پس از شهادت رسول خدا (ص) در صفر سال یازدهم هجری، عدهای بر خلاف بیعتی که با ایشان و امیرالمؤمنین امام علی (ع) در غدیر خم کرده بودند، خلافت را از مسیر اصلی خود خارج کرده و آن را غصب نمودند. عده ای از اصحاب با وفای رسول خدا(ص) نیز به این عمل اعتراض کرده و در خانه حضرت زهرا (س) تحصن کردند.
به دنبال این تحصن هواداران ابوبکر به دستور او به صورت مسلحانه به درب خانه علی علیه السلام آمده و ساکنان در خانه را تهدید و ارعاب نمودند که این عمل منجر به شکست تحصن به فرمان امام علی علیه السلام برای جلوگیری از پیشامد ناگوار در جهان اسلام شد.
بار به دستور دستگاه خلافت و با هدف بیعت گرفتن از امام علی علیه السلام به خانه امیر المومنین و حضرت فاطمه علیهما السلام هجوم برده شد که در این هجوم درب خانه ایشان آتش زده شد و حضرت فاطمه سلام الله علیها که پشت درب بودند در اثر ضربه به در توسط عمر بن خطاب مجروح شده جنینی که داشتند سقط نمودند. همچنین امام علی علیه السلام را به زور از خانه خارج نموده به مسجد برای بیعت اجباری بردند.
به دنبال این تحصن هواداران ابوبکر به دستور او به صورت مسلحانه به درب خانه علی علیه السلام آمده و ساکنان در خانه را تهدید و ارعاب نمودند که این عمل منجر به شکست تحصن به فرمان امام علی علیه السلام برای جلوگیری از پیشامد ناگوار در جهان اسلام شد.
بار به دستور دستگاه خلافت و با هدف بیعت گرفتن از امام علی علیه السلام به خانه امیر المومنین و حضرت فاطمه علیهما السلام هجوم برده شد که در این هجوم درب خانه ایشان آتش زده شد و حضرت فاطمه سلام الله علیها که پشت درب بودند در اثر ضربه به در توسط عمر بن خطاب مجروح شده جنینی که داشتند سقط نمودند. همچنین امام علی علیه السلام را به زور از خانه خارج نموده به مسجد برای بیعت اجباری بردند.
تعریف هجوم به خانه حضرت زهرا(س)
در این نوشتار به مواردی از مراجعه هواداران ابوبکر به درب خانه فاطمه علیهاالسلام (به دستور مستقیم خلیفه و با هدف اخذ بیعت از حضرت امیر علیه السلام)، که در آن مراجعه ها «ارعاب، تهدید به احراق و عناصری از جنس خشونت» به کار رفته است، «هجوم» اطلاق گردیده است و مراجعاتی که با ارعاب و تهدید همراه نبوده است مورد بررسی قرار نگرفته اند.
با این توضیح نقلهای «هجوم» به بیت فاطمه علیهاالسلام به دو گروه تقسیم میگردند:
هجوم اول که منجر به شکست تحصن شد.
هجوم اصلی یا هجوم منجر به وقوع احراق و ایراد ضرب و جرح حضرت زهرا علیهاالسلام و خارج کردن به زور امیرالمؤمنین (ع).
در این نوشتار به مواردی از مراجعه هواداران ابوبکر به درب خانه فاطمه علیهاالسلام (به دستور مستقیم خلیفه و با هدف اخذ بیعت از حضرت امیر علیه السلام)، که در آن مراجعه ها «ارعاب، تهدید به احراق و عناصری از جنس خشونت» به کار رفته است، «هجوم» اطلاق گردیده است و مراجعاتی که با ارعاب و تهدید همراه نبوده است مورد بررسی قرار نگرفته اند.
با این توضیح نقلهای «هجوم» به بیت فاطمه علیهاالسلام به دو گروه تقسیم میگردند:
هجوم اول که منجر به شکست تحصن شد.
هجوم اصلی یا هجوم منجر به وقوع احراق و ایراد ضرب و جرح حضرت زهرا علیهاالسلام و خارج کردن به زور امیرالمؤمنین (ع).
تحصن در خانه حضرت زهرا(س)
پس از آنکه ابوبکر به خلافت رسید، عده از مهاجران و انصار و همچنین بنی هاشم برای نشان دادن اعتراض خود به عمل و اینکه خلاف آنچه که با رسول خدا(ص) در غدیر خم بیعت شده بود، در خانه دختر رسول خدا(ص) متحصن شدند.
موضوع خودداری علی(ع) و همراهان وی از بیعت با ابوبکر و بست نشستن آنان در خانه فاطمه(س)، در کتاب های سیره، تاریخ، صحاح و مسانید، ادب، کلام و شرح رجال و معاریف، به حد تواتر روایت شده است و تردیدی در صحّت آن نیست. ولی چون نویسندگان کتابهای مزبور خوش نداشتند از اتفاقاتی که بین متحصّنان و حزب پیروز رخ داده است پرده بردارند، به جز آن مقدار که ناخودآگاه از قلمشان تراوش کرده است، چیزی به دست نداه اند. برخی از این منابع عبارتند از :
یعقوبی (متوفّای 292) در کتاب تاریخش، اشاره مختصری به حوادث هجوم اول نموده و چنین نقل میکند:
«و به ابابکر و عمر [خبر] رسید که گروهی از مهاجرین و انصار همراه علی بن ابیطالب در خانه فاطمه دختر پیامبر خدا گرد آمده اند.»[۱]
ابن قتیبه دینوری می نویسید: «ابي بکر در پی عده اي بود که با او بیعت نکرده بودند و گرد علي تجمع کرده بودند، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد، چون عمر سر رسيد، آنان را صدا كرد ولى آنها اعتنايى نكرده و از خانه خارج نشدند.»[۲]
امام المورخین محمد بن جریر طبری در کتاب خود آورده است که :«عمر بن خطاب به خانۀ على آمد، در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند.[۳]
ابن عبد ربّه: «ابوبكر به عمر بن خطاب مأموريت داد كه برود و آنان را(متحصنان) از خانه زهرا بيرون آورد.»[۴]
ابو وليد محمد بن شحنه حنفي: «پس از سقیفه، جماعتی از اصحاب و بنی هاشنم مانند زبیر، عتبه بن ابی لهب، خالد بن سعید بن العاص، مقداد بن اسود کندی، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار بن یاسر و... از بیعت با ابوبکر سر باز زده و متمایل به ولایت علی در خانه وی جمع شدند».[۵]
ابن ابی الحدید معتزلی :«بنی هاشم در خانه علی (ع) جمع شدند و زبیر با ایشان بود زیرا خود را از بنی هاشم می شمرد (چنان که علی (ع) فرمود زبیر همیشه با ما بود تا آنکه پسرش عبدالله بزرگ شد و او را از ما بر گرداند) پس عمر با گروهی به سوی خانه حضرت فاطمه رفتند».[۶]
همچنین خود عمر بن خطاب نقل می کند: «پس از این که خداوند، پیامبرش (صلی الله علیه و آله) را به سوی خود فرا خواند، از گزارش هایی که به ما رسید یکی این بود که علی ( علیه السلام ) و زبیر و همراهانشان از ما بریده اند و در مقام مخالفت با ما ، در خانه فاطمه ( سلام الله علیها) گرد آمدند.»[۷]
تمام این منابع که تماماً از اهل سنت هستند به ما می گویند که عده ای نسبت به انتخاب خلیفه اول معترض بوده و اعتراض خود را به صورت تحصن در خانه وحی نشان دادند.
تحصن کنندگان در خانه حضرت زهرا(س)
مورّخان، در شمار کسانی که از بیعت با ابوبکر سرباز زدند و همراه با علی(ع) و زبیر در خانه حضرت فاطمه(س) بست نشستند، اشخاص زیر را نام برده اند:
عباس بن عبدالمطلب
عتبه بن ابی لهب
سلمان فارسی
ابوذر غفاری
عمار بن یاسر
مقداد بن اسود كندي
بَراء بن عازِب
اُبَی بن کعْب
گروهی از بنی هاشم و مهاجران و انصار.[۸]
هجوم اول و شکستن تحصن
از موضوع بندی دقیق حوادث «هجوم اول»، میتوان به شاخصه های زیر دست یافت:
تحصن (اجتماع) تعدادی از مخالفین بیعت با ابوبکر (به ویژه: زبیر بن عوام) در محلّ بیت فاطمه علیهاالسلام ، میباشد. (مخاطب و هدف اصلی مهاجمین در هجوم اول، همه تحصن کنندگان و حامیان امیرالمؤمنین علیه السلام و در رأس آنان، زبیر بن عوام می باشد.)
تهدید عمر به احراق بیت فاطمه علیهاالسلام در صورت عدم خروج متحصنین از آن جا، می باشد.
خروج متحصنین از بیت فاطمه علیهاالسلام ، به ویژه خروج زبیر در حالی که شمشیر به دست داشت ، میباشد.
عدم خروج حضرت علی علیه السلام از بیت فاطمه علیهاالسلام ، علیرغم خروج متحصنین میباشد.
برخی از مهاجمان، علاوه بر عمر بن خطاب عبارتند از:
اُسید بن حضیر
سلمه بن سلامه
ثابت بن قیس
عبدالرحمن بن عوف
محمد بن سلمه
سلمه بن اسلم
دستور ابوبکر به عمر برای شکستن تحصن
به ابوبکر و عمر گزارش دادند که جمعی از مهاجران و انصار در خانه فاطمه، دختر پیامبر خدا(ص)، پیرامون علی بن ابی طالب(ع) گرد آمده اند و قصد دارند که، برای خلافت، با او بیعت کنند [۹] ابوبکر به عمر دستور داد که به خانه فاطمه رود و آنان را از آنجا بیرون کند و اجتماعشان را پراکنده سازد و اگر مقاومت کردند با آنها بجنگید.[۱۰]
تهدید عمر به آتش زدن خانه دختر پیامبر(ص)
عمر، در اجرای فرمان ابوبکر، رو به خانه فاطمه(س) نهاد، در حالی که شعله ای از آتش در دست گرفته بود و تصمیم داشت که، با آن، خانه را به آتش بکشد. چون فاطمه(س) به پشت در آمد، روی به عمر کرد و گفت: ای پسر خطّاب! آمده ای خانه ما را آتش بزنی؟ عمر پاسخ داد: آری، مگر این که با امَّت همراه شوید [و با ابوبکر بیعت کنید] [۱۱].
بلاذری در این باره چنین آورده است: ابوبکر، برای بیعت گرفتن از علی(ع) در پی او فرستاد، ولی او بیعت نکرد. آن گاه عمر، با شعله آتش، به سوی خانه وی رهسپار گشت. در آستانه در، فاطمه(س) با او رو به رو شد و گفت: ای پسر خطّاب! آمده ای تا در خانه مرا آتش بزنی؟ عمر پاسخ داد: آری... این کار، دینی را که پدرت آورده تقویت می کند. [۱۲]
در کتاب الامامه و السیاسه آمده است: عمر آمد و علی(ع) و دیگر کسانی را که در خانه وی بودند صدا کرد که بیرون بیایند، ولی قبول نکردند. عمر گفت: قسم به خدایی که جانم در دست اوست، بیرون می آئید یا خانه را با هر که در آن هست آتش می زنم. به عمر گفتند: فاطمه(س) در خانه است. گفت: باشد، خانه را آتش می زنم[۱۳].
پایان تحصن
ابن ابی شیبه می نویسد: دخت گرامی پیامبر(س) به علی (ع) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما به آتش کشد، به خدا سوگند! او آنچه را سوگند خورده انجام می دهد.[۱۴]
پس زبیر (پسر عمه علی)، با شمشیر کشیده، به مقابله او شتافت، ولی پایش لغزید و شمشیر از دستش بر زمین افتاد. پس مهاجمان حمله بردند و او را دستگیر کردند. نص طبری در این مورد این چنین است: بایعَ النّاسُ و استَشْبَتُوا لِلْبَیعه و تَخَلَّفَ عَلِیَّ و الزُّبَیرُ وَ اخْتَرطَ الزُّبَیرُ سَیفَه وَ قالَ لا اَعمَدُهُ حَتّی یبایعَ عَلیّ. فَبَلَغَ ذلِک اَبابکرِ وَ عُمَرَ. فقالَ عُمَرُ: خُذُوا سَیفَ الزُّبَیرِ فَاضْرِبوا بِهِ الحَجَر.[۱۵]
یعقوبی این چنین می نویسد: خلیفه اول و دوم خبر یافتند که گروهى از مهاجرین و انصار با على بن ابیطالب در خانه فاطمه دختر رسول خدا جمع شدهاند، پس با گروهى آمدند و به خانه هجوم آوردند. على (علیهالسلام) بیرون آمد (ظاهراً باید زبیر باشد چرا که عبارت ابن ابى الحدید از جوهرى و همچنین تاریخ طبری[۱۶] آن را در مورد زبیر دانسته است) و شمشیرى حمایل داشت. خلیفه دوم با او درگیر شد و شمشیرش را شکست. و جمعیت به خانه ریختند. پس فاطمه (علیهاالسلام) بیرون آمد و گفت به خدا قسم باید بیرون روید و گر نه نزد خدا ناله و زارى (نفرین) مىکنم. پس بیرون رفتند.[۱۷]
حضرت زهرا (علیها السلام) با توجه به لزوم حفاظت از جان امیرمومنان (علیه السلام)، دستور خروج افراد را از خانه صادر فرمودند و از آن جا که می دانستند پایان دادن به تحصن و ترک خانه ی ایشان برای تحصن کنندگان تلخ و دشوار است، از این رو با بکار بردن عبارتِ: فانصرفوا راشدین[۱۸]، رضایت خود را از مقاومت و فریاد اعتراض سیاسی تحصن کنندگان، اعلام داشتند. (عبارت مذکور، مدح و دعایی است به شکل حال در حق مخاطب به این معنا که: آنچه باید انجام می دادید، به خوبی انجام دادید، همین مقدار بس است. از زحمات شما متشکریم چیزی در حق ما فروگذار نکردید.)
و به این صورت تحصن پایان پذیرفت و از تحصن کنندگان به زور بیعت گرفتند. البته امیر مومنان (علیه السلام) بیعت نکردند.[۱۹]
هجوم اصلی و ضرب و جرح حضرت زهرا(س)
تاریخ هجوم اصلی
بنا بر روایت های نقل شده از مورخان و علمای شیعه و سنی هجوم به خانه حضرت زهرا (س) پس از وقایع زیر صورت پذیرفت:
پس از بازگشت سپاه اسامة بن زید و پرچم دار او بریده اسلمی : بریده کسی است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) او را بعنوان پرچمدار سپاه اسامه منصوب کرده بود، سپاهی که بعلت کارشکنی برخی از اصحاب در زمان حیات رسول الله، موفق به حرکت به سوی مرزهای روم نشده بود، ولی بعد از رحلت آن حضرت، ابوبکر این سپاه را اعزام کرد و پرچم را بدست بریده داد. مردم قبیله بنی اسلم در ماجرای بیعت گرفتن برای ابوبکر نقش داشتند و بدین صورت که به پیشنهاد عمر بن خطاب مردم بنی اسلم (قبیله بریده) در كوچه و بازار همراه ابوبكر راه می رفتند و هر كسی را كه می دیدند، برای بیعت با ابوبكر می گرفتند و به سوی ابوبکر می آوردند و در صورت مخالفت، او را بسوی ابوبکر می کشیدند تا بیعت عامه محقق شود.[۲۰]
بریده وقتی مشاهده كرد قومش مورد سوءاستفاده علیه امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفتهاند، ظاهراً برای نشان دادن اعتراض خود و پاك كردن عیب و عار اقدامات قومش دست به اقدام عملی زد و بعد از برگشت از مؤته پرچم را برد و در میان بنی اسلم زد و به تعبیری در واقع، تظاهراتی بر پا كرد. دو گونه شعار از آنها نقل شده است: یكی، اینكه بریده گفت: «لا أبایع حتی یبایع علیبن ابی طالب؛ بیعت نمیكنم مگر آنكه علیبن ابی طالب بیعت كند». و شعار دیگر اینكه گفتند: «لانبایع حتی یبایع بریده؛ بیعت نمیكنیم، مگر آنكه بریده بیعت نماید» همین مسئله موجب بیدار شدن دستگاه خلافت شد تا برای گرفتن بیعت از علی(علیه السلام) بر ایشان فشار بیاورند.[۲۱]
مسير مدينه تا مؤته مطابق با آنچه محمدبن عمر واقدي (م204يا206ق) در مغازي تصریح نموده بیست روز بوده است. و طبری نیز رفت و برگشت سپاه اسامه را 40 روز گفته است. [۲۲] بنابراین با احتساب گذشتن چند روز از رحلت رسولخدا(ص) و سپس اعزام سپاه اسامه، و نيز چند روز پس از بازگشت اسامه و رفتن بريده به قبيلهاش و آمدن آنان به مدينه، هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها که پس از جریان بریده بوده است حداقل باید 50 روز بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله باشد و بر این اساس اینکه غالبا زمان این هجوم و شهادت حضرت محسن فرزند حضرت فاطمه(س) در روزهای اول ربیع الاول گرفته می شود نمی تواند درست باشد.
شاخصه های هجوم اصلی
از موضوع بندی دقیق حوادث «هجوم اصلی»، میتوان به شاخصه های زیر برای این هجوم دست یافت:
تنها بودن اهل بیت علیهم السلام در هنگام «هجوم اصلی» و خالی بودن بیت فاطمه علیهاالسلام از یاران حضرت علی علیه السلام (مخاطب وهدف اصلی مهاجمین در هجوم اصلی، امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد.)
بیرون کشاندن اجباری حضرت علی علیه السلام از بیت فاطمه علیهاالسلام توسط مهاجمین و تهدید ایشان به قتل
به آتش کشیدن درب خانه حضرت زهرا علیهاالسلام توسط مهاجمین
ایراد ضرب و جرح به حضرت زهرا علیهاالسلام توسط مهاجمین و سقط حضرت محسن
هجوم اصلی به روایت سلمان فارسی و گرفتن بیعت اجباری از امیرالمؤمنین
سلمان فارسی روایت می کند که : وقتى على عليه السّلام خوار كردن مردم و ترك يارى او را، و متحد شدنشان با ابو بكر و اطاعت و تعظيمشان نسبت به او را ديد، خانه نشينى اختيار كرد.
عمر به ابو بكر گفت: چه مانعى دارد كه سراغ على بفرستى تا بيعت كند، چرا كه كسى جز او و اين چهار نفر (حضرت علی (ع) ، حضرت زهرا(س) و فرزندانشان) باقى نمانده مگر آنكه بيعت كردهاند.
ابو بكر در ميان آن دو نرمخوتر و سازشكارتر و زرنگتر و دورانديشتر بود، و ديگرى (عمر) تندخوتر و غليظتر و خشنتر بود. ابو بكر گفت: چه كسى را سراغ او بفرستيم؟ عمر گفت: قنفذ را مى فرستيم. او مردى تندخو و غليظ و خشن و از آزادشدگان است و نيز از طايفه بنى عدى بن كعب (عمر نيز از همين طايفه است) است .
ابو بكر، قنفذ را نزد امير المؤمنين عليه السّلام فرستاد و عده اى كمك نيز به همراهش قرار داد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولى حضرت به آنان اجازه نداد.
اصحاب قنفذ به نزد ابو بكر و عمر برگشتند در حالى كه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: برويد، اگر به شما اجازه داد وارد شويد و گر نه بدون اجازه وارد شويد.
آنها آمدند و اجازه خواستند. حضرت زهرا عليها السّلام فرمود: «به شما اجازه نمى دهم بدون اجازه وارد خانه من شويد». همراهان او برگشتند ولى خود قنفذ آنجا ماند.
آنان (به ابو بكر و عمر) گفتند: فاطمه چنين گفت، و ما از اينكه بدون اجازه وارد خانه اش شويم خوددارى كرديم. عمر عصبانى شد و گفت: ما را با زنان چه كار است!! سپس به مردمى كه اطرافش بودند دستور داد تا هيزم بياورند. آنان هيزم برداشتند (بسته هاى هيزم حمل كردند!!) و خود عمر نيز همراه آنان هيزم برداشت و آنها را اطراف خانه على و فاطمه و فرزندانشان عليهم السّلام قرار دادند. سپس عمر ندا كرد بطورى كه على و فاطمه عليهما السّلام بشنوند و گفت: «بخدا قسم اى على بايد خارج شوى و با خليفه پيامبر بيعت كنى و گر نه خانه را با خودتان به آتش مى كشم»! حضرت زهرا عليها السّلام فرمود: اى عمر، ما را با تو چه كار است؟ جواب داد: در را باز كن و گر نه خانه تان را به آتش مى كشيم! فرمود: «اى عمر، از خدا نمى ترسى كه به خانه من وارد مى شوى»؟! ولى عمر ابا كرد از اينكه برگردد.
عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله ور ساخت! و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد! حضرت زهرا عليها السّلام در مقابل او در آمد و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول اللَّه»! عمر شمشير را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و به پهلوى حضرت زد. آن حضرت ناله كرد: «يا ابتاه»! عمر تازيانه را بلند كرد و به بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد: «يا رسول اللَّه، ابو بكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتارى كردند»!
على عليه السّلام ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد. ولى سخن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و وصيتى را كه به او كرده بود بياد آورد و فرمود: «اى پسر صُهاك، قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر نبود مقدّرى كه از طرف خداوند گذشته و عهدى كه پيامبر با من نموده است مى دانستى كه تو نمى توانى به خانه من داخل شوى».
عمر فرستاد و كمك خواست. مردم هم آمدند تا داخل خانه شدند، و امير المؤمنين عليه السّلام هم سراغ شمشيرش رفت. قنفذ نزد ابو بكر برگشت در حالى كه مى ترسيد على عليه السّلام با شمشير سراغش بيايد چرا كه شجاعت و شدّت عمل آن حضرت را مى دانست.
ابو بكر به قنفذ گفت: «برگرد، اگر از خانه بيرون آمد (دست نگه دار) و گر نه در خانه اش به او هجوم بياور، و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بكشيد»! قنفذ ملعون آمد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم آوردند. على عليه السّلام سراغ شمشيرش رفت، ولى آنان زودتر به طرف شمشير آن حضرت رفتند، و با عدّه زيادشان بر سر او ريختند. عدّهاى شمشيرها را بدست گرفتند و بر آن حضرت حمله ور شدند و او را گرفتند و بر گردن او طنابى انداختند!!
حضرت زهرا عليها السّلام جلو در خانه، بين مردم و امير المؤمنين عليه السّلام مانع شد. قنفذ ملعون با تازيانه به آن حضرت زد، بطورى كه وقتى حضرت از دنيا مى رفت در بازويش از زدن او اثرى مثل دستبند بر جاى مانده بود!!! (در كتاب احتجاج عبارت چنين است: با تازيانه بر بازويش زد و اثر آن بخاطر زدن قنفذ در بازوى آن حضرت مثل دستبند باقى ماند. ابو بكر سراغ قنفذ فرستاد كه «فاطمه را بزن»! قنفذ او را به طرف چهارچوب درب خانه كشانيد و سپس درب را فشار داد و استخوانى از پهلويش شكست و جنينى سقط كرد. در نتيجه دائما در بستر بود تا در اثر همان شهيد شد.)
سپس على عليه السّلام را بردند و به شدت او را مى كشيدند، تا آنكه نزد ابو بكر رسانيدند. و اين در حالى بود كه عمر بالاى سر ابو بكر با شمشير ايستاده بود، و خالد بن وليد و ابو عبيدة بن جراح و سالم مولى ابى حذيفه و معاذ بن جبل و مغيرة بن شعبة و اسيد بن حضير و بشير بن سعيد و ساير مردم در اطراف ابو بكر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود.(شمشيرها را كشيده بودند.)
سليم مىگويد: به سلمان گفتم : آيا بدون اجازه به خانه فاطمه عليها السّلام وارد شدند»؟! گفت: آرى بخدا قسم، و اين در حالى بود كه «خمار» («خمار» به معناى پوشش همه سر، و يا پوشش صورت است.) نداشت. حضرت زهرا عليها السّلام صدا زد: «وا ابتاه، وا رسول اللَّه، اى پدر، ابو بكر و عمر بعد از تو با بازماندگانت بدرفتارى كردند در حالى كه هنوز چشمان تو در قبرت باز نشده است» و اين سخنان را حضرت با بلندترين صدايش ندا مى نمود.
سلمان مى گويد: ابو بكر و اطرافيانش را ديدم كه مى گريستند و صدايشان به گريه بلند شده بود. در ميان آنان كسى نبود مگر آنكه گريه مى كرد جز عمر و خالد بن وليد و مغيرة بن شعبه، و عمر مىگفت: ما را با زنان و رأى آنان كارى نيست!!
سلمان مى گويد: على عليه السّلام را نزد ابو بكر رسانيدند در حالى كه مى فرمود: بخدا قسم، اگر شمشيرم در دستم قرار مى گرفت مى دانستيد كه هرگز به اين كار دست نمى يابيد. بخدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمى كنم، و اگر چهل نفر برايم ممكن مى شد جمعيت شما را متفرّق مى ساختم، ولى خدا لعنت كند اقوامى را كه با من بيعت كردند و سپس مرا خوار نمودند.
ابو بكر تا چشمش به على عليه السّلام افتاد فرياد زد: «او را رها كنيد»! على عليه السّلام فرمود: اى ابو بكر، چه زود جاى پيامبر را ظالمانه غصب كرديد! تو به چه حقّى و با داشتن چه مقامى مردم را به بيعت خويش دعوت مى نمايى؟ آيا ديروز به امر خدا و پيامبر با من بيعت نكردى؟
وقتى على عليه السّلام را به نزد ابو بكر رسانيدند عمر بصورت اهانت آميزى گفت: «بيعت كن و اين اباطيل را رها كن»!
على عليه السّلام فرمود: اگر انجام ندهم شما چه خواهيد كرد؟ گفتند: ترا با ذلّت و خوارى مىكشيم! فرمود: در اين صورت بنده خدا و برادر پيامبرش را كشتهايد! ابو بكر گفت: بنده خدا بودن درست است ولى به برادر پيامبر بودن اقرار نمىكنيم! فرمود: آيا انكار مىكنيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بين من و خودش برادرى قرار داد؟ گفتند: «آرى»! و حضرت اين مطلب را سه مرتبه بر ايشان تكرار كرد.
سپس حضرت رو به آنان كرد و فرمود: اى گروه مسلمانان، و اى مهاجرين و انصار، شما را بخدا قسم مىدهم كه آيا در روز غدير خم از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديد كه آن مطالب را مىفرمود، و در جنگ تبوك آن مطالب را مى فرمود؟ سپس على عليه السّلام آنچه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله علنى براى عموم مردم در باره او فرموده بود چيزى باقى نگذاشت مگر آنكه براى آنان يادآور شد. (و مردم در باره همه آنها اقرار كردند و) گفتند: بلى، بخدا قسم ....».[۲۳]
هجوم اصلی در منابع اهل سنت
با وجود سانسور بی حد و حصر علمای اهل سنت از این واقعه ، اما به صورت جسته گریخته از این فاجعه عظیم و مصیبت بزرگ در کتاب هایشان نقل شده است:
احمد شهرستانی در الملل و النحل به نقل از نظام می نویسد: از جمله عقائد نظّام آن بود که می گفت: عمر به خانه فاطمه حمله ور شده و فریاد می زد: خانه را با اهلش به آتش بکشید، در حالی که در خانه نبود مگر علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام. او در ادامه می نویسد: همانا عمر چنان ضربه ای به شکم فاطمه در روز بیعت زد که فاطمه جنین خود (محسن) را از شکم انداخت.[۲۴]
امام حرمین جوینی، استاد ذهبي از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه روايت مي کند: زماني كه فاطمه را ديدم ، به ياد صحنهاي افتادم كه پس از من براي او رخ خواهد داد ، گويا ميبينم ذلت وارد خانۀ او شده ، حرمتش پايمال گشته ، حقش غصب شده ، از ارث خود ممنوع گشته ، پهلوي او شكسته شده و فرزندي را كه در رحم دارد ، سقط شده ؛ در حالي كه پيوسته فرياد ميزند : وا محمداه ! ولي كسي به او پاسخ نميدهد ، کمک مي خواهد ؛ اما كسي به فريادش نميرسد. او اول كسي است كه از خاندانم به من ملحق ميشود ؛ و در حالي بر من وارد ميشود كه محزون ، گرفتار و غمگين و شهيد شده است و من در اينجا ميگويم : خدايا لعنت كن هر كه به او ظلم كرده ، كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده ، خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا فرزندش را سقط كرده و ملائكه آمين گويند .[۲۵]
ذهبی از دیگر بزرگان اهل سنت ،در شرح زندگانی ابن ابی دارم از قول ابن حماد کوفی می نویسد: هنگامى با مشعل آتش براى تسليت دختر پيامبر اكرم ( ص ) آمدند كه وى به « محسن » باردار بود و تهاجم به خانه و ... موجب قتل محسن طفلى كه هنوز پا به دنيا ننهاده بود گرديد . چنانكه ابن ابى دارم در ادامه می گوید: عمر لگدى بر حضرت زهرا ( س ) زد تا محسن سقط گرديد.[۲۶]
در مقاتل ابن عطیه :هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (سلام الله علیهما) فرستاد وعمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد…[۲۷]
ابن شحنه ابوالولید محب الدین محمدبن محمد (متوفای ۸۱۵ ق) در تاریخ خود می نویسد: «عمر آمد، خانه ى امیرالمؤمنین (علیه السلام) را با هر که در آن است، آتش زند، فاطمه (سلام الله علیها) او را دید (به فاطمه سلام الله علیها) گفت: آنچه را امت پذیرفته اند، پذیرا شوید.[۲۸]»
صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت میگوید: «اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْبَطْنِها، به راستی عمر آن چنان فاطمه علیهاالسلام را در روز بیعت زد که محسن را سقط نمود.»[۲۹]
ابن حجر عسقلاني (852هـ) و شمس الدين ذهبي (748هـ ): عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گرديد.[۳۰]
هجوم اصلی در نامه عمر بن خطاب به معاویه
طبری در «دلائل الامامه» میگوید: عمر در ضمن نامهای برای معاویه پس از نقل قضیه سقیفه بنی ساعده و بیعت گرفتن برای ابوبکر، چگونگی برخورد با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را چنین بیان میکند:
«... به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ که پشت در بود گفتم: اگر علی ـ علیه السّلام ـ از خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم یا علی ـ علیه السّلام ـ را برای بیعت به سوی مسجد میکشانم، آنگاه به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گفتم خانه را به آتش میکشم. همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه ناله کرد و گریست، نالة او بقدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینههای علی ـ علیه السّلام ـ و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم. با پای خودم لگد بر در زدم ولی او هم چنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم، صدای نالة فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را شنیدم و این ناله طوری بود که گمان کردم مدینه را زیر و رو کرد. در آن حال فاطمه ـ سلام الله علیها ـ میگفت: «یا ابتاه! یارسول الله! هکذا یُفعل بحبیبتک و ابنتک، آه! یا فضَّةُ الیکِ فخذینی فقدوا... قُتِلَ ما فی احشائی من حملٍ» (ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار میشود، آه! ای فضّه بیا و مرا در یاب، که سوگند به خدا، فرزندم که در رحم من بود، کشته شد.) در عین حال در را فشار دادم، در باز شد. وقتی وارد خانه شدم؛ فاطمه ـ سلام الله علیها ـ با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدت خشم من، مرا به گونهای کرده بود که گوئی پردهای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی روی روپوش، به صورت او زدم که به زمین افتاد...».[۳۱]
علامه مجلسی این نامه را این چنین بیان می کند: «... وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه را حجاب خود قرار داد و مانع از داخل شدن من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشتههای بدر و اُحد که به دست علی کشته شده بودند افتادم، آتش غضبم افروختهتر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد." فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً... فَقالَتْ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللهِ هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ... ؛ در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند." سپس فریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من او را به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال میخواست مانع (بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد...».[۳۲]
هجوم اصلی در روایات ائمه اطهار و علمای شیعه
خصیبی در «الهدایه الکبری» و بحرانی در «العوالم» و همچنین بسیاری دیگر با ذکر سند به نقل از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نوشتهاند:
عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا این که در به پهلوی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ اصابت کرد، در حالی که، او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید. آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ سیلی زد به طوری که گوشوارهاش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخواست و گفت: وا ابتاه! وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تکذّب و تضرب و یقتل جنین فی بطنها. «وای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ میدهند، او را میزنند و فرزندش را میکشند.» امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت: بانویت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک میکنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید. راوی میگوید: امام صادق ـ علیه السّلام ـ آن چنان میگریست و میگفت که محاسنش از اشک تر شد.[۳۳]
شیخ صدوق در کتاب «الامالی» در حدیثی از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با ذکر سلسله سند صحیح به نقل از امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ آورده است که: به همراه فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بودیم. ناگهان رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ به ما نگاهی کرد و گریست! گفتم: چه شده یا رسول الله؟! فرمود: «أبکی من ضربتک علی قرن، و لطم فاطمه ـ سلام الله علیها ـ خدّها.» از یاد ضربت شمشیر بر پیشانی تو و سیلی دشمن بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گریستم. [۳۴]
شیخ طوسی در بخشی از زیارت نامه خود می نویسد: « ....وَ صَلِّ عَلَی الْبَتولِ الطاهِرَة، الصِدیْقَةِ المَعْصُومَة، التَقیّةِ النَّقیَّة، الرَضیّة المَرْضیَّة، الزَکیَّةِ الرَشیْدَة، المَظْلُومَةِ الْمَقْهُورَة، المَغصوبَةِ حَقُّها، المَمْنُوعَةِ اِرْثُها، المَکْسُورَةِ ضِلْعُها، المَظْلُومِ بَعْلُها، المَقْتُولِ وَلَدُها...». «....درود فرست بر بتول پاك، صدّيقه، معصومه، پرهيزكار، پاكيزه، خشنود از حق، خدا خشنود از او، پاك تربيت، رشيده، مظلومه، دشمن چيره، غصب شده حق، منع شده از ارث، پهلو شكسته، ستم شده [به] شوهرش، كشته شده فرزندش،...».
شهادت حضرت زهرا (س)
بنا بر روايت سلمان، پس از حمله مهاجمان به خانه حضرت فاطمه(س) و واقعه سقط جنين، آن حضرت به طور مداوم و پيوسته بستري بود[۳۵] تا به شهادت رسيد.
پاورقی ها:
تاريخ اليعقوبى،ج2،ص:126
الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۳۰ و همان کتاب ج ۱ - ص ۳۰
تاريخ الطبرى، ج ۲، ص ۴۴۳
العقد الفريد، ابن عبدربه، ج۳، ص ۶۳
روضة المناظر في أخبار الأوائل والأواخر، ج ۱۱، ص ۱۱۳
ص ۱۳۶، جلد اول شرح نهج البلاغه از کتاب سقیفه جوهری
مسند احمد ج 1 ص 55 ، طبری ج 2 ص 466،ابن اثیر ج 2 ص 124 ، ابن کثیر ج 5 ص 246 ؛ صفوة الصفوة ج 1 ص 97 ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 1 ص 123 ، تاریخ الخفا سیوطی ص 45،سیره ابن هشام ج4 ص 338
علاوه بر مصادری که پیش از این ذکر شد، مصادر دیگری نیز هست که تصریح کرده اند این چند نفر از بیعت با ابوبکر سر باز زده، در خانه فاطمه(س) متحصّن شدند. بعضی از این مصادر نام چند نفر از ایشان برده اند که برای بیعت با علی (ع) در خانه حضرت زهرا(س) اجتماع کرده بودند. آن مصادر عبارت اند از: الریاض النضره، 1: 167 و تاریخ الخمیس، 1: 188 و ابن عبدربّه، 3: 64 و تاریخ ابی الفداء، 1: 156 و ابن شحنه در حاشیه کامل ابن اثیر، 11: 112 و جوهری، بنا بر روایت ابن ابی الحدید، 2: 130 - 134 و السیره الحلبّیه، 3: 394 و 397
یعقوبی، 2: 105
ابن شحنه، در حاشیه کامل ابن اثیر، 11: 113 و ابن الحدید، 2: 134
[العقد الفرید، ابن عبدربّه3: 64 و تاریخ ابوالفداء،1: 156
النساب الاشراف،بلاذری،ج 1: 586
الامامه و السیاسه،دینوری ، ج 1:ص 12
المصنف ، ج8 ، ص 572
طبری، 2: 443 و 444 و 446 و در چاپ اروپا، 1: 1819 و 1820 و الریاض النضره، محبّ الدّین طبری، 1: 167 و تاریخ الخمیس، 188: 1 و ابن ابی الحدید، 2: 122 و 132 و 134 و 58 و 6: 2 و کنزالعمال، 3: 128.
محمد بن جریر طبری. «سخن از روز وفات پیمبر و سن وی به هنگام وفات» تاریخ طبری، ترجمهٔ ابوالقاسم پاینده. ۱۳۲۸
یعقوبی، «سقیفهٔ بنیساعده»تاریخ یعقوبی ج۱ ۵۲۷.
إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 7، ص 432، ح37045
درسنامه های فاطمیه ، ج 2 ، ص 432
شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۳، ص۵۰، ۷۸. به نقل از ابراهیم ثقفی
شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۳، ص۵۰، ۷۸. به نقل از ابراهیم ثقفی. و رك: موسوعة التاریخ الاسلامی،محمد هادی یوسفی غروی، ج۴، ص۱۰۱ـ۱۰۰.
محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج3، ص241.
اسرار آل محمد،سلیم بن قیس،ص 226-232
الملل و النحل، ج 1، ص 57، چاپ دارالمعرفه بیروت. قابل توجه اینکه نظام معتزلی از رؤسای اهل سنتِ مذهبِ معتزله در زمان خود بود که در سال 231 از دنیا رفت
فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35
سير اعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578
الامامه و الخلافه، مقاتل بن عطیه، ص۱۶۰ و ۱۶۱ که با مقدّمه اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چاپ بیروت، مؤسّسه البلاغ
تاریخ ابن شحنه در حاشیه ى الکامل: ج ۷، ص ۱۶۴٫
الوافی بالوفیات، صفدی، ج5، ص347
لسان الميزان ، ج1 ، ص268.
طبری، دلائل الامامه، ج 2
بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جدید)؛ ج8، ص230، (چاپ قدیم) و ریاحین الشریعه، ج1، ص26)
خصیبی، الهدایه الکبری، ص 408، بحرانی، العوالم، ج 11، ص 442.
امالی شیخ صدوق, ص 198 ، ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب ج 2, ص 51؛ ابن نما حلی در ذوب النضار ص 11؛ علامه مجلسی در بحار الانوار ج 44, ص 149.
سليمبن قيس هلالي، كتاب سليمبن قيس، ص153.
منابع:
سقیفه: بررسی نحوه شکل گیری حکومت پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، علامه سیدمرتضی عسکری؛ به کوشش مهدی دشتی،منیر 1385
الهجوم علی بیت فاطمه علیهاالسلام، مهدی عبدالزهرا،نشر : تهران حر، 1378.
هجوم اول: به روایت یعقوبی/ به اهتمام علی لباف؛ با همفکری حیدر برکت؛ با راهنمایی محمد رضا مامقانی،منیر 1388
تاريخ يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب ابن واضح يعقوبى (م بعد 292)، ترجمه محمد ابراهيم آيتى ، تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى ، چ ششم ، 1371ش.
اسرار آل محمد عليهم السلام، سليم بن قيس هلالى ، مترجم اسماعيل انصارى زنجانى ،ناشر الهادى ،قم،سال چاپ: 1416 ق ،چاپ اوّل
تاريخ هجوم به خانه حضرت زهرا (س)/ نشست علمي: با حضور حجتالاسلام و المسلمين استاد محمدهادي يوسفي غروي، فصلنامه تاریخ در آئینه پژوهش