2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
بدعت از دیدگاه فریقین : روش مناظره و معنای وحدت
کد مطلب: ٦٩٦٥ تاریخ انتشار: ٠٩ مهر ١٣٩٣ - ١٠:٠٦ تعداد بازدید: 2808
خارج فقه مقارن » بدعت از دیدگاه فریقین
بدعت از دیدگاه فریقین : روش مناظره و معنای وحدت

جلسه هفتم 1393/07/09

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه هفتم 1393/07/09

موضوع درس : بدعت از دیدگاه فریقین : روش مناظره و معنای وحدت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلوة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولینا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله الی یوم لقاء الله

بحث ما در رابطه با «بدعت» بود؛ که عرض شد: از اموری که وهابیت برای تکفیر مسلمانها و دستور قتل مسلمانها اعمال میکنند بحث بدعت است. هر آنچه را که موافق میل اینها نباشد، برچسب بدعت می زنند. وکسی که عمل بدعی انجام می دهد، او را خارج از دایره اسلام؛ و کفر و یا شرک او را اثبات، و قتل او را دستور می دهند.

با توجه به بحثی که ما داشتیم، که گفتیم: ما هر هفته، یک تعدادی از روایات را، خدمت دوستان تقدیم می کنیم؛ که اینها را ان شاء الله حفظ کنند. ما در این دوره بتوانیم، به حول وقوه الهی، یک صدتا، دویست تا، روایتی که در بحث وگفتگو ومناظره واستدلال، به حقانیت عقیده مان هست؛ اینها را بدهیم مثل حمد و سوره حفظ کنید.

دیروز، یک بزرگواری میگفت: من کتاب «الغدیر» را خوانده ام. «احقاق الحق» را خوانده ام. و کتابهای دیگر. بعد از ایشان سئوال کردم: خب برادر عزیز! اگه الآن، کسی از شما سئوال کند که از قرآن ولایت علی بن ابیطالب را، در دو دقیقه برای ما اثبات کنید؛ چه کار میکنی؟ خب، یک مقداری این عزیزمان گیر کرد.

اثبات ولایت و امامت امیرالمؤمنین ع از قرآن و سنت در دو دقیقه

البته این تنها مال این عزیزان نیست، من دوستان «تخصصی امامت» را که تقریبا مدعی هستند؛ بهترین تخصصی حوزه هستند! هفت، هشت نفر از این دوستانی که مدعی بودند؛ گل سرسبد هفت، هشت دوره شان بوده؛ در خدمتشان بودیم؛ که یک مقدار با این روشهایی که ما داریم، در پاسخگوئی به شبهات، سئوال کردیم: آقا شما داخل ماشین نشستید؛ در هواپیما در تاکسی نشستید؛ توی خیابان دارید میروید؛ یک کسی از شما سئوال میکند: شما که معتقد هستید به حقانیت «شیعه»؛ به حقانیت «امیرالمومنین»؛ میخواهم در عرض دو دقیقه برایم ثابت کنید، ولایت و امامت علی را، از «قرآن» یا از «سنت»؛ ولی با جلد وصفحه. چون دیگر گذشت آن زمانیکه من بگویم؛ بله در کتابهای شما اینطوری آمده، در کتابهای ما آمده، خب در کتابهای شما و ما، خیلی چیزها آمده! شما ده تا روایت هم میخوانید، با یک جمله، میآید میگوید؛ آقا این روایات ضعیف بوده؛ شما را خلع سلاح میکند.

هر ماه یک خودآزمائی

در این اوراقی که الآن خدمت دوستان توزیع میشود، سه تا موضوع را ما در این چهار صفحه آوردیم. اینها را ان شاء الله عزیزان، به حول و قوه الهی، مثل حمد و سوره حفظ میکنند. و ما گفتیم هر ماه، ما یک «خودآزمائی» از دوستان میگیریم. و در حد توان خودمان هم، چیزی، خدمت آقایان تقدیم میکنیم.

در اینجا، ما سه تا موضوع، یک، «چرا ما باید از مذهب تحقیق کنیم» که اصلاً موضوع ورود به بحث چه هست؟ ببینید، ما روایاتی که اینجا آوردیم؛ در حقیقت در هر موضوعی سی تا، چهل تا، روایت که میخواهیم استدلال کنیم؛ دوتا، یا سه تا، روایات کلیدی که باید مثل حمد وسوره حفظ باشیم؛ ما اینجا آوردیم.

چرا باید از مذهب تحقیق کنیم

بخش اول: اصلاً چرا باید از مذهب تحقیق کنیم؟ انگیزه تحقیق از مذهبمان چیست؟

چه شیعه باشد،چه سنی باشد، که البته آن «آیه 17و 18 سوره زمر»

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

را نیاوردم. دیدم در این چهار صفحه جمع نمیشود. خواستم یک مقدار، جمع و جور باشد؛ که آقایان راحت بتوانند از آن استفاده کنند.

لحظه اول ورود به بحث نباید حدیث غدیر را مطرح کنیم

در اینجا، ما معمولاً به دوستان میگوئیم، کسی که میخواهد وارد بحث اختلافی میان شیعه وسنی بشود؛ اگر لحظه اول، ما بیائیم «حدیث غدیر» را مطرح کنیم؛ بله پیغمبر اکرم در غدیر، امیرالمومنین را، به عنوان خلیفه معین کرد؛ چنین و چنان. اولین چیزی که در ذهن مخاطب سنی؛ قرار میگیرد، این هست که، پس پیغمبر، «علی» را برای خلافت معرفی کرد؛ ولی صحابه، خیانت کردند. صحابه کارشکنی کردند. صحابه معصیت کردند. و یک جوان سنی، حاضر نیست، به هیچ قیمتی صحابه زیر سئوال برود. همان قداستی که ما برای ائمه قائل هستیم؛ یک جوان سنی هم برای صحابه، همین قداست را قائل هست. هیچ تفاوتی ندارد. حالا ما عقیده مان اینست که آنها اشتباه میکنند، آن یک بحث دیگری است.

یا شما بیائید مثلا «حدیث دار» را مطرح کنید! «حدیث وصایت» را مطرح کنید! «حدیث خلافت» را مطرح کنید! یعنی هر کدام از این روایات، بخواهد لحظه اول مطرح بشود؛ در برابر شما موضعگیری میکند. ژست میگیرد.

احساسات و عواطف طرف مخالف را خدشه دار نکنید

و لحظه اول، اگر شما آمدید با معتقدات او بازی کردید؛ به هیچ قیمتی حاضر نیست، پای صحبت شما بنشیند. این را از نظر روانشناسی، ما باید داشته باشیم. اگر با یک طرفی که مخالف نظر و عقیده ما هست،بخواهیم بحث کنیم؛ و او پای صحبت ما بنشیند،برای صحبتهای ما ارزش قائل بشود؛ باید در ابتداء کاری بکنیم که احساسات و عواطف او را، خدشه دار نکنیم. و لو با خواندن یک آیه قرآن. شما ابتدا بیا بگو، آقا بله، ما در قرآن پنجاه تا آیه داریم؛ در رابطه با مذمت صحابه؛ خب همین که آیه قرآن داری مطرح میکنی.

یا شما بیا بگو:

« ان جائکُم فاسقٌ بِنبأٍ فَتبَینوا»

سوره حجرات/ آیه 6

در رابطه با صحابه نازل شده؛ او به این سادگی حاضر نیست پای صحبت شما بنشیند. این را عزیزان قشنگ دقت کنند.

طرح سه روایت برای زمینه سازی بحثهای اختلافی

و لذا ما برای اینکه زمینه فراهم بشود؛ که ما بتوانیم بحثهای اعتقادیمان را مطرح کنیم، ما سه تا روایت را ابتدا مطرح میکنیم. این سه تا روایت؛ زمینه ساز و بسترساز بحثهای اختلافی ماست.

یک: «حدیث افتراق امت»

دو: «حدیث من مات بلا امام»

سه: «حدیث خلفای اثنا عشر»

ما یک مثلث مقدسی درست میکنیم. و این هم از کتابهای خودشان با سند صحیح.

حدیث افتراق امت

تَفترق امتی علی ثلاث وسَبعین مِلّة کلّهم فی النّارالا ملّة واحده

سنن ترمزی ج 4 ص 135 ح2779

آقا رسول اکرم فرمود: امت من به هفتاد وسه فرقه تقسیم میشوند. هفتاد ودو فرقه اهل آتش جهنم هستند یک فرقه اهل نجات اند.

اصلا ما شیعه و سنی را میگذاریم کنار. خود شمای عزیز اهل سنت؛ کدامیک جزء فرقه ناجیه هستید؟

حنفی؟ پس بنابر این روایت؛ مالکی وشافعی وحنبلی جزو فرقه هالکه هستند.

حنبلی؟ آن یکی به این شکل.

شما معتزلی هستید؛ اشاعره به این شکل.

شما ماتریدی هستید؛ آن یکی ها به آن شکل.

آیا این روایت برای ما دستور نمیدهد برویم از مذهبمان تحقیق کنیم؟ بررسی کنیم؟ طبق آیه 17 و 18 سوره اسراء

« فَبشّرعِباد الذینَ یَستمعون القَول فیتبعون أحسَنه»

در حقیقت این جرقه ای در ذهن مخاطب ایجاد میکند. آن قداست صددرصدی که به معتقداتش داشت یک مقداری کم رنگ میشود. از کجا معلوم من جزو فرقه ناجیه هستم؟ شاید آنهائی که شافعی هستند، فرقه ناجیه باشند. شافعی است! شاید مالکی ها ناجیه باشند. وامثال این قضایا... این یک روایت است.

حدیث من مات بلا امام

روایت دوم، حدیث «من مات بلا امام مات میتة جاهلیه» است.

هر کس بدون امام بمیرد مرگش مرگ جاهلی است.

صحیح مسلم حدیث 4686 ؛ مسند احمد ج4 ص96

آیا این روایت در چه حد باید مورد توجه قرار گیرد؟. اگر کسی از شما سئوال کند جد بزرگ شما، جد اعلای شما، پدر شما، از دنیا رفت؛ امامش چه کسی بوده؟ آیا بدون امام از دنیا رفته؟ مشمول این روایته. با امام بوده، امامش چه کسی بوده؟ که البته اینها بحث خیلی مفصلی دارد. ولی اینها در ابتدای امر، باید ما یک مقداری دقت کنیم، که از ما رم نکند. ژست نگیرد در برابر ما.

امام زمان اهل سنت کیست

غالب اوقات اینها میگویند: حاکم هر کشوری امام زمام آن کشور است. غالباً این طوری به عوامشان یاد دادند. ولی همین روایتی که ما آوردیم از صحیح مسلم که البته من این روایت را اینجا نیاوردم حدیث 4686.

حدیث 4692 میگوید:

اذا بویع لخلیفتین فقتلوا الآخر منهما.

در هر عصری، در تمام کره زمین باید با یک امامی بیعت بشود. گر چه کشور اسلامی توسعه یابد. شرق و غرب عالم را هم بگیرد؛ یک امام مفترض الطاعه بیشتر ما نداریم.

این تمام شارحین؛ «بدرالدین عینی» در شرح صحیح بخاری؛ «ابن حجر»، «قسطلانی» ودیگران؛ «نووی»؛ همه اعتراف کردند بر اینکه در هر عصری، در تمام کره زمین هرچه کشور اسلامی توسعه بیابد، یک امام قابل بیعت، ما بیشتر نداریم. این دو...

ببینید یواش، پله پله، میائیم بالا.

اول: اینکه امت اسلامی به هفتاد وسه فرقه منشعب میشود. هفتاد و دو فرقه اهل جهنم اند یک فرقه اهل نجات.

سئوال: آیا هفتاد وسه فرقه الآن قابل اثبات هست؟

این عدد به عنوان کثرت است.

«لو استغفرت سبعین مرة لن یغفرالله لهم»

اگر هفتاد بار استغفار کنی خدا نمی بخشد

سوره منافقون/ آیه 6

نه اینکه اگر هفتاد و یک بار استغفار کنی خدا میبخشد. هر چه زیاد هم که باشد.

الآن دکتر جواد مشکور در «فرهنگ فرق اسلامی»؛ من شمردم حدود «هفتصد فرقه» را ایشان آورده است.

میفرماید: یهودیها به هفتاد ویک فرقه؛ نصاری به هفتاد و دو فرقه؛ امت من به هفتاد وسه فرقه؛ میخواهد بگوید هرچه جلوتر می آید فرقه ها بیشتر میشود.

بعد پله بعدی «من مات بلا امام مات میتة جاهلیه»

حدیث خلفای اثناعشر

پله سوم: آقا در «صحیح بخاری و مسلم» حدود هفده جای این دو کتاب آمده؛ که پیغمبر اکرم فرمود: خلفای من دوازده نفر هستند.

إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَنْقَضِي حَتَّى يَمْضِيَ فِيهِمِ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً

صحیح مسلم ج6 ص3 ح4598

اصلا ما کار به شیعه و سنی هم نداریم این خلفای من دوازده نفر هستند؛ این دوازده نفر چه کسانی اند؟

خب آقایان معمولاً خلفای راشدین را با «امام مجتبی» پنج نفر میدانند. غالبا این طوری است. خلفای اول و دوم و سوم و امیرالمومنین و پنجمی هم امام مجتبی را معمولاً قائلند.

در خلیفه ششم خیلی هاشون گیر دارند. چون معتقدند خلافت «معاویه» خلافت نبوی نبود؛ بلکه «سلطنت» بود. ولی نگاه به این نمی کنند می آیند میشمارند.

نظر ابن حجر عسقلانی در مورد حدیث دوازده خلیفه

ابن حجر عسقلانی در «فتح الباری» میاید مفصل مانور میدهد روی قضیه.

فتح الباری ج 13 ص 211 باب قوله باب کذا

که آقا این دوازده نفر چه کسانی هستند؟ آن پنج تا را می آورد «معاویه» را می آورد در «یزید» گیر میکند. «عبدالملک» و «مروان» و... نمی دانم «عمر بن عبدالعزیز» را قرض میکند؛ میچسباند، میبیند جور در نمی آید.

می آید برود سراغ «بنی العباس» که آنها نزدیک «سی و هفت» تا «سی و هشت» تا هستند.

همه «بنی امیه» بیست و چهار تا بیست و پنج تا هستند؛

آخر سر برمیگردد میگوید: ما هر چه گشتیم کتابها را؛ نظریه علما را دیدیم، نفهمیدیم اصلاً این روایت معنایش چیست! خیلی عجیب است. حیرت علما؛ سرگردانیشان درمعنای روایت. میگوید ما که نفهمیدیم گفته پیغمبر را که خلفای من دوازده خلیفه است. ماکه نفهمیدیم!

همه علماء اتفاق دارند که دوازدهمین خلیفه حضرت مهدی است

جالب هم است که همه آقایان می آورند بر اینکه، این دوازده خلیفه، دوازدهمینش حضرت مهدی است (ارواحنا فداه). همه دارند. این که دوازدهمی حضرت است، شکی ندارند. این یک سرنخ قشنگی است، برای ورود به بحثهای دیگر. حالا من نمیخواهم وارد بشوم.

ولی شما ببینید این روایت؛ غیر از مذهب «شیعه دوازده امامی»؛ با هیچ یک از مذاهب اسلامی چه مذاهب سنی، چه مذاهب شیعی، مثل زیدیه و اسماعیلیه و غیره؛ با هیچ کدام تطبیق نمیکند.

مثلث مقدس

این مثلثی که ما درست کردیم: «افتراق امت» ؛ «من مات بلا امام»؛ «خلفای اثناعشر»؛ در حقیقت یک پایه و اساس ورود به بحثهای امامت است.

ولی ببینید این بحثی را که ما انجام دادیم باز هم بعد از این؛ بلافاصله نمی رویم سراغ «حدیث غدیر» و امثال این. چون «حدیث غدیر» ؛ این را عزیزان دقت کنند، شما که وقتی مطرح میکنید، به قدری در ذهن اینها ریخته اند که، بابا قضیه «غدیر» یعنی دوستی حضرت علی بوده. حضرت علی با سپاه یمن اختلاف داشته؛ پیغمبر آمده صلح داده وآشتی داده.

و گفته که: آی مردم از «علی» ناراحت نشوید؛ «علی» آدم خوبی است. ومفصل هم در این زمینه حرف دارند. از «بیهقی» گرفته که آمده توجیه کرده حدیث غدیر را. «ابن کثیر» آمده توجیه کرده؛ «ابن تیمیه» آمده توجیه کرده؛ «دهلوی»؛ «فضل بن شاذان»؛ یعنی هر کس آمده، خواسته «حدیث غدیر» را مطرح کند، زیر بنای حدیث غدیر را به این شکلی زدند.

معنای صحیح حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه»

و اضافه بر این که گفته آقا

«من کنت مولاه فعلی مولاه»

هر کس من دوست او هستم علی هم دوست اوست.

گرچه، اگر همین را بخواهند معنای تحت اللفظی بکنند؛ خلاف در می آید «من کنت مولاه...» هر کس من او را دوست دارم علی هم او را دوست دارد. این آقایان به عکس معنا میکنند.

آقایان میگویند: «هر کس مرا دوست دارد علی را هم دوست داشته باشد»

حال آن که ترجمه اش میشود: هرکس من او را دوست دارم علی هم او را دوست دارد. حالا ما کار با آن نداریم.

و این که خود نبی گرامی قبل از «من کنت مولاه» میگوید:

«الست اولی بکم من انفسکم»

البدایه والنهایه ج5 ص 229

مسئله کاملا واضح و روشن است. که اولویتی که برای خودش قبل از«حدیث غدیر» مطرح کرده و بعد حدیث غدیر را مطرح کرده است.

عبارت های مختلف حدیث غدیر

و اضافه، «حدیث غدیر» فقط «من کنت مولاه...» نیست.

«من کنت ولیه فعلی ولیه»؛

المستدرک ج3 ص 118

«من کنت مولاه فعلی ولیه»؛

المستدرک ج3 ص 108

«من کنت اولی به من نفسه فعلی ولیه».

المعجم الکبیر ج5 ص166

عبارتهای مختلفی دارد حدیث غدیر، که اصلا ما به «من کنت مولاه» نمی رسیم.

ولی باز خود حدیث غدیر را مطرح کردن در ابتدای امر، در طرف آلرژی ایجاد میکند وعکس العمل نشان میدهد.

بیعت در حدیث «من مات بلا امام ...» به چه صورت است؟

بیعت را این آقایان در واقع یک تعامل فیزیکی میدانند. وقتی مثلاً «ملک فهد» مرد؛ همه آمدند با «ملک عبدالله» دست دادند؛ بیعت کردند. اصلاً خود بیعت کردن را، یک عمل فیزیکی و وجود خارجی میدانند.

بیعت با شخص مرده

با مرده، بیعت تحقق پیدا نمیکند. اگر بنا بود با مرده، بیعت کنند، با پیغمبر بیعت میکردند. دیگر احتیاج نبود با کس دیگری بیعت کنند. اگر بنا باشد بیعت با مرده جایز باشد؛ اصلاً نوبت به بیعت با «امام» نمی رسد. قطعاً پیغمبر اولی از امام است.

این که فرمود:

«اذا بویع لخلیفتین فقتلوا الآخر منهما...»

یا «من مات بلا امام...»

یا «من مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیه»؛

عبارتهای مختلفی دارد که هر کدام بخواهم وارد شوم ده دوازده جلسه وقت میخواهد.

قوی ترین دلیل قرآنی شیعه بر امامت حضرت امیر

دربحث بعدی ما یک بحث قرآنی را مطرح می کنیم: آن هم خیلی آرام ونرم. که به تعبیر مرحوم شیخ طوسی، یکی از قوی ترین دلیل شیعه برامامت حضرت امیر (سلام الله علیه) از قرآن؛ آیه 55 سوره مائده است:

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون

چرا نام حضرت علی در قرآن نیامده است

من این را یک توضیحی خدمت دوستان بدهم؛ نحوه استفاده و یا ورود به مسائل قرآنی؛ این در حقیقت جواب این هم هست که مثلاً میگویند: چرا نام حضرت علی در قرآن نیامده؟

ما اول از این آقایان یک سئوالی مطرح میکنیم: شما اجماع دارید براین که آیه 40سوره توبه؛ آیه غار؛ در حق «ابوبکر» است.

حتی فقهای اهل سنت فتوا داده اند:

«کسی انکار کند که این آیه در حق ابوبکر نازل شده کافر است.»

یعنی اینقدر این قضیه محکم است. یعنی کسی بگوید من قبول ندارم این آیه در حق ابوبکر نازل شده میگویند تو کافر شدی. شما نگاه کنید «تفسیر قرطبی» «تفسیر فخررازی» و... مفصل در اینجا دارند.

یا آیه 11 سوره نور، «آیه افک» شما اگر بگوئید در حق «عایشه» نازل نشده، میگویند تو اصلاً کافر شدی.

آیا اسم ابوبکر و عایشه در قرآن آمده است

از اینها سئوال میکنیم ؛ در آیه 40 که شما میگوئید در حق «ابوبکر» نازل شده؛ اسم ابوبکر آمده یا نیامده؟ هر چه ما نگاه میکنیم «الف وبا وواو وباء وکاف و را» نیست.

در آیه 11 سوره نور اسمی از «عایشه» نیست در آنجا.

میگوید آقا ما روایت داریم؛ حدیث داریم؛ که این آیه در حق ابوبکر است. خب خدا اموات شما را بیامرزد؛ ما هم همین را میخواستیم بگوئید شما. پس ازآیات قرآن بخواهیم استفاده کنیم باید یرویم سراغ روایات، شأن نزول را باید بررسی کنیم. وقتی شأن نزول ملاک است؛ روایت میآید به مانشان میدهد آیه 40 درحق «ابوبکر» است.

آیا در مورد آیه 55 سوره مائده روایت داریم

حالا ببینیم آیه 55 سوره مائده را؛ آیا روایت داریم یا نداریم.

بفرمائید:

طبری میگوید این آیه در حق علی نازل شده است.

«تفسیر طبری جلد 6 ص 390»

ابن ابی حاتم میگوید این آیه در حق علی نازل شده است.

«تفسیر ابن ابی حاتم جلد4 ص1162»

«ابن تیمیه» هم میگوید این دو تفسیر از تفاسیر معتبر اهل سنت است.

منهاج السنه جلد 7 صفحه‌ي 178

آلوسی ادعای اجماع دارد و میگوید:

«وغالب الاخباریین علی ان هذه الآیه نزلت فی علی کرم الله وجهه حین اعطا خاتمه للسائل.» یعنی غالب کسانی که حدیث نگار هستند؛ محدث هستند.

روح المعانی جلد 6 ص 167

و در جلد 6 ص 186 در آنجا به صراحت میگوید:

«معظم المحدثین ان هذه الایه نزلت فی علی.»

در باره آیه غار «معظم المحدثین» را ندارید شما؛ «غالب الاخباریین» را ندارید شما.

ولی اینجا ایشان میگوید: غالب الاخباریین ؛معظم محدثین؛ بر این عقیده هستند که این آیه در حق«علی بن ابیطالب» نازل شده است.

اگر مراد در آیه «علی بن ابیطالب» است چرا صیغه جمع آورده؟

اولین جواب، آیه تطهیر است:

إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا

سوره احزاب/ آیه 33

جواب دوم آیه مباهله است:

فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُم

سوره آل عمران / آیه 61

«نسآئنا ونسآئکم انفسنا وانفسکم» جمع است. «نسآء» یک نفر بیشتر نبود آنهم حضرت زهرا. «انفس» حضرت علی بیشتر نبود.

و اضافه ما در قرآن بیش از پنجاه آیه داریم کلمه جمع آمده و فرد اراده شده. این روش قرآنی است. میگوئیم «شما گفتید» نمیگوئیم «تو گفتی». این کلمه «شما» مرسوم است.

و اضافه «بیضاوی و آلوسی» گفتند:

خدای عالم به صیغه جمع آورده؛ هم خواسته تقدیر از «عمل» کند؛ هم از «عامل» تقدیر کند. به خاطر این صیغه جمع آورده است.

در این آیه ؛ قرآن آمده یک موضوع آورده و سه تا محمول:

انما ولیکم الله...

«ولی» موضوع است ومحمولش « الله ». «ولی» مبتدا هست «الله» خبرش است.

محمول دوم وخبر دوم

«ورسوله» است.

خبر سوم

«والذین امنوا»

که مصداقش امیرالمومنین است.

کلمه ولی در مورد خدا به چه معناست.

حالا ما میخواهیم ببینیم کلمه «ولی» در مورد خدا به چه معنی است؟

«ولی» در خدا به معنی دوستی است؟ یا نه، ولایت مطلقه است؟

«ولی» به معنی دوست، ناصر، ولایت تکوینی، ولایت تشریعی ... هرچه که کلمه «ولی» معنا داشته باشد در «انما ولیکم الله...» هست. نمی توانید آنجا استثنا کنید.

اگر کلمه «ولی» در پیغمبر تفاوت داشت، باید «ولی» تکرار میشد. میگفت: «انما ولیکم الله و ولیکم رسوله». مثل آیه اذن.

در آیه اذن میگوید:

قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنين

سوره توبه / آیه 61

کلمه «یؤمن» دو بار تکرار شده است. نگفت «یؤمن بالله و المؤمنین.» چرا؟ چون ایمان به الله، ایمان واقعی است. ایمان حقیقی است. ایمان به مؤمنین ایمان ظاهری است.

يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنين

یعنی هر چه شما میگوئید به ظاهر شما ایمان دارد.

چون کلمه «ایمان به الله» و «ایمان به مؤمنین» تفاوت داشت. کلمه یؤمن تکرار شد.

در اینجا هم اگر «ولی» در حق «الله» با «ولی» در حق پیغمبر، تفاوت داشت؛ باید کلمه «ولی» تکرار میشد. تکرار نشده، پس یک معنا بیشتر ندارد.

معنای کلمه ولی در صدر اسلام

و اضافه بر این کلمه «ولی» یک معنای رایجی بوده در صدر اسلام برای خلفاء.

شما ببینید در صحیح مسلم – این را آن قدر گفتیم دوستانی که با ما بودند آدرسش را از حمد و سوره بیشتر حفظند- خلیفه دوم میگوید:

لما توفی رسول الله قال ابوبکر انا ولی رسول الله.

گفت: انا ولی رسول الله

نگفت: انا خلیفة رسول الله

انا الإمام بعد رسول الله؛

انا وصی رسول الله؛

بلکه از کلمه «ولی» استفاده شده است.

ثم توفی ابوبکر و انا ولی رسول الله و ولی ابوبکر.

صحیح مسلم جلد5 ص152 حدیث4468 کتاب الجهاد باب الفیء .

این عبارتی است که در صحیح مسلم استعمال شده وخیلی واضح وروشن است.

«ابوبکر» روز اول می آید وخلافتش را اعلام میکند.

میگوید:

ولیت علیکم

نمیگوید استخلفت علیکم. من ولی شما قرار گرفتم. این خیلی نکته ظریفی است.

ولیت علیکم

من ولی امر شما شدم.

این را آقای ابن کثیر دمشقی با سند صحیح نقل میکند.

البدایه جلد 6 ص 333

ابوبکر میخواهد عمر را خلیفه کند میگوید:

ولیت علیکم عمر

جامع الاصول، ج 4، ص 109

خلیفه دوم هم به همین شکل؛ «عثمان» هم همین تعبیر را دارد. «عایشه» هم همین تعبیر را دارد. «معاویه» هم میخواهد «یزید» را نصب کند؛ از کلمه «ولی» استفاده میکند.

کلمه «ولی» چندین مفهوم دارد

کلمه «ولی» هم مفهوم «خلافت» دارد، هم مفهوم «امامت» دارد. هم مفهوم «وصایت» دارد. اضافه، «محبت» هم در آن خوابیده است.

«ولی امر» یعنی حاکم اسلامی، که رابطه حاکم و شهروند، رابطه دوستانه است.

کلمه «ولی» ارتباط حاکم با مردم را یک ارتباط دوستانه نشان میدهد.

خلیفه، شاید خلیفه به حق باشد؛ شاید خلیفه ناحق باشد؛ عادل باشد؛ ظالم باشد. ولی کلمه «ولی» که دارد میگوید؛ درخود معنای «ولی» مفهوم «محبت» خوابیده است. مفهوم «دوستی» خوابیده است. رابطه دوستانه خوابیده است. و لذا از واژه «ولی» استفاده شده در اینجا.

میگویند: در خانه کس است یک حرف بس است.

همین یک آیه را اگر ما بتوانیم خوب جا بیندازیم؛ هیچ بحث متفرقه هم نمیکنیم. احساسات طرف را هم خدشه دار نمیکنیم. که البته باید دقت داشته باشیم بر این که؛ در بحثها، اگر ما آمدیم و لو با آیه قرآن، احساسات و عواطف طرف را خدشه دار کردیم، انتظار اینکه بحث ما ادامه داشته باشد، یا بحثمان ثمر بخش باشد؛ این نیست.

یک تفکر غلط ؛ هفته وحدت یا هفته برائت

نکته دیگر که من در عرض یکی دو دقیقه اشاره کنم؛ ببینید الآن، متأسفانه یک سری از منبری های ما؛ یک سری از مداحان ما؛ یک سری از کسانی که رسانه در اختیارشان هست؛ احساس میکنند که، اگر ما بخواهیم از شیعه امروز دفاع کنیم و یا حقانیت اهلبیت را تثبیت کنیم؛ این حتماً چهار تا فحش وناسزا به صحابه و خلفاء بدهیم؛ تا عمل ما مقبول بشود. ببینید این تفکر غلط امروز برای یک سری شده فرهنگ.

در بعضی از رسانه هایشان در سال گذشته هفته وحدت را هفته برائت اعلام کردند.

تبری وتولی از اصول اسلامی است

ببینید بحث «تبری وتولی» از اصول اسلامی است. نه از اصول شیعه.

«تولی» یعنی دوست داشتن خدا و پیغمبر و اهلبیت پیغمبر؛ این بحث شیعه، سنی، نیست.

قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى

سوره شوری/ آیه 23

و بحث «تبری»؛ تبری از دشمنان خدا، دشمنان پیغمبر، دشمنان اهلبیت، این درحقیقت یک بحث اسلامی است. نه بحث مذهبی. ولی این که ما بیاییم مصداق برای این معین کنیم ائمه (علیهم السلام) ؛ مصداق در سند صحیح معین نکرده اند.

بالای منبر هم نرفته اند بگویند فلانی را لعنت کن! فلانی را لعنت کن! فلانی را لعنت کن!

ما بارها از این آقایان خواسته ایم، یک روایت صحیح به ما نشان بدهید که امیرالمؤمنین رفته بالای منبر، دشمنانش را لعنت کرده. خلیفه اول و دوم را ناسزا گفته. امام صادق رفته منبر ناسزا گفته

سئوال: پس زیارت عاشورا چگونه است؟

در زیارت عاشورا رمز و رموز دارد:

اللهم خص أنت اول ظالمٍ باللعن منّی وابدأ به اولاً ثم الثانی والثالث والرابع

اولی کیست؟ دومی کیست ؟ سومی کیست؟

خب اگر واقعا مراد از «اولاً» خلیفه اول باشد «والرابع» نستجیرباالله، امیرالمؤمنین است؟ خلیفه چهارم امیرالمؤمنین است دیگر. اگر بنا باشد به ترتیب بیائیم، سر از اینجا در میاوریم.

سعایت از شیخ طوسی نزد خلیفه

خود شیخ طوسی سعایت کردند از او نزد العاصم بالله. گفتند: ایشان در کتابش، زیارت عاشورا لعن خلفا را آورده است. ایشان را احضار کردند. گفت: آیا گفته ام ابوبکر؟؛ اسم ابوبکر وعمر را آورده ام؟ گفتند: نه.

گفتند: پس اول ظالم چه کسی است اینجا؟ گفت اول ظالم «قابیل» قاتل حضرت «هابیل» بوده.

دومی کیست؟ گفت: دومی آنکسی است که ناقه صالح را پی کرد.

سومی کیست؟ گفت: آن کس که حضرت زکریا را قطعه قطعه کرد.

چهارمی کیست؟ گفت: ابن ملجم قاتل امیرالمؤمنین.

«العاصم بالله» رو کرد به علمای اهل سنت؛ جواب بدهید. گفتند: جواب نداریم. گفت: پاشید بروید.

ببینید این که در بعضی جاها با رمز و رموز آمده؛ اینها یک حساب و کتابی دارد.

از کسی سئوال کردند: در مورد حضرت زهرا میخوانیم:

والسر المستودع فیها؛

مراد از سر مستودع چیست؟

جواب دادند: اگر بنابود معلوم شود، که دیگر سر نبود. اگه بنا بود همه بدانند دیگر «والسرالمستودع» معنا نداشت

لعن علنی حرام است

واضافه اینها هم، همه در خفا؛ در پشت نمازها؛ و ... بود.

وعبارت «مقام معظم رهبری» هم این است که: لعن علنی حرام است. با این تعبیر.

این را دقت داشته باشید. لعن علنی حرام است. خلاف شرع است.

شما ببینید در روایت داریم:

کان الصادق (علیه السلام) یلعن اربعة من الرجال واربعة من النسآء فی دبر کل مکتوبه.

تهذیب الاستبصار جلد2 ص 321

شما در نماز بین خودت وخدای خودت هرچه خواستی بگو. ولی اینکه زن وبچه ات هم آمده اند آنجا میشنوند، آنجا دیگر حق نداری نام ببری. آنجا دیگر حق نداری تبری را علنی کنی.

به تعبیر حضرت آیة الله شبیری زنجانی که میفرمودند: اگر تبری نباشد تولی معنا ندارد. ولی تبری به چه معنا؟

نتیجه ناسزاها درعیدالزهراء

به تعبیر حضرت آیة الله بهجت که میفرمودند: شما در قم به بهانه عیدالزهراء میآئید به مقدسات اینها ناسزا میگوئید، در آن طرف دنیا، یک شیعه را بکشند؛ تو در قتل آن شیعه سهیم هستی. شریک قتل او هستی.

روایت شیخ صدوق را بایدحفظ کنید

روایت مرحوم شیخ صدوق را عزیزان در ذهن مبارکشان داشته باشند این روایت هم از آنهائی است که مثل حمد وسوره باید حفظ کنیم.

شیخ صدوق در کتاب اعتقاداتش ص107 نقل میکند:

قیل للصادق (علیه السلام) ان رجلاً یجلس فی المسجد ویَسب أعدائکم ویسمیهم.

یکی از شیعه ها میرود مسجد نام میبرد ولعن میکند وسب میکند.

امام صادق فرمود:

ماله...

او را چه شده؟ چه مرضی دارد؟

لعنه الله...

خدا لعنتش کند.

قد تعرض بنا...

فرمود: شما وقتی آنها را فحش میدهید؛ لعن میکنید؛ آنها هم به مقدسات شما که ما هستیم ناسزا میگویند.

بعد آیه 108 سوره انعام را میخواند:

وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْم‏

سوره انعام / آیه 108

این روایاتی که در کتابهای اعتقادی می آید یعنی تمام پلهای رجالی را گذرانده است.

اگر دوستان اعتقادات صدوق را ندارند؛ نگاه کنند به بحار الانوار جلد 71 ص 217 ؛ همین روایت را از مرحوم شیخ صدوق نقل میکند. این را دقت کنیم که خدای ناکرده به قصد خدمت یا به قصد قربت کاری نکنیم که دهها شیعه را در گوشه وکنار به گشتن بدهیم. یا ده تا کشته را یازده تا نکنیم.

والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.




Share
1 | عبدالله | | ١٥:٣٢ - ٠٥ اسفند ١٣٩٣ |
درس استاد قزوینی چرا از جلسه هفتم است؟ پس جلسات قبلی کجاست؟ ممنون از زحمات همه شما

پاسخ:
با سلام
شماره جلسه مورد اشاره برای سال تحصیلی 93-94 می باشد
جلسات ماقبل نیز انشاءالله به زودی بر روی سایت قرار خواهد گرفت
موفق و مؤید باشید
معاونت اطلاع رسانی
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)
2 | عبد حسن | | ٠٣:١٦ - ٠٨ اسفند ١٣٩٣ |
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و عرض ادب
خداقوت
یا علی
3 | سهراب | | ٠٢:٣٨ - ٢٦ ارديبهشت ١٣٩٥ |
سلام وقت شما بزرگواران بخیر...
فوق العاده بود...
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب