2024 April 27 - شنبه 08 ارديبهشت 1403
عبدالله بن سبأ (3)
کد مطلب: ٧٧٠٦ تاریخ انتشار: ٢٠ مرداد ١٣٩٠ - ١١:٠٤ تعداد بازدید: 2814
حبل المتین » پاسخگویی به شبهات
عبدالله بن سبأ (3)

افسانه عبدالله بن سبا - دامن زدن وهابیت به این افسانه - دیدگاه علمای شیعه
حبل المتین 90/05/20

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 20 / 05 / 90

مجری :

ممنونیم که برنامه ما را برای دیدن انتخاب کردید. قصد من و همکارانم در این برنامه این است که تاریخ اسلام را یک دور ، تحلیل و واکاوی نماییم و وقایعی که در صدر اسلام اتفاق افتاده که عمدتا منشأ آثار و اعتقادات برای مسلمان ها است ، بررسی کنیم. عمده مطالبی که خدمت شما عرض می کنیم ، از کتب اهل سنت است. در این خصوص هم قضاوتی نمی کنیم. بینندگان ما همه اهل شعور و منطق و تعقل هستند و خودشان تصمیم می گیرند و خودشان فکر می کنند.

ما ترس و واهمه ای از بیان علمی نداریم. بنده همیشه این تذکر را در ابتدای بحث بیان می کنم ؛ اما از جسارت و توهین و بی ادبی ، پرهیز می کنیم. همین تقاضا را هم از شما بیننده عزیزی که تماس می گیرید ، داریم.

ما در خدمت کارشناس عزیز و ارجمند برنامه ، آیت الله دکتر حسینی قزوینی هستیم.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

بنده هم از همه بینندگان عزیز که ما را در این ماه مبارک رمضان ، ماه ضیافت الله ، میهمان کانون گرم خانواده هایشان قرار داده اند ، سلام عرض می کنم. موفقیت همه عزیزان را از خداوند خواهانم.

از تک تک بینندگان عزیز و گرامی التماس دعا دارم که در مضان اجابت دعا ، از دعای خیر که بهترین هدیه برای ما است ، فراموش نکنند.

مجری :

اگر خاطر شریف بینندگان عزیز باشد ، بحث ما در دو جلسه گذشته پیرامون عبد الله سبأ بود که آیا این قضیه ، در تاریخ افسانه است یا نیست ؟ نظر حضرت استاد را پرسیدیم که پاسخ های زیبایی را پیرامون بعضی از مسائل مربوط به عبد الله سبأ را مطرح کرده بودیم ، دادند.

امشب هم پیرامون این مسئله که در شبکه های وهابی ، خیلی دامن می زنند و این شبهات را مطرح می کنند. قصد داریم این سؤالات را ادامه دهیم و زوایای دیگری را برای شما باز کنیم و نقاط ابهامی را که وجود دارد را روشن کنیم.

سؤال اول این که ، بعضی از آقایان وهابی به استناد مطالبی که در کتب کلامی شیعه هست ، می گویند : بنیاگذار بحث امامت و وصایت حضرت امیر ( علیه السلام) ، عبد الله سبأ است. بنده تقاضا دارم پیرامون این کتب کلامی شیعه ، توضیحاتی را بیان کنید.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

ما در جلسه گذشته عرض کردیم ، با توجه به نظریاتی که از بزرگان شیعه و سنی در رابطه با وجود عبد الله سبأ دادند ، از نظر ما مقبول نیست. ضمن احترام به این بزرگواران چه شیعه و چه سنی و ارج نهادن به نظریات آن ها ، قضیه دو چیز است که ما باید بین این دو قضیه تفکیک قائل شویم.

1) آیا عبد الله سبأ در تاریخ بوده و اصلا وجود خارجی داشته یا نداشته ؟

2) آیا نسبت هایی که به او می دهند ، از جمله تحریک مردم علیه عثمان و زمینه سازی برای قتل عثمان و عامل قتل او ، زمینه ساز جنگ جمل و به هم ریختن دو سپاه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) و سپاه عایشه و هم چنین بنیانگذاری امامت ، رجعت و امثال این ها ، حقيقت دارد یا این که افسانه است ؟

بنده گفتم : ادله متعددی داریم که عبد الله سبأ ، وجود خارجی داشته ؛ اما نسبت هایی که به او می دهند ، همه افسانه و دروغ است و در زمان بنی امیه این ها ساخته ، پرداخته شده و مورخین هم بدون توجه به افسانه بودن قضیه ، این مطالب را در کتاب های خود ، نقل کرده اند.

همین که آقایان می بینند ، نامی از عبد الله سبأ در کتاب های شیعه ، چه کتاب های روایی و چه کتاب های رجالی و کتاب های فرق و مذاهب نقل شده ، می گویند : شیعیان هم این قضیه را قبول دارند ، چه کسی می گوید قضیه عبد الله سبأ ، افسانه است ؟ اگر افسانه است چرا در کتاب رجال کشی ، رجال شیخ ، در فرق نوبختی ، نام او بیان شده ؟

به ویژه در این اواخر ، ناصر الدین قفاری کتابی دارد به نام اصول مذهب الشیعه که به خیال خودشان بهترین کتاب علیه شیعه است و الان به صورت فرهنگ در آمده. حتی خیلی از مفتیان که در باره مذهب شیعه از آن ها ، سؤال می کنند ، آدرس این کتاب را می دهند یعنی به این صورت در آمده است.

ما هم به حول و قوه الهی ، دو جلد پاسخ این کتاب را به صورت مفصل ، عالمانه و مؤدبانه داده ایم ، با این که قفاری در کتابش حداکثر اهانت را به شیعه ، علمای شیعه و فقهای شیعه کرده است ؛ اما ما با کمال ادب و متانت ، به ایشان پاسخ دادیم و تلاش کردیم که حتی یک جمله تند در آن نباشد.

من جمله از برنامه هایی که ایشان دارد ، در جلد دوم این کتاب ، صفحه 792 می گوید :

اولین کسی که مفهوم امامت را در میان مردم منتشر کرد ، عبد الله سبأ بوده و قضیه وصایت علی بن ابیطالب (علیه السلام) را ایشان مطرح کرد و در کتاب های شیعه هم از جمله کتاب فرق و الشیعه نوبختی و المقالات و الفرق اشعری هم در این زمینه مطلب نقل کرده است.

ناصر الدین قفاری ، اصول مذهب الشیعه ، ج 2 ، ص 792

ما ان شاء الله به صورت مفصل به شبهات مربوط به عبد الله سبأ پاسخ خواهیم داد. اما این که ایشان ادعا می کنند ، اولین کسی که وصایت و جانشینی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) را مطرح کرده ، عبد الله سبأ است که بنده به صورت مختصر به این شبهه پاسخ می دهم و مفصل آن را در آینده مطرح خواهیم کرد.

در کتاب های معتبر اهل سنت با سند صحیح نقل کردند ، بعد از نزول آیه شریفه وانذر عشيرتک الاقربين ، پیامبر نزدیکانت را بترسان. شعرا / 214

نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) سه سال تبلیغ سری و مخفیانه داشتند. در اولین روز تبلیغ علنی ، در یک مجمع چهل نفری ، خطاب به چهل نفر از قریش ، دست بر شانه علی بن ابیطالب (علیه السلام) گذاشت و فرمود : ان هذا اخی و وصيی و خليفتی فيکم فاسمعوا له واطيعوا ، این علی ، وصی من ، برادر من و جانشین من در میان شما است ، از او حرف شنویی داشته باشید و اطاعت کنید.

تاریخ طبری ، ج 2 ، ص 62

ابن اثیر ، الکامل ، ج 1 ، ص 487

این قضیه اصلا ارتباطی به عبد الله سبأ ندارد. شاید آن زمان اصلا عبد الله سبأ به دنیا نیامده باشد. کنز العمال متقی هندی از ابن جریر نقل می کند : روایت صحیح است.

متقی هندی ، کنز العمال ، ج13 ، ص 128

هیثمی در مجمع الزوائد می گوید : روایت صحیح است.

هیثمی ، مجمع الزوائد ، ج 8 ، ص 302

حاکم نیشابوری در مستدرک می گوید : روایت صحیح است.

حاکم نیشابوری ، مستدرک ، ج 3 ، ص 133

این ها چه معنی دارد ؟ آیا به این معنا است که عبد الله سبأ همان طور که عمار و ابوذر را از راه به در کرد ، در سال سوم بعثت ، نستجیر بالله ، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را از راه به در کرده بود که بحث وصایت را مطرح کرد ؟

ابن عساکر در تاریخ دمشق ، جلد 42 ، صفحه 392 با سند صحیح که در بررسی که ما داشتیم ، به اسناد جید ، تعبیر کردیم از قول نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل می کند :

لكل نبي وصي و وارث ، ان عليا وصيي ووارثي

هر پیامبر وصی داشته ، وصی من هم علی بن ابیطالب (علیه السلام) است.

ابن عساکر ، تاریخ دمشق ، ج 42 ، ص 392

جالب این است که واژه وصی از القاب امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) بوده. شما به تاج العروس ، تألیف زبیدی که سنی مذهب هم هست ، ماده وصی ، جلد 20 ، صفحه 297 و لسان العرب آقای ابن منظور ، جلد 15 ، ص 394 و الکامل مبرد که از بنیانگذاران ادبیات عرب است ، در جلد 3 ،صفحه 1124 گفتند :

الوصي كغني لقب علي (رضي الله عنه)

كلمه وصي از القاب علی بن ابیطالب (علیه السلام) است.

زبیدی ، تاج العروس. ج 20. ص 297

ابن منظور ، لسان العرب ، ج15 ، ص 394

مبرد ، الکامل ، ج 3 ، ص 1124

اگر واقعا کلمه وصایت ، توسط عبد الله سبأ در زمان عثمان یا خلافت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) مطرح شده ؛ چرا این ها گفته اند که وصی از القاب امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) است.

آقایان نه فکر می کنند و نه مطالعه ای دارند. تصور می کنند حرفی را که زدند ، تمام شده و رفته. این را بدانند که خداوند عالم کسانی را که در حق امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) بخواهند ظلم و جفا کنند و حق آن حضرت را انکار کنند ، افرادی را مأمور می کند که مشت آن ها را باز کرده و رسوا کنند.

ما از کتاب های خودشان با جلد و صفحه نقل می کنیم و اگر صحت روایت دارد ، آن را بررسی می کنیم. اگر شما راست می گویید ، به یکی از روایاتی که ما می گوییم درست است ، پاسخ دهید. به جای این که ده ساعت برنامه زنده داشته باشید ، یک ساعت یا نیم ساعت برنامه دقیق ، روايت را با جلد و سند با بررسی روایی داشته باشيد.

چندی قبل یکی از آقایان کارشناس ، روایتی را می خواند. زمانی که بیننده از او آدر روایت را در خواست می کند ، می گوید : حضور ذهن ندارم ، شما خودتان در کامپیوترتان ، پیدا کنید.

برادر عزیز ! این گونه صحبت کردن با شأن یک محقق و کارشناس ، همخوانی ندارد. مشخص است ، وقتی نیم ساعت فکر کنند و ده ساعت برنامه زنده داشته باشند ، بهتر از این نمی شود. بنده ، 90 درصد از شبانه روزم را برای این کار اختصاص داده ام. در حال حاضر ، حدود 1000 فایل آماده دارم که حدود سه هزار جلسه ، برنامه دو ساعته دارم ، بدون این که مطالعه ای داشته باشم ، مطلب برای صحبت کردن دارم. با این وجود برای یک برنامه حدود 20 الی 30 ساعت ، برنامه ها را تنظیم کرده و به ذهن خود می سپارم. با این حال ، کامپیوترم این جا هست که اگر حافظه ام یاری نکرد ، از روی آن پیدا کنم.

نکته دوم این که ، بحث امامت فراتر از این است که شخصی مثل عبد الله سبأ بخواهد بنیانگذار آن باشد. در رابطه با قضیه امامت در قرآن کریم به حضرت ابراهیم (علیه السلام) می فرماید :

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ. بقره / 124

می خواهم تو را امام قرار دهم. حضرت ابراهیم گفت : آیا این امامت به ذریه من هم می رسد ؟ خداوند فرمود : عهد من به ظالمین نمی رسد.

یعنی امامت به معنای عهد و پیمان الهی است. آقای بیضاوی از مفسران بنام اهل سنت در تفسیر خود ، جلد اول ، صفحه 397 می گوید :

وأنهم لا ينالون الإمامة لأنها أمانة من الله تعالى وعهد والظالم لا يصلح لها...

امامت ، عهد و پیمان و امانت الهی است و انسان ستمگر ، صلاحیت ندارد لباس امامت به تن کند.

بیضاوی ، تفسیر بیضاوی ، ج 1 ، ص 397

آقای طبری در تفسیر خود که ابن تیمیه می گوید : تفسیر ایشان ، بهترین تفسیری است که در آن موضوعات نیست ، در ذیل آیه شریفه « لاينال عهد الظالمين » می گوید :

لايكون اماما ظالما

امام نمی تواند ستمگر باشد.

تفسیر طبری ، ج 1 ، ص 738

هم چنین از آقا امام هشتم (علیه السلام) است که می فرمايد :

فابطلت هذه الآية امامة كل ظالم الي يوم القيامة

این آیه 124 سوره بقره ، امامت هر ظالمی را تا روز قیامت ، باطل کرده است.

کلینی ، کافی ، ج 1 ، ص 192

نکته سوم این که ، امامت به ید الله است و اصلا انتخاب امام به دست مردم نیست. لذا می گوید : إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ، إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ. این تعابیر جعل که به کار رفته ، همه توسط خداوند صورت می گیرد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم در روز غدیر می فرماید :

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ

به مردم امامت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) توسط خداوند را ، ابلاغ کن.

آقای سیوطی از علمای بزرگ اهل سنت ، در کتاب المنثور ، در ذیل آیه 74 سوره مائده می گوید :

وأخرج ابن مردويه عن ابن مسعود قال : كنا نقرأ على عهد رسول الله (ص) يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك ( ان عليا مولى المؤمنين) وإن لم تفعل فما بلغت رسالته

به مردم برسان از طرف خدای عالم که علی بن ابیطالب (علیه السلام) ، ولی امر و مولای مؤمنین است.

سیوطی ، در المنثور ، ج 3 ، ص 117

شوکانی ، فتح القدیر ، ج 2 ، ص 60

رشید رضا ، المنار ، ج 6 ، ص 466

هم چنین آقای آلوسی وهابی سلفی ، صراحت دارد که عبد الله بن مسعود می گفت : ما این آیه را در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) این گونه می خواندیم :

وأخرج ابن مردويه عن ابن مسعود قال : كنا نقرأ على عهد رسول الله (ص) «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك ( ان عليا مولى المؤمنين) »...

آلوسی ، روح المعانی ، ج 6 ، ص 193

شما که می گویید : عبد الله سبأ ، بنیانگذار امامت بوده ، در این روایت عبد الله بن مسعود از عبد الله سبأ یاد گرفته که این آیه را به این صورت تفسیر کند ؟!!!

شما که می گویید یک آیه قرآن مبنی بر امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام) بیاورید ، ما به جاي يك آیه ، ده آیه از قرآن با سند صحیح بر امامت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) می آوریم و قضاوت آن را به عهده مردم می گذاریم. ما در این جا یک جانبه حرف می زنیم ، شما هم در آن جا یک جانبه ، حرف های بی پایه و اساس می بافید.

اگر بیایید چهره به چهره صحبت کنیم ، مسئله روشن می شود. ما نمی گوییم که ما حق هستیم یا شما حق هستید. شما هم حرف خود را بزنید ، ما هم حرف خود را می زنیم. ما کسانی را که فحاشی می کنند ، جزء انسان ها حساب نمی کنیم. قرآن هم تکلیف خود را با این دسته از انسان ها مشخص کرده و فرموده :

فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ. الأعراف / 176

كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا. الجمعه / 5

الان یک سال از زمانی که آن آقایان گفتند شرائط مناظره را پذیرفتند ، می گذرد ؛ اما هیچ خبری از آن ها نیست. این نشان دهنده آن است که چیزی برای گفتن ندارند.

در هر صورت ، بحث امامت ، بحثی قرآنی است که در سنت هم بیان شده و بزرگان شما هم آن را آورده اند.

نکته بعد این که ، آقایانی که از کتاب های رجالی و فرق شیعه ، مطالبی گرفتند ، کل مطلب را بیان نکردند ؛ بلکه تکه ای از مطالب را گرفته و تکه ای دیگر از آن را حذف کردند.

آیت الله خویی (ره) می گفتند : اگر این روایاتی را که شما از عبد الله سبأ در کتاب های شیعه بیان می کنید ، شیعه که می گوید : عبد الله سبأ ، ادعای اولوهیت در امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) کرد ، نه مدعی امامت و وصایت آن حضرت. علاوه بر این ، این همه در کتاب های شیعه ، عبد الله سبأ را لعن کردند ، او را تکذیب نمودند ، ائمه (علیهم السلام) از او تبری جستند.

اگر بنیانگذار شیعه عبد الله سبأ بود که باید ائمه معصومین (علیهم السلام) خيلي خوشحال بودند و او را دعا می کردند.

جالب این است که یکی از بزرگان اهل سنت ، جناب آقای محمد کردعلی ، کتابی با عنوان خطط شام ، زمانی که به قضیه عبد الله سبأ و این که آیا او بنیانگذار امامت در شیعه بود ، پاسخ می دهد :

ما ذهب اليه بعض الكتّاب من انّ اصل مذهب التشيع بدعة عبد الله سبأ فهو وهم و قلة علم وحقيقة مذهبهم

بعضی از نویسندگان بر این پندار هستند که تشیع ، ساخته و پرداخته عبد الله سبأ است. این نشانگر آن است که آن ها دچار توهم شده و حقیقت مذهب شیعه است. اگر کسی کتاب های شیعه را مطالعه کند ، می بیند که شیعیان از عبد الله سبأ ، از گفتار و رفتار او ، برائت می جویند و بزرگان و ائمه (علیهم السلام) او را لعن و طعن کرده اند.

محمد کرد علی ، خطط الشام ، ج 6 ، نشر دار العلم بیروت ، ص 246

اين كه مي گویند : در کتاب های شیعه از جمله رجال کشی در مورد عبد الله سبأ روایت نقل شده. بنده چند روایت آن را می خوانم و قضاوت آن را بر عهده مردم می گذارم.

در کتاب اختیار معرفه الرجال ، تألیف شیخ طوسی ، جلد 1 ، صفحه 225 و 224 می گوید :

ذكر بعض العلم كان اول من شهر بالقول بفرض امامة علي (عليه السلام) ومن هاهنا قال من خالف الشيعة اصل التشيع و الرفض مأخوذ من اليهود

بعضی از اهل علم گفتند : عبد الله سبأ ، یهودی بوده و اولین کسی است که امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام) را آشکار کرد. مخالفين شيعه از این جهت گفتند : اصل تشیع ، از یهود گرفته شده است.

شیخ طوسی ، اختیار معرفه الرجال ، ج 1 ، ص 224 و 225

اولا ، روایت مرسل است و مستند به جایی نیست. هیچ عبارتی از معصوم (علیه السلام) بیان نشده. عبارت از قول مرحوم کشی نقل شده. بعض اهل العلم این سخن را گفتند که مشخص نیستند. ثانیا ، شهر بالقول است ، آشکار کرده یعنی زمانی که مردم جرأت بیان امامت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) را نداشت ، عبد الله سبأ آن را علنی بیان کرد. پس حرفی از این که عبد الله سبأ ، بنیانگذار امامت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (عليه السلام) است. گفته نشده است.

ثالثا ، بعضی از مخالفین شیعه این سخن را گفته اند.

مرحوم کشی (ره) معاصر مرحوم کلینی و متوفای 220 تا 230 هـ است. مرحوم نوبختی ، متوفای 310 هـ است که همین تعبیر را دارد.

ذكر بعض العلم كان اول من شهر بالقول بفرض امامة علي (عليه السلام) ومن هاهنا قال من خالف الشيعة اصل التشيع و الرفض مأخوذ من اليهود

بعضی از اهل علم گفتند : عبد الله سبأ ، یهودی بوده و اولین کسی است که امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام) را آشکار کرد. مخالفين شيعه از این جهت گفتند : اصل تشیع ، از یهود گرفته شده است.

نوبختی ، فرق الشیعه ، چاپ المرتضویه نجف اشرف ، ص 22

همین تعبیر را جناب آقای اشعری قمی ، متوفای 331 هـ ، را در کتاب المقالات و الفرق ، صفحه 20 ، دارد.

آقای قفاری به عنوان یک استاد دانشگاه ، در یک کتابی که کتاب درسی دانشگاه شده ، این گونه دروغ پردازی و تدلیس می کند که یک تکه از مطلب را گرفته و تکه دیگر را حذف می کند.

مجری :

این مطالبی را که از کتب شیعه نقل کردند را از جهت سندی هم توضیحاتی را بیان کنید.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

هم مرحوم کشی ، هم مرحوم اشعری قمی و هم مرحوم نوبختی ، هیچ کدام سندی را نقل نکردند. مرحوم کشی می گوید : قال الکشی ، یعنی از خودش و بدون بیان هیچ سندی ، نقل می کند. قال الکشی : قال بعض العلم ، این بعض العلم چه کسانی هستند ؟ بر فرض این که مرحوم کشی هم مورد وثوق ؛ اما زمانی که می گوید : قال بعض العلم ، در حقیقت همه مطالب را زیر سؤال می برد. در ادامه هم گفته بود :

قال من خالف الشیعة ، بعضی از مخالفین شیعه گفتند تشیع از یهود گرفته شده. این که نمی تواند برای ما سند باشد.

مجری :

در روایات ما کلمه اصحاب ، بسیار زیاد بیان شده. مثلا اصحاب امام صادق (علیه السلام) ، یا اصحاب امام رضا (علیه السلام). كلمه اصحاب كه در کتب رجالی شیعه بیان شده ، مراد شیعه هستند یا غیر شیعه ؟

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

بنده در کتاب المدخل علم الرجال و الدرایه که از کتب درسی پایه هشت و نه و ده حوزه است ، بیان کردم که کلمه اصحاب در کتب رجالی شیعه به این معنا نیست که فلانی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) است يا از اصحاب امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) است از شیعیان علی بن ابیطالب (علیه السلام) است. مرحوم ميرداماد در کتاب الرواشی السماویه می گوید :

بعضی از اوقات اصحاب می گویند که مراد از صحبت ، لقا و ملاقات است. یعنی کسی که امام صادق (علیه السلام) را ملاقات کرده باشد ، اصحاب امام صادق (علیه السلام)است. بعضی از اوقات هم اصحاب الروایه می گویند ، یعنی از امامی روایتی را نقل کرده ؛ هر چند که حضرت را ندیده است.

بنابراین گاهی اصحاب اللقاء است و گاهی هم اصحاب الروایه می باشد و گاهی هم اصحاب اللقاء هستند و هم اصحاب الروایه.

اما اصحاب به این معنا نیست که آن ها ، شیعه هستند. مثلا نسبت به امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) ، شیخ طوسی ، معاویه را از اصحاب امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) شمرده است. معاویه ای که علیه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) جنگ به راه انداخت كه اميرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) در نامه 16 نهج البلاغه می فرمایند :

فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْكُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوه‏

معاویه اصلا مسلمان نیست و همان کفر قبلی خود را پرده پوشی کرده است.

نهج البلاغه ، خطبه 16

یعنی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) معاویه را کافر می داند. نه تنها شیعه و مؤمن نمی داند ؛ بلکه اصلا او را مسلمان نمی داند. اما مرحوم شیخ طوسی ایشان را از اصحاب امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) می داند. چون ملاقاتی باهم داشتند.

یا این که عمرو عاص ، زیاد بن ابی و بعضي از خوارج را در شمار اصحاب امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) می آورد.

در رابطه با امام صادق (علیه السلام) ، منصور دوانیقی را از اصحاب امام صادق (علیه السلام) می داند در صورتی که منصور دوانیقی ، قاتل امام صادق (علیه السلام) بود.

لذا کلمه اصحاب اگر در جایی بیان شد ، مثلا نوبختي مي گوید : بعضی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) گفته اند ، به این معنا نیست که شیعیان امام صادق (عليه السلام) بودند. یعنی بعضی از کسانی که با امام صادق (علیه السلام) ملاقات داشتند یا این که معاصر با ایشان بودند و روایت از آن حضرت ، نقل کرده اند.

مجری :

آیا ادعای وهابیت مبنی بر این که عبد الله سبأ مؤسس شیعه بوده ، با نظر ائمه معصومین (علیهم السلام) و فقهای شیعه سازگاری دارد یا خیر ؟

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

بنده در جلسه قبل هم بیان کردیم که در کتاب های رجالی و روایی ما ، مملوء از لعن و مذمت عبد الله سبأ است. مرحوم کشی (ره) از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که فرمودند :

لعن الله عبد الله سبأ انه ادع الربوبية في اميرالمؤمنين و كان والله اميرالمؤمنين عبدا عبد الله طائعا

خدا عبد الله سبأ را لعنت کند. او در مورد امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) ادعای ربوبیت کرد. آقا امیرالمؤمنین بنده مطیع خداوند بوده.

مرحوم کشی ، اختیار معرفه الرجال ، ج 1 ، ص 324

در جلد اول از کتاب اختیار معرفه الرجال ، صفحه 171 ، زمانی که امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) شنید که عبد الله سبأ ادعای ربوبیت کرد ، فرمودند :

استتابه ، فابا ان يتوب فاحرقه بالنار

توبه کن ، از توبه کردن ممانعت کرد. سپس دستور دادند که عبد الله سبأ را در آتش سوزاندند.

مرحوم کشی ، اختیار معرفه الرجال ، ج 1 ، ص 171

مرحوم شیخ طوسی (ره) در کتاب رجال خود ، صفحه 175 می گوید :

عبد الله سبأ کافر بود.

رجال شیخ طوسی ، ص 175

مرحوم علامه حلی (ره) می گویند :

غال ملعون ، حرقه أمير المؤمنين (عليه السلام) بالنار ، كان يزعم أن عليا (عليه السلام) اله وانه نبي لعنه الله.

عبد الله سبأ ، غلو گر و مورد لعن خداوند قرار گرفته. امیرالمؤمنین (علیه السلام) او را در آتش سوزاند. او گمان می کرد که علی بن ابیطالب (علیه السلام) ، خدا است و خودش پیامبر. خداوند او را لعنت کند.

خلاصة الأقوال - العلامة الحلي - ص 372.

جالب است که بزرگان اهل سنت هم ، همین تعابیر بزرگان شیعه را نسبت به عبد الله سبأ آرودند یا مستقلا یا به نقل از علمای شیعه. مثلا ذهبی در کتاب میزان الاعتدال ، عبارت قشنگی دارد :

عبد الله بن سبأ من غلاة الزنادقة ضال مضل أحسب أن عليا حرقه بالنار

عبد الله سبأ ، از غلات و ملحدین است. هم گمراه بود و هم گمراه کننده. گمان می کنم علی بن ابیطالب (علیه السلام) او را در آتش سوزاند.

ذهبی ، میزان الاعتدال ، ج 2 ، ص 426

جناب آقای صفدی از علمای بزرگ اهل سنت ، همین تعبیر را در کتاب الوافی بالوفیات ، جلد 17 ، صفحه 100 و ابن حجر عسقلانی در کتاب لسان المیزان ، جلد 4 ، صفحه 22 همین تعبیر را دارد.

با توجه به این قضایا ، نشان می دهد که هم علمای شیعه و هم ائمه معصومین (علیهم السلام) صراحتا لعن عبد الله سبأ را علنی کردند و از او تبری جستند. بنده گفتم که به تعبیر آیت الله خویی (ره) آن چه در کتاب های ما است ، این است که عبد الله سبأ در مورد علی بن ابیطالب (علیه السلام) ادعای اولوهیت و ربوبيت کرده. آیا این ادعا با نظر آقایان که می گویند عبد الله سبأ ، بنیانگذار مذهب شیعه بوده ، همخوانی دارد ؟ بر فرض قبول ادعای آقایان ، شیعه باید از او تجلیل و احترام کنند.

بنده نمی دانم که این آقایان بر چه اساس این سخنان را می گویند ، اگر واقعا برای این سخن خود دلیل اجتهادی داشتند ، که نزد خداوند معذور هستند و اگر دلیلی ندارند و از روی عناد این مطالب را نوشته اند و روی آن پافشاری می کنند ، اگر جهل دارند ، خدایا به آبروی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) جهل آن ها را بر طرف کن. من گمان می کنم که با این برنامه هایی که ما داریم ، دیگر عذری برای آن ها نمی ماند.

ما در این شبکه برای اهل سنت ، هفت خط تماس داریم. ما به عزیزان اهل سنت چه از داخل و چه از خارج کشور ، مخصوصا از حوزه های علمیه اهل سنت تماس بگیرند. ما به آن وقت می دهیم که به این جا بیایند ، صحبت کنند و در مورد مطالبی که ما بیان کردیم ، نظر دهند و نقد علمی داشته باشند.

در نظر سنجی که داشتیم ، حدود 60 میلیون بیننده در سه روز اول ماه مبارک رمضان داشتیم. ما حاضریم این تعداد بیننده را در اختیار شما قرار دهیم تا شما حرفتان را بزنید. قبلا هم گفتیم که برای این کار دو شرط داریم ، اولا : وارد بحث سیاسی نمی شویم ؛ چون شبکه ما شبکه سیاسی نیست. به سؤالات سیاسی هم پاسخ ندادیم و نخواهیم داد. ثانیا : احترام به مذاهب اسلامی را رعایت می کنیم. هرکدام از بزرگان اهل سنت ، این دو اصل ما را رعایت کنند ، قدمشان روی چشم ما است.

مجری :

حضرت عالی ! با بعضی از علمای شیعه و اهل سنت ، دیدگاهتان تفاوت دارد. بعضی ها قائل هستند که عبد الله سبأ ، خیالی است و وجود خارجی ندارد. اما شما می گویید ، نه به این صورت نیست. این قضیه به دو بخش تقسیم می شود. بخش اول این که ، عبد الله سبأ وجود خارجی دارد. بخش دوم این که ، عبد الله سبأ مؤسس نیست و اصلا جنگ جمل و در قضایای اختلاف بین صحابه نیز وجود ندارد و این شخص ، عددی نیست که بتواند این کارها را انجام دهد.

بنده می خواهم از شما بپرسم که دلیل خاص دیگری هم دارید که عبد الله سبأ ، وجود خارجی داشته ؟

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

این که بنده نظریه علامه عسگری یا مرحوم کاشف الغطاء که از استوانه های علمی و از مفاخر ما هستند ، ضمن احترام به این بزرگواران ، در نقد علمی ، نظر این عزیزان را رد کردم.

به نظر بنده ، یک اشکال اساسی که باعث شده این بزرگواران معتقد به وهمی بودن عبد الله سبأ شدند ، روایت طبری است که آمده اند همه مطالب را از تاریخ طبری و از طریق سیف بن عمر گرفته اند. سیف بن عمر هم که اصلا معلوم نیست چه کسی بوده ، پس عبد الله سبأ وجود خارجی ندارد.

اما بنده می خواهم به این بزرگواران عرض کنم که ناقل کل قضیه عبد الله سبأ ، منحصر به طبری و سیف بن عمر نیست. جناب شعبی از بزرگان اهل سنت ، فرزدق ، ابن سعید ، ابن ابی عاصم ، این ها هم قبل از طبری ، این قضیه را نقل کردند.

تاریخ ابن عساکر ، از آقای شعبی که حدود 100 سال قبل از طبری می زیسته ، در جلد 29 ، صفحه 7 ، نقل می کند :

عن الشعبي قال أول من كذب عبد الله بن سبأ...

يقول رأيت المسيب بن نجبة أتى به ملببة يعني ابن السوداء وعلي على المنبر فقال علي ما شأنه فقال يكذب على الله وعلى رسوله...

اولین کسی که دروغ را رواج داد ، عبد الله سبأ بود....

مسیب می گوید : عبد الله سبأ را آوردند ، در حالی که در عبایش پیچانده بود ، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) روی منبر بود. امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) فرمودند : چه کار کرده ؟ گفت : به خدا و بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) دروغ می بندد.

تاریخ ابن عساکر ، ج 29 ، ص 7

این روایت نه ارتباطی به قضیه قتل عثمان دارد و نه قضیه جمل و نه دیگر قضایا دارد.

هم چنین از حجیه بن عدی کندی ، همین تعبیر را در جلد 29 ، صفحه 8 نقل می کند. پس مشخص شد که غیر از سیف بن عمر ، اصل وجود عبد الله سبأ ، غلو و دروغ گو بودن او را دیگران هم نقل کردند. اگر منحصر به سیف بن عمر باشد ، فرمایش این بزرگواران را می توان وجهی برایش قائل شویم ؛ اما چون غیر از سیف بن عمر و طبری و حتی حدود 150 سال قبل از طبری می زیستند ، این قضایا یعنی اصل وجود عبد الله سبأ نه این جنگ ها و قتل عثمان و ادعای امامت و وصایت را ، نقل کردند ، به نظر من نمی توانیم وجود عبد الله سبأ را انکار کنیم.

مجری :

حضرت استاد ! شما فرمودید که نقش عبد الله سبأ در فتنه جنگ جمل و قتل عثمان ، افسانه است. آیا در تأیید گفته شما ، از علمای اهل سنت هم کسی هست که چنین نظری داشته باشد ؟

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

همان طور که بنده عرض کردم ، ما بین اصل وجود عبد الله سبأ و دخالت او در فتنه ، فرق می گذاریم. این دخالت عبد الله سبأ در فتنه ها را ما منکر هستیم و همه این قضایا به تاریخ طبری و سیف بن عمر بر می گردد و هر کس هم بعد از طبری آمده از کتاب تاریخ طبری این مطالب را گرفته است.

جناب حسن بن فرحان مالکی از علمای بزرگ اهل سنت در عربستان سعودی ، کتابی با عنوان مع الدکتر سلیمان العوده دارد که در اردن چاپ شده است. ایشان در صفحه 60 این کتاب بحث عبد الله سبأ را بیان می کند و می گوید :

انا انفي في دوره (دور عبد الله سبأ) في الفتنة

من نقش عبد الله سبأ را در فتنه قتل عثمان و فتنه جنگ جمل را نفی می کنم.

حسن بن فرحان المالکی ، مع الدکتر العوده ، چاپ اردن ، ص 60

هم چنین دکتر جواد علی از علمای بزرگ اهل سنت در مجله المجمع العلمی العراقی ، جلد 6 ، صفحه 74 تا 100 و در مجله الرساله ، شماره 787 ، صفحه 609 می گوید :

ما نمی توانیم عبد الله بن سبأ را به عنوان شخصیتی که بتواند مردم را علیه عثمان تحریک کند و عامل درگیری سپاه علی بن ابیطالب (علیه السلام) و سپاه عایشه باشد ، قبول کنیم و اين قضيه مستند به روایت صحیح یا یک استناد تاریخی صحیح ندارد.

جواد علی ، مجله المجمع العلمی العراقی ، ج 6 ،ص 74 تا 100

جواد علی ، مجله الرساله ، شماره 787 ، ص 60

دکتر محمد عماره ، کتابی دارد به نام الخلافه والنشأه الاحزاب الاسلامیه ، می گوید :

اغلب مصادر تاریخی و تفکر اسلامی را نسبت دادند به عبد الله سبأ بر این که در بعضی از قضایا شرکت داشته و از او قهرمانی ساختند ، جز خرافه چیز دیگری نیست.

دکتر محمد عماره ، الخلافه والنشأه الاحزاب الاسلامیه ، چاپ مؤسسه العربیه للدراسات الاسلامیه بغداد ، ص 154 و 155

دکتر عبد الله سامرایی در کتاب الغلو والفرق الغالیه فی الهزاره الاسلامیه ، می گوید :

این قضایایی را که به عبد الله سبأ نسبت دادند ، همه نادرست و خرافی است و صحت ندارد.

عبد الله سامرایی ، الغلو والفرق الغالیه ، چاپ الحریه بغداد ، ص 86

بنابراین سخنی که داشتم ، تأیید اهل سنت هم هست. یعنی کسانی که منصفانه و بی طرفانه ، قضیه عبد الله سبأ را مطالعه کردند ، کاملا متوجه می شوند که این قضایا را نمی توان به شخصیتی مثل عبد الله سبأ نسبت داد.

بنده در این زمینه بحثی با علامه عسگری (ره) نداشتم ؛ اما درباره نامه ای که در مورد صحابه به پرفسور غامدی فرستادم ، خدمت ایشان رسیدم که فرمودند : تحقیق علمی که شما در باره اصحاب داشتید ، نه من و نه یک از بزرگان را نام بردند ، انجام دادند. کار شما ، یک کار بکر و باارزشی بوده.

ایشان همیشه شاگردان خود را تشویق می کردند و واقعا تشویقات ایشان در موفقیت بنده بسیار مؤثر بوده. از خداوند می خواهم که روحشان را که شاد است ، شادتر و مقامشان ، عالی است ، عالی تر کند و همواره میهمان سفره جدشان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) باشند.

بنده معتقد هستم اگر این مطالب را به ایشان عرضه می کردیم ، اگر می دیدند که مطالب علمی ما با نظرات خودشان همخوانی نداشت ، از نظر خود بر می گشتند.

مجری :

چه کسی اسطوره بودن عبد الله سبأ را برای اولین بار مطرح کرد ؟

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

همان طور که بنده گفتم و دیگر بزرگواران هم بیان کردند، همه این قضایا به تاریخ طبری بر می گردد. در تاریخ طبری ، جلد 3 ، صفحه 387 مراجعه کنید ، همه این افسانه ها را از سیف بن عمر آورده. هر کس هم که بعد از طبری آمده ، مطالب خود را در این زمینه ، از تاریخ طبری اخذ کرده است.

ابن اثیر جزری ، از مورخان بنام اهل سنت و متوفای 630 هـ می باشد ، طبری هم متوفای 310 هـ است. ایشان بین حوادث 30 و 36 هـ ، قضایای عبد الله سبأ را نقل می کند و به صراحت می گوید :

فابتدأت بالتاريخ الكبير الذي صنفه الإمام أبو جعفر الطبري إذ هو الكتاب المعول عند الكافة عليه والمرجوع عند الاختلاف إليه فأخذت ما فيه من جميع تراجمه لم أخل بترجمة واحدة منها

من در این کتابم طبق آن چه امام ابوجعفر طبری در تاریخش آورده ، آغاز کردم و پیش می روم. در نزد همه اهل سنت ، کتاب آقای طبری ، مورد اعتماد است. آن جایی که دو نفر در یک مسئله تاریخی اختلاف داشته باشند ، سخن طبری فصل الخطاب است. تمام شرح حالی که در تاریخ طبری بیان شده ، من از آن کتاب اخذ کردم و در یک شرح حال هم فروگذاری نکردم.

الكامل في التاريخ ، اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقيق : عبد الله القاضي

الكامل في التاريخ ج 1 ص 6

ابن کثیر دمشقی در کتاب البدایه و النهایه ، قضایای عبد الله سبأ را در جلد 7 ، صفحه 246 ، چاپ دار الفکر بیروت ، نقل می کند و در آخر که به پایان جنگ جمل می رسد ، می گوید :

هذا ملخص ما ذكره ابو جعفر ابن جرير طبري.

این خلاصه سخنی بود که ابن جریر طبری در تاریخ خود بیان کرده بود.

ابن کثیر ، البدایه و النهایه ، ج 7 ، ص 246

آقای ابن خلدون ، متوفای 808 هـ ، در تاریخ خود ، جلد 2 ، صفحه 166 بعد از این که قضایای جنگ جمل و نقش عبد الله سبأ را می آورد ، می گوید :

هذا امر جمل ملخص من كتاب ابي جعفر الطبري اعتمدناه للوثوق به ولسلامته من الاحوال

جنگ جمل ، خلاصه آن چیزی است که در کتاب تاریخ طبری نقل شده ، من به تاريخ طبری اعتماد کردم ؛ چون کتاب موثقی است و از هوای نفس و بدعت ها ، سالم است.

ابن خلدون ، متوفای 808 هـ ، ج 2 ، ص 166

آقای محمد رشید رضا ، مؤسس مجله المنار ، متوفای 1354 هـ ، تقریبا نزدیک وفات شیخ عبد الکریم حائری (ره) می شود. ایشان کتابی به نام الشیعه والسنه دارد که می گوید :

مؤسس مذهب شیعه ، عبد الله سبأ بوده و در آخر می گوید :

من راجع اخبار واقعة الجمل في تاريخ ابن سبأ يري مبلغ تأثير افساد سبأيين

اگر کسی تاریخ ابن اثیر و دیگران را بخواند ، متوجه می شود عبد الله سبأ و طرفدارانش چه کار کردند.

محمد رشید رضا ، الشیعه و السنه

جالب این است که آقای احمد امین مصری ، متوفای 1372 هـ ، (یک سال بعد از محسن امین و علامه امینی) در کتاب فجر الاسلام خود ، همین مطالب را می آورد و می گوید :

ان اباذر تلقي فكرة الاشتراكية من ذلك اليهودي

آقای اباذر ، تفکر سوسیالیستی را از عبد الله سبأ گرفته است.

احمد امین مصری ، فجر الاسلام

آقای فرید وجدی ، کتابی به نام دائره المعارف قرن بیستم ، جلد 6 ، صفحه 637 بعد از این که مطالب مربوط به عبد الله سبأ را نقل می کند ، همه را مستند به آقای طبری می کند.

حسن ابراهیم حسن که تاریخ سیاسی اسلام را نوشته و متأسفانه چاپ هم شده ، مورد تأیید ما نیست. تزویر ها و خیانت های تاریخ در این کتاب خیلی زیاد است که اساتید دانشگاه بی توجهی کرده و آن را از دروس دانشگاهی یا از کتاب های کمک درسی دانشگاه قرار دادند.

تماس بینندگان

بیننده : از کانادا ـ شیعه

بنده تقاضا دارم که برنامه های خود را زیر نویس انگلیسی هم داشته باشید.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

در این جا یک بشارت به بینندگان عزیز بدهم که به زودی برنامه های شبکه جهانی ولایت توسط رادیو ، به صورت جهانی پخش خواهد شد.

بیننده : شیعه

مدتی است که آقایان شبکه وهابی کلمه از افعال معکوس استفاده می کنند و می گویند : چرا آخوند های شیعه ، چند صد سال است که نیامده اند پشت یک میز بنشینند و صحبت کنند. کارشناس وهابی در پاسخ می گوید : به این خاطر که مشت آن ها باز نشود.

این دقیقا همان فعل معکوسی است که در باره خودشان به کار می برند. یعنی بدانید که اگر ما برای مناظره آماده نمی شویم ؛ به خاطر این است که مشت ما باز نشود.

به نظر بنده برنامه های این شبکه ها ، ما را ترغیب می کند که در مورد مذهب و دین خود تحقیق بیشتری کنیم و آن را با دل و جان بپذیریم.

شب گذشته در این شبکه ، از شهادت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) به گونه ای صحبت می کردند که ایشان در راه مسجد به شهادت رساندند. در صورتی که از قتل عمر بن خطاب با چنان آب و تابی نقل کردند. این مجوسی ، کسی که یک بار برای خدا سجده نکرده. در صف اول نماز چه می کرده و آن چاقو به کجا خورده ؟

نکته دیگر این که کارشناس وهابی می گفت : رضاع کبیر ، استثنایی برای عایشه بوده.

نکته بعد این که بیننده ای از یکی از کارشناسان این شبکه سؤالی در مورد فدک پرسید که نتوانست پاسخ دهد و گفت : همین که حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای طلب فدک رفت ، تأییدی بر خلافت ابوبکر است.

نکته آخر این که بعد از سریال مختار در این شبکه های وهابی مسئله ای را مطرح کردند که برای ما شبهه ایجاد کرده ، این که گفتند : مصعب که قاتل مختار بود ، داماد امام حسین (علیه السلام) بوده. آیا این مطلب درست است یا خیر ؟

از استاد تقاضا دارم که در این مورد توضیحاتی را بیان کنند.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

ان شاء الله در مورد قضیه مختار ، یک یا دو جلسه حتما صحبت می کنیم و شبهاتی را که شبکه های وهابی درباره این شخصیت ، مطرح کردند را به صورت علمی پاسخ خواهیم داد تا حقایق و مسائل تاریخی در این خصوص برای همگان روشن و واضح شود.

بیننده : اهل سنت

بنده می خواستم از یکی از برنامه های گذشته شما ، اشکالاتی را مطرح کنم.

اول این که شما فرمودید : دیدگاه اهل سنت در مورد ازدواج با بیش از چهار زن ، مطالبی را از کتب اهل سنت بیان کردید و گفتید برخی علمای اهل سنت تا 9 زن را جایز می دانند. جناب زیلعی حنفی ، متوفای 743 هـ ، در کتاب تبیین الحقایق فی شرح کنز الدقائق ، جلد 2 ، صفحه 112 نقل می‌کنند : تا 9 زن اشکالی ندارد ؛ چون آیه قرآن می فرماید :

وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا. نساء / 3

که مجموع این ها ، 9 زن می شود. در صورتی که بنده کتاب ایشان را دیدم که این قول را آورده بودند ؛ اما این قول را به مسخره می گیرند و می گوید : این قول بر خلاف اجماع امت است اما شما این عبارت را حذف کردید و طوری عبارت را خواندید که این عقیده آقای زیلعی حنفی ، است.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

عبارتی را برای رد این مطلب گفته اند ، بیان کنید.

بیننده :

قال القاسم بن ابراهيم يجوز التزوج بالسبع لان الله تعالي اباح النكاح اثنتين و بقوله مثني ثم عليه ثلاث و رباع بالواو وهي بالجمع فيكون مجموع تسعة

آن عبارتی که شما فرمودید هم نقل می کنم : جناب آقای زینعلی حنفی متوفای 743 هـ ، اعتقاد دارد که تا 9 زن اشکالی ندارد. در صورتی که اعتقاد ایشان ، این نیست ؛ بلکه این مطلب را رد می کند.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

برادر من ! مطلب ردیه را نقل کنید. قانون این است که اگر فقیهی مطلبی را نقل کرد و آن را رد نکرد ، یعنی این که خودش هم قائل به همین است.

بیننده :

ایشان گفته اند این مطلب بر خلاف اجمع مسلمین است و گفتند :

وهؤلاء خرف الاجماع لان امة اجمعت علي انه لايجوز اكثر من اربع

مطلبی را که شما فرمودید را در چند سطر پایین تر ، رد می کنند.

نكته بعد این که ، فرمودید فخر رازی در تفسیر کبیر ، جلد 9 ، صفحه 142 ، چاپ دار الکتب العلمیه بیروت ، بعضی از علمای اهل سنت گفتند :

يجوز التزوج باي عدد اريد

در صورتی که ایشان گفتند : برخی از اقوام این سخن را گفته اند.

در آخر هم این مطلب را رد کرده و می گویند :

ذهب القوم سدی

اين قول بیهوده برخي از اقوام است.

در این جا کلمه بیهوده را شما حذف کردید و طوری نشان دادید که فخر رازی به این مطلب معتقد هستند.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

نه ، ما نگفتیم که فخر رازی معتقد به این مطلب است. گفتیم ایشان از بعضی از اقوام نقل می کند. از بعضی از اقوام شیعه که نقل نمی کند ؛ بلکه از برخی از اقوام اهل سنت این مطلب را نقل کردند. اگر شیعه این سخن را گفته باشد که آقای فخر رازی تا به حال آن را در بوق و کرنا می کردند.

بیننده :

ایشان نگفتند که قومی از اهل سنت. بلکه گفتند قومی ، بیهوده ادعا کرده اند که ازدواج بیشتر ازچهار زن ، جایز است. نگفتند که علمای اهل سنت این قول را بیان کردند.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

پس قومی هستند که این ادعا را کردند. ما که نگفتیم آقای فخر رازی به این مطلب معتقد هستند. ایشان از قومی نقل می کند ، این قوم هم که شیعه نیست. اگر قوم شیعه بود ، می گفتند : قومی از شیعه این کار را کردند ، لعنه الله ، خزله الله می گفتند ، همان طور که در جاهای دیگر زمانی که به روافض می رسد ، شروع به هتاکی می کند. پس این قوم ، قوم شیعه نیستند.

بیننده :

ایشان گفتند : این قول بر خلاف اجماع امت است و این ها اقوال شاذ است و مورد اعتماد نمی باشد.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

ما هم می گوییم خلاف اجماع امت است. اصلا در این جا اجماع ، مربوط نمی شود. زمانی که قرآن کریم می فرماید :

فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ

زمانی که آیه قرآن است ، اجماع مطرح نمی شود.

بيننده :

متأسفانه نقل شما به صورتی بود که گفتید فخر رازی این مطلب را می گوید.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

نه ، من این طور نگفتم. این عبارت را نقل کردم که بعضی از اقوام چنین ادعایی دارند.

بیننده :

شما گفتید بعضی از علمای اهل سنت این ادعا را کردند.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

بنده عین عبارت فخر رازی را خواندم. اگر ایشان اقوام هم می آورد ، اقوام اگر عوام باشند که دیگر مطرح کردن ندارد. باید می گفتند چند نفر عوام به این مطلب معتقد هستند.

اگر شما راست می گویید ، آن بخش هایی را که ما از عمر بن خطاب آوردیم که گفته بود : هر کس زنا کند و در برابر زنا پولی دهد ، آن پول مهر محسوب می شود.

عبارتی که از ابو حنیفه آوردیم :

من استأجر امرأة ليزني بها فلا حد له

اين ها را بررسي كنيد. این مطالب را بنده نقل کرده و رد شدم.

بیننده :

مطلب دیگری را هم فرمودید که در تفسیر غرائب القرآن ، جلد 2 ، صفحه 147 ، جناب نظام اعرج گفته اند :

زعم جماعة ان يجوز التزوج باي عدد اريد

شما اين گونه تفسیر کردید که تعدادی از علمای اهل سنت گفتند : به هر تعداد که می خواهید ازدواج کنید. ایشان این مطلب را بیان کردند و در آخر گفتند :

وضعيف بان القرآن دل علي عدم الحق

اين سخن را كلا رد کردند و آن را به مسخره گرفتند و هیچ اسمی از علمای اهل سنت را نبرده اند.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

این عبارت را از شیعه یا از علمای یهود و مسیحی نقل کرده است ؟ ما هم عبارت را نقل کردیم و نگفتیم که خود ایشان هم به آن عبارت معتقد هستند.

گفتیم شما که نسبت به شیعه این همه سخن می گویید ، از اهل سنت هم چنین مطالبی نقل شده. اگر واقعا ملاک این است ، آن شخص عبارت علامه مجلسی را در رابطه با سحر النبی (صلی الله علیه و آله) می آورد. در صورتی که علامه مجلسی در ذیلش می نویسد : هر کس معتقد باشد ، پیامبر (صلی الله علیه و آله) سحر شده ، دیوانه است.

این عبارت علامه مجلسی را بیان نمی کند و آن روایت ضعیف را می آورند و از قول شیعه آن را نقل می کنند. اگر ما گفتیم که فلان نویسنده کتاب ، شخصا معتقد است ، می توانید اعتراض کنید. در صورتی که ما گفتیم ایشان از آقایان اهل سنت نقل می کند و نقل قول در کتاب های علمی ، از عوام که نقل نمی کنند. وقتی نقل می کند که ذهب قوم یا ذهب عده یا قیل ، مشخص می شود که در میان اهل سنت ، قائلی هم داشته.

توجه کنید برادر عزیز ! یک زمان می گوییم آقای فخر رازی شخصا چنین عقیده ای دارد ، در این صورت فرمایش شما کاملا درست است. اما یک زمان ما از آقای فخر رازی نقل قول می کنیم و به اظهار نظر ایشان کاری نداریم. ما هم می دانیم که مقام فخر رازی ، اجل از این است که بر خلاف قرآن نظر دهد ، اما می گوید : بعضی از اقوام اهل سنت نه اقوام شیعه نه اقوام یهود و نصاری ، اقوام اهل سنت چنین عقیده ای دارند.

هدف ما در آن جا این بود که اگر بنا است به اخبار شاذ و نوادر عمل شود ، این ها هم از نوادر اهل سنت است. و اگر این گونه نیست و ما بنا است که بحث های علمی کنیم ، اگر علامه مجلسی مطلبی را نقل می کند یا آقای سید نعمت الله جزایری از یک قومی به نام کلابیه ، که کلا منقرض شدند ، نقل می کند که معتقد بودند جبرئیل (علیه السلام) خیانت کرد. به جای این که وحی را به حضرت علی (علیه السلام) دهد ، به پیامبر (صلی الله علیه و آله) داد. لذا شیعیان بعد از نماز سه بار می گویند : خان الامین ، خان الامین ، خان الامین.

اگر ابن تیمیه بگوید : سید نعمت الله جزایری از قومی به نام کلابیه که یک فرقه غالی بودند و مشخص نیست که شیعه بودند یا غیر شیعه ، چنین نقلی کرده است ، ما می گوییم منصفانه است. اما اگر بگوید : شیعه چنین عقیده ای دارد. غیر منصانه می باشد.

بیننده :

نکته بعد این که ، شما فرمودید کسی که توسل را رد کند ، مسلمان نمی دانیم. حال این علمایی که در حوزه علمیه زاهدان هستند ، هیچ کدام توسل را قبول ندارد ، آیا شما این ها را مسلمان نمی دانید ؟

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

بله ما تکفیر می کنیم. به این معنا که چون توسل منطق قرآن است و کسی که توسل را قبول ندارد ، انکار قرآن کرده ، مسلمان نیست. فرقی نمی کند که شیعه باشد یا اهل سنت. قرآن می گوید : وابتغوا الیه الوسیله ، در این جا هم نگفته این وسیله ، شخص است یا عبادت است یا عمل.

خود عمر بن خطاب در صحیح بخاری ، حدیث 1010 به صراحت می گوید :

اللهم كنا نتوسل اليك بنبينا فتسقينا

هم چنین در سوره یوسف آیه 97 ، توسل برادران یوسف (علیه السلام) را بیان می کند : یا ابانا استغفر لنا. یا آیه 64 سوره نساء می فرماید : لو انهم اذ ظلموا جاؤوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول فوجدوا الله توابا رحیما.

زمانی که توسل در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله) ثابت شد و این امر مشروع و مرضی خداوند است ، نمی شود که بگوییم با مرگ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) یک امر محبوب و مرضی خداوند عالم ، تبدیل شد به یک امر مبغوض خداوند.

قرآن می فرماید : وابتغوا الیه الوسیله ، نگفته که این وسیله زنده است یا مرده. این منطق قرآن است ، حرف بنده که نیست.

بیننده :

شما وسیله را چگونه معنا می کنید ؟

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

وسیله یعنی واسطه.

بیننده :

اما در تفاسیر شیعه ، وسیله را به تقرب جستن ، معنا کرده است.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

این موضوع که مختص شیعه نیست. علمای بزرگ اهل سنت هم در کتاب های خود ، از قول عایشه و دیگران آورده اند که مراد از وسیله در این جا ، محمد و آل محمد ( صلوات الله اجمعین) هستند.

آقای ابن عابدین از فقهای بزرگ احناف ، در ذیل عبارت آقای هسکفی که می گوید : بحق رسلک ، مراد در این جا ، انبیاء و پیامبران هستند :

فيكون من باب الوسيلة وقد قال الله تعالي وابتغوا اليه الوسيلة

انبیاء و پیامبر (صلی الله علیه و آله) واسطه هستند.

یا آقای ابن تیفور از بزرگان اهل سنت است که در کتاب بلاغات النساء از عکرمه نقل می کند :

اولئك الذين يدعون يبتغون الي ربهم الوسيلة هم النبي (ص) و علي و فاطمة و الحسن والحسين (عليهم السلام)

تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 120

ابن تیفور ، بلاغات النساء ، ص 14

این ها کاملا مشخص و واضح است که انکار وسیله ، امروز انکار آیه قرآن است. این آقایان چهار تا آیه را یاد گرفتند ، آن را همه جا تکرار می کنند ، زمانی که ما آیه می آوریم ، می گویند : این آیات مربوط به زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله) است. شما که ابتدا می گویید : هر گونه توسل ، شرک است.

عبارتی که محمد بن عبد الوهاب دارد این است :

هر کس بین خود و خدای عالم واسطه قرار دهد ، کافر و مرتد است و خون و مالش ، حلال است.

محمد عبد الوهاب ، مجموع مؤلفات ، ج 6 ، ص 147

در صورتی که این آقایان می گویند : محمد بن عبد الوهاب انسان مصلح بوده که مردم را به توحید دعوت می کرد. این توحید آقای محمد بن عبد الوهاب است.

البته ما معتقدیم که اگر کسی بین خود و خدای خر سوار و بین خدایی که روی کرسی می نشیند ، چهار انگشت از کرسی بیشتر جای می گیرد که کرسی ، ناله مي كند. آن خدایی که سوار بر شتر در صحرای عرفات به دیدار مردم می آید.... واسطه قرار دهد ، ما می گوییم این شخص ، کافر است.

بیننده : آقای کدخدایی از شیراز ـ شیراز

بنده از شما عزیزان تقاضا داریم که این برنامه را سه شب در هفته داشته باشید ، چون ما از این برنامه ها ، استفاده زیادی می کنیم.

مطلب دیگری که باید به برادران اهل سنت بگویم این است که اگر شما به شیعیان اشکال می کنید که هرگاه به حرم های ائمه (علیهم السلام) مي رويم ، بر اساس محبتی که به آن ها داریم ، پیشانی محبت به درگاه آن ها می ساییم و خود خواسته این کار را انجام می دهیم.

اما شما هر چه بخواهید از فضائل و مناقب امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) بكاهید ، اما این حقیقت را نمی توانید انکار کنید که حضرت در میان خانه کعبه به دنیا آمده اند و همه شما اگر اهل نماز باشید ، ناخواسته و ناخداگاه روزی پنج بار به زادگاه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) سجده می کنيد.

به شجره خبیثه وهابیت هم می گویم که چون خداوند عالم ، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) را خیلی دوست داشت ، چنین فضیلتی را به حضرت داد و بهشت خود را به نام علی بن ابیطالب (علیه السلام) تزئین کرده است.

بیننده : شیعه

بنده از حضرت استاد چند سؤال داشتم. اول این که در مسأله وضو ، آقایان پای خود را می شویند ، در صورتی که در قرآن لفظ امسحوا بیان شده است.

دوم این که ، طواف نساء چیست ؟

سوم این که ، در مورد عشره مبشره که این همه سنگ آن ها را به سینه می زنند و جنگ جمل و صفین را به راه انداختند. در صورتی که به این ده نفر پیامبر (صلی الله علیه و آله) وعده بهشت را می دهند ، چرا با هم جنگیدند ؟ این ها به چه علت به بهشت می روند ؟

اگر امکان دارد توضیحاتی را بیان کنید و در این خصوص به آیات قرآن استناد کنید.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

قرآن در سوره مائده ، آیه 6 می فرماید :

فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ...

صورت و دست هایتان را تا مرفق بشویید و سر و پایتان را مسح کنید.

اگر قرار بود که ارجل ، شسته شود ، باید می فرمود : فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم و ارجلکم ، دست و صورت و پاها را بشویید. این که می فرمود : وامسحوا برؤسکم واغسلوا ارجلکم ، چرا در این جا واغسلوا آورده و واو عطف به کار برده ؟

اولا ، در این جا وارجلکم ، لام را با فتح خوانده. اما خیلی از بزرگان اهل سنت و ارجلکم ، لام را با کسر خواندند. این آقایان به ما یک آیه یا یک روایت نشان دهند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) ، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) یا ابوبکر و عمر با فتح خوانده است.

آن زمان که اعراب نبوده ، با توجه به قرای هفتگانه ، اعراب گذاری کردند. تعدادی گفتند : ارجلکم ، با فتح خوانده شود. تعدادی هم گفتند : ارجلکم ، با کسر خوانده شود.

ابن کثیر مکی از قرای سبعه است که می گوید :

وارجلکم ، با کسر ، صحیح است.

ابن کثیر ، سیر اعلام النبلاء ، ج 5 ، ص 318

النشر فی القرائات العشر ، ج 1 ، ص 120

آقای ابو عمرو ، عریان بن علای تمیمی ، از قرای سبعه و پیشوای لغت هستند ، گفته است :

ارجلکم ، با کسر ، صحیح است.

آقای حمزه بن حبیب تمیمی ، از قرای سبعه ، متوفای 56 هـ ، می گوید :

ارجلکم ، با کسر ، صحیح است.

النشر فی القرائات العشر ، ج 1 ،ص 165

آقای ابوبکر عاصم بن ابی النجود بحطله کوفی ، یکی از قرای سبعه ، متوفای 127 هـ ، می گوید :

ارجلکم ، با کسر ، صحیح است.

آقای ابوبکر شعبه بن عیاش ، از مشاهیر قرا است که می گوید :

ارجلکم ، با کسر ، بخوانید.

پنچ نفر از قرای بزرگ شما می گوید : ارجلکم ، با کسر ، بخوانید.

آقایان ارجلکم را با فتح می خوانند و می گویند : به واغسلوا وجوهکم ، عطف شده است. با کسر بخوانیم تا به رؤوسکم ، عطف شود.

علاوه به این ها ، بزرگان اهل سنت از جمله آقای فخر رازی می گوید :

فاذا عطفت الارجل علي الرؤوس جاز في الارجل النصب عطفا علي محل الرؤوس.

بر فرض این که ارجلکم با فتح بخوانیم ، چرا عامل نزدیک را رها کرده و عامل دور را گرفتید. مادامی که عامل در نزدیک عمل کند ، به دور نمی شود. در این جا می گوید :

وارجل الجار مجرور وهذا مذهب مشهور للنحاة

ارجلکم ، جار و مجرور است و به محل رؤوسکم ، تعلق دارد. رؤوسکم ، لفظا مجرور است ، محلا مفعول به برای وامسحوا است. ارجلکم هم معطوف به رؤوسکم ، است. این مذهب مشهور نحویین است که انسان لفظی را به محل لفظ قبلی عطف کند.

آقای محیی الدین عربی ، همین مطلب را دارد. ابن حزم اندلسی می گوید :

به جر یا به نصب بخوانی ، به رؤوسکم معطوف است. به جر بخوانی ، به لفظ آن معطوف است و به نصب بخوانی ، به محل آن معطوف است.

بنده به این آقایان توصیه می کنم که به نکات علمی که بزرگنشان گفته اند ، توجه کافی را داشته باشند.

در صحیح بخاری ، حدیث 60 ، 96 ، 163 ، جلد اول ، صفحه 21 ، 49 ، 32 می گوید :

حدثنا أبو النُّعْمَانِ عَارِمُ بن الْفَضْلِ قال حدثنا أبو عَوَانَةَ عن أبي بِشْرٍ عن يُوسُفَ بن مَاهَكَ عن عبد اللَّهِ بن عَمْرٍو قال تَخَلَّفَ عَنَّا النبي (ص) في سَفْرَةٍ سَافَرْنَاهَا فَأَدْرَكَنَا وقد أَرْهَقَتْنَا الصَّلَاةُ وَنَحْنُ نَتَوَضَّأُ فَجَعَلْنَا نَمْسَحُ على أَرْجُلِنَا فَنَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ وَيْلٌ لِلْأَعْقَابِ من النَّارِ مَرَّتَيْنِ أو ثَلَاثًا

از قول عبد الله بن عمرو نقل می کند که در سفری بودیم ( احتمالا حج الوداع بوده) که پیامبر (صلی الله علیه و آله) عقب ماندند. وقت نماز هم در حال تمام شدن بود. ما صحابه وضو می گرفتیم و بر پاهای خود مسح می کردیم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) با صدای بلند فرمودند : وای به حال آیندگان از آتش جهنم.

صحیح بخاری ، ج اول ، ح 60 ، 96 ، 163 ، ص 21 ، 49 ، 32

مسلم این روایت را در حدیث 241 بیان کرده است. ما از آقایان اهل سنت تقاضا داریم که پاسخ دهند که اگر صحابه پای خود را مسح می کردند ، به اندازه این کارشناسان وهابی ، قرآن را نفهمیده بودند؟ یا این که قرآن دستور شستن پاها را داده ؛ اما صحابه بر خلاف قرآن پاهای خود را مسح می کردند ؟

حال شما ویل للاعقاب را به هر معنایی که می خواهید بگیرید. گرچه ویل للاعقاب ، طبق تعبیری که ابن حزم دارد ، اشاره دارد به کسانی است که در آینده مسح خراب می کشیدند.

علاوه بر این ها ، روایات متعدد داریم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) ، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) و تعدادی از صحابه وضو می گرفتند و پاهای خود را مسح می کشیدند. این آقایان وهابی بهتر قرآن را می داند یا عبد الله بن عباس که می فرماید :

فقال ابن عباس أبى الناس إلا الغسل ولا أجد في كتاب الله إلا المسح

مردم فقط می خواهند پاهای خود را بشویند. و من در قرآن غیر از مسح چیزی نیافتم.

مسند احمد ، ج 6 ، ص 358

مصنف ابی شیبه ، ج 1 ، ص 32

جالب این است که ابن قدامه مقدسی از فقهای بنام اهل سنت و حنبلی ها است که در کتاب المغنی ، جلد اول ، صفحه 120 از قول ابن عباس نقل می کند :

وحكي عن ابن عباس أنه قال ما أجد في كتاب الله إلا غسلتين ومسحتين

من در کتاب خدا ، دو شستشو ( صورت و دست) و دو مسح ( سر و پا) پیدا نکردم.

ابن قدامه مقدسی ، المغنی ، ج 1 ، ص 120

آقای سرخسی از علمای بنام حنفی ها در کتاب المبسوط ، جلد اول ، صفحه 8 از ابن عباس نقل می کند :

وعن بن عباس رضي الله عنهما قال نزل القرآن بغسلين ومسحين

المبسوط سرخسی ، ج 1 ، ص 8

آقای عبد الرزاق صنعانی که آقایان در باره او می گویند : لو ارتدت عبد الرزاق عن دینه ما ترکنا حدیثه ، اگر عبد الرزاق مرتد هم شود ، ما حدیث او را قبول داریم. ایشان هم در مصنف خود ، جلد 1 ، صفحه 18 می گوید :

افترض الله غسلتين و مسحتين

خدای عالم ، دو شستشو و دو مسح را در وضو واجب کرده است.

مصنف عبد الرزاق ، ج 1 ، ص 18

در صورتی که این آقایان می گویند : پای ما آلوده است و باید آن را بشوییم. مسح که معنا ندارد. مگر ما می توانیم با این عقل ناقص بشری ، احکام الهی را با هم مقایسه کرد ؟!!!

در حال حاضر مردم عمدتا جوراب می پوشند ، پاهایشان تمیز است. کارگر هایی که سرشان مملوء از خاک و گرد و غبار است. اگر بنابر شستن باشد که سر انسان بیشتر در معرض گرد و خاک و کثیفی است ؛ پس باید سر خود را هم بشوییم.

احکام اسلامی به صورتی نیست که بتوانیم آن را قیاس کنیم ؛ حتی بزرگان اهل سنت مثل ابن حزم این مسئله را به سخره می گیرد و می گویند اگر بخواهیم به این صورت باشد ، هیچ معنایی ندارد.

در مورد طواف نساء هم بر خلاف نظر تندروهای شیعه ، عقیده دارم که اهل سنت به جای طواف نساء ، طواف وداع یا طواف زیارت می کنند که جایگزین طواف نساء می شود.

بیننده : آقای احمدی از کردستان ـ اهل سنت

بنده چند سؤال و چند نقد نظر داشتم. اول این که ، نظر شما در مورد آثار دکتر محمد صلابی ، چیست ؟ ایشان یک مجموعه کتاب های تاریخی منظم و مستدل دارند.

دوم این که ، بنده گاهی نقل قول هایی از استاد قزوینی می شنوم که مثلا از کتب ضعیف اهل سنت است ، من جمله از کتاب تاریخ بغداد. تاریخ بغداد از کتاب های رسمی اهل سنت نیست.

سوم این که ، آن چه شما در مورد مسح از صحیح بخاری شنیدید ، در مورد سفر است و علمای ما گفتند : کسی که در سفر باشد ، می تواند بر همان پوشش مسح کنند.

علمای ما مسح را نفی نکردند ؛ بلکه می گویند : بشورید بهتر است. مثلا من در مناطق شیعه به علت این که پاهای خود را زیاد شستشو نمی کنند ، پاهایشان در مساجد بسیار بو می دهند. علمای ما توصیه می کنند که هم مسح کنیم و هم شستشو داشته باشیم. ما مسح اهل تشیع را نه انجام می دهیم و نه نفی می کنیم.

نکته آخری که می خواهم بگویم این است که در نگاه کردن به شبکه ها ، خودم که اهل دین هستم ، مفید است ؛ اما کسی که اهل اسلام نیست ، با نگاه کردن به شبکه ولایت ، کلمه و وصال ، از اسلام زده می شود. جدا تقاضا دارم که ما کسانی را که علاقمند به اسلام هستند را نرنجانیم. وقتی که به این اسلام نگاه می کنند ، فقط کشت و کشتار را می بینند. بعد از مطالعاتی که داشتم به این نتیجه رسیدم که موارد خرافی و مسائلی که دور از سنت ناب پیامبر (صلی الله علیه و آله) است هم در اهل سنت وجود دارد و هم در اهل تشیع. چرا ما نباید روی مسائلی کار کنیم که ما را با هم متحد می کند ؟

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

در مورد کتاب های آقای صلابی ، اطلاع آن چنانی ندارم. اگر کتاب های ایشان را در اختیار دارند ، به آدرس شبکه بفرستند تا بنده یا واحد تحقیقات ، نگاه کنند ، در آینده اظهار نظر خواهم کرد.

در مورد کتاب های ضعیف اهل سنت که تاریخ بغداد را نام بردید ، باید بگویم که تاریخ بغداد که کمتر از بحار الانوار که نیست. شما در شبکه های خود از بحار الانوار همیشه روایت نقل می کنید. علاوه بر این ، خطیب بغدادی از استوانه های علمی شما است. هر روایتی را که آورده ، سند آن را هم نقل کرده ، اگر سند روایت ، صحیح بود ، قبول است و اگر سند روایت ، ضعیف باشد ، مورد قبول نیست.

کتاب کافی و تهذیب ما هم این گونه است. چه فرقی بین تاریخ بغداد با سنن ابی داود و سنن نسائی است ؟ سنن نسائی هم با سند نقل شده و هم از صحاح سته شما است. در آن جا هم اگر سند یک روایت صحیح باشد ، آن را قبول می کنید. سند ضعیف بود ، آن را رد می کنید.

در تاریخ بغداد قضیه الیوم اکملت لکم دینکم... را می گوید : در حق علی بن ابیطالب (علیه السلام) و در روز غدیر بعد از نصب ایشان برای خلافت است.

ما تک تک راویان آن را بررسی می کنیم ، ذهبی ، ابن حجر ، ابن معین ، می گویند : ثقه هستند. وقتی سند روایت صحیح بود ، ما به مضمون آن عمل و استناد می کنیم.

بنده از شما برادر عزیز گلایه دارم که شما می گویید : در شستشو ، مسح هم هست. برادر عزیز ! این عبارت ، در حقیقت اعتراض به خدا است. اگر بنا بود که شستشو ، مسح هم داشته باشد ، قرآن می گفت : اذا قمت الی الصلاه فامسحوا برؤوسکم و ارجلکم الی الکعبین.

در صورتی که بحث مسح یعنی امرار الید علی الشیء. مثلا در روایت داریم : من مسح رأس الیتیم. در این جا یعنی من غسل رأس الیتیم ؟ یعنی سر یتیم را در حمام می شوید ؟ یا این که در روایت داریم که دست بر سر فرزند خود بکشید ، از هر مویی که رد می شوید ، خداوند به عدد همان مو ، حسنه می دهد. مسح رأس ابنه یعنی غسل رأس ابنه.

ما دوست داریم عزیزان به بعضی از حرف هایی را که آقایان برای توجیه می آورند ، دقت کنند.

غسل یعنی شستن و جریان دادن آب بر یک شئ است. اما مسح کشیدن دست بر یک شئ می باشد. این که می گوید وامسحوا برؤوسکم ، پس شما باید سرتان را هم بشویید. چون شما می گویید در شستن هم مسح است. چطور در مورد پا می گویید مسح کردن غسل هم دارد.

شما گفتید : شبکه های شیعی ، انسان را از اسلام زده می کند. برادر عزیز ! ما که در شبکه ، برنامه های خودمان را پیگیری می کردیم ، کاری هم به این قضایا نداشتیم. اما این آقایان شروع کردند که شیعه کافر است ، مشرک است. نستجیر بالله علی بن ابیطالب (علیه السلام) عرضه خلافت نداشت به همین دلیل به ابوبکر واگذار کرد. یا این که حضرت در راه مسجد کشته شد و حرف های دیگری که همیشه می گویند.

ما نمی توانیم نسبت به امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) بی تفاوت باشیم. وقتی این آقایان با وقاحت ، شهادت حضرت را زیر سؤال می برد و می گوید : علی بن ابیطالب (علیه السلام) در مسجد راه می رفت که کشته شد. به یک باره مثل شامی ها بگویید : علی بن ابیطالب (علیه السلام) که نماز نمی خواند ، به چه علت به مسجد رفته بود ؟ و اصلا بگویید شهادت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) در مسجد دروغ است.

این را که همه مورخین نقل کردند که امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) در نماز و در آخرین سجده بود که ابن ملجم علیه اللعنه اللاعنین ، و کسانی که او را دوست دارند علیه اللعنه اللاعنین ، بر حضرت ضربه زد. به طوری که نماز حضرت به هم ریخت و رو به امام حسن (علیه السلام) فرمودند که حسن جان با مردم نماز بخوان.

من نمی دانم که چگونه این همه بی انصافی می کنید. شما می خواهید جواب خدا و امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) را چگونه می خواهید بدهید ؟ آیا شما از خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) شرم و حیا ندارید ؟ ما نمی توانیم در مقابل این همه اهانت ها ، سکوت کنیم و پاسخ ندهیم.

1400 سال شیعه در گوشه و کنار بودند. حال که چند رسانه دارند و از اهل بیت (علیهم السلام) دفاع می کنند ، شما اعتراض می کنید. 1400 سال اهل بیت (علیهم السلام) در مظلومیت بودند ؛ اما به حول و قوه الهی دیگر اجازه نمی دهیم که این ها در غربت و مظلومیت بمانند و تا آخرین نفس از آن ها دفاع می کنیم و کوتاه هم نمی آییم. یعنی کوتاهی در دفاع از اهل بیت (علیهم السلام) را خیانت به خدا ، خیانت به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و خیانت به اسلام می دانیم.

ایشان گفتند که در شیعه و سنی ، مسائل خرافی زیاد است. بنده از ایشان می پرسم که ملاک شما از خرافی بودن چیست ؟

آقایان می گویند : زیارت کردن و مرقد ساختن ، خرافات است. قرآن در باره اصحاب کهف می فرماید :

مردم و مسلمان ها گفتند : ما می خواهیم بر روی قبر این ها ، مسجد بسازیم.

آقایان چیزی که آیه قرآن مشروعیت آن را امضاء کرده ، می گوید : خرافات است. جالب است که آقای طبری در ذیل این آیه می گوید :

وقال المسلمون نحن أحق بهم هم منا نبني عليهم مسجدا نصلي فيه ونعبد الله فيه

ما مسجدی می سازیم که به آن تبرک کنیم ، نماز بخوانیم و در آن خدا را عبادت کنیم

جامع البيان عن تأويل آي القرآن ، اسم المؤلف: محمد بن جرير بن يزيد بن خالد الطبري أبو جعفر الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1405

تفسير الطبري ج 15 ص 222

آقایان می گویند : پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود :

اللهم لاتجعل قبري وثنا

خدایا قبر من را عبادتگاه قرار نده.

پس دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله) به اجابت نرسیده و قبر حضرت ، عبادتگاه است. شما که می گویید : حرم ساختن و در کنار حرم نماز خواندن ، شرک است. اگر کسی در حرم امام رضا (علیه السلام) نماز بخواند ، شرک است و اگر کسی در حرم پیامبر (صلی الله علیه و آله) نماز بخواند ، عین عبادت و بندگی است. این دو چه فرقی باهم دارند ؟ شما فكر مي كنید شیعه ها مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) را ساختند ؟ در همین مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) نام دوازده امام را نوشته بودند.

آقایان سرو صدا می کنند که اگر مهدی ، امام زمان است ، چرا یک آیه در قرآن در باره او نیامده است. بر فرض که ما این سخن شما را قبول کردیم ، اما سؤالی دارم. آیا این که مهدی خواهد آمده ، مهدی شما وهابی ها ، چه مشخصاتی دارد ؟

ابن باز می گوید :

وامر مهدي ثابت ورواياته مستفيضة والمتواترة

امر مهدی از متواترات است.

شما می گویید : در آخر الزمان مهدی خواهد آمد. این مهدی شما که بنا است به دنیا بیاید ، در کدام آیه ذکر شده است ؟ گرچه در باره مهدی ما شیعیان ، 254 آیه از قرآن داریم که شیعه و سنی اعتراف کردند که این آیات در مورد حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) بیان شده است. حال در مورد مهدی شما چند آیه از قرآن بیان شده ؟

درباره خلافت ابوبکر و عمر که می گویید :

من انكر خلافة الصديق كافر

هر کس منکر خلافت ابوبکر شود ، کافر است.

این مطلب در کجای قرآن نقل شده است ؟

لذا بحث این که خرافی چه چیز است ، تشخصیش چگونه است ؟ مثلا بنده می گویم فلان عقیده اهل سنت ، خرافی است. شما هم می گویید : فلان عقیده شیعه ، خرافی است. این فقط ادعا است. ما گفتیم : بهترین راه این است که بزرگان اهل سنت و وهابی بیایند تا باهم صحبت کنیم و برای ما ثابت کنند که فلان عقیده شیعه ، خرافی است. ما می پذیریم. ما هم برای شما ثابت می کنیم که فلان عقیده اهل سنت ، خرافی است. آیا می پذیرید یا این که نمی پذیرید ؟

بیننده : حکمت الله جلالی از اکراین ـ اهل سنت

بنده یک مسلمان و پیرو مذهب ابو حنیفه هستم. از اخلاق و ادب و فرهنگ شما استاد گرامی تشکر می کنم. از همه شیعیان به خاطر اهانت هایی که این شبکه های وهابی به مقدسات آن ها می کنند ، عذر خواهی می نمایم. واقعا این وهابی ها ، آبروی ما اهل سنت را برده اند.

بیننده : شیعه

بنده بر اساس آیه دوم سوره مائده از حضرت استاد سؤالی داشتم. قرآن کریم می فرماید :

وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ. مائده / 2

سؤال بنده این است که غاصب ، ظالم است و شکی در آن نیست. امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) هم شکی نداشتند که عمر و ابوبکر ، حق او را غصب کردند و شكي نداشت که غاصب ، ظالم است. پس چرا این همه در زمان خلافتشان از آن ها حمایت کرد و با آن ها همکاری کرد و هیچ اعتراض علنی از آن ها نداشت. از غاصب و ظالم حمایت کرد ، همان طوری که ما در کتاب ها داریم با این که می دانیم ابوسفیان قصد فتنه داشت اما دست رد به سینه او برای جنگ با ابوبکر زد. خود عمر بن خطاب است که می گوید : اگر کمک های علی بن ابیطالب (علیه السلام) نبود ، عمر هلاک شده بود.

پس چطور امیرالمؤمنین (علیه السلام) طبق این آیه قرآن ، چرا به ابوبکر و عمر کمک می کرد ؟

آیت الله دکتر حسینی قزوینی :

آقایان می گویند امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) به این ها کمک می کرد ، پشت سرشان نماز می خواند. حال سؤال ما این است که آیا برای این سخنان ، دلیلی هم دارند یا این که فقط روایات ضعیفی را از کتاب هایشان نقل می کنند.

ثانیا ، در مورد نماز حضرت امیر (علیه السلام) داریم که به مسجد می آمدند و نماز خودشان را می خواندند. علاوه بر این ، آقایان دارند که نماز خواندن پشت سر فاسق و فاجر هم مي شود نماز خواند. به قولی حجاج بن یوسف از افسق فاسقین بود و عبد الله بن عمر ، پشت سر او نماز می خواند. اصلا نماز خواندن دلیلی بر عدالت یا قبول کردن امام جماعت نیست.

این برادر عزیز می گویند : چرا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) نگفت و اعلام نکرد ؟ شما چطور می گویید که اعلام نکرد. در صحیح مسلم که صحیح ترین کتاب اهل سنت است در حدیث 4468 کتاب الجهاد باب الفیء ، عمر بن خطاب در جمع صحابه و غالب کسانی که در شورای سقیفه نشسته بودند ، به امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) می گوید :

لما توفي رسول الله قال ابوبکر انا ولی رسول الله فرآيتماه آثما كاذبا غادرا خائنا

زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفتند ، ابوبکر گفت من ولی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستم ، رأی شما این بود که ابوبکر گنهکار ، ظالم ، خائن و حیله گر بوده.

صحیح مسلم ، ح 4468

پس معلوم می شود که علی بن ابیطالب (علیه السلام) این مطالب را گفته اند که عمر در مقابل همه می گوید. وقتی ابوبکر از دنیا رفت ، عمر گفت :

فقلت انا ولی رسول الله وولی ابی بکر ، فرايتماني آثما كاذبا غادرا خائنا

من ولی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ولی ابوبکر هستم ، رأی شما همان روز این من گنهکار ، حیله گر و خائن هستم.

این مطالب را که گفت ، هیچ کدام از آن هایی که در آن محل جمع شده بودند ، به عمر اعتراض نکردند که علي بن ابيطالب (علیه السلام) چنین حرفي نزده ، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) هم نگفت که من چنین نظری نداشتم. امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) به چه نحويي اعلام كنند که دیگران چنین و چنان بودند ؟

یا بعد از این که حضرت به خلافت می رسند ، به تعبیر شهید مطهری ، نهج البلاغه مملوء از انتقادات امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) است. نامه 53 نهج البلاغه آمده است :

ان هذا الدين قد كان اسيرا في ايد الاشرار

دین اسلام قبل از من در دست اشرار ، اسیر بوده.

نهج البلاغه ، نامه 53

در خطبه 150 نهج البلاغه می فرماید :

رجع قوم علي الاعقاب علي سنة من آل فرعون

بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ، عده ای به عصر جاهلیت بر گشتند. آن ها به روش آل فرعون جلو رفتند.

نهج البلاغه ، خطبه 150

یا در مورد منافقین می فرمایند :

ثم بقوا بعده فتقربوا الی ائمة الضلال و الدعاة الی النار

منافقین بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ماندند. این ها به پیشوایان گمراه و دعوت گران به جهنم ، نزدیک شدند.

نهج البلاغه ، خطبه 210

امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) به چه زبانی این مطالب را بگویند ؟

در مورد مشورت هم شما درست می گویید. اگر یک یهودی هم از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) مشورت می خواستند ، حضرت مشورت می دادند. علاوه بر این ، مشورت های حضرت مربوط به خلیفه اول و دوم نبود ، مربوط به جهان اسلام بود. حتی آن جایی هم که می فرمایند : عمر اگر تو به جنگ بروی و کشته شوی ، ایرانی ها جری می شوند و به سرزمین های اسلامی می آیند و آن ها را از بین می برند. امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) می داند اين شخص در رأس حکومت قرار گرفته.

خدایا تو را قسم می دهیم به آبروی محمد وآل محمد هر چه سریعتر لباس فرج بر اندام مولایمان بقیه الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بپوشان.

خدایا به آبروی محمد و آل محمد ما را از انصار خاص آن حضرت قرا ر بده.

رفع گرفتاری از گرفتاران بنما.

جوائج حاجتمندان روا بفرما.

مجری :

خیلی تشکر می کنیم از شما استاد عزیز و هم چنین از شما بینندگان عزیز و ارجمند که ما را در این برنامه همراهی کردید.

اللهم عجل لولیک الفرج.



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها