2024 April 27 - شنبه 08 ارديبهشت 1403
پاسخ به شبهات غلوّ 02
کد مطلب: ٥٤٤٩ تاریخ انتشار: ٠٧ فروردين ١٣٩٠ تعداد بازدید: 3602
حبل المتین » عمومی
پاسخ به شبهات غلوّ 02

امیرالمؤمنین قسیم الجنة والنار، دیدگاه علمای شیعه درمورد غلات
حبل المتين 90/01/07

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 07 / 01 / 90

آقاي محسني

همان طور كه بينندگان عزيز ما درخواست داشتند تا كليپ هايي را از شبكه هاي أهل سنت و وهابيت پخش كنيم و آنها را نقد كنيم، امشب هم همين تصميم را داريم. اين كليپ ها را مي بينيم و به شبهات آنها پاسخ مي دهيم.

پخش كليپ 01

حيرت آور اين است كه شما فقط همين دنيا نيست كه، من مي گويم اينها در حالت عادي نبودند اين حديث ها را ساختند و يقين دارم در حالت عادي نبودند، تحت تأثير مواد مخدر بودند. در روز قيامت هم شما الله را هيچ كاره كرده ايد. يعني كم كم به اوج رسيديد. الله را برديد عقب و قيامت هم مي گوييد حساب مردم را، كتاب هاي شما نوشته است، منكر نمي توانيد بشويد، در دعاهاي شما نوشته است، هر روز مي خوانيد. مي گوييد كه در روز قيامت هم حساب مردم را امامان مي رسند. يعني دنيا را كه داديد به امامان، آخرت را هم ول نكرديد، براي خدا نماند. مي گوييد كه حساب مردم را آنها مي رسند. به اين هم إكتفاء نكرديد، حساب يزيد را حسين مثلاً مي رسد، فكر كنيد جاي خدا نشسته است، استغفر الله. به اين هم إكتفاء نكرديد، گفتيد كه جهنم و بهشت را حضرت علي تقسيم مي كند. يك لقبي كه به حضرت علي داديد، همين است كه تقسيم كننده جهنم و بهشت است. مدعي شديد كه حضرت رسول فرموده است كه دروغي از اين بالاتر من نشنيدم. پس ديگر براي خدا چه ماند! شما به من بگوييد.

[پايان كليپ]

آقاي محسني

اين كليپ را همه بينندگان عزيز ديدند و شنيدند كه چه نسبت هاي تندي را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دادند و فرمودند چه دروغي بالاتر از اين كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم چنين حرفي درباره حضرت علي (عليه السلام) زده باشد در مورد «قسيم النار و الجنة»!

اينها مي گويند شيعيان، بهشت و جهنم را به دست ائمه (عليهم السلام) داده اند و پل صراط را به أمير المؤمنين (عليه السلام) داده اند كه تقسيم كننده بهشت و جهنم است. درباره اين مطالب توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

اين آقا اين تعبير را دارد:

دروغي از اين بالاتر من نشنيدم.

اگر در اين زمينه شما جاهل هستيد و نمي دانيد و سواد نداريد و مطالعه نمي كنيد و از كتاب هاي خودتان خبر نداريد، گناه شيعه چيست؟! شما تاوان جهل و ناداني و بي سوادي خودتان را از جيب شيعه مي پردازيد؟! «أمن الإنصاف يابن الطلقاء؟!».

نكته اول:

در اين كه أمير المؤمنين (عليه السلام) «قسيم النار و الجنة» است، هيچ شك و شبهه اي نيست و در كتاب هاي شما به صورت وفور نقل شده است. خود آقاي قاضي عياض به صراحت اين مباحث را مطرح كرده است و در كتاب الشفا بتعريف حقوق المصطفي، جلد 1، صفحه 338 از إخبار نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) از مغيّبات صحبت مي كند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از مطالب غيبي خبر داده و چند مورد را ذكر مي كند:

و أخبر بملك بني أمية و ولاية معاوية و وصاه و اتخاذ بني أمية مال الله دولا و خروج ولد العباس بالرايات السود و ملكهم أضعاف ما ملكوا و خروج المهدي و ما ينال أهل بيته و تقتيلهم و تشريدهم و قتل علي و أن أشقاها الذي يخضب هذه من هذه أي لحيته من رأسه و أنه قسيم النار، يدخل أولياؤه الجنة و أعداؤه النار.

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از سلطنت بني أميه خبر داده ... و از اين كه أمير المؤمنين را شقي ترين انسان ها به قتل مي رساند خبر داده و هم چنين خبر داده است كه أمير المؤمنين تقسيم كننده بهشت و جهنم است و دوستانش را وارد بهشت مي كند و دشمنانش را وارد آتش جهنم مي كند.

نكته دوم:

حتي اين قضيه «قسيم النار و الجنة» در كتاب لغت هم آمده است. من بارها گفته ام كه اگر مطلبي وارد فرهنگ مردم نشود، وارد كتاب هاي لغت نمي شود و وقتي مطلبي در كتاب هاي لغت بيايد، يعني آن مطلب مشهور بوده و عموم مردم با آن أنس دارند.

النهاية في غريب الحديث لإبن الأثير، ج 4، ص 61 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج 12، ص 479 ـ تاج العروس للزبيدي، ج 17، ص 569 ـ الفايق في غريب الحديث لجار الله الزمخشري، ج 3، ص 97

نكته سوم:

آقاي إبن حجر مكي در كتاب الصواعق المحرقة، جلد 2، صفحه 369، چاپ جديد كه در ردّ شيعه نوشته است، مي گويد:

علي در قضيه شوراي 6 نفره عمر بن خطاب، خطاب به آن 5 نفر، از جمله فضائلي كه در آنجا مطرح كرد و شايستگي خودش را براي تصدي خلافت و عدم شايستگي ديگران را مطرح كرد، اين بود كه فرمود:

فأنشد كم بالله! هل فيكم أحد قال له رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) «أنت قسيم النار و الجنة» غيري؟ قالوا: أللهم لا.

شما را به خدا قسم مي دهم! آيا در ميان شما، غير از من، كسي هست كه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) در مورد او گفته باشد: «تو تقسيم كننده بهشت و جهنم هستي»؟ گفتند: به خدا قسم! نه.

سپس آقاي إبن حجر مكي مي گويد:

اين همان عبارتي است كه از علي بن موسي الرضا هم وارد شده است كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به علي فرمود:

يا علي! أنت قسيم الجنة و النار، فيوم القيامة تقول للنار: هذا لي و هذا لك.

اي علي! تو تقسيم كننده بهشت و جهنم هستي. در روز قيامت هم به جهنم مي گويي: اين (شخص كه از دوستان من است) براي من است (و بايد به بهشت برود) و اين (شخص كه از دشمنان من است) براي تو است (و بايد به جهنم برود).

نكته چهارم:

جالب اين كه آقاي گنجي شافعي از علماء بزرگ أهل سنت به نقل از محمد بن منصور طوسي مي گويد:

كنا عند أحمد بن حنبل، فقال له رجل: يا أبا عبد الله! ما تقول في هذا الحديث الذي يروي: أن عليا قال: «أنا قسيم النار»؟ فقال أحمد: و ما تنكرون من هذا الحديث؟ أليس روينا إن النبي صلي الله عليه و سلم قال لعي: «لا يحبك إلا مؤمن و لا يبغضك إلا منافق (صحيح مسلم، ج 1، ص 61)»؟ قلنا: بلي، قال: فأين المؤمن؟ قلنا: في الجنة، قال: فأين المنافق؟ قلنا: في النار، قال: فعلي قسيم النار.

نزد احمد بن حنبل (متوفاي 241 هجري) بوديم و كسي آمد از او پرسيد: نظر شما نسبت به اين روايتي كه نقل مي كنند كه علي بن أبي طالب فرمود: «أنا قسيم النار» چيست؟ گفت: چرا اين حديث را انكار مي كنيد؟ آيا از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نقل نمي كنيم كه به علي فرمود: «دوست نمي دارد تو را مگر مؤمن و دشمن نمي دارد تو را مگر منافق»؟ گفتيم: بله. گفت: پس جاي مؤمن كجاست؟ گفتيم: در بهشت. گفت: پس جاي منافق كجاست؟ گفتيم: در جهنم. گفت: پس علي تقسيم كننده بهشت و جهنم است.

كفاية الطالب للكنجي الشافعي، ص 72

البته اين روايت «أنا قسيم النار» را افراد متعددي نيز نقل كرده اند:

الطبقات الحنابلة لأبي يعلي الحنبلي، ج 1، ص 320، چاپ قاهره ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 298 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 13، ص 151 ـ المناقب للخوارزمي، ص 294

نكته پنجم:

جداي از اين روايت، ما از جناب آقاي سجودي سؤال مي كنيم:

آقاي خطيب بغدادي كه از استوانه هاي علمي أهل سنت است، نقل مي كند از أنس بن مالك، خادم و صحابه رسول الله (صلي الله عليه و آله) كه مي گفت:

شنيدم از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) كه فرمود:

إن علي الصراط لعقبة لا يجوزها أحد إلا بجواز من علي بن أبي طالب.

در پل صراط، عقبه هايي هست كه كسي از آنها عبور نمي كند، مگر كسي كه از علي بن أبي طالب مجوّز داشته باشد.

تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 10، ص 355 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 44، ص 254

اگر آقاي سجودي اين روايات را نديده و سوادش را ندارد يا أهل مطالعه نيست، ما چه كنيم؟! إبن حجر مكي در الصواعق المحرقة، صفحه 195، چاپ مصر از أبو بكر خليفه اول نقل مي كند:

سمعت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) قال: لا يجوز أحد الصراط إلا من كتب له علي الجواز.

شنيدم از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) كه فرمود: كسي از صراط عبور نمي كند، مگر اين كه علي براي او جواز عبور نوشته باشد.

نكته ششم:

جالب اين است كه در ذيل آيه شريفه:

أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ

سوره ق / آيه 24

در كتاب هاي متعدد أهل سنت نقل كرده اند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

يقول الله تعالي يوم القيامة لي و لعلي بن أبي طالب: أدخلا الجنة من آحبكما و أدخلا النار من أبغضكما، فيجلس علي علي شفير جهنم فيقول لها: هذا لي و هذا لك و هو قوله: «أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ»

خداوند خطاب مي كند به من و علي بن أبي طالب و مي گويد: هر كسي را كه شما دو نفر را دوست دارد به بهشت ببريد و هر كس شما را دشمن مي دارد، به جهنم ببريد. علي در كنار درب آتش جهنم مي نشيند و مي گويد: اين (شخص كه از دوستان من است) براي من است (و بايد به بهشت برود) و اين (شخص كه از دشمنان من است) براي تو است (و بايد به جهنم برود).

شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 2، ص 264 ـ جامع مسانيد أبي حنيفة للخوارزمي، ج 2، ص 284 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص 325

با توجه به اين روايات، اين آقايي كه مي گويد:

دروغي از اين بالاتر من نشنيدم.

براي اين روايات چه جوابي دارد؟

* * * * * * *

آقاي محسني

آيا مشابه اين أحاديث در مورد خلفاء آمده است؟

استاد حسيني قزويني

روايت اول:

من روايتي را مي خوانم و قضاوت را بر عهده بينندگان عزيز مي گذارم. آقاي إبن حبّان كه از استوانه هاي علمي أهل سنت است، روايتي را با سند نقل مي كند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

إذا كان يوم القيامة نادي مناد من تحت العرش ألا هاتوا أصحاب محمد، فيؤتي بأبي بكر الصديق و عمر بن الخطاب و عثمان بن عفان و علي بن أبي طالب، قال: فيقال لأبي بكر: قف علي باب الجنة، فأدخل من شئت برحمة الله و ادرأ من شئت بعلم الله و يقال لعمر: قف علي الميزان، فثقل من شئت برحمة الله و خفض من شئت بعلم الله و يعطي عثمان من الشجرة التي غرسها الله في الجنة و يقال له: ذد الناس عن الحوض ... .

وقتي روز قيامت شد، منادي از زير عرش ندا مي كند: برويد أصحاب محمد را بياورد. أبو بكر صديق و عمر بن خطاب و عثمان بن عفان و علي بن أبي طالب آورده مي شوند. به أبو بكر گفته مي شود: بر درب بهشت بايست و هر كس را دوست داري وارد بهشت كن و هر كس را دوست نداري وارد آتش جهنم كن ... .

كتاب المجروحين لإبن حبان، ج 1، ص 145 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 44، ص 191 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج 1، ص 40 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 71

ايشان كه مي گويد:

كتاب هاي شما نوشته است، منكر نمي توانيد بشويد.

اين روايت هم در كتاب هاي شما آمده است. اگر بنا باشد هر چيزي كه در كتاب ها نوشته شده باشد ملاك باشد، شما هم آمده ايد دروغي به اين بزرگي و حديثي جعلي را كه حتي خود إبن حبان هم مي گويد اين روايت جعلي است و هيچ اصلي ندارد، آورده ايد. إبن حبان از موقعيت علمي و عبادي بزرگان أهل سنت خبر دارد و مي داند قضيه چيست كه مي گويد اين روايت جعلي است. جناب آقاي سجودي! اين روايت هم در كتاب هاي شما آمده است.

روايت دوم:

آقاي إبن عساكر روايتي را نقل مي كند در رابطه با شرح حال يكي از بزرگان أهل سنت به نام حبيب و مي گويد:

جاء رجل إلي حبيب من أهل خراسان يريد مكة، فقال: يا شيخ! أشتر لي دارا و دفع إليه مالا و خرج إلي مكة، فأخذ حبيب المال فتصدق بها، فقدم عليه الرجل فقال: يا أبا عبد الله! إذهب بي إلي الدار التي إشتريتها فأرنيها، فقال له حبيب: إنك لا تراها اليوم و لكن إذا مت فستراها، فقال الخراساني: أكتب إلي عهدتها حتي أذهب بها معي إلي خراسان، فكتب له حبيب: «بسم الله الرحمن الرحيم، هذا ما اشتري حبيب من ربه قصرا في الجنة طوله كذا و كذا و ارتفاعه كذا و كذا في الجنة»، ثم ختم الكتاب و دفعه إليه ... .

شخصي كه قصد سفر به مكه را داشت، نزد حبيب آمد و پولي را به او داد تا براي او خانه اي بخرد و سپس آن شخص به مكه رفت. حبيب هم آن پول را گرفت و صدقه داد. وقتي آن شخص از مكه برگشت، به حبيب گفت: آنه خانه اي را كه برايم خريده اي نشانم بده. حبيب گفت: تو آن خانه را امروز نمي بيني و وقتي از دنيا رفتي، آن را خواهي ديد (يعني با صدقه دادن، خانه اي در بهشت برايت خريده ام). آن شخص گفت: برايم سند بنويس تا با آن به شهرم برگردم. حبيب هم براي او سند نوشت: «بسم الله الرحمن الرحيم. اين قصري است در بهشت كه حبيب از خدايش خريده است به طول و ارتفاع چنين و چنان»، ... .

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 12، ص 53 و 54

ببينيد! اين آقايان خانه هاي بهشتي را هم تقسيم كرده اند و بزرگان شان خانه هاي بهشتي مي فروشند.

آقاي سجودي! اينها هيچ اشكالي ندارد اگر كسي بيايد از خداوند بهشت را بخرد، همانند كاري كه آقايان مسيحيان مي كنند و مي گويند شما هر گناهي را بكن، وقتي نزد كشيش بروي، همه گناهانت را با پول مي خرند تا پرونده ات پاك شوي.

جالب اين كه يك نفر ديد در يكي از اين كشورهاي اروپايي، يك كشيش پول از مردم مي گيرد و قباله اي از بهشت به مردم مي دهد. او هم نزد كشيش رفت و گفت: «من مي خواهم تمام جهنم را بخرم تا هر كسي را خواستم راه بدهم و هر كسي را نخواستم راه ندهم». پول كلاني به آن كشيش داد و آن كشيش هم يك قباله اي نوشت و مُهر كليسا را بر آن زد و ششدانگ جهنم را به ايشان فروخت. او هم آمد در ميان مردم و گفت: «اي مردم! هر چقدر مي خواهيد گناه بكنيد. من تمام جهنم را خريدم و اين هم قباله اي است كه از كشيش گرفتم. هيچ كس را به آنجا راه نمي دهم». اين كشيش هم ديد كه كسي براي خريدن بهشت نمي آيد و بازارش كساد شد. بعد هم فهميد كه آن شخص به ايشان كلك زده است و جهنم را خريده است و مردم خيال شان راحت شده است كه ديگر به جهنم نمي روند.

در آنجا جاي حبيب خالي بود تا برود تمام جهنم را بخرد تا فكر و خيال اين حضرات آسوده باشد.

من كان بيته من الزجاج، فلا يرمي الناس بالحجارة.

كسي كه خانه اش از شيشه است، به طرف مردم سنگ پرتاب نمي كند.

چون وقتي شما به طرف كسي سنگ پرتاب كنيد، او هم به طرف خانه شيشه اي شما سنگ پرتاب مي كند و خانه شما ويران مي شود. لطف كنيد در شبكه تان در رابطه با مباحث خودتان، تفسير أهل سنت و فقه أهل سنت براي مردم توضيح بدهيد. آنها واقعاً گرفتار هستند در كشورهاي مختلف؛ حتي در خود ايران و كشورهاي آسياي ميانه، مسائل شان را نمي دانند و مسائل نماز و غسل را بيان كنيد يا بياييد فضائل خلفاء خود را بيان كنيد. ولي اين كه شما مي آييد پا در كفش شيعه مي گذاريد و متكبرانه به صندلي تكيه مي دهيد و چنين و چنان مي گوييد و عليه معتقدات شيعه حرف مي زنيد، اين را هم بدانيد كه خداوند افرادي را وادار مي كند تا شما را مفتضح كند.

روايت سوم:

من از عزيزان أهل سنت عذر مي خواهم، مخصوصاً از كساني كه به احمد بن حنبل ارادت دارند. ما مجبوريم بعضي از مسائل را مطرح كنيم. شما خودتان سنگي به دهان اين آقا بزنيد تا مقداري آرام بگيرد تا ما هم مجبور نشويم روي بعضي از خط قرمزها وارد شويم. وقتي اينها مي آيند خط قرمزهاي شيعه را اين چنين مورد هجمه قرار مي دهند، ديگر براي ما خط قرمزي در دفاع از أهل بيت (عليهم السلام) مفهوم ندارد. ولي ما نه فحش مي دهيم و نه اهانت و جسارت مي كنيم و با احترام تعبير مي كنيم و آنچه را كه در كتاب هاي شما هست مطرح مي كنيم. مسائلي را مطرح مي كنيم كه علماء شما جرأت بيان آن را ندارند و اگر مطرح كنند، كسي سراغ آنها نمي رود و اطراف شان خلوت مي شود.

آقاي إبن جوزي كه از شخصيت هاي برجسته شماست، در كتاب مناقب احمد بن حنبل، صفحه 190مي گويد:

يك نفر از درياي هند آمد به بغداد و خدمت جناب احمد بن حنبل آمد و يك پيام خيلي ويژه اي داشت براي ايشان. احمد بن حنبل گفت: پيامت چيست؟ گفت: ما در درياي هند بوديم و براي تجارت مي رفتيم و كشتي ما غرق شد و يك دفعه ديديم كه دو نفر سواره در وسط دريا به من گفتند: اگر مي خواهيد شما را نجات بدهيم، يك شرط دارد كه از طرف ما به احمد بن حنبل سلام برسانيد. گفتم: احمد بن حنبل كيست؟ گفتند: يكي از علماء و رهبران اسلامي در بغداد است. گفتم: شما چه كسي هستيد؟ گفتند: من حضرت الياس هستم و ايشان هم يكي از ملائكه مقرب خداوند است كه بر درياي هند موكل است. من هم قول دادم كه سلام آنها را به شما برسانم و ما را نجات دادند. الآن هم آمده ام سلام حضرت الياس و آن ملك را به شما برسانم.

اينها هيچ اشكالي ندارد!

روايت چهارم:

جناب آقاي آقاي ماجيشون كه از علماء بزرگ أهل سنت است و از روات صحيح مسلم و سنن أبو داود و صحيح ترمذي و سنن إبن ماجه است و از نظر اعتبار و وثاقت، خيلي جايگاه بالايي دارد، آقاي إبن حجر عسقلاني و مزي و إبن خلّكان قضيه اي را از او نقل مي كنند و اين قضيه را به عنوان يك قضيه قطعي آورده اند:

پسر إبن ماجشون مي گويد:

عرج بروح أبي الماجشون، فوضعناه علي سرير الغسل و قلنا للناس: نروح به. فدخل غاسل إليه يغسله فرأي عرقا يتحرك من أسفل قدمه فاقبل علينا، فقال: أري عرقا يتحرك و لا أري أن أعجل عليه. فاعتللنا علي الناس و قلنا: نغدوا لم يتهيأ أمرنا علي ما أردنا فأصبحنا و غدا عليه الغاسل و جاء الناس، فرأي العرق علي حاله، فاعتذرنا إلي الناس بالأمر الذي رأيناه، فمكث ثلاثا علي حاله، ثم إنه نشع بعد ذلك، فاستوي جالسا، فقال: ائتوني بسويق، فأتي به، فشربه، فقلنا له: خبرنا مما رأيت، قال: نعم، إنه عرج بروحي، فصعد بي الملك حتي أتي سماء الدنيا فاستفتح ففتح له، ثم هكذا في السماوات حتي انتهي إلي السماء السابعة، فقيل له: من معك؟ قال: الماجشون. فقيل له: لم يأن له بقي من عمره كذا و كذا سنة و كذا و كذا شهرا و كذا و كذا يوما و كذا و كذا ساعة، ثم هبط فرأيت النبي صلي الله عليه و سلم و رأيت أبا بكر عن يمينه و عمر عن يساره و رأيت عمر إبن عبد العزيز بين يديه، فقلت للذي معي: من هذا؟ قال: أو ما تعرفه؟ قلت: إني أحببت أن أستثبت. قال: هذا عمر بن عبد العزيز: قلت: إنه لقريب المقعد من رسول الله صلي الله عليه و سلم. قال: إنه عمل بالحق في زمن الجور و إنهما عملا بالحق في زمن الحق.

پدرم ماجشون از دنيا رفته بود و مي خواستيم غسلش بدهيم كه ديديم رگ هاي پايش حركت مي كند. غسل دادن را به تأخير انداختيم تا رگ هايش درست شود. سه شبانه روز به همان شكل ماند و رگ هاي پايش حركت مي كرد. بعد از سه روز به حالت عادي برگشت و پدرم بلند شد نشست و گفت: شربتي براي من بياوريد. شربتي آوردند و او خورد. به او گفتيم: از چيزهايي كه ديدي به ما خبر بده. گفت: مَلَكي آمد و مرا به آسمان هفتم بردند. وقتي به آسمان هفتم رسيديم، به آن مَلَك گفته شد: او چه كسي است كه با خود آورده اي؟ گفت: آقاي ماجشون. به او گفته شد: هنوز از عمر او چند سال و چند ماه و چند روز و چند ساعت مانده است (يعني اشتباهاً قبض روح شده است) و ما را برگرداندند. هنگام برگشتن، نبي (صلي الله عليه و سلم) را ديدم كه أبو بكر در سمت راستش و عمر در سمت چپش و عمر بن عبد العزيز هم جلوي آن حضرت بود. به كسي كه با من بود گفتم: كسي كه جلوي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نشسته است، كيست؟ گفت: آيا او را نمي شناسي؟ او عمر بن عبد العزيز است كه در دوران جور و ستم، به حق عمل كرده است و أبو بكر و عمر در دوران حق، به حق عمل كردند.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 11، ص 341، شماره 650 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 32، ص 338، شماره 7090 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 7، ص 506 ـ وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان لإبن خلكان، ج 6، ص 376 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج 28، ص 67

جناب آقاي سجودي! زدي ضربتي، ضربتي نوش كن.

جالب اين است كه آقاي إبن حجر عسقلاني وقتي شرح حال آقاي ماجشون را مي نويسد، مي گويد:

إنما سمي الماجشون لكونه كان يعلم الغناء و يتخذ القيان.

آقاي ماجشون را ماجشون ناميدند به اين دليل كه غنا آموزش مي داد و سر و كارش با كنيزكان مغنّي و آوازه خوان بود.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 11، ص 340، شماره 650

اين كه چه ارتباطي است ميان آموزش دهنده غنا و رفتن به آسمان هفتم، ما نمي دانيم!

جالب اين كه مرحوم علامه اميني (ره) اين قضيه را در كتاب الغدير نقل مي كند و مي گويد:

ما كنت أحسب أن يوجد في الأمة الإسلامية من يتهم الملك الموكل بقبض الأرواح بالجهل بآونة الوفيات و قد وكل به من عند العزيز العليم فقال سبحانه: «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (سجده / 11)».

من گمان نمي كردم در أمت اسلامي كساني باشند كه ملك الموت را متهم كنند به اين كه جاهلانه و بدون دستور خداوند قبض روح مي كرد! با اين كه خود ملك الموت موكل قبض روح شده است و خداوند مي فرمايد: « بگو: فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده، جان شما را مي گيرد».

الغدير للشيخ الأميني، ج 11، ص 135

بنده هم خدمت علامه اميني (ره) عرض مي كنم كه قضايا خيلي بالاتر از اين است و به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گفته اند:

إن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) يهجر.

صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 5، ص 76 ـ صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 4، ص 31

شايد اينها بگويند:

ـ نستجير بالله ـ خدا هم اشتباه كرده بود و هنوز هنگام وفات آقاي ماجشون نرسيده بوده است. چون در قرآن آمده است كه ملك الموت بدون دستور خداوند، كسي را قبض روح نمي كند. پس او از خداوند دستور گرفته بود و خداوند هم ـ نستجير بالله ـ اشتباه كرده بود.

جناب آقاي سجودي! اگر ملاك اين است كه در كتاب هاي شما نوشته اند، در كتاب هاي معتبر شما با نظر قطعي و بدون اين كه اشكال تراشي بكنند، اين قضيه را نقل مي كنند.

روايت پنجم:

آقاي إبن جوزي در مناقب احمد بن حنبل، صفحه 606، باب 92 نقل مي كند:

عن عبد الله بن أحمد يقول: رأيت أبي في المنام فقلت: ما فعل الله بك؟ قال: غفر لي. قلت: جاءك منكر و نكير؟ قال: نعم، قالا لي: من ربك؟ قلت: سبحان الله أما تستحيان مني؟ فقالا لي: يا أبا عبد الله! أعذرنا بهذا أمرنا.

پسر آقاي احمد بن حنبل مي گويد: وقتي پدرم از دنيا رفت، او را در خواب ديدم و گفتم: بعد از مردن، خداوند با تو چه كرد؟ گفت: مرا بخشيد. گفتم: آيا نكير و منكر نيامدند؟ گفت: بله، آمدند و به من گفتند: خدايت كيست؟ گفتم: سبحان الله! آيا شما دو نفر از من خجالت نمي كشيد و حيا نمي كنيد (كه درباره خدا از من سؤال مي كنيد)؟ نكير و منكر به من گفتند: از تو عذرخواهي مي كنيم، خداوند به ما دستور داده بود كه از تو سؤال كنيم.

يعني در حقيقت به خداوند اعتراض مي كند!

جناب آقاي سجودي! كساني كه اين روايات را ساخته اند، چه خورده بودند؟ آيا مواد مخدر مصرف كرده بودند؟ آيا نبيذ خورده بودند و جاي جناب خليفه دوم خالي بود كه بيايد شلاق بزند؟ يا نه، از همان شرابي كه جناب معاويه، امام شما مي خورد، خورده بودند و اين روايات را ساختند؟

روايت ششم:

جناب شعراني در كتاب الميزان، جلد 1، صفحه 46 مي گويد:

لما مات شيخنا شيخ الاسلام الشيخ ناصر الدين اللقاني رآه بعض الصالحين في المنام، فقال له: ما فعل الله بك؟ فقال: لما أجلسني الملكان في القبر ليسألاني، أتاهم الإمام مالك فقال: مثل هذا يحتاج إلي سؤال في إيمانه بالله و رسوله؟ تنحيا عنه! فتنحيا عني.

وقتي شيخ الإسلام ناصر الدين لقاني از دنيا رفت، بعضي از صالحين او را در خواب ديدند و به او گفتند: خدا با تو چه كرد؟ كتاب: وقتي نكير و منكر آمدند و مرا نشاندند تا سؤال قبر كنند؟ امام مالك آمد و گفت: آيا از اين چنين شخصي درباره ايمان به خدا و رسولش سؤال مي كنيد؟ از او دور شويد! آن دو هم از من دور شدند.

اين هم در كتاب هاي شما نوشته شده است و نمي توانيد آن را انكار كنيد. اگر قرار است هر چه در كتاب ها نوشته شده باشد، ملاك قضاوت باشد، اينها هم در كتاب هاي شما نوشته شده است. اميدواريم آقاي سجودي شهامت داشته باشد و نسبت به اين رواياتي كه ذكر كرديم، جواب بدهند. البته از اين روايات زياد داريم و اگر بخواهيم اين لاطائلات را از كتاب هاي معتبرشان بخوانيم، مثنوي هفتاد من كاغذ مي شود؛ قضايايي كه بهشت را مي فروشند و هر روز پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در خواب مي بينند و خدا را در خواب مي بينند. شايد نزديك به 40 مورد يادداشت كرده ام كه علماء أهل سنت مي گويند: «ما هر شب خدا را در خواب مي بينيم و خدا به ما آموزش مي دهد و استاد ما خداست و خدا به ما گفته است كه چرا فلان مذهب را انتخاب كرده ايد، فلان مذهب را انتخاب كنيد و ... ». اين آقايان تا اين اندازه جلو رفته اند كه خدا را ـ نستجير بالله ـ در خواب مي بينند!

* * * * * * *

آقاي محسني

كليپ دوم را پخش مي كنيم تا نسبت به شبهات و پاسخ به آنها بحث كنيم.

پخش كليپ 02

حالا مي رسيم به بيت القصير به قول عرب ها، يعني آن جايي كه منظور من است از تمام اين صحبت هايي كه من در اين چندين جلسه با شما داشته ام، حرفم همين بود: شما با اين غلوّي كه در حق امامان مي كنيد، اين منافات است با لا إله إلا الله. شما با الله، إله قرار داده ايد. مي گوييد لا إله إلا الله، ولكن إله است. ما مي گوييم خدايي نيست، إلهي نيست، مگر الله جل جلاله. اما شما إلٰهاني درست كرده ايد كنار الله. بلكه اگر نگويم مساوي با الله، بلكه اگر نگويم بالاتر از الله، چون كه قيامت را هم به دست اينها داده ايد، الله را نشانده ايد، معذرت مي خواهم، يهوديان هم اين عقيده را دارند، الله را بيكاره كرده ايد. لا إله إلا الله در اينجا ديگر فايده اي ندارد. بايد متوجه باشيد خطر خيلي بزرگ است. اين عقيده خيلي خطرناك است. شما متوجه نيستيد. كم كم شما را كشيدند بردند. من رويم با عوام نيست، با علماء است؛ شما هم يك روزي خواهيد مرد، از اين تخت غرور بياييد پايين، از خدا بترسيد، عمر، دارد روزانه خورده مي شود. همراه الله، إله را قرار داده ايد. مگر إله كيست؟ خب سنگ و بت كه إله نيست. همان ها همين قدرت ماوراء طبيعي و عجيب را براي بت ها قائل بودند كه إله شدند. والله اگر ما انصاف بدهيم بت پرستان اين قدر غلوّ نمي كردند كه ما و شما مي كنيم. ما يعني منظورم ما وقتي كه از شما بوديم. با اين عقيده، اميد بهشت داشتن، خواب است و خيال است و جنون است و محال. باور نكنيد با اين عقيده، انسان بتواند به بهشت برود؛ توبه كنيد.

[پايان كليپ]

آقاي محسني

اقوال بزرگان أهل سنت نسبت به غلوّ چيست؟

استاد حسيني قزويني

نكته اول:

ايشان كه صحبت مي كرد:

شما هم يك روزي خواهيد مرد، از اين تخت غرور بياييد پايين.

من واقعاً به ياد آن آيه 127 سوره أعراف افتادم كه فرعون و همراهانش مي گفتند حضرت موسي (عليه السلام) آمده است تا در زمين فساد كند و خدايان شما را كنار بزند.

وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسي وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ

اشراف قوم فرعون به او گفتند: آيا موسي و قومش را رها مي كني كه در زمين فساد كنند و تو و خدايانت را رها سازند.

آيا حضرت موسي (عليه السلام) مفسد في الأرض شده است و با خدا مبارزه مي كند. كدام خدا؟ خدايي كه فرعون است و مي گويد:

فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي

سوره نازعات / آيه 24

حالا هم اين آقايان ما را به كدام الله معرفي مي كنند؟ خدايي كه غير از ريش و عورت، همه چيز دارد؟ خدايي كه سوار بر الاغ مي شود؟ خدايي كه سوار شتر مي شود و براي مراسم حج مي آيد؟ خدايي كه پايش را در آتش جهنم مي گذارد؟ خدايي كه روي عرش مي نشيند و 4 انگشت از هر طرف بزرگ تر است؟ كدام الله را مي خوانيد؟ لا إله إلا الله يعني به ظاهر لا إله مي گوييد، ولي إلا الله شما همان بت است، بلكه بدتر از بت است. آقايان بت پرستان براي بت ها ارزش قائل بودند و اين طور نبود كه بگويند بت هاي ما وارد آتش جهنم مي شود. حتي خود بت پرستان نمي گويند كه بت ما رنگ آتش جهنم را مي بيند، ولي شما به صراحت مي گوييد كه خداي ما پايش را داخل آتش جهنم مي گذارد! ما نمي دانيم بايد با اين قضايا چه كرد؟

نكته دوم:

آقايان مراجعه كنند به كتاب هاي همين حضرات وهابي ها و بنيان گزاران وهابيت و تئورسين هاي وهابيت مانند إبن تيميه حرّاني (متوفاي 728 هجري) كه كتابي دارد به نام منهاج السنة ـ كه خود آقايان أهل سنتي كه منصف هستند، به اين كتاب مي گويند منهاج البدعة ـ و در جلد 1، صفحه 474 اين تعبير را دارد:

الرافضة غلوا في الرسل، بل في الأئمة، حتي إتخذوهم أربابا دون الله و تركوا عبادة الله وحده لا شريك له، ... يعطلون المساجد ... و يعظمون المشاهد ... .

رافضه نسبت به پيامبران و ائمه شان غلوّ كردند و آنها را به عنوان خدا گرفتند و عبادت خداوندي كه شريكي ندارد را ترك كردند و مساجد را تعطيل كردند و به مشاهد ائمه شان مي روند.

آقاياني كه اين حرف ها را مي شنوند، قضاوت كنند كه آيا مساجد شيعه به هنگام نماز مملوّ از جمعيت است، يا حرم ائمه (عليهم السلام)؟ البته حرمين شريفين را إستثناء كنيد. در كشورهاي اسلامي ببينيد كه در اوقات نماز، چه جاهايي مملوّ از جمعيت است؟ آيا مساجد وهابي ها يا مساجد شيعيان؟

هم چنين در منهاج السنة، جلد 6، صفحه 187 مي گويد:

من إدعي الإلهي في علي و هولاء شر من اليهود.

شيعيان در مورد علي ـ نستجير بالله ـ ادعاي الوهيت مي كنند و اينها از يهود بدتر هستند.

آقاي دهلوي در كتاب تحفة الإثنا عشرية، صفحه 323 و 748 كه فحش نامه اي عليه شيعه است، مي گويد:

من غلوّهم إن الله تعالي أخذ الميثاق من الملائكة و الأنبياء علي ولاية الأئمة و طاعتهم ... ، و هذا كفر و زندقة و مخالف للقرآن.

از غلوّ شيعيان اين است كه مي گويند خداوند از ملائكه و پيامبران عهد گرفته بر ولايت ائمه و اطاعت از آنها، ... اين كفر و الحاد و مخالف قرآن است.

نكته سوم:

آقاي محمد بن عبد الوهاب هم همين تعبير را در مجموع مؤلفاتش، جلد 6، صفحه 67 آورده است و نسبت به كساني كه غلوّ مي كنند، مي گويد:

هذا كفر، يستتاب، فإن تاب و إلا قتل.

اين كفر است و شيعياني كه هم چنين عقيده اي دارند، بايد توبه داده شوند و اگر توبه نكردند، بايد كشته شوند.

نكته چهارم:

يكي از بزرگان وهابي به نام محمد بن عبد الرحمن عُريفي، امام جماعت مسجدي در رياض در تاريخ 16 / 01 / 1431 هجري، مطابق 02 / 01 / 2010 ميلادي و 21 / 10 / 1388 شمسي، در خطبه هاي نماز جمعه گفت:

إن مذهب التشيع اساسه المجوسية و أنهم من أهل البدع الذين يرفع بعضهم الأئمة من أهل البيت إلي مراتب النبوة بل الإلهية.

اساس مذهب شيعه، مجوسي است و آنها أهل بدعت هستند و ائمه أهل بيت را تا مرتبه نبوت بالا برده اند، بلكه تا مرتبه الوهيت بالا برده اند.

خلاصه اين كه:

هر دَم از اين باغ، بري مي رسد تازه تر از تازه تري مي رسد

ما اين شبهه را در همان زمان در مدرسه فيضيه قم پاسخ داده ايم.

در طول اين 700 ، 800 سال، بنيان گزار اين اتهام غلوّ، إبن تيميه بوده است و بعد از او هم اين آقايان اين حرف هاي بي پايه و بي اساس را هر روز در صحبت هاي خود تكرار مي كنند و اين آقاي كارشناس حرف جديدي را نياورده است. بلكه مقداري عبارت هايش نارساتر است و مسلط به كلام نيست و آن طور كه نقل مي كند، مشخص است كه تسلط زيادي بر اعصابش ندارد.

* * * * * * *

آقاي محسني

نظر بزرگان و علماء شيعه در مورد غلوّ چيست؟

استاد حسيني قزويني

معناي غلوّ

1. طريحي

مرحوم طريحي (ره) در مجمع البحرين مي گويد:

الغلوّ الإطراد.

غلوّ به معني زياده روي است.

و الغلاة هم الذين يغالون في علي و يجعلونه ربا.

غُلات كساني هستند كه درباره أمير المؤمنين (عليه السلام) غلوّ مي كنند و او را به مرتبه ربوبيت مي رسانند.

مجمع البحرين للشيخ الطريحي، ج 3، ص 328

2. شيخ مفيد (ره)

مرحوم شيخ مفيد (ره) هم مي فرمايد:

الغلو في اللغة هو التجاوز عن الحد و الخروج عن القصد.

غلوّ در لغت به معناي تجاوز كردن از حدّ معين و خروج از هدف نهايي است.

تصحيح اعتقادات الإمامية للشيخ المفيد، ص 131 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 25، ص 344

بعد هم اين آيه را ذكر مي كند:

يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لَا تَقُولُوا عَلَي اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَي مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآَمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَا تَقُولُوا ثَلَاثَةٌ انْتَهُوا خَيْرًا لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ

اي اهل كتاب! در دين خود غلو (و زياده روي) نكنيد و درباره خدا غير از حق نگوئيد. مسيح عيسي بن مريم فقط فرستاده خدا و كلمه (و مخلوق) او است، كه او را به مريم القاء نمود و روحي (شايسته) از طرف او بود، بنابراين ايمان به خدا و پيامبران او بياوريد و نگوئيد (خداوند) سه گانه (أب و إبن و روح القدس) است، (از اين سخن) خودداري كنيد كه به سود شما نيست، خدا تنها معبود يگانه است، او منزه است كه فرزندي داشته باشد.

سوره نساء / آيه 171

3. علامه مجلسي (ره)

علامه مجلسي (ره) بهتر از همه وارد شده است و در بحار الأنوار، جلد 25، صفحه 261 يك بابي را اختصاص داده است به نام «نفي الغلو النبي و الأئمة صلوات الله عليه و عليهم و بيان معاني».

نظر بزرگان در مورد غُلات

1. شيخ صدوق (ره)

مرحوم شيخ صدوق (ره) (متوفاي 381 هجري) كه به دعاي آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) به دنيا آمده است، مي فرمايد:

إعتقادنا في الغلاة و المفوضة أنهم كفار بالله تعالي و أنهم أشر من اليهود و النصاري و المجوس و القدرية و الحرورية و من جميع أهل البدع و الأهواء المضلة.

اعتقاد ما شيعيان در مورد غُلات و مفوضه اين است كه آنها كافر به خداوند هستند و آنها بدتر از يهود و نصاري و مجوس و قدريه و خوارج هستند و از تمام فرقه هاي بدعت گزار و گمراه كننده بدتر هستند.

الاعتقادات في دين الإمامية للشيخ الصدوق، ص 97

2. شيخ مفيد (ره)

مرحوم شيخ مفيد (ره) (متوفاي 413 هجري) كه استاد سيد مرتضي (ره) است، وقتي به غُلات مي رسد، مي فرمايد:

و الغلاة من المتظاهرين بالإسلام هم الذين نسبوا أمير المؤمنين و الأئمة من ذريته (عليهم السلام) إلي الألوهية و النبوة و وصفوهم من الفضل في الدين و الدنيا إلي ما تجاوزوا فيه الحد و خرجوا عن القصد و هم ضلال كفار حكم فيهم أمير المؤمنين (عليه السلام) بالقتل و التحريق بالنار و قضت الأئمة (عليهم السلام) عليهم بالإكفار و الخروج عن الاسلام.

غُلات كساني هستند كه تظاهر به اسلام دارند و به أمير المؤمنين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) نسبت الوهيت و نبوت مي دهند ... و آنها گمراه و كافر هستند و أمير المؤمنين (عليه السلام) حكم به قتل و آتش زدن آنها داده است و ائمه (عليهم السلام) هم حكم به كافر بودن آنها و خروج از اسلام داده اند.

تصحيح اعتقادات الإمامية للشيخ المفيد، ص 131

3. شيخ طوسي (ره)

شيخ طوسي (ره) در الأمالي، صفحه 650 آورده است و روايتي را از امام صادق (عليه السلام) نقل مي كند كه مي فرمايد:

احذروا علي شبابكم الغلاة لا يفسدونهم، فإن الغلاة شر خلق الله، يصغرون عظمة الله و يدعون الربوبية لعباد الله و الله إن الغلاة شر من اليهود و النصاري و المجوس و است لذين أشركوا.

جوانان تان را از غُلات برحذر كنيد تا منحرف نشوند. زيرا غُلات بدترين خلق خدا هستند و عظمت خدا را پايين آورده اند و براي بندگان خدا ادعاي ربوبيت مي كنند و به خدا قسم! غُلات بدتر از يهود و نصاري و مجوس و مشركين هستند.

* * * * * * *

آقاي محسني

نظر ائمه (عليهم السلام) در مورد غُلات چيست؟

استاد حسيني قزويني

من در يك جمله بگويم كه ائمه (عليهم السلام) دل پرخوني از غُلات و مفوضه و مقصره داشتند. غُلات كساني بودند كه در حق ائمه (عليهم السلام) افراط و زياده روي مي كردند و مفوضه كساني بودند كه خدا را به حاشيه رانده بودند و مقصره هم كساني بودند كه ائمه (عليهم السلام) را در حدّ يك عالم و مجتهد پايين آورده بودند و امروز هم بعضي از اين روشنفكران و ورشكستگان سياسي مانند كديور، اين حرف ها را نشخوار مي كنند. إن شاء الله اگر فرصت شد، به حساب اينها هم خواهيم رسيد و به نظر ما، شر اينها بدتر از وهابيت است. براي ما فرقي نمي كند، هر كس از اين مسير أهل بيت (عليهم السلام) جدا شود، حتي اگر پدرمان هم باشد، در برابرش مي ايستيم و تعارف نداريم و با كسي عقد أخوت نبسته ايم و با كسي هم پدركشتگي نداريم. حريم ولايت براي ما مهم است و تشخيص مان براي ما محترم است و مدعي هم نيستيم كه معصوم هستيم. ولي اگر خداي ناكرده طبق تشخيص مان عمل نكنيم، يقين داريم كه سيلي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را خواهيم خورد. چون ائمه (عليهم السلام) مسائل را به قدري براي ما روشن و واضح كرده اند كه جاي شك و ترديد نيست.

من چند روايت از معتبرترين كتب روائي شيعه عرض مي كنم:

نظر ائمه (عليهم السلام) درباره غلات

1. امام صادق (عليه السلام)

امام صادق (عليه السلام) به اسماعيل بن عبد العزيز كه از أصحاب او هست، مي فرمايد:

يا إسماعيل بن عبد العزيز! لا ترفعوا البناء فوق طاقته، فينهدم، إجعلونا عبيدا مخلوقين و قولوا فينا ما شئتم فلن تبلغوا.

اي إسماعيل بن عبد العزيز! خانه را نبايد زياد بلند كني كه خراب مي شود، ما را آفريده و مخلوق خدا بدانيد، آنگاه هر چه مايليد در وصف ما بگوئيد؛ يقيناً نمي توانيد آن مقام و موقعيتي را كه ما داريم توصيف كنيد.

بصائر الدرجات لمحمد بن الحسن الصفار، ص 261 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 25، ص 279 ـ الثاقب في المناقب لإبن حمزة الطوسي، ص 402 ـ الخرائج و الجرائح لقطب الدين الراوندي، ج 2، ص 735

يعني خط قرمز را رعايت كند و ما را خدا و پيامبر ندانيد، سپس هر چقدر درباره فضائل ما مي خواهيد بگوييد. مرحوم صفار (ره) دو طريق براي اين روايت آورده است و يكي از آنها كاملاً صحيح و معتبر است.

2. أمير المؤمنين (عليه السلام)

مرحوم شيخ صدوق (ره) در كتاب الخصال، در حديث اربعمائة ـ كه حضرت آيت الله العظمي شبيري زنجاني بارها مي فرمود اين حديث كاملاً صحيح و معتبر است ـ به نقل از أمير المؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد:

إياكم و الغلو فينا، قولوا إنا عبيد مربوبون و قولوا في فضلنا ما شئتم.

مبادا درباره ما غلو كنيد! بگوييد ما بندگاني هستيم كه تربيت شده خدا هستيم و سپس در فضيلت ما هر چه مي خواهيد بگوييد.

الخصال للشيخ الصدوق، ص 614

3. امام صادق (عليه السلام)

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

إنا والله! عباد مخلوقون، لي رب أعبده، إن لم أعبده عذبني بالنار ... إجعلونا عبيدا مربوبين و قولوا فينا ما شئتم إلا النبوة.

به خدا سوگند! ما بندگاني هستيم كه آفريده خدا هستيم. من خدايي دارم كه عبادتش مي كنم و اگر او را عبادت نكنم، مرا به آتش جهنم عذاب مي كند. ما را بندگان تربيت شده خدا بدانيد و سپس در فضيلت ما غير از نبوت، هر چه مي خواهيد بگوييد.

إثباة الهداة، ج 7، ص 477 ـ الخرائج و الجرائح لقطب الدين الراوندي، ج 2، ص 735 ـ مستدرك سفينة البحار للشيخ علي النمازي الشاهرودي، ج 7، ص 53

در روايات متعددي مي بينيم كه ائمه (عليهم السلام) كاملاً در اين زمينه اصرار داشتند كه ما را بنده خدا و آفريده خدا بدانيد و بعد در فضيلت ما، غير از نبوت، هر چه مي خواهيد بگوييد.

4. امام رضا (عليه السلام)

در رجال مرحوم كشي (ره) در شرح حال يونس بن ظبيان، نقل شده است:

كنت في بعض الليالي و أنا في الطواف فإذا نداء من فوق رأسي: يا يونس «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي»، فرفعت رأسي فإذا فغضب أبو الحسن (ع) غضبا لم يملك نفسه، ثم قال للرجل: أخرج عني! لعنك الله! و لعن من حدثك و لعن يونس بن ظبيان ألف لعنة يتبعها ألف لعنة، كل لعنة منها تبلغك قعر جهنم.

فردي خدمت امام رضا (عليه السلام) آمد و گفت: در ايام حج بودم كه ديدم كه يك منادي از بالا صدا مي زند: «اي يونس! من خدا هستم ... » ... امام رضا (عليه السلام) عصباني شد و فرمود: از نزد من برو! خدوند تو را لعنت كند و هر كسي كه تو را هم چنين حديثي گفته است و هزار لعنت خدا بر يونس بن ظبيان و از هر لعنت هم هزار لعنت منشعب شود ... .

فقام الرجل من عنده فما بلغ الباب إلا عشر خطا حتي صرع مغشيا عليه و قد قاء رجيعه و حمل ميتا، فقال أبو الحسن (ع) أتاه ملك بيده عمود، فضرب علي هامته ضربة قلب فيها مثانته حتي قاء رجيعه و عجل الله بروحه إلي الهاوية و ألحقه بصاحبه الذي حدثه بيونس بن ظبيان ... .

آن مرد بلند شد از محضر امام رضا (عليه السلام) خارج شد و ديديم كه چند قدم رفت و بر زمين افتاد و مرد. امام رضا (عليه السلام) فرمود: يك مَلَكي از ملائكه با گرز بر سر او زد و او را هلاك كرد و او در كنار يونس بن ظبيان در آتش جهنم قرين هم هستند.

لذا ائمه (عليهم السلام) نسبت به غُلات و كساني كه در حق شان غلوّ مي كردند، برخورد خيلي تندي داشتند و دلي پرخوني هم از اينها داشتند.

* * * * * * *

آقاي محسني

احكام غُلات كه توسط فقهاء شيعه بيان شده است را توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

نكته ظريفي است و من دوست دارم عزيزاني كه برنامه هاي ما را دنبال مي كنند يا بعضي از اساتيد بزرگوار كه اين برنامه ها را پياده مي كنند يا تدريس مي كنند يا بعضي از كارشناسان، اين بخش را خوب دقت كنند.

فقهاء ما در كتاب هاي فقهي احكام غُلات را بيان كرده اند.

احكام غُلات در كتاب هاي فقهي

1. شيخ مفيد (ره):

مثلاً اينها را به عنوان گمراه و ضال و مضل معرفي كرده اند.

مسائل السروية للشيخ المفيد، ص 37

2. محقق حلي (ره)

فخارجون عن الإسلام و إن انتحلوه.

غُلات از اسلام خارج هستند؛ گرچه دَم از اسلام مي زنند:

المعتبر في شرح المختصر للمحقق الحلي، ج 1، ص 98

غُلات نجس هستند.

شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام للمحقق الحلي، ج 1، ص 12

3. علامه حلي (ره)

أنهم خارجون عن الاسلام.

منتهي المطلب (ط.ق) للعلامة الحلي، ج 1، ص 26

اگر يك نفر از غُلات، يك حيواني را ذبح كند، آن حيوان نجس است و نمي توان از گوشت آن خورد.

قواعد الأحكام للعلامة الحلي، ج 3، ص 318

اگر غُلات از يك ليوان يا ظرفي آب بخورند، آن ظرف نجس مي شود.

منتهي المطلب (ط.ق) للعلامة الحلي، ج 1، ص 25

4. فخر المحققين (ره)

غُلات نجس هستند.

إيضاح الفوائد في شرح إشكالات القواعد للفخر المحققين، ج 1، ص 26

اگر يك نفر از غُلات، يك حيواني را ذبح كند، آن حيوان نجس است و نمي توان از گوشت آن خورد.

إيضاح الفوائد في شرح إشكالات القواعد للفخر المحققين، ج 4، ص 127

5. شهيد اول (ره)

غُلات خارج از دين اسلام هستند.

الدروس الشرعية في فقه الإمامية للشهيد الأول، ج 2، ص 272

اگر يكي از غُلات از دنيا برود، كسي حق ندارد آنها را غسل بدهد و در قبرستان مسلمانان دفن كند.

البيان (ط.ق) للشهيد الأول، ص 24

6. شهيد ثاني (ره)

و أما الغلاة فخارجون من الاسلام.

روض الجنان في شرح إرشاد الأذهان للشهيد الثاني، ص 157

اگر غُلات از يك ليوان يا ظرفي آب بخورند، آن ظرف نجس مي شود.

روض الجنان في شرح إرشاد الأذهان للشهيد الثاني، ص 157

7. فاضل هندي (ره)

و يخرج بالاسلام الفِرَق المحكوم بكفرها من الغلاة و ... .

كشف اللثام للفاضل الهندي، ج 2، ص 19

با غُلات نمي توان ازدواج كرد و نبايد به مردان آنها زن داد و نبايد با زنان آنها ازدواج كرد.

كشف اللثام للفاضل الهندي، ج 2، ص 19

8. محقق بحراني

غُلات جزء كفار هستند.

الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة للبحراني، ج 5، ص 176

9. سيد علي طباطبائي (ره)

غُلات جزء كفار هستند.

رياض المسائل للسيد علي الطباطبائي، ج 9، ص 321

10. شيخ محمد حسن نجفي (ره)

لا كلام في نجاستهم و كفرهم، كما في جامع المقاصد و عن الدلائل، بل عن الأخير و الروض الإجماع عليه.

هيچ شكي نيست كه غُلات، هم نجس هستند و هم كافر و در اين مسئله إجماع وجود دارد.

جواهر الكلام في شرح شرائع الاسلام للشيخ محمد حسن النجفي، ج 6، ص 51

اگر كسي جزء غُلات شود، از پدر و مادرش و برادرش و ... ارث نمي برد. يعني غُلات حق ارث بردن از مسلمانان را ندارد:

أما الغلاة ... فلا يرثون المسلمين.

جواهر الكلام في شرح شرائع الاسلام للشيخ محمد حسن النجفي، ج 39، ص 32

11. سيد يزدي (ره)

لا إشكال في نجاسة الغلاة.

العروة الوثقي للسيد اليزدي، ج 1، ص 145

12. محقق نراقي (ره)

اگر يكي از غُلات از دنيا برود، كسي حق ندارد آنها را غسل بدهد و در قبرستان مسلمانان دفن كند.

مستند الشيعة في أحكام الشريعة للمحقق النراقي، ج 6، ص 270

من گمان مي كنم: «در خانه كس است، يك حرف بس است». اين همه مطالبي كه ما از بزرگان و فقهاء گفتيم، به صورت مستند گفتيم. اين نظر فقهاء ما است كه ذبيحه اينها را نجس مي دانند و ازدواج با اينها را حرام مي دانند و غسل دادن اينها را باطل مي دانند و سؤر اينها را نجس مي دانند. اين برخورد شيعه است نسبت به غُلات؛ آن وقت اين آقا به شيعه تهمت غلوّ نسبت به ائمه (عليهم السلام) مي زند و حرف هاي چرند و بي حساب و كتاب مي زند. شما اول برويد خداي خود را درست كنيد و از اين بت پرستي بيرون بياييد و از آن خدايي كه سوار بر الاغ مي شود و پايش در جهنم است بيرون بياييد، بعد بياييد براي شيعه تعيين تكليف بكنيد.

* * * * * * *

آقاي محسني

با اين كه خود اين آقايان أهل سنت و وهابيت، رفتار و كردار شيعيان را مي بينند، چرا نسبت غلوّ به شيعه مي دهند؟

استاد حسيني قزويني

نكته اول:

من بارها گفته ام كه اينها نسبت به مقام أمير المؤمنين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) جاهل هستند و در كتاب هاي خودشان هم در اين زمينه مطالبي آمده است. اينها اگر به آنچه كه در كتاب هاي خود آمده دقت كنند، مسئله براي شان حل مي شود. اين مطالب در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مطرح بوده و حتي بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، كساني كه با أبو بكر بيعت نكردند، اين روايات را مي دانستند. اينها نبايد بگويند كه هم چنين أحاديثي در مورد أبو بكر عمر و عثمان هم هست. ما در اين زمينه گفته ايم كه اگر اين أحاديثي كه در زمان بني أميه در فضائل أبو بكر و عمر جعل شده، اگر در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم بوده، خود اينها بايد در سقيفه مطرح مي كردند. آقاي إبن نفتويه از بزرگان أهل سنت مي گويد:

غالب رواياتي كه در فضائل خلفاء جعل شده، در زمان بني أميه بوده است. چون اگر اين رواياتي كه اين آقايان در فضيلت أبو بكر و عمر آورده اند، اگر يكي از اينها صادر شده بود، در سقيفه بايد مطرح مي كردند و ديگر اختلاف و درگيري نبود.

اينهايي كه با بعضي از مسلمانان جنگ داشتند به عنوان جنگ با مرتدّين و أهل ردّه، اگر يكي از اين روايات را نقل مي كردند، مسئله تمام بود. حال آن كه نه در جنگ با أصحاب ردّه و نه در سقيفه از اين روايات استفاده نكرده اند. ولي بحث هاي أمير المؤمنين (عليه السلام) فراتر از اين قضايا است و همه ـ شيعه و سني ـ اين قضايا را نقل كرده اند.

نكته دوم:

آقاي طبراني روايتي را نقل مي كند كه غالب بزرگان أهل سنت هم اين روايت را آورده اند. اگر همين يك روايت را آقايان أهل سنت خوب دقت كنند، مي بينند كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) درباره حضرت علي (عليه السلام) چه فضيلتي را مي فرمايد! طبراني با سند خودش نقل مي كند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:

و الذي نفسي بيده! لولا أن يقول فيك طوائف من أمتي ما قالت النصاري في عيسي بن مريم، لقلت فيك اليوم مقالاً لا تمر بأحد من المسلمين إلا أخذ التراب من أثر قدميك يطلبون به البركة.

قسم به كسي كه جان من به دست اوست! اگر بيم اين را نداشتم كه گروهي از امت من، در حق تو غلوّ كنند و همان سخني را بگويند كه نصاري در حق عيسي بن مريم گفته اند، امروز سخني را در فضيلت تو مي گفتم كه از كنار هيچ يك از مسلمانان عبور نمي كردي، مگر اين كه خاك زير قدم هاي تو را به عنوان تبرك برمي داشتند.

المعجم الكبير للطبراني، ج 1، ص 320 ـ علل الحديث إبن أبي حاتم، ص 313 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 131 ـ المناقب إبن المغازلي، ص 157 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 311 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 1، ص 393 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 18، ص 282

ببينيد چقدر تعبير زيبايي است!

نكته سوم:

يعني مشخص است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين رواياتي كه در فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) آمده را بيان كرده و به تعبير احمد بن حنبل:

ما جاء لأحد من أصحاب رسول الله صلي الله عليه و آله من الفضائل ما جاء لعلي بن أبي طالب (رضي الله عنه).

[ما لأحد من الصحابة من الفضائل بالأسانيد الصحاح مثل ما لعلي]

اين همه فضائلي كه با سندهاي صحيح در حق علي بن أبي طالب (رضي الله عنه) آمده، در حق هيچ يك از صحابه نيامده است.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 107 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 4، ص 464 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 638 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 298 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج 2، ص 473 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 1، ص 363 ـ فتح الملك العلي لأحمد بن الصديق المغربي، ص 20 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج 2، ص 271 ـ خصائص الوحي المبين للحافظ إبن البطريق، ص 31 ـ تفسير الثعلبي، ج 4، ص 81 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 1، ص 26 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 418 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 11 ـ مطالب السؤول في مناقب آل الرسول (ع) لمحمد بن طلحة الشافعي، ص 172

و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) خيلي از فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) را بيان نكرده است.

نكته چهارم:

كتاب مناقب احمد بن حنبل كه براي آقاي إبن جوزي است و كتاب معتبري است نزد آقايان حنبلي ها و وهابي ها، از عبد الله بن احمد بن حنبل نقل مي كند:

حدث أبي بحديث سفينة، فقلت: يا أبة! ما تقول في التفضيل؟ قال: في الخلافة أبو بكر و عمر و عثمان، فقلت: فعلي؟! قال: يا بني! علي من أهل بيت، لا يقاس بهم أحد.

من در رابطه با حديث سفينه ـ كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود:

مثل أهل بيتي كمثل سفينة نوح، من ركبها نجي و من تخلف عنها هلك.

داستان أهل بيت من مانند داستان كشتي نوح است و هر كس سوار آن شود، نجات پيدا مي كند و هر كس سوار نشود، هلاك مي شود.

ـ از پدرم سؤال كردم كه با توجه به اين حديث، كدام يك از صحابه أفضل از ديگران هستند؟ پدرم گفت: كسي كه در خلافت فضيلت بالاتري دارد، أبو بكر است و بعد عمر و بعد هم عثمان. گفتم: پس علي چه شد؟ گفت: يا فرزندم! علي از صحابه نيست، از أهل بيت است و أهل بيت هم با هيچ أحدي قابل مقايسه نيستند.

مناقب احمد بن حنبل لإبن الجوزي، ص 163

اين روايت به عنوان سند قطعي در اين كتاب آمده است.

نكته پنجم:

آقاي إبن حجر عسقلاني كه جزء 4 شخصيت برتر أهل سنت است، در كتاب الإصابة في تمييز الصحابة، جلد 2، صفحه 458 روايتي را نقل مي كند و مي گويد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

من أحب أن يحيا حياتي و يموت ميتتي و يدخل الجنة، فليتول عليا و ذريته من بعده.

هر كس مي خواهد زندگي و مرگش، زندگي و مرگ من باشد، بايد علي و فرزندانش را به عنوان ولي انتخاب كند.

الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 458 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 128 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 5، ص 194 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 11، ص 611 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 34 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 75 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 242

اين روايت سنگين است و وقتي إبن حجر عسقلاني به اين روايت مي رسد، مي گويد:

قلت: في إسناده يحيي بن يعلي المحاربي و هو واه.

مي گويم: در سند اين روايت، يحيي بن يعلي محاربي است و او به شدت ضعيف است.

من از بينندگان عزيز تقاضا دارم خوب دقت كنند و قضاوت كنند. اين آقايان وقتي به اين طور روايات مي رسند، اشكال تراشي مي كنند. إبن حجر عسقلاني مي گويد:

في إسناده يحيي بن يعلي المحاربي و هو واه.

همين آقاي إبن حجر عسقلاني در كتاب تقريب التقريب، جلد 2، صفحه 319 وقتي به يحيي بن يعلي محاربي مي رسد، مي گويد:

يحيي بن يعلي بن الحارث المحاربي الكوفي ثقة.

در خود تهذيب التهذيب، جلد 11، صفحه 265 صراحت دارد:

قال أبو حاتم ثقة و ذكره إبن حبان في الثقات.

أبو حاتم ـ كه از استوانه هاي رجالي و از بنيان گزاران رجال أهل سنت است ـ گفته است: ثقه است. إبن حبان هم ايشان را در كتاب الثقات آورده است.

هم چنين آقاي ذهبي هم در كتاب ميزان الإعتدال، جلد 4، صفحه 415 مي گويد:

ثقة.

ميزان الإعتدال للذهبي، ج 4، ص 415 ـ الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة للذهبي، ج 2، ص 379

ولي آقاي إبن حجر عسقلاني وقتي به اين روايت مي رسد، مي گويد:

في إسناده يحيي بن يعلي المحاربي و هو واه.

ما نمي دانيم كه جناب إبن حجر عسقلاني چرا تعبير را مي آورد؟ آيا براي فرداي قيامت هم جوابي تهيه كرده است؟ به قول آقاي كارشناس أهل سنت: «شما هم روزي خواهيد مرد». آيا اين مرگ فقط براي علماء شيعه است، يا براي شما هم هست؟ با اين صحبت هايي كه مي كنيد و اين حرف هاي بي اساسي كه مي زنيد و اين عداوت تان به شيعه و أهل بيت (عليهم السلام) را به تصوير مي كشيد، آيا براي فرداي قيامت، پاسخي هم براي اينها تهيه كرده ايد يا خير؟

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال 1 :

1. آقاي سجودي در اين شبكه ظلمت ادعا دارد:

هيچ كدام از اين مذاهب أربعه أهل سنت، گچ كاري قبر را جايز نمي دانند، چه برسد به ضريح و بارگاه.

آيا اين ادعا از نظر مذاهب أربعه صحيح است يا نه؟

2. در اين شبكه مي گويند:

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) كه در آخر عمرش وصيت كرده است، وصيت، ولايت أمير المؤمنين نبوده است، بلكه مي خواست سفارش كند به نماز و زكات.

3. در اين شبكه مي گويند در آيه 3 سوره مائده كه خداوند مي فرمايد:

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا

اينها مي گويند:

اكمال دين با ولايت أمير المؤمنين نيست، بلكه يك سري از احكامي بوده كه خداوند در اين آيه از اول تا آخرش عنوان كرده كه دين با اينها كامل شد.

در اين مورد توضيح بفرماييد.

جواب 1 :

1. همين امروز از طريق اينترنت، دوستان ما تصوير كره زمين را با برنامه Google Earth براي ما آوردند و تصوير حرم أبو حنيفه را به ما نشان دادند؛ بنده تعجب كردم. چون ما كه چند مرتبه به بغداد رفته بوديم، نتوانستيم به آنجا برويم. وقتي تصوير را آوردند، ديدم كه حرم آقاي أبو حنيفه شايد از حرم امام رضا (عليه السلام) بزرگ تر باشد و گنبد و بارگاه و صحن و سرا و تشكيلاتي دارد و خيلي زينتي تر از حرم امام رضا (عليه السلام) است. اگر واقعاً اين آقايان مي گويند أهل سنت گچ كاري را قبول ندارند، اين چيست؟

برنامه Google Earth كار را راحت كرده است و هر نقطه اي از كره زمين را بخواهيد ببينيد، مي توانيد پيدا كنيد. حتي ما از طريق همين برنامه، محل دقيق قبله را در منزل خودمان پيدا كرديم. شما هم از طريق همين برنامه مي توانيد حرم آقاي شافعي را در مصر و حرم احمد بن حنبل را در بغداد ببينيد. آقاي مالك هم حرمي در بقيع داشت و در حمله وهابيت در سال 1344 هجري كه حرم ائمه بقيع (عليهم السلام) را ويران كردند، حرم ايشان هم تخريب شد. اگر واقعاً آقايان أهل سنت گچ كاري كردن قبور را جايز نمي دانند، اين حرم و بارگاه و تشكيلات چيست؟

از همه اينها بالاتر، حرم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است كه تمام مسلمانان از أقصي نقاط جهان به آنجا مي روند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ضريح و گنبد و بارگاه دارد. اگر واقعاً اشكال دارد، اين چيست؟ آيا اين گنبد و بارگاه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در مدينه را شيعيان ساختند؟ اين مربوط به زمان صحابه است.

2. اين كه وصيت آخر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به زكات و نماز بوده هم خودش يك بحثي است. اينها گاهي مي گويند ما هم چنين چيزي نداريم و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وصيت نكرده بود. خود عايشه هم مي گويد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وصيت نكرد و از طرفي هم مي گويند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وصيت كرد. در صحيح بخاري، جلد 4، صفحه 31 صراحت دارد كه وقتي به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) گفتند كه او هذيان مي گويد، پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به 3 چيز وصيت كردند:

و أوصي عند موته بثلاث: اخرجوا المشركين من جزيرة العرب و أجيزوا الوفد بنحو ما كنت أجيزهم و نسيت الثالثة.

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در هنگام مرگش به 3 چيز وصيت كرد: 1. مشركين را از جزيرة العرب بيرون كنيد. 2. اگر گروه هاي براي اسلام آوردن به اينجا مي آيند، به همان شكل برخورد كنيد كه من برخورد مي كردم. سومين وصيت را فراموش كردم.

من از اين آقايان سؤال مي كنم: مگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وصيت نكرده بود كه مشركين را از جزيرة العرب بيرون كنيد؟ أبو لؤلؤ كه شما مي گوييد مشرك بود، در مدينه چه كار مي كرد؟ چرا جناب أبو بكر، أبو لؤلؤ را بيرون نكرده بود؟ چرا آقاي عمر، أبو لؤلؤ مشرك را از مدينه بيرون نكرده بود؟ مگر شما نمي گوييد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به اينها وصيت كرد؟ چرا اينها به وصيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عمل نكردند. اين روايت در صحيح بخاري آمده است. إن شاء الله اين آقايان كارشناس به ما بگويند كه اين سومين وصيت چه بوده كه فراموش كرده است. چطور وصيت اولي و دومي فراموش نشد، ولي سومي فراموش شد؟

3. آقايان مراجعه كنند به كتاب تاريخ بغداد كه آقاي خطيب بغدادي با سند صحيح در جلد 8، صفحه 284 نقل مي كند:

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در روز غدير، 18 ذي الحجه، أمير المؤمنين (عليه السلام) را به عنوان ولي معرفي كرد و فرمود:

ألست ولي المومنين؟ قالوا: بلي يا رسول الله، قال: «من كنت مولاه فعلي مولاه»، فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لك يا بن أبي طالب! أصبحت مولاي و مولي كل مسلم، فأنزل الله: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ».

آيا من ولي مؤمنين نيستم؟ گفتند: بله يا رسول الله. حضرت فرمود: «هر كه من مولاي اويم، علي نيز مولاي اوست». عمر بن خطاب هم آمد تبريك گفت به علي بن أبي طالب. خداوند هم اين آيه را نازل كرد: «امروز دين شما را كامل كردم».

چطور شد كه در قضيه نماز نخواندن بر عبد الله بن أبي، اين آيه را در موافقات عمر آورده اند:

وَ لَا تُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَ لَا تَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَاتُوا وَ هُمْ فَاسِقُونَ

سوره توبه / آيه 84

درباره آيه حجاب هم گفته اند آقاي عمر اراده كرد و خداوند آيه حجاب را نازل كرد. در اين كه در شب هاي ماه رمضان كسي حق خوابيدن و خوردن ندارد و اگر بخوابد، چنين مي شود، آيه نازل شد و در بحث إستيذان اطفال آيه نازل شد. پس چرا در اينجا اين آيه را انكار مي كنند و در موافقات عمر نمي آورند؟ جناب سيوطي مي گويد:

در 21 مورد، جناب عمر اراده كرد و طبق اراده او آيه نازل شد.

در اينجا هم جناب عمر آمد تبريك گفت و بعد از تبريك عمر، خداوند هم جهت موافقت با عمر بن خطاب، اين آيه را نازل كرد:

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا

هيچ شك و شبهه اي در صحت اين روايت نيست. در بعضي از جاها آمده است كه جناب عمر گفت:

أصبحت اليوم ولي كل مؤمن.

امروز ولي تمام مؤمنين شدي.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 220 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 28 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 7، ص 386

اين ديگر گلايه كردن و دعوا كردن ندارد. شما به كتاب هاي خودتان نگاه نمي كنيد و تاوان جهل شما را ما بايد بدهيم!

* * * * * * *

سؤال 2 :

امروز يك كليپي در شبكه المستقلة از آقاي سيد كمال حيدري پخش مي كردند كه در خصوص مقام و منزلت ائمه (عليهم السلام) صحبت مي كرد و مي گفت كه مقام و منزلت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، غير از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، از أنبياء (عليهم السلام) بالاتر است. در خصوص أفضليت حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) نسبت أنبياء (عليهم السلام) صحبت بفرماييد.

جواب 2 :

ما هم اين را قبول داريم كه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) و ائمه (عليهم السلام) از همه أنبياء (عليهم السلام)، غير از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، مقام شان بالاتر است و از قرآن و روايات هم دليل داريم. يكي از آنها آيه مباهله است:

وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ

سوره آل عمران / آيه 61

قرآن، حضرت علي (عليه السلام) را نفس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آورده است و كسي كه نازل منزله نفس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است، همان طور كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) أفضل از أنبياء (عليهم السلام) است، حضرت علي (عليه السلام) هم اين چنين است. در مورد حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) هم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

فاطمة بضعة مني.

فاطمه پاره تن من است.

صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 4، ص 210، ح 3714 ـ صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 7، ص 141

هم چنين نسبت به ديگر ائمه (عليهم السلام)، از آيات و روايات دليل داريم. إن شاء الله روزي به صورت مفصل درباره عقيده شيعه نسبت به أفضليت ائمه (عليهم السلام) بر أنبياء (عليهم السلام)، أدله مان را ارائه مي دهيم. حدأكثر اين است كه شيعه اجتهاد كرده است. شما هم بگوييد شيعه اجتهاد كرده و خطا كرده و يك ثواب هم دارد و بيش از اين نمي توانيد بگوييد. اين كه به خاطر اين قضيه شيعه را تكفير و تفسيق كنيد و قتلش را واجب كنيد، بحث ديگري است.

* * * * * * *

سؤال 3 :

امشب از گفتار استاد حسيني قزويني مشخص بود كه از برنامه شبكه نور كه آقاي سجودي مطرح كرده بودند، خيلي ناراحت هستند. در مورد قضيه اين آقا، ما أهل سنت هم احساس داريم. شما اگر براي اين برنامه ناراحت شده ايد، ما ناراحت نمي شويم. كساني مثل آقاي دانشمند در كشور اسلامي مي آيند يك ميليارد مسلمان را مي گويند «همه اينها حرام زاده هستند؛ أبو بكر حرام زاده است و عمر حرام زاده است» و هنوز هم اين آقا برنامه دارد و لباس مي پوشد و هيچ برخوردي با او نشده است. مثلاً قبر أبو لؤلؤ را درست كرده اند و هزاران نفر براي زيارتش مي روند. الآن بعد از مدتي، نمي دانم آن را بسته اند يا نبسته اند. خيلي از مسائل ديگر در همين ايران هست. مثلاً در شبكه امام حسين (عليه السلام) ادعا مي كنند كه «حضرت أبو بكر و حضرت عمر جزء قاتلين رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) هستند» يا «دختران شان منافقين و كافر بودند و در نقشه قتل پيامبر (صلي الله عليه و سلم) شريك بودند». آقاي تيجاني را مي آوريد و اين آقا ادعا مي كند «من قبلاً گمراه بودم و چون تشيع آوردم، حالا هدايت و مسلمان شدم»؛ يا أمثال آقاي الجزايري و ملا شريف را. آيا اينها توهين به أهل سنت نيست؟ آيا مثلاً همين شبكه اهل بيت كه با آن برخورد شده يا دفاترش در مملكت بسته شده، چند ماه است كه اين آقا مي گويد «أهل سنت كافر هستند، أبو بكر كافر است، عثمان كافر است» و هيچ برخوردي با اين آقا نشد و با دفاتر اين آقا برخوردي نشد. ولي وقتي چند جلسه به مسئولين مملكت توهين كرد، چطور سريع با اين برخورد شد؟ كمك هاي خيلي هنگفتي به اين آقا شد توسط همين مردم ايران، همين كساني كه ادعاي پيروي از أهل بيت را مي كردند، فقط به اين دليل كه اين آقا به حضرت أبو بكر و حضرت عمر و حضرت عثمان توهين مي كرد يا به صحابه و أهل سنت توهين مي كرد و أهل سنت را كافر مي دانست. اين مسائل دل ما را به درد نمي آورد؟ آيا ما نسبت به دين مان، نسبت به مسائل ديني مان غيرت نداريم و تعصب نداريم؟ من همين برنامه آقاي سجودي را دقيق و كامل ديدم، در حالي كه اين آقا ادعا مي كند. اين مسائل غلوّ در هر دو مذهب هست؛ هم در مذهب أهل سنت و هم در مذهب شيعه. حالا اين آقا ادعا مي كند و فقط برچسب را به تشيع مي زند، اين را من هم مي گويم درست نيست؛ اين را ما هم داريم. ما همه مسلمانيم و تابع قرآن و سنت هستيم.

جواب 3 :

ما نسبت به افرادي كه به أهل سنت تندي مي كنند، بارها گفته ايم:

اهانت به أهل سنت را گناهي نابخشودني مي دانيم و هيچ گونه اهانت به أهل سنت را در اين شبكه كه مسئوليتش با ما هست، نه به خودمان و نه به ديگر كارشناسان مان اجازه نمي دهيم.

اهانت كردن، يك چيز است و مطلبي را از كتب نقل كردن، چيز ديگري است. مثلاً آقاي سجودي و آقاي كلهر و آقاي حيدري بيايند بگويند:

در كتاب كافي اين روايت هست و شيعه اين روايت را صحيح مي داند و اين با قرآن منافات دارد.

در اين صورت ما هيچ گلايه اي نمي كنيم. اگر اين آقايان بحث علمي بكنند، ما هيچ گلايه اي نمي كنيم. ولي همين طور هوايي و فله اي حرف زدن را ما محكوم مي كنيم؛ چه شيعه باشد و چه سني باشد.

شما كه در مورد آقاي دانشمند مي فرماييد، بدانيد كه با او مفصل برخورد شده است و الآن هم خيلي محدود است و حتي أخيراً هم يكي دو جلسه به منزل ما آمد و ما با ايشان صحبت كرديم و 180 درجه عوض شده است و خيلي از صحبت هاي ايشان تغيير كرده است و أخيراً در همين خرم آباد سخنراني كرده بود و براي من آورده بود و قبول كرد كه «قبلاً تند بوده ام و نظرم نسبت به أهل سنت اين نيست و اينها برادران ما هستند و بعضي از كليپ هاي من را دست كاري كردند و پخش كردند». شما اينها را هم در نظر بگيريد. ايشان مي گويد من تند بودم و اشتباه كردم و به اشتباه خودم پي بردم و الآن خودم را اصلاح كرده ام.

نسبت به شبكه اهل بيت كه گفتيد «چون به مسئولين اهانت كردند، بسته شد»، اين إفتراء است كه شما به اينها مي بنديد و اين توهين است. قبل از اين كه به مسئولين اهانت شود، به خاطر تندي و اهانت به أهل سنت، دفاتر آنها بسته شد و بعد از بسته شدن، شروع كردند به فحاشي كردن به مسئولين. اينها ماهيت خودشان را نشان دادند و ضرر كردند و خيلي از بينندگان خود را كه نسبت به بعضي از مراجع عظام تقليد و مسئولين ارادت داشتند، از دست دادند. بارها چندين نفر از شهرهاي مختلف، از داخل و خارج به ما زنگ مي زنند كه ما به اين شبكه كمك مي كرديم و نمي دانستيم كه اين طور هستند. من هم گفتم آيا وقتي كمك كرديد، از ما مشورت خواستيد كه الآن مشورت مي خواهيد.

آقاي تيجاني مگر به أهل سنت فحش مي دهد؟! مي گويد من يك روزي سني بودم و الآن شيعه شده ام. من در همان آخرين نامه اي كه به عبد الحميد، امام جمعه محترم زاهدان نوشتم و ايشان گلايه كرده بود:

چرا آقاي دكتر تيجاني و عصام العماد را كه شيعه شده اند، به آنجا آورديد؟

من هم گفتم:

شما در كتاب هاي خود آورده ايد كه تعدادي از بزرگان و شخصيت هاي برجسته أهل سنت، حنفي بودند و حنبلي شدند و بعضي ها حنبلي بودند و حنفي شدند و بعضي ها شافعي بودند و مالكي شدند و بعضي ها مالكي بودند و زيدي شدند. اگر شما واقعاً مذهب شيعه را يكي از مذاهب اسلامي مي دانيد، چرا اين همه سر و صدا مي كنيد و ناراحت مي شويد كه يك نفر از اين مذاهب حنفي و حنبلي و شافعي و مالكي و زيدي، مي آيد شيعه مي شود؟ شما فرض بفرماييد كه يك حنبلي، حنفي شده است. اگر واقعاً مذهب شيعه را جزء يكي از مذاهب اسلامي مي دانيد، نبايد ناراحت بشويد. ما هم به هيچ وجه اظهار ناراحتي نمي كنيم كه اگر كسي شيعه باشد، سني شود يا سني باشد، وهابي شود. هدف ما و نهايت تلاش ما در اينجا اين است كه بدون اهانت به كسي، حق را روشن كنيم. شما اگر اهانتي از ما ديديد، ما پاسخ گوي شبكه خودمان هستيم و نسبت به ديگر شبكه ها هم كاري نداريم.

* * * * * * *

سؤال 4 :

1. ما آيه اي در قرآن داريم كه درباره ذوي القربي و محبت أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است. آيا قبل از اين كه خداوند به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وحي كند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از أصحاب درخواستي داشتند در قبال اين مسئله؟

2. خدايي كه عيسي بن مريم (عليه السلام) را از پدر مستثني نمود، چه مطلبي باعث شد كه نصاري در مقابل حكم خدا قرار بگيرند و هم پدر و هم پسري كه خدا از حضرت عيسي (عليه السلام) مستثني كرده بود، به حضرت عيسي (عليه السلام) نسبت دادند؟ اين رابطه اي دارد با آيه ذوي القربي؟

3. روايتي از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمايد:

اگر قرآن بر غير از أعراب نازل شود، يك عرب هم به آن ايمان نمي آورد.

آيا اين روايت صحت دارد؟

جواب 4 :

1. قرآن مي فرمايد:

قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي

سوره شوري / آيه 23

اين دستور خداوند است و بحث تقاضاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از صحابه نيست.

2. خير، ارتباطي ندارد و دو بحث جداگانه اي هستند.

3. نيازي به روايت نداريم، اين آيه قرآن است كه مي فرمايد:

وَ لَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَي بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ / فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ مَا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ

اگر ما قرآن را بر بعضي از عجم (غير عرب) نازل مي كرديم / و او آن را براي شان (براي أعراب) مي خواند، به آن ايمان نمي آوردند.

سوره شعراء / آيه 199ـ198

* * * * * * *

سؤال 5 :

چرا برنامه شما اين قدر انفعالي است و حرف هايي كه از آن طرف زده مي شود را دنبال مي كنيد؟ اين همه اشكالات در طرف مقابل هست، چرا شما بحث مطرح نمي كنيد تا آنها به شما جواب نمي دهيد؟ آنها مرتب توپ را در زمين شما مي اندازند. شما هم توپ را در زمين آنها بياندازيد تا آنها دنبال جواب بروند.

جواب 5 :

روش ما اين است و بارها گفته ايم كه ما روي أضلاع مثلث حركت مي كنيم:

1. بيان حقانيت أهل بيت (عليهم السلام)

2. پاسخ گويي به شبهات

3. طرح سؤال و اشكال، هجمه و حمله.

ما روي اين سه محور حركت مي كنيم.

حضرت عالي هم امشب اتفاقاً برنامه ما را ديديد كه به صورت كليپ بوده است. بيش از 200 ، 300 نفر از بينندگان ما اين برنامه پخش كليپ و پاسخ به شبهات آن را پيشنهاد داده اند. چون اين كليپ را آن آقايان حدود 2 هفته مرتب پخش مي كردند و أذهان بينندگان را مشوش كرده بودند و خيلي از بينندگان هم مي گفتند كه جواب اين بايد داده شود.

شما اگر خوب دقت كرده باشد، ما در همين جا كه جواب مي دهيم، توپ را به زمين آنها پرتاب مي كنيم و سؤال از آنها مطرح مي كنيم. وقتي آنها از غلوّ صحبت مي كنند، ما غلوّ و كفرياتي كه در كتاب هاي خودشان آمده است را مطرح مي كنيم تا آنها هم جواب بدهند. يعني در عين حال كه به شبهات آنها جواب مي دهيم، در همان جا هم شبهه و سؤال طرح مي كنيم تا آنها هم جواب بدهند.

* * * * * * *

سؤال 6 :

موضع جناب عالي درباره برنامه أهل بيت و سقيفه كه آقاي يزيد عمرياري [آقاي أللهياري در شبكه اهل بيت] الآن إجراء مي كند، چيست؟ اين آقايان الآن شيعيان را تحريك مي كند بر عليه برادران أهل سنت و بعد برادران أهل سنت را تحريك مي كند بر برادران شيعه. اموال خيلي از برادران شيعه را خورده است و حاضر نيست آنها را برگرداند. او موضع خود را از روز اول مشخص نكرد و آمد مطالبي گفت و الآن هم مي بينيم با ولايت فقيه در افتاده است. نمي دانيم مي خواهد چه چيزي را ثابت كند؟ آيا از وهابيت ساپورت مي شود؟ آيا از آمريكا و انگليس پشتيباني مي شود؟ اين بنده خدا از كجا آمده و طرفدار كيست؟ يك بار أهل سنت را عليه شيعه تحريك مي كند و يك بار هم شيعه را عليه أهل سنت تحريك مي كند. شما را به خدا! جلوي اين دجّال را بگيريد.

جواب 6 :

ما برنامه اهانت به هيچ كس را نداريم. اگر هم نقدي نسبت به آن شبكه داشتيم، گفتيم كه اين روش ها مخالف نظر ائمه (عليهم السلام) است، مخالف نظر فقهاء و مراجع عظام تقليد است؛ ما بيش از اين چيزي نمي گوييم. نه فحش مي دهيم و نه اهانت مي كنيم؛ چون فحش و اهانت زيبنده شيعه نيست. دوستاني هم كه زنگ مي زنند، دقت كنند كه آن ادب متناسب با اين شبكه را رعايت كنند. ما حتي نسبت به وهابيت هم تلاش مي كنيم فحش ندهيم. كسي فحش مي دهد كه حرفي براي زدن ندارد. ما مدعي هستيم كه مذهب شيعه تنها مذهب برخاسته از متن قرآن و منطبق با سنت راستين رسول الله (صلي الله عليه و آله) است و نيازي به فحش و تندي و اهانت نداريم.

* * * * * * *

سؤال 7 :

اگر ذكر أشهد أن عليا ولي الله را از اذان حذف كنيم، از ديد شمائي كه عالم به علم حديث شيعه و سني هستيد، چه مي شود؟ آيا مشكلي ندارد؟ چون ولايي بودن ما كه علي بن أبي طالب (عليه السلام) را قبول داريم و شب اول قبر هم از ما سؤال مي شود كه امام ما كيست؟ بايد بگوييم حضرت علي (عليه السلام) است.

ما اعتقاد به ولايت فقيه داريم؛ يعني اول علي بن أبي طالب (عليه السلام) و ائمه اطهار (عليهم السلام) و بعد هم نواب اين بزرگواران كه مراجع عظام تقليد هستند.

جواب 7 :

مشكلي نيست، فقط شيعه اي بدون ولايت مي شود. فقهاء ما ـ ظاهراً مرحوم شهيد اول (ره) است ـ گفته اند كه أشهد أن عليا ولي الله جزء اذان نيست، ولي ركن اذان و قوام و روح اذان شيعه است. اگر نظر بنده را مي خواهيد، همين است.

آقايان مراجع عظام تقليد هم اتفاق نظر دارند كه جزء اذان نيست ، ولي امروز جزء شعائر شيعه شده است و ترك آن حرام است.

براي ائمه (عليهم السلام) عنوان ولايت فقيه نياوريد؛ ولايت ائمه (عليهم السلام) فراتر از اين قضايا است. ولايت ائمه (عليهم السلام) همان ولايت رسول الله (صلي الله عليه و آله) است و ولايت رسول الله (صلي الله عليه و آله) هم ولايت الله است. واژه ولايت فقيه را نبايد بر ائمه (عليهم السلام) استفاده كرد و من استعمال كلمه ولايت فقيه را بر ائمه (عليهم السلام) حرام مي دانم.

* * * * * * *

سؤال 8 :

آيا اين كه ما قبول داريم أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) 5 نفر هستند؛ خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، حضرت علي (عليه السلام)، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام). آيا اين مطلب در كتاب هاي أهل سنت هم هست؟ عده اي از أهل سنت مي گويند أهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، همسران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند.

جواب 8 :

روايت اول:

در كتاب صحيح مسلم ـ كه آقايان أهل سنت اين كتاب را قبول دارند و صحيح ترين كتاب بعد از قرآن مي دانند، ـ در جلد 7، صفحه 130، حديث 6414 روايتي از أم المؤمنين عايشه نقل شده كه مي گويد:

خرج النبي صلي الله عليه و سلم غداة و عليه مرط مرحل من شعر أسود، فجاء الحسن بن علي فادخله، ثم جاء الحسين فدخل معه، ثم جاءت فاطمة فأدخلها، ثم جاء علي فادخله، ثم قال: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (احزاب / 33)»

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در يك صبحگاهي از خانه بيرون آمد و يك عبايي از موي بز بر تن داشت. حسن بن علي آمد و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) او را داخل عبا قرار داد و حسين بن علي آمد و حضرت او را داخل عبا قرار داد و فاطمه آمد و حضرت او را داخل عبا قرار داد و علي آمد و حضرت او را داخل عبا قرار داد و سپس فرمود: «خداوند فقط مي خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد».

در اين روايت، اسامي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، حضرت علي (عليه السلام)، امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) آمده است. اين خيلي واضح و روشن است.

روايت دوم:

هم چنين در كتاب سنن الترمذي، جلد 5، صفحه 361 اين روايت را مي آورد:

أن النبي صلي الله عليه و سلم جلل علي الحسن و الحسين و علي و فاطمة كساء، ثم قال: «اللهم هؤلاء أهل بيتي و حامتي، أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا». فقالت أم سلمة: و أنا معهم يا رسول الله؟ قال: إنك علي خير.

پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حسن و حسين و علي و فاطمه را در زير عباء قرار داد و فرمود: «خدايا! اينها أهل بيت من هستند، پليدي و گناه را از آنها دور كن و آنها را كاملاً پاك ساز». أم سلمه گفت: يا رسول الله! آيا من هم جزء أهل بيت هستم؟ حضرت فرمود: تو آدم خوبي هستي (ولي جزء أهل بيت نيستي).

و مي گويد:

حديث حسن صحيح.

اين حديث نيكو و صحيحي است.

آقاي الباني هم در صحيح سنن الترمذي، جلد 3، صفحه 306، حديث 3205 مي گويد اين روايت صحيح است.

روايت سوم:

جالب اين كه در مسند احمد، جلد 6، صفحه 323 أم سلمه مي گويد:

فرفعت الكساء لأدخل معهم، فجذبه من يدي و قال: إنك علي خير.

من با توجه به فضيلتي كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) براي أهل بيت گفت، آمدم عبا را گرفتم تا من هم زير عبا بروم. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) عبا را از من گرفت كشيد و فرمود: تو ٱدم خوبي هستي (ولي جزء أهل بيت نيستي).

روايت چهارم:

در صحيح مسلم، جلد 7، صفحه 123، حديث 6122 از زيد بن أرقم سؤال مي كنند:

من أهل بيته نساؤه؟ قال: لا و أيم الله! ان المرأة تكون مع الرجل العصر من الدهر، ثم يطلقها فترجع إلي أبيها و قومها.

آيا زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم جزء أهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هستند؟ گفت: قسم به خدا! نه. چون زن يك عمر با شوهرش زندگي مي كند و وقتي شوهرش او را طلاق داد، به طرف خانه پدرش و قومش برمي گردد.

آقاي آلوسي وهابي روح المعاني، جلد 22، صفحه 15 صراحت دارد:

و لا يدخل فيهم ازواجه (صلي الله عليه و سلم).

زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) داخل در آيه تطهير و أهل بيت نيستند.

هم چنين در روح المعاني، جلد 22، صفحه 16 مي گويد:

أن النساء المطهرات غير داخلات في أهل البيت.

زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) داخل در أهل بيت نيستند.

خود زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم هيچ كدام ادعا نكردند كه جزء أهل بيت (عليهم السلام) هستند. شما يك روايت بياوريد كه مثلاً عايشه يا حفصه يا أم سلمه يا إم حبيبه بگويند ما هم جزء أهل بيت (عليهم السلام) هستيم.

روايت پنجم:

خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

نزلت هذه الآيه في خمسة: في و في علي و فاطمة و حسن و حسين.

آيه تطهير در شأن 5 نفر نازل شده است: در شأن من و علي و فاطمه و حسن و حسين.

جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج 22، ص 9 ـ تفسير الثعلبي، ج 8، ص 41 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 2، ص 40 ـ المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز لإبن عطية الأندلسي، ج 4، ص 384 ـ تفسير إبن كثير، ج 3، ص 494 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 5، ص 198 ـ تفسير الآلوسي، ج 22، ص 17 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 6، ص 67 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 13، ص 206 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج 3، ص 380 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 3، ص 56 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 167

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها