از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرموده اند: «در روز اربعين هنگامي كه روز بلند شد زيارت مي كني و مي گويي: سلام بر ولي خدا و حبيب او، سلام بر خليل خدا و بنده نجيب او، سلام بر بنده برگزيده خدا و فرزند برگزيده او، سلام بر حسين مظلوم شهيد، سلام بر آقايي كه در ميان امواج بلا گرفتار آمد و كشته اشك روان است. آن گاه امام صادق عليه السلام فرمودند: عليه آن حضرت هم دست شدند كساني كه دنيا فريبشان داده بود و بهره خود را در ازاي بهايي ناچيز فروختند و آخرت خويش را به قيمت ناچيز حراج كردند. در چاه هوا و هوس فرو رفتند و تو و پيامبرت را به خشم آورده و مطيع بندگان شقي گرديدند؛ امام حسين عليه السلام در مقابل آنان تن به ذلت نداد و با آنان با شكيبايي به جهاد پرداخت تا آن گاه كه خونش را ريختند و اهل بيتش را به اسارت بردند.
از عطيه روايت شده كه در روز اربعين، با جابر بن عبداللّه انصاري به زيارت قبر امام حسين عليه السلام رفتيم. وقتي به كربلا رسيديم، جابر غسل كرده و بر سر قبر حضرت رفت و گفت: «دست مرا بر قبر گذار.» چون دستش به قبر رسيد بي هوش شد و وقتي به هوش آمد سه بار گفت: يا حسين، سپس گفت: «آيا دوست، جواب دوست را نمي دهد؟ چگونه جواب مي دهي در حالي كه سرت را از بدن جدا كرده اند.» و گفت: «سوگند به خدا كه ما نيز در آن جا حضور داشتيم.» من گفتم: چگونه؟ در حالي كه شمشيري نزديم، و اين گروه مابين سرو بدن شان جدايي افتاده و اولادشان اسير شده و [ما...]، جابر گفت: «از رسول خدا شنيدم كه هر كه گروهي را دوست دارد، با آنان محشور مي شود و هر كه عمل مردمي را دوست داشته باشد، در عمل ايشان شريك شود. همانا دوست ايشان به بهشت بازگشت نمايد و دشمن ايشان به دوزخ بازگردد.
سيدبن طاووس در كتاب مقتل خود به نام لهوف آورده است: زماني كه اهل بيت حضرت سيدالشهداء عليهم السلام از شام به مدينه برمي گشتند در عراق از كاروان دار خواستند كه آن ها را از راه كربلا ببرد. چون به بر تربت پاك امام حسين عليه السلام رسيدند، جابر بن عبداللّه را با گروهي از طايفه بني هاشم و مرداني از آل پيغمبر صلي الله عليه و آله ديدند كه به زيارت حضرت آمده اند. آنان شروع به عزاداري و نوحه سرايي كردند، زنان قبائل عرب نيز كه در آن اطراف بودند جمع شده و عزاداري كردند. كاروانيان سپس از آن جا به سوي مدينه كوچ كردند.
از مظلوميت هايي كه حكايت از نقض آشكار قوانيني است كه اسلام به آنها سفارش كرده، اسير گرفتن زن مسلمان است. در حادثه كربلا پس از پايان نبرد، اهل بيت امام حسين را اسير كرده و شهر به شهر گرداندند و در كوفه و شام به نمايش گذاشتند. اسير گرفتن زن مسلمان از نظر اسلام مردود است چنان كه علي عليه السلام در جنگ جمل اسير كردن را روا نشمرد و عايشه را به همراه عده اي زن به شهر خودش بازگرداند؛ اما متجاوزان اموي فرزندان پيامبر را مثل اسيران كافر، از كوفه به شام فرستادند و چهره زنان اسير را بر اهالي شهرها نمودند و درنهايت سنگ دلي با آنان رفتار كردند. چنان كه حضرت زينب عليهاالسلام هنگام عبور از كنار اجساد شهدا (در اعتراض به اسارت اهل بيت) فرمود:اي محمّد صلي الله عليه و آله اين دختران تو هستند كه به اسارت مي روند.
از رسول خدا شنيدم كه هر كه گروهي را دوست دارد، با آنان محشور مي شود
بي ترديد، اهل بيت امام حسين عليه السلام بهترين مبلغان عاشورا بودند آنان در كربلا حضور داشتند تا پيام عاشورا را به گوش جهانيان برسانند.اگر آن حضرت، غير از اهل بيت، افرادي ديگر را به عنوان مبلغ قرار مي دادند، يقينا آنان نيز مثل ديگر ياران آن حضرت به شهادت مي رسيدند؛ زيرا موقعيت به گونه اي بود كه به چنين افرادي پس از شهادت امام حسين عليه السلام و يارانش و اسارات اهل بيت، اجازه و امكان تبليغ نمي دادند. همچنين هيچ مبلغي قادر نبود همانند اهل بيت به خصوص امام سجاد عليه السلام و زينب كبري عليهاالسلام با كلام آتشين و خطبه هاي گويا، مردم را تحت تأثير قرار دهد.
دشمن، پس از شهادت امام حسين عليه السلام ، اهل بيت را به همراه سرهاي شهدا به كوفه برد. حضرت زينب عليهاالسلام در سخناني پرشور مردم كوفه را به سختي سرزنش كرده، و امام حسين و يارانش را معرفي كردند؛ چون در اثر تبليغات گسترده يزديان، عده زيادي نمي دانستد علل قيام امام چه بوده است. همچنين دشمن درصدد تحريف واقعيت هاي قيام حضرت بود. اما حضرت زينب با سخنان كوبنده، از اين تحريفات جلوگيري كرد. چنان كه وقتي اسيران را به كاخ ابن زياد بردند او خطاب به حضرت زينب گفت: «آيا ديدي خدا با برادرت چه كرد؟» زينب عليهاالسلام پاسخ داد: من از خدا درباره برادرم جز خوبي نديدم. آن ها به راهي رفتند كه خدا مي خواست. آنان با شهادت به افتخاري كه خواستند رسيدند؛ اما تو پسر ابن زياد! خود را آماده كن كه خدا بين تو و آنان حكم خواهد كرد.
هر قيام و نهضتي از دو بخش مبارزات و قيام مسلحانه يا غيرمسلحانه و از بخش رساندن پيام آن انقلاب و بيان آرمان ها و اهداف تشكيل مي شود. در بررسي قيام امام حسين عليه السلام اين دو بخش كاملاً محسوس است، روز عاشورا مظهرِ، بخش خون و شهادت و ايثار بود و بخش ديگر آن بعد از عاشورا و پرچمدار آن امام سجاد عليه السلام و زينب عليهاالسلام بودند كه پيام انقلاب و شهادت سرخ آن حضرت را به اطلاع مردم رساندند. بي شك اگر بازماندگان حضرت نبودند دشمنان اسلام با تبليغات گسترده خود قيام آن حضرت را در طول تاريخ لوث مي كردند. بازماندگان حضرت سيدالشهداء در دروان اسارت با افشاگري هاي آگاهانه اجازه چنين تحريف و خيانتي را به دشمنان امام حسين عليه السلام ندادند.
بعد از واقعه عاشورا بازماندگان خاندان پيامبر از فرصت ديدار با مردم كه به دليل اسارت و از اين شهر به آن شهر رفتن به دست آوردند، به بهترين وجه بهره برداري كردند. آن ها با استفاده از اين فرصت، حقيقت قيام امام حسين عليه السلام را به تصوير كشيدند و جنايت هاي عمال اموي را برملا كردند. اسرا به ويژه حضرت زينب عليهاالسلام و امام سجاد عليه السلام اولين تعقيب كننده راه و هدف حسين عليه السلام و فرمانده جنگ سرد و تبليغاتي برضد حكومت اموي بودند. در پرتو همين افشاگري ها بود كه انقلاب حسيني در دل همه مردم شكوفا شد و موج تنفر از حكومت اموي به وجود آمد تا جايي كه بستگان يزيد هم به لرزه و گريه افتادند، و همان يزدي كه با ديدن اسرا خرسندي مي كرد ناچار شد براي انحراف افكار عمومي ابن زياد را مقصر قلمداد كند.
قيام امام حسين عليه السلام ظاهرا قيام عليه حكومت فاسد يزيد است، اما در باطن قيامي براي ارزش هاي اسلامي است
يزيديان در هنگام حركت به سوي كوفه به اهل بيت امام حسين عليه السلام اجازه عزاداري نداده بودند؛ از اين رو خاندان داغديده رسالت، پس از ورود به كربلا براي شهيدان خود به عزاداري پرداختند. سيدبن طاووس در كتاب مقتل خود به نام لهوف مي گويد: «كاروانيان مجلس عزا به پا داشتند و تا سه روز بدين منوال سپري شد.»
وقتي كاروان شام به كربلا رسيد، اهل بيت امام حسين عليه السلام به گونه اي جانسوز به عزداري پرداختند، امام سجاد عليه السلام وقتي كه اوضاع را چنين ديدند، دانستند كه اگر زنان و كودكان در كنار اين قبور مطهر بمانند، خود را در اثر شيون و زاري هلاك مي كنند؛ از اين رو فرمان دادند تا بار شتران را ببندند و از كربلا به سوي مدينه حركت كنند. چون بارها را بستند و آماده حركت شدند، حضرت سكينه اهل حرم را براي وداع، با ناله و فرياد به سوي مزار مقدس امام حركت داد و همگي در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. سكينه قبر پدر را در آغوش گرفت و به شدت گريست و اين ابيات را زمزمه كرد: «اي كربلا! بدني را در تو به امانت گذاشتيم كه بدون غسل و كفن مدفون شد.اي كربلا، كسي را به نزد تو يادگار نهاديم، كه روح احمد و وصي اوست...».
كاروان اهل بيت به سوي مدينه رهسپار شد. «بَشير» كه آنان را همراهي مي كرد مي گويد: به آرامي رفتيم تا به شهر مدينه نزديك شديم. امام سجاد عليه السلام مرا طلبيده و فرموند: خداوند پدرت را رحمت كند كه شاعر نيكويي بود آيا تو نيز شعر مي گويي؟ گفتم: آري، پس فرمود به مدينه برو و خبر شهادت ابي عبداللّه را به مردم ابلاغ كن. بشير مي گويد: وقتي خبر شهادت امام حسين عليه السلام را به مردم مدينه رساندم، مردمان مدينه از خانه خود بيرون آمده و شروع به گريه و زاري كردند. من همانند آن روز را به ياد ندارم كه مردم همه يك دل و يك زبان گريه كنند و تلخ تر از آن روز را بر مسلمانان نديدم.
از امام زين العابدين عليه السلام روايت شده كه چون سر مبارك امام حسين عليه السلام را براي يزيد آوردند، سر مقدس را مقابل خود قرار داده و مي خواري مي كرد. يك روز فرستاده پادشاه روم كه از اشراف بود در مجلس حضور داشت و از يزيد پرسيد كه اين سر كيست؟ يزيد گفت: «اين سر حسين بن علي، فرزند فاطمه، دختر رسول خداست.» فرستاده روم وقتي چنين شنيد گفت: «تف بر تو باد. پدر من با واسطه هاي بسيار از نواده هاي حضرت داوود است؛ با اين حال، مسيحيان مرا به اين دليل بزرگ مي شمارند واز خاك پايم تبرك مي برند، و شما پسر دختر پيامبر خود را مي كشيد؟! اين چه دين داري است؟» يزيد وقتي اعتراض سفير روم را شنيد، گفت: «اين نصراني را بكشيد تا مرا در كشور خود رسوا نكند.» چون نصراني چنين فهميد گفت: «ديشب رسول خدا صلي الله عليه و آله را در خواب ديدم كه به من فرمودند: تو اهل بهشتي.» و سپس شهادتين گفت و سر حسين عليه السلام را به سينه چسبانيد و بوسيد تا كشته شد.
سياست حكومت هاي ظالم آن است كه براي جلوگيري از نهضت هاي احتمالي بعدي، از هر وسيله اي استفاده كنند. حكومت يزيد نيز پس از فاجعه عاشورا، براي ايجاد ترس و وحشت بين مردم، اهل بيت را با وضعي دلخراش اسير كرد و در دو شهر مهم كوفه و شام گرداند. شبيه اين كار غير انساني را عبيداللّه بن زياد در شهادت مسلم بن عقيل و هاني بن عروه انجام داده بود. او بدن هاي پاك اين دو را پس از شهادت در كوچه ها و خيابان هاي كوفه گرداند. هم چنان كه سر مبارك اما حسين و ديگر شهيدان كربلا را بر بالاي نيزه كرد و به تماشاي مردم گذاشت.
زنان اهل بيت، در كاخ يزيد تبليغات گسترده اي انجام دادند. طبري در كتاب تاريخ خود مي نويسد: زنان اهل بيت از منزل يزد خارج نشدند، مگر آن كه ديگر زنان براي سوگواري به منزل او رفتند، و هيچ زني از آل ابي سفيان باقي نماند مگر آن كه به نزد آنان آمد و در آن جا اقامه عزا كرد. عزاداري اهل بيت در كاخ يزيد و دارالاماره، چنان تأثير گذاشت كه مردم تصميم گرفتند به خانه يزيد ريخته و او را بكشند.
سياست رعب و وحشت يزيديان، با افشاگري هاي اهل بيت با شكت روبه رو شد. اهل بيت امام حسين عليه السلام با وجود تحمل سخت ترين مشكلات، در مقابل دشمنان تسليم نشدند؛ بلكه با خطبه ها و سخنراني هاي كوبنده علاوه بررسوا كردن حكومت يزيد به توده ناآگاه مردم درس آزادي و آزادگي دادند و بدين گونه، نهضت هاي ديگري چون قيام توابين شكل گرفت. و شعار نهضت امام حسين عليه السلام در فضاي تمامي شهرها طنين افكند.
امام خميني( رحمهم الله ) درباره انگيزه الهي قيام امام حسين عليه السلام مي فرمايند: «شما ملاحظه كنيد كه بهترين خلق اللّه در عصر خودش حضرت سيدالشهداء و جوانان بني هاشم و اصحاب او شهيد شدند. لكن وقتي در آن مجلس پليد يزيد صحبت مي شود حضرت زينب قسم مي خورد كه آن چه در كربلا ديدم جز پيشامدي زيبا نبود. شهادت يك انسان كامل در نظر اولياء خدا جميل است نه براي اين كه جنگ كرده و كشته شده، براي اين كه جنگ براي خدا بوده است.»
امام سجاد عليه السلام پس از واقعه كربلا تا آخر عمر، پيوسته اندوهناك و گريان بود. سيدبن طاووس در كتاب مقتل خود به نام لهوف از امام صادق روايت كرده كه امام زين العابدين عليه السلام حدود چهل سال بر پدر بزرگوارش گريست در حالي كه روزها را روزه مي گرفت و شب ها را به عبادت مي پرداخت. هنگام افطار وقتي غلام آن حضرت برايش غذا مي آرود. امام مي فرمود: پسر پيامبر را با شكم گرسنه و لب تشنه شهيد كردند. و وقتي غلام مي گفت: مولاي من، آيا وقت آن نرسيده كه اندوهتان تمام شود و گريه هايتان پايان پذيرد؟ حضرت مي فرمود: «واي بر تو! يعقوب 12 پسر داشت خدا يكي را پنهان كرد، موي سرش سفيد شد، كمرش خميده و ديدگانش به سبب گريه، بينايي خود را از دست داد؛ در حالي كه مي دانست او زنده است اما من، پدر و عزيزانم را ديدم كه به خون آغشته بر زمين افتاده بودند. چگونه اندوهم پايان يابد و گريه ام بكاهد.»
امام حسين و جوانان بني هاشم بهترين مردان زمانه خود بودند كه شهيد شدند
اهل بيت، پس از يك سفر طولاني و پرماجرا هنگام ورود به مدينه، به كنار قبر رسول خدا صلي الله عليه و آله رفتند، آنان در كنار مرقد پيامبر، گفت و گوها و درد دل هاي بسيار داشتند؛ اما تاريخ از بيان همه آن ها سكوت كرده و تنها گفته است: زينب عليهاالسلام دست ها را به دو طرف درب و سر را داخل مسجد قرار داد و گفت: يا جدّاه، خبر قتل برادرم حسين عليه السلام را آورده ام. سكينه، با صداي بلند فرياد كشيد: اي جد گرامي از آن چه بر سر ما گذشته است پيش تو شكايت آورده ام به خدا قسم، سنگ دل تر از يزيد نديدم و كافر و مشركي بدتر از او سراغ ندارم. با چوب خيزران بر لب و دندان پدرم حسين عليه السلام ـ (همان جايي كه شما مي بوسيديد ـ مي زد و مي گفت: حسين چوب ها را چگونه مي بيني؟
برخلاف آن چه برخي از مورخان گفته اند، يزيد نه تنها از كرده خود پشيمان نشد بلكه از ابن زياد به دليل جناياتي كه مرتكب شده بود، تقدير و تشكر كرد. يزيد طي نامه اي به ابن زياد نوشت: «تو بالا رفتي و از ابر گذشتي و مراحل پس از ابر را پشت سرگذاشته و ديگر جايي براي بالا رفتنت نمانده، مگر آن كه بر بالاي خورشيد بنشيني. همين كه نامه ما را ديدي، براي دريافت جايزه به شام حركت كن.» ابن زياد با عده اي از استانداران به شام رفت، يزيد از او استقبال كرد، او را در آغوش كشيد، پيشانيش را بوسيد و از كشتن امام حسين به جهاد تعبير كرد. يزيد به ابن زياد و عمر سعد هر كدام يك ميليون درهم جايزه داد. همچنين ماليات عراق را نيز به ابن زياد بخشيد.
نهضت امام حسين عليه السلام آثار و تايج بزرگي در جامعه اسلامي بر جاي گذاشت كه از جمله، رسوا ساختن هيأت حاكمه وقت بود؛ چون بني اميه به حكومت خود رنگ ديني مي داد و در جهت تثبيت موقعيت خود در جامعه مي كوشيد. ولي قيام و شهادت امام حسين بزرگ ترين ضربه بر پيكر اين حكومت ناپاك وارد آورد. از آثار ديگر نهضت امام حسين عليه السلام احياء سنت شهادت بود. پس از درگذشت پيامبر صلي الله عليه و آله در اثر انحراف حكومت اسلامي از مسير خود، مسلمانان كم كم روحيه سلحشوري را از دست دادند و به رفاه خو گرفتند؛ ولي قيام امام حسين اين وضع را دگرگون ساخت و سنت شهادت را در جامعه اسلامي زنده كرد. همچنين قيام حضرت، سرچشمه نهضت ها و قيام هاي ديگري چون نهضت توابين، قيام مختار و... شد.
بازگشت به مدينهمدينه كارواني سوي تو با شيون آوردم
ره آوردم بــــود اشــكــي كــه، دامــن دامــن آوردم
مديـنــه در بــه رويـــم وامـكـن چــون يــك جــهان ماتــم
نــيـاورد ارمــغــان بـا خـود كـسـي، تـنـهامـن آوردم
مــديــنــه يــك گـلـسـتــان گــل اگــر در كــربــلا بـــردم
ولـي اكـنـون گــلـاب حــسـرت از آن گـلشـن آوردم
اسـيــرم كــرد اگـر دشمـن بـه جـان دوسـت خرسـنـدم
بــه پـايـان خـدمـت خـود را بـه نـحـو احــسـن آوردم
مــديــنـــه يـــوســـف آل عــلــي را بـــــردم اكــــنــــون
اگــــــر او را نــــيــــاوردم از او پـــيــــراهـــن آوردم
مـديــنــه گـر بـه سـويـت زنـده بـرگـشـتـم مـكن مَـنـعَمْ
كـه من اين نيمه جان را هم به صد جان كندن آوردم
مــديــنــه ايــن اسـيــري ها نـشـد ســدّ رهــم بــنـگــر
چهــا بـا خــطـبــه هـاي خـود بـه روز دشـمـن آوردم