آنچه امروز درباره رقيه سلام الله عليها؛ شهرت دارد و نقل مي شود اين است كه او از دختران امام حسين عليه السلام است. در كربلا همراه كاروان بوده و همراه قافله به شام مي رود. شبي در خرابه شام، خواب پدر را ديده و بهانه او را مي گيرد. به دستور يزيد رأس مطهر را درون طشتي گذاشته و براي او مي برند. اين دختر سه ساله، وقتي روپوش را كنار مي زند ابتدا با پدر نجوا مي كند و بعد با در آغوش كشيدن او، براي هميشه آرام مي شود.
اما آنچه در منابع فعلي(1) وجود دارد به ترتيب قدمت زماني به شرح زير است:
1. لباب الأنساب
نسب شناس معروف قرن ششم ، ابن فُندُق بيهقي (م 565 ق) در لباب الأنساب در بيان فرزنداني كه از نسل اين امام عليه السلام باقي مانده اند ، مي نويسد:
از فرزندان امام حسين عليه السلام ، جز زين العابدين عليه السلام ، فاطمه ، سَكينه و رُقيّه ، باقي نماند. ولَم يَبقَ مِن أولادِهِ إلّا زَينُ العابِدينَ عليه السلام ، وفاطِمَةُ وسُكَينَةُ ورُقَيَّةُ (2)
2. الملهوف (كه به لُهُوف مشهور است)
گزارش ديگري كه به نام رقيّه اشاره دارد، آن است كه در برخي نسخه هاي كتاب الملهوف ، آمده است كه امام حسين عليه السلام در وداع با اهل بيت خود ، فرمود :
يا اُختاه! يا اُمَّ كُلثوم! وأنتِ يا زَينَبُ! وأنتِ يا رُقَيَّةُ ! وأنتِ يا فاطِمَةُ ! وأنتِ يا رَبابُ! اُنظُرنَ إذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقُقنَ عَلَيَّ جَيباً ، ولا تَخمِشنَ عَلَيَّ وَجهاً ، ولا تَقُلنَ عَلَيَّ هَجراً .(3)
خواهرم ، اي امّ كلثوم ! و تو اي زينب ! و تو اي رُقَيّه ! و تو اي فاطمه ! و تو اي رَباب! توجّه كنيد كه هرگاه من كشته شدم ، براي من گريبان چاك مكنيد و صورت ، خراش ندهيد و حرف نامربوط مگوييد .
مولاي ما امام حسين عليه السلام ، دختري سه ساله داشت سرِ شريف امام عليه السلام را كه با دستمالي ديبقي پوشيده بود ، آوردند و در برابرش نهادند و پرده از آن برداشتند . دختر امام عليه السلام گفت : اين سرِ كيست؟ گفتند : سرِ پدرت است . آن را از طَبَق برداشت و درآغوش گرفت و مي گفت : «پدر جان! چه كسي تو را با خونت خضاب كرد؟....
آنگاه ، دهانش را بر دهان شريف امام عليه السلام گذاشت و گريه سختي كرد تا از هوش رفت . وقتي تكانش دادند ، ديدند كه روحش از دنيا ، جدا شده است
در باره اين گزارش مي توان گفت :
اوّلاً ، در بسياري از نسخه هاي كتاب الملهوف ، اين متن وجود ندارد .
ثانيا ، در اين گزارش ، به اين كه رقيّه دختر امام عليه السلام است ، اشاره اي نشده است .
ثالثا ، احتمالاً آن كه در اين گزارش به اين نام خطاب شده، رقيّه دختر امام علي عليه السلام و همسر مسلم بن عقيل است؛(4) زيرا فرزندان مُسلم ، همراه امام عليه السلام بودند و به احتمال قوي ، همسر وي نيز در كاروان كربلا ، حضور داشته است.(5)
3. كامل بهايي
كامل بهايي ، كتابي فارسي ، نوشته عماد الدين طبري(6) است. متن نوشتار او اين است :
در حاويه(7) آمد كه زنان خاندان نبوّت ، در حالت اسيري ، حال مردان كه در كربلا شهيد شده بودند ، بر پسران و دختران ايشان ، پوشيده مي داشتند و هر كودكي را وعده ها مي دادند كه : پدر تو به فلان سفر رفته است [و] باز مي آيد. تا ايشان را به خانه يزيد آوردند . دختركي بود چهارساله .
شبي از خواب ، بيدار شد و گفت : «پدر من حسين كجاست ؟ اين ساعت ، او را به خواب ديدم سخت پريشان!» . زنان و كودكان ، جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست . يزيد ، خفته بود . از خواب ، بيدار شد و حال ، تفحّص كرد . خبر بردند كه حال ، چنين است . آن لعين ، در حال گفت كه بروند و سر پدر او را بياورند و در كنار او نهند . مَلاعين ، سر بياورد و در كنار آن دختر چهارساله نهاد . پرسيد : «اين چيست؟» . مَلاعين گفت : سرِ پدر توست . آن دختر بترسيد و فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز ، جان به حق ، تسليم كرد.(8)
4. روضة الشهداء
پس از عماد الدين طبري، ملّا حسين واعظ كاشفي سبزواري (م 91ظ ق) در كتاب روضة الشهدا ، مطالب طبري را با تفصيل بيشتري مطرح مي كند ؛ امّا همچنان ، نامي از كودك نمي بَرد و او را چهارساله ذكر مي كند و محلّ وقوع حادثه را كوشْك (كاخ) يزيد مي داند و مي افزايد:
چون مِنديل برگرفت(9) سري ديد در آن طَبَق ، نهاده . آن سر را برداشت و نيك در آن نگريست . سرِ پدر خود را بشناخت . آهي از سينه بركشيد و روي در روي پدر ماليد و لب خود بر لب وي نهاد و في الحال ، جان شيرين بداد.(10)
5. المنتخب طُرِيحِي
فخر الدين طُرَيحي (م 1ظ 85 ق) در كتاب المنتخب، داستان را با تفاوت هايي تعريف مي كند. بخشي از متن المنتخب، بدين شرح است:
روايت شده كه وقتي آل اللّه وآل رسول او در شهر شام بر يزيد ، وارد شدند ، او خانه اي به آنها اختصاص داد و آنها در آن ، به سوگواري مي پرداختند . مولاي ما امام حسين عليه السلام ، دختري سه ساله داشت سرِ شريف امام عليه السلام را كه با دستمالي ديبقي(11) پوشيده بود ، آوردند و در برابرش نهادند و پرده از آن برداشتند . دختر امام عليه السلام گفت : اين سرِ كيست؟ گفتند : سرِ پدرت است .
بي شك با وقوع چنين مشاهدات و كراماتي از آن مضجع شريف، اين اطمينان (اگر نگوييم يقين) براي انسان حاصل مي شود كه آنجا دختري از دختران امام حسين عليه السلام با قدر و منزلت فراوان آرميده است و بر ما لازم است آن را احترام كرده و مقامش را ارج نهيم.
آن را از طَبَق برداشت و درآغوش گرفت و مي گفت : «پدر جان! چه كسي تو را با خونت خضاب كرد؟ پدر جان! چه كسي رگ هاي تو را بُريد؟ پدر جان! چه كسي مرا در كودكي ، يتيم كرد؟ پدر جان! پس از تو ، ما به چه كسي دل ببنديم؟ پدر جان! چه كسي از يتيم ، نگهداري مي كند تا بزرگ شود؟ پدر جان! چه كسي پاسدار زنانِ رنجور است؟ پدر جان! چه كسي نگهدار بيوه هاي اسير است؟ پدر جان! چه كسي نوازشگر چشم هاي گريان است؟ پدر جان! پناه دهنده دور افتادگان غريب كيست؟ پدر جان! چه كسي نوازشگر موهاي پريشان است؟ پدر جان! براي ناكامي ما پس از تو ، چه كسي هست؟ پدر جان! براي غريبي ما ، چه كسي پس از تو هست؟ پدر جان! كاش من ، فداي تو مي شدم . پدرجان! كاش پيش از اين ، نابينا مي شدم . پدر جان! كاش من در خاك شده بودم و محاسن تو را خون آلود نمي ديدم» .
آن گاه ، دهانش را بر دهان شريف امام عليه السلام گذاشت و گريه سختي كرد تا از هوش رفت . وقتي تكانش دادند ، ديدند كه روحش از دنيا ، جدا شده است.(12)
6. شَعشعة الحسيني
اوايل قرن چهاردهم ، شيخ محمّدجواد يزدي ، در كتاب شعشعة الحسيني(13) آورده است :
منقول است كه طفلي از حضرت امام حسين عليه السلام در خرابه شام ، از ديدن سرِ پدر بزرگوارش ، از دنيا رفت ؛ وليكن در نام او ، اختلاف است كه زُبَيده يا رُقَيّه يا زينب يا سَكينه بوده باشد.(14)
او همچنين در صفحات بعد ، به نقل از كتاب رياض الأحزان ، آورده است كه اسم آن دختر ، فاطمه بوده است.
در اين گزارش ، چندين نام و از جمله رُقَيّه براي كودكِ از دنيا رفته در شام، مطرح گرديده است.(15)
بحث كتابخانه اي جداي از بحث شهود و كرامت است
آنچه گذشت، سير گزارش هاي گوناگون بود درباره وفات دختري از امام حسين عليه السلام در شام. با توجه به اين اسناد و مدارك و اينكه جزئيات اين واقعه در هيچ يك از منابع معتبر نيامده و اگر هم در كتاب معتبري بوده اكنون در دسترس ما نيست؛ بنابراين نمي توان در مورد جزئيات آن با قاطعيت سخن گفت؛ اما كراماتي كه از آن بارگاه شريف صادر شده و مي شود و نيز مشاهداتي كه براي برخي رخ داده است خود سخن و حديث ديگري است جداي از اين بحث كتابخانه اي.
بي شك با وقوع چنين مشاهدات و كراماتي از آن مضجع شريف، اين اطمينان (اگر نگوييم يقين) براي انسان حاصل مي شود كه آنجا دختري از دختران امام حسين عليه السلام با قدر و منزلت فراوان آرميده است و بر ما لازم است آن را احترام كرده و مقامش را ارج نهيم.
پي نوشت ها:
1. منظور ما كتابهايي هستند كه در حال حاضر ما به آنها دسترسي داريم؛ زيرا اين احتمال هست كه در اين زمينه منابع كهن تري وجود داشته يا دارد كه ما به دلايلي به آنها دسترسي نداريم.
2. لباب الأنساب : ج 1 ص 355
3. الملهوف : ص 141
4. احتمالاً رُقَيّه ، يكي ديگر از دختران امام علي عليه السلام است (تاريخ الطبري: ج 5 ص 154، تهذيب الكمال: ج 2ظ ص 479) كه همسر مسلم بن عقيل عليه السلام نيز بوده (نسب قريش: ص 45) و در كربلا نيزحضور داشته است.
5. دانش نامه امام حسين عليه السلام ج1 ص384
6. حسن بن علي طبري مؤلف تحفة الابرار و كامل بهايي است كه تا سال 701 در حيات بوده است.
7. ظاهرا مقصود ، كتاب الحاوية ، نوشته قاسم بن محمد بن احمد سُنّي است (ر . ك : فوائد رضويّه : ص 112)
8. كامل بهايي : ج 2 ص 179 .
9. مِنديل برگرفت : دستمال را برداشت
10. روضة الشهدا : ص 389.
11. حرير
12. المنتخب ، طريحي: ص136 .
13. وي ، تأليف اين كتاب را در سال 1319 ق ، آغاز كرده است .
14. شعشعة الحسيني : ج 2 ص 171 .
15. با فرض بر صحت وقوع و صدق ناقلين آن