2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
تحليل مناظره جلسه قبل مولوي مراد زهي و استاد حسيني قزويني
کد مطلب: ٥٧٨٢ تاریخ انتشار: ٢٤ مرداد ١٣٨٧ تعداد بازدید: 4270
سخنراني ها » عمومي
تحليل مناظره جلسه قبل مولوي مراد زهي و استاد حسيني قزويني

بررسی مطالب مطرح شده در مناظره
شبكه سلام 87/05/24

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 24 /05 / 87

آقاي هدايتي

ايام دهه مهدويت را خدمت تمام عاشقان ائمه عصمت و طهارت (عليهم السلام) تبريك و تهنيت عرض مي كنيم.

برخي از أهل سنت افراطي، به دليل مناظره آقاي مراد زهي با دكتر حسيني قزويني، عليه ايشان هجمه ها و بي ادبي هايي داشتند. توضيحات آقاي مراد زهي درباره مناظره جلسه قبل خود را مي شنويم.

آقاي مراد زهي

فكر مي كنم براي اولين بار بود كه دو نفر از كشور ما ـ از برادران شيعه و أهل سنت ـ در يك موضوعي مستقيم، با هم بحث و گفت وگويي را برقرار كردند و يك گفت و شنود دوستانه اي صورت گرفت. با توجه به اين كه در نوع خود، اولين مورد بود، قطعا نقد و نظرهاي موافقين و مخالفين را به دنبال خواهد داشت.

اما نخست، بنده اين عرض را داشته باشم كه عصر امروز ما، عصر گفت وگو و ديالوگ و حوار [به لغت عربي] است و هر نوع شبهات و مشكلاتي را مي شود از طريق گفت وگو و ديالوگ و اظهار عقيده و اظهار نظر، بدون اين كه به معتقدات و مقدسات طرف مقابل توهيني صورت بگيرد، مطرح كرد. بنده با اين ديدگاه در اين مناظره حضور پيدا كردم.

از يك طرف هم تشكر دارم از شما كه حدود يك سالي است كه با شما يا با آقاي حسيني قزويني تماس تلفني دارم. قطعا رويكرد شبكه سلام نسبت به قبل از آن خيلي تغيير كرده و انگيزه اصلي من هم اين بوده كه در جهت تقريب و كم كردن اتهامات و توهين ها، از سوي هر كسي كه باشد، قدم كوچكي برداشته باشيم. الحمدلله ما احساس خوشحالي مي كنيم كه در اين مسير به حدي موفق شديم.

اما بحثي كه صورت گرفت، ممكن است بسياري از بينندگان مخالف اصل طرح چنين موضوعي باشند و يا عصر بحث و گفت وگو در شبكه سلام. همين گونه كه بسياري از دوستان با ما تماس مي گرفتند و خواهان تحريم بحث در شبكه سلام بودند و بنده هم با اين نظريه موافق نبوده و نيستم؛ چون ممكن است مشكلات و مسائلي باشد، ولي ما از طريق گفت وگو و ديالوگ مي توانيم به مشتركاتي برسيم و حداقل از موضوعاتي كه مشكل آفرين مي شود، بكاهيم.

موضوع ديگر كه براي بسياري از بينندگان، شبهه وارد شده بود، با توجه به اين كه موضوع بحث و گفت وگو، بحث هجوم (به خانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها)) بود، در اين چارچوب وارد بحث شديم. يك سري سوالات و شبهاتي كه از سوي آقاي حسيني قزويني مطرح شد، چون بنده مقيد بودم در آن چارچوب بحث كنم، به آن شبهات پاسخ ندادم. إن شاء الله اين بحث ها و گفت وگو ها ادامه دارد و در جلسات آينده تكميل خواهد شد و شبهاتي كه بنده و آقاي حسيني قزويني وارد كرديم را، قطعا مورد بحث و بررسي قرار خواهيم داد.

اما مورد ديگري كه خيلي براي بنده تعجب آور و تأسف آور بود، انتقاد و بلكه اتهام و بهتاني بود كه از طريق آقاي ملازاده در يكي از شبكه هاي معلوم الحال به بنده وارد شد كه ايشان حدود يك ساعت بحث داشتند و اتهاماتي به بنده وارد شد كه خودشان هم واقف هستند بر اين قضيه كه اين اتهامات بي اساس است. البته بعدا كه بنده تماس گرفتم، ايشان گفت كه اين گزارشات از زاهدان به ما ارسال شده و قطعا افراد حاسدي بودند. بنابراين درخواست من از آقاي ملازاده اين است كه با توجه به اين كه ما حديثي داريم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

قال رسول الله صلي الله عليه و سلم: ليس المؤمن بطعان و لا بلعان و لا الفاحش البذي.

مومن نبايد طعنه زننده و لعنت كننده و بد زبان و بدگو باشد.

مسند احمد، ج1، ص405

درخواست بنده اين است كه ايشان در همان شبكه، رسما عذرخواهي بفرمايند تا ما مجبور به پاسخگوئي و رفع اتهام نباشيم.

اما نصيحت ديگري كه بنده به ايشان دارم، چون بنده به صحبت هاي ايشان در همين شبكه گوش مي دادم، با اين توجه كه ايشان ملبس به لباس روحانيت هستند، اگر بحثي و گفت وگويي دارند، منطقي و مستدل مطرح كنند. در دنياي امروزي، بد گفتن، تهمت، بدزباني و بدگوئي اصلا مجاز نيست. آيه قرآن است كه مي گويد:

وَ لَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ

سوره انعام/آيه108

شما حتي به بت ها هم اجازه توهين نداريد. در حالي كه بنده شنيدم ايشان توهين ها و بدگوئي هاي زيادي داشتند به بسياري از علماء و مراجع و مردم شيعه. من اين نصيحت برادرانه را دارم به ايشان، به جاي اين كه به علماء و مراجع و مردم و مذهب شيعه بدگوئي بكند، بيايد معتقداتي كه مورد نظر ايشان است، نقد و بحث و رد علمي بكند. اين در دنياي امروز پذيرفته شده است؛ و إلا يك چهره خيلي نادرست، آن هم كه در لباس روحانيت هستند، از ايشان با آن وضعيتي كه تا الان داشتند، به بينندگان ارائه مي شود و اين قطعا، نه به صلاح خودش است و نه به صلاح أهل سنت كه ايشان منتسب به أهل سنت هستند و نه به صلاح اخلاق ما ايراني ها است. اين درخواست را دارم كه ايشان براي رد اتهامات، رسما عذرخواهي بكند در آن شبكه خودش، تا ما هم مجبور به پاسخ گوئي و رد اتهامات نباشيم.

در نهايت، بنده اين گفت وگوي اوليه را، با اين كه مخالفاني داشته، به فال نيك مي گيرم. حتي پري شب در جلسه اي بوديم كه حدود 20 نفر از اساتيد برجسته دانشگاه و حوزه شركت داشتند و يك ساعت اول بحث ما را مشاهده كردند و ديدند، خيلي خوشحال بودند كه اين بحث و گفت وگوها صورت بگيرد. ممكن است در اينجا هم مغرضيني باشند، اما از همه بينندگان اين انتظار را داريم كه در تمام مراحل زندگي، هميشه داوري با انصاف داشته باشند. بعد از اين كه بررسي بكند، مستند باشد، نقد و نظر در چارچوب اخلاق اسلامي باشد، نه در چارچوب اتهام و بهتان، كه احاديث زيادي در اين مورد در فرهنگ أهل سنت و شيعه داريم. حتي حديثي داريم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

كسي كه جانوري را اذيت كند، لعنت خدا بر او باد.

حالا ما بيائيم به يك مسلماني تهمت و افتراء وارد كنيم. ما اميدواريم كه إن شاء الله همه علماء و انديشمندان و سايت هاي اينترنتي و شبكه هاي ماهواره اي با رعايت موازين و چارجوب موازين اسلامي، حركاتي داشته باشند كه نه تنها الگو براي مسلمانان، بلكه براي غير مسلمانان هم در دنياي امروزي ارائه بدهند و تمام مسائل و اختلافات و موارد، در چارچوب يك ديالوگ و گفت وگو و بحث سالم، إن شاء الله به نتيجه برسد. اميدواريم كه اين گفت وگوها ادامه داشته باشد. ما با آقاي حسيني قزويني صحبتي داشتيم كه اين بحث تكميل شود و گفتند كه سفري در پيش دارند و وقتي از سفر برگشتند، آن بحث را كه به مرحله نهائي نرسيد، تكميل خواهد شد.

از شما و همه بينندگان عزيز التماس دعا دارم.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

از شما تشكر مي كنيم كه اين تذكرات را داديد و هم چنين خوشحاليم كه براي ادامه مناظره اعلام آمادگي كرديد. إن شاء الله اين گفت وگو حدود دو يا سه هفته ديگر شروع مي شود.

در خدمت آقاي حسيني قزويني هستيم.

سوالاتي دارم در مورد مناظره كه شبهاتي مطرح شد و بي پاسخ ماند و يا اتفاقاتي كه در هفته گذشته رخ داده را توضيح دهيد.

سوال اول من اين است كه چون ايميل ها و تماس هاي زيادي داشتيم در مورد اين مناظره، در آن قسمت كه شما سوالاتي داشتيد، خصوصا در 4 دقيقه پاياني، ايشان پاسخ سوال را ندادند و به شبهات جديد پرداختند. البته عذر ايشان اين است كه چون سوالات شما داخل در موضوع نبوده، پاسخ نداده است. گرچه قبلا موضوع مناظره به اطلاع هر دو طرف رسيده بود. چون در اين حدود چند دقيقه آخر، از سوي ايشان شبهاتي مطرح شد، از شما مي خواهيم كه به اين سوالاتي كه بنده خدمت شما دارم، پاسخ بدهيد.

يكي از شبهات ايشان اين بود كه بعد از 13يا 14 قرن، شما دادگاهي قرار داديد و با شهادت امثال هيكل يا عبد الفتاح عبد المقصود و عمر رضا كحاله، مي خواهيد خليفه دوم را محكوم كنيد. شما شاهد عيني نداريد كه اين قضايا (هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها)) صورت گرفته و شما شواهد و دلائلي محكم و محكمه پسند ارائه بدهيد تا اين اتهامات شما منطقي باشد. بعد هم مطرح شد كه چرا كساني كه در خانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) بودند، يا خود حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) شهادت ندادند به عنوان شاهداني كه سخن شان قبول باشد در دادگاه و محكمه. اين خلاصه يكي از شبهاتي بود كه از طرف شما بي پاسخ ماند.

توضيحات شما را در اين زمينه مي شنويم.

استاد حسيني قزويني

بنده قبل از اين كه اين سوال شما را پاسخ دهم، مجددا از برادر عزيزم جناب آقاي مراد زهي تشكر مي كنم از حضور شجاعانه شان در اين بحث و گفت وگوي دوستانه و اين كه ايشان نهايت ادب را نسبت به برنامه و بنده و معتقدات شيعه رعايت فرمودند و إن شاء الله اميدواريم اينها نقطه عطف و آغازي باشد براي گفت وگوهاي مستمر ديگر.

نكته ديگر كه ايشان مطالبي را بيان كردند و تمام فرمايشات ايشان، درست و متين و زيبا بود، بويژه انتقادات غير اخلاقي يا افترائاتي كه بعضي ها نسبت به ايشان زدند و ما خودمان هم برخي را شاهد بوديم، اينها براي خود من، مقداري درد آور بود كه چرا افرادي اين چنين اخلاق اسلامي كه هيچ، اخلاق انساني را هم زير پا مي گذارند و به بعضي از دوستانشان، بخاطر حسد و كينه و ...، اين چنين مي تازند.

يكي از چيزهايي كه براي من دردآور بود، اين بود كه آقاي ملازاده در همان شبكه معلوم الحالي كه خود آقاي مراد زهي هم اشاره كردند و ايشان تحريك مي كرد آقاي مراد زهي را كه حضور در شبكه سلام را تحريم كند، در يك شبكه اي برنامه دارد كه در آن به مقدسات اسلامي، بدترين و وقيحانه ترين توهين ها مي شود. به علماء و بزرگان، چه شيعه و چه سني، بدترين اهانت ها در آن شبكه روا مي شود.

جالب اين كه در همين يكي دو روز قبل بود در همين شبكه معلوم الحالي كه آقاي ملازاده همواره در آنجا برنامه دارد، به جناب مولوي عبدالحميد، مولوي حبيب الرحمان مطهري امام جمعه محترم خاف، عبارت هاي خيلي وقيح و توهين آميزي در همين شبكه روا داشتند. اگر واقعا بناست كه ما يك شبكه را براي حضور در آنجا تحريم كنيم، ايشان اولي هستند.

نكته ديگر كه ايشان خيلي نسبت به آقاي مراد زهي، نسبت به قضيه معلومات و سواد ايشان و اطلاعات حوزوي شان هجمه داشتند كه ايشان كتاب و تأليفي ندارد.

بنده الان خودم نزديك 35 جلد و عنوان از كتاب هايي كه ايشان تاليف يا تحقيق يا ترجمه كرده، در كتابخانه خودم دارد. مانند كتاب ما لابد منه كه در فقه حنفي است و كتاب گران سنگي است. من گمان نمي كنم كه آقاي ملازاده يك صفحه از اين كتاب را بتواند بخواند و ترجمه كند. كتاب شرح صحيح بخاري را در 15 جلد ترجمه كرده است. كتاب اشعة اللمعات، ترجمه و شرح فارسي مشكاة المصابيح خطيب تبريزي است. مختصر قدوري را تصحيح و تحقيق كرده است. فروغ جاويدان در سيره نبوي و ... كه حتي در خود لبنان و مصر، برخي تأليفات ايشان چاپ و منتشر شده است.

ايشان چند سالي است كه در حوزه علميه زاهدان تدريس دارند. حالا ما نسبت به اختلافات شخصي آقايان كاري نداريم، ولي اين كه انسان بخواهد يك چنين فردي را ناجوانمردانه مورد هجمه قرار بدهد، من بر خودم لازم و وظيفه اخلاقي خودم مي دانم كه در اين زمينه از ايشان دفاع كرده باشم.

اما نسبت به اصل مناظره هم كه آقاي مراد زهي هم نظرشان را اعلام كردند، ايشان امروز از زاهدان زنگ زده بودند و حدود نيم ساعت تلفني با هم صحبت داشتيم و دو روز قبل، چند بار با هم در تماس بوديم و انصافا رابطه ما، رابطه 100% دوستانه است و اينطور نيست كه اگر يك مناظره شده، از همديگر رنجيده باشيم. البته بنده به اصل مناظره هم مانند بينندگان عزيز نقدي دارم، مِن جمله كه از آقاي هدايتي مي خواهيم كه برخي نكات رعايت بشود و 4 دقيقه و يك دقيقه، خيلي فرصت مناسبي نيست، نه براي پاسخگوئي و نه براي طرح سوال. اگر صلاح بدانيد و آقاي مراد زهي هم موافق باشند، 10 دقيقه براي پاسخ به سوال و طرح سوال باشد و طرف مقابل هم موظف باشد كه به سوال پاسخ دهد و اگر بنا شد كه پاسخ ندهد و مطالب ديگري مطرح شود، چه بنده باشم و چه اين عزيزمان يا ديگري، خيلي به صراحت جلوگيري شود و اين سوالات و شبهات جديد، ارتباطي به پاسخ ندارد.

اين مباحث متفرقه اي كه مطرح مي شود و مرتبط با موضوع نيست، رعايت بشود. من باز هم از شما و همه عزيزان و دست اندركاران شبكه سلام تشكر مي كنم كه برنامه را به نحو خوب اداره كردند و حدود 90% يا بيشتر بينندگان راضي بودند از آن و اين طبيعي است كه تعدادي كه انتقاد دارند يا ناراضي هستند. اگر بنا باشد كه همه را راضي كند، اين امكان پذير نيست.

اما در رابطه با سوالي كه مطرح كرديد، اين سوال مخصوص آقاي مراد زهي نيست، بلكه بحثي است كه در گذشته مطرح بوده و بزرگان و علماء أهل سنت اين شبهه را در سايت خودشان مطرح كرده اند. آقاي إبن تيميه و احسان الهي ظهير در برخي كتاب هاي خود مطرح كرده اند. در شبكه المستقله كه ما يك بحثي داشتيم، از سوي برخي افراد مصري هم مطرح شد. اگر ما جواب مي دهيم، اختصاصي به سوال آقاي مراد زهي ندارد و در حقيقت شبهه اي است كه عموما در سايت ها و ماهواره ها مطرح مي شود. حتي خود آقاي ملازاده همين بحث را در شبكه اي كه ايشان در آنجا هستند، مطرح كردند كه شما دادگاهي تشكيل داده ايد بعد از 1400 سال و شاهد عيني براي اين قضيه نيست و از افراد ديگري مانند هيكل و عبد الفتاح عبد المقصود و عمر رضا كحاله و ديگران استفاده مي كنيد.

در اينجا من ناگزير هستم كه چند نكته را خدمت بينندگان عزيز عرض كنم:

نكته اول:

براي اثبات وقايع تاريخي، شاهد نياز نيست؛ بلكه آنچه كه بايد توجه شود، احاديث صحيح و معتبر است. وگرنه اگر ما در مسائل اسلام و معارف، دنبال شاهد بگرديم، حتي در كوچك ترين مسائل فقهي و اخلاقي و تاريخي، شاهدي نمي توانيم ارائه كنيم. اين آقايان به جاي اين كه اين شبهه را مطرح كنند، بهتر كه بگويند شما دليل و حديث معتبر از منابع شيعه و أهل سنت اقامه كنيد.

نكته دوم:

علماء شيعه و أهل سنت كه اظهار نظر مي كنند در طول تاريخ، قطعا با توجه به رواياتي كه در اختيارشان بوده و از آن روايات اين مسئله را به عنوان يك امر مسلم تلقي كرده اند، مي آيند اظهار نظر مي كنند؛ مانند هيكل و عبد الفتاح عبد المقصود و عمر رضا كحاله. خود إبن تيميه متوفاي قرن 8 كه وقتي اين امر را قطعي مطرح مي كند و مي گويد كه:

إنه كبس البيت.

خانه فاطمه را مورد هجوم قرار دادند و گشودند.

منهاج السنة لإبن تيمية، ج4، ص220

اينگونه نيست كه ايشان از خودش و بدون توجه به رواياتي كه در اين زمينه است، اين مسئله را بخواهد مطرح كند و اين چنين قاطعانه صحبت كنند.

نكته سوم:

ما بارها در اين برنامه و شبكه المستقله كه يك شبكه 100% وهابي است، عرض كرديم كه شخصيت هاي بزرگي از أهل سنت مانند:

1ـ آقاي إبن قتيبه دينوري، متوفاي 276 در الامامة و السياسة، جلد 1، صفحه 12

2ـ آقاي بلاذري در انساب الاشراف، جلد 1، صفحه 586

3ـ آقاي إبن ابي شيبه، متوفاي 239، در المصنف، جلد 8، صفحه 572

4ـ آقاي طبري متوفاي 310 در تاريخش، جلد 2، صفحه 443

5ـ آقاي مسعودي در اثبات الوصية، صفحه 143

6ـ آقاي إبن عبد البر، در الإستيعاب، جلد 3، صفحه 975

7ـ آقاي إبن عبد ربه در عقد الفريد، جلد 5، صفحه 12

8ـ آقاي ابو الفداء متوفاي 732 در تاريخش، جلد 1، صفحه 164

9ـ آقاي صفدي در الوافي بالوفيات، جلد 5، صفحه 347

10ـ آقاي إبن حجر عسقلاني در لسان الميزان، جلد 1، صفحه 268

11ـ آقاي آلوسي در تفسيرش، جلد 3، صفحه 124

12ـ آقاي محمد حافظ ابراهيم، شاعر بنام مصر معروف به شاعر نيل، در شرح ديوانش، صفحه 374

اينها وقتي اين قضايا را مطرح مي كنند كه مسئله هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و قضيه شكستن دنده هاي آن حضرت و سقط جنين يا تهديد به آتش زدن خانه، قطعا روايات و احاديثي كه در نزدشان معتبر بوده، ديده اند و اظهار نظر مي كنند.

ضياء الدين مقدسي، از شخصيت هاي برجسته أهل سنت و متوفاي 643 مي گويد:

اين روايات هجوم، صحيح است

الاحاديث المختارة، ج10، ص90

يا آقاي سيوطي متوفاي 910، از شخصيت هاي بنام أهل سنت، در كتاب مسند فاطمه، ص34 مي گويد:

روايت صحيح است.

يا آقاي حسن بن فرهان مالكي از علماي بزرگ و مشهور عربستان سعودي است و مالكي مذهب، در كتاب قراءة في كتب العقائد، صفحه 52 مي گويد:

روايت صحيح است.

براي محكمه دو نفر شاهد بيايد، معمولا قاضي و حاكم مي پذيرد. ما مي بينيم كه ده ها نفر از بزرگان أهل سنت اين قضيه را به عنوان يك امر مسلم، مطرح كرده اند.

از علماي شيعه، مانند شيخ طوسي (ره) كه مورد تائيد بزرگان أهل سنت نيز هست، مي گويد:

و المشهور الذي لا خلاف فيه بين الشيعة: أن عمر ضرب علي بطنها، حتي أسقطت، فسمي السقط محسنا. و الرواية بذلك مشهورة عندهم. و ما أرادوا من احراق البيت عليها حتي التجأ إليها قوم و امتنعوا من بيعته. و ليس لاحد ان ينكر الرواية بذلك و رواية الشيعة مستفيضة به، لا يختلفون في ذلك. هذه مجموعة من الروايات و الموسوعات التاريخية مليئة بالحديث عن الواقعة.

موضوع مشهوري كه بين شيعه در آن اختلاف نيست، قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و كتك خوردن ايشان و سقط محسنا و يك امري است قطعي و روايات شيعه در اين زمينه، مستفيض است.

تلخيص الشافي، ج3، ص156

شيخ مفيد (ره) در كتاب الإختصاص خود، ص185 اين امر را قطعي مي داند.

مرحوم كاشف الغطاء در جنة المأوي، اين مسئله را كاملا به عنوان يك مسئله قطعي مطرح مي كند.

نكته چهارم:

اگر آقايان دنبال شاهد عيني هستند، ما روايات متعددي از آقا اميرالمومنين (عليه السلام) و حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) و ائمه (عليهم السلام) داريم، چه در كتب أهل سنت و چه در كتب شيعه. چون اگر ما مراسم عزاداري حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) را در ايام فاطميه برگزار مي كنيم، منتظر اين نيستيم كه ببينيم در كتب برادران أهل سنت ما، چيزي در اين زمينه آمده باشد يا نيامده باشد. آنچه كه براي ما مهم است، احاديثي است كه از ناحيه ائمه معصوم (عليهم السلام) و عترت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و أهل بيت (عليهم السلام) وارد شده است و ما تابع اين روايات أهل بيت (عليهم السلام) هستيم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آنها را عِدل و هم طراز قرآن قرار داده است:

اني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتي.

روايات اينها را در جلسات قبل اشاره كرديم و حدود يك ماه قبل، مفصل عرض كرديم كه خود آقا اميرالمومنين (عليه السلام) در خطبه 202 نهج البلاغه، قضيه ظلم به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) را مطرح مي كند و از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) مي خواهد:

و ستنبئك ابنتك بتضافر أمتك علي هضمها، فأحفها السؤال و استخبرها الحال، هذا و لم يطل العهد و لم يخل منك الذكر.

به اصرار از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) بپرس تا قضايا را براي تو بازگو كند. اينهمه ظلمي كه در حق حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) شد، هنوز از رحلت تو چيزي نگذشته بود، هنوز اسم تو بر زبان ها بود.

هم چنين خود علامه مجلسي (ره) در جلاء العيون، روايت معتبري را از امالي شيخ صدوق (ره)، ص137 نقل مي كند كه اميرالمومنين (عليه السلام) نقل كرد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه:

إذا التفت إلينا فبكي، فقلت: ما يبكيك يا رسول الله؟ فقال: أبكي مما يصنع بكم بعدي. فقلت: و ما ذاك يا رسول الله؟ قال: أبكي من ضربتك علي القرن، و لطم فاطمة خدها.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نگاه كرد به ما و گريه كرد و عرض كردم: يا رسول الله! چرا گريه مي كني؟ گريه مي كنم از آن ضربتي كه بر فرق تو زده مي شود و سيلي كه بر حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) خورده مي شود.

مناقب إبن شهر آشوب، ج2، ص51

از خود حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها)، شايد ده ها روايت در كتاب سليم بن قيس، بحار الأنوار، ارشاد القلوب ديلمي، مفصل از ايشان در رابطه با قضيه هجوم و شهادت محسن (عليه السلام) و سقط جنين آمده است.

كتاب سليم بن قيس، ص150 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج30، ص349 ـ هداية الكبري، ص179

بينندگان عزيز شيعه و أهل سنت را توجه مي دهم به جالب تر از همه اينها، خطبه قراء و آتشين حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در مسجد كه در منابع متعدد أهل سنت نقل كرده اند به ويژه جناب إبن اثير جزري از شخصيت هاي برجسته أهل سنت كه ذهبي در سير اعلام النبلاء، جلد 21، ص488 تجليل و تمجيد از ايشان كرده، در كتاب منال الطالب في شرح طول الغرائب، صفحه 501، خطبه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) را مفصل مطرح مي كند و مي گويد:

فلما اختار الله لنبيه دار أنبيائه و محل أصفيائه، ظهرت حسيكة النفاق و شمل جلباب الدين و نطق كاظم الغاوين و نبغ خامل الآفكين ... .

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) وقتي پيش خدا رفت، خار و خاشاك نفاق در ميان شما صحابه پيدا شد و جامه و لباس دين كهنه گرديد، پيمان ها پاره گرديد، ... .

تا آنجا كه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) مردم را به قيام تحريك مي كند:

يا معشر الفئة و أعضاد الملة، و حضنة الاسلام، ما هذه الفترة في حقي؟ و السنة في ظلامتي؟ أما كان لرسول الله صلي الله عليه أن يحفظ في ولده؟ ...

اي گروه جوانمردان! اين بازوان ملت! اي حافظان اسلام! اين ضعف در مورد حق من چيست؟ چرا در دادخواهي از حق من سهل انگاري مي كنيد؟ مگر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نفرمود كه حرمت هر كسي درباره فرزندان او حفظ مي شود؟ ...

إيها بني قيلة! أأهتضم تراث أبيه و أنتم بمرأي مني و مسمع؟ ... .

اي فرزندان قيله! در حق من چنين ظلم مي شود و شما داريد مي بينيد و هيچ عكس العملي نشان نمي دهيد؟!!! ... .

يعني حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) نه تنها عملكرد آنها را محكوم مي كند، بلكه مردم را تحريك به قيام مي كند و متأسفانه هيچ حركتي از مردم در برابر سخنان حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) مشاهده نمي شود.

آقا امام حسن مجتبي (عليه السلام) كه شاهد قضيه بودند، مرحوم كليني (ره) در كافي، ج1، ص459 نقل مي كند:

فبعين الله تدفن ابنتك سرا و تهضم حقها و تمنع إرثها.

هم چنين امام سجاد (عليه السلام) در كتاب بحار الانوار، جلد 27، صفحه 390 و كتاب الشافي في الامامة، جلد 3، صفحه 241 قضاياي هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و سقط جنين و شكسته شدن پهلوي حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) را مطرح مي كند.

هم چنين در دلائل الامامة لإبن جرير طبري، صفحه 135 روايت صحيح دراين قضيه دارد.

از امام كاظم (عليه السلام) در كتاب كافي، جلد 1، صفحه 458 مفصل نقل مي كند.

روايت از آقا امام صادق (عليه السلام)، شايد بيش از 10 روايت در اين زمينه داريم.

از آقا امام رضا (عليه السلام) در مهج الدعوات لسيد بن طاوس، صفحه 257.

از آقا امام جواد (عليه السلام) در دلائل الامامة، صفحه 401.

از آقا امام عسگري در كتاب موسوعة الامام الجواد (عليه السلام) كه تأليف بنده است، جلد 2، صفحه 653.

با منابع و مدارك متعدد، ما اين مسائل را آورده ايم. اگر چنانچه عزيزان أهل سنت دنبال مدرك از شاهدان عيني مي گردند، خوب، اين شاهدان. اگر دنبال شهادت از افراد بي غرض مي گردند، علماء أهل سنت و شيعه، اينهمه در اين زمينه سخن گفته اند و يكي دو مورد هم نيست.

اين كه بيائيم اين همه گفتار بزرگان را زير سوال ببريم، گمان مي كنم دور از انصاف باشد. گر چه در اين زمينه سخن بسيار است و من هم به اختصار در اين چند دقيقه، اينها را خدمت بينندگان و جناب عالي مطرح كردم.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

بنده به همه جوانان، چه شيعه و چه أهل سنت، سفارش و توصيه مي كنم كه خطبه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) را مطالعه كنند. حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) با صراحتشان، حقائق را بيان كردند. اين در منابع شيعه و سني آمده است. با مطالعه دقيق اين خطبه، حجت بر همگان تمام مي شود.

سوال ديگر من اين است و مكررا هم در نظرخواهي ها آمده است و بين صحبت هاي آقاي مراد زهي هم مطرح شد، كه حضرت علي (عليه السلام) شير خدا و اسد الله بود و با آن شجاعتي كه زبان زد خاص و عام است و دوست و دشمن آن را مطرح كردند، كجا رفت ذوالفقار علي (عليه السلام)؟ آيا مگر دفاع از ناموس و خانه و حيثيت و آبرو واجب نيست؟ پس چرا اين دفاع صورت نگرفته است در مقابل هجمه هجوم كنندگان؟

توضيح كوتاهي را بفرمائيد.

استاد حسيني قزويني

جواب نقضي:

در اين رابطه كه چرا آقا اميرالمومنين (عليه السلام) در برابر اين قضيه، با آنكه شجاعتش زبانزد عام و خاص بود، دفاع نكردند، ما يكي دو مورد جواب نقضي داريم بر كساني كه بر آقا اميرالمومنين (عليه السلام) ايراد مي گيرند كه چرا در برابر اين هجوم به دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفاع نكردند.

اول:

از اينها سوال مي كنيم:

آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) هم در شجاعت و هم در غيرت و حمايت از ديگران، قطعا از اميرالمومنين (عليه السلام) بالاتر است و خود اميرالمومنين (عليه السلام) مي فرمايد كه ما هر وقت در جنگ ها احساس ضعف مي كرديم، به آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) پناهنده مي شديم. آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) 13 سال در مكه بودند و شاهد شكنجه ها و اذيت ها و آزارها بودند. شما ببينيد كه در رابطه با سميه ـ مادرعمار ياسر ـ كه هفتمين نفري بود كه اسلام آورد، دارد كه:

و كان رسول الله صلي الله عليه و سلم يمر بعمار و أمه و أبيه و هم يعذبون بالأبطح في رمضاء مكة، فيقول: صبرا يا آل ياسر، موعدكم الجنة.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عبور مي كرد و مي ديد كه جلوي چشمش، عمار و پدر و مادر عمار را سخت شكنجه مي كنند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: اي آل ياسر! در برابر اين شكنجه ها صبر كنيد كه وعده شما بهشت است.

الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص190

دوم:

اين آقايان كه به اميرالمومنين (عليه السلام) اشكال مي كنند، ما از اينها سوال مي كنيم در رابطه با هجوم به خانه خليفه سوم ـ عثمان ـ، در تمام كتب تاريخي أهل سنت، حتي إبن كثير دمشقي به عنوان يك امر قطعي در البداية و النهاية، جلد 7، صفحه 210 نقل مي كند كه سوداب إبن عمران آمد و به عثمان حمله كرد. همسر عثمان ـ نائله ـ خواست از عثمان دفاع كند، آن چنان با شمشير زد و دست همسر عثمان قطع شد و بعد عبارتي نقل شد و من از عزيزان أهل سنت پوزش مي طلبم، چون در تاريخ طبري، جلد 3، صفحه 421 و الكامل إبن أثير، جلد 3، صفحه 178 و تاريخ إبن كثير دمشقي كه معمولا مطالب داراي طعن به خلفاء را نمي آورد، آورده است:

فغمز أوراكها و قال إنها لكبيرة العجيزة.

اين فرد آمد و دست زد به باسن همسر عثمان و گفت كه چه باسن بزرگي است.

اين نهايت وقاحتي است كسي كه نسبت به يك زن انجام دهد، ولي جناب عثمان آنجا بود و هيچگونه اعتراض و دفاعي نكردند. با اين كه مي دانست كشته مي شود، چرا از همسر خودش دفاع نكرد؟

جواب حلي:

اول:

ما در روايات شيعه و سني داريم كه وقتي خليفه دوم آمد و وارد منزل شد:

فوثب علي عليه السلام فأخذ بتلابيبه ثم نتره فصرعه و وجأ أنفه و رقبته و هم بقتله. فذكر قول رسول الله صلي الله عليه وآله و ما أوصاه به من الصبر و الطاعة. فقال: ... يا إبن صهاك! لولا كتاب من الله سبق لعلمت أنك لا تدخل بيتي.

از كمربند او گرفت و او را بر زمين زد و محكم بر دماغ و گردن او كوبيد. اميرالمومنين (عليه السلام) به ياد سخن و وصيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) افتاد كه يا علي! اگر كمكي نيافتي، صبر و تحمل كن. برگشت گفت: اگر نبود كتاب خدا و وصيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، يقين بدان كه تو نمي توانستي وارد خانه من شوي.

سليم بن قيس هلالي، ص586 ـ تفسير آلوسي، ج3، ص124

دوم:

اين آقايان كه مي گويند اميرالمومنين (عليه السلام) اسد الله بود و شجاع و ...، ما هم قبول داريم، حتي خليفه دوم گفت:

و الله لولا سيفه، لما قام عمود الإسلام.

اگر شمشير علي (عليه السلام) نبود، پرچم اسلام برفراشته نمي شد.

شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج12، ص82

اين اميرالمومنين (عليه السلام) كه در هيچيك از جنگ ها و غزوات نبوده كه شركت كرده باشد و از خودش شجاعت و دلاوري ثابت نكرده باشد واين قطعي است در بين شيعه و سني. حتي در بين مسيحيان كه جرج جرداق مسيحي مي گويد:

علي بن ابي طالب با اين شجاعتش، نام شجاعان گذشته را محو و جايي براي شجاعان آينده نگذاشت.

ما از عزيزان أهل سنت سوال مي كنيم كه اين اميرالمومنين (عليه السلام)، چرا در طول اين 25 سال دوران خلافت آقاي ابوبكر و آقاي عمر و آقاي عثمان، در اين فتوحات حتي يك قدم هم شركت نكرد و كوچكترين عكس العملي نشان نداد؟ شجاعتش كجا رفت؟ نستجير بالله، آيا بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شجاعتش را از دست داده بود؟ يا نه، عملكرد خلفاء را خلافت مشروع نمي دانست؟

سوم:

روايات متعددي داريم از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمودند:

يا علي! عليك بالصبر علي ما ينزل بك منهم حتي تقدم علي.

بعد از من صبر و تحمل كن تا پيش من بيائي.

خصائص الائمه سيد رضي، ص73 ـ سليم بن قيس هلالي، ص569

چهارم:

شايد اميرالمومنين (عليه السلام) احساس كرد كه اگر درگيري ايجاد شود و در برابر مهاجمان مقاومت كند، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در اين وسط از ميان برود. خوب، از ميان رفتن فرزند و پاره تن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي حضرت علي (عليه السلام) قابل تحمل نبود.

مضافا به اين كه اگر با مقاومت اميرالمومنين (عليه السلام)، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) به شهادت مي رسيد، فردا روزي شايع مي كردند كه حضرت علي (عليه السلام) عامل شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) شد. مگر همين آقايان در رابطه با عمار كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

تقتله الفئة الباغية. يدعوهم الي الجنة و يدعونه الي النار.

گروه ستمگر او را خواهند كشت. عمار آنها را به بهشت فرا مي خواند و آنها عمار را به طرف آتش دعوت مي كنند.

صحيح بخاري، ج1، ص115 و ج3، ص207

وقتي عمار در جنگ صفين كشته شد، ببينيد كه چه بساطي در تشكيلات معاويه به راه انداختند. حتي بعضي از شخصيت هاي برجسته لشكر معاويه مثل عمرو عاص، از جنگ دست كشيدند و گفتند: چون ثابت شد كه باطل هستيم و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود كه عمار را گروه ستمگري كه أهل آتش است مي كشد.

مسند احمد، ج4، ص199 ـ مجمع الزوائد هيثمي، ج7، ص242

جالب اين كه وقتي به معاويه اعتراض كردند، معاويه برگشت گفت:

ما كه عمار را نكشتيم، عمار را علي كشت. چون علي باعث شد كه عمار از خانه اش بيايد و در مقابل شمشير ما قرار بگيرد.

از آقايان أهل سنت من تقاضا دارم دقت كنند به عبارتي كه در مسند احمد آمده و در مستدرك، جلد 2، صفحه 156 مي گويد:

أو نحن قتلناه إنما قتله علي و أصحابه جاؤوا به حتي القوة بين رماحنا أو قال بين سيوفنا *هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين و لم يخرجاه بهذه السياقة.

مگر ما عمار را كشتيم، عمار را علي كشت و او را از خانه اش آورد در مقابل شمشير ما.

جالب اين كه وقتي اين خبر به حضرت علي (عليه السلام) رسيد، گفت:

عجب! پس قاتل حمزه سيد الشهداء هم پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بوده است؛ چون پيامبر (صلي الله عليه و سلم) او را از خانه اش بيرون كشيد و در جنگ احد كشته شد.

فيض القدير للمناوي، ج4، ص474

هم چنين جواب هاي ديگري هم هست كه من بخاطر رعايت اختصار، به همين جواب اكتفاء مي كنم.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

نكاتي هم به ذهن من رسيد در مورد ذو الفقار. كار ذو الفقار دفاع از اسلام است. گاهي برفراز دستان حضرت علي (عليه السلام) و گاهي در نيام و غلاف بودنش است كه از اسلام دفاع مي كند و حركت صحيح است كه به مصلحت اسلام است؛ چه در غلاف و چه برفراز دستان حضرت علي (عليه السلام). پس مصلحت بزرگ تر كه حفظ كيان اسلامي است در ميان بوده است و قدرت هاي بزرگ مانند ايران و امپراطوري روم در كمين نشسته بودند تا اين حركت نوپا را از بين ببرند و اگر اين اختلافات و جنگ هاي داخلي صورت مي گرفت، آنها هم بيكار نمي نشستند و ديگر نامي از اسلام و مسلمانان باقي نمي ماند.

سوال ديگر من كه در سايت هاي مختلف شبهه شده و آقاي مراد زهي هم مطرح كرد، اين است كه مردم مدينه كجا بودند و چرا از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) دفاع نكردند؟ كجا بودند اين صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و 120 هزار صحابه؟ اگر چنين اتفاقي صورت گرفته و آتش زدن درب خانه اي بوده، چرا هيچ يك از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) واكنشي نشان ندادند؟

استاد حسيني قزويني

در پاسخ به اين سوال، ما از آقاياني كه اين شبهه را مطرح كردند مي پرسيم:

سوال اول:

با توجه به روايات صحيحي كه ما اقامه كرديم مبني بر هجوم بر خانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و قضيه شهادت، از منابع شيعه و أهل سنت كه علماي دو طرف مطرح كرده اند، اين را آقايان مستشكلين [اشكال كنندگان] بايد جواب بدهند كه چرا آقايان مهاجرين و انصار، در برابر هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) سكوت كردند و دفاع نكردند؟

سوال دوم:

اين همه صحابه، در تشييع جنازه و دفن حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) كجا بودند؟ مگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چند فرزند داشت؟ او فرزند و پاره تن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود:

فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا

وقتي حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) از دنيا رفت، اميرالمومنين (عليه السلام) او را شبانه دفن كرد.

صحيح بخاري، ج5، ص82 ـ صحيح مسلم، ج5، ص154

سوال سوم:

برخي وهابيون اينطوري جواب داده اند: كه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) وصيت كرده بود كه نمي خواست تابوت او را نامحرمان هم ببينند.

مگر حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در مسجد نيامد و خطبه نخواند؟ چرا آنجا بحث نامحرم نبود؟ مگر حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در جنگ احد، در پشت جبهه نبود و در مداواي زخم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مگر حضور نداشت؟ ايشان در صحنه ها حضور داشته است.

حالا گيريم كه اين گونه است كه شما مي گوييد:

رواياتي است كه أهل سنت آورده اند، حتي عايشه آمد و خواست وارد خانه حضرت علي (عليه السلام) شود، اسماء بنت عميس ـ همسر ابوبكر ـ به عايشه اجازه ورود به خانه حضرت علي (عليه السلام) و حضور در كنار جنازه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) را نداد.

خود آقاي إبن عبد البر در كتاب الاستيعاب كه معتبرترين كتاب رجالي أهل سنت است، مي گويد:

جاءت عايشه تدخل و قالت اسماء لا تدخلي. فشكت إلي أبي بكر فقالت: إن هذه الخثعمية تحول بيننا و بين بنت رسول الله صلي الله عليه و سلم، و قد جعلت لها مثل هودج العروس. فجاء أبوبكر، فوقف علي الباب، فقال: يا أسماء! ما حملك علي أن منعت أزواج النبي صلي الله عليه و سلم أن يدخلن علي بنت رسول الله صلي الله عليه و سلم و جعلت لها مثل هودج العروس، فقالت: أمرتني ألا يدخل عليها أحد و أريتها هذا الذي صنعت و هي حية فأمرتني أن أصنع ذلك لها، قال أبو بكر: فاصنعي ما أمرتك، ثم انصرف، فغسلها علي و أسماء.

بعد از وفات حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها)، عايشه آمد كه وارد خانه حضرت علي (عليه السلام) شود و در كنار جنازه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) حضور پيدا كند. اسماء گفت كه حق ورود به خانه حضرت علي (عليه السلام) و حضور در كنار جنازه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) را نداري. عايشه رفت پيش ابوبكر و شكايت كرد و گفت كه همسر تو به من اجازه حضور در كنار حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) را نداد. ابوبكر آمد درب خانه حضرت علي (عليه السلام) و اسماء را صدا زد و گفت: چرا مانع مي شوي كه همسر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در كنار جنازه دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) حاضر شود؟ اسماء گفت: حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) به من امر كرد كه به كسي اجازه ورود در كنار جنازه اش را ندهم. ابوبكر به اسماء گفت: آنچه را كه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) دستور داده، انجام بده. ابوبكر برگشت و رفت به خانه اش. اميرالمومنين (عليه السلام) و اسماء، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) را غسل دادند.

الاستيعاب لإبن عبد البر، ج4، ص1897 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج5، ص524 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج4، ص34 ـ كنز العمّال للمتقي الهندي، ج13، ص687

حالا ما سوال مي كنيم كه چه مسئله اي است كه حتي عايشه، همسر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم اجازه ورود به كنار جناز حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) را ندارد؟

سوال چهارم:

گيريم كه صحابه مي آمدند و اعتراض مي كردند. ما از كساني كه اين شبهه را مطرح كردند مي پرسيم:

آيا هيئت حاكمه ـ خليفه اول و خليفه دوم ـ براي نظر صحابه چقدر ارزش قائل بودند؟ مگر مسئله فيصله پيدا مي كرد؟

همين صحابه و مهاجرين و انصار، مگر نبودند كه در آخرين لحظات زندگي خليفه اول كه ايشان مي خواست جناب عمر را براي خلافت انتخاب كند، آمدند و اعتراض كردند به ابوبكر:

دخل عليه المهاجرون و الأنصار حين بلغهم أنه استخلف عمر، فقالوا: نراك استخلفت علينا عمر و قد عرفته وعلمت بوائقه فينا و أنت بين أظهرنا، فكيف إذا وليت عنا و أنت لاق الله عز وجل، فسائلك فما أنت قائل؟

[در برخي منابع آمده:

فقال الناس: تستخلف علينا فظا غليظا، و لو قد ولينا كان أفظ و أغلظ، فما تقول لربك إذا لقيته و قد استخلفت علينا عمر، قال أبوبكر: أبربي تخوفونني، أقول اللهم استخلفت عليهم خير خلقك.

المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج8، ص574]

فقال أبوبكر: لئن سألني الله لأقولن استخلفت عليهم خيرهم في نفسي.

تو مي داني كه آقاي عمر، مردي خشن و بد اخلاق و تندي است. وقتي تو در ميان ما بودي، برخورد خشن و تندي داشت. جواب خدا را چه خواهي داد كه عمر را بر ما خليفه مي كني؟ ابوبكر گفت: آيا مرا از پروردگارم مي ترساني؟ به خدا مي گويم: بهترين خلقت را خليفه خلقت قرار دادم.

الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص25

در روايت صحيح در كتاب المصنف، جلد 8، صفحه 574 نوشته شده:

فقال الناس

يعني توده مردم به ابوبكر اعتراض كردند، ولي ابوبكر براي آنها ارزشي قائل نشد.

در كتاب الامامة و السياسة آورده كه مهاجرين و انصار اعتراض كردند، ولي ابوبكر براي آنها ارزشي قائل نشد.

حتي خود إبن تيميه مي گويد:

مردم آمدند اعتراض كردند به ابوبكر كه چرا عمر را خليفه قرار مي دهي؟ ولي براي نظر اينها ارزش قائل نشد.

سوال پنجم:

از اين آقايان كه مي گويند صحابه كجا بودند و چرا از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) دفاع نكردند؟ سوال مي كنيم كه وقتي عثمان را داشتند مي كشتند و محاصره كردند و آب را بر او بستند و جلوي چشمش به همسر او جسارت كردند، صحابه كجا بودند؟ چرا از عثمان دفاع نكردند؟ هر جوابي كه اين آقايان دادند، همان جواب را هم ما در سوال آنها مي دهيم. مگر جنازه عثمان سه شبانه روز بر روي زمين نماند؟ چرا صحابه براي دفن او اقدام نكردند؟ حتي مجبور شدند عثمان را در قبرستان يهود دفن كنند؛ يعني مسلمانان نگذاشتند. در آنجا صحابه كجا بودند؟

شما ببينيد تاريخ طبري، جلد 3، صفحه 468 و 439 مفصل نقل مي كند و مي گويد كه سه شبانه روز جنازه عثمان روي زمين ماند و خواستند دفن كنند:

فقالوا لا و الله لا يدفن في مقابر المسلمين أبدا، فدفنوه في حش كوكب، فلما ملكت بنو أمية أدخلوا ذلك الحش في البقيع.

قسم به خدا كه ما نمي گذاريم عثمان را در قبرستان مسلمانان دفن كنند. عثمان را در حش كوكب (قبرستان يهوديان) دفن كردند و وقتي بني اميه روي كار آمدند، قبرستان يهود و بقيع را به هم متصل كردند.

سوال ششم:

سوال مي كنيم وقتي كه جنازه امام حسن (عليه السلام) را مي خواستند بياورند كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفن كنند و ممانعت كردند، چرا همين صحابه عكس العملي نشان ندادند؟ جنازه امام حسن (عليه السلام) را تيرباران كردند، ولي همين صحابه هيچ عكس العملي نشان ندادند؟ يا به تعبير يكي از بينندگان كه گفت در قضاياي امام حسين (عليه السلام) صحابه كجا بودند؟ چرا در برابر جنايت يزيد هيچ عكس العملي نشان ندادند؟

همين صحابه بخاطر اين كه عكس العمل نشان ندادند، در سال بعد (62 هجري) يزيد دستور داد به مدينه حمله كردند و 700 نفر از صحابه و مهاجرين و انصار را قتل عام كردند. اين تعبيري است كه إبن كثير دمشقي در الامامة و السياسة، جلد 8، صفحه 242 نقل مي كند. اين 700 نفر مهاجرين و انصاري كه به لشكر يزيد قتل عام شدند، چرا در قضيه شهادت امام حسين (عليه السلام) عكس العمل نشان ندادند؟

نتيجه اين عملكرد يزيد اين شد كه يزيد به لشكريانش، زنان و دختران مدينه را مباح كرد و لشكريان به هر زن و دختري كه مي خواستند تجاوز به عنف مي كردند و به تعبير إبن كثير دمشقي در الامامة و السياسة، جلد 8، صفحه 241، هزار فرزند نامشروع از اين عمل وقيح يزيد بن معاويه در مدينه به دنيا آمد. هر جوابي كه آقايان در اين سوال دادند، ما هم همان را به سوال آنها مي دهيم.

البته نكات خيلي زياد است و من با رعايت اختصار به اين چند مورد اكتفاء كردم.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

لطفا باقيمانده سوالات را هم پاسخ دهيد.

مي گويند كه اين با غيرت مرد عرب سازگاري ندارد كه يك مرد عرب، زني را كتك بزند و عرب براي خودش اين را ننگ و عار مي داند. لذا قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و ضرب و شتم ايشان، با غيرت عرب سازگاري ندارد. اين را توضيح مختصري بفرمائيد.

استاد حسيني قزويني

اين صحبت را ما يك ماه پيش در شبكه المستقلة جواب داديم كه يكي از آقايان گفت اصلا زدن زن براي عرب، ننگ و عار است و زن داراي احترام ويژه اي است.

نكته اول:

اين آقايان يا فراموش كرده اند يا خود را به فراموشي زده اند. اصلا در ميان عرب، تنها چيزي كه فاقد ارزش بود، زن بود. زنان مورد هجوم عرب بوده و كتك مي زدند و به عنوان كالا به او نگاه مي كردند و حتي دختران را زنده به گور مي كردند:

وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ

سوره تكوير/آيه9ـ8

ابن جرير طبري در تفسيرش، جلد 30، صفحه 91 صراحت دارد بر اين كه:

كان أهل الجاهلية يقتل أحدهم إبنته و يغذو كلبه.

عرب ها دختران شان را زنده به گور مي كردند و غذاي آنها را به سگان شان مي دادند.

يا اين كه خود قرطبي صراحت دارد بر اين كه اينها دخترانشان را مي بردند و زنده زنده، زير خاك دفن مي كردند.

تفسير القرطبي، ج19، ص232

إبن كثير دمشقي هم همين قضايا را مطرح مي كند.

عجيب است! قيس بن عاصم وقتي وارد محضر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي شود، مي گويد:

من 12 دخترم را زنده زنده، زير خاك دفن كردم. اين را مي گفت و قطرات اشك از چشمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سرازير بود.

تفسير إبن كثير، ج4، ص510

نكته دوم:

آقايان گويا فراموش كرده اند كه آقاياني كه بعد از شهادت آقا امام حسين (عليه السلام) در كربلاء به حرم آقا امام حسين (عليه السلام) حمله كردند و دختران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را كتك زدند و اينها را مورد حمله قرار داده و به زنجير بستند و با آن وضع فجيع، شهر به شهر گرداندند، آيا اينها عرب نبودند؟!!! آيا اينها فارس و ديلم و كرد و چين و غيره بودند؟!!! شما تاريخ را مراجعه بفرمائيد. در كتاب جنة المأوي، صفحه 82 مفصل اين قضايا آمده است. أمالي شيخ صدوق، صفحه 139 و نفس المهموم، صفحه 379 و مقتل الحسين خوارزمي از علماي بزرگ أهل سنت، قضاياي كتك زدن فرزندان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را مفصل نقل كرده اند.

نكته سوم:

مگر همين عرب ها نبودند كه خود سميه، مادر ياسر را به بدترين وضع شكنجه مي كردند، بطوري كه در كتاب الإستيعاب آمده:

و قد قتلت سمية والدة عمار تحت وطأة التعذيب في مكة، من قبل فرعون قريش، أبي جهل لعنه الله، فكانت أول شهيدة في الإسلام.

همين عرب ها، سميه ـ مادر عمار ياسر ـ را بخاطر اسلامش در زير شكنجه به قدري او را اذيت كردند كه به شهادت رسيد و اولين شهيده در راه اسلام بود.

الإستيعاب (هامش الإصابة)، ج4، ص330 و 331 و 333 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج4، ص334 و 335 ـ السيرة النبوية لإبن كثير، ج1، ص495 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج5، ص481 ـ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص28

و ده ها موارد ديگر از اين مورد، كه نه تنها غيرت عربي آن را عار نمي دانست، بلكه اكرام و احترام به زن را براي خودشان عار مي دانستند؛ تا اين كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آمد و براي زن، يك عزت فوق العاده اي داد كه قبل از اسلام براي زن ها هم چنين عزتي نبود.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آخرين سوال در اين قسمت اين كه اينها مي گويند اساسا زدن حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) با روحيه خليفه دوم سازگاري ندارد و هم چنين سابقه اي ندارد. ايشان اصلا تندخو نبوده وروي اعصاب و رفتار و كردار خود كنترل داشته است.

آيا در كتب أهل سنت، برخورد تندي از خليفه دوم در مدتي كه ايشان اسلام آورد و با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند، و با مردم برخورد داشت، مستندا آمده است؟ تا ببينيم كه آيا برخورد خليفه دوم با حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) سازگاري داشته است يا نه؟

استاد حسيني قزويني

مقداري سوال حساس است و بايد سوال را با مقداري احتياط پاسخ دهيم تا عزيزان أهل سنت تصور نكنند كه قصد ما، جسارت به خليفه دوم است و يا اهانت و زير سوال بردن حيثيت يا آبروي خليفه دوم است.

همان طوري كه آن شب هم روايتي را كه آقاي مراد زهي مطرح كردند در رابطه با امامان عادلان كه از قول امام صادق (عليه السلام) نقل مي كند، عرض كردم كه در ذيل عبارت آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمودند: اماما أهل النار.

برخي تصور كردند كه منظور ما از اين قضيه، جسارت به خليفه دوم بوده، نه والله.

اولا: ما عرض كرديم كه روايت معتبر نيست؛ و وقتي روايت معتبر نباشد، استناد آن به معصوم از ديدگاه شيعه اشكال دارد و شرط اول استناد روايت به معصوم، معتبر بودن سند روايت است و اين روايت از ديدگاه شيعه، فاقد ارزش است.

ثانيا: در اول روايت دارد كه: سئله رجل من المخالفين، يعني يكي از مخالفين از امام صادق (عليه السلام) سوال كرد كه نظر شما نسبت به ابوبكر و عمر چيست؟ خوب، شما مي دانيد كه امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) در شدت تقيه به سر مي بردند و دودمان بني اميه دنبال فرصتي مي گشتند كه هم امام صادق (عليه السلام) و هم شيعيان را قتل عام كنند؛ لذا براي حفظ جان خود و شيعيان اين تعبير را كرد. بعد از اين كه سائل از جلسه بيرون رفت، از امام صادق (عليه السلام) پرسيدند كه نظر شما چيست و چرا گفتيد: امامان عادلان؟ حضرت فرمود: اماما أهل النار و ... .

عرض كردم كه اين اشكال من به آقاي مراد زهي اين بود كه سند روايت مخدوش است. روايت در طعن خليفه اول و خليفه دوم است و ما به دانشجويان و طلبه هاي مان مي گوييم كه نقل اين روايات كه در مطاعن است، صلاح نيست و خلاف شرع است و موجب تفرقه و فتنه مي شود. وقتي شما يك سري روايات را در طعن خلفاء مطرح مي كنيد، افراد نادان هم مي آيند و شروع مي كنند به جسارت كردن به ساحت مقدس ائمه (عليهم السلام).

لذا اين سوال شما خيلي ظريف و دقيق است. اين سوال با دو سه دقيقه جواب دادن امكان پذير نيست و من فقط اشاره اي بكنم به روايتي كه خود آقايان أهل سنت در كتاب هاي شان آورده اند، مانند الطبقات الكبري محمد بن سعد، جلد 8، صفحه 339 و ... كه صراحت دارند بر اين كه خليفه دوم يك آدم بسيار تندخو، گتساخ، نامهربان و بد برخورد بوده است:

كان عمر شديد الغلظة و عر الجانب، خشن الملمس، دائم العبوس.

اين تعبيراتي است كه أهل سنت در كتب خود دارند و حتي برخي تعبيري دارند بر اين كه:

كان درة عمر أهيب من سيف الحجاج.

شلاق جناب خليفه دوم به مراتب بدتر از شمشير حجاج بن يوسف ثقفي بوده است.

مغني المحتاج للشربيني، ج4، ص390 ـ حواشي الشرواني علي تحفة المحتاج، ج10، ص134 ـ وفيات الأعيان لإبن خلّكان، ج3، ص14

هم چنين اين آقاياني كه مي گويند از خليفه دوم خيلي بعيد است بر اين كه بر دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين چنين برخورد خشني داشته باشد و او را تهديد كند و يا اين كه به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) گفت: قسم به خدايي كه قدرت در دست اوست، اگر اينها براي بيعت نيايند، خانه را با ساكنانش به آتش مي كشم؛ من از برادران أهل سنت خيلي دوستانه سوال مي كنم و از كتاب صحيح مسلم روايتي را عرض مي كنم نه از كتاب هاي دست دوم و سوم، تقاضا دارم كه عزيزان أهل سنت، با سعه صدر و بزرگواري اين روايت را دقت كنند و به ما جواب بدهند:

فمن لقيت من وراء هذا الحائط يشهد أن لا إله الا الله مستيقنا بها قلبه فبشره بالجنة، فكان أول من لقيت عمر، فقال: ما هاتان النعلان يا أبا هريرة؟ فقلت: هاتان نعلا رسول الله صلي الله عليه و سلم بعثني بهما من لقيت يشهد ان لا إله إلا الله مستيقنا بها قلبه بشرته بالجنة. فضرب عمر بيده بين ثديي، فخررت لاستي، فقال: إرجع يا أبا هريرة. فرجعت إلي رسول الله صلي الله عليه و سلم فأجهشت بكاء و ركبني عمر، فإذا هو علي أثري. فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم: مالك يا أبا هريرة؟ قلت: لقيت عمر فأخبرته بالذي بعثتني به، فضرب بين ثديي، ضربة خررت لاستي، قال: ارجع. قال: رسول الله صلي الله عليه و سلم: يا عمر! ما حملك علي ما فعلت؟ قال: يا رسول الله! بابي أنت و أمي، أبعثت أبا هريرة بنعليك من لقي يشهد أن لا إله إلا الله مستيقنا بها قلبه بشره بالجنة؟ قال: نعم. قال: فلا تفعل، فإني أخشي ان يتكل الناس عليها فخلهم يعملون.

رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به ابوهريره دستور داد كه برود و به تمام مسلمانان كه در كوچه ها و مساجد هستند بگويد: اگر هر كس به وحدانيت خداوند شهادت بدهد، او أهل بهشت است. ابوهريره هم آمد تا به مردم خبر رسول الله (صلي الله عليه و سلم) دهد. جناب خليفه دوم از راه رسيد و ابوهريره را محكم زد، به طوري كه آمد پيش رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و شكايت كرد از جناب عمر كه آنچنان مرا زد كه روي نشيمن گاهم افتادم بر زمين. خليفه دوم دنبال أبو هريره آمد و شروع كرد به اعتراض به رسول الله (صلي الله عليه و سلم) كه اين كار را نكن، چرا مي گوئي كه هر كس بگويد لا إله إلا الله، أهل بهشت است؟ من مي ترسم كه مردم نماز و زكات و حج را رها كنند. مردم را رها كن كه عملي داشته باشند.

صحيح مسلم، ج1، ص45، باب من لقي الله بالايمان و هو غير شاك فيه

اين طور در برابر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) جسارت كردن، كار كوچكي نيست. اگر اين روايت در صحيح مسلم نبود، قطعا نقل نمي كردم. صحيح مسلم، به عقيده أهل سنت، صحيح ترين كتاب بعد از قرآن است.

آقاي خليفه دوم در برابر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) مي ايستد و أبو هريره را مي زند و او با نشيمن گاه روي زمين مي افتد و به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي گويد كه هم چنين كاري نكند. يعني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اشتباه مي كند؟ يعني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را متهم كنيم بر اين كه سخني را كه دستور مي دهد به أبو هريره و از وحي سرچشمه گرفته است، اشتباه است و حتي خود قرآن از زبان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي گويد:

وَ لَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ

من تابع وحي هستم.

سوره انعام/آيه50

قرآن هم به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور مي دهد:

اتَّبِعْ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ

هر چه كه وحي مي رسد، بدان عمل كن.

سوره انعام/آيه106

ولي خليفه دوم اين چنين مي گويد.

هم چنين در كتاب صحيح بخاري، جلد 2، صفحه 100، باب في الجنائز حديثي آمده:

فقلت: يا رسول الله! أتصلي علي إبن أبي و قد قال يوم كذا و كذا كذا و كذا أعدد عليه قوله. فتبسم رسول الله صلي الله عليه و سلم و قال: أخر عني يا عمر.

وقتي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) مي ايستد براي نماز خواندن براي عبد الله بن أُبَي، خود شخص خليفه دوم نقل مي كند كه من رفتم جلو و گفتم: يا رسول الله! براي إبن أُبَي نماز مي خواني؟! در حاليكه او اين چنين كارهاي خلافي كرده است. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) خنديد و گفت: از من دور شو، بگذار من نمازم را بخوانم.

در جايي ديگر آمده است:

فلما أراد أن يصلي عليه، جذبه عمر رضي الله عنه، فقال: أليس الله نهاك أن تصلي علي المنافقين.

رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را كشيد و گفت: مگر خداوند نگفته بر منافقين نماز نخوان؟!

صحيح بخاري، ج2، ص76

يعني ـ نستجير بالله ـ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) متوجه نيست و نمي فهمد، ولي خليفه دوم متوجه است. جالب اين كه خود خليفه دوم مي گويد:

قال فعجبت بعد من جرأتي علي رسول الله صلي الله عليه و سلم يومئذ و الله و رسوله أعلم

تعجب مي كنم كه من چه جرأتي بر رسول الله (صلي الله عليه و سلم) داشتم.

صحيح بخاري، ج2، ص100

اين قضايا واضح و روشن است.

هم چنين در صحيح بخاري، جلد 5، صفحه 207 مي گويد:

فأخذت عمر بن الخطاب بثوبه.

لباس رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را گرفت و كشيد و اعتراض كرد.

آيا كسي كه نسبت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اين چنين جسورانه اعتراض مي كند، آيا بعيد است كه نسبت به دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) اين چنين تهديد كند؟!

البته اين قصه سر دراز دارد و مقداري حساس است و وارد شدن بر ميدان مين است؛ ولي ما در اين زمينه بيش از 20 سوال داريم و دوست دارم كه عزيزان أهل سنت، اساتيد حوزه هاي علميه، بويژه حوزه علميه دارالعلوم مكي زاهدان به اين سوالات ما جواب بدهد. اين فقط سوال بنده نيست، چه بسا يك جوان و دانشجو و طلبه سني بيايد از جناب مولوي عبدالحميد و عبدالمجيد اين سوال را بكنند كه چه قضيه اي است كه خليفه دوم در برابر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اين چنين با جرأت برخورد مي كند؟

اميدواريم كه بزرگان أهل سنت به اين سوال جواب بدهند و هم ما را قانع كنند و هم راه سوال را بر جوانان أهل سنت مسدود كنند.

* * * * * * *

سوالات بينندگان

سوال:

آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و اميرالمومنين (عليه السلام) نماز عشاء را جداگانه از نماز مغرب نمي خواندند؟ پس چرا الآن فقط نماز صبح و نماز ظهر با عصر و نماز مغرب با عشاء است؟

جواب:

قرار بود كه در سر فرصت در مورد جمع بين صلاتين صحبت كنيم. اين عزيز و عزيزان أهل سنت را كه به شيعه اعتراض مي كنند كه چرا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را يكجا مي خوانيد، توجه شان را جلب مي كنم به حديث در كتاب صحيح مسلم، جلد 2، صفحه 151 إبن عباس نقل مي كند:

عن إبن عباس، قال: صلي رسول الله صلي الله عليه و سلم الظهر و العصر جميعا و المغرب و العشاء جميعا، في غير خوف و لا سفر.

رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) هم نماز ظهر و عصر را با هم خواند و هم نماز مغرب و عشاء را؛ و اين عمل، نه در مسافرت بود و نه ترس و واهمه اي داشت.

هم چنين در صحيح مسلم، جلد 2، صفحه 152 مي گويد:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در مدينه، 8 ركعت نماز ظهر و عصر را با هم خواند و 7 ركعت نماز مغرب و عشاء را با هم خواند.

پس بنابراين، قضيه جمع بين صلاتين را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم انجام داده است و اگر حرام و خلاف و نادرست بود، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نبايد انجام مي داد. از طرف ديگر هم، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نماز مغرب و عشاء و نماز ظهر و عصر را جدا مي خواند و هر دو، مشروع است و شما هم هم چنين حقي نداريد كه اگر شيعه جمع بين صلاتين مي كند، حمله و هجمه كنيد و آنها را از دايره اسلام و عمل به سنت و شريعت جدا بدانيد.

البته إن شاء الله دو جلسه در مورد نماز رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) صحبت خواهيم كرد كه چگونه نماز مي خواندند؟ آيا با تكتف مي خواندند؟ آيا آمين مي گفتند؟ آيا جمع مي خواندند يا نه؟ و ... ؟

* * * * * * *

سوال:

آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مهر مي گذاشتند؟

جواب:

در اين رابطه هم، اولا اگر ما روي مهر سجده مي كنيم، به عنوان اين است كه مهر، يك زمين پاكي است از هرگونه آلودگي و نجاست و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند كه:

جعلت لي الارض مسجدا و طهورا.

خداوند زمين را براي من، هم سجده گاه قرار داده و هم محل تيمم.

صحيح بخاري، ج1، ص86

از آقايان أهل سنت سوال مي كنيم كه وقتي مي خواهيد تيمم كنيد، روي فرش تيمم مي كنيد يا روي خاك؟ اگر روي خاك است، اين روايتي است كه در صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 91 آمده، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي گويد:

تيمم و سجده كردن بر زمين و خاك است.

مضافا اين كه در كتاب صحيح مسلم، جلد 2، صفحه 62 نقل مي كند از ابو سعيد خدري كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله):

انه دخل علي النبي صلي الله عليه و سلم، قال: فرأيته يصلي علي حصير يسجد عليه

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بر حصير (به عنوان مُهر) نماز مي خواند.

هم چنين حاكم نيشابوري از إبن عباس حديثي نقل مي كند و مي گويد صحيح است:

عن إبن عباس رضي الله عنهما ان النبي صلي الله عليه و آله سجد علي الحجر.

هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه.

مستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص473

هم چنين روايات متعدد آورده اند و در صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 101 مي گويد:

كان النبي (صل الله عليه و آله و سلم) يصلي علي الخمرة.

از اين آقا سوال مي كنيم كه برويد كتاب لغت را جستجو كند و ببيند كه خمره به چه مي گويند؟ خمره در حقيقت يك جا نماز كوچكي بود كه از حصير درست مي كردند:

الخمرة حصير الصلاة.

اضافه بر اين، در كتاب هاي معتبر أهل سنت با سندهاي صحيح آمده كه وقتي، صُهيب ـ صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و غلام او ـ داشت بر روي پارچه نماز مي خواند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

فقال له النبي صلي الله عليه و سلم: ترب وجهك يا صهيب.

اين صورت و پيشانيت را بر خاك بگذار.

المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج1، ص391

يا رباح ترب وجهك.

مستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص271

ام سلمه مي گويد كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شنيدم:

يا أفلح ترب.

يعني روي خاك و تراب سجده كن، نه بر روي لباس.

هم چنين إبن أبي شيبه در المصنف، جلد 1، صفحه 308 نقل مي كند:

آقاي علي بن عبدالله بن عباس، نوه عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، نامه نوشت به مسئولين مكه كه:

أرسل إليَّ بلوح من المروة أسجد عليه.

سنگي از كوه مروه براي من بفرستيد تا بر روي آن سجده كنم.

هم چنين از مسروق ـ يكي از تابعين و شخصيت هاي برجسته أهل سنت ـ نقل مي كند :

كان مسروق إذا خرج يخرج بلبنة يسجد عليها في السفينة.

يك چيزي خشت مانند ـ شبيه مهري كه شيعه ها دارند ـ درست مي كرد و در كشتي بر روي آن نماز مي خواند.

الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج6، ص79

* * * * * * *

سوال:

وقتي كه خليفه دوم جلوي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را گرفت كه نماز بر عبدالله بن أُبي را نخواند، مگر آيه نازل نشد كه بر منافقين نبايد نماز خوانده شود؟ شأن نزول اين آيه چيست؟

جواب:

ما يكي از سوالاتي كه داريم و اميدواريم كه علماء و اساتيد حوزه هاي علميه أهل سنت به ما جواب بدهند. موارد متعددي بوده است كه بين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و خليفه دوم اختلاف بود، حضرت جبرئيل هم نازل مي شد:

مخالفا للنبي و موافقا لعمر.

آيه نازل مي كرد. آيا اين جسارت به ساحت مقدس رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست؟!!! آيا اين بالا بردن مقام خليفه دوم نيست؟!!!

خود صحيح بخاري صراحت دارد و از قول انس نقل مي كند:

عن أنس قال: قال عمر رضي الله عنه: وافقت الله في ثلاث أو وافقني ربي في ثلاث قلت.

سه مورد من با رسول الله (صلي الله عليه و سلم) اختلاف داشتم و حضرت جبرئيل آمد و موافق نظر من و مخالف نظر رسول الله (صلي الله عليه و سلم) آيه آورد.

صحيح بخاري، ج5، ص149 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج7، ص88 ـ عمدة القاري شرح صحيح بخاري للعيني، ج4، ص145

من نمي دانم كه اگر ما اين مسائل را مطرح كنيم، تا كي جوانان اينها را از ما مي پذيرند؟! عزيزان بدانند كه اگر در گذشته، برخي افراد تعبداً قبول مي كردند، امروز ـ چه جوان شيعه و چه سني و چه دانشجوي شيعه و چه سني ـ تعبداً، مطالبي را كه خلاف فطرت و عقل است و خلاف عصمت و ساحت مقدس نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) است را از ما نمي پذيرند. اين را به ما جواب بدهند.

حتي اخيراً در مدينه كتابي را در ميان شيعيان توزيع مي كردند به نام موافقات عمر بن الخطاب و از قول سيوطي و ديگران مي گويد:

18 مورد ميان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و جناب عمر اختلاف افتاد و حضرت جبرئيل آمد و گفت كه حق با عمر است.

همان تعبيري كه برخي نقل مي كنند:

لو لم أبعث لبعث عمر.

اگر من به نبوت مبعوث نمي شدم، قطعا عمر به نبوت مبعوث مي شد.

كنز العمّال للمتقي الهندي، ج11، ص581 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص68 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج12، ص178

اينها حرف هايي است كه خلاف شرع و فطرت و خلاف عصمت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) است و خلاف آنچه كه قرآن در مورد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي گويد است:

وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي

سوره نجم/آيه4 ـ3

اميدواريم عزيزان، يك روزي جمع شوند و روايات اين چنيني را حتي از صحاح خود حذف كنند و رسما اعلام كنند كه اين روايات اسرائيليات وارد كتاب هاي ما شده است.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | جواد | | ١٢:٠٠ - ١٧ شهریور ١٣٨٧ |
من بعد از منا ظره هر روز به سايت شما مي آمدم تا اين تحليل را ببينم چون در يكي از سايت هاي اهل سنت خواندم كه مطالب نا جوري در مورد اين كه آقاي قزويني گفته است اعترا ضاتي به من شده و طوري نوشته بود كه آقاي قزويني از شيعيان به علت شكست در منا ظره عذر خواهي كرده .
من هم بعد از ديدن اين مطلب بيش از ده بار منا ظره را خواندم و نفهميدم نقطه شكست آقاي قزوني كجاست ؟
از شما تشكر مي كنم اين سوالات را جواب نداده بودند كه خوب شما جواب داديد .منتظر منا ظره بعدي يا حوار بعدي هستيم .
اين آقاي ملا زاده هم كه اخلاق انساني نداره شما مناظره اش را با اقاي قزوني ببنيد به يكي از بزرگترين شاگردان اهل بيت توهين مي كند و بعد دريغ از يك
عذر خواهي خشك و خالي .
من از اين جا دست علامه قزويني و اقاي مراد زهي را مي بوسم و از ايشان مي خواهم كه از دست آقاي ملا زاده نارا حت نباشند.
2 | فقط بنده خدا و مطيع بي چون و چراي اهل بيت پيامبر | | ١٢:٠٠ - ١٩ شهریور ١٣٨٧ |
السلام عليک يا مولاي يا صاحب الزمان
شايد دور از حقيقت نباشد که جناب قزويني را علامه اميني حاضر بدانيم. خداوند اجر استاد و زحمت‌کشان اين سايت رو لبخند رضايت بي‌بي‌ دو سرا ، انسيه حورا، فاطمه زهرا سلام الله عليها قرار دهد.
خدايا در فرج امام زمان ما تعجيل بفرما.
3 | فقط بنده خدا | | ١٢:٠٠ - ١٩ شهریور ١٣٨٧ |
سلام بر مومنين
الحمدالله تمدن اسلامي مهد دانشمندان و علماي توانمندي مي باشد كه وظيفه دفاع از حريم مقدس دين رابر عهده دارند . امروز كه عصر ارتباطات مي باشد همانگونه كه آقاي قزويني اشاره نمودند به راحتي نمي توان هر مطلبي را به خورد جوانان داد. ضمير نقاد و پرسشگر نسل امروز هر حرفي را به راحتي نمي پذيرد.
متاسفانه در عصر حاضر بيش از زمانهاي ديگر اسلام (و حتي ساير اديان الهي) در معرض خطر مي باشد و علت آن تحريفاتي است كه در گذشته هاي دور انجام شده و در طول زمان به اعتقادات و شعائر ديني مردم تبديل شده است.
با نگاهي گذرا به شبهات مخالفين اسلام بوضوح مشخص است كه مهلك ترين دستاويز آنها روايات جعلي و اسرائيليات موجود در منابع شيعي و سني مي باشد . به استناد اين جعليات نه تنها جوانان بلكه بسياري از عالمان سطحي نگر و كوتاه انديش را نيز گمراه مي نمايند.
هدف آنها فراتر از شيعه و سني است آنها صحت اسلام و پيامبر و حتي صفات خداوند را هدف حملات خود قرار داده اند . هدف آنها بي دين كردن مردم نيست بلكه بدنبال خداستيز كردن مردم هستند و متاسفانه بدين منظور از خود منابع وكتب ديني سوژه يابي مي كنند.
مثل معروفي ميگه"اگر خدا خواهد عدو سبب خير شود". در اين شرايط وظيفه تمام علماي فرق اسلامي است كه خرافه ها و روايات جعلي و اسرائيليات را از روايات صحيح و محكم جدا و مشخص نمايند و نگذارند اينگونه روايات مبناي اعتقادي پيروان فرق اسلامي شود.
در اين صورت خودبخود فاصله بين فرق اسلامي كم شده و موارد فتنه برانگيز حذف مي شوند ، اسلام نجات يافته و دشمنان و معاندان نيز قطع اميد مي نمايند.
به اميد روزي كه علماي فرق مختلف اسلامي بجاي مناظره با هم يا تكفير يكديگر ، دوشادوش هم به رفع شبهات معاندين اسلام بپردازند.
التماس دعا.
4 | علي | | ١٢:٠٠ - ٠٣ مهر ١٣٨٧ |
بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام
بايد بگويم خداقوت.اميدوارم که سايت و فعاليت هاي شما روز به روز گسترده تر و قوي تر شوند.
خداخيرتان دهد
خدانگهدار
5 | عبد الرحمن كريم زهي عارف | Iran - Qazvin | ١٢:٠٠ - ٠٦ آبان ١٣٨٧ |
من واقعا نمي دانستم قضيه شيعه وسني چيست؟ اكنون هم از مرشد وعالم سابق خودم جناب اقي مرادز هي وهم از عالم روشنگر جناب اقاي حسيني تشكر مي كنم .از شبكه سلام كه زمينه هدايت بنده وافراد ديگر مثل بنده را فراهم كردند تشكر مي كنم
6 | السلام عليك يا ابا صالح المهدي | | ٠٩:٥٢ - ٠١ مهر ١٣٨٩ |
لطفا كنيد مطالب به روز را درج كنيد التماس دعا
7 | مهدي ذ | Iran - Dezful | ١٢:١٠ - ١٩ بهمن ١٣٩٣ |
با سلام :
لطفا" چند نمونه از درگيري هاوجنگهاي مذاهب اربعه را كه در طول تاريخ اتفاق افتاده است ، ذكر كنيد. متشكر

پاسخ:

1 - جسارت به امامان مذاهب اربعه توسط ساير فرق (شافعي درسالي به دنيا آمد که ابوحنيفه از دنيا رفت، لذا به همين جهت حنفيان به شافعيان مي گفتند امام شما جرات تولد پيدا نکرد تا زماني که امام ما از دنيا رفت و شافعيان در پاسخ مي گفتند امام شما نتوانست ، تولد امام ما را تحمل کند)
الغيث المجسم في شرح لاميه العجم ج 1 صفحه 165
2 - تقسيم مساجد بين شافعيان و حنفيان (بين شافعيان و حنفيان در طرابلس درگيري بوجود آمد به همين دليل مساجد را بين هم تقسيم کردند و حتي بعضي از فقهاي ايشان در آن زمان ساير فرق را همانند اهل ذمه بحساب مي آورد و در مورد اين فتوي که آيا مرد حنفي با زن شافعي مي تواند ازدواج کند ؟ اختلاف داشتند زيرا مي گفتند ايمان اين زن درست نيست و کافر بحساب مي آيد )
الفکر السامي جلد 2 صفحه 38
3- سوزاندان مساجد و بازارها و مدارس (حنبليان مسجد شافعيان را آتش کشيدند و خطيبان احناف حنبليان و شافعيان را بر روي منبرها لعنت مي کردند و بين حنفيه و شافعيه درگيري پيش آمد و بازارها و مدارس همديگر را آتش زدند)
مرآة الجنان جلد 3 صفحه 343
4 - کشتار بين حنفيان و شافعيان در اصفهان
ياقوت حموي در مورد اصفهان مي گويد: در اين شهر خرابي زياد شد به سبب فتنه ها و تعصبات بين شافعيان و حنفيان
معجم البلدان جلد 1 صفحه 209
5 - کشتار بين حنفيان و شافعيان در ري
بين حنفيان و شافعيان درگيري پيش آمد و پيروزي با شافعيان بود با اينکه شافعيان تعداد کمتري داشتند اما خداوند ايشان را بر ضد حنفيان ياري کرد
معجم البلدان ج 3 صفحه 117
6 - تکفير کسي که حنبلي نباشد
ابن حاتم حنبلي مي گويد: کسي که حنبلي نباشد مسلمان نيست
تذکرة الحفاظ جلد 3 صفحه 375
تاريخ الاسلام جلد 33 صفحه 58
ذهبي در اين رابطه در کتاب تاريخ الاسلام مي نويسد: ماجراي شيخ الاسلام انصاري با او (ابن حاتم حنبلي) مشهور است و نيز کلام وي که گفت کسي که حنبلي نباشد مسلمان نيست.
تاريخ الاسلام جلد 29 صفحه 304
7 - همه حنبلي ها کافر هستند
(ابوبکر مقري همه حنبلي ها را تکفير کرده است شذرات الذهب جلد 3 صفحه 252)
(و ملا علي قاري حنفي مي گويد: بين حنفيان مشهور است که اگر حنفي شافعي بشود بايد او را شلاق زد اما اگر شافعي حنفي شود بايد به او خلعت داد ارشادالنقاد صنعاني و الدين الخالص جلد 3 صفحه 255)
و .....
موارد بسيار ديگر
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها