2024 April 27 - شنبه 08 ارديبهشت 1403
عدم وجود اجماع در خلافت ابوبکر
کد مطلب: ١٥٧٤٥ تاریخ انتشار: ٢٣ اسفند ١٤٠٢ - ١٦:٠٣ تعداد بازدید: 566
خارج فقه الحکومه » فقه
عدم وجود اجماع در خلافت ابوبکر

(جلسه شصت و یکم - 14 11 1402)

 
 
 

 

لينک دانلود
  
 
 
 درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیستم

 (جلسه شصت و یکم - 14 11 1402)

موضوع:  عدم وجود اجماع در خلافت ابوبکر 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

سلام علیکم ورحمة الله در خدمت دوستان هستیم.

پرسش:

استاد! در روایات بحث کتمان سر و یا افشای سر را داریم، حتی در بعض روایات است که شما افشا کردید و امر فرج به تأخیر افتاد می خواستم بدانم معنای کتمان سر چه است؟

پاسخ:

بحث کتمان سر، آن چه که در ذهنم هست در دو مورد به کار برده شده است. یکی در زمان تقیه، دیگری در امر ظهور . اما در مسئله تقیه: روایت زیبایی در رجال کشّی است:

«جِبْرِيلُ بْنُ أَحْمَدَ، حَدَّثَنِي الشُّجَاعِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ جَابِرٍ، قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) وَ أَنَا شَابٌّ، فَقَالَ مَنْ أَنْتَ قُلْتُ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ، قَالَ مِمَّنْ قُلْتُ مِنْ جُعْفِيٍّ، قَالَ مَا أَقْدَمَكَ إِلَى هَاهُنَا قُلْتُ طَلَبُ الْعِلْمِ، قَالَ مِمَّنْ قُلْتُ مِنْكَ، قَالَ فَإِذَا سَأَلَكَ أَحَدٌ مِنْ أَيْنَ أَنْتَ فَقُلْ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ، قَالَ، قُلْتُ أَسْأَلُكَ قَبْلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ عَنْ هَذَا، أَ يَحِلُّ لِي أَنْ أَكْذِبَ قَالَ لَيْسَ هَذَا بِكَذِبٍ مَنْ كَانَ فِي مَدِينَةٍ فَهُوَ مِنْ أَهْلِهَا حَتَّى يَخْرُجَ، قَالَ وَ دَفَعَ إِلَيَّ كِتَاباً وَ قَالَ لِي إِنْ أَنْتَ حَدَّثْتَ بِهِ حَتَّى تَهْلِكَ بَنُو أُمَيَّةَ فَعَلَيْكَ لَعْنَتِي وَ لَعْنَةُ آبَائِي، وَ إِذَا أَنْتَ كَتَمْتَ مِنْهُ شَيْئاً بَعْدَ هَلَاكِ بَنِي أُمَيَّةَ فَعَلَيْكَ لَعْنَتِي وَ لَعْنَةُ آبَائِي، ثُمَّ دَفَعَ إِلَيَّ كِتَاباً آخَرَ ثُمَّ قَالَ وَ هَاكَ هَذَا فَإِنْ حَدَّثْتَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْهُ أَبَداً فَعَلَيْكَ لَعْنَتِي وَ لَعْنَةُ آبَائِي.»

رجال الكشي إختيار معرفة الرجال؛ كشى، محمد بن عمر ناشر: مؤسسة نشر دانشگاه مشهد محقق/ مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن‏، ص192

جابر ابن یزید جعفی می گوید خدمت امام رسیدم بعد از احوال پرسی کتابی را به من دادند فرمودند: «إِنْ أَنْتَ حَدَّثْتَ بِهِ حَتَّى تَهْلِكَ بَنُو أُمَيَّةَ فَعَلَيْكَ لَعْنَتِي وَ لَعْنَةُ آبَائِي، وَ إِذَا أَنْتَ كَتَمْتَ مِنْهُ شَيْئاً بَعْدَ هَلَاكِ بَنِي أُمَيَّةَ فَعَلَيْكَ لَعْنَتِي وَ لَعْنَةُ آبَائِي، ثُمَّ دَفَعَ إِلَيَّ كِتَاباً آخَرَ ثُمَّ قَالَ وَ هَاكَ هَذَا فَإِنْ حَدَّثْتَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْهُ أَبَداً فَعَلَيْكَ لَعْنَتِي وَ لَعْنَةُ آبَائِي.»

خیلی روایت زیبایی است. مشخص است زمانی که این ها در تقیه بودند، یک سری حقایقی که مربوط به امامت و ولایت اهل بیت بوده دشمن دنبال این ها بوده و این ها نباید افشا می شده است. در بعضی موارد ائمه (علیهم السلام) آن چه که مربوط به جایگاه خودشان، مقام خودشان، امامت خودشان، خلافت خودشان بوده نمی توانستند خیلی بی پرده مطرح کنند.

جابر ابن یزید جعفی هم امام باقر و هم امام صادق (علیهما السلام) را درک کرده بود. هفتاد هزار روایت داشت که حتی یک روایت از آن را برای مردم مطرح نکرد. این ها مظلومیت اهل بیت و مظلومیت اصحاب اهل بیت را می رساند.

امام صادق (سلام الله علیه) به معلی ابن خنیس می فرماید این مطالبی که می گویم جایی مطرح نکن، اگر مطرح کردی جانت را از دست می دهی. معلی ابن خنیس آن چه را که شنیده بود مطرح کرد آخرش هم ایشان را گرفتند و با وضع فجیع کشتند.

امام صادق (سلام الله علیه) قریب به این مضمون فرمودند قلب من از قتل معلّی ابن خنیس به درد آمد و قاتلش را نفرین کردند و او هم در مدت خیلی کوتاهی به درک واصل شد.

اما در رابطه با بحث فرج، که بخاطر افشاء فرج به تأخیر افتاد. این یک مقداری پیچیده است. ما هشت سال که خدمت آیت الله شاه آبادی بودیم، یکی از بحث هایی که ایشان مطرح می کرد و تقریبا بحث چالشی هم بود، این بود که ایشان می گفت: به خاطر بعضی از مسائل فرج چند بار به تأخیر افتاده است.

 یک مرتبه مراد این است که به مردم می گویند آماده بشوید، به شیعیان می گویند آماده بشوید، آماده فرج، آماده ظهور باشید، و این به گوش حکومت ها می رسد، یا شیعیان ترس و دلهره دارند، به خاطر این بخواهد فرج به تأخیر بیفتد این یک مسئله است.

 ولی یک مرتبه این است که علم الهی بر این تعلق گرفته است که در سال فلان، ماه فلان، هفته فلان، روز فلان، ساعت فلان، فرج صورت بگیرد، قطعا در علم الهی بداء معنا ندارد. اعتقاد بداء در علم الهی اگر نگوییم کفر است، گناه بسیار بزرگی است.

 روایات متعدد هم داریم در رابطه با قضیه اسماعیل که بدا حاصل شد، بدا برای مردم حاصل شد، نه برای خدا. مردم تصور می کردند که اسماعیل پسر امام صادق (علیه السلام) امام است، بعد از مسائلی که اتفاق افتاد، برای مردم روشن شد که امام او نیست، بلکه امام، حضرت کاظم (علیه السلام) است.

 شیخ مفید و شیخ صدوق بداء را به همین معنا مطرح کرده اند. در علم الهی به هیچ وجه بداء معنا ندارد، تغییر در علم الهی صورت نمی گیرد.

 در رابطه با فرج در آن علم الهی که محقق شده است که در فلان روز، در فلان ساعت، فرج انجام خواهد شد، بداء هیچ معنایی ندارد. اما اگر مسئله فرج در علم الهی مقید به عمل ما شده باشد، تأخیر در فرج بحث می شود. مثلا ما قطع رحم می کنیم، خدای عالم به خاطر قطع رحم 10 سال عمر ما را کم می کند. به پدر و مادر بی احترامی می کنیم 10 سال دیگر کم می کند، صله رحم می کنیم 10 سال اضافه می شود. بر فرض خدای عالم نوشته است فلانی باید صد سال، یا صد و بیست سال عمر کند، پایان عمر: (فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يسْتَقْدِمُونَ)

(وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يسْتَقْدِمُونَ)

براي هر قوم و جمعيتي، زمان و سرآمد (معيني) است؛ و هنگامي که سرآمد آنها فرا رسد، نه ساعتي از آن تأخير می ‌کنند، و نه بر آن پيشي می گيرند.

سوره اعراف (7): آیه 34

ولکن یک اجل مسمی در این وسط داریم، در این صد سال یا صد و بیست سال عمری که داریم، تغییر عمر بستگی به اعمال ما دارد، اگر ما گناه کردیم و معصیت کردیم، این صد سال عمر ما نود سال می شود نود سال عمر ما هشتاد سال می شود.

یا اگر کسی نسبت به پدر و مادرش بی احترامی شدید کرد، در روایت دارد که جوان مرگ می شود و در دوران جوانی از دنیا می رود.

 در رابطه با فرج هم این طوری است، در روایتی از امام عسکری (علیه السلام) است، من این را در مکیال المکارم دیدم که می فرماید دعا کنید برای فرج آن طوری که بنی اسرائیل دعا کردند. یا مثل آن زن بنی اسرائیلی که حالت اضطرار برایش پیش آمد و دعا کرد و به خاطر او هفتاد سال فرج حضرت موسی جلو افتاد و برای نجات بنی اسرائیل آمد.

 بعد شرح دادند که در تشکیلات فرعون زن ها و مرد ها گِل و آجر و خشت می بردند برای قصر، در وسط پله ها یک زن بنی اسرائیلی را درد زایمان گرفت و نشست، این مأمور حکومتی شروع کرد به او شلاق زدن و گفت که این جا زایشگاه نیست، بلند شو بارت را بالا ببر. قلب این زن شکست و با قلب شکسته گفت خدایا ما تا کی در غیاب حضرت موسی این شکنجه ها را تحمّل کنیم؟ در روایت دارد که خدا به خاطر او فرج حضرت موسی را هفتاد سال جلو انداخت.

 حضرت می فرماید اگر مثل این شخص دعا کنید، یا مثل کسی که تنها فرزندش را از دست داده است یا تنها فرزندش را دکتر ها جواب کردند، التجاء و اضطرار دارد و دعا می کند، اگر آن طوری دعا کنید قطعا فرج جلو می افتد.

پرسش:

یعنی در طی این هزار سال این چنین دل شکسته ای پیدا نشده است؟

پاسخ:

شاید نبوده است و شاید هم بوده و فرج جلو افتاده است، ما که نمی دانیم. دعا به هیچ وجهی بی اثر نیست. (ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ)

(وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ)

پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانيد تا (دعاي) شما را بپذيرم! کساني که از عبادت من تکبر مي‌ورزند به زودي با ذلت وارد دوزخ مي‌شوند!»

سوره غافر (40): آیه 60

این یک وعده است. (إِنَّ اللَّهَ لَا يخْلِفُ الْمِيعَادَ)

(رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيوْمٍ لَا رَيبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يخْلِفُ الْمِيعَادَ)

پروردگارا! تو مردم را، براي روزي که ترديدي در آن نيست، جمع خواهي کرد؛ زيرا خداوند، از وعده خود، تخلف نمي‌کند. (ما به تو و رحمت بي‌پايانت، و به وعده رستاخيز و قيامت ايمان داريم.)»

سوره آل عمران (3): آیه 9

قطعا دعاها اثر دارد، هیچ شک و شبهه ای در آن نیست، و ما هم یک مورد در روایت داریم:

«وَ أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم‏»

كمال الدين و تمام النعمة؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفاری، علی اكبر، ناشر: اسلاميه، ج2، ص485

لذا این که تأخیر افتاده است، هضم این ها خیلی سخت است. من اصل روایتش را هم ندیدم که اصلا این روایت سندا صحیح است یا صحیح نیست؛ ولی آقای شاه آبادی این را به عنوان یک مسئله قطعی نقل می کرد و می گفت چند بار در همین ایام غیبت کبری، بنا بوده که فرج صورت بگیرد ولی به عللی این فرج تأخیر افتاده است.

آغاز بحث...

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، ما به یکی از بحث های حسّاس علی عبد الرازق رسیدیم. ایشان در این بحث یک مقداری بر علماء و بزرگان هجمه کرده است، و حرف هایی را در این جا آورده که عده ای را عصبانی کرده است.

در صفحه 76 کتابش ایشان بعد از این که آیاتی را نقل می کند.

«إذا تجاوزنا کتاب الله إلی سنة النبي وجدنا الامر فیها اسرع والحجة أقطع»

بعد روایتی را از رسول اکرم نقل کرده است. و بعد چند تا آیه را نقل می کند. ایشان یک تعبیری دارد می گوید:

«إنه لعجب عجیب أنت...کتاب الله الکریم»

از عجائب روزگار است که شما قرآن را در جلویت قرار بدهی و از فاتحه تا سوره والناس

«فیه تصریف کل شيء وتفصیل کل شيء ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ء ثم لا تجد فیه ذکرا لتلک الإمامة العامة أو الخلافة إنّ في ذلک لمجالا للمقام»

اینجا بنده حرف زیاد دارم.  به نظر من این شخص یا بی سواد بوده، قرآن نخوانده است و یا عناد ایشان را نشان می دهد که با قرآن انس ندارد. و یا توجیه گر است.

 ما آیه: (إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا)، (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً) و آیات دیگر را خواندیم.

(وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ)

(به خاطر آوريد) هنگامي که خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود. و او به خوبي از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض کرد: «از دودمان من (نيز اماماني قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمکاران نمي‌رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».

سوره بقره (2): آیه 124

(وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يفْسِدُ فِيهَا وَيسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ)

(به خاطر بياور) هنگامي را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روي زمين، جانشيني [= نماينده‌اي‌] قرار خواهم داد.» فرشتگان گفتند: «پروردگارا! »آيا کسي را در آن قرار مي‌دهي که فساد و خونريزي کند؟! (زيرا موجودات زميني ديگر، که قبل از اين آدم وجود داشتند نيز، به فساد و خونريزي آلوده شدند. اگر هدف از آفرينش اين انسان، عبادت است،) ما تسبيح و حمد تو را بجا مي‌آوريم، و تو را تقديس مي‌کنيم.» پروردگار فرمود: «من حقايقي را مي‌دانم که شما نمي‌دانيد.»

سوره بقره (2): آیه 30

(يا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَينَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يوْمَ الْحِسَابِ)

اي داوود! ما تو را خليفه و (نماينده خود) در زمين قرار داديم؛ پس در ميان مردم بحق داوري کن، و از هواي نفس پيروي مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد؛ کساني که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شديدي بخاطر فراموش کردن روز حساب دارند!

سوره ص (38): آیه 26

(وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَينَا إِلَيهِمْ فِعْلَ الْخَيرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ)

و آنان را پيشواياني قرار داديم که به فرمان ما، (مردم را) هدايت مي‌کردند؛ و انجام کارهاي نيک و برپاداشتن نماز و اداي زکات را به آنها وحي کرديم؛ و تنها ما را عبادت مي‌کردند.

سوره انبیاء (21): آیه 73

و همچنین آیات مربوط به حدود، دیات و قصاص که بدون تشکیل حکومت تحققش امکان پذیر نیست.

 در این جا رشید رضا خوب کار کرده است، یک کتابی دارد با عنوان الخلافة، گمانم کمتر از صد صفحه است، در این کتاب آياتی را آورده است، برای تک تک این ها روایات را آورده است.

می گوید عمل به این روایت و این آیه جز با تشکیل حکومت اصلا امکان پذیر نیست. آن هایی که منکر حکومت سیاسی نبی مکرم هستند قریب به این مضمون با روح قرآن انسی ندارند.

 عبدالرزاق ادامه می دهد:

«لیس القرآن وحده هو الذي احمل تلک الخلافة»

پرسش:

اشاره ای به این آیات نکرده است؟

پاسخ:

به این آیات اصلا اشاره نکرده است، آیات خلافت امامان را توجیه کرده است (إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا) را توجیه کرده است، ولی آیات حدود و قصاص را اصلا متذکر نشده است.

 می گوید:  

«لیس القرآن وحده هو الذي احمل تلک الخلافة»

من احساس می کنم یک مسائلی پشت پرده است،‌ عبد الرزاق و امثال او مجری یک طرح (بالادستی) هستند. و گرنه امکان پذیر نیست یک فردی که در حدّ استاد الازهر و قاضی طراز اول کشور مصر باشد این طور از روح قرآن و روح روایات بی اطلاع باشد، و این طور بیاید این ها را توجیه کند!

پرسش:

سه - چهار آیه ای را هم که آورده است آشنا بوده است.

پاسخ:

آیاتی را آورده است که به نفع خودش بوده است.

پرسش:

بله، آیاتی که به ضرر بوده است را نیاورده است، مشخص است که خلافت در قرآن ثابت شده است.

پاسخ:

مطالب ایشان را من چند بار خواندم، شاید بعضی از قسمت هایش را پنج - شش بار خواندم تا ببینم که اصلا چه می خواهد بگوید، دنبال چه چیزی است. تناقضاتی دارد، یکی از علمای عربستان سعودی تناقضات عبدالرزاق را در کتابش در آورده است .

شاید حدود هفده – هجده کتاب که در رد عبد الرزاق نوشته شده و خیلی از مقالاتی که به عربی و فارسی نوشته شده را جمع کردم.

«لیس القرآن وحده هو الذي احمل تلک الخلافة بل السنة کالقرآن ایضا قد ترکتها ولم تتعرض لها»

خیلی عجیب است! حال ببینید برای ادعایش چه دلیلی می آورد:

«یدلّک علی هذا أن العلماء لم یستطیعوا أن یستدلوا في هذا الباب بشيء من الحدیث»

در رابطه با بحث سیاستِ رسول اکرم، علما نتوانستند روایتی بیاورند!

 این هم از اعجب عجائب است، که حداقل ایشان کتاب المغنی في الامامة قاضی عبد الجبار معتزلی، متوفای 415 را مطالعه می کرد.

قاضی عبدالجبار معتزلی در جلد نوزده کتابش در رد عقاید شیعه از آيات و روایات مطالبی آورده است و در جلد بیست برای اثبات خلافت ابی بکر آیات و احادیث متعددی را آورده است. اجماع را هم در آن آخرها ذکر کرده است.

عضد الدین ایجی، در مواقف به همین شکل، تفتازانی به همین شکل، قوشجی به همین شکل. یعنی این ها استوانه های کلامی اهل سنت هستند، اهل سنت هرچه داشتند از این چهار – پنج نفر آورده اند.

 فخر رازی هم هر چه که آیات و روایات بود در رابطه با خلافت ابوبکر را آورده است. انتظار بود این آقا (علی عبدالرزاق) حد اقل جلد بیستم المغنی في الامامة عبد الجبار معتزلی را مطالعه می کرد. حدود چهارده – پانزده آیه آورده است. روایات هم الی ما شاء الله آورده است.

 بعد می گوید صاحب مواقف عضد الدین ایجی، می گوید:

«إنّ هذا الاجماع مما لم ینقل له سند»

در این صفحه ایشان دو تا ادعا دارد، صاحب مواقف... اگر حدیثی داشتند قبل از اجماع آقایان به حدیث استدلال می کردند، نه به اجماع. صاحب مواقف هم گفته است که این اجماع بر خلافت ابوبکر هیچ سندی ندارد.

 بعد هم از محمد رشید رضا :

«ویرید... رشید رضا أن یجد السنة دلیلا علی وجوب الخلافة فإنه نقل عن سعد الدین التفتازاني في المقاصد ما استدل به علی وجوب الامامة ولم یکن من بین تلک الادلة بالضرورة شيء من کتاب الله ولا من سنة رسول الله»

سه تا ادعا شد، صاحب مواقف گفته است این اجماع بر خلافت ابوبکر هیچ سند روایی ندارد. سید محمد رشید رضا بر این که دلیل و حدیثی بر خلافت ابوبکر داریم ایشان آورده است و عبارتی را که تفتازانی آورده است، آن جا نقد کرده است و رشید رضا بر تفتازانی نقدی دارد.

 حالا برویم عبارت عضد الدین ایجی را ببینیم ایشان می گوید صاحب مواقف نتوانست چیزی بیاورد. عزیزان این را ملاحظه بفرمایند، این کتاب مواقف است برای عضد الدین ایجی متوفای 756 هجری است.

«وإذا ثبت حصول الإمامة بالاختيار والبيعة»

قبلا بحث کرده که آیا امامت (عمدتا بحث امامت ابوبکر مطرح است) مردم اختیار کردند و با او بیعت کردند، همین کفایت می کند، همین که مردم ابوبکر را اختیار کردند و بیعت کردند کفایت می کند.

 بعد می گوید:

«فاعلم أن ذلك لا يفتقر إلى الإجماع»

این اختیار و بیعت، احتیاجی اجماع نیست.

كتاب المواقف؛ اسم المؤلف: عضد الدين عبد الرحمن بن أحمد الإيجي الوفاة: 756هـ، دار النشر: دار الجيل - لبنان - بيروت - 1417هـ - 1997م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ج 3، ص 590

در این جا عزیزان یک مقداری دقت کنند، این که «لا يفتقر إلى الإجماع» عضد الدین ایجی می خواهد دفع دخل مقدّر کند. چون از یک طرف اهل سنت ادعای اجماع کردند، از آن طرف در سقیفه تقریبا همه مخالف بودند! با بیعت دو نفر عمر و ابو عبیده جراح قبر کن، خلافت ابوبکر منعقد شد.

 همه شان هم دارند که خلافت ابوبکر فقط با بیعت این دو نفر محقق شد! حالا من این را مفصل بحث خواهم کرد.

 دوستان اگر مجله نهج البلاغه شماره 6 را هم ببینند، به نظر من شاید ضروری باشد، در شماره 4 و 5 آقای واعظ زاده خراسانی یک مطالبی را آورده بود مبنی بر این که برای ایجاد وحدت (بین شیعه و سنی) ما باید دست از منصوص الخلافة علی برداریم و به دنبال ادله مشروعیت خلافت شیخین باشیم!

 بنده هم در شماره 6 یک مقاله مفصلی نوشتم که اول و آخر و وسط این مقاله را حذف کردند!

 ادله ای که (اهل سنت) برای اجماع آورده اند یکی از بحث های ما این است که بزرگان اهل سنت منکر اجماع هستند.

 اضافه بر این که نبود، در زمان بیعت ابوبکر وحشت در میان مردم ایجاد شد، خود عایشه در صحیح بخاری می گوید:

«لقد خَوَّفَ عُمَرُ الناس وَإِنَّ فِيهِمْ لَنِفَاقًا»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج3، ص 1341، ح3467

و این که قوم اسلم را آوردند در مدینه طوری که:

«حتى تضايق بهم السكك»

به قدری جمعیت زیاد بود که کوچه های مدینه کشش این ها را نداشت.

 تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص244

این ها به تعبیر شارح نهج البلاغه؛ ابن ابی الحدید و نیز ابن قتیبه:

«وإذا أنا بأبي بكر قد أقبل ومعه عمر وأبو عبيدة وجماعة من أصحاب السقيفة، وهم محتجزون بالأزر الصنعانية لا يمرون بأحد إلا خبطوه وقدموه فمدوا يده فمسحوها على يد أبي بكر يبايعه شاء ذلك أو أبى»

شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج1، ص137

یعنی این شاخه های تر خرما را گرفته بودند مردم را به زور وادار به بیعت می کردند، هر کس بیعت نمی کرد او را با همین چوب ها مورد ضرب و جرح قرار می دادند.

 شیخ مفید نقل می کند:

«و أخذوا بأيديهم الخشب و خرجوا حتى خبطوا الناس خبطا و جاءوا بهم مكرهين إلى البيعة»

الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة؛ نويسنده: مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: ميرشريفى، على‏، ص 119

چماق به دست آورده بودند.

این ها را سر فرصت بعد از این که قضیه باز می شود مدارکش را عرض می کنم.

 این یک مسئله. اضافه بر این ما نزدیک به شصت - هفتاد نفر از بزرگان صحابه داریم که از بیعت با ابوبکر امتناع کردند. طبق صریح صحیح بخاری در جلد 5، صفحه 82، حدیث 4240 و 4241

«ولم يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الْأَشْهُرَ»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج4، ص 1549، ح3998 (آدرس بر اساس نرم افزار الجامع الکبیر)

حضرت علی (علیه السلام) در این 6 ماه بیعت نکرد.

 ظاهرا از حسن بصری سوال می کنند، آیا بنی هاشم هم بیعت کردند؟ گفت نه، یک نفر از بنی هاشم با ابوبکر بیعت نکرد. البته آن ها می گویند امیرالمؤمنین بعد از شهادت حضرت زهرا آمد(سلام الله علیها) بیعت کردند.

 شیخ مفید می فرماید:

«و المحققون من أهل الإمامة يقولون لم‏ يبايع‏ ساعة قط»

محققون از شیعه معتقد هستند امیر المؤمنین (سلام الله علیه) یک ساعت هم با خلفا، بیعت نکرده است.

الفصول المختارة؛ مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: میر شریفی، علی ناشر: كنگره شيخ مفيد، ص 56

عضد الدین ایجی (در ادامه) می گوید:

«فاعلم أن ذلك لا يفتقر إلى الإجماع إذ لم يقم عليه دليل من العقل أو السمع»

ما هیچ دلیلی از عقل، سمع و روایت نداریم که در خلافت ابوبکر احتیاج به اجماع داریم. مردم که اختیار کردند و بیعت کردند کفایت می کند!

 این درد است!

«بل الواحد والإثنان من أهل الحل والعقد كاف»

همین که یک نفر یا دو نفر از سران آن هایی که اهل حلّ و عقد (مثل شورای شهر یا محل هستند) همین که آمدند بیعت کردند برای ما کافی است.

«لعلمنا أن الصحابة مع صلابتهم في الدين اكتفوا بذلک»

صحابه با آن صلابتی که در دین داشتند، این همه جنگ و در رکاب پیامبر در جنگ بودند، اکتفا کردند، یک نفر، دو نفر که بیعت کرد خلیفه شد و ما هم بیعت می کنیم.

«كعقد عمر لأبي بكر وعقد عبد الرحمن بن عوف لعثمان»

یعنی یک شعری سروده است! دستش درد نکند! دهانش هم درد نکند! قلمش هم درد نکند! خیلی از مطالبی که امروز وهابی ها یا بعضی از آقایان دارند که چنین و چنان است، ایشان (ایجی) همه را بهم زده است.

«ولم يشترطوا اجتماع من في المدينة»

می گویند اصلا لازم نیست تمام کسانی که در مدینه بودند با ابی بکر بیعت کنند.

«فضلا عن إجماع الأمة»

تا چه رسد به اجماع امت

«هذا ولم ينكر عليهم أحد»

هیچ کس هم انکار نکرد.

آخر شما دین دارید، اگر دین هم ندارید آزاد مرد باشید! «ولم ينكر عليهم أحد»، صدیقه طاهره چندین سخنرانی داشتند، امیرالمؤمنین چندین سخنرانی داشتند، سلمان، ابوذر، مقداد، و ابو ایوب انصاری، و دیگران، این همه آمدند علیه خلافت ابوبکر اعتراض کردند. «ولم ينكر عليهم أحد»؟! این یعنی چه؟ در همین سقیفه:

«فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبايع إلا عليا»

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص233

این چه چیزی است؟ «ولم ينكر عليهم أحد» یعنی چه؟! نمی دانم (ایجی) در خواب بوده است این مطالب را بیان کرده یا چون وقت مواد مخدر ش گذشته هذیان گفته است!

در ادامه دارد:

«وعليه انطوت الأعصار إلى وقتنا هذا»

در تمام عصر ها مردم به همین اکتفا کردند!

كتاب المواقف؛ اسم المؤلف: عضد الدين عبد الرحمن بن أحمد الإيجي الوفاة: 756هـ، دار النشر: دار الجيل - لبنان - بيروت - 1417هـ - 1997م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ج 3، ص 590

همین که چند نفر از بزرگان گفتند فلانی خلیفه است، فلانی رئیس جمهور است، فلانی حاکم است، دیگر ما به همین اکتفا می کنیم.

پرسش:

استاد ببخشید! نهایتا گفتند اجماع برای خلافت داریم.

پاسخ:

نه، می گوید اجماعی نداریم، می گوید «الإمامة بالإختیار والبیعة»

پرسش:

پس «ولم ينكر عليهم أحد» معنی اش چیست؟

پاسخ:

می گوید ما احتیاجی به اجماع نداریم، همین که «ولم يشترطوا اجتماع من في المدينة»، اجماع صحابه مدینه را هم می گوید لازم نیست لم یشترطوا، «فضلا عن إجماع الأمة»، تا چه برسد به اجماع امت، عبارت را دقت کنید.

پرسش:

می گوید نیاز نیست ولی اتفاق افتاده است.

پاسخ:

نه، می گوید «ولم ينكر عليهم أحد»، یعنی همین اندازه که دو نفر، سه نفر بیعت کردند دیگر تمام شد، کسی نیامد انکار کند که چرا اجماعی نیست؟ شما خلیفه شدید، خلیفه احتیاج به اجماع دارد.

 حالا در جواب این بزرگان ادعا کردند که عمده اجماع صحابه است، ما آن ها را خواهیم خواند.

یعنی اگر قضیه دو - سه ماه بعد از رحلت پیامبر برای مردم خوب روشن بشود، چه برای شیعه و چه برای اهل سنت، برای این جوان ها، من معتقدم خیلی از مسائل حل خواهد شد روشن خواهد شد. اگر فقط همین دو - سه ماه اول بعد از رحلت پیامبر، خوب روشن بشود، ما هم از منابع شیعه چیزی نقل نکنیم، اصلا و ابدا، فقط سراغ منابع اهل سنت برویم، کل قضایا روشن بشود مثل آفتاب، برای روشن شدن حقیقت و اثبات حقانیت امیر المومنین سلام الله علیه کافی است.

 وقتی ما طرف را خلع سلاح کردیم، دیگر چیزی دستش نیست، مجبور است بیاید این طرف ببیند که ما چه داریم. مادامی که خلع سلاح نشده است، یکی می گوید اجماع، یکی می گوید ما نیازی به اجماع نداریم.

 البته تنها حرف ایشان نیست، ابن تیمیه می گوید:

«ونحن لا نحتاج في تقرير إمامة الصديق رضي الله عنه ولا غيره إلى هذا الإجماع ولا نشترط في إمامة أحد هذا الإجماع»

منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج8، ص344

ابن تیمیه که به قول معروف، بلبل وهابیت است، در جلد 8، صفحه 344 کتاب منهاج السنة می گوید اصلا احتیاجی به اجماع نداریم، ما چه کاری به اجماع داریم!

 ماوردی، متوفای 450 است، در کتاب احکام سلطانیه که از کتاب های دانشگاه برخی اهل سنت است، در حد ارشد و دکترا تدریس می شود، ایشان هم می گوید:

«والإمامة تنعقد من وجهين أحدهما باختيار أهل العقد والحل والثاني بعهد الإماما من قبل فأما انعقادها باختيار أهل الحل والعقد فقد اختلف العلماء عدد من تنعقد به الإمامة منهم على مذاهب شتى»

اما این که اهل عقد چیست، علماء در عددش اختلاف کردند، بعضی گفتند:

«فقالت طائفة لا تنعقد إلا بجمهور أهل العقد والحل من كل بلد ليكون الرضا به عاما والتسليم لإمامته إجماعا وهذا مذهب مدفوع ببيعة أبي بكر رضي الله عنه على الخلافة باختيار من حضرها»

خیلی عجیب است، یعنی کاری ندارد ما روایت داریم، آیه داریم، چون در بیعت ابوبکر اجماعی نیست پس ما هم می گوییم در شرع و در دین اسلام نیازی نیست اجماعی برای خلافت باشد!

 یعنی آقایان یک چیزی درست کردند، هر چه که مخالف آن باشد طرد می کنند، موافق آن باشد می گیرند، نباشد هم می گویند همین، چون کسانی که در آن جا حاضر بودند، با ابوبکر بیعت کردند.

«ولم ينتظر ببيعته قدوم غائب عنها»

الأحكام السلطانية والولايات الدينية؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن محمد بن حبيب البصري البغدادي الماوردي الوفاة: 450هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1405هـ- 1985م، ج1، ص6

دیگر این که غائبین بیایند، اهل شهر های دیگر بیایند، اهل  روستا ها بیایند، آن هایی که در مدینه در خانه های شان هستند بیایند بیعت کنند یا نکنند، مهم نیست! این خیلی عجیب است!

 قرطبی، متوفی 671، (که اهل سنت از او به «امام» تعبیر می کنند) در جامع الاحکام که عصاره تفاسیر 6 قرن اول اهل سنت است می گوید:

«فإن عقدها واحد من أهل الحل والعقد»

عزیزان خوب دقت کنند.

«فذلك ثابت ويلزم الغير فعله»

همین که یک نفر امضاء کرد دیگران را ملزم می کند که انجام بدهند.

«خلافا لبعض الناس حيث قال: لا تنعقد إلا بجماعة من أهل الحل والعقد ودليلنا»

دلیل ما که بر این که ما اجماع لازم نداریم، دلیل ما چیست؟

«أن عمر رضى الله عنه عقد البيعة لأبي بكر ولم ينكر أحد من الصحابة ذلك»

الجامع لأحكام القرآن؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي الوفاة: 671، دار النشر: دار الشعب – القاهرة، ج1، ص269 (براساس نرم افزار الجامع الکبیر)

آیا حضرت علی اصلا صحابه نیست؟!

 ابن حزم اندلسی، در المحلّی، جلد 9، صفحه 345، می گوید:

«لَعْنَةُ اللَّهِ على كل إجْمَاعٍ يَخْرُجُ عنه عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ وَمَنْ بِحَضْرَتِهِ من الصَّحَابَةِ»

المحلى؛ اسم المؤلف: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد الوفاة: 456، دار النشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ج9، ص345

 

دیگر از این واضح تر؟! می گوید: «لَعْنَةُ اللَّهِ على كل إجْمَاعٍ يَخْرُجُ عنه عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ وَمَنْ بِحَضْرَتِهِ من الصَّحَابَةِ»

امام الحرمین، ایشان هم کتابی دارد به نام الارشاد فی الکلام ایشان هم می گوید:

«إعلموا أ نّه لا یشترط فی عقد الامامة الاجماع، بل تنعقد الامامة وإن لم تجمع الاُمّة على عقدها والدلیل علیه أنّ الامامة»

باز هم می گوید دلیل ما این است که:

«لمّا عقدت لابی بکر ابتدر لامضاء أحکام المسلمین»

همین که در سقیفه گفتند تو خلیفه هستی، فردا عمر فرمانداران و استانداران، فرمانده نظامی برای جنگ با روم به عنوان یک حاکم معین کرد! و امضاء کرد!

«ولم یتأنّ لانتشار الاخبار إلى من نأى من الصحابة فی الاقطار»

اصلا منتظر نشد که حرف خلافت او به گوش مردم برسد!

«ولم ینکر علیه منکر، ولم یحمله على التریّث حامل. فإذا لم یشترط الاجماع فی عقد الامامة، لم یثبت عدد معدود، ولا حدّ محدود، فالوجه الحکم بأنّ الامامة تنعقد بعقد واحد من أهل الحلّ والعقد»

الارشاد فی الکلام لامام الحرمین عبد الملک بن عبد الله الجوینی؛ ط. القاهرة 1369 هـ، ص 424.

باید بگوییم انا لله وانا الیه راجعون!

 ابن عربی مالکی ناصبی هم همین را دارد، ابو حامد غزالی هم همین را دارد.

«فإن العباس وأولاده وعلياً وزوجته وأولاده لم يحضروا حلقة البيعة وخالفكم أصحاب السقيفة»

سر العالمين وكشف ما في الدارين؛ اسم المؤلف: أبو حامد محمد بن محمد الغزالي الوفاة: 505هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424هـ 2003م ، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد حسن محمد حسن إسماعيل وأحمد فريد المزيدي، ج 1، ص 18

«وخالفكم أصحاب السقيفة»  یعنی همه اهل سقیفه با خلافت ابوبکر مخالفت کردند اما در هر حال خلافت ابوبکر خلافت مشروعی است!!

 والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها