند ترويج نمود؛ همچون کتاب احياءالعلوم غزالي، منظومه هاي مثنوي و کتاب هاي ابن عربي
ديکتاتوري حکومت ها را مي توان با « سايه خدا در زمين» ناميدن آنها نيرومندتر کرد.
بايد تبليغ کرد که ابوبکر، عمر، عثما ن، بني اميّه، بني عباس و علي همه با زور و شمشير به حکومت رسيدند و حکومت فردي داشتند. ابوبکر با شمشير عمر و با تهديد او به حکومت رسيد و خانه هاي کساني همچون فاطمه دختر محمّد صلي الله عليه و آله و سلم که سر به فرمان ننهادند به آتش آشيده شد. عمر به وصيّت ابوبکر خليفه شد؛ خلافت عثمان به حکم عمر بود. علي را انقلابي ها به حکومت برگزيدند؛ معاويه با نيروي شمشير حاکم شد و بني اميه حکومت را از او به ارث بردند. سفاح خلافت را با شمشير به چنگ آورد و بني عباس حکومت را به ميراث از او گرفتند. اين همه نشان مي دهد که حکومت در اسلام استبدادي است.
مي توان راه‌ها را همين طور ناامن نگاه داشت.
حکومت ها را از مجازات دزدان بازداشت و دزدان را تقويت نمود؛ به آنها سلاح داد و آنان را به دزدي و بر هم زدن نظم تشويق نمود.
با تلقين باورها به قضا و قدر در ميان آنها، مي توان بر نابساماني بهداشتي آنها افزود. و گفت: که اين همه از خداست و درما ن، هيچ سودي ندارد. مگرخدا در قرآن از زبان حضرت ابراهيم عليه السلام نمي گويد:«او به من غذا و آب مي دهد و اگر بيمار شوم او مرا شفايم مي هد. و مگر نمي گويد:«او مرا مي‌ميراند و آن گاه او مرا زنده ام مي‌کند.» بنابراين شفا به دست خداست؛ مرگ به دست خداست و بدون درخواست او هيچ راهي براي شفا نيست و نه گريزي از مر گ که قضا و قدر از اوست
چنان که در بخش هاي 3 گفته شد مي توان اين ويراني و نابساماني را همچنان نگاه داشت
هرج و مرج را مي توان حفظ کرد.
بايد اين انديشه را گسترش داد که اسلام يک دين عبادي است؛ سازماندهي ندارد محمّد صلي الله عليه و آله و سلم و جانشينانش هيچ يک وزير، نظا م، اداره و قانون نداشتند
در هم ريختگي اقتصادي، نتيجه طبيعي آشفتگي هاي از پيش گفته است:
آتش زدن فراورده هاي کشاورزي، غرق کردن آشتي هاي بازرگاني، به آتش کشيدن بازارها، شکستن سدها که آب در شهرها و کشتزارها مي افکند و ريختن سم در آب هاي آشاميدني اين در هم ريختگي را مي افزايد
حاکمان را مي توان به فساد، شراب خوار ي، قمار و ريخت و پاش دارايي ها در امور شخصي تشويق کرد تا چيزي براي سلاح و مخارج ارتش باقي نماند
مي توان شايع آرد که اسلام زن را تحقير مي آند مگر در قرآن نيامده است که:« مردان سرپرست زنانند.» و مگر در سنّت نيست که:« زن همه شراست.»
آلودگي و ناپاکي به طور طبيعي پيامد کم آبي است؛ بايد با هر نيرنگي از افزايش آب جلوگيري کرد.
امّا سفارش هاي کتاب: براي از ميان بردن نقطه هاي قوّت کتاب به موارد زير سفارش مي کند:
زنده کردن فريادهاي قومي، سرزميني، زباني، نژادي و مانند اين ها درميان مسلمان ها.
چنان که بايد به مسلمانان سفارش کرد که به تمدن گذشته کشورهاي خود و قهرمانان پيش از اسلام توجّه کنند: همچون زنده کردن فرعون ها در مصر، دوگانه پرستي در ايرا ن، تمدن بابلي درعراق و ديگر مواردي که در کتاب به شرح آمده است
پراکندن چهار چيز ضروري است: شراب،قمار، زنا، و گوشت خوک آشکارا يا نهاني.
کتاب به همکاري با يهوديان، مسيحيان، مجوس و صابئيان که در سرزمين هاي اسلامي زندگي مي کنند، فرا‌مي خواند تا اين امور زنده نگه داشته شود؛ از وزارت مستعمرات مي خواهد تا از خزانه خود براي کارمنداني که اين امور را مي پراکنند، حقوق مشخص نمايد.
هر که توانست اين امور را گسترده و همه گير کند به او جايزه دهد و تشويق نمايد. کتاب، از نمايندگان دولت بريتانيا مي خواهد که آشکار يا پنهان از اين امور پشتيباني کنند و هر اندازه پول که لازم است هزينه نمايند تا از مجازات عاملان نشر اين کارها جلوگيري شود. کتاب همچنين سفارش مي کند از ربا به شکل ترويج شود؛ اينکار افزون بر آنکه اقتصاد ملّي را ويران مي کند، مسلمانان را در شکستن قوانين قرآن جرأت مي بخشد. هر که يک قانون را بشکند، شکستن ديگر قانون ها نيز برايش آسان مي شود. کتاب توصيه مي کند که به مسلمانان گفته شود تنها رباي مضاع ف، بر مسلمانان حرام است زيرا قرآن مي گويد:« ربا را دو چندان و افزوده نخوريد.» و همه گونه هاي ربا حرام نيست.
پيوستگي مردم با عالمان ديني را بايد کاست و برخي از مزدوران را جامه عالمان پوشاند.
آنگاه اينان همه گونه کار بد انجام دهند تا مردم به هر عالم ديني مشکوک شوند و نتوانند دريابند که اين عالم است يا مزدور. گسيل اين مزدوران به (الازهر، استانبول، نجف و کربلا) بسيار مناسب است. يکي از راه‌هاي کاهش دل بستگي مردم به عالمان ديني گشايش مدارسي است که مزدوران وزارت در آن کودکان را به گونه اي بپرورند که عالمان و خليفه را دوست نداشته باشند. بدي‌هاي خليفه وخوش گذراني‌هاي او را بازگويند؛ به آنها بياموزند که خليفه اموال مردم را در راه فساد و هوسراني خرج مي کند، و او به هيچ روي همچون پيامبر نيست.
ترديد برانگيختن در امر جهاد و شناساندن آن به عنوان مسئله اي که مربوط به زمان خاصي بوده و مدّت آن سپري شده است.
بايد انديشه نجس بودن کافران را از جان‌هاي شيعيان بيرون راند وگفت که قرآن مي گويد:« غذاي شما براي آنان حلال است و غذاي آنان براي شما حلال وديگر اينکه يک همسر پيامبر يهودي بوده است: صفيه، و همسرديگرش مسيحي بود ه: ماريه، و نمي توان همسران پيامبر را نجس دانست.
مسلمانان بايد باور کنند که منظور پيامبر از اسلام، همه اديان است چه نصرانيّت باشد و چه يهوديّت و مقصود تنها پيروان محمّد صلي الله عليه و آله و سلم نيست زيراقرآن همه دين داران را مسلمان مي خواند.
در قرآن يوسف پيامبر مي گويد:« مرا مسلمان بميران.» ابراهيم واسماعيل مي گويند:« پروردگارا! ما را مسلمان نما و از فرزندان ما نيز امّت مسلماني بيافرين.» و يعقوب پيامبر به فرزندانش مي گويد:« ( جزبه دين اسلام نميريد.»
پيامبر و جانشينانش کليسکها را خراب نکردند و به آنها حرمت نهادند؛ چرا اين ها کليسکها را تحريم مي کنند.: در قرآن آمده است:«اگر خداوند (شر) برخي از مردم را با برخي ديگر نمي زدود صومعه ها، کليسکها و عبادت گاه ها ويران مي شد.» صومعه ها از آن مسيحيا ن، کليسکها از يهوديان و عبادت گاه ها از آن مجوسان است. اسلام به مراکز ستايش خدا حرمت مي نهد نه اين که آنها را ويران کند و يا مردم را از آنها باز دارد.
بايد در اين خبر که:«يهوديان را از جزيرة العرب بيرون رانيد.» ونيز اين که:«دو دين در جزيرة العرب گرد هم نمي آيند.» ترديد افکند.
زيرا اگر اين روايات درست بود، پيامبر همسران يهودي ومسيحي نداشت؛ طلحه صحابي پيامبر همسر يهودي نداشت و پيامبر با نصرانيان نجران مذاکره نمي کرد.
بايد مسلمانان را از عبادت بازداشت و در سودمند بودن آن ترديد افکند با اين دست آويز که خدا از اطاعت انسان ها بي نياز است.
بايد به سختي از حج جلوگيري کرد و از هر گردهمايي مسلمانان چون نمازِ جماعت و حاضر شدن در مجلس‌هاي حسين، ودسته هاي عزاداري؛ چنان که بايد آنها را به سختي از ساختن مساجد، زيارتگاه‌ها، کعبه، حسينيّه ها و مدارس بازداشت.
بايد در خمس ترديد افکند و آن را تنها براي غنيمت‌هاي به دست آمده از جنگ با کفّار واجب دانست و نه منافع کسب و کار.
گذشته از آن خمس را بايد به پيامبر وامام پرداخت و نه عالم؛ ديگر اينکه عالمان با پول هاي مردم خانه، قصر، چهارپا و باغ مي خرند، بنابراين خمس دادن به آنها شرعي نيست.
اسلام را بايد دين عقب ماندگي و هرج و مرج برشماريم؛ در عقايد مردم ترديد ايجاد کنيم و پيوند مسلمانان را با اسلام سست کنيم. واپس ماندگي و ناآرامي و دزدي در کشورهاي اسلامي را بايد به اسلام نسبت دهيم.
بايد پدران را از پسران جدا کنيم تا فرزندان به پرورش پدران گردن ننهند و تربيت آنان به دست ما بيفتد و ما آنان را از عقيد ه، تربيت ديني وپيوستگي با عالمان دور کنيم.
بايد زنان را تشويق کنيم که عبا (چادر) از سر بيفکنند زيرا حجاب را خليفگان بني عباس رايج کردند و اين يک عادت اسلامي نيست.
به همين جهت، مردم زنان پيامبر را مي ديدند و زن در همه امور وارد بود؛ آن گاه که زن عبا از سر افکند، جوانان را تشويق کنيم که به سوي آنان بروند تا فساد در ميانشان افتد.
در ابتدا بايد زنان غيرمسلمان عبا (چادر) از سر بردارند تا زنان مسلمان نيز سر در پي آنان نهند.
نمازهاي جماعت را بايد با نسبت دادن فسق به امام جماعت وآشکار کردن بدي هاي او و نيز دشمني انداختن با شيوه هاي گوناگون درميان امام و پيروانش برافکند.
امّا زيارتگاه ها را بايد به بهانه اين که اين ها در زمان پيامبر نبوده و بدعت است، ويران کرد و مردم را از رفتن به اين گونه مکان ها بازداشت.
بايد در اين که زيارتگاه هاي موجود واقعاً از آن پيامبر، اماما ن، و يا صالحان باشد ترديد ايجاد کرد. پيامبر در کنار قبر مادرش به خاک سپرده شده و ابوبکر در بقيع دفن شده و قبر عثمان مشخص نيست؛ علي در بصره مدفون گرديد و نجف محل قبر مغيره بن شعبه است، سر حسين در حنانه دفن شد و مزار خودش معلوم نيست؛ در کاظمين قبر دو نفر از خليفگان است نه مزار کاظم و جواد از خانواده پيامبر؛ در طوس قبر هارون است و نه رضا از اهل بيت؛ در سامرا قبرهاي بني عباس است نه هادي و عسکري و (سرداب) مهدي از اهل بيت؛ بقيع را بايد با خاک يکسان کرد، چنانکه بايد گنبدها وضريح هاي موجود در همه کشورهاي اسلامي را از ميان برد.
در نسبت خانواده پيامبر به او بايد ترديد افکند.
افرادي که سيّد نيستند عمّامه سياه و سبز بر سر بگذارند، تا مردم نتوانند آنها را تشخيص دهند و به خانواده پيامبر بدبين شوند و درنسبت سادات با پيامبر ترديد نمايند. چنانکه ضروري است عمّامه ها از سر عالمان دين و سادات برداشته شود تا هم نسبت خاندان پيامبر از ميان برود و هم عالمان ديني در ميان مردم حرمت نداشته باشند.
حسينيّه ها را بايد با اين دست آويز که بدعت هستند و در زمان پيامبر و جانشينانش نبوده اند، مورد ترديد قرار داد و ويران کرد.
چنان که مردم را بايد به هر حيله از رفتن به اين مکان ها بازداشت؛ سخنرانان را کاهش داد؛ ماليّات هاي ويژه اي بر سخنراني بست که خود سخنران و صاحبان حسينيّه آن را بپردازند.
بايد پيام بي بندوباري را در جان هاي مسلمانان دميد.
هر کس هر کاري بخواهد بکند؛ نه امر به معروف واجب است و نه نهي از منکر، نه آموزش احکام ؛ بايد به آنها گفت:« عيسي به دين خود، موسي به دين خود» و «کسي را در گور ديگري نمي گذارند.» و امر و نهي به عهده دولت است نه مردم.
کاهش جمعيّت لازم است.
مرد نبايد بيش از يک همسر بگيرد؛ بايد در راه ازدواج محدوديّت هايي پديد آورد؛ عرب نبايد با فارس ازدواج کند؛ ترک نيز نبايد با عرب ازدواج نمايد.
بايد از دعوت و هدايت به اسلام و گسترش آن جلوگيري کرد.
بايد اين انديشه را گسترش داد که اسلام يک دين قومي است و در قرآن هم گفته شده:« اين قرآن يادآوري براي تو و قوم تو است.
سنّت هاي نيکو بايد محدود گردند و اين کارها به دولت سپرده شوند.هيچ کس حق نداشته باشد مسجد، مدرسه و يا مکاني براي کودکان بي سرپرست بسازد؛ همين طور ديگر سنّت هاي خوب و صدقه هاي هميشگي.
بايد با اين دست‌آويز که قرآن کم و زياد شده است، در آن ترديد افکند.
و قرآن‌هاي ساختگي که کاستي ها و افزودني هايي داشته باشند، توزيع نمود. بايد آياتي که در آنها از يهود و يا نصارا بدگويي شده برداشته شوند؛ آيات جهاد و امر به معروف حذف شوند؛ قرآن به زبان هاي فارسي، ترکي و هندي برگردانده شود. در کشورهاي غيرعرب از قرائت قرآن به زبان عربي نهي گردد. چنانکه بايد اذا ن، نماز و دعا به زبان عربي در کشورهاي غير عرب ممنوع شوند. دراحاديث نيز مي بايست ترديد افکند و آن چه در مورد قرآن توصيه شد مانند تحريف، ترجمه و بدگويي، در مورد روايات نيز بايد عمل شود.
نوشته هاي کتاب بسيار نيکو بود؛ نامش:«چگونه اسلام را درهم کوبيم» بهترين برنامه کار من براي آينده. هنگامي که کتاب را باز پس دادم و شگفتي بسيار خود را به دبيرکل باز نمودم، گفت: بدان که تو در اين ميدان تنها نيستي؛ سربازان پاکي هستند که چون تو کار مي کنند. وزارت تاکنون پنج هزار نفر را براي اين کار به خدمت گرفته است. وزارت اکنون در اين انديشه است که اين افراد را به ده هزار تن برساند و روزي که اين کار انجام شود، بر مسلمانان چيره خواهيم شد و خواهيم توانست اسلام و کشورهاي اسلامي را در هم کوبيم.
دبيرکل سپس افزود: به تو مژده مي دهم، وزارت زماني کوتاه نياز دارد تا اين برنامه را تکميل کند. اگر ما هم آن زمان را نبينيم، فرزندان ما با چشمان خويش آن را خواهند ديد؛ اين ضرب المثل چه خوب مي گويد که:«ديگران کاشتند و ما خورديم؛ ما بکاريم و ديگران بخورند». اگر اين« ملکه درياها» بتواند اسلام را درهم بکوبد و بر کشورهاي اسلامي چيره شود، جهان مسيحيّت پس از ١٢ قرن جنگ و تجاوز مسلمانان، نفس راحتي خواهد کشيد.
دبيرکل گفت: جنگ هاي صليبي بي فايده بود؛ مغول ها هم نتوانستند ريشه اسلام را برافکنند زيرا کاري بدون برنامه ريزي انجام دادند: عمليّات نظامي که ظاهري تجاوزکارانه داشت؛ به همين دليل آنان به سرعت ناتوان شدند. امّا اکنون انديشه رهبران حکومت بزرگ ما اين است که با يک برنامه ريزي حساب شده و بردباري بي پايان، اسلام را از درون ويران کنند. البتّه ما به يک ضربه نظامي کوبنده هم نياز داريم، امّا اين ضربه آخرين اقدام است. پيش از آن بايد کشورهاي اسلامي را تضعيف کنيم و از هر سو به اسلام ضربه بزنيم، به گونه اي که آنان نتوانند نيروهايشان را گرد آورند و به جنگ بپردازند.
دبيرکل آن گاه افزود: بزرگان مسيحي در استانبول، بسيار زيرک و باهوشند؛ زيرا همين برنامه ها را اجرا مي کنند؛ در درون مسلمانان آشوب کرده‌اند؛ مدرسه هايي براي پرورش کودکانشان گشوده‌اند و کلسياهايي بنا کرده‌اند. شراب، قمار و فساد را ميان آنها رايج کرده اند؛ در جوان هايشان نسبت به دين ترديد ايجاد کرده‌اند؛ حکومت‌هايشان را به جان هم انداخته اند؛ در جاهاي مختلف فتنه ها را ميان شان شعله ور کرده اند؛ خانه‌هاي بزرگان آنها را از زيبارويان مسيحي آکنده اند تا بزرگي شان از ميان برود، دل بستگي آنها نسبت به دين شان کم شود و وحدت و همدلي شان کاستي يابد؛ آن گاه بزرگان مسيحي به يک باره نيروهاي نظامي سهمگين برانگيزند تا ريشه اسلام را از اين کشورها برکنند . . .
11 | غضنفري | Spain - Reus | ١٧:٣٢ - ٠٤ اسفند ١٣٩٠ |
به نظر من خدايي که الاغ سوار باشد(خداي وهابيون)هم در بيداري وهم در خواب قابل رويت است وحتما جاومکان هم دارد که احتمالا در ويرانه هاي ثقيفه است ومسلما آب وغذا هم ميخواد!!!!!بيچاره وهابيها با اين خداشون چقدر بايد خرجش کنن مواظبش باشن اونو دکتر ببرن من موندم اگه يه هو ناغافل اين خداشون جوانمرگ شد(چون ادعا دارن خداشون جوان است)چه خاکي ميخوان توسرشون بريزن
12 | مجيد م علي | United States - Torrance | ٠١:١٧ - ٠٦ اسفند ١٣٩٠ |
با سلام

جناب هنوا , اول از همه گفتن حقيقت مشهود و معلوم اشكالي ندارد , انقدر ميگويم كه شما خودتان به اشكال داشتن در مذاهبان اقرار كنيد و بيخودي انرا صحيح نپنداريد و مردن را از اين اشكالات با خبر سازيد .
در ثاني به شما ياد اوري ميكنم ان شعار زيبا و جاودانه انقلاب اسلامي ايران كه ميگويد :"" سكوت هر مسلمان خيانت است به اسلام ""
انچه ما فعلاً با ان دست به گريبانيم و زياد تر از حتي وهابيت ما را رنج ميدهد سكوت علماي شما اهل سنت در قبال اين فرقه ملعونه و عدو الاسلام است . چرا علماي شما در مقابل اين فرقه ضاله موضع گيري جدي نميكنند از چي ميترسند ؟؟؟؟ كشته شدن در راه دين خدا يعني << شهادت >> .

لبيك يا علي
13 | محمد | Iran - Tehran | ٢٠:٣٥ - ٠٦ اسفند ١٣٩٠ |
من از برادران اهل سنت يک سوال دارم آيا حکومت هاي بعد از امام حسن معاويه سني بودند يا شيعه ، به نظرم جواب روشنه همه ي اين ها سني بودند ، خوب مگه اهل سنت محب اهل بيت نيستند ، خودتون که مي گيد هستيم ما هم مي گيم هستيد اصلا به نظرم من مسلماني نيست که محب اهل بيت نباشه اگه يکي گفت مسلمونم ولي محب فرزندان پيامبر نيستم بدونيد اين مسلمون نيست ،اما اصل مطلب مگر همين حکومت هاي سني مذهب نبودند از بني اميه گرفته تا بني عباس يکي يکي فرزندان پيامبر رو به شهادت رسوندند من مي خوام همين رو بگم اهل سنت تو رو به خدا يک ذره فکر کنيد در سرتاسر تاريخ کسايي بودند که خودشون رو مسلمون دونستند و خواستند با شيعه مبارزه کنند سرانجامش آيا محبتتون رو به فرزندان پيامبر نشون داديد يا به حکومت هاي به ظاهر سني کافر آيا اين ها صالحين شما هستند ،امروز هم همين طوره به جرم مبازه با شيعه حکومت هاي مرتجع وابسته به غرب دارند ازتون سواري مي گيرند تا به اصطلاح جلوي شيعه شدن سوريه رو بگيرند ولي خبر نداريد داريد سر بچه سني هاي بدبخت فلسطيني رو با کمک صهيونيست ها مي بريد آخه علماي شما در سرتاسر تاريخ يک ذره بصيرت نداشتند و به دام حکومت هاي فاسد افتادند ، بابا ما نمي خوايم شما شيعه بشيد ،فقط ما مي خوايم شما بصيرت داشته باشيد همين.
14 | mohammad | Iran - Tehran | ١٨:٤٢ - ١٤ اسفند ١٣٩٠ |
چرا نظرات منو نميزارين مشکلي دارين????????????????????????????????? ??
15 | بخت النصر | Iran - Khorramshahr | ٢٠:٢٨ - ١٦ اسفند ١٣٩٠ |
جناب mohammad
دليلش آن است که بيمار هستي و هذيان مي‌گويي.
16 | غضنفري | Spain - Reus | ١٤:١٥ - ١٧ اسفند ١٣٩٠ |
لطفا نظرات جناب mohammadرا نمايش بدهيد به دو دليل اولا ديگران ميزان فهم وسواد ونوع ادبيات ايشان را ببينند ثانيا احتمالا براي زنگ تفريح بد نيست
17 | غضنفري | Spain - Reus | ٢٤:٥٣ - ١٧ اسفند ١٣٩٠ |
تو رو خدا آدرس اين شيخ عبد الرحمن بن ناصر البراك رو بدين تا بريم ازش بپرسيم كدوم خداشون رو ميشه تو خواب ديد؟ اوني كه سه تا دست داره؟يا اوني كه سوار خر ميشه؟ يا اوني كه پاهاي بزرگي داره وجهنم از هيبتش به جلز و ولز ميافته؟يا اوني كه خيلي چاق وبيريخته كه وقتي روي صندلي ميشينه صداي جرق جرق صندلي در مياد ويــــــــــــــا اون خداي جوان و امرد كه البته اگر پسر باشه خيلي خوش بحال وهابيها ميشه چون ازدواج با امارد(پسر هاي نوجوان را جايز ميدونند) راستي نگفته خداشون مذكره يا مونث!! ازدواج كرده يا نه؟ اگه ازدواج كرده بسلامتي بچه چي داره؟اگه يه هو بميره كدوم فرزندش به خداييييي ميرسه؟ وام هم ميده؟خونه اش كجاست ؟عربه يا عجم؟ آيا ميشه ما هم مثل وهابيها طبق حكم رضاعه كبير با خداشون محرم بشيم؟
18 | محمد حسين مرتضايي | Iran - Tehran | ١٢:٤٣ - ٢٨ اسفند ١٣٩٠ |
به اين يارو وهابيه و اون کسايي که ميگن خدا رو ميشه ديد بگيد:
اين چه خدايي که مني که مخلوقم مي تونم ببينمش؟
اقايون وهابي واهل تسنن بيايد ببينيد ائمه ي ما در مورد اعتقاد به خدا چي گفتند بعد ببينيد شما چي ميگيد و کدوم درست تر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
19 | محمد حسين مرتضايي | Iran - Tehran | ١٢:٤٤ - ٢٨ اسفند ١٣٩٠ |
به اين يارو وهابيه و اون کسايي که ميگن خدا رو ميشه ديد بگيد:
اين چه خدايي که مني که مخلوقم مي تونم ببينمش؟
اقايون وهابي واهل تسنن بيايد ببينيد ائمه ي ما در مورد اعتقاد به خدا چي گفتند بعد ببينيد شما چي ميگيد و کدوم درست تر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
20 | امير مصطفايي | Iran - Tehran | ١٠:٣٩ - ٠٤ فروردين ١٣٩١ |
برادران و خواهران مسلمان حواستان جمع باشد بين حق و باطل ،زيبايي و زشتي ،خدا پرستي و شيطان پرستي و............ هزاران نمونه ديگر ما حد وسط نداريم ، يا بايداين ور بود يا اون ور ،يا با حق يا با باطل ،يا با خدا و يا با شيطان . نمي شود که با هر دو طرف بود . خلاصه مي گويم و مقيد با کمال احترام به اديان الاهي ديگر ، مسلمان مانند اديان ديگر به چند فرقه يا قبيله تقسيم نمي شود مانند مسيحيان کليمي يا آشوري يا.... هزاران نوع ديگر؟،،،،، مسلمان واقعي در قرآن و در احاديث معتبر پيامبر اکرم )ص( و ائمه بازبان بسيار زيبا و شيرين و عاميانه به صورتي واضح که حتي کودک دو ساله نيز آن را با تمام وجود درک مي کند بيان شده و با کمي دقت مي توان فهميد کدام گزينه درست است . پس ما مسلمان سني يا مسلمان شيعه نداريم ما يک مسلمان واحد به تعبير حديث ثقلين و ايه مبارکه وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ و .... هزاران شواهد مستند ديگر که مسلمان کسي است که به خدا ايمان داشته و در کنار کتاب آسماني پيامبر (ص) که همان قرآن مجيد مي باشد به دوازده ستاره درخشان از سلاله پاک محمد مصطفي (ص) که بعد از رحلت ايشان به امامت امت اسلام برگزيده مي شوند ايمان داشته باشد و از دستورات ايشان سرپيچي نکنند . والسلام پس با اين بحث کوتاه مشخص است که مسلمان يکي است و آن فقط مسلمان دوازده امامي يا (اثني عشري )است و بقيه بروند تکليفشان را با حق و باطل ،زيبائي و زشتي ، خدا پرستي و شيطان پرستي و....... مشخص کنند و حرف آخر اين که دل بچه مسلمون فقط به اميد روز وصال و ظهور دوازدهمين خورشيداز سلاله پاک احمدي حضرت صاحب الزمان (عج) و عشق ديدار روي مبارک يوسف زهرا (س) حضرت مهدي (عج)در سينه مي طپد و چه زيبا خواهد شد وقتي که عدالت الهي بر زمين و زمان حکمراني کند . يا علي مدد من سواد انچناني ندارم فقط اين قدرت درک من از آيات و احاديث مي باشد

پاسخ:

21 | حسين | Iran - Tehran | ٠٧:٠٧ - ٠٨ فروردين ١٣٩١ |
سلام اقايmohammad چكار كرده مگه بنده خدا كه همه باهاش دشمن شدن به ما هم سر زنيد
22 | صادق راستگو | Iran - Tehran | ٠٦:٥١ - ٢٦ فروردين ١٣٩١ |
باسلام و تحيت . به برادرم امير مصطفايي کامنت 20 عرض ميکنم شما که ميفرمائيد سواد آنچناني تدارم , بهتر نيست شنونده و يا خواننده بمانيد تا آنان که مطلع و آگاه هستند , اظهار نظر کنند ؟ شما بنحوي اظهار نظر کرديد ( يا بقول خودتان بحث کوتاه کرديد ) که خواننده مثل من مطلبي دست گيرش نميشود ! و منظور شما را از اين اظهار نظر نميفهمد . يعني چه ؟ آيا از نظر شما اسلام بعد پيامبر ص به هقتاد و سه فرقه تقسيم نشده است ؟ اگر چنين اعتقادي داريد با رسول خدا ص که ميفرمايند امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم ميشوند که يک فرقه رستگار است , مخالفت کرده ايد . يا اينکه گودک دوساله چگونه فرآن را درک ميکند ؟ و يا اينکه راجع به واقعيات جوامع اسلامي در اين برهه از زمان کسي , سايتي و . . نبايد اطلاع رساني و خطر وهابيت را گوشزد کند تا مسلمان واقعي بصيرت بيابد و راه را از چاه تشخيص دهد ؟ بياد داشته باشيم که اينگونه اظهار نظر ها , دست آويز به دست دشمنان مذهب شيعه ميدهد . پس بهتر است که اعتقاد و باورهاي خالصانه خود را با مطالعه و تحقيق محکم تر نمائيم و از اينگونه اظهارنظرها جدا" خودداري کنيم چرا که خوشبختانه هستند متخصصين امر که پاسخ کافي و لازم بدهند .
23 | رحمان | Iran - Deyr | ٠١:١٧ - ٣١ فروردين ١٣٩١ |
با سلام
هر چيزي دنياي اسلام مي كشد يا حتي بهتر بگويم بشريت ميكشد از ظلم و فساد ريشه در سقيفه دارد و لعنت خدا وند بر
ال سقيفه وبيروان سقيفه و وهابيت زائيده ي همان حرامزاده هاست والبته خداوند را شكر كه دشمنان شيعه از احمقها هستند
24 | مخلص علي بن ابيطالب(ع) | Iran - Tehran | ٠٦:٣٨ - ٠٣ ارديبهشت ١٣٩١ |
با سلام به بچه هاي شيعه موندم اين وهابيون خرافاتي چرا اين همه چرن مي بافند. خب بگو آخه رواني مگه قران رو نمي خوني؟ الحق كه علي به حق آفريده شد تا جانشين رسول خدا باشه. وهابيوني كه خدا رو توي خواب ميبينن بايد بهشت و سعادت رو هم توي خواب ببينن
25 | fa | United States - Los Angeles | ٠٨:١٦ - ٠٩ ارديبهشت ١٣٩١ |
وهابي ها چه خدايي دارن بدون ريش اونوقت خودشون 7 متر ريش ميذارن چرا خودشونو شبيه خداشون نميكنن؟؟ اين وهابي ها در كشور عزيزمون دارن تبليغ دين كثيفشونو ميكنن كسي نيست كه بتونه جلوشونو بگيره؟ اللهم عجل لوليك الفرج انشاالله امام زمان عج ظهور ميكنه و نابودشون ميكنه براي سلامتي اقا صلوات
26 | داغدار صورت نيلي وچادرخاكي تاقيامت | Iran - Rasht | ١١:٠٩ - ١٣ ارديبهشت ١٣٩١ |
باسلام تازه باسايت شما آشنا شدم بسيار جالب وزيباست. وخوشحالم که ميبينم جوانهاي ديروز که با جانشون ازناموس ملي وديني اين سرزمين دفاع کردند جايشان را به کساني دادند که بجاي تلف کردن وقت توي سايتها ووب هاي بي ارزش دنبال دفاع از ارزشها واعتقادات مذهبي خود هستند باور کنيدهر حرکت دست برصفحه کليد براي اثبات ودفاع از ارزشهاي ديني شيعي کمتر ازشليک گلوله به قلب دشمن اجر ندارد بلکه مي تواند بسيار باارزشتر هم باشد. اما در مورد اين سخنان کفر آميز واثبات حقانيت مکتب اهل البيت فقط قرآن رامستمک قرار بايد داد تاجلوي هرگونه بهانه اي را گرفت براستي با پشرفت هاي عظيم کيهاني در دههاي اخير و کشف جهاني به وسعت حدود 15ميليلرد سال نوري حقيقت اين حديث نبوي که آيات سوره توحيد واول سوره حديد براي مردم آخر زمان نازل شده اشکار وبهترين مدرک براي پوچي ادعا هاي مکتب الحادي عمريسم است. (من ننگ دارم که مريدان آن ؟؟/ را مسلمان بنام چرا که مسلمان در مقابل خداي احد صمد تسليم است نه خداي بي موي لنگ دراز ومجسم شده در عرش خيالي. راستي عرش طبق منطق اينان بايد بالا تر از 15ميليارد سال نوري باشد آنوقت خدا تقصير نداره از حال بعضي امتش بي خبره چون 15 ميليارد سال ديگه تازه ميفهمه چه خبر شده!!!!!!!!)
27 | حسين | United States - Apple Valley | ٠٢:٠٢ - ١٩ ارديبهشت ١٣٩١ |
تو حديثاشون اومده كه اينا وقتي اون دنيا ميرن خدا ميادو بهشون ميگه من خداي شما هستم ولي باورشون نميشه به خدا ميگن يه نشونه بده خداهم ساق پاشو نشون ميده و عمريه با اين نشان خداشونو ميشناسن يكي بياد جواب بده كه 1 اين موجود انسان هست يا خدا؟ 2 چگونه خدا را از ساق پاش ميشناسن درصورتي كه واسه شناخت افراد بايد به صورتشان نگاه كرد؟ احتمالأ پاي خداشون رنگيه(سبز،زرد،بنفش،ابي) يا كج وكوله يا خارداره يا سوخته. بعدشم گفتن خدا صبح مياد پايين و به مردم ندا ميده (كيست كه توبه كند و من توبه اش را بپذيرم....) اينا نميدونستن كه زمين گرده و ميچرخه و يك طرفش شبه و طرف ديگش روز و شبانه روز هميشه درگردشه؟ مثلأ اگه ايران اول صبح باشه يه ساعت بعد عراق اول صبح ميشه! خداكه صبح مياد پايين ندا ميده كي ميره بالا؟؟ اينطور كه من فهميدم خداشون 24 ساعته دور زمين پياده روي ميكنه!! بيچاره خداشون خيلي لاغره. حالا اين خدا كي ميره اسمون تا استراحت كنه؟؟ خدا شفاشون بده اللهم عجل لوليك الفرج
28 | حسن جباري | Iran - Tehran | ٠٩:٥٩ - ٢٢ ارديبهشت ١٣٩١ |
شتردرخواب بيند پنبه دانه
وهابي خواب بيند رب خانه(شعرازحسن جباري)
29 | ايراني | Iran - Khorramshahr | ٢٢:٤٥ - ٣١ ارديبهشت ١٣٩١ |
عجب خري بوده
30 | fwewcmcj | Iran - Bol | ١٧:٥٣ - ٢٤ خرداد ١٣٩١ |
20
31 | ايمان | Iran - Tehran | ١٩:٣٨ - ٢٥ خرداد ١٣٩١ |
خوب راست ميگي کافران خدا را در روز قيامت نمي بينند در مورد اعضاء وجوارح در جاهاي مختلف قران آمده است اما اهل سنت وجماعت يا همان وهابي شما ميگن ما به کم کيفشان آگاه نيستم وخود خدا بهتر مديان والله أعلم
32 | عمر فاروق | Iran - Behshahr | ٢٢:٥٠ - ٠٢ تير ١٣٩١ |
با سلام خدمت همه دوستان خدمت همه كسانيكه طعنه زدن جزء زندگي لاينفكشان شده است وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ [الهمزة : 1] آگه سري به كتابهاي خودتان مي زديد خوب بود. من أبصر عيب نفسه شغل عن عيب غيره علامه مجلسي آنجا كه از مقوله وحي سخن مي گويد. در مورد ديدن خداوند در خواب تصريح دارد. مي فرمايد: بحار الأنوار - (20 / 255) وقد يري الله في المنام خلقا كثيرا ما يصح تأويله ويثبت حقه، لكنه لا يطلق - بعد استقرار الشريعة - عليه اسم الوحي

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اين سخن چه مشكلي دارد؟
مي گويد: گاهي خداوند به افراد بسياري در خواب چيزي را نشان مي دهد كه تأويلش صحيح است و...
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
33 | سيد مهدي | Iran - Qom | ٢٢:٠٧ - ٠٨ تير ١٣٩١ |
با عرض سلام . بدجوري دماغ عمر فاروق رو سوزونديد و نشون داديد چقدر بي سواد است که قد يري الله را ديدن خدا معني کرده
34 | فاطمه | Iran - Khorramshahr | ٠٨:٠٦ - ١٨ تير ١٣٩١ |
من واقعا ديگه نظري ندارم. مغزم هنگ کرد والا
35 | ليلا موزرمي | Iran - Tajrīsh | ٠٦:٣١ - ٢٣ تير ١٣٩١ |
بنده با اين جمله که ديدن خداوند در خواب شرک و کفر است مخالفم چرا در اذهان ديگران ميخواهيد شرک وکفر را رواج دهيد...! بنده به شخصه يکي از کساني هستم که به عينه خداوند را در خواب ديدم وبا کسي که بخواهد آن را برايم انکار کند به شدت مخالفم
36 | حقجو | Iran - Tehran | ٠١:٢٢ - ٠٣ مرداد ١٣٩١ |
خانم ليلا موزرمي اوني که در خواب ديدي شيطانت بوده نه خدا چون خود خداي عالم ميفرمايد يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحيطُونَ بِهِ عِلْماً (طه 110)آنچه پيش روى و آنچه پشت سرشان است مى‏داند، و دانش آنان او را فرانگيرد. (110) يعني خواب ديدن هم که نوعي احاطه در خدا وند هست محال هست چون ديدن يعني داراي بعد و عمق و عرض و طول داشتن هست که خداوند محدود ميشود چون طول و عرض پيدا ميکند و در ثاني خداوند مکان دار ميشود يعني خدا داراي جا و مکان ميشود و خداي مادي که داراي جا و مکان هست خداي محدودي هست که اون خدا نميتواند خداي توانا باشد و باز ميفرمايد لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ (الانعام 103)ديدگان، او را درك نمى‏كند ولى او ديدگان را درك مى‏كند و او لطيف و دانا است (103). در ثاني العياذ بالله کدام قسمت و بخش خدا را ديدي؟ دست خدا را يا سر خدا را يا همه خدا را؟که در تمامي حالات بر خدا شرک ورزيدي چون خدا را مثل ساير اشياء قرار دادي که خداوند متعال ميفرمايد ليس کمثله شيء و نيز ميفرمايد لم يکن له کفوا احد
37 | خادم المهدي | Iran - Tehran | ٢٠:٠١ - ١٠ مرداد ١٣٩١ |
بسم رب الحسين عليه السلام

سلام عليکم

اين « عمر فاروق » از آنجايي که عربي بلد نيست فکر کرده که " يري الله " يعني خلق الله ، خدا را ببينند ! و اصلا نفهميده است که منظور اين سخن يعني اينکه خداوند به خلق کثيري ، مطلبي را در خواب نشان دهد ( آنچنان که دوستان گروه رد شبهات نيز اشاره کرده اند ) !

مگر اجباري در نظر دادن هست که برخي ميخواهند از ثوابش عقب نمانند ؟

آلوسي در تفسيرش صراحت دارد بر اينکه خدايش را 3 بار در خواب ديده است !

بلاشک دوستان مي دانند که خداي ساخته امثال ابن تيميه براي اين قوم همان جوانکي مي باشد با گيسوان مجعد که هنوز بر پشت لبش موئي نروئيده است .
38 | ebrahim parvizy | Japan - Tokyo | ١٨:٥٦ - ٢٤ مرداد ١٣٩١ |
سلام به نظر من خداي هرکس در درون خودش قرار داره هرکس که خودشو بيشتر بشناسه ايمانش قويتر ميشه وبيشتر خداراحس ميکنه وميبينه
39 | صادق راستگو | Iran - Tehran | ٠١:٢٢ - ٠١ شهریور ١٣٩١ |
باسلام و تحيت . خدمت برادر يا خواهرم داغدار صورت نيلي و چادر خاکي تا قيامت کامنت 26 عرض ميکنم بنده و شما که بظاهر از شيعيان هستيم ؛ بهتر نيست اطاعت را مهمتر از عبادت بشماريم ؟ آيا بهتر نيست معرفت ؛ مودت و اطاعت را سر لوحه زندگي خود قرار دهيم ؟ و ابتدا مسلح بسلاح علم و ايمان شويم سپس سخن بگوئيم ؟ بنده تصور ميکنم پيآمبر اعظم ص دو چيز گرانبها از خودشان بميراث گذاشته اند : کتاب الله و عترتي ؛ اهل البيتي که در صورت تمسک بهر دو آنها امت اسلام رستگار و فرقه ناجيه خواهند شد . اگر ميبينيم که امت اسلام به هفتاد و سه فرقه شده اند علت آنست که گفتند : فقط قرآن براي ما کافيست ! ! ! حرفي زدم از ته دل . بعنوان يادآوري و لاغير . ميدانم که براي سفارش به فقط قرآن قصدي در کار نبوده است . والسلام
40 | نگار | Germany - Frankfurt am Main | ١٩:٠٩ - ٠٦ شهریور ١٣٩١ |
مفتيا كلا مفت حرف ميزنن..
  بعدی [1] [2]  
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها