2024 April 18 - پنج شنبه 30 فروردين 1403
چرایی عدم مطالبه فدک توسط امیرمومنان علی علیه السلام در هنگام حکومتش؟
کد مطلب: ١٤٤٥٨ تاریخ انتشار: ٠١ اسفند ١٤٠٠ - ٢٢:٢٧ تعداد بازدید: 3667
پرسش و پاسخ » حضرت فاطمه زهرا (س)
چرایی عدم مطالبه فدک توسط امیرمومنان علی علیه السلام در هنگام حکومتش؟

بسم الله الرحمن الرحیم

1. عنوان شبهه:

چرایی عدم مطالبه فدک توسط امیرمومنان علی علیه السلام در هنگام حکومتش

2. سوال شبهه:

چرا امیرالمومنین علیه السلام در زمان حکومت خویش فدک را پس نگرفت؟

3. متن شبهه:

چرا امیرالمومنین علیه السلام در زمان حکومت خود فدک را از غاصبان آن، پس نگرفت؟ آیا این نشان عدم مالکیت اهل بیت علیهم السلام نسبت به اموال فدک نیست؟ در نتیجه، این رخ داد نشان می دهد که در ماجرای اختلاف حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمومنین علیه السلام با خلفای سقیفه، حق با ابوبکر است.

3. پاسخ شبهه:

این شبهه را می توان در سه محور کلی، شامل: «نقض ملازمه ادعایی نواصب»، «رعایت اقتضائات مدیریت کلان جامعه» و «تعارض تصاحب فدک با حکمت و اهداف قیام فاطمی» پاسخ داد.

3/1. پاسخ نخست: نقض ملازمه میان «عدم تصاحب اموال فدک در زمان حکومت» و «عدم مالکیت بر اموال فدک»:

مقدمه اول: مالکیت اهل بیت علیهم السلام نسبت به فدک امری مسلم است که روایات قطعی و بیش از سی سند از کتب اهل سنت و شواهد تاریخی آن را ثابت می نماید.

رک: آیت الله وحید خراسانی، فدک نحله خاتم، ص 85، انتشارات مدرسه باقر العلوم علیه السلام، چاپ اول، 1399، یک جلد

روایات متعددی که در ذیل تفسیر آیه « وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّه‏...» (اسراء/26) آمده است، به خوبی این امر را ثابت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمان حیات خویش، به دستور الهی، فدک را به حضرت زهرا سلام الله علیها بخشید و آن را به مالکیت او در آورد:

نمونه روایات از منابع شیعه:

یک: روایت از تفسیر قمی:

«...و قوله‏ وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ(روم/38)‏ يعني قرابة رسول الله صلی الله علیه و آله و أنزلت في فاطمة علیها السلام فجعل لها فدك و المسكين من ولد فاطمة سلام الله علیها و ابن السبيل من آل محمد صلی الله علیه و آله و ولد فاطمة سلام الله علیها».

«آیه وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ» مراد از قربی، بستگان رسول الله صلی الله علیه و آله هستند و این آیه در شان حضرت زهرا سلام الله علیها نازل شد و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اموال فدک را به او و فرزندان نیازمند و در راه ماندگان از خاندان محمد صلی الله علیه و آله و فرزندان فاطمه سلام الله علیها، تملیک کرد.

قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمي، ج‏2 ؛ ص18 قم، چاپ: سوم، 1404ق.

دو: روایت از تفسیر عیاشی:

47- عن أبان بن تغلب قال‏ قلت لأبي عبد الله علیه السلام : كان رسول الله صلی الله علیه و آله أعطى فاطمة سلام الله علیها فدكا قال: كان وقفها، فأنزل الله: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ‏» فأعطاها رسول الله صلی الله علیه و آله حقها، قلت: رسول الله صلی الله علیه و آله أعطاها قال: بل الله أعطاها.

ابان بن تغلب روایت می کند به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله فدک را به فاطمه سلام الله علیها بخشید؟ ایشان فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فدک را در نزد خوش نگه داشته بود. خداوند تبارک و تعالی آیه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ‏» را نازل کرد سپس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، حق حضرت زهرا سلام الله علیها را به ایشان بخشید. ابان می گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: رسول خدا صلی الله علیه و آله فدک را به حضرت فاطمه سلام الله علیها بخشید؟ در پاسخ فرمود: بلکه خداوند به حضرت زهرا سلام الله علیها فدک را اعطا کرد.

عياشى، محمد بن مسعود، تفسير العيّاشي، ج‏2 ؛ ص287 تهران، چاپ: اول، 1380 ق.

نمونه اسناد از کتب اهل سنت:

ابويعلي موصلي از قدمای اهل سنت روايتي را از ابو سعيد خدري چنين نقل مي‌كند:

«قَرَأْتُ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ الطَّحَّانِ فَقَالَ: هُوَ مَا قَرَأْتُ عَلَى سَعِيدِ بْنِ خُثَيْمٍ، عَنْ فُضَيْلٍ، عَنْ عَطِيَّةَ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتِ الآيَةُ: وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ. دَعَى النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم فَاطِمَةَ وَأَعْطَاهَا فَدَكَ».

«ابو‌سعيد خدري (صحابي معروف پيامبر) گفت: هنگامي كه اين آيه: «سهم ذوى القربى را به آنان بده»، نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله فاطمه را خواست و فدك را به ايشان بخشید».

أبو يعلى الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثنى (متوفاي307 هـ)، مسند أبي يعلى، ج 2، ص 334 و ج 2، ص 534، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م.

همين روايت را با اندك تفاوتی در سند، در جاي ديگر اين‌گونه نقل كرده است:

«قَرَأْتُ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ الطَّحَّانِ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ خُثَيْمٍ، عَنْ فُضَيْلٍ، عَنْ عَطِيَّةَ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ: Gوَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُF دَعَا النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم فَاطِمَةَ وَأَعْطَاهَا فَدَكَ».

أبو يعلى الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثنى (متوفاي307 هـ)، مسند أبي يعلى، ج 2، ص 534، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م.

این روایت از حیث سندی صحیح و معتبر است. تنها ممکن است برخی در وثاقت «عطیة العوفی» شبهه نمایند که برای آگاهی از پاسخ به شبهه تضعیف وی می توانید به لینک زیر مراجعه کنید:

https://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=

مقدمه دوم: اهل بیت علیهم السلام در زمان حکومت خلفای پیشین، به صراحت حق خود را مطالبه کرده بودند. مطالبه حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت علی علیه السلام نسبت به حقوق خویش، در صحیح بخاری، صحیح مسلم و دیگر کتاب های معتبر اهل سنت بیان شده است:

«حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ بُكَيْرٍ حَدَّثَنَا اللَّيْثُ عَنْ عُقَيْلٍ عَنِ ابْنِ شِهَابٍ عَنْ عُرْوَةَ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ فَاطِمَةَ - عَلَيْهَا السَّلاَمُ - بِنْتَ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِى بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِالْمَدِينَةِ وَفَدَكَ ، وَمَا بَقِىَ مِنْ خُمُسِ خَيْبَرَ ...».

« ... عائشه روایت شده است که فاطمه سلام الله عليها دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله به ابوبكر پيغام فرستاد و از او ميراث خويش، از اموال پيامبر صلى الله عليه وآله شامل سهمش از آنچه خدا بهره رسول خدا صلي الله عليه و آله در مدينه كرده بود و فدك و باقيمانده­ی خمس خيبر را خواست ...».

بخاري جعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4، ص 1549، ح:3998، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987

قشيري نيشابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين، صحيح مسلم، ج3، ص1380، ح: 941، ناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، 5جلد، به همراه تحقيقات محمد فؤاد عبد الباقي

بيهقي، أحمد بن الحسين بن علي، سنن البيهقي الكبرى، ج10، ص 142، ناشر: مكتبة دار الباز، مكة المكرمة ، 1414 – 1994، تحقيق: محمد عبد القادر عطا،10جلد

بر اساس این روایات، اهل بیت علیهم السلام غاصبان فدک – و در راس آنها شیخین - را افرادی فاسق، دروغگو، خائن، حقه باز و گناهکار می دانسته اند:

«... فقال أبو بكر قال رسول الله صلى الله عليه و سلم ( ما نورث ما تركنا صدقة ) فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا والله يعلم إنه لصادق بار راشد تابع للحق ثم توفي أبو بكر وأنا ولي رسول الله صلى الله عليه و سلم وولي أبا بكر فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا...»

«... ابوبکر گفت: رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «ما پیامبران ارث نمی گذاریم و آنچه بر جای می گذاریم صدقه است» و شما دو نفر [امیرالمومنین علی علیه السلام و عباس] او را خائن، دروغگو، خیانت کار و گناهکار می دانستید، در حالی که خدا می داند که او راستگو و نیکوکار و راشد و تابع حق بود. سپس ابوبکر از دنیا رفت و من جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله و جانشین ابوبکر شدم اما شما دو نفر من را خائن، دروغگو، خیانت کار و گناهکار می دانید ...».

قشيري نيشابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين، صحيح مسلم، ج3، ص1376، ح: 941، ناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، 5جلد، به همراه تحقيقات محمد فؤاد عبد الباقي

بخاري جعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 6، ص 2663، ح6875، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987

بيهقي، أحمد بن الحسين بن علي، سنن البيهقي الكبرى، ج6، ص 297، ناشر: مكتبة دار الباز، مكة المكرمة ، 1414 – 1994، تحقيق: محمد عبد القادر عطا،10جلد

مقدمه سوم: عدم مطالبه یک حق، هیچ دلیلی بر عدم مالکیت و یا رضایت به تصرف طرف مقابل نیست. به عبارت دیگر، بین «عدم مطالبه یک حق مسلم، در یک برهه خاص» و «عدم داشتن حقی نسبت بدان»، از اساس، هیچ ملازمه شرعی، عقلی و عرفی وجود ندارد و بسیار اتفاق می افتد که صاحب حقی، در برهه ای از زمان به دلیل مانع یا موانعی آن را مطالبه نمی نماید.

نتیجه گیری: با توجه به مالکیت مسلم اهل بیت علیهم السلام نسبت به اموال فدک و مطالبه آن از خلفای جور، ترک مطالبه و تصاحب حقوق خویش در یک زمان خاص یعنی زمان حکومت مولا علی علیه السلام، هیچ دلیلی بر ذی حق نبودن و مالک نبودن آنها نمی تواند باشد. چه بسا ممکن است عدم تصاحب و مطالبه، به خاطر مصالح بالاتر و اهداف بسیار مهم تری باشد. این امر، در ادامه پاسخ ها بیشتر روشن می شود.

3/2. پاسخ دو: رعایت اقتضائات رهبری و مدیریت صحیح جامعه

مقدمه اول: یکی از مهم ترین و محوری ترین ویژگی های رهبران الهی آن است که در مدیریت جامعه، عمکرد صحیحی داشته باشند. توضیح آنکه: در مواردی که مدیر در شرایطی قرار بگیرد که تصمیم او دائر مدار دو امر و مصلحت باشد، باید با دقت تمام مصلحت اهم را انتخاب کند. برای مثال اگر کسی در شرایطی قرار گرفت که دو نفر _ یکی مسلمان و دیگری کافر _ در حال غرق شدن هستند و او تنها می تواند یک تن از آنها را نجات دهد، حفظ جان مسلمان مصلحت اهم است. این مطلب در اصول فقه، در باب تزاحم و خروج از آن با قاعده اهم و مهم، بررسی شده است. بر این اساس، در مورد پرسش بالا می توان گفت:

تصمیم آن حضرت دایر مدار دو مصلحت بود:

یک: مصلحت بازگرداندن فدک به ملک خویش و تسلط بر اموال آن؛

دو: مصلحت برخورد با سران فتنه که کیان جامعه اسلامی را در خطر قرار داده بودند.

اگر کسی کمترین مطالعه در مدت زمان حکومت مولا علی علیه السلام داشته باشد، به وضوح خواهد دید که برخورد با سران پیمان شکن جمل، مقابله با انحرافات خوارج و برخورد با محور شرارت و فتنه یعنی معاویه بن ابی سفیان، مهم ترین تصمیم حضرت امیرمومنان علی علیه السلام بوده است که هدفی از برخورد با این گروه ها، جز ایجاد حکومت مرکزی مقتدر، حفظ نظم و امنیت اجتماعی، مقابله با انحرافات اساسی در اسلام، تضمین هدایت و سعادت همه مردم نداشته است. شایان ذکر است که بر اساس روایات صحیح السند نزد شیعه و اهل سنت، رسول خدا صلی الله علیه و آله نقشه راه حکومت آن حضرت علیه السلام را در برخورد با این گروه های سه گانه مشخص کرده بودند:

روایت اول:

4675 - حدثنا أبو بكر بن بالويه ثنا محمد بن يونس القرشي ثنا عبد العزيز بن الخطاب ثنا علي بن أبي فاطمة عن الأصبغ بن نباتة عن أبي أيوب الأنصاري رضي الله عنه قال : سمعت النبي صلى الله عليه و سلم يقول لعلي بن أبي طالب : تقاتل الناكثين و القاسطين و المارقين بالطرقات و النهروانات و بالشعفات قال أبو أيوب : قلت : يا رسول الله مع من نقاتل هؤلاء الأقوام قال : مع علي بن أبي طالب».

اصبغ بن نباته از ابوایوب انصاری روایت می کند که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که به علی بن ابی طالب علیهما السلام می فرمود: «تو در آینده با ناکثین، مارقین و قاسطین در طرقات و نهروانات و شعفات به نبرد خواهی پرداخت»! ابو ایوب گفته است: عرض کردم: «یا رسول الله صلی الله علیه و آله ما با چه کسی، با آن اقوام [قاسطین و ...] خواهیم جنگید؟». فرمود: «با علی بن ابی طالب علیه السلام».

حاكم نیشابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله، المستدرك على الصحيحين،ج3، ص 150، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، چاپ اول، 1411 – 1990، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، 4جلد، به همراه: تعليقات الذهبي في التلخيص.

روايت دوم:

10054 - حدثنا الهيثم بن خالد الدوري ثنا محمد بن عبيد المحاربي ثنا الوليد بن حماد عن أبي عبد الرحمن الحارثي عن إبراهيم عن علقمة عن عبد الله قال : أمر علي بقتال الناكثين والقاسطين والمارقين

عبدالله بن عباس روایت می کند که امیرالمومنین علی علیه السلام به جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین دستور داده شده بود.

طبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب، المعجم الكبير، ج10، ص 91، ناشر: مكتبة العلوم والحكم، الموصل، چاپ اول، 1404 – 1983، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، 20 جلد

مقدمه دوم: مدیریت صحیح در برخورد با چالش ها و تزاحم ها اقتضاء می کند که یک مدیر لایق از پرداختن به امور «با اهمیتِ کمتر» خودداری کند و تمام قوا و امکانات خود را در جهت تحصیل «مهم ترین مصالح» و از بین بردن «اساسی ترین مفاسد» بسیج کند و از هر گونه تشتت و تفرقه در میان صفوف نیرو های خودی، جلوگیری کند. اگر یک مدیر با وجود «مصالح اهم» و «خطرات با مفاسد بسیار بالا»، به امور «دارای اهمیت کمتر» و «مفاسد کم» بپردازد، بی شک، به خطا رفته و قطعا، نتایج مطلوب را به دست نمی آورد و جامعه، دین، سعادت همگانی و امنیت مردم و ... را، مخدوش کرده است.

این حقیقت در مدیریت امیرالمومنین علیه السلام در ماجرای معروف نماز تراویح، به وضوح قابل رهگیری است. با تبلیغات جریان سقیفه در طی سالیان دراز، سنت شیخین در عرض سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله معرفی شده بود. آن حضرت، وقتی با فریاد های«وَا عُمَرَاهْ وَا عُمَرَاه‏» برخی از بیعت کنندگانش مواجه شد، مصلحت «حفظ وحدت» و «تجمیع نیروها برای مقابله با بزرگ ترین خطرات» را، بر مفسده «بدعت نماز تراویح خواندن برخی»، ترجیح داد:

227- 30- عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّلَاةِ فِي رَمَضَانَ فِي الْمَسَاجِدِ قَالَ لَمَّا قَدِمَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الْكُوفَةَ أَمَرَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ ع أَنْ يُنَادِيَ فِي النَّاسِ لَا صَلَاةَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فِي الْمَسَاجِدِ جَمَاعَةً فَنَادَى فِي النَّاسِ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه السلام بِمَا أَمَرَهُ بِهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فَلَمَّا سَمِعَ النَّاسُ مَقَالَةَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ صَاحُوا : وَا عُمَرَاهْ‏ وَا عُمَرَاهْ‏ فَلَمَّا رَجَعَ الْحَسَنُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ لَهُ: مَا هَذَا الصَّوْتُ؟ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ النَّاسُ يَصِيحُونَ وَا عُمَرَاهْ‏ وَا عُمَرَاهْ!‏ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام : قُلْ لَهُمْ صَلُّوا.

فَكَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام أَيْضاً لَمَّا أَنْكَرَ أَنْكَرَ الِاجْتِمَاعَ وَ لَمْ يُنْكِرْ نَفْسَ الصَّلَاةِ فَلَمَّا رَأَى أَنَّ الْأَمْرَ يَفْسُدُ عَلَيْهِ وَ يَفْتَتِنُ النَّاسُ أَجَازَ وَ أَمَرَهُمْ بِالصَّلَاةِ عَلَى عَادَتِهِمْ فَكُلُّ هَذَا وَاضِحٌ بِحَمْدِ اللَّهِ.

صدقة بن عمار روایت می کند که از امام صادق علیه السلام درباره نماز در مساجد در ماه رمضان [تراویح] پرسش نمودم. ایشان فرمودند: «وقتي امير مومنان علیه السلام به کوفه آمدند به حسن بن علي علیهما السلام دستور دادند که در بين مردم ندا دهد که در ماه رمضان در مسجد، نماز (تراويح) جماعت نخوانند؛ پس آن حضرت در میان مردم همان را که امیرمومنان علی علیه السلام فرموده بودند، اعلان کردند؛ هنگامی که مردم سخن امام حسن عليه السلام را شنيدند، فرياد زدند که «وای عمر! وای عمر!» [زيرا نماز تراويح از ساخته های عمر بود] وقتي امام حسن عليه السلام به نزد امير مومنان بازگشتند، حضرت امیر علیه السلام پرسید: «اين چه صدايي است؟». پاسخ داد: «اي اميرمومنان علیه السلام، مردم فرياد مي زنند: وای عمر وای عمر!». حضرت علی علیه السلام فرمودند: «به ايشان بگو نماز بخوانيد».

شیخ طوسی ذیل این روایت نوشته است:

«انکار امیرالمومنین علیه السلام در این مورد، انکار اجتماع و نماز جماعت خواندن آنها بود. خود نماز را انکار نکرد. ایشان زمانی که دید نهی از نماز تراویح باعث ایجاد فساد و فتنه در میان مردم خواهد شد، اجازه داد به عادت خودشان نماز بخوانند. تمام این امور بحمدالله واضح و روشن است.

طوسى، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏3 ؛ ص70، تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

نتیجه گیری: با در نظر گرفتن مقدمات فوق، حکمت عدم تصاحب فدک از سوی امیرالمومنین علیه السلام، در زمان حکومت، روشن می شود.

شایان ذکر است که در منابع روایی اهل سنت احادیثی در تایید این شیوه مدیریتی امیرالمومنین علیه السلام آمده است. امام شافعی و بیهقی - از بزرگ ترین فقها و علمای اهل سنت - روایت کرده اند که امیرالمومنین علیه السلام در جواب پرسش عبدالله بن عباس درباره سهم خمس ذی القربی می فرماید:

4172 - قال الشافعي : أخبرنا ، عن جعفر بن محمد ، عن أبيه ، أن حسنا ، وحسينا ، وابن عباس ، وعبد الله بن جعفر سألوا عليا بقسم من الخمس ، قال: «هُوَ لَكُمْ حَقٌّ، وَلَكِنِّي مُحَارِبُ مُعَاوِيَةَ، فَإِنْ شِئْتُمْ تَرَكْتُمْ حَقَّكُمْ مِنْهُ».

این خمس حق شما (ذی القربی) است؛ ولی من مشغول نبرد با معاویه هستم شما اگر می خواهید حق خود را از خمس رها کنید.

بيهقي، أحمد بن الحسين، معرفة السنن والآثار،ج9، ص 271، محقق: عبد المعطي أمين قلعجي، ناشر: جامعة الدراسات الإسلامية و دار والوعي و دار قتيبة، كراتشي و حلب و دمشق، چاپ اول، سال نشر:1412هـ ، 1991م، 15 جلد

بر اساس این روایت:

اولا: حضرت علی علیه السلام تصریح به دارای حق بودن خود و اهل بیت علیهم السلام در منازعات مالی کرده است و بنابراین، اجتهادات خلفای پیشین را به هیچ وجه نپذیرفته است؛

ثانیا: علت عدم اقدام امیرالمومنین علیه السلام در تصاحب برخی حقوق مالی خویش، همان اقتضای مدیریت صحیح است که بیان شد. ایشان از مانع بزرگی به نام معاویه نام می برد؛ زیرا معاویه علاوه بر کشتار و ترور هزاران نفر از مردم، اساس حکومت مرکزی را تهدید می کرد؛

برای نمونه بسر بن ارطاة در یک قلم از جنایت هایش، به دستور معاویه، سر سی هزار نفر از مسلمین را برید! گروهی از مردم را زنده زنده آتش زد!!، همه اموال مردم را غارت کرد و شهرهای آنها را نابود ساخت:

«... وَ رَجَعَ بُسْرٌ فَأَخَذَ عَلَى طَرِيقِ السَّمَاوَةِ حَتَّى أَتَى الشَّامَ فَقَدِمَ عَلَى مُعَاوِيَةَ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَحْمَدُ اللَّهَ فَإِنِّي سِرْتُ فِي هَذَا الْجَيْشِ أَقْتُلُ عَدُوَّكَ ذَاهِباً وَ رَاجِعاً لَمْ يُنْكَبْ رَجُلٌ مِنْهُمْ نَكْبَةً فَقَالَ مُعَاوِيَةُ: اللَّهُ فَعَلَ ذَلِكَ لَا أَنْتَ وَ كَانَ الَّذِي قَتَلَ بُسْرٌ فِي وَجْهِهِ ذَاهِباً وَ رَاجِعاً ثَلَاثِينَ أَلْفاً وَ حَرَقَ قَوْماً بِالنَّارِ وَ قَالَ الشَّاعِرُ وَ هُوَ ابْنُ مُفَرِّغٍ‏:

إِلَى حَيْثُ سَارَ الْمَرْءُ بُسْرٌ بِجَيْشِهِ‏ فَقَتَّلَ بُسْرٌ مَا اسْتَطَاعَ وَ حَرَّقَا

ثقفى، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال، الغارات (ط - القديمة)، ج2، 441، قم، چاپ: اول، 1410 ق.

«... بسر نيز برگشت و راه سماوه در پيش گرفت و به شام رفت. چون نزد معاويه رسيد گفت: «ای امير المؤمنين خدا را سپاس می گویم كه با اين لشكر كه مرا داده بودى رفتم و دشمنانت را هم در رفتن و هم در بازگشت كشتم. در حالی که از اين سپاه حتى يك تن آسيب نديد». معاويه گفت: «اين کار را خداوند انجام داد نه تو»!. شمار كسانى كه بسر در اين رفت و برگشت كشت، سى هزار تن بود. قومى را نيز به آتش سوخت و ابن مفرغ شاعر درباره آن گفت: «به هر جا كه بسر لشكرش را در حركت آورد تا توانست كشت و به آتش كشيد ...».

ثقفى، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال، الغارات / ترجمه آيتى ؛ ص232 - تهران، چاپ: دوم، 1374 ش.

این موارد مشتی از هزاران خروار جنایت معاویه است. با وجود این شرایط، آن حضرت باید تمام قدرت و امکانات و توجه دولت خود را، برای حذف راس فتنه و فساد در جامعه یعنی معاویه به کار می گرفت. معاویه به عنوان محور شجره خبیثه، تهدیدی بود که اساس حکومت را نشانه گرفته بود. با وجود این تهدید بزرگ، پرداختن به مسائل دارای اهمیت کمتر و بعضا حاشیه ساز، خلاف حکمت، مصلحت و مدیریت صحیح و مدبرانه است.

علاوه بر منابع اهل سنت که به این امر اشاره کرده است، در منابع روایی اهل بیت علیهم السلام نیز به این حقیقت پرداخته شده است. مولا علی علیه السلام در زمان حکومت خویش با اشاره به تعریف بدعت، ریشه های آن و تقابل آن با سنت حقیقی رسول الله صلی الله علیه و آله به بدعت های متعدد صورت گرفته در زمان خلفای قبلی اشاره می کند و می فرماید:

«... ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِيعَتِهِ فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ‏ بِمَقَامِ‏ إِبْرَاهِيمَ‏ علیه السلام فَرَدَدْتُهُ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ رَدَدْتُ فَدَكاً إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَ علیها السلام وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله كَمَا كَان‏...»

كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8 ؛ ص59، تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

«... سپس رو باطرافيان خود كه جمعى از خانواده و خاصان آن حضرت و شيعيانش بودند كرد و فرمود: حكمرانان پيش از من كارهائى انجام دادند كه در آنها با رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت كردند و از روى تعمد راه خلاف پيمودند، و پيمانش را شكستند، و سنت و روشش را تغيير دادند، و اگر من بخواهم مردم را بترك آنها وادارم و بجاى اصلى آنها بازگردانم و بهمان ترتيب كه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله بود مقرر دارم لشكر از دور من پراكنده شوند تا جز خودم تك و تنها بجاى نمانم و يا اندكى از شيعيان من كه برترى مرا شناخته و وجوب اطاعت و امامت مرا از روى كتاب خداى عز و جل و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله دانسته‏اند بجاى مانند. (در اينجا امير المؤمنين عليه السّلام براى نمونه بچند موضوع كه رسول خدا صلی الله علیه و آله آنها را بطورى مقرر فرموده بود و أبو بكر و عمر و ديگران و بخصوص عمر آنها را تغيير داده اشاره ميفرمايد:) اگر ميديديد كه من دستور ميدادم تا مقام حضرت ابراهيم عليه السّلام را بجاى اصلى آن كه رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را در آنجا نهاده بود (و عمر آن را بجاى كنونى آورد) برميگرداندم. و فدك را (كه ابو بكر بغصب از فاطمه عليها السّلام گرفت) بورثه فاطمه عليها السّلام برميگرداندم. و صاع رسول خدا صلی الله علیه و آله را بهمان نحو كه بود برميگرداندم (صاع مقدار آبى بود كه رسول خدا صلی الله علیه و آله با آن غسل ميكرد و مقدار آن شش رطل بود و پس از آن حضرت اين مقدار را كم دانستند و خود آن حضرت نيز فرمود: مردمى بيايند كه آن را كم دانند)... »

كلينى، محمد بن يعقوب، الروضة من الكافي / ترجمه رسولى محلاتى، ج‏1 ؛ ص85 - تهران، چاپ: اول، 1364 ش.

«...(و رددت فدك الى ورثة فاطمه عليها السلام) دل على أنه عليه السلام‏ لم يرد فدك فى خلافته لافضائه الى الفساد و التفرقة فلا ترد ما أورده بعض العامة من أن أخذ فدك لو لم يكن حقا لرده عليه السلام فى خلافته‏...»

«و فدك را (كه ابو بكر بغصب از فاطمه عليها السّلام گرفت) بورثه فاطمه عليها السّلام برميگرداندم.» دلالت بر این می کند که حضرت علی علیه السلام به این دلیل در زمان حکومت خویش فدک را پس نگرفت که این امر منجر به فساد و تفرقه می شد. و این اشکال که عامه می کنند که«اگر فدک حق مولا علی علیه السلام بود در زمان خلافتش آن را پس می گرفت»، هیچ وجهی ندارد.

مازندرانى، محمد صالح بن احمد، شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني) ج‏11 ؛ ص372، - تهران، چاپ: اول، 1382 ق.

3/3. پاسخ سه: تعارض تصاحب اموال فدک با حکمت قیام فاطمی بر علیه جریان سقیفه

مقدمه اول: مطالبه فدک از سوی صدیقه طاهره سلام الله علیها و به تبع آن خشم و غضب ایشان از غاصبان آن، با هدف رسوا نمودن جریان سقیفه در غصب خلافت و اثبات مظلومیت اهل بیت علیهم السلام و حق آنها نسبت به خلافت الهی و تعیین نبوی، انجام پذیرفت.

این مطلب در ماجرای امام کاظم علیه السلام و هارون الرشید به خوبی روشن است و از همین رو، امام علیه السلام میزان فدک را همه محدوده حکومت اسلامی برشمرد که بیانی دیگر از همان حق خلافت و حکومت الهی آنان است که به نص الهی به آنها رسیده است.

وَ فِي كِتَابِ أَخْبَارِ الْخُلَفَاءِ أَنَّ هَارُونَ الرَّشِيدَ كَانَ يَقُولُ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام خُذْ فَدَكاً حَتَّى أَرُدَّهَا إِلَيْكَ فَيَأْبَى حَتَّى أَلَحَّ عَلَيْهِ فَقَالَ علیه السلام لَا آخُذُهَا إِلَّا بِحُدُودِهَا قَالَ وَ مَا حُدُودُهَا قَالَ إِنْ حَدَدْتُهَا لَمْ تَرُدُّهَا قَالَ بِحَقِّ جَدِّكَ إِلَّا فَعَلْتَ قَالَ أَمَّا الْحَدُّ الْأَوَّلُ فَعَدَنُ فَتَغَيَّرَ وَجْهُ الرَّشِيدِ وَ قَالَ إِيهاً قَالَ وَ الْحَدُّ الثَّانِي سَمَرْقَنْدُ فَارْبَدَّ وَجْهُهُ‏ وَ الْحَدُّ الثَّالِثُ إِفْرِيقِيَةُ فَاسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ قَالَ هِيهِ قَالَ وَ الرَّابِعُ سِيفُ الْبَحْرِ مِمَّا يَلِي الْجُزُرَ وَ أَرْمِينِيَةَ قَالَ الرَّشِيدُ فَلَمْ يَبْقَ لَنَا شَيْ‏ءٌ فَتَحَوَّلْ إِلَى مَجْلِسِي قَالَ مُوسَى قَدْ أَعْلَمْتُكَ أَنَّنِي إِنْ حَدَدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا فَعِنْدَ ذَلِكَ عَزَمَ عَلَى قَتْلِهِ‏ وَ فِي رِوَايَةِ ابْنِ أَسْبَاطٍ أَنَّهُ قَالَ: أَمَّا الْحَدُّ الْأَوَّلُ فَعَرِيشُ مِصْرَ وَ الثَّانِي دُومَةُ الْجَنْدَلِ وَ الثَّالِثُ أُحُدٌ وَ الرَّابِعُ سِيفُ الْبَحْرِ فَقَالَ هَذَا كُلُّهُ هَذِهِ الدُّنْيَا فَقَالَ هَذَا كَانَ فِي أَيْدِي الْيَهُودِ بَعْدَ مَوْتِ أَبِي هَالَةَ فَأَفَاءَهُ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ بِلَا خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ‏ فَأَمَرَهُ اللَّهُ أَنْ يَدْفَعَهُ إِلَى فَاطِمَةَ علیها السلام

در کتاب اخبار خلفاء آمده است: هارون الرشید به امام کاظم علیه السلام می­گفت: «فدک را بگیرید تا آن را به شما برگردانم». ایشان نمی­پذیرفت تا اینکه او فراوان پافشاری کرد، امام علیه السلام فرمود: «فدک را نمی‌گیرم مگر اینکه آن را با تمام محدوده­اش باز گردانی». گفت: «و محدوده­اش کجاست»؟ فرمود: «اگر معیّن کنم، نخواهی داد». گفت: «تو را به حقّ جدت قسم می­دهم که محدوده­اش را معیّن کن». فرمود: «مرز اوّل آن عدن است»! چهره‌ی رشید درهم رفت و گفت: «بگو». فرمود: «مرز دوّم سمرقند است»! چهره‌ی رشید خاکستری شد، فرمود: «مرز سوّم آفریقا است»! چهره‌ی رشید سیاه شد و گفت: «بگو». فرمود: «مرز چهارم سیف البحر است که هم مرز با جزائر و ارمنیّه است». رشید گفت: «دیگر برای ما چیزی باقی نماند، پس بیا جای من بنشین». حضرت موسی علیه السلام فرمود: «گفتم اگر مرزهای آن را معیّن کنم، بر نخواهی گرداند». همان وقت بود که هارون تصمیم به کشتن ایشان گرفت. در روایت ابن اسباط نیز آمده است که فرمود: «مرز نخست عَریش مصر است، مرز دوّم دُومهْ الجَندل است، مرز سوّم أحد و مرز چهارم سیف البحر است». رشید گفت: «اینکه تمام دنیا است». امام علیه السلام فرمود: «این سرزمین­ها از بعد از مرگ ابی­هاله در دست یهودیان بود که خداوند بدون جنگ و جدال و لشکرکشی آن‌ها را به تصرّف رسولش درآورد و خداوند به ایشان دستور داد آن‌ها را به فاطمه سلام الله علیها ببخشد.

ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام ، ج4، ص 320، قم، چاپ: اول، 1379 ق.

بنابراین قیام فاطمه زهرا سلام الله علیها بر علیه سران منافقین و رسوا نمودن آنها برای همیشه چراغ هدایت و علامت سوال بزرگ برای مسلمانان خواهد بود.

مقدمه دوم: در زمان حکومت حضرت علی علیه السلام، تفکر غالب میان توده های مردم، که نسبت به بسیاری از حقایق صدر اسلام بی اطلاع بودند، مشروعیت خلافت خلفای پیشین بود. با تبلیغات گسترده حزب سقیفه و سیاست محدودیت و سانسور نسبت به نشر سنت نبوی و اهل بیت علیهم السلام و پیروان ایشان هم چون سلمان، مقداد، ابوذر و ...، باور بیشتر مردم آن بود که خلافت خلفای پیشین، مشروع و بدون اشکال بوده است.

نتیجه گیری: اگر امیرالمومنین علیه السلام در زمان حکومت خویش، اقدام به تصاحب اموال فدک می کرد، اختلاف میان اهل بیت علیهم السلام و جریان سقیفه، به یک اختلاف مالی کوچک تقلیل پیدا می کرد. بنابراین عدم تصاحب ایشان، کاملا در راستای قیام فاطمی بوده است نه اینکه در تضاد و تعارض با آن باشد. البته شاید بتوان یکی دیگر از حکمت های عدم تملک اموال فدک در زمان حکومت را، از بین بردن زمینه های اتهام مال دوستی حزب اموی نسبت به امیرالمومنین علیه السلام دانست.



Share
1 | رضا | Germany - Falkenstein | ٢٢:١٧ - ١٣ دي ١٤٠٠ |
سلام علیکم
در روایات اهل سنت در کدام منبع از قول پیامبرص آمده که ایشان فرمودند: اگر در میان قومی کسی به حکومت برسد اما در میانشان اعلم وبهتر از آن حاکم باشد ان حاكم در حق خدا ورسولش خیانت کرده است

پاسخ:
با سلام
عن رسول الله صلى الله عليه وسلم من استعمل عاملا من المسلمين وهو يعلم أن فيهم أولى بذلك منه واعلم بكتاب الله وسنة نبيه فقد خان الله ورسوله وجميع المسلمين
السنن الكبرى - أحمد بن الحسين البيهقي - ج 10 ص 118

ومن تولى من أمر المسلمين شيئا فاستعمل عليهم رجلا وهو يعلم أن فيهم من هو أولى بذلك وأعلم منه بكتاب الله وسنة رسوله فقد خان الله ورسوله وجميع المؤمنين
مجمع الزوائد - الهيثمي - ج 5 ص 211
موفق و موید باشید
گروه پاسخ به شبهات
موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
2 | محمد | | ١٠:١٠ - ١٤ بهمن ١٤٠٠ |
سلام عرض می کنم خدمت عزیزان موسسة تحقیقاتی حضرت ولیعصر(ارواحنا فداه) ببخشید بنده یه سوالی داشتم که واقعا مغز من رو گیج کرده! این که چرا وهابی ها و اهل سنت و در کل مخالفین شیعه صوت قرآن زیبایی دارند و از ما شیعیان بهتر قرآن می خوانند آیا این دلیل بر حقانیت آنهاست؟ چون الا بهترین قاریان قرآن معاصر وهابی های اهل عربستان و نجد هستند آیا این نشان دهنده بر حق بودن مذهب مخافین ما شیعیان است؟ ممنون میشم این سوالم رو پاسخ بدید
موفق و مؤید باشید

پاسخ:
با سلام
اولا چنین چیزی صحت ندارد؛ ما قاریان بسیاری داریم که در مسابقات بین المللی مقام اول را کسب کرده اند و قرائت های بسیار زیبایی دارند.
ثانیا به فرض هم که آن ها صدای خوبی داشته باشند، چنین مسئله ای ملاک حقانیت نیست.
اتفاقا خداوند در قرآن چنین تفکری را رد کرده است.
مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
سوره جمعه آیه 5
مثَل كسانى كه تورات به آنها داده شده و بدان عمل نمىكنند مثَل آن خر است كه كتابهايى را حمل مىكند بد مثَلى است مثَل مردمى كه آيات خدا را دروغ مىشمرده‌اند و خدا ستمكاران را هدايت نمىكند
در روایات هم بیان شده است که چه بسیار قاریان قرآنی که قرآن ها را لعن می کند؛ چون این افراد فقط قرآن را تلاوت می کنند؛ اما به آن عمل نمی کنند.
موفق و موید باشید
گروه پاسخ به شبهات
موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
3 | محمد | Germany - Falkenstein | ١٢:٥٤ - ٠٧ اسفند ١٤٠٠ |
سلام علیکم خسته نباشید ببخشید یک سؤال داشتم می خواستم اگه میشه لطف کنید پاسخ بدید یکی از اهل سنت به من پیام داده بود کهما اهل سنت معتدل و میانه رو هستیم و سب و لعن و بدگویی نمی کنیم و هم صحابه پیامبر را دوست داریم و هم اهل بیت پیامبر را و گفت که شما شیعیان غالی هستید و فقط به اهل بیت(علیهم السلام) چسپیدید و به خاطر اهل بیت اصحاب پیامبر را دور انداخته اید و آنها را سبّ و لعن می کنید می خواستم لطف کنید به این شبهه پاسخ بدید که آیا ما شیعیان تندرو هستیم و صحابه را لعن می کنیم و از آنها بیزاری می جوییم و فقط از اهل بیت پیامبر دفاع می کنیم و اهل سنت معتدل هستند و هم صحابه و هم اهل بیت را قبول دارند اگه لطف بفرمایید این شبهه رو پاسخ بدید ممنون می شوم از شما موفق باشید

پاسخ:
با سلام
این درست نیست که ما همه صحابه را لعن می کنیم.
ما بسیاری از صحابه را قبول داریم و از آن ها امید شفاعت در روز قیامت داریم.
ما از منافقین افرادی که خلاف قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله عمل کردند بی زاری می جوییم.
در میان همین صحابه افرادی بودند که به یکدیگر ناسزا می گفتند و فحاسی می کردند و همدیگر را لعن می کردند و حتی تهمت زنا بهم می زدند، آیا از این افراد باید بی زاری جست یا خیر؟
معاویه دستور لعن امیرالمومنین علیه السلام را در تمامی منبرهای حکومت خود داد، آیا کسی که خلیفه چهارم اهل سنت را لعن می کند نباید از او بی زاری جست؟
آیا بی زاری جستن از این افراد تند روی است؟
آیا به معاویه و امثال او می شود گفت صحابی؟
خداوند در قرآن افرادی را که باعث اذیت پیامبر صلی الله علیه و آله شدند را لعن کرده است و در خود قرآن آمده است که برخی از همسران پیامبر با افشای سر پیامبر صلی الله علیه و اله ایشان را اذیت کردند، آیا خداوند هم تندرو است که برخی از صحابه و همسران پیامبر صلی الله علیه و اله را لعن کرده است؟
موفق و موید باشید
گروه پاسخ به شبهات
موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها