2024 May 14 - سه شنبه 25 ارديبهشت 1403
شهادت حضرت فاطمه (س) افسانه نيست
کد مطلب: ٥٩٥٢ تاریخ انتشار: ٢٩ اسفند ١٣٩٢ تعداد بازدید: 2085
يادداشت » عمومي
شهادت حضرت فاطمه (س) افسانه نيست

افسانه يا واقعيّت؟
چندي قبل يك فرد ناآگاه از تاريخ صحيح اسلام در منطقه سيستان و بلوچستان مقاله اي درباره دخت گرامي پيامبر(صلي الله عليه وآله)نوشته و نام آن را «افسانه شهادت فاطمه زهرا(عليها السلام)» گذارده است. در اين مقاله پس از ذكر مناقب و فضايل آن حضرت، خواسته است شهادت و بي حرمتي را كه درباره آن حضرت انجام گرفته، منكر شود و بعضي ديگر، در سخنراني هاي خود بر آن تأكيد دارند.
از آنجا كه بخشي از اين مقاله، تحريف روشن تاريخ اسلام است، ما را بر آن داشت كه به گوشه اي از اين تحريف و بيان بخشي از اين حقايق بپردازيم تا ثابت شود شهادت بانوي اسلام يك واقعيّت انكارناپذير تاريخي است و اگر آنها چنين بحثي را آغاز نكرده بودند، ما در اين شرايط، آن را دنبال نمي كرديم.
در اين نوشتار امور ذيل را پي مي گيريم:
1. حضرت زهرا(عليها السلام) در لسان رسول خدا(صلي الله عليه وآله)
2. احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنت.
3. هتك حرمت خانه آن حضرت.
به اميد آنكه با تشريح اين نقاط سه گانه، نويسنده مقاله، در برابر حقيقت سر تسليم فرود آورد. و از نوشته خود نادم و پشيمان گردد و به جبران كار خود بپردازد.
اين نكته حائز اهميت است كه تمام مطالب اين نوشتار از منابع معروف اهل سنّت گرفته شده است.

1. حضرت زهرا(عليها السلام) در لسان رسول خدا(صلي الله عليه وآله)
دخت گرامي پيامبر(صلي الله عليه وآله) از مقام والايي برخوردار بود. سخنان رسول گرامي(صلي الله عليه وآله) در حقّ دخترش حاكي از عصمت و پيراستگي او از گناه است، آنجا كه درباره او مي فرمايد:
حضرت زهرا(عليها السلام) در لسان رسول خدا(صلي الله عليه وآله)
«فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّي فَمَنْ أَغْضَبَها أَغْضَبَني(1); فاطمه پاره تن من است، هر كس او را به خشم آورد مرا خشمگين كرده است». ناگفته پيداست كه خشم رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مايه اذيت و ناراحتي اوست و
سزاي چنان شخصي در قرآن كريم چنين بيان شده است:
«(وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ)(2); آنان كه رسول خدا را آزار دهند، براي آنان عذاب دردناكي است».
چه دليلي استوارتر بر فضيلت و عصمت او كه در حديث ديگري رضاي وي در گفتار پيامبر(صلي الله عليه وآله)مايه رضاي خدا، و خشم او مايه خشم خدا معرّفي گرديده است، مي فرمايد:
«يا فاطِمَةُ إِنَّ اللهَ يَغْضِبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضي لِرِضاكِ(3); دخترم فاطمه! خدا با خشم تو خشمگين،وبا خشنودي تو، خشنود مي شود».
به سبب داشتن چنين مقامي والا، او سرور زنان جهان است، و پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در حق او چنين فرموده:
«يا فاطِمَةُ! أَلا تَرْضينَ أنْ تَكُونَ سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمينَ، وَ سَيِّدَةَ نِساءِ هذِهِ الاُمَّةِ وَ سَيِّدَةَ نِساءِ الْمُوْمِنينَ(4); دخترم فاطمه! آيا به اين كرامتي كه خدا به تو داده راضي نمي شوي كه تو، سرور زنان جهان و سرور زنان اين امّت و سرور زنان با ايمان باشي».

2. احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنّت
محدّثان يادآور مي شوند، هنگامي كه آيه مباركه (فِي بُيُوت أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ)(5) بر پيامبر نازل شد، پيامبر(صلي الله عليه وآله) اين آيه را در مسجد تلاوت كرد،دراين هنگام شخصي برخاست و گفت:
اي رسول گرامي! مقصود از اين بيوت با اين اهميّت كدام است؟
پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: خانه هاي پيامبران!
ابوبكر برخاست، درحالي كه به خانه علي و فاطمه(عليهما السلام)اشاره مي كرد، گفت:
آيا اين خانه از همان خانه هاست؟
پيامبر(صلي الله عليه وآله) در پاسخ فرمود:
بلي از برجسته ترين آنهاست.(6)

هتك حرمت خانه آن حضرت
پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) مدت نه ماه به در خانه دخترش مي آمد، بر او و همسر عزيزش سلام مي كرد(7) و اين آيه را مي خواند: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً).(8) خانه اي كه مركز نور الهي است و خدا به ترفيع آن امر فرموده از احترام بسيار بالايي برخوردار است.
آري! خانه اي كه اصحاب كسا را در بر مي گيرد و خدا از آن با جلالت و عظمت ياد مي كند، بايد مورد احترام قاطبه مسلمانان باشد.
اكنون بايد ديد پس از درگذشت پيامبر(صلي الله عليه وآله) تا چه اندازه حرمت اين خانه ملحوظ گشت؟ چگونه احترام آن خانه را شكستند، و خودشان صريحاً به آن اعتراف دارند؟ اين حرمت شكنان چه كساني بودند، و هدفشان چه بود؟

3. هتك حرمت خانه آن حضرت!
با اين همه سفارشهاي مؤكّد، متأسفانه برخي حرمت آن را ناديده گرفته، و به هتك آن پرداختند، و اين مسئله اي نيست كه بتوان آن را پرده پوشي كرد.
در اين مورد نصوصي را از كتب اهل سنّت نقل مي كنيم، تا روشن شود مسئله هتك حرمت خانه زهرا(عليها السلام) و رويدادهاي بعدي، امري تاريخي و مسلّم است; نه يك افسانه! و با اينكه در عصر خلفا سخت گيري فوق العاده اي نسبت به نگارش فضايل و مناقب اهل بيت(عليهم السلام)در كار بود ولي به حكم اينكه «حقيقت شيء نگهبان آن است» اين حقيقت به طور زنده در كتابهاي تاريخي و حديثي محفوظ مانده است. در نقل مدارك، ترتيب زماني را از قرنهاي نخستين در نظر مي گيريم، تا برسد به نويسندگان عصر حاضر.

الف) ابن ابي شيبه، محدّث معروف اهل سنّت، در كتاب «المصنّف»
ابوبكر ابن ابي شيبه (159-235) مؤلف كتاب المصنّف به سندي صحيح چنين نقل مي كند:
«إِنَّهُ حينَ بُويِعَ لاِبي بَكْر بَعْدَ رَسُولَ اللهِ(صلي الله عليه وآله) كانَ عَليٌّ وَ الزُّبَيْرُ يَدْخُلانِ عَلي فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ الله، فَيُشاوِرُونَها وَ يَرْتَجِعُونَ في أَمْرِهِمْ. فَلَمّا بَلَغَ ذلِكَ عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ خَرَجَ وَ دَخَلَ عَلي فاطِمَةَ، فَقالَ: يا بِنْتَ رَسُولِ الله(صلي الله عليه وآله) وَ اللهِ ما أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيْنا مِنْ أَبِيكِ وَ ما مِنْ أَحَد أَحَّبَ إِلَيْنا بَعْدَ أَبيكِ مِنْكِ، وَ أيْمُ اللهِ ما ذاكَ بِمانِعي إِنِ اجْتَمَعَ هؤلاءِ النَّفَرُ عِنْدَكِ أَنْ أَمرْتُهُمْ أَنْ يُحْرَقَ عَلَيْهِمُ الْبَيْتَ.
قالَ: فَلَمّا خَرَجَ عُمَرُ جاؤُوها، فَقالَتْ: تَعْلَمُونَ أنَّ عَمَرَ قَدْ جاءَني، وَ قَدْ حَلَفَ بِاللهِ لَئِنْ عُدْتُم لَيَحرِقَنَّ عَلَيْكُمُ الْبَيْتَ، وَ أيْمُ اللهِ لَيْمِضَيَّن لِما حَلَفَ عَلَيْهِ.

هنگامي كه مردم با ابي بكر بيعت كردند، علي و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مي پرداختند، و اين مطلب به عمر بن خطّاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اي دختر رسول خدا، محبوب ترين فرد براي ما پدر تو و بعد از پدرت تو هستي; ولي سوگند به خدا اين محبّت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.
اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتي علي(عليه السلام) و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامي پيامبر به علي(عليه السلام)و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را هنگامي كه شما در آن هستيد آتش مي زنم، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مي دهد!».(9)
تكرار مي كنيم كه اين رويداد در كتاب المصنّف با سند صحيح نقل شده است.

ب) بلاذري،محدّث بزرگ ديگر اهل سنّت،دركتاب«انساب الاشراف»
احمد بن يحيي بن جابر بلاذري (م 270) نويسنده معروف و صاحب تاريخ بزرگ، اين رويداد تاريخي را در كتاب انساب الاشراف بدين نحو نقل مي كند:
«إِنَّ أَبابَكر أَرْسَلَ إلي عَليٍّ يُريدُ الْبَيْعَةَ فَلَمْ يُبايِعْ، فَجاءَ عُمَرُ وَ مَعَهُ فَتيلةٌ! فَلَقيَِتْهُ فاطِمَةُ عَلَي الْبابِ فَقالَتْ فاطِمَةُ: يَابْنَ الْخَطّاب، أَتَراكَ مُحْرِقاً عَليَّ بابي؟ قالَ: نَعَمْ، وَذلِكَ أَقْوي فيما جاءَ بِهِ اَبُوكِ....(10)
ابوبكر به دنبال علي(عليه السلام) فرستاد تا بيعت كند; ولي علي(عليه السلام)از بيعت امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتش زا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبه رو شد، فاطمه گفت: اي فرزند خطّاب، مي بينم درصدد سوزاندن خانه من هستي؟! عمر گفت: بلي، اين كار كمك به چيزي است كه پدرت براي آن مبعوث شده است!».

ج) ابن قتيبه و كتاب «الإمامة و السياسة»
مورّخ شهير عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري (212-276) از پيشوايان ادب، نويسندگان پركار حوزه تاريخ اسلامي و مؤلف كتاب تأويل مختلف الحديث، و ادب الكاتب و... است.(11) وي در كتاب الامامة و السياسة چنين مي نويسد:
«إنّ أبابَكْر(رض) تَفَقَّدَ قَوْماً تَخَلَّفُوا عَنْ بَيْعَتِهِ عِنْدَ عَليّ كَرَّمَ اللهُ وَجْهَهُ فَبَعَثَ إِلَيْهِمْ عُمَرُ فَجاءَ فَناداهُمْ وَ هُمْ في دارِ عَليٍّ، فَأَبَوْا أَنْ يَخْرُجُوا فَدَعا بِالْحَطَبِ وَ قالَ: وَالَّذي نَفْسُ عُمَرَ بِيَدِهِ لَتَخْرُجَنَّ أَوْ لأَحْرَقَنَّها عَلي مَنْ فيها، فَقيلَ لَهُ: يا أبا حَفص إِنَّ فيها فاطِمَةَ فَقالَ، وَإِنْ!(12)
ابوبكر از كساني كه از بيعت با او سر برتافتند و در خانه علي گردآمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به درِ خانه علي(عليه السلام) آمد و همگان را صدا زد كه بيرون بيايند و آنان از خروج ازخانه امتناع ورزيدند در اين موقع عمر هيزم طلبيد و گفت: به خدايي كه جان عمر در دست اوست بيرون بياييد يا خانه را با شما آتش مي زنم. مردي به عمر گفت: اي اباحفص (كنيه عمر) در اين خانه، فاطمه، دختر پيامبر است، گفت : باشد!».
ابن قتيبه دنباله اين داستان را سوزناك تر و دردناك تر نوشته است، او مي گويد:
«ثُمَّ قامَ عَمُرُ فَمَشي مَعَهُ جَماعَةٌ حَتّي أَتَوْا فاطِمَةَ فَدقُّوا الْبابَ فَلَمّا سَمِعَتْ أصْواتَهُم نادَتْ بِأَعْلي صَوْتِها يا أَبَتاهُ يا رَسُولَ الله ماذا لَقينا بَعْدَكَ مِنْ ابنِ الْخَطّابِ وَ ابنِ أبي الْقُحافة فَلَمّا سَمِعَ الْقَوْمُ صَوْتَها وَ بُكائَها انْصَرَفُوا وَ بَقِيَ عُمَرُ وَ مَعَهُ قَوْمٌ فَأَخْرَجُوا عَلَيّاً فَمَضَوْا بِهِ إلي أبي بَكْر فَقالُوا لَهُ بايِعْ، فَقالَ: إنْ أَنَا لَمْ أَفْعَلْ فَمَه؟ فَقالُوا: إِذاً وَاللهِ الَّذي لا إلهَ إِلاّ هُوَ نَضْرِبُ عُنُقَكَ...!(13)
عمر همراه گروهي به در خانه فاطمه آمدند، درِ خانه را زدند،
هنگامي كه فاطمه صداي آنان را شنيد، با صداي بلند گفت: اي رسول خدا پس از تو چه مصيبتهايي به ما از فرزند خطاب و فرزند ابي قحافه رسيد، افرادي كه همراه عمر بودند هنگامي كه صداي زهرا و گريه او را شنيدند برگشتند; ولي عمر با گروهي باقي ماند و علي را از خانه بيرون آوردند، نزد ابي بكر بردند و به او گفتند: بيعت كن، علي(عليه السلام) گفت: اگر بيعت نكنم چه مي شود؟ گفتند: به خدايي كه جز او خدايي نيست، گردن تو را مي زنيم...».
اين بخش از تاريخ براي علاقه مندان به شيخين قطعاً بسيار سنگين و ناگوار است، لذا برخي در صدد بر آمدند در نسبت كتاب به ابن قتيبه ترديد كنند، در حالي كه ابن ابي الحديد استاد فن تاريخ، اين كتاب را از آثار او مي داند و پيوسته از آن مطالبي نقل مي كند، متأسفانه اين كتاب به سرنوشت تحريف دچار شده و بخشي از مطالب آن به هنگام چاپ حذف شده است، در حالي كه همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد آمده است.
زركلي در كتاب الأعلام اين كتاب را از آثار ابن قتيبه مي داند و مي افزايد: برخي از علما در اين نسبت نظري دارند; يعني شك و ترديد را به ديگران نسبت مي دهد; نه به خويش.(14) الياس سركيس نيز اين كتاب را از آثار ابن قتيبه مي شمارد.(15)

د) طبري و تاريخ او
مورّخ معروف محمد بن جرير طبري (م310) در تاريخ خود رويداد هتك حرمت خانه وحي را چنين بيان مي كند:
«أتي عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ مَنْزِلَ عَليٍّ وَ فيهِ طَلْحَةٌ وَ الزُّبَيْرُ وَ رِجالٌ مِنَ الْمُهاجِرِينَ، فَقالَ وَاللهِ لاََحْرِقَنَّ عَلَيْكُمْ أَوْ لَتَخْرُجَنَّ إلي الْبَيْعَةِ، فَخَرَج عَلَيْهِ الزُّبيرُ مُصْلِتاً بِالسَّيْفِ فَعَثَرَ فَسَقَطَ السَّيْفُ مِنْ يَدِهِ، فَوَثَبُوا عَلَيْهِ فَأَخَذُوهُ.(16)
عمر بن خطّاب به خانه علي آمد در حالي كه طلحه و زبير و گروهي از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وي رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مي كشم مگر اينكه براي بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالي كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاي او لغزيد، شمشير از دستش افتاد و ديگران بر او هجوم آوردند و او را گرفتند».
اين بخش از تاريخ حاكي از آن است كه اخذ بيعت براي خليفه با تهديد و ارعاب صورت مي پذيرفت امّا اينكه اين گونه بيعت چه ارزشي دارد؟ قضاوت آن با خوانندگان است.

هـ) ابن عبد ربّه و كتاب «العقد الفريد»
شهاب الدين احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسي مؤلف كتاب العقد الفريد (م463) در كتاب خود بحثي مشروح درباره تاريخ سقيفه آورده است. وي تحت عنوان كساني كه از بيعت ابي بكر تخلف جستند، مي نويسد:
«فَأمّا عَليٌّ وَ الْعَبّاسُ وَ الزُّبَيرُ فَقَعَدُوا فِي بَيْتِ فاطِمَةَ حَتّي بَعَثَ إِلَيْهِمْ أَبُوبَكْرُ، عُمَرَ بْنَ الْخَطّابِ لِيُخْرِجَهُمْ مِنْ بَيْتِ فاطِمَةَ وَ قالَ لَهُ: إنْ أَبَوْا فَقاتِلْهُمْ، فَأَقْبَلَ بِقَبَس مِنْ نار أَنْ يُضرِمَ عَلَيْهِمُ الدّارَ، فَلَقِيَتْهُ فاطِمَةُ فَقالَ: يا ابْنَ الْخَطّابِ أَجِئْتَ لِتَحْرِقَ دارَنا؟! قالَ: نِعَمْ، أوْ تَدْخُلُوا فيما دَخَلَتْ فيهِ الأُمَّةُ!.(17)
علي و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند كه ابوبكر، عمر بن خطّاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون كند و به او گفت : اگر بيرون نيامدند، با آنان نبرد كن! عمر بن خطّاب با مقداري آتش به سوي خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، ناگاه با فاطمه روبه رو شد. دختر پيامبر گفت: اي فرزند خطّاب آمده اي خانه ما را بسوزاني؟ او در پاسخ گفت: بلي مگر اينكه در آنچه امّت وارد شدند، شما نيز وارد شويد!».
تا اينجا بخشي كه در آن تصريح به تصميم به هتك حرمت شده است پايان پذيرفت، اكنون به بخش دوم كه حاكي از جامه عمل پوشاندن به اين نيّت شوم است، مي پردازيم! مبادا تصور شود كه قصد آنها تنها ارعاب و تهديد بود تا علي(عليه السلام) و يارانش را مجبور به بيعت كنند، و هدف عملي ساختن چنين تهديدي را نداشتند.

يورش انجام گرفت!
تا اينجا سخنان آن گروه كه فقط به سوء نيّت خليفه و ياران او اشاره كرده اند به پايان رسيد. گروهي كه نخواستند و يا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعكس كنند، در حالي كه برخي ديگر به اصل فاجعه; يعني يورش به خانه و... اشاره نموده اند و اينك مدارك يورش و هتك حرمت به خانه حضرت فاطمه(عليها السلام) (در اين بخش نيز در نقل مصادر، غالباً ترتيب زماني را در نظر مي گيريم):

و) ابوعبيد و كتاب «الاموال»
ابوعبيد، قاسم بن سلام (م 224) در كتاب الأموال كه مورد اعتماد فقهاي اهل سنّت است، مي نويسد:
«عبدالرّحمن بن عوف مي گويد: در بيماري ابوبكر براي عيادتش به خانه او رفتم. پس از گفتگوي زياد گفت: اي كاش سه چيز را كه انجام داده ام، انجام نمي دادم، اي كاش سه چيز را كه انجام نداده ام، انجام مي دادم. همچنين آرزو مي كنم سه چيز را از پيامبر سؤال مي كردم; يكي از آن سه چيزي كه انجام داده ام و آرزو مي كنم اي كاش انجام نمي دادم اين است كه:
«وَدَدْتُ أنّي لَمْ أكْشِفْ بَيْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ وَ إنْ أُغْلِقَ عَلَي الْحَرْبِ; اي كاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمي گشودم و آن را به حال خود وامي گذاشتم، هر چند براي جنگ بسته شده بود».(18)
ابوعبيد هنگامي كه به اينجا مي رسد به جاي جمله : «لم أكشف بيت فاطمة و تركته...» مي گويد: «كذا و كذا» و اضافه مي كند كه من مايل به ذكر آن نيستم!
ابوعبيد، هر چند روي تعصّب مذهبي يا علّت ديگر از نقل حقيقت سر برتافته; ولي محقّقان كتاب الأموال در پاورقي مي گويند: جمله هاي حذف شده در كتاب ميزان الاعتدال ـ به نحوي كه بيان گرديد ـ وارد شده است، افزون بر آن، طبراني در معجم خود و ابن عبد ربّه در عقد الفريد و افراد ديگر جمله هاي حذف شده را آورده اند. (دقت كنيد!)

ز) طبراني و «معجم الكبير»
ابوالقاسم سليمان بن احمد طبراني (260-360) كه ذهبي در ميزان الاعتدال وي را معتبر مي داند.(19) در كتاب المعجم الكبير كه كراراً چاپ شده، آنجا كه درباره ابوبكر و خطبه ها و وفات او سخن مي گويد، يادآور مي شود:
ابوبكر به هنگام مرگ، اموري را تمنا كرد و گفت: اي كاش سه چيز را انجام نمي دادم، سه چيز را انجام مي دادم و سه چيز را از رسول خدا سؤال مي كردم:
«أمّا الثَّلاثُ اللاّئي وَدَدْتُ أنّي لَمْ أَفْعَلْهُنَّ، فَوَدَدْتُ أنّي لَمْ أَكُنْ أكْشِفَ بَيْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ...; آن سه چيزي كه آرزو مي كنم كه اي كاش انجام نمي دادم، آرزو مي كنم اي كاش حرمت خانه فاطمه را هتك نمي كردم و آن را به حال خود واگذار مي كردم!».(20)
اين تعبيرات به خوبي نشان مي دهد كه تهديدهاي عمر عملي شد و درِ خانه را به زور (يا با آتش زدن) گشودند.

ح) باز هم ابن عبد ربّه و «عقد الفريد»
ابن عبد ربّه اندلسي مؤلف كتاب العقد الفريد (م463) در كتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل مي كند:
«من در بيماري ابي بكر بر او وارد شدم تا از او عيادت كنم، او گفت: آرزو مي كنم كه اي كاش سه چيز را انجام نمي دادم و يكي از آن سه چيز اين است:
«وَدَدْتُ أنّي لَمْ أكْشِفُ بَيْتَ فاطِمَةَ عَنْ شيء وَإنْ كانُوا أَغْلَقُوهُ عَلَي الْحَرْبِ; اي كاش خانه فاطمه را نمي گشودم، هر چند آنان براي نبرد درِ خانه را بسته بودند».(21)
در بحثهاي آينده نيز اسامي و عبارات شخصيتهاي ديگري كه اين بخش از گفتار خليفه را نقل كرده اند، خواهد آمد.

ط) سخن نظّام در كتاب «الوافي بالوفيات»
ابراهيم بن سيار نظّام معتزلي (160-231) كه به دليل زيبايي كلامش در نظم ونثر به نظّام معروف شده است در كتابهاي متعددي، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(عليها السلام)را نقل مي كند. او مي گويد:
«إِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتّي ألْقَتِ الْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها; عمر در روز اخذ بيعت براي ابي بكر، بر شكم فاطمه زد، او فرزندي كه در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط كرد!».(22)

ي) مبرّد در كتاب «كامل»
ابن ابي الحديد مي نويسد: محمد بن يزيد بن عبدالاكبر بغدادي (210-285) اديب، و نويسنده معروف و صاحب آثار مشهور، در كتاب الكامل، از عبدالرحمن بن عوف داستان آرزوهاي خليفه را مي نويسد، و چنين يادآور مي شود:
«وَدَدْتُ أنّي لَمْ أكُنْ كَشَفْتُ عَنْ بَيْتِ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ وَ لَوْ أُغْلِقَ عَلَي الْحَرْبِ».(23)

ك) مسعودي و «مروج الذهب»
مسعودي (م325) در مروج الذهب مي نويسد: «آنگاه كه ابوبكر در حال احتضار بود چنين گفت:
سه چيز انجام دادم و تمنّا مي كردم كه اي كاش انجام نمي دادم; يكي از آن سه چيز اين بود:
فَوَدَدْتُ أنّي لَمْ أَكُنْ فَتَّشْتُ بَيْتَ فاطِمَةَ وَ ذَكَرَ في ذلِكَ كَلاماً كَثيراً!; آرزو مي كردم كه اي كاش حرمت خانه زهرا را هتك نمي كردم.وي در اين مورد سخن زيادي گفته است!!».(24)
مسعودي با اينكه نسبت به اهل بيت گرايشهاي موافقي دارد; ولي اينجا از بازگويي سخن خليفه خودداري كرده و با كنايه رد شده است. البتّه سبب را خدا مي داند والبتّه بندگان خدا هم اجمالا مي دانند!

ل) ذهبي و كتاب «ميزان الاعتدال»
ذهبي در كتاب ميزان الاعتدال از محمّد بن احمد كوفي حافظ نقل مي كند كه در محضر احمد بن محمّد معروف به ابن ابي دارم، محدّث كوفي (م 357)، اين خبر خوانده شد:
«إنّ عُمَرَ رَفَسَ فاطِمَةَ حَتّي أسْقَطَتْ بِمُحْسِن; عمر لگدي بر فاطمه زد و او فرزندي كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد!».(25)

م) عبدالفتاح عبدالمقصود و كتاب «الإمام علي»
وي هجوم به خانه وحي را در دو مورد از كتاب خود آورده است و ما به نقل يكي از آنها بسنده مي كنيم:
«عمر گفت:
وَالّذي نَفْسُ عُمَرَ بِيَدِهِ، لَيَخْرُجَنَّ أَوْ لاَحْرَقَنّها عَلي مَنْ فيها...! قالَتْ له طائفة خافت اللهَ ورَعَتِ الرَّسولَ في عقبه: يا أباحَفْص، إِنَّ فيها فاطِمَةَ...»! فَصاحَ: لايُبالي وَ إن...! وَ اقْتَرَبَ وَ قَرَعَ الْبابَ، ثُمَّ ضَرَبَهُ وَ اقْتَحَمَهُ... وَ بَدالَهُ عَليّ... وَ رَنَّ حينَذاكَ صَوْتُ الزَّهْراءِ عِنْدَ مَدْخَلِ الدّارِ... فَإنْ هِيَ إلاّ طَنينَ اسْتِغاثَة...(26);
قسم به كسي كه جان عمر در دست اوست يا بايد بيرون بياييد يا خانه را بر ساكنانش آتش مي زنم. عدّه اي كه از خدا مي ترسيدند و پس از پيامبر(صلي الله عليه وآله)رعايت منزلت او را مي كردند، گفتند: اي اباحفص، فاطمه در اين خانه است. بي پروا فرياد زد: باشد!. نزديك شد، در زد، سپس بر در كوبيد و وارد خانه شد. علي(عليه السلام) پيدا شد... طنين صداي زهرا در نزديكي مدخل خانه بلند شد... اين ناله استغاثه او بود...!».

* * *

اين بحث را با حديث ديگري از مقاتل ابن عطيّه در كتاب الامامة و الخلافة پايان مي دهيم (هر چند هنوز ناگفته ها بسيار است!).
او در اين كتاب چنين مي نويسد:
«إنّ أبابكر بَعْدَ ما أَخَذَ الْبَيْعَةَ لِنَفْسِهِ مِنَ النّاسِ بِالإرْهابِ وَ السَّيْفِ وَ الْقُوَّةِ أرْسَلَ عُمَرَ وَ قُنْفُذاً وَ جَماعَةً إلي دارِ عَليّ وَ فاطِمَةَ(عليهما السلام) وَ جَمَعَ عُمَرُ الْحَطَبَ عَلي دارِ فاطِمَةَ وَ أَحْرَق بابَ الدّارِ!...(27); هنگامي كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتي را به سوي خانه علي و فاطمه(عليهما السلام)فرستاد. عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد...».
در ذيل اين روايت، تعبيرات ديگري است كه قلم از بيان آن عاجز است.

نتيجه:
با اين همه مدارك روشن كه عموماً از منابع اهل سنّت نقل شده، باز بعضي از آنان تعبير «افسانه شهادت» را به كار مي برند و اين حادثه تلخ را ساختگي مي پندارند! اگر اصرار آنها بر نفي اين حقايق نبود ما نيز بحث را اين مقدار گسترش نمي داديم.
اميدواريم بيان اين حقايق افراد خفته را بيدار كند، تا حقايق تاريخي را در لابه لاي تعصّبات پنهان نسازند و آنها را انكار نكنند.

وما علينا إلاّ البلاغ

مآخذ:
1. فتح الباري در شرح صحيح بخاري، ج 7، ص 84 و نيز بخاري اين حديث را در بخش علامات نبوّت، ج 6، ص 491، و در اواخر مغازي، ج 8، ص 110 آورده است.
2. توبه، آيه 61.
3. مستدرك حاكم، ج 3، ص 154 ; مجمع الزوائد، ج 9، ص 203 و حاكم در كتاب مستدرك احاديثي مي آورد كه جامع شرايطي است كه بخاري و مسلم در صحت حديث، آنها را لازم دانسته اند.
4. مستدرك حاكم، ج 3، ص 156.
5. نور، آيه 36. (نور خدا) در خانه هايي است كه خدا رخصت داده كه قدر و منزلت آنان رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود.
6. قرأ رسول الله هذه الآية (في بُيُوتِ أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيها اِسْمُهُ) فقام إلَيْهِ رَجُلٌ: فَقالَ: أَيُّ بُيُوت هذِهِ يا رَسُولَ اللهِ(صلي الله عليه وآله)؟ قالَ: بُيُوتُ الأنْبِياءِ، فَقامَ إِلَيْهِ أَبُوبَكْرُ، فَقالَ يا رَسُولَ اللهِ(صلي الله عليه وآله) : أَهذَا الْبَيْتُ مِنْها، ـ مُشيراً إلي بَيْتِ عَلِيٍّ وَ فاطِمَةَ(عليهما السلام) ـ قالَ: نَعَمْ، مِنْ أَفاضِلِها (در المنثور، ج 6، ص 203; تفسير سوره نور، روح المعاني، ج 18، ص 174).
7. درالمنثور، ج 6، ص 606.
8. احزاب، آيه 33.
9. مصنف ابن ابي شيبه، ج 8، ص 572، كتاب المغازي.
10. انساب الأشراف، ج 1، ص 586، چاپ دار معارف، قاهره.
11. الاعلام زركلي، ج 4، ص 137.
12. الامامة و السياسة ابن قتيبه، ص 12، چاپ مكتبة تجارية كبري، مصر.
13. همان مدرك، ص 13.
14. معجم المطبوعات العربية، ج 1، ص 212 .
15 . الاعلام زركلي، ج 4، ص 137 (چاپ دارالعلم للملايين، بيروت)
16. تاريخ طبري، ج 2، ص 443، چاپ بيروت.
17. عقد الفريد، ج 4، ص 93، چاپ مكتبة هلال.
18. الأموال، پاورقي 4، چاپ نشر كليات ازهرية، نيز ص 144، چاپ بيروت. ابن عبد ربّه در عقد الفريد، ج 4، ص 93 نيز آن را نقل كرده است، چنان كه خواهد آمد.
19. ميزان الاعتدال، ج 2، ص 195 .
20. معجم الكبير طبراني، ج 1، ص 62، ح 34، تحقيق حمدي عبدالمجيد سلفي.
21. عقد الفريد، ج 4، ص 93، چاپ مكتبة الهلال.
22. الوافي بالوفيات، ج 6، ص 17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستاني، ج 1، ص 57، چاپ دارالمعرفة، بيروت. در ترجمه نظّام به كتاب «بحوث في الملل والنحل»، ج 3، ص 248-255 مراجعه شود.
23. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 2، ص 46 و 47، چاپ مصر.
24. مروج الذهب، ج 2، ص 301، چاپ دارالاندلس، بيروت.
25. ميزان الاعتدال، ج 1، ص 139، شماره 552 .
26. عبدالفتاح عبدالمقصود، علي بن ابي طالب، ج 4، ص 276-277 .
27. الامامة و الخلافة، ص 160-161، تأليف مقاتل بن عطية كه با مقدمه اي از دكتر حامد داود استاد دانشگاه عين الشمس قاهره به چاپ رسيده (چاپ بيروت، مؤسّسه البلاغ).


Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها