مراجعه به زندگي نامه پر نور امام علي بن موسي الرضا عليهما آلاف التحية و الثناء که برگ زريني از تاريخ اسلام را تشکيل داده است، در پيش برد اهداف اخلاقي و پياده سازي الگو هاي رفتاري آن حضرت در زندگي بشري امروزه، نقش مهم و بسزايي دارد.
هر امامي در عصر و زمان خود ويژگي هاي خاصي داشته است و توجه همگان را به خود جلب مي کرده است. در اين نوشته، به برخي از ويژگي هاي امام رضا سلام الله عليه اشاره خواهد شد.
باشد تا همگان مشمول عنايات بي حد و حصر و کريمانه آن حضرت واقع شويم.
1. زهد امام
بي اعتنايي به مال دنيا و حريص نبودن به دنيا، از مهم ترين ويژگي هايي است که ائمه معصوم عليهم السلام همگان را به آن توصيه کرده اند که خود در اين زمينه پيش قدم بوده اند. ابي عباد پيرامون نشستن و لباس پوشيدن امام رضا عليه السلام چنين مي گويد:
حَدَّثَنَا الْحَاكِمُ أَبُو عَلِيٍّ الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَيْهَقِيُّ بِنَيْسَابُورَ سَنَةَ اثْنَتَيْنِ وَ خَمْسِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الصَّوْلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَوْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبَّادٍ قَالَ: كَانَ جُلُوسُ الرِّضَا عليه السلام فِي الصَّيْفِ عَلَى حَصِيرٍ وَ فِي الشِّتَاءِ عَلَى مِسْحٍ وَ لُبْسُهُ الْغَلِيظَ مِنَ الثِّيَابِ حَتَّى إِذَا بَرَزَ لِلنَّاسِ تَزَيَّنَ لَهُمْ.
الصدوق، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (المتوفي381ق)، عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص178، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 – 1984م.
در تابستان زير انداز امام رضا عليه السلام حصير و در زمستان روى نمد مي نشست، [ايشان] پيراهن زبر و خشن مى پوشيد، مگر آنكه مي خواست پيش مردم برود كه در آن وقت لباس سنگين و بهتر مي پوشيد.
در قضيه اي ديگر، سفيان ثوري از بزرگان منحرف صوفيه که ادعاي علم و برتري مي کرد، به حضرت رضا عليه السلام اعتراض کرد که در حضرت پاسخ زيبايي به او دادند:
وَ لَقِيَهُ سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ فِي ثَوْبٍ خَزٍّ فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَوْ لَبِسْتَ ثَوْباً أَدْنَى مِنْ هَذَا فَقَالَ هَاتِ يَدَكَ فَأَخَذَ بِيَدِهِ وَ أَدْخَلَ كُمَّهُ فَإِذَا تَحْتَ ذَلِكَ مِسْحٌ فَقَالَ يَا سُفْيَانُ الْخَزُّ لِلْخَلْقِ وَ الْمِسْحُ لِلْحَقِّ.
ابن شهرآشوب، محمد بن علي السروي المازندراني (المتوفى588هـ)، مناقب آل أبي طالب، ج3، ص470، تحقيق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المكتبة والمطبعة الحيدرية، 1376هـ ـ 1956م.
سفيان ثوري با آن حضرت برخورد کرد و ديد حضرت لباسي از پشم پوشيده اند، عرض کرد: اي فرزند رسول خدا اگر لباسي کمتر از اين لباس بپوشي [بهتر است]، حضرت در پاسخ فرمود: دستت را بده و حضرت دستش را گرفت و داخل در آستينشان کردند که زير آن لباس نمد [که جنس آن خشن بود] پوشيده بود، سپس به سفيان فرمودند: اي سفيان، لباس خز براي مردم است و لباس نمدي براي خداوند. [يعني لباس زيبا چون در چشم مردم زيباست پوشيده ام و گرنه خودم براي خداوند لباس خشن پوشيده ام].
با اين سخن، علاوه بر اينکه امام پاسخ ظاهر گرايي هم چون سفيان ثوري را دادند، نسبت به پوشش مناسب در بستر اجتماع مسلمين را نيز گوشزد فرمودند.
برتري و زهد آن حضرت آن قدر مشهور بوده است که حتي مأمون نيز به اين مساله معترف بوده است چنان چه ابوصلت، خادم حضرت چنين بيان کرده است:
عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ قَالَ: إِنَّ الْمَأْمُونَ قَالَ لِلرِّضَا عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عليهما السلام يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ عَرَفْتُ فَضْلَكَ وَ عِلْمَكَ وَ زُهْدَكَ وَ وَرَعَكَ وَ عِبَادَتَكَ وَ أَرَاكَ أَحَقَّ بِالْخِلَافَةِ مِنِّي فَقَالَ الرِّضَا عليه السلام بِالْعُبُودِيَّةِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَفْتَخِرُ وَ بِالزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا أَرْجُو النَّجَاةَ مِنْ شَرِّ الدُّنْيَا وَ بِالْوَرَعِ عَنِ الْمَحَارِمِ أَرْجُو الْفَوْزَ بِالْمَغَانِمِ وَ بِالتَّوَاضُعِ فِي الدُّنْيَا أَرْجُو الرِّفْعَةَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل.
الصدوق، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (المتوفي381ق)، عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص139، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 – 1984م.
مامون به امام رضا عليه السلام عرض كرد: اي فرزند رسول خدا، من فضل و دانش و زهد و ورع و عبادت شما را مى دانم و شما را به خلافت از خود برتر مي دانم، حضرت فرمود: به بندگى خداى عز و جل افتخار مي كنم و به زهد در دنيا اميد نجات دارم از شر دنيا و به دوري از حرام ها اميد پيروزي به غنيمت ها [ي اخروي] را دارم و به تواضع در دنيا اميد به برتري در درگاه خدا دارم.
2. سخاوت امام و کرامت امام
بخشش اموال و ديگران، يکي ديگر از ويژگي هاي امام رضا عليه السلام بوده است که در اين زمينه به مواردي اشاره مي شود:
الف: بخشش تمام اموال در خراسان
در مدت زمان کمي که آن حضرت در خراسان حضور داشتند، بذل و بخشش هاي فراواني داشتند که حتي مورد اعتراض فضل بن سهل قرار گرفت چنان چه ابن شهر آشوب آورده است:
وَ فَرَّقَ ع بِخُرَاسَانَ مَالَهُ كُلَّهُ فِي يَوْمِ عَرَفَةَ فَقَالَ لَهُ الْفَضْلُ بْنُ سَهْلٍ إِنَّ هَذَا لَمَغْرَمٌ فَقَالَ بَلْ هُوَ الْمَغْنَمُ لَا تَعُدَنَّ مَغْرَماً مَا ابْتَغَيْتَ بِهِ أَجْراً وَ كَرَماً.
ابن شهرآشوب، محمد بن علي السروي المازندراني (المتوفى588هـ)، مناقب آل أبي طالب، ج3، ص470، تحقيق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المكتبة والمطبعة الحيدرية، 1376هـ ـ 1956م.
در روز عرفه آن حضرت تمام اموال خود را تقسيم کرد، فضل بن سهل به ايشان عرض کرد: اين کار، موجب زيان است، حضرت فرمود: خير، موجب سود است هرگز كارى كه موجب اجر و پاداش شود نبايد زيان به حساب آورى.
ب: کمک به يکي از شيعيان
يکي از محبين آن حضرت که از حج بر مي گشت، با کمبود پول مواجه شده بود که به محضر حضرت رضا سلام الله عليه مشرف شد و از آن حضرت درخواست کرد و ايشان چنين پاسخ دادند:
أَنَّ رَجُلًا قَالَ لَهُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا رَجُلٌ مِنْ مُحِبِّيكَ وَ مُحِبِّي آبَائِكَ مَصْدَرِي مِنَ الْحَجِّ وَ قَدْ نَفِدَتْ نَفَقَتِي وَ مَا مَعِي مَا أَبْلُغُ مَرْحَلَةً فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُهَيِّئَنِي إِلَى بَلَدِي وَ لِلَّهِ عَلَيَّ نِعْمَةٌ فَإِذَا بَلَغْتُ بَلَدِي تَصَدَّقْتُ بِالَّذِي تُولِينِي عَنْكَ فَلَسْتُ مَوْضِعَ صَدَقَةٍ فَقَامَ عليه السلام فَدَخَلَ الْحُجْرَةَ وَ بَقِيَ سَاعَةً ثُمَّ خَرَجَ وَ رَدَّ الْبَابَ وَ أَخْرَجَ يَدَهُ مِنْ أَعْلَى الْبَابِ فَقَالَ خُذْ هَذِهِ الْمِائَتَيْ دِينَارٍ فَاسْتَعِنْ بِهَا فِي أُمُورِكَ وَ نَفَقَتِكَ وَ تَبَرَّكْ بِهَا وَ لَا تَتَصَدَّقْ بِهَا عَنِّي اخْرُجْ وَ لَا أَرَاكَ وَ لَا تَرَانِي فَلَمَّا خَرَجَ سُئِلَ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ مَخَافَةَ أَنْ أَرَى ذُلَّ السُّؤَالِ فِي وَجْهِهِ لِقَضَاءِ حَاجَتِهِ أَ مَا سَمِعْتَ حَدِيثَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ تَعْدِلُ سَبْعِينَ حِجَّةً وَ الْمُذِيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِهَا مَغْفُورٌ.
ابن شهرآشوب، محمد بن علي السروي المازندراني (المتوفى588هـ)، مناقب آل أبي طالب، ج3، ص470، تحقيق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المكتبة والمطبعة الحيدرية، 1376هـ ـ 1956م.
الكليني الرازي، محمد بن يعقوب بن إسحاق (المتوفى329 ق)، الكافي، ج4، ص24، صححه وعلق عليه علي أكبر الغفاري، ناشر: دار الكتب الاسلامية ، تهران، الطبعة الثالثة، 1388هـ.
مردي به آن حضرت عرض کرد: سلام بر تو اي فرزند رسول خدا، من مردى از دوستان و ارادتمندان شما خانواده هستم، از مكه مى آيم پول خود را گم كردم و آنقدر كه مرا به وطنم برساند ندارم اگر صلاح بدانيد به من كمك فرمائيد تا به شهر خود برسم در آنجا من داراى ثروت هستم و خدا مرا از نعمت خويش بهرهمند كرده است، وقتى به شهر خود رسيدم آنچه به من عنايت كرده اى از طرف شما صدقه مي دهم و من نمي توانم از صدقه استفاده كنم، آن حضرت بلند شد و وارد اتاق شدند و ساعتي در آنجا بودند و سپس خارج شدند در را باز کردند و از بالاي درب دست خود را دراز کردند و فرمودند: اين دويست دينار را بگير و در کار هايت و مخارجت از آن استفاده کن و از آن تبرک بجو و نيازي نيست از طرف من صدقه بدهي، خارج شو که من تو را نبينم و تو نيز مرا نبيني، وقتي آن فرد خارج شد، از اين دستور حضرت سوال کردند، ايشان فرمودند: [علت اينکه گفتم خارج شو تا من و تو همديگر را نبينيم] ترس از اينکه حالت شرمندگي در اثر اين درخواست در چهره او ديده شود آيا سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله را نشنيدي که فرمود: کسي که خوبي را در پنهاني انجام دهد، معادل با هفتاد حج است و گسترش دهنده بدي، خوار شده و کسي که بدي را بپوشاند، مورد بخشش واقع شده است.
با دقت در متن اين روايت، علاوه بر اينکه درخواست آن فرد برآورده شد، آن حضرت با اين عمل خود تصريح کردند که نخواستند اثر شرمندگي در چهره آن فرد مشخص شود که کرامت انساني او با اين عمل حفظ شده و در واقع امام رضا عليه السلام با اين عمل خود، درس مهم و بزرگي را به همه ما داند تا اگر کسي درخواستي داشت، بايد کاملا آبروي او حفظ شود.
ج: کمک به فقير
کمک به فقير و شخص نيازمند نيز از آموزه هاي دين مبين اسلام بوده و اهل بيت عليهم السلام در قضاياي متعددي به اين مساله تاکيد کرده اند چنان چه يعقوب بن اسحاق نوبختي در احوالات امام رضا سلام الله عليه چنين بيان داشته است:
يَعْقُوبُ بْنُ إِسْحَاقَ النَّوْبَخْتِيُّ قَالَ: مَرَّ رَجُلٌ بِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام فَقَالَ لَهُ أَعْطِنِي عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِكَ قَالَ عليه السلام لَا يَسَعُنِي ذَلِكَ فَقَالَ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِي قَالَ إِذاً فَنَعَمْ ثُمَّ قَالَ يَا غُلَامُ أَعْطِهِ مِائَتَيْ دِينَارٍ.
ابن شهرآشوب، محمد بن علي السروي المازندراني (المتوفى588هـ)، مناقب آل أبي طالب، ج3، ص416، تحقيق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المكتبة والمطبعة الحيدرية، 1376هـ ـ 1956م.
مردي بر امام رضا عليه السلام گذشت و عرض کرد: به قدر مروت خود به من چيزى بده، حضرت فرمود: [الان] برايم مقدور نيست، آن مرد گفت: به اندازه مروتم به من ببخش، حضرت فرمود: بله، اي غلام به او دويست دينار بده.
د: رفع مشکل
رفع مشکلات ديگران نيز يکي ديگر از ويژگي هاي امام رضا عليه السلام بوده است که علاوه بر رفع مشکل غفاري، علم بي نظير امام را نيز به اثبات مي رساند:
عَنِ الْغِفَارِيِّ قَالَ: كَانَ لِرَجُلٍ مِنْ آلِ أَبِي رَافِعٍ مَوْلَى النَّبِيِّ صلي الله عليه و آله يُقَالُ لَهُ طَيْسٌ عَلَيَّ حَقٌّ فَتَقَاضَانِي وَ أَلَحَّ عَلَيَّ وَ أَعَانَهُ النَّاسُ فَلَمَّا رَأَيْتُ ذَلِكَ صَلَّيْتُ الصُّبْحَ فِي مَسْجِدِ الرَّسُولِ صلي الله عليه و آله ثُمَّ تَوَجَّهْتُ نَحْوَ الرِّضَا عليه السلام وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ بِالْعُرَيْضِ فَلَمَّا قَرُبْتُ مِنْ بَابِهِ إِذَا هُوَ قَدْ طَلَعَ عَلَى حِمَارٍ وَ عَلَيْهِ قَمِيصٌ وَ رِدَاءٌ فَلَمَّا نَظَرْتُ إِلَيْهِ اسْتَحْيَيْتُ مِنْهُ فَلَمَّا لَحِقَنِي وَقَفَ وَ نَظَرَ إِلَيَّ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ وَ كَانَ شَهْرُ رَمَضَانَ فَقُلْتُ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ إِنَّ لِمَوْلَاكَ طَيْسٍ عَلَيَّ حَقّاً وَ قَدْ وَ اللَّهِ شَهَرَنِي وَ أَنَا أَظُنُّ فِي نَفْسِي أَنَّهُ يَأْمُرُهُ بِالْكَفِّ عَنِّي وَ وَ اللَّهِ مَا قُلْتُ لَهُ كَمْ لَهُ عَلَيَّ وَ لَا سَمَّيْتُ لَهُ شَيْئاً فَأَمَرَنِي بِالْجُلُوسِ إِلَى رُجُوعِهِ فَلَمْ أَزَلْ حَتَّى صَلَّيْتُ الْمَغْرِبَ وَ أَنَا صَائِمٌ فَضَاقَ صَدْرِي وَ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَرِفَ فَإِذَا هُوَ قَدْ طَلَعَ عَلَيَّ وَ حَوْلَهُ النَّاسُ وَ قَدْ قَعَدَ لَهُ السُّؤَّالُ وَ هُوَ يَتَصَدَّقُ عَلَيْهِمْ فَمَضَى وَ دَخَلَ بَيْتَهُ ثُمَّ خَرَجَ وَ دَعَانِي فَقُمْتُ إِلَيْهِ وَ دَخَلْتُ مَعَهُ فَجَلَسَ وَ جَلَسْتُ فَجَعَلْتُ أُحَدِّثُهُ عَنِ ابْنِ الْمُسَيَّبِ وَ كَانَ أَمِيرَ الْمَدِينَةِ وَ كَانَ كَثِيراً مَا أُحَدِّثُهُ عَنْهُ فَلَمَّا فَرَغْتُ قَالَ لَا أَظُنُّكَ أَفْطَرْتَ بَعْدُ فَقُلْتُ لَا فَدَعَا لِي بِطَعَامٍ فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيَّ وَ أَمَرَ الْغُلَامَ أَنْ يَأْكُلَ مَعِي فَأَصَبْتُ وَ الْغُلَامَ مِنَ الطَّعَامِ فَلَمَّا فَرَغْنَا قَالَ لِيَ ارْفَعِ الْوِسَادَةَ وَ خُذْ مَا تَحْتَهَا فَرَفَعْتُهَا وَ إِذَا دَنَانِيرُ فَأَخَذْتُهَا وَ وَضَعْتُهَا فِي كُمِّي وَ أَمَرَ أَرْبَعَةً مِنْ عَبِيدِهِ أَنْ يَكُونُوا مَعِي حَتَّى يُبْلِغُونِي مَنْزِلِي فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ طَائِفَ ابْنِ الْمُسَيَّبِ يَدُورُ وَ أَكْرَهُ أَنْ يَلْقَانِي وَ مَعِي عَبِيدُكَ فَقَالَ لِي أَصَبْتَ أَصَابَ اللَّهُ بِكَ الرَّشَادَ وَ أَمَرَهُمْ أَنْ يَنْصَرِفُوا إِذَا رَدَدْتُهُمْ فَلَمَّا قَرُبْتُ مِنْ مَنْزِلِي وَ آنَسْتُ رَدَدْتُهُمْ فَصِرْتُ إِلَى مَنْزِلِي وَ دَعَوْتُ بِالسِّرَاجِ وَ نَظَرْتُ إِلَى الدَّنَانِيرِ وَ إِذَا هِيَ ثَمَانِيَةٌ وَ أَرْبَعُونَ دِينَاراً وَ كَانَ حَقُّ الرَّجُلِ عَلَيَّ ثَمَانِيَةً وَ عِشْرِينَ دِينَاراً وَ كَانَ فِيهَا دِينَارٌ يَلُوحُ فَأَعْجَبَنِي حُسْنُهُ فَأَخَذْتُهُ وَ قَرَّبْتُهُ مِنَ السِّرَاجِ فَإِذَا عَلَيْهِ نَقْشٌ وَاضِحٌ حَقُّ الرَّجُلِ ثَمَانِيَةٌ وَ عِشْرُونَ دِينَاراً وَ مَا بَقِيَ فَهُوَ لَكَ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا عَرَفْتُ مَا لَهُ عَلَيَّ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ الَّذِي أَعَزَّ وَلِيَّهُ.
الكليني الرازي، محمد بن يعقوب بن إسحاق (المتوفى329 ق)، الكافي، ج1، ص487، صححه وعلق عليه علي أكبر الغفاري، ناشر: دار الكتب الاسلامية ، تهران، الطبعة الثالثة، 1388هـ.
غفارى مي گويد: مردى از خاندان ابى رافع غلام پيغمبر صلى اللّه عليه و آله كه نامش طيس بود و از من طلبى داشت، طلب خود را مطالبه مي كرد و پافشارى مي نمود. مردم هم او را كمك مي كردند، چون چنين ديدم، نماز صبح را در مسجد پيامبر صلى اللّه عليه و آله خواندم، و به امام رضا عليه السلام كه در عريض [مزرعه اي در يک فرسخي مدينه] بود، روى آوردم.
چون نزديك خانه اش رسيدم، آن حضرت پيدا شد، بر الاغى سوار بود و پيراهن و ردائى پوشيده بود، چون نگاهم به امام افتاد، از آن حضرت خجالت كشيدم. حضرت به من رسيد و ايستاد و نگاه كرد، من سلام كردم، در حالي که ماه رمضان بود، عرض کردم: خدا مرا قربانت كند. غلام شما طيس از من طلبى دارد، و به خدا كه مرا رسوا كرده است. من با خود گمان مي كردم حضرت به او مي فرمايد: از من دست بردارد. به خدا كه من نگفتم او چقدر از من مي خواهد و نه نامى بردم.
حضرت به من فرمود: بنشين تا برگردم، من بودم تا نماز مغرب را خواندم و روزه هم بودم، [و از ناراحتي بابت اين قضايا] سينه ام تنگى مي كرد و خواستم برگردم كه ديدم حضرت پيدا شد و مردم گِرد ايشان بودند، گدايان بر سر راه او نشسته بودند و او به آنها صدقه مى داد از آنها گذشت تا داخل خانه شد، سپس بيرون آمد و مرا صدا زد، من نزدش رفتم و داخل منزل شديم، ايشان نشست و من هم نشستم، من شروع كردم و از احوال ابن مسيب كه امير مدينه بود و بسيارى از اوقات درباره او با حضرت سخن مي گفتم، سخن گفتم، چون فارغ شدم، حضرت فرمود: گمانم هنوز افطار نكردي؟ عرض كردم: خير، برايم غذائى طلبيد و جلويم گذاشت و به غلامش فرمود: تا همراه من بخورد. من و غلام غذا خورديم، چون فارغ شديم، فرمود: تشك را بردار و هر چه زيرش هست بردار، چون بلند كردم، اشرفى هايي در آنجا بود، من برداشتم و در آستينم نهادم.
حضرت دستور داد چهار تن از غلامانش همراه من بيايند تا مرا به منزلم برسانند که عرض كردم: قربانت شوم، پاسبان و شبگرد ابن مسيب (امير مدينه) گردش مي كند و من دوست ندارم كه مرا همراه غلامان شما ببيند، حضرت فرمود: راست گفتى، خدا تو را به راه راست هدايت کند. ايشان به آنها دستور داد هر وقت من گفتم، برگردند.
چون نزديك منزلم رسيدم و دلم آرام شد، آنها را برگرداندم و به منزلم رفتم و چراغ طلبيدم، و به اشرفي ها نگريستم، ديدم چهل و هشت اشرفى است و طلب آن مرد از من بيست و هشت اشرفى بود، در ميان آنها يك اشرفى جلب نظرم كرد و من از زيبائيش خوش آمد، او را برداشتم و نزديك چراغ بردم. ديدم آشكار و خوانا روى آن نوشته است: بيست و هشت اشرفى طلب آن مرد و بقيه اش براي خودت است. به خدا كه من نمي دانستم [و به او نگفته بودم] او [طيس] چقدر از من مي خواهد، سپاس خداوند پروردگار جهانيان را كه ولى خود را عزت بخشيد.
هـ: غذا دادن به ديگران
دعوت ديگران به همسفره شدن با آدمي، نشانه از کرم و جود فردي مي باشد که صفتي بسيار پسنديده در شرع مقدس اسلام بوده و مورد تاکيد اهل بيت عليهم السلام بوده است چنان چه در احوالات امام رضا عليه السلام آمده است:
مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ: كَانَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام إِذَا أَكَلَ أُتِيَ بِصَحْفَةٍ فَتُوضَعُ قُرْبَ مَائِدَتِهِ فَيَعْمِدُ إِلَى أَطْيَبِ الطَّعَامِ مِمَّا يُؤْتَى بِهِ فَيَأْخُذُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ شَيْئاً فَيُوضَعُ فِي تِلْكَ الصَّحْفَةِ ثُمَّ يَأْمُرُ بِهَا لِلْمَسَاكِينِ ثُمَّ يَتْلُو هَذِهِ الْآيَةَ فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ثُمَّ يَقُولُ عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَيْسَ كُلُّ إِنْسَانٍ يَقْدِرُ عَلَى عِتْقِ رَقَبَةٍ فَجَعَلَ لَهُمْ سَبِيلًا إِلَى الْجَنَّةِ بِإِطْعَامِ الطَّعَامِ.
الكليني الرازي، محمد بن يعقوب بن إسحاق (المتوفى329 ق)، الكافي، ج4، ص52، صححه وعلق عليه علي أكبر الغفاري، ناشر: دار الكتب الاسلامية ، تهران، الطبعة الثالثة، 1388هـ.
معمر بن خلاد مي گويد: موقعى كه ابو الحسن، امام رضا عليه السلام بر سر خوانِ غذا مى نشست، سينى بزرگى در كنار او مى نهادند و ايشان از بهترين خوراكي هايي كه در برابر ايشان مى نهادند، از هر خوراكى سهمى برمى داشت و در سينى مى نهاد و مى فرمود تا براى مساكين ببرند سپس اين آيه را مي خواندند: از گردنه نجات بالا نرفته است و چه دانى كه گردنه نجات كدام است؟ سپس مي فرمودند: خداوند مي داند که همه قدرت بر آزاد کردن بنده ندارند، راهي براي آنان به سوي بهشت قرار داده است و آن، غذا دادن است.
و: تکريم مهمان
بزرگداشت مهمان و تکريم او از توصيه هاي اخلاقي ائمه معصومين عليهم السلام بوده است و هر فردي، به خوبي اين عمل نيز معترف است چنان چه در احوال امام رضا عليه السلام آمده است:
نَزَلَ بِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام ضَيْفٌ وَ كَانَ جَالِساً عِنْدَهُ يُحَدِّثُهُ فِي بَعْضِ اللَّيْلِ فَتَغَيَّرَ السِّرَاجُ فَمَدَّ الرَّجُلُ يَدَهُ لِيُصْلِحَهُ فَزَبَرَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع ثُمَّ بَادَرَهُ بِنَفْسِهِ فَأَصْلَحَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ إِنَّا قَوْمٌ لَا نَسْتَخْدِمُ أَضْيَافَنَا.
الكليني الرازي، محمد بن يعقوب بن إسحاق (المتوفى329 ق)، الكافي، ج6، ص283، صححه وعلق عليه علي أكبر الغفاري، ناشر: دار الكتب الاسلامية ، تهران، الطبعة الثالثة، 1388هـ.
فردي نزد حضرت رضا عليه السلام مهمان شد که نزد ايشان نشسته بود. شبي با آن حضرت نشسته بود و صحبت مي کرد که چراغ تغييري کرد، آن ميهمان دست خود را دراز کرد تا چراغ را درست کند، آن حضرت دست خود را بالا برد و خودشان چراغ را درست کردند و فرمودند: ما گروهي هستيم که ميهمان خود را به کار نمي گيريم.
با دقت در اين متن، آن حضرت حتي اجازه نفرمودند تا ميهمانشان به اندازه درست کردن چراغ اذيت شود و اين چنين در نهايت کرامت با ميهمان خود برخورد کردند.
ز:آزاد کردن هزار بنده
آزاد کردن بنده نيز از جمله ويژگي هايي است که در سيره امام ضا عليه السلام نقل شده است چنان چه شبراوي، از علماي اهل تسنن در احوال حضرت رضا سلام الله عليه چنين نقل کرده است:
و يقال: إنّ عليّا الرّضا أعتق ألف مملوك.
الإتحاف بحب الأشراف، تأليف، جمال الدين شبراوي، ج1 ص 312، تحقيق: سامي الغريري، بي جا، بي تا.
گفته شده است که علي الرضا [سلام الله عليه] هزار بنده را آزاد کرده است.
ح: احترام به بنده
احترام به ديگران فارغ از هرگونه دين و اعتقادي از آموزه هاي اخلاقي جامعه بوده و ديگر اديان و مذاهب نيز بدان معترفند. امام رضا سلام الله عليه نيز با همه افراد حتي بندگان و غلامان نيز برخورد يکسان همراه با احترام داشتند:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَلْخٍ قَالَ: كُنْتُ مَعَ الرِّضَا عليه السلام فِي سَفَرِهِ إِلَى خُرَاسَانَ فَدَعَا يَوْماً بِمَائِدَةٍ لَهُ فَجَمَعَ عَلَيْهَا مَوَالِيَهُ مِنَ السُّودَانِ وَ غَيْرِهِمْ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَوْ عَزَلْتَ لِهَؤُلَاءِ مَائِدَةً فَقَالَ مَهْ إِنَّ الرَّبَّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَاحِدٌ وَ الْأُمَّ وَاحِدَةٌ وَ الْأَبَ وَاحِدٌ وَ الْجَزَاءَ بِالْأَعْمَالِ.
الكليني الرازي، محمد بن يعقوب بن إسحاق (المتوفى329 ق)، الكافي، ج8، ص230، صححه وعلق عليه علي أكبر الغفاري، ناشر: دار الكتب الاسلامية ، تهران، الطبعة الثالثة، 1388هـ.
مردى از اهل بلخ مي گويد: من در آن سفرى كه حضرت رضا عليه السلام به خراسان آمد، در ركاب آن حضرت بودم، روزى سفره ي غذا خواست و همه غلامان سياه پوست و غير آنها را بر سر سفره گرد آورد [تا با ايشان غذا بخورند] من گفتم: قربانت شوم، بهتر است براى اينها سفره اى جدا گانه بيندازيد. حضرت فرمودند: ساکت باش، زيرا پروردگار تبارك و تعالى يكى است [و همه بنده يك خدائيم] و مادر [ما همه] هم يكى است، و پدرمان هم يكى است، و پاداش ما هم در برابر كردار و اعمال است.
برخورد امام با فردي که درخواست جدا سازي سفره غلامان را داشت، حاکي از دقت ايشان در برخورد با همه حتي غلامان سياه پوست است که درس مهمي براي همه مي باشد.
3. علم امام
علم بي نظير امام رضا عليه السلام که برگرفته است علم خداوند متعال بوده است، از ويژگي هاي مهم آن حضرت بوده است که به برخي از موارد اشاره مي شود:
الف: علم امام در مجلس مأمون
علم امام عليه السلام و وسعت آن به نحوي بوده است که تمامي علما و بزرگان در مجلس مامون اعتراف به شکست کردند و علمي بي نظير ايشان مورد اعتراف و اعجاب همگان بوده است چنان چه از قول ابوالصلت چنين آمده است:
أَبِي الصَّلْتِ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ: مَا رَأَيْتُ أَعْلَمَ مِنْ عَلِيِ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عليهما السلام وَ لَا رَآهُ عَالِمٌ إِلَّا شَهِدَ لَهُ بِمِثْلِ شَهَادَتِهِ وَ لَقَدْ جَمَعَ الْمَأْمُونُ فِي مَجَالِسَ لَهُ ذَوَاتِ عَدَدِ عُلَمَاءِ الْأَدْيَانِ وَ فُقَهَاءِ الشَّرِيعَةِ وَ الْمُتَكَلِّمِينَ فَغَلَبَهُمْ عَنْ آخِرِهِمْ حَتَّى مَا بَقِيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ إِلَّا أَقَرَّ لَهُ بِالْفَضْلِ وَ أَقَرَّ عَلَى نَفْسِهِ بِالْقُصُورِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا عليهما السلام يَقُولُ كُنْتُ أَجْلِسُ فِي الرَّوْضَةِ وَ الْعُلَمَاءُ بِالْمَدِينَةِ مُتَوَافِرُونَ فَإِذَا أَعْيَا الْوَاحِدُ مِنْهُمْ عَنْ مَسْأَلَةٍ أَشَارُوا إِلَيَّ بِأَجْمَعِهِمْ وَ بَعَثُوا إِلَيَّ بِالْمَسَائِلِ فَأَجَبْتُ عَنْهَا.
الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن _المتوفى548 ق_، إعلام الورى بأعلام الهدى، ج2، ص64، تحقيق و نشر: تحقيق مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ـ قم، الطبعة : الأولى، 1417هـ .
من داناتر از على بن موسى الرضا عليهما السلام را نديدم و هر دانشمندى هم كه با ايشان مجالست مي كرد، به اين مطلب اذعان داشت، مأمون علماء اديان و فقهاء شرع و متکلمان را در مجلسى گرد آورد و ايشان را نيز دعوت كرد تا با آنان گفتگو كند، حضرت همه آنها را مجاب كرد، و همگان فضل و دانش وى را ستودند و عجز و ناتوانى خود را ثابت كردند. راوي مي گويد از علي بن موسي الرضا عليهما السلام شنيدم که مي فرمود: من در مدينه در روضه [پيامبر صلى اللَّه عليه و آله] مى نشستم و علماء مدينه نيز در آنجا زياد بودند، هر گاه آنان در مسأله اى در مى ماندند، به طرف من اشاره مي كردند، و مسائل خود را سؤال مى نمودند، و من هم به همه سؤالات آنها پاسخ مي گفتم.
ب: وسعت علمي آن حضرت
در روايتي ديگر، مرحوم صدوق پيرامون وسعت علمي امام رضا سلام الله عليه روايتي را از ابراهيم بن عباس چنين نقل کرده است:
حَدَّثَنَا أَبُو ذَكْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ إِبْرَاهِيمَ بْنَ الْعَبَّاسِ يَقُولُ مَا رَأَيْتُ الرِّضَا عليه السلام سُئِلَ عَنْ شَيْءٍ قَطُّ إِلَّا عَلِمَهُ وَ لَا رَأَيْتُ أَعْلَمَ مِنْهُ بِمَا كَانَ فِي الزَّمَانِ إِلَى وَقْتِهِ وَ عَصْرِهِ وَ كَانَ الْمَأْمُونُ يَمْتَحِنُهُ فِي كُلِّ ثَلَاثَةٍ بِالسُّؤَالِ عَنْ كُلِّ شَيْءٍ فَيُجِيبُ فِيهِ وَ كَانَ كَلَامُهُ وَ جَوَابُهُ وَ تَمْثِيلُهُ بِآيَاتٍ مِنَ الْقُرْآنِ.
الصدوق، محمد بن علي بن الحسين (المتوفى381 ق)، الأمالي، ص758، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
ابراهيم بن عباس نقل مي کند: نديدم امام رضا عليه السلام از چيزى سؤال شود مگر آنكه مي دانست و عالم تر از او در آن زمان نديدم، مامون در هر سه روز، ايشان را با سؤال از هر چيز امتحان مي كرد و آن حضرت به او جواب مي داد، همه ي سخن او و جواب هايش از قرآن بود و مَثَل از آيات قرآن مىآورد.
اين روايت نيز علاوه بر اثبات علم بي نظير امام، تسلط ايشان بر قرآن و بيان تمثيلات قرآني را نيز به اثبات مي رساند.
ج: اعتراف مأمون به علم ايشان
فردي همچون مامون که در دشمني و عداوت با امام رضا عليه السلام زبانزد بود و ويژگي هاي آن حضرت را ديده بود، اين چنين لب به اعتراف گشود:
وَ مَا أَعْلَمُ أَحَداً أَفْضَلَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ.
الشيخ المفيد محمد بن محمد بن النعمان، (المتوفي 413 ق)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج2، ص261، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر : دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، سال چاپ : 1414 - 1993 م.
[مامون گفت:] من فردي را عالم تر از اين مرد [يعني امام رضا عليه السلام] بر روي زمين نديدم.
د: احاطه امام بر همه لغات
در حديثي ابوصلت هروي که خادم و ملازم حضرت بوده است از احاطه امام بر لغات مختلف که يکي از راه هاي شناخت حجت الهي است، حيرت زده بوده است:
عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ قَالَ: كَانَ الرِّضَا عليه السلام يُكَلِّمُ النَّاسَ بِلُغَاتِهِمْ وَ كَانَ وَ اللَّهِ أَفْصَحَ النَّاسِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِكُلِّ لِسَانٍ وَ لُغَةٍ فَقُلْتُ لَهُ يَوْماً يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْجَبُ مِنْ مَعْرِفَتِكَ بِهَذِهِ اللُّغَاتِ عَلَى اخْتِلَافِهَا فَقَالَ يَا أَبَا الصَّلْتِ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيَتَّخِذَ حُجَّةً عَلَى قَوْمٍ وَ هُوَ لَا يَعْرِفُ لُغَاتِهِمْ أَ وَ مَا بَلَغَكَ قَوْلُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أُوتِينَا فَصْلَ الْخِطابِ فَهَلْ فَصْلُ الْخِطَابِ إِلَّا مَعْرِفَةُ اللُّغَاتِ.
الصدوق، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (المتوفي381ق)، عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص251، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 – 1984م.
ابو الصلت مي گويد: حضرت رضا عليه السلام با افراد، به زبان خودشان گفتگو مي كرد، و به خدا قسم فصيح ترين مردمان و عالمترين اشخاص به هر زبان و لغتى بود، روزى به ايشان عرض كردم: اي فرزند رسول خدا، در شگفتم از اينكه شما به تمامى لغات با اختلافاتى كه دارند، اين طور تسلط و آگاهى داريد، آن حضرت فرمود: اى اباصلت من حجت خدا بر بندگان او هستم، و خداوند حجتي بر قومى قرار نمي دهد كه زبان آنان را نفهمد و لغاتشان را نداند، آيا اين خبر به تو نرسيده است كه امير المؤمنين على عليه السّلام فرمود: «اوتينا فصل الخطاب» (نيروى داورى و سخن قاطع به ما داده شده است)، پس آيا اين نيرو جز معرفت به هر لغتى است؟
هـ: عالم به لغت صقلبي و رومي
روايتي از امام رضا عليه السلام نقل شده است که آن حضرت متوجه صحبت دو غلام خود که به زبان صقلبي و رومي صحبت مي کردند، شدند:
عَنْ يَاسِرٍ الْخَادِمِ قَالَ: كَانَ غِلْمَانٌ لِأَبِي الْحَسَنِ عليه السلام فِي الْبَيْتِ الصَّقَالِبَةُ وَ رُومِيَّةٌ وَ كَانَ أَبُو الْحَسَنِ عليه السلام قَرِيباً مِنْهُمْ فَسَمِعَهُمْ بِاللَّيْلِ يَتَرَاطَنُونَ بِالصَّقْلَبِيَّةِ وَ الرُّومِيَّةِ وَ يَقُولُونَ إِنَّا كُنَّا نَفْتَصِدُ فِي كُلِّ سَنَةٍ فِي بِلَادِنَا ثُمَّ لَيْسَ نَفْتَصِدُ هَاهُنَا فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ وَجَّهَ أَبُو الْحَسَنِ إِلَى بَعْضِ الْأَطِبَّاءِ فَقَالَ لَهُ افْصِدْ فُلَاناً عِرْقَ كَذَا وَ افْصِدْ فُلَاناً عِرْقَ كَذَا وَ افْصِدْ فُلَاناً عِرْقَ كَذَا وَ افْصِدْ هَذَا عِرْقَ كَذَا.
الصدوق، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (المتوفي381ق)، عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص250، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 – 1984م.
از ياسر خادم مروى است كه گفت حضرت ابى الحسن عليه السلام غلامانى داشت كه از اهل صقلب (شهري در بلغارستان امروزي) و روم بودند، وقتى که نزديک آنها، بود شنيد كه به زبان صقلبي و رومي صحبت مي كرده و مي گويند: كه ما در هر سال در شهر خود فصد مي كرديم و در اينجا فصد نكرده ايم. چون صبح شد، آن حضرت به يكى از اطباء مراجعه كرده و فرمود: رگ فلان غلام را و رگ فلان غلام و رگ فلان غلام را فصد كن.
و: فارسي صحبت کردن ايشان
در روايتي ديگر، ابو هاشم جعفري، صقلبي و فارسي صحبت کردن آن حضرت را چنين بيان کرده است:
حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ دَاوُدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيُّ قَالَ: كُنْتُ أَتَغَدَّى مَعَ أَبِي الْحَسَنِ عليه السلام فَيَدْعُو بَعْضَ غِلْمَانِهِ بِالصَّقْلَبِيَّةِ وَ الْفَارِسِيَّة.
الصدوق، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (المتوفي381ق)، عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص251، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 – 1984م.
ابو هاشم جعفري مي گويد: من با حضرت رضا عليه السلام هم غذا مي شدم، گاهى بزبان صقلبى و فارسى بعض غلامان خود را صدا مي زد.
ابن روايت نيز صحبت کردن امام رضا عليه السلام به زبان صقلبي و فارسي را به اثبات مي رساند.
بر اساس اين سه روايت، فهم و صحبت کردن بر لغاتي غير از عربي، نشانه از ويژگي خاص آن امام بوده است.
نتيجه:
ويژگي هاي منحصر به فرد وجود مقدس امام رضا عليه السلام من جمله زهد آن حضرت، سخاوت و کرم امام و علم بي نظير ايشان بر اساس برخي از روايات در منابع اماميه بيان گرديد که خود نوري در راستاي شناخت بيشتر آن امام مي باشد.
موفق باشيد
موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف