2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
بدعت از دیدگاه فریقین : نمونه هایی از بدعت از دیدگاه وهابیت (1)
کد مطلب: ٦٩٩٥ تاریخ انتشار: ٢٤ آبان ١٣٩٣ - ١٧:٠٣ تعداد بازدید: 3219
خارج فقه مقارن » بدعت از دیدگاه فریقین
بدعت از دیدگاه فریقین : نمونه هایی از بدعت از دیدگاه وهابیت (1)

جلسه هجدهم 1393/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه هجدهم 1393/08/24

موضوع درس : بدعت از دیدگاه فریقین : نمونه هایی از بدعت از دیدگاه وهابیت (1)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله

بحث ما در رابطه با قضیه «بدعت» بود، که وهابیت به بهانه آن، «کفر» مسلمانان و «قتل» مسلمانان را تجویز می کنند.

انسان هر چه که بیشتر به اعمال و رفتار این وهابی ها دقت میکند، می بیند که اینها چه قدر آدمهای متحجّر و سطحی نگر هستند، که برای رسیدن به آن مقاصد شوم خودشان؛ هر نوع توجیهی را انجام می دهند.

نمونه ای درد آور، از تحجّر وهابی ها

امروز بعد از نماز صبح بود که این کتاب «الدرر السنیه» را مطالعه می کردم، و حکم این ها در مورد تارک «نماز عیدین» را می دیدم؛ رسیدم به یک عبارتی در مورد تارک «اذان و اقامه» که خیلی برای من درد آور بود. می گوید:

« و قال في باب الأذان و الإقامة: فإن تركهما، أي: الأذان والإقامة، أهل بلد قوتلوا أي: يقاتلهم الإمام أو نائبه، حتى يفعلوهما»

در باب اذان و اقامه می گوید: اگر مردم یک بلدی، اذان و اقامه را ترک کنند کشته می شوند یعنی امام یا نائب امام با آنها مقاتله میکند تا اینکه اذان و اقامه را بگویند.

الدررالسنیه فی الأجوبة النجدیه ج10 ص 328

شما ببینید چقدر اینها متحجرند. آدم نمی داند که با اینها چه کار بکند!؟

من نمی دانم، این «اذان و اقامه» کجای شریعت انسان را به هم می ریزد!؟

اگر کسی اصلاً در طول عمرش اذان و اقامه را نگوید، آیا فردای قیامت از او سؤال میکنند که چرا در نماز، اذان و اقامه را نگفتی؟

این خیلی عجیب است، که بیاید بگوید اگر کسی اذان و اقامه را ترک کند، آن هم نه یک نفر، میگوید اهل یک بلدی ترک کنند، قتل همه واجب است! اصلاً قتال نه، بگو تو باید به زور در نماز خودت، اذان و اقامه بگوئی!

آیا شارع مقدس اینچنین دستوری به مسلمانها داده؟

آیا پیغمبر اکرم این کار را انجام داده و مسلمانها را مجبور کرده به گفتن اذان و اقامه در نماز؟

آیا خلفای راشدین شما، این کار را کرده اند؟ خلفای بنی امیه و بنی العباس انجام دادند؟

آیا اگر مردم یک روستایی، یک شهری، اذان نمی گفتند می آمدند آنها را به زور وادار به گفتن اذان و اقامه کننند؟ تا چه رسد به قتال و گشتن!

نماز جماعت واجب عینی است!

یا در باب «نماز جماعت» که یک امر مستحبی است می گوید:

«و قال في باب صلاة الجماعة: و هي واجبة وجوب عين، فيقاتل تاركها كأذان»

نماز جماعت واجب عینی است! هر کس ترک کند باید کشته شود مثل تارک اذان که باید کشته شود.

الدررالسنیه فی الأجوبة النجدیه ج10 ص 328

این در حالی است که نماز جماعت یک امر مستحبی است و آنهایی هم که میگویند پیغمبر گفته اگر کسی نماز جماعت نیاید خانه اش را آتش بزنید و فلان؛ همه آن روایت ضعیف است و اصل و ریشه ای ندارد و ما پنبه همه آنها را زده ایم.

در حقیقت این روایات جعلی را خواسته اند بهانه قرار بدهند برای توجیح جنایاتشان در قضایای «اصحاب ردّه».

فتوایی عجیب، که برای اولین بار می دیدم

امروز من یک عبارتی را دیدم که برای اولین بار بود که این عبارت را می دیدم، خیلی تعبیر عجیبی بود و اگر اینگونه باشد همه چیز به هم می ریزد. می گوید:

«فدل الحديث، وعمل الصحابة، على أن من ترك شيئا من شرائع الدين الظاهرة، و كانوا طائفة مجتمعة على ذلك، أنهم يقاتلون»

آن چه که احادیث و عمل صحابه به آن دلالت می کند این است که اگر کسی یکی از شرایع آشکار دینی را ترک کند، در حالی که عده ای به آن عمل می کنند، باید کشته شوند.

الدررالسنیه فی الأجوبة النجدیه ج 9 ص 246

«شرایع»، هم شامل واجبات می شود، هم شامل مستحبات. یعنی مثلاً اگر کسی «نماز شب» را ترک کند! در حالیکه عده ای دارند نماز شب می خوانند؛ باید کشته شود!!

شخصی دارد «دروغ» می گوید، «غیبت» می کند، خدای ناکرده زنای غیرمحصنه کرده، شارع مقدس برای او حد و حدودی قرار داده است. رفته دزدی کرده، شارع برای «دزدی» حد و حدودی گذاشته است.

شما با این منطقی که دارید، بیائید تمام احکام حدود و دیات و قصاص و ...را برچینید و همه روایاتش را بریزید توی دریا!

تمام آیات «استغفار» و «توبه» هم باید از قرآن حذف بشوند.

در حالی که خداوند در قرآن می فرماید:

«قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيم»‏

ای پیامبر! به بندگانم که بر خویشتن [به عصیان و گناه] اسراف نموده اند بگو، هرگز از رحمت خدا نا امید نباشید. همانا خداوند تمام گناهان را خواهد بخشید. که او خدای بسیار آمرزنده و مهربان است.

سوره زمر آیه 53

اگر این تفکر ملاک باشد، من معتقدم، «داعش» و «النصره» و ...در مقایسه با دودمان آل سعود که در سال 1157 قمری به قدرت رسیدند و مردم را به بهانه های مختلف می کشتند؛ الحق و الإنصاف خیلی با انصاف ترند و سگشان به اینها شرف دارد!

اگر بناست ما با «داعش» و... مبارزه کنیم، باید اول اینها را حل کنیم. باید اول جواب این عبارات و افاضات «محمدبن عبدالوهاب» را بدهیم.

آقای «آل شیخ» مفتی اعظم عربستان سعودی هم که می آید می گوید: «داعش» ارتباطی به اسلام ندارد. اینها خارج از اسلام هستند. این ها خوارج هستند. و اینها آبروی اسلام را می برند. باید از ایشان پرسید که:

جناب آقای آل شیخ! این گروه های تروریستی خارج اسلام، به فتاوای چه کسانی دارند عمل می کنند؟

آیا اینها به غیر از فتاوای اجداد شما و اجداد جناب «ملک عبدالله» دارند عمل می کنند!؟

وقتی شما به قتل «من ترك شيئا من شرائع الدين...» فتوا می دهید؛ دیگر سنگی روی سنگ بند نخواهد شد!

و این بهترین وسیله خواهد بود برای اسلام ستیزی. اگر مسیحی ها و یهودی ها از این فتاوای شما خبر دار شوند، اینها را در رسانه های خود علم می کنند و اسلام را بر اساس فتاوای شما به دنیا معرفی می کنند.

من وقتی این عبارت را دیدم، آنچنان حالم خراب شد که اصلاً حال مطالعه را از دست دادم. اینچنین بهانه قرار دادن برای کشتن مسلمانها، واقعاً عجیب است! گویا شریعت آمده برای مسلمان کشی!

این یک نکته ای بود که باید عزیزان توجه داشته باشند. و نکات دیگری هم وجود دارد که قبلاً بحث آنها گذشت، مثل بدعت شمردن مراسم میلاد نبی مکرم؛ بدعت شمردن درود و صلوات فرستادن بر پیغمبر در قبل و بعد اذان؛ و... که گفتند اینها از بدعتهای محدثه در دین هستند.

و ملاکشان هم این است که می گویند:

«أَنَّ رَسُولَ اللهِ قَالَ: مَنْ عَمِلَ عَمَلًا لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ»

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: هر کس عملی را انجام دهد که ما به آن دستور ندادیم، آن عمل مردود است.

صحیح بخاری ج6 ص 2675 ح 6917؛ صحیح مسلم ج3 ص 1343 ح 1718

باید از این وهابی ها پرسید که آیا آیه 56 سوره احزاب، امر خداوند هست یا امر نیست؟

آنجا که می فرماید:

«إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً»

همانا خداوند و فرشتگان بر پیغمبر صلوات و درود می فرستند شما هم ای اهل ایمان بر او صلوات و درود بفرستید و با تعظیم و اجلال بر او سلام بگوئید.

سوره احزاب آیه 56

کدام امر بالاتر این امر است!؟ خداوند متعال هم، این امر «صَلُّوا عَلَيْهِ...» را مقید نکرده است به زمان و مکان خاص! در همه جا این امر جاری است.

شما اگر در وسط نماز هم که باشید و نام مبارک پیغمبر را بشنوید، مستحب است که صلوات بفرستید. حتی بعضی ها واجب می دانند.

ولی آقای «محمدبن عبدالوهاب» اصلاً از شنیدن صدای صلوات ناراحت میشد!

محمدبن عبدالوهاب از شنیدن صدای صلوات اذیت میشد

«و کان محمد بن عبدالوهاب ینهی عن الصلاه علی النبی (صلى الله عليه وسلم) و يتأذى من سماعها و ینهی عن الاتیان بها لیلة الجمعه و عن الجهر بها علی المنابر و يؤذي من یفعل ذلک و یعاقبه اشد العقاب و ربما قتله.»

محمد بن عبدالوهاب از درود فرستادن و صلوات بر پیامبر نهی می کرد و از شنیدن آن اذیت می شد و از آن در شب های جمعه نهی می نمود و نیز از بلند صلوات فرستادن بر روی منابر جلوگیری می کرد و اگر کسی چنین می کرد او را اذیت می نمود و شدیدا عقاب می کرد وچه بسا او را به قتل می رسانید

الدر السنیه فی الرد علی الوهابیه/ زینی دحلان/ص40

این در حالیست که ما شاید دویست تا روایت داریم در مصادر معتبر اهل سنت که پیغمبر فرمود:

«اکثروا الصلوات علیّ یوم الجمعه فإن صلاتکم معروضة علیٌ»

روزهای جمعه بر من صلوات بیشتر بفرستید، چون صلوات شما به من میرسد.

سنن ابن ماجه ج1 ص524 – سنن کبری ج3 ص249 – مستدرک حاکم ج2 ص421

البدایه والنهایه ج5 ص297 – کنزل العمال ج1 ص488

این که می گویند شب و روز جمعه بهار صلوات است؛ هم ما روایت داریم هم آنها.

حالا دیگر این چه مرضی است که «محمدبن عبدالوهاب» داشت که از صلوات فرستادن در شب جمعه نهی میکرد، و شدیدترین عقابها را اعمال می کرد؛ خدا می داند!

این آقا با این مرضی که داشت، حتی به مؤذن نابینا هم رحم نکرد:

«محمدبن عبدالوهاب» موذن نابینا را بعد از گفتن اذان کشت!

«حتى أنه قتل رجلا أعمى كان مؤذنا صالحا ذا صوت حسن نهاه عن الصلاة على النبي صلى الله عليه وسلم في المنارة بعد الأذان فلم ينته وأتى بالصلاة على النبي صلى الله عليه وسلم فأمر بقتله فقتل.»

محمدبن عبدالوهاب مرد نابینایی که مؤذن بود، و آدم صالحی هم بود، صدایی خوبی هم داشت را به قتل رساند. زیرا وقتی که وی را از صلوات فرستادن بر پیغمبر اکرم در بالای مناره بعد از اذان نهی کرد، و او گوش نداد و بر پیغمبر اکرم صلوات فرستاد، دستور داد او را بکشند و کشتند.

بعد برگشت گفت:

إن الريابة في بيت الخاطئة يعني الزانية أقل إثما ممن ينادي بالصلاة على النبي صلى الله عليه وسلم في المنائر

رفت و آمد به خانه آشکار و مشخص یک زن خطا کار یعنی زنا کار، برای فحشا؛ گناهش کمتر است از کسی بر بالای مناره بر پیغمبر صلوات میفرستد.

الدر السنیه فی الرد علی الوهابیه/ زینی دحلان/ ص40

زنان فاحشه دو دسته اند: دسته ای مخفیانه کار خلاف شرع انجام میدهند، و دسته ای دیگر آشکارا و با نشان و علامت این کار را انجام می دهند. خانه های مشخص و نشان دار دارند و لباسهای مخصوص و نشان دار هم می پوشند که همه بدانند این چه کاره است!

می گوید زنا کردن با یک چنین زنان خطاکار نشان دار؛ گناهش از صلوات فرستادن بر پیغمبر بالای مناره کمتر است!!

واقعاً انسان زبانش نمی چرخد این گونه اهانت ها را معنی کند.

این عبارت، در حقیقت جنگ با نبی مکرم (صلی الله علیه وآله) است. جنگ با اسلام است. جنگ با قرآن است.

آغاز نمودن جلسات با قرائت قرآن بدعت است

«اتخاذ افتتاح المحاضرات أو الندوات بآيات من القرآن دائماً كأنها سنة مشروعة فهذا لا ينبغي»

شروع کردن جلسات و سخنرانی ها ، با آیاتی از قرآن، به صورت دائم و به تصور این که این کار یک سنت مشروع است، سزاوار و شایسته نیست.

نور علی الدرب ص 43

میگوید این که در ابتدای جلسات، آیاتی از قرآن خوانده می شود، این بدعت است. در حالی که امروزه در تمام کشورها ی اسلامی، شیعه و سنی، وقتی مجلسی، یا همایشی برگزار می کنند، ابتدا آیاتی از قرآن را تلاوت می کنند. و این الآن، یک عمل ثابت مسلمین شده است.

گفتن «صدق الله العظیم» بعد از قرآن بدعت است

«قول صدق الله العظیم بعد الإنتهاء من قراءة القرآن بدعة»

گفتن «صدق الله العظیم» بعد از تمام شدن قرائت قرآن، بدعت است.

«فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء ج 4 ص 149 فتوای شمارۀ 3303 »

«عثیمین» یکی از مفتیان وهابی سرشناس عربستان هم می گوید:

«ختم التلاوة به غير مشروع و لا مسنون فلا يسن للإنسان عند انتهاء القرآن أن يقول صدق الله العظيم»

ختم قرائت قرآن با کلام «صدق الله العظیم» نه مشروع است و نه سنت است. و از سنت اسلامی نیست که شخصی آن را در انتهای قرائت قرآن بگوید.

فتاوی الاسلامیه ج4 ص 17

وقتی «پیغمبر» در وسط نماز از «عایشه» منگوش می گیرد!

ما نمی دانیم شما بعد از تلاوت قرآن چه کار میکنید! آیا بازی می کنید!؟ یا از همدیگر منگوش می گیرید!؟

چون خودتان از جناب «عایشه» نقل کرده اید که گفته است:

وقتی پیغمبر اکرم نماز می خواند من پاهایم را در جلوی پیغمبر دراز می کردم! وقتی ایشان می خواست برود سجده یک منگوشی از پاهای من می گرفت و من پاهایم را به عقب می کشیدم! پیغمبر که بلند میشد، من دوباره پاهایم را دراز می کردم.

این «محمد بن اسماعیل بخاری» است که نقل می کند:

«حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَلِيٍّ، قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى، قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا القَاسِمُ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ:

«لَقَدْ رَأَيْتُنِي وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُصَلِّي وَأَنَا مُضْطَجِعَةٌ بَيْنَهُ وَبَيْنَ القِبْلَةِ، فَإِذَا أَرَادَ أَنْ يَسْجُدَ غَمَزَ رِجْلَيَّ، فَقَبَضْتُهُمَا»

عائشه گفته است که : من در مقابل رسول خدا بودم در حاليکه پاهاى من در جهت قبله حضرت دراز بود - و نمى گذاشت که ايشان سجده کنند - پس وقتى که مى خواست سجده کند من را منگوش مى گرفت پس من پاهاى خود را جمع مى نمودم و وقتى که او مى ايستاد آن ها را باز مى کردم

صحيح بخاري، ج1،ص 194، ح 497 كتاب الصلاة، بَاب هل يَغْمِزُ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ عِنْدَ السُّجُودِ

حالا آقای «محمدبن عبدالوهاب» بفرمائید: این که پیغمبر از عایشه منگوش می گرفت، این هم سنت بوده؟ یا نه، آن هم بدعت بوده

قرائت قرآن به صورت دسته جمعی بدعت است

«التزام قراءة القرآن جماعة بصوت واحد بعد كل من صلاة الصبح والمغرب أو غيرهما بدعة، وكذا التزام الدعاء جماعة بعد الصلاة»

قرائت دسته جمعی قرآن با یک صوت واحد، بعد از هر نماز صبح و مغرب و... بدعت است. و همچنین دعا خواندن به صورت دسته جمعی بعد از نماز، بدعت است.

«فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء ج2 ص 481 فتوای شماره 4994

شما ببینید که اینها هر زمان که تصور کرده اند که میتواند چیز جدیدی بیان کنند و تحولی در جامعه ایجاد کنند، به یک مسئله ای رنگ بدعت می زنند. بعد از بدعت، رنگ خروج از دین می زنند و بعد از آن هم وجوب قتل و امثال اینها.

رفت و آمد زیاد به حرم پیغمبر، بدعت است!

«من البدع التی تقع عند قبة الرسول کثرة التردد علیه»

از بدعتهایی که در کنار حرم پیغمبر صورت می گیرد زیاد رفت و آمد کردن به حرم است.

مجلة الدعوه، شماره1612 ص 37

این فتوا، اوج عناد اینها با نبی مکرم را نشان می دهد. این ها وقتی می بینند مسلمین تا چشمشان به حرم نبی مکرم میافتد، اشک از چشمانشان جاری می شود، از این ناراحت هستند. این مسئله برای وهابی ها دردآور است. و قابل تحمل نیست.

معرفی «وهابیت» در یک جمله

من بارها گفته ام، در این کتاب «وهابیت از منظر عقل و شرع» هم آورده ام، که ریشه های «وهابیت» را اگر خوب دقت کنید، و برنامه هایی که «ابن تیمیه» و «محمد بن عبدالوهاب» دارند را دقیق مطالعه کنید، اگر آیات و روایات را از کتابهایشان بردارید بعد بیائید مضمون عباراتی که خودشان دارند را بگذارید کنار سخنانی که قریش در سیزده سال مبارزه خود با پیغمبر در مکه و هشت سالی که در مدینه مبارزه کردند و این دو تا فرهنگ را با هم مقایسه کنید، خواهید دید که برنامه های مبارزاتی وهابیت علیه پیغمبر اکرم با برنامه مبارزاتی قریش، هیچ فرقی نمی کند. بلکه یک مقدار هم شدیدتر از آنها هم هست.

اگر ما بخواهیم «وهابیت» را در یک جمله معرفی کنیم، باید بگوئیم که: وهابیت یعنی احیای فرهنگ بنی امیه و استمرار خط آنها. یعنی همان برنامه هایی که بنی امیه در راستای نابودی نبی مکرم به کار بستند، امروز وهابیت هم همان کار را می کند.

تا نام پیامبر را دفن نکنم و از زبانها نیندازم آرام نخواهم گرفت!

این داستان «مسعودی» در «مروج الذهب» را شما مکرر خوانده اید و برای دیگران هم نقل کرده اید که نقل می کند:

مطرف بن المغيرة بن شعبة قال: قال ابی : قلت له(للمعاویه) و قد خلوت به: إنك قد بلغت منا يا أمير المؤمنين، فلو أظهرت عَدْلاً و بسطت خيراً فإنك قد كبرت، ولو نظرت إلى إخوتك من بني هاشم فوصَلْتَ أرحامهم فوالله ما عندهم اليوم شيء تخافه، فقال لي: هيهات هيهات!! مَلَكَ أخوتَيْمٍ فعدل وفعل ما فعل، فواللّه ما عدا أن هلك فهلك ذكره، ... وإن أخا هاشم يُصْرَخُ به في كل يوم خمس مرات: أشهد أن محمداً رسول الله، فأي عمل يبقى مع هذا؟ لا أمَ لك؛ والله ألا دفنا دفنا

مطرف نقل می کند پدرم مغیرة بن شعبه می گفت در یکی ازملاقات های خصوصی خود به معاویه گفتم: حال که حکومتت تثبیت و گسترده شده، اگر عدالت را جاری سازی و خیر را بگسترانی، نام خود را ماندگار و بزرگ خواهی کرد. امروز دیگر بنی هاشم اقتدار خود را از دست داده اند و خطری از ناحیه آنها حکومت تو را تهدید نمی کند چه بهتر که بر آنها سخت نگیری و آنان را مورد محبت قرار دهی. معاویه گفت: هرگز، هرگز، ابوبکر، عمر، و عثمان حکومت کردند و به عدالت رفتار کردند. ولی پس از مرگشان، هیچ اثری از آنان باقی نمانده و نامی از آنان برده نمی شود. اما بنی هاشم هر روز پنج مرتبه اشهد ان محمد رسول الله را فریاد می کنند. با این وضع دیگر چه چیزی برای ما بنی امیه باقی مانده است.

ای بی مادر! به خدا سوگند تا نام پیامبر را دفن نکنم و از زبانها نیندازم آرام نخواهم گرفت.

مروج الذهب مسعودی ج2 ص54 ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج2 ص187

این قضیه را «موفقیات زبیر بن بکار» ص 576 هم نقل می کند. «زبیر بن بکار» که به تعبیر مرحوم «شیخ مفید» از نواصب است. شیعه نیست، سنی هم نیست. بلکه ناصبی است که این قضیه را نقل میکند.

و یا «ابن ابی الحدید» در شرح نهج البلاغه نقل می کند که:

«أن معاوية سمع المؤذن يقول أشهد أن لا إله إلا الله فقالها ثلاثا فقال أشهد أن محمدا رسول الله فقال لله أبوك يا ابن عبد الله لقد كنت عالي الهمة ما رضيت لنفسك إلا أن يقرن اسمك باسم رب العالمين»

وقتی معاویه صدای مؤذن را شنید که سه بار می گفت: اشهد ان لااله الا الله. و سپس سه بار گفت: اشهد ان محمداً رسول الله. گفت: خدا پدرت را بیامرزد ای پسر عبدالله. چه قدر همت بالایی داشتی. به کمتر از این راضی نشدی که اسمت در کنار اسم خدا برده شود.

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 10 ص 59

شما این فرهنگ بنی امیه ای را ببینید، بعد بگذارید کنار صحبت شنیع «محمدبن عبدالوهاب» که می گوید:

«إن الريابة في بيت الخاطئة يعني الزانية أقل إثما ممن ينادي بالصلاة على النبي صلى الله عليه وسلم في المنائ

رفت و آمد به خانه یک زن خطا کار یعنی زن زنا کار، برای فحشا؛ گناهش کمتر است از کسی بر بالای مناره بر پیغمبر صلوات میفرستد.

الدر السنیه فی الرد علی الوهابیه/ زینی دحلان/ص40

مجسمه طلای «معاویه» در میدان شهر «برلین»

آقای «محمد رشید رضا» صاحب تفسیر «المنار» که گرایشات سلفی گری دارد و در کنار «محمد عبده» و «سید قطب»، ناشر تفکر سلفی در شمال افریقا بوده است؛ یک قضیه عجیبی را در کتابش نقل میکند و می نویسد:

«در یک جلسه سخنرانی، یکی از دانشمندان کشور آلمان برای عده ای از مسلمانها، سخنرانی می کرد در حالی که برخی بزرگان مکه نیز حضور داشتند، گفت: برای ما سزاوار است که مجسمه «معاویه بن ابوسفیان» را از طلا بسازیم و در میدان شهر «برلین» نصب کنیم. پرسیدند برای چه؟ گفت:

قَالَ: لِأَنَّهُ هُوَ الَّذِي حَوَّلَ نِظَامَ الْحُكْمِ الْإِسْلَامِيِّ عَنْ قَاعِدَتِهِ الدِّيمُقْرَاطِيَّةِ إِلَى عَصَبِيَّةِ الْغَلَبِ، وَلَوْلَا ذَلِكَ لَعَمَّ الْإِسْلَامُ الْعَالَمَ كُلَّهُ، وَلَكُنَّا نَحْنُ الْأَلَمَانَ وَسَائِرَ شُعُوبِ أُورُبَّةَ عَرَبًا وَمُسْلِمِينَ»

گفت: زیرا معاویه بود که نظام حکومت اسلامی را از حالت دمکراسی خود به حالت استبدادی و پادشاهی تغییر داد. و اگر این کار معاویه نبود، دین اسلام تمام دنیا را فرا می گرفت. و دیگر الآن ما آلمانی ها و دیگر مردم اروپا، مسلمان بودیم.

تفسیر المنار ج 11 ص 26

والسلام علیکم و رحمة الله





Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب